minimoz ارسال شده در 7 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد سن بالا × عمو × داستان سکسی × داستان عمو × سکس عمو × داستان سن بالا × سکس سن بالا × مائده و عمو سلام امیدوارم حال دلتون خوب باشه دوستان این،جریانی ک میخوام بگم واسه دیروزه لطفا فحش ندید باور کنید همش حقیقته من اسمم مائده ۳۲ سالمه تپلم و سفید متاهلم و اینکه خوشگلم بدک نیستم و عموم هم ۶۵ سالش میشه فقط تنها بدی ک داره اینه ک متاسفانه کیرش خیلی بزرگه اندازه کیر اسب . دیروز رفتم یه سر بزنم خونه بابام ک دیدم عموم هم اونجا تشریف داره. باهاش سلام علیک کردم و رفتم نشستم پیشه مامانم داشتیم صحبت میکردیم ک یادم اومد کلید و از در خونمون در نیاوردم خونه امون آپارتمانیه گفتم چیکار کنم حالا اگه نرم ممکنه یکی بره وسایلام ببره بدبخت میشم . خواستم اسنپ بگیرم برم که عموم گفت بیا تا من ببرم برسونمت عموم موتور داره منم خر بلند میشم باهاش میرم رفتم رسیدیم در خونه دیدم عموم گفت تعارف نمیکنی منم گفتم خواستم کلید بردارم برگردم بیام ک برسونیم خونه بابام اینا حالا ک تا اینجا اومدی چرا ن بفرما بیاید داخل . اومد باهام رفتیم بالا دیدم بله کلید به در خونه است رفتیم تو خونه دیگه زیر سماور روشن کردم گفتم یه چایی درست کنم بخوره شرش بکنه ک دیدم یهو اومد طرفم دستشو گذاشت رو کمرم گفت تو چقدر تپلی یکم وزن کم کن منم خندیدم گفتم دوست دارم لاغر شم ولی خوب نمیشه ارثیه چاقیم گفت میخوای من لاغرت کنم گفتم چه طوری گفت اونش بسپار به من از حرفش جا خوردم یهو فهمیدم این فکر شوم داره تو سرش گفتم ن ممنون از زیر دستش اومدم رفتم سمت تلویزیون ک روشنش کنم دیدم داره میاد سمتم دوباره رفتم سمت در سالن ک بازش کنم دیدم گفت سرده ببند درو گفتم خدایا این چه مرگشه این چش شده. بهش گفتم عمو چیزی شده گفت ن واسه چی گفتم اومدی اینجا همش دنبال من راه افتادی میخواید بشینید تا چایی درست کنم بخوریم بعدش اگه زحمتتون نیست من و برسونید خونه بابام گفت باشه میبرمت ولی قبلش یه صحبتی داشتم باهات گفتم بگو گوش میکنم گفت راستش من چشم بدنت و گرفته گفتم عمو این حرف چیه میزنی من جا دخترتم خجالت نمیکشی گفت درک کن به خدا چشم گرفت بدنت و بزار یکم ازت لذت ببرم مطمئنم تو هم خوشت میاد گفتم ن من خوشم نمیاد الان هم احترامتون واسم واجبه هیچی نمیگم بی زحمت برید از اینجا رفتم در و باز کنم. دیدم یهو منو بغل گرفت و بردم و سمت اتاق خواستم جیغ بزنم یهو دیدم جلو دهنم محکم گرفت و انداختم رو زمین گفت به خدا صدات در بیاد با کمربند سیاه و کبودت میکنم هیچی نگو کاریت ندارم منم فقط نگاش میکردم دیدم همه لباساشو در آورد وقتی کیرش دیدم چشام داشت سیاهی میرفت فکرشو بکنید کیرش خوابیده اندازه کیر اسب بود اگه بلند میشد چی میشد اومد سمتم که لباسام و در بیاره نمیذاشتم یه سیلی خوابوند تو گوشم لباسام و بزور در آورد شروع کرد به لیس زدن همه بدنم منم گریه میکردم دیگه تکون نخوردم گفتم بزار هر غلطی میخواد بکنه فقط بره سینه هام گرفت تو دستش و دونه دونه نوکشون و میخورد بعدش گردنم و میخورد لا پاهام و باز کرد زبونش و کشید رو سوراخ کونم و کصم محکم واسم میخورد اینقدر خورد ک آبم اومد همه آبم و خورد بعدش گفت پاشو بشین رو صورتم کصت بمالون رو صورتم منم گفتم حالا ک اینطوره میدونم چیکار کنم موهاشو چنگ زدم و کصم و محکم میمالوندم رو صورتش رو دهنش و فوشش میدادم میگفتم بخور کس کش بخور کصم و،بخور و این کار خیلی بهم لذت میداد اونم خوشش اومده بود دیدم آبم داره باز میاد همشو مالیدم به ریش و سبیلاش و دهنش بعدش بلندم کرد یه تف زد سر کیرش و کیرش تا نصفه کرد تو کصم همش نمیرفت ولی عوضی هی زور میزد ک همشو جا کنه تو کصم منم از زور درد جیغ میزدم محکم دهنم و گرفته بود چشام داشت سیاهی میرفت گفتم عمو تو رو خدا یواش دارم میمیرم یواش عوضی گفت کصت باید جر بخوره زیرم اینقد محکم تلمبه زد به هر روشی ک فکرش بکنی منو کرد شاید بگم یه ساعت تمام تو کصم تلمبه میزد یه پیر مرد ۶۵ ساله تعجب بودم ک اگه این بکنه پس بقیه چین یعنی واقعا با اینکه بدم اومد باهاش رابطه داشتم ولی تو عمرم همچین سکسی نداشتم واقعا لذت بردم دیگه گفت قمبل کن قمبل ک کردم کیرش ک تا ته کرد تو کصم خواستم در برم از زیرش ک گرفتم گفت کجا چند تا تلمبه زد دیگه آبش داشت میومد کیرش درآورد همه آبشو خالی کرد رو بدنم بعدش هم افتاد روم چند تا لب از هم گرفتیم گفت دوست داشتی خواستم بهش بگم نه حالش و بگیرم دیدم بی انصافیه واقعا لذت بردم گفتم آره عالی بود گفت هر وقت بخوام میدی بکنم گفتم میدم گفت پاشو دوش بگیریم بریم بزارمت خونه بابات منم باید برم کار دارم من و رسوند و رفت باز منتظر داستان های دیگه ام هم باشید بای دوستان امیدوارم خوشتون اومده باشه . نوشته: مائده لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده