minimoz ارسال شده در 7 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد تریسام × فانتزی × بیغیرتی × تری سام × داستان تریسام × سکس ترسام × داستان فانتزی × سکس فانتزی × داستان بیغیرتی × سکس بیغیرتی × داستان سکسی × سکس تری سام × سرگذشت فانتزی های من - 1 این قسمت: تری سام در باغ ژانر قصه : رئالیست واقعیت (سکس سه نفره) داستان براساس واقعیت نوشته شده و فقط اسامی تغییر یافته. ☆زمستان ۱۳۹۳☆ سرمای زمستون خیلی طاقت فرسا بود. بهترین کار برای من نشستن توی خونه و نوشیدن یه چایی داغ بود. که یکی از شب های سرد زمستونی فرزاد دوست قدیمی ام با من تماس گرفت و گفت زن داییمو دارم میبرم باغمون و الان میام دنبالت که بریم. من غافل گیر شدم و اصلا آماده نبودم . و ما فقط یک بار توی پاییز با مریم زن دایی فرزاد بعد از اون داستان اول که براتون نوشتم رابطه سه نفره انجام داده بودیم. و من به شدت دلم براش تنگ شده بود و میخواستم فرصتی بشه دوباره باهم باشیم.اما نمیدونستم یک دفعه ای قراره بریم باغ فرزاد و تا صبح اونجا باشیم. خوبه یادآوری کنم که مریم زن دایی فرزاد یه زن ۳۳ساله خوشگل ، ورزشکار و پولدار تصمیم داشت با فرزاد رابطه داشته باشه و عاشقش شده بود.فرزاد هم به زن داییش گفته بود که به یه شرط این رابطه را شروع میکنه و اون شرط اینه که یه گروه سه نفره با من تشکیل بدن و همیشه باهم باشیم. و من و فرزاد دو تا پسر ۲۳ ساله حشری و سکسی که باید از این به بعد یه زن سکسی ۳۳ ساله را سیر و ارضا میکردیم.که مریم خانم قبول کرد و ما اولین سکس سه نفره خودمونو تو خونه خالی من انجام دادیم و این شروع یه رابطه خاصی شد که ادامه داستانو براتون بازگو می کنم. … بعد از تماس فرزاد من سریع رفتم حمام و آماده شدم و در حال ادکلن زدن بودم که فرزاد رسیده بود در خونه تا منو سوار کنن و بریم باغشون. وقتی سوار ماشین شدم مریم خانم زن دایی فرزاد جلو نشسته بود. یه تیپ زمستونی خیلی لاکچری و ناز پوشیده بود و آرایش لطیف و تحریک کنندش خیلی به چشم میومد. انگار خیلی خوب بلد بود که دو تا پسر به سن ما از چه آرایش ، تیپ ، لباس و مودلی خوشمون میاد. صحبت هامونو شروع کردیم از سلام…احوال پرسی…حرف های حاشیه ای و سکس. فرزاد که داشت رانندگی میکرد یه دفعه دستشو گذاشت روی رون مریم خانم و گفت : ما که حالمون خیلی بده شما چطور سروش جان ؟! منم با صدای آروم خودم گفتم : آره خب ، پرستار نداریم ازمون مراقبت کنه دیگه. مریم جون هم که خب ستاره سهیل شدن و افتخار نمیدن براما وقت بذارن کمی. مریم خانم : نه آقا سروش نگید اینجوری . بخدا منمگرفتارم دخترم مدرسه داره از یه طرف باباش اذیت میکنه میره این کشور اون کشور به بهانه کار میره سراغ جنده های روسی و مراکشی و سوری فک کرده منم خرم نمیفهمم.خلاصه گرفتارم سروش جان. و دلم خیلی براتون تنگ شده بود.هم شما هم فرزاد جان. امشبم با هزار داستان پیچوندم که یعنی برم خونه خواهرم که خواستم امشبو پیش شما باشم خوش بگذرونیم. فرزاد : مریم جون امشب میخوایم حالشو ببریم و …نمیخورمو …نمیکنمو…نمیدمو…نمیشم واز این حرفا تو کارمون نیست . مگه نه سروش جان؟ منم با لبخند گفتم صد در صد . حالا کی میخواد تو این سرما جوجه سیخ کنه بذاره رو منقل واسه شام؟! همین طور که تو جاده بودیم به طرف باغ ، فرزاد گفت : کسی لازم نیست سیخ کنه خودش همینجوری سیخه . ما فقط میریم رستوران غذا را آماده تحویل میگیریم و میریم باغ. بعد از این حرف فرزاد ، مریم خانم سرشو برگردوند عقب و به من که صندلی عقب نشسته بودم گفت : آقا سروش مال شمام سیخه یا این فرزاد خیلی شیطونه؟ منم با لبخند و صدای شهوت انگیزی گفتم : آره واسه منم همیشه سیخه بدتر از فرزاد. که قشنگ برق نگاه مریم جونو دیدم اون لحظه. و انگار داشت با شهوت نگاهش منو میخورد. با چشمای درشت و ریمل کشیده ملایم و حالت خوشگلش. وقتی رسیدیم دم رستوران فرزاد گفت : من میرم غذارا بیارم. بشینید شیطونی نکنید تا من بیاد. تو همین تنهایی بودیم که مریم برگشت به من گفت : سینه هامو چند وقت پیش پروتز کردم دست بذار ببین خوب وایسادن؟! منم که مشتاق لمس کردن سینه های مریم بودم سریع سینه هاشو از روی مانتو گرفتم و گفتم : اینجوری خودشو نشون نمیده اما گمونم خیلی پف داشته باشه. گفت : آره حالا که رفتیم نشونت میدم ببینشون. ولی زیاد فشارشون ندینا حالتش خراب میشه اگه ضربه ببینه. منم گفتم : نه ما با دست کار نمیکنیم ، با زبون میرسیم خدمت شما. مریم یه خنده کوچیکی کردو از ور رفتن من با سینه هاش از روی مانتو داشت کیف میکرد و قفل کرده بود از حال ! فقط به یه سمتی خیره بود تا فرزاد برگرده. … فرزاد غذا را آورد و دیگه نزدیک باغ بودیم که بالاخره رسیدیم. یه باغ بزرگ که تهش یه واحد بود و هوا سرد سرد. زود پیاده شدیم و وسایلو برداشتیم و رفتیم به سمت سوئیت. بخاریو روشن کردیم و اونجا یه تخت دو نفره شیکی بود که یه پتوی بزرگ قرمز روش پهن بود . من گفتم : موافقین بریم زیر پتو تا یکم خونه گرم بشه . بعد غذامونو بخوریم؟ مریم گفت : من حاضرم فرزادم موافق بود. سه تایی رفتیم خودمونو انداخیتم رو تخت و پتو رو کشیدیم رو خودمون. حالا من …مریم وسط و فرزاد اون طرف مریم خوابیدیم و داریم کم کم گرم میشیم. البته با لباس فرزاد یه دفعه سرشو سمت مریم چرخوند و شروع کرد با مریم زن داییش از هم لب بگیرن . من فقط داشتم نگاهشون میکردم که دیدم مریم برگشت سمت من با پشت دستش یکم دور لباشو تمیز کرد و شروع کرد لبامو بخوره و دستشو انداخته بود دور گردنم و کمرم و نوازش میکرد.فرزاد هم توی همون حالت داشت با سینه های مریم بازی میکرد و دستشو از زیر مانتو انداخته بود توی سینه هاش و میمالید. … حسابی حشری شده بودیم. داغ داغ و خیس خیس… اتاق داشت گرم و دلنشین میشد . مریم پتو را داد کنار و شروع کرد لباساشو در بیاره و گفت : من که لخت شدم ببینم میتونیم ما سه تا همو گرم کنیم یا نه. که من بلندشدم لباسامو دربیارم پیشنهاد دادم میخوام با فرزاد اول یکم ماساژت بدیم اوکی؟ مریم گفت : من حاضرم تو کی … و چشمک شهوت انگیزی بهم زد و لخت خوابید روی شکم تا ما دوتا کیر کلفت شروع کنیم ماساژش بدیم. … حالا ما سه نفر کاملا لخت و کیر منو فرزاد از شدت شهوت ورم کرده بود و کیر من شر و شر داشت ازش آب می چکید. شروع کردیم من از قسمت پاها و فرزاد از قسمت گردن و شانه مالش و ماساژ و انجام بدیم. بدن سفید ورزشکاری و ناز مریم داشت دیونممیکرد. ناخن های لاک زده رنگ مشکی ، انگشتای مرتب و ناز و پاهای کشیده و زیباش باعث شد ناخودآگاه شروع کنم به لیسیدن و خوردن پاهاش. فرزادم نگاهم کرد و وقتی منو توی حالت شهوت انگیز مهارنشدنی دید شروع کرد به لیس زدن کمر تا پایین سوراخ کون مریم . قشنگ نبض و حرارت شهوتی که از بدن مریم ساطع میشد و حس میکردم. مخصوصا ناله های حشری کننده مریم که بلند شده بود… … حالا نوبت من بود که یه کاری بکنم. فرزاد و مریم کاملا میدونو داده بودن دست من. منم مریمو برگردوندم روی کمر و پاهاشو باز کردمو شروع کردم به خوردن کصش … اونم سرمو محکم گرفته بود و چسبونده بود لای پاش و با هر زبون زدن و لیس زدن حرفه ای من یه لرزشی در مریم ایجاد میشد. اینقدر خوردن کوص صورتی و خیس و خوش بوی مریم برام لذت بخش بود که خودم نزدیک بود ارضا بشم تازه ! فرزادم سرشو انداخته بود رو سینه های مریم و داشت مثل سگ تشنه پستانهای مریمو می خورد و لیسمیزد … که دیدم مریم چنگ انداخته دور موهام و گوشم ، داره جیغ میزنه و کوصش سریع تکون میخوره و داره آب زیادی از کوصش پس میده… آره اون داشت به شدت ارضا میشد و بهترین لحظات زندگیشو تجربه میکرد… و من گذاشتم تا آخر آخر حال بیاد و سرمو عقبنکشیدم تا اینکه بدنش شل شد… دستاش ول شدن و بدنش افت کرد و یه آه نفس راحت آمیزی کشید و شروع کرد بخنده و سرشو زیر بالش قایم کرد و خودشو کمی شروع کرد لوس کنه … شاید خجالت کشیده بود چون این حالتو تا حالا تجربه نکرده بود و فکر میکرد من ناراحت شدم که زبونم تا ته تو کصشبود و نصف آب کصش ریخته شد تو دهنم… اما نمیدونست من چقدر کیف کردم و لذت بردم. … حالا اون میخواست ما دو تا را ارضا کنه مریم گفت : ما تا صبح وقت داریم شمام الان دو تا تلمبه بزنید آبتونمیاد بزارید من با دست و ساک زدن و لای سینه ارضاتون کنم بعد شام بخوریم و بعدش ادامه ماجرا… منو فرزاد کنار هم خوابیدیم و مریم با اون چهره سکسی و زیبا و لب های هیجان انگیزش و موهای لخت بلوند بلند شروع کرد برای منو فرزاد ساک بزنه و جغ بزنه اینقدر حرفه ای این کارو میکرد که حاضر بودم دنیا را بهش بدم و این لحظه تموم نشه… اول آب فرزاد پاشید روی دست و یک طرف از سینه های پروتزی مریم بعد به فاصله کمی من آبم اومد و به شدت پاشید طرف دست و سینه و حتی گردن مریم و آروم آروم کیر و تخمای منو فرزاد و مالش میداد و نوازشمیکرد. … مریم گفت : فرزاد داییت خوبه بیاد ببینه صاحب دوتا کیر شدم از نوع فشار قوی اوه اوه اوه … . اینو گفت و سه تایی خندیدیم. ☆☆☆ بعد از شام : بعد از شست و شو و خوردن شام و کمی استراحت و بگو بخند ، فرزاد یه شیطنت از پیش طراحی شده ای کرد و فلشو زد به تی وی و گفت : سوپرایز دارم واستون . حدس میزنید چکار کرده بود ؟ فرزاد چندتا از محشر ترین فیلم های پورن سه نفره را آماده کرده بود و ریخته بود رو فلش تا ما سه نفری باهم ببینیم و همشو روی هم انجام بدیم. برای همین چراغ ها را خاموش کردیم و تیوی ال سی دی بزرگ و روشن کردیم و رفتیم روی تخت زیر پتو. تازه فیلم شروع شده بود که دیدم دست مریم داره میاد روی کیرم و نوازشم میکنه و با اون یکی دستش داره با کیر فرزاد بازی میکنه . اون سه تا پورن استار توی فیلم داشتن کم کم وارد سکس میشدن که ما دقیقا لخت لخت شده بودیم و منو مریم به صورت 69 روی هم افتاده بودیم و فرزاد کیرشو گذاشته بود دم دهن زن داییش و اونم داشت براش با صدای آبداری میخورد. گاهی هم فرو میکرد تا حلقش و صداشمیومد. … کمی که کوص مریمو براش خوردم خیلی حشری شده بود و فقط تشنه کیر شده بود. نشستم و به صورت داگ استایلی که مریم کونشو داده بود سمت من ، کیرمو شروع کردم به بازی دادن دم کوصش و داشتم با خیسی کوصش کیرمو لیزلیز میکردم . صداش بلند شد و گفت : بکن …بکن توش کیرتو منم کیرمو تا تهش کردم تو … وای چه مکش و حرارتی داشت کوصش… انگار جونمو میخواست بکشه از بدنم بیرون … اینجا تصمیم گرفتم تلمبه های سنگین و ضربه هامو شروع کنم و با حرکت تلمبه های من همزمان کیر فرزاد و میخورد …و هر باری که مریم میگفت جووون محکم بکن ، کردن من بی رحمانه تر و خشن تر میشد. و اون دقیقا اینو میخواست. به فرزاد گفتم بیا جای من تا بخوابم و مریم بشینه روی کیرم و تو از کون بکن. حالا باید مریم دوتا کیرو توی خودش جا میداد. یکی از کوص و یکی از کون. خیسی کوص مریم بیداد میکرد و وقتی نشست روی کیرم بغلم کرد تا فرزاد از پشت بتونه راحت کیرشو بکنه تو کونش. شروع کردیم هم زمان تلمبه زدن کم کم تلمبه هامونو سفت تر و محکم تر میزدیم … مریم چشماش باز نمیشد …رفته بود تو حس… نمیدونم به چی فکر میکرد و تمرکزش روی چی بود که اینقدر داشت بهش حالمیداد. جاهامونو عوض کردیم و من ایندفعه از کون کردم و فرزاد از جلو و قرارمون این شد هرکی آبش اومد بپاشه روی سینه و شکم مریم جون. تلمبه زدن های محکم و حشری منو فرزاد هم از طرفی داشت مریم زن داییشو پاره میکرد و هم داشت بهش خیلی حال میداد مخصوصا صدای آه و ناله های کش دارش حس سکس ما را ده برابر کرده بود. بالاخره بعد از تلمبه زدن های پیاپی و موزون منو فرزاد ، مریم با صدای بلند ارضا شد و منو فرزاد هم بلافاصله با هم آبمون اومد و با فشار پاشیدیم روی سینه …گردن و شکم مریم . و فقط تونستیم یک مشت دستمال کاغذی برداریم و بدیم به مریم و افتادیم توی بغل همدیگه … بی حال و با لرزش بدن از بعد از ارضا شدن … و محکم ما سه نفر همدیگرو بغل کردیم و خیلی رمانتیک در مورد سکسمون صحبت کردیم و تا نزدیک ساعت ۵ صبح خوابمون برد. … صبح قبل از رفتن یک بار دیگه به پیشنهاد فرزاد با مریم سکس کردیم و سه نفری ارضا شدیم و این دومین ملاقات سکسی من و فرزاد با زن داییش مریم بود. و لحظه رفتن و خداحافظی وقتی خواستیم پیاده بشیم و هرکی بره خونه ، هم قسم شدیم که این رابطه کاملا محرمانه و سکرت بمونه و برای همیشه دوستانی خاص و عاشق برای هم بمونیم… ***و در اینجا به پایان این بخش از داستان رسیدیم، یکی از رخداد های خاطره انگیز سکسی زندگی شخصی من *** لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
minimoz ارسال شده در 7 خرداد سازنده اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد سرگذشت فانتزی های من - 2 این قسمت: پیشنهاد یک زوج و شوهر دوم ژانر : رئالیست واقعیت(سکس سه نفری) ☆ تمام اتفاقات قصه براساس واقعیت و رخ داد شخصی می باشد. فقط نام اشخاص تغییر یافته ☆ شخصیت های داستان : من (سروش) رامین الهام تابستان۱۳۹۴ …زمانی که داشتم دوران۲۵سالگی خاص خودمو سپری میکردم و از اتفاقات و لحظه های سکسی زندگی خودم بی بهره نبودم ، درست در زمانی که انتظارشو نداشتم پیامی برام رسیده بود از یکی از کاربران. وقتی پیامو باز کردم نوشته بود : سلام ، من رامین هستم به همراه همسرم الهام و میخوایم باهات آشنا بشیم اگه تمایل داری میتونی توی تلگرام برامون پیام بذاری جالب اینجا بود که من اون دوران هیچ وقت برای داشتن سکس گروهی پست نذاشته بودم ولی همیشه مطالب و تاپیک های جالب و سکسی میذاشتم. به هر دلیلی رامین و الهام توجهشون به من جلب شده بود و دنبال پسری بودن تا توی رابطه زناشوییشون شریک بشه و بتونن رابطه سکسی لذت بخش تر و رويايي تری برای خودشون بسازن. و من با کمال میل پذیرفتم و به آدرس ایدی رامین پیام فرستادم و از اونجا شروع آشناییمون کلید خورد رامین پسری ۳۵ ساله و کارمند یکی از شرکت های تجاری بود. و همسرش الهام ۲۸ ساله توی یکی از آموزشگاه های زبان تدریس میکرد. بعد از مدتی چت کردن مفصل و آشنایی بیشتر و دیدن عکس های همدیگه حسابی به هم علاقه مند شدیم و الهام منو پسندیده بود برای همین تصمیم گرفته بودیم که هرچه زودتر بتونیم یه قرار سه نفره بذاریم که یه تایمی کنار هم باشیم. فقط رامین به من سپرد که وقتی قراره بیام پیششون تمام موهای بدنمو شیو کنم و کاملا بی مو برم. چون الهام همسرش بیشتر می پسنده. قرار قرار ما شد آخر هفته بعد از ظهر که تا قسمتی از شب بتونیم با هم باشیم و عشقو حال کنیم. پنج شنبه فرا رسید و من از صبح آماده بودم . اون روز نزدیک دو ساعت حمامم طول کشید . و تمام موهای بدنمو شیو کردم و بدن سفید و گندمیم داشت مثل برف میدرخشید ! رامین برام پیغام گذاشتی که کم کم راه بیوفت و سر ساعت ۴ بعد از ظهر بیا به آدرسی که بهت میگم . رفتم سر کمد و یه تیپ نیمه رسمی شیکی زدم که حتما برای اولین ملاقاتی که میخوام با رامین و الهام داشته باشم از من خوششون بیاد و کیف کنن . و توی کمد یه ست ساعت دسته چرمی مردونه و زنونه لاکچری داشتم که ازش استفاده نکرده بودم که سال ها قبلش اتفاقی دیده بودم و چشممو گرفته بود و خریده بودمش . هرچند با اینکه سینگل بودم و کسیو نداشتم تا باهاش ست کنم. اما تصمیم گرفتم این ست ساعت زیبا را به عنوان هدیه آشنایی همراه خودم ببرم و تقدیم کنم به رامین و الهام . ملاقات با رامین من بعد از یک مسیر دو ساعته ، دیگه رسیده بودم نزدیک آپارتمان رامین. بهم گفت که وقتی میای دم ساختمان پیام بده تا درو برات باز کنم. وقتی منو از آیفون دید و مطمئن شد درو باز کرد . خونشون طبقه آخر بود.بالای بالا …وقتی رسیدم دم در توی پله ها یه پسر ۳۵ ساله گندمی متشخص دم در ازم استقبال گرمی کرد و گفت : سلام ، خوش اومدی من رامینم. منم دست دادم و گفتم : سلام خوبی … منم سروشم و خوشبختم و منو به داخل راهنمایی کرد و نشستیم کنار میز بار آشپزخانه اش و گفت : خانوم من تا چند دقیقه دیگه میرسه و توی ترافیکه . تا مدتی که میرسه موافقی کمی ویسکی بخوریم و اختلاط کنیم؟. منم گفتم : آره با کمال میل . اگه افتخار بدید با هم یه مشروبی بخوریم و گپی بزنیم. گپ دوستانه رامین ازم تشکر کرد و دو پیک ویسکی شیواز برای خودم و خودش ریخت و به سلامتی هم خوردیم… حرارت بدن من خیلی رفت بالا و داشت یکم حس خجالت و استرس از من رفع میشد. اینجا بود که رامین از من***پرسید:**چند ساله سکس گروهی میکنی؟ و از چه دورانی وارد این نوع رابطه ها شدی؟ منم یه مختصری بهش توضیح دادم و از حس و حال ها و فانتزی های خودم براش گفتم و با اشتیاق به حرفای من گوش میداد. منم بعد از کامل کردن حرفم همین سوالو از خودش پرسیدمو خواستم بدونم چطور این فانتزی را پذیرفته . که رامین شروع کرد به تعریف و دومین پیک ویسکی را به سلامتی هم خوردیم… رامین خودش در دوران مجردی به صورت اتفاقی با چند تا زوج و حتی دوست دختر پسر آشنا میشه که موقعیتش پیش میاد و سکس گروهی میکنن و از اونجا علاقه مند میشه به رابطه های سه و چهار نفره و به خاطر این قضیه گاهی مجبور بوده شهرهای مختلفی بره یا با زوج ها برن مسافرت. درست در دورانی که این نوع رابطه اصلا تعریفی نداشت و خیلی از مردم توی ایران باهاش آشنایی نداشتن و تازه یاهو مسنجر توی بورس بود ! رسیدن الهام تو همین گپ و گفت دوستانه بودیم که صدای کلید انداختن به در اومد… آره الهام بود همسر رامین… یه زن ۲۸ ساله فوق العاده . کمی ریز نقش و باربی با چهره ای فریبنده اما تیپ رسمی و مانتو کارمندی. الهام وارد شد و چشمش افتاد به منو رامین . خیلی محترمانه و قشنگ نزدیک شد و به منو رامین سلام کرد و به من گفت : خیلی خوش اومدی سروش جان…امیدوارم زیاد دیر نکرده باشم… خودت میدونی آموزشگاهه و بعدش ترافیک مسیر و تاخیر… من با صمیمیت کامل گفتم : نه اصلا تاخیر پیش نیومد و اتفاقا با رامین جان به نوشیدن کمی ویسکی دعوت بودم تا شما تشریف بیارید و کمی گپ دوستانه زدیم. الهام لبخندی زد و گفت: پس خوب باهم عیاق شدین و حسابی دوست شدید. رامین گفت : آره این پسره نامبروانه خیلی خوشم اومده ازش و فک کنم شوهرت بدم بهش و خنده شیطنت آمیزی کرد. من چیزی نگفتم و نگاهشون کردم …که دیدم الهام گفت : اوکی …اگه اجازه بدید لباسمو عوض کنم و آماده بشم و بیام تا مراسم خواستگاریو انجام بدیم ببینم شوهرم میخواد دستمو بذاره تو دست شوهرجدید! نگاهش به من افتاد و با چشمای نازش یه چشمکی زد و به رامین شوهرش گفت: چقد این دوستمون خجالتیه ها…سرخ شد بنده خدا… پس بذارید برم و لباس عوض کنم و بیام پیشتون. بیرون اومدن الهام از اتاق خواب رامین دوست داشت ما سکسمون و دور همیمون توی سالن اصلی برگزار بشه و نمیخواست بریم اتاق خوابشون. برای همین منتظر الهام شدم تا به همراه رامین از اتاق خواب بیان بیرون. بالاخره اومدن! رامین لخت شده بود و فقط با شورت اومد و الهام فقط شورت بندی و سوتین پوشیده بود. مودل ساحلی و کاملا لخت و سکسی. اومدن و نشستن روی کاناپه کنار من. الهام بدن باربی ولی سینه های تقریبا خوب و بزرگی داشت و رنگ پوست برنزه ولی روشنی داشت. از من خواست باهاشون هم راهی کنم و تمام لباس هام حتی شورتمو هم دربیارم. لخت شدن رامین با روحیات من آشنا شده بود برای همین بلند شد و گفت: آقا این از من …بذار اول شرتمو در بیارم همتون راحت بشید و کشید پایین و نشست. کیر رامین کوچک ، سیاه ، کمی کلفت و بی حال بود و شروع کرد به نگاه کردن به من و الهام و بازی کردن با کیر خودش… الهام به من گفت : خب ؟! شوهر دوم من حالت چطوره؟ نمیخوای دربیاری؟ من از شدت شهوت ضربان بالایی پیدا کرده بودم و شقی کیرم داشت هرلحظه قوی تر و شدیدتر میشد بلند شدم و دونه دونه لباسمو کندم و آخرسر شورتمو درآوردم و کیر قلمی دراز نسبتا کلفتم که رنگ روشن و سفید اون به چشم میخورد خودشو در عرصه دید گذاشت. الهام همینطور که چسبیده بود به من و پاهای ناز و نرمشو انداخته بود روی پای من روی مبل گفت : رامین چه کیر بلند و سفیدی داره این شوهر جدید من. چطوری کیرشو تحمل کنم و بهش بدم! رامین که داشت با کیر خودش بازی میکرد و از صحنه های منو همسرش الهام لذت میبرد و کیف میکرد گفت : تو عزیزم هدیه را الان باز کن ببین چه کیر نازی برات آوردم که حال کنی و من کص دادنت و پاره شدنتو ببینم جلوم. الهام منو بغل کرد و یک دستشو انداخت دور گردنم و منو چسبوند به خودش و با دست دیگه اش کیرمو گرفت و شروع میکرد به آهستگی برام بماله … شروع سکس چشماش فقط منو میدید و من فقط محو الهام شده بودم. و با لحن خیلی سکسی و خاصی به من میگفت : چطورم من؟…دوست داشتی یه زن متاهلو جلو شوهرش بکنی و جر بدی و شوهرش تماشا کنه؟ خوبم برات؟میتونی قشنگ سیرم کنی؟ …بعد همینطور که داشت این جمله را میگفت و منو به جنون میرساند زبونشو چرخوند به سینه و شکم و بعد شروع کرد به خوردن کیرم و همزمان جلق زدن برام… رامین گفت : جووون خوب شروع کردین دارم حال میکنم نگاتون میکنم . حالا فهمیدی چرا گفتم تمام موهای بدنتو شیو کن بزن چون الهام دوست داره تمان نقاط بدنتو بخوره و لیس بزنه چون خیلی تو سکس حشری میشه و پارتنرشو پاره میکنه از شیطونی… الهام همینطوری که شروع کرده بود کیرمو بخوره و با دست جلق بزنه ، ساک زدنشو عمیق تر و حرفه ای تر کرد اینقدر قشنگ و حرفه ای ساک میزد که اگه نمیدیدم فکر میکردم …دارم کس میکنم تا اینکه کسی برام میخوره… گاهی هم قسمت تخم هامو میخورد و ساکشن می کرد جوری که انگار میخواد اونا را مکش کنه تو دهنش از فشار… تا حالا زنی به حشری و سکسی بودن الهام ندیده بودم… کیر من از شدت ساکشن های قوی الهام ورم کرده بود و اینقدر بهم داشت حال میداد که حتی آبم هم نمیومد و فقط خیس خیس شده بودم که الهام حالتشو عوض کرد و منو خوابوند رو زمین و حالت 69 روی من دراز کشید… از من خوردن کوص و از اون ساکشن کیر … رامین نتونست بیکار بشینه و اومد تا شریک رابطه ما بشه. اول یکم لب از الهام گرفت و شروع کرد کیر منو بگیره و هی بکنه تو دهن الهام و بهش میگفت : جووون ساک بزن براش …دوست دارم ببینم چطور کیر یه پسر دیگه را جلوم میکنی تو حلقت… دوست داری کصتو اینجوری برات داره میخوره … رامین از اینجا دیگه دستور میداد و من و زنش انجام میدادیم… به من می گفت : قشنگ سوراخ کونشو زبون بزن میخوام قشنگ کون زنم در اختیارت باشه… و از اون طرف به الهام میگفت : آماده کردی این کیرگونده رو بکنی تو کصت؟… آره…جوووون… تا اینکه رامین ما را از پوزیشن 69 درآورد و حالت شروع سکس بهمون داد و به الهام گفت : به حالت داگی قرار بگیره …که من بتونم به صورت داگ استایل الهامو بکنم. کیر حشری و داغ خیس من طاقت صبوری نداشت و بعد از کمی بازی کردن با کوص الهام کیرمو فشار دادم تو کوص کوچیک و نازنین الهام … اینقدر توش حرارت و خیسی زیاد بود که کیرم داشت آتیش میگرفت و شروع کردم به تلمبه زدن های پیاپی و منظم و صدای آه و ناله الهام بلند شده بود داشت بدنش میلرزید و هم ازطرفی پاره شدن کوصش توسط کیر منو تحمل میکرد و از طرفی فرو رفتن کیر من تو کوصش براش لذت بخش بود… منم خیلی حواسم بهش بود تا اذیت نشه یا از چیزی ناراحت نشه ولی اون سرتق تر و شهوتی تر از اون چیزی بود که توقع داشتم… رامین اصلا با دیدن صحنه کردن زنش توسط من حسودی نمی کرد …برعکس خیلی این صحنه براش رویایی و لذت بخش بود و هم زمان که داشت برای خودش جلق میزد …پوزیشن ما را تغییر میداد و با تلمبه زدن های منظم من …الهام میگفت : آخ رامین …داره جرم میده…پارم میکنه رامین . وااای… ارضا شدن الهام الهام نشسته بود روی کیر من و تا ته کیرمو کرده بود تو کوصش و داشت حرکت میداد و کمرش و کونش به سمت من بود…که محکم دستاشو انداخت دور موچ پاهام و به شدت ارضا شد و آب سفید زیادی از کوصش روی کیرم مونده بود… رامین همسرش الهامو بغل کرد و بدن نیمه جون و حال کرده الهامو آروم خوابوند کنار من و شروع کرد کیر منو تمیز کنه و اب کوص خانومشو از روی کیرمن برداره تا الهام کیرمنو بخوره و آبمو بریزم روی لب و دهان الهام. این فانتزی رامین بود و تا پارتنری که داره با زنش سکس میکنه آبشو نریزه تو دهان الهام ، غیر از این رامین راضی نمیشد و حال نمیکرد. برای همین الهام دوباره شروع کرد به خوردن و ساک زدن حرفه ای کیرم اینقدر قوی و سکسی این کارو کرد که ارضا شدم و تمام آبمو گذاشت خالی بشه داخل دهانش و اونو برگردوند دوباره روی کیرم و با دستمال شروع کرد خودمو خودشو تمیز کنه…که رامین هم با جلق زدن های پیاپی ارضا شد و آبشو داخل دستمالی که دستش بود خالی کرد و سه تایی دراز کشیدیم و کلی حال کرده بودیم… من به الهام گفتم : چقدر تو سکست قویه! به خدا سوپراستاری تو… الهام که تو بغل رامین ولو شده بود گفت : آره…اوووهوووم…نه اینکه تو با این سکسی که داری سوپراستار نیستی…! منم ازش تشکر کردم و پیشنهاد کردم میخوام یه سیگار بکشم کسی میکشه باهام…؟ رامین گفت من میکشم و چند کام هم به عشقم میدم بکشه… چون منو رامین مشروب خورده بودیم سکس هم کرده بودیم خیلی میچسبید یه سیگار بکشیم… سکانس بعد از سکس من پنجره سالن رو باز کردم و ایستادم دم پنجره … و رامین و الهام که تو بغل هم روی زمین افتاده بودن سیگار روشن کردیم و شروع کردیم حرف بزنیم ، اونا به هم سیگار کام میدادن و اینقدر این زن و شوهر پایه بودن داشتن میگفتن و میخندیدن … رامین گفت : الهام جان ما هم عجب زوجی هستیم آخر هفته برای استراحت و تفریح کیر برای همدیگه هدیه آوردیم اونم چه کیری.…و شروع کردن به قهقهه زدن و سه نفری خندیدیم… حمام و سکس پایانی چند دقیقه بعد الهام گفت من میرم حمام یه دوشی بگیرم بلند شد و از اتاق حوله و لباساشو برداشت و رفت داخل حمام… رامین پشت سر الهام رفت داخل حمام و بعد از چند ثانیه صدام کرد و گفت : سروش جان بیا داخل. وقتی رفتم داخل دیدم دوش آبو باز کردن و الهام زیر دوشه و رامین داره خودشو با شامپو میشوره … به من گفت : پایه ای یه سکسی هم تو حموم کنیم؟ گفتم : آره الهام گفت : بیا با من زیر دوش وقتی بدنم خیس شد و دوتایی بدنمون مالید به هم هردومون دوباره حشری شدیم و رامین داشت شیطنت میکرد و همزمان به منو الهام ور میرفت … من نشستم روی سنگ وان ، تا الهام بشینه روی کیرم… رامین هم از الهام لب میگرفت و کمی با کیرم بازی میکرد …انگار داشت آماده اش میکرد تا بره تو کوص زن خوشگلش… الهام اومد تو بغلم و شروع کرد به پایین و بالا کردن خودش روی کیرم…اینقدر محکم و سریع این حرکتو انجام میداد و ناله میکرد که داشتیم با هم ارضا میشدیم… رامین از من خواست که آبمو بریزم توش و گفت : بهش قرص میدم تو آبتو بریز توش…الهام با شنیدن این حرف ارضا شدنش سریع تر انجام گرفت و وقتی داشت ارضا میشد خراش خطی موندگاری با ناخنش روی گردنم به یادگاری گذاشت و تو اون لحظه منم آبم به شدت پاشیده شد داخل کوصش و تا چند ثانیه اصلا نمیتونستیم هیچ عکس العملی انجام بدیم… رامین الهامو بغل کرد و یکم عشق بازی کردن و لب گرفتن و منو رامین سریع دوش گرفتیم تا الهام راحت حمام کنه و ما بریم بیرون توی سالن بشینیم تا استراحت کنیم… سکانس پایانی وقتی منو رامین لباس پوشیدیم و نشسته بودیم الهام هم از حمام اومد بیرون و با یه لباس دامنی زیبا داشت موهاشو توی اتاق با سشوار خشک میکرد که من هدیه مورد نظرمو از جیب کتم بیرون آوردم و به رامین گفتم : این یه یادگاری ناقابل از طرف منه برای تو و همسرت الهام جان از من بپذیرینش و همیشه به یاد من باشید… رامین همسرش الهامو صدا کرد و هردو هدیه منو باز کردن و هرکدوم ساعتشونو به دست انداختن و چقدر هم بهشون میومد خیلی خوشحال شدن و از من تشکر کردن و لحظه آخر بعد از چهار ساعت دورهمی …همدیگه رو بغل کردیم و با خاطره ای خیلی خوش و بی تکرار از هم خداحافظی کردیم و در نهایت مهاجرت رامین و الهام عزیزم … ما را برای همیشه از هم دور کرد ولی خاطره ملاقات با اونا و بودن در کنارشون هرچند کوتاه ولی شگفت انگیز بود… و یکی از بهترین لحظه های زندگی من رقم خورد. نوشته: NEW CITY لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده