mame85 ارسال شده در 1 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 1 خرداد تابو × خواهر × داستان سکسی × داستان خواهر × سکس حواهر × داستان تابو × سکس تابو × خواهرم پارمیدا سلام دوستان قبل از خوندن سه تا نکته رو توجه کنید. یک: داستان به طرز وحشتناکی طولانیه و اگر حوصله دارید نخونید و الکی به من فحش ندید. دو: داستان راجب محارمه و تابو داره پس اگه خوشتون نمیاد همین الان برید بیرون و نکه بشینی تا تهشو بخونی اخرم به من فحش بدی. سوم:اگر فکر میکنی تخیلیه اوکی باشه ولی در جواب اینایی که میان میگن توهمات ذهن به جقی باید بگم آخه داداش تو چطور روت میشه به من بگی جقی؟ اومدی توی سایت کون باز داری داستان سکسی میخونی بعد به من میگی جقی؟ جق چیه بابا اصلا شما اومدی تندی خوانیتو قوی کنی حتما آره؟ اسم هارو هم عوض کردم که لو نریم پس بریم سراغ داستان. من اسمم سعیده توی یه شهر کوچیک زندگی میکنم و پدرم نجاره و مادرم خانه دار. داستان برمیگرده به ۱۸ سالگی من. من یه خواهر دارم که با هم دوقلو ایم و اونم اون زمان ۱۸ سالش بود. خواهرم پارمیدا مثل من لاغر،سفید، با چشمای آبی و موهای قهوه ای لخت بود که طرز وحشتناکی سکسیش کرده بود و میدونستم توی محلمون هر پسری آرزوش اینه که خواهر من به نگاه بهش بکنه. هر چقدر از زیبایی و خوش اندامی این دختر بگم کم گفتم. البته اون توی خونه اتفاقا خیلی با حجاب میگشت و همیشه لباس گشاد و آستین بلند و شلوار گشاد و بلند پاش بود و منم حسی بهش نداشتم و پدرمم مرد غیرتی و سخت گیری بود و حتی مانتو شلوار های خواهرمم خیلی گشاد و عادی بودن و اینقدر هم زیبا بود که هیچ نیازی به آرایش نداشت. من فقط از خوشگلیش خبر داشتم و هیچ خبری از اندامی که زیر اون لباسای گشاد داشت خبر نداشتم. اتاق های من و پارمیدا جدا از هم بود و منم با وجود قیافه خوبی که داشتم حوصله رابطه نداشتم چون شهرمون کوچیک بود و دهن ادم گاییده میشد از بس دختراش چسی میومدن و میترسن که بیرون بیان و … و کلا این شهرا اگه به دو تا دختر پیشنهاد بدی چنان معروف میشی که همه تورو هول میبینن چون شهرمون خیلی کوچیک بود و همه همدیگرو میشناختن. من و پارمیدا جفتمون بدنسازی میرفتیم و حدس میزدم باید هیکلش هم خوب باشه اما نه چشمی بهش داشتم و نه دلم میخواست بدنشو ببینم. تا اینکه من و پارمیدا توی ۱۸ سالگی دانشگاه قبول شدیم اما دانشگاهی که قبول شدیم توی تبریز بود و با اتوبوس تقریبا یک روز راه بود و مشکل بعدی این بود که اونجا زبان مردم رو خیلی نمیفهمیدیم. پدر و مادرم که من و پارمیدا رو به تبریز بردن موقع ثبت نام متوجه شدیم که از دادن خوابگاه معذورن و من و پارمیدا خیلی توسط پدرمون سرزنش شدیم که خیر سرتون با هم انتخاب رشته کردید که پیش هم بیوفتید اما اون سر دنیا اونم بدون خوابگاه افتادید و حالا چه گوهی باید بخوریم و کلی غرغر دیگه. پدرم کا کلا میگفت باید بیخیال بشید اما بعد از کلی کش و قوس و بحث مادرم پدرم رو راضی کرد که برای ما دو تا یه خونه دانشجویی اجاره کنن اما پدرم هم برای هزینه هاش کلی گیر داد و هم میترسید که اونجا کاری کنیم اما مادرم بهش گفت یه خونه کوچیک پیدا میکنیم و اتفاقا چون خواهر و برادرن حواسشون به هم هست و کاری نمیتونن بکنن و بالاخره ما دنبال خونه گشتیم و در آخر یه خونه پیدا کردیم. البته خونه که نگم براتون کلا یه اتاق ۹ متری بود و یه حال ۹ متری و یه آشپزخونه خیلی تنگ و حموم و دستشویی و بدون حیاط و تراس که توی زیر زمین هم بود. من و خواهرم با نا امیدی شروع کردیم و من از اونجایی که از پدرم کلی یاد گرفته بودم توی یه نجاری شروع به شاگردی کردم و چس مثقال در میاوردم که اوضاع بگایی مون کمتر بشه و خواهرمم همش میگفت بره سر کار اما من قبول نمیکردم. یه مدت گذشت و متوجه شدم خواهرم خیلی پولدار تر از چیزی که باید باشه به نظر میومد و وسایلی برای خودش می خرید و کاملا واضح بود که قیمتشونو کمتر میگه و حسابی بهش شک داشتم. تا اینکه یک روز پارمیدا توی تلگرام برام یه جوک فرستاد و منم خندیدم و چون حوصلم سر رفته بود زدم روی کانالی که فرستاده بود تا مطالبشو بخونم و وقتی رفتم توی کانال دیدم که یه ربات دوست یابی تبلیغ میکنه و منم زدم روش و اطلاعاتمو وارد کردم و رفتم توی قسمت جستجوی همشهری ها و افراد نزدیک که متوجه چیز مشکوکی شدم. توی فاصله ۱۰ متری یه اکانت به نام پارمیدا که ۱۸ سالش هم بود دیده میشد و شک کردم که این خواهرم باشه. سریع رفتم توی قسمت ویرایش پروفایلم و اطلاعاتمو تغییر دادم و کلا یه شهر دیگه زدم و حتی بلد بودم لوکیشن فیک بزنم و حسابی از تبریز دور شدم و صبر کردم اون اکانت توی ربات آنلاین شه و اینقدر بهش درخواست چت دادم که قبول کرد و وقتی گفتم سلام پیامی داد که مو به تنم سیخ شد. متوجه شدم خواهرم در عوض دادن عکس نود و سکسی از خودش پول میگیره. برای عکس و فیلم و ویدیو چت و خیلی چیزای دیگه قیمت داده بود و منم برای امتحان کردنش گرون ترین که دادن فیلم از کص و کونش بود رو خواستم و شماره کارت که داد شکم درست از آب در اومد و خواهرم بود. پول رو به حسابش ریختم و همش خدا خدا میکردم که بلاک بکنه و بفهمم حداقل کلاه برداره اما برام ویدیو فرستاد. نمیخواستم اونارو باز کنم و حالم خیلی بد بود اما بازم امید داشتم که فیلمای خودش نباشن برای همین باز کردم اما صورتش رو نشون نداد ولی رنگ پوست و هیکلش به پارمیدا میخورد و یه کس صورتی و صاف و بی مو داشت که هر کیری رو میتونست حتی با عکسش ارضا کنه و سینه های سفید و صاف و ایستاده و بلوری با نوک های صورتی عالی داشتن و هر چقدر سعی کردم نود کامل از صورتش بفرسته نفرستاد. هرچی مبلغ رو بالاتر بردم قبول نکرد و خیلی حالم بد بود چند روز نخوابیده بودم و شبا گریه میکردم حتی پارمیدا متوجه شده بود و ازم میپرسید که چمه اما میپیچوندمش. تصمیم گرفته بودم هرجوری که شده متوجه بشم خودشه یا نه. جایی که توش فیلم میگرفت پشتش هیچی معلوم نبود و نمیتونستم تشخیص بدم خونه خودمونه یا نه. تا اینکه بعد از چند بار پول دادن بهش و تلاش زیاد توی یکی از کلیپ هاش صحبت کرد و من متوجه شدم که بله. اینا کس و کون خواهر منن. اینقدر ماجرا بد بود که نمیخواستم به روش بیارم و میخواستم یه روز یه جوری صحنه سازی کنم که مثلا پلیس فتا پیگیرش شده و بترسونمش برای همین تا قبل از اینکه نقشه بریزم براش هر شب بهش پول میدادم تا حداقل عکس کس و کونش دست پسرای دیگه نره و حتی شبا یواشکی از کارتش پول میدزدیدم و به خودش میدادم. توی کارتش مبلغ خیلی زیادی بود که باعث میشد حتی اگر بهم شک کنه نتونه بهم بگه و از این نظر دست بالا رو داشتم. یه روز به خودم اومدم و دیدم که با وجود اینکه میدونستم اینا عکسای نود خواهرمن اما پاکشون نمیکردم و نگاهشون میکردم و اوایل فکر میکردم برای عادی سازی بهش میگم فلان کار بکن فیلم بفرست اما یواش یواش به خودم اومدم و دیدم که دارم فانتزی های خودمو روش اجرا میکنم و روی خواهر خودم شق کردم. عذاب وجدانم هر شب کمتر و به شهوت تبدیل می شد تا اینکه یواش یواش یه عالمه فیلم از کس و کون بی نظیر خواهرم داشتم و هر شب با هم جق میزدیم. تا اینکه تصمیم گرفتم خواهرم رو به دست بیارم و استارتش اونجایی بود که بهش گفتم میخوام برات یه جشن تولد دو نفره بگیرم و کلی هزینه کردم البته با پولایی که از کارت خودش کش میرفتم و براش سکسی ترین نیم تنه و شرتکی که توی اینترنت بود رو سفارش دادم و شب تولدش بهش دادم و اونم خیلی خوشحال شد و بهش گفتم برو بپوش و اون گفت زشته سعید اما من گفتم ما خواهر برادریم و گمشو برو عوض کن و بیا. چند دقیقه بعد پارمیدا با یه نیم تنه و شورتک سفید که پاهای سفید و بلوریش و تنه لختش رو نمایان میکرد و با خجالت و دستی که جلوی چاک سینه های هفتادش رو گرفته بود وارد شد و من پریدم بغلش کردم و میتونستم خجالت رو توی چشماش ببینم. اوج لمس بین من و اون دست روبوسی عید بود اما حالا بغلش کرده بودم و کیرمم راست شده بود و به خودم فشارش میدادم. بعد به بهونه این که با هم برقصیم دستشو گرفتم و چاک سینش رو دیدم و کیرم شروع به شق تر شدن کرد و حسابی باهم رقصیدیم. چند روز از اون ماجرا گذشت و من حسابی با لباسای پارمیدا حال میکردم و نامحسوس سینه و کون خوش فرمش رو نگاه میکردم تا اینکه یه روز رفت حموم و لباساشو عوض کرد و من کیر شدم. یه مطلبی راجب معنی انواع بوس پیدا کردم از توی تلگرام که مثلا بوس از پیشونی یعنی باهم دوستیم و بوس از گونه یعنی دوست دارم و بوس کردن سکسی بود و بوس لب یعنی عاشق بودن. من اون روز اون پیام رو ویرایش کردم و بوس از لب رو به دوست داشتن تغییر دادم و برای پارمیدا فرستادم و چند ثانیه بعد پارمیدا با خنده اومد بیرون و گفت قربون داداش مهربونم برم و چشمام رو با دستش بست و گفت باز نکن کارت دارم و منم با تعجب منتظر بودم که خواهرم گونه راستم رو بوس کرد و بعدش گفت دوست دارم داداشی مهربونم. بعدش نوبت من شد و با دستام چشماشو بستم گفتم باز نکن و یهو ازش لب گرفتم که خودشو با جیغ عقب کشید و گفت کثافت چه گوهی میخوری، و منم عادی سازی کردم و گفتم مگه پیامو نخوندی و می خواستم دوست داشتنمو بیان کنم. اونم گفت احمق بیشعور اون منظورش دوست داشتن دوس پسر دختریه اما من هی انکار میکردم و با دروغ میگفتم که نخیر خودم فلان فیلم دیدم خواهر و برادره لب گرفتن و فلان همکلاسیم جلوی چشمام از خواهرش لب گرفت و کلی کصشر سر هم کردم و آخرش گفتم شهر ما کوچیک بود از این خبرا نبود فکر کردی حتما اینجا اینجوری نیست. اونم گفت باشه ولی دیگه این کارو نکن من بدم میاد که من یه نگاهی با خنده بهش کردم و گفتم ولی من خواهرمو دوست دارم و بدو بدو دنبالش توی اتاق دویدم و اونم با خنده فرار میکرد و من گوشه اتاق گیرش آوردم و ازش لب گرفتم. چند وقت گذشت و انگار لب گرفتن بینمون عادی شده بود و منم همش به بهانه های مختلف میبردمش بیرون دور دور و همش دستشو توی مسیر میگرفتم و به هر بهونه ای ازش تعریف میکردم که به به چه آبجی خوشگلی دارم و الان پسرا فکر میکنن رلمی و کونشون میسوزه و اونم هی میگفت کوفت مرگ و منم میخندیدم. چند تا پسر داشتن از جلومون رد میشدن و من و اون توی پارک بودیم که همونجا ازش لب گرفتم و اونم کلی حرص خورد کا توی خیابون نکن بیشعور اما کلی کیف کردم از این کارم. هر روز براش گل میخریدم و بغلش میکردم و هی قربون صدقش میرفتم و موهاشو براش شانه میکردم و و خیلی وقتا اون با جمله سعید دوست دارم میومد بغلم میکرد و ازم لب میگرفت. منم به هر بهونه ای سعی میکردم براش لباس های سکسی و بخرم و دیگه توی خونه باز میپوشید. توی اتوبوس وقتی آخر ترم ها برمیگشتیم خونه به بهانه های مختلف دستمو میذاشتم روی رون پاش یا قلقلکش میدادم یا سرم رو میذاشتم روی سینش و پارمیدا کم کم از رفتارش معلوم بود که شک کرده. یه شب یه ایده خوب به سرم رسید. بهترین سریال دنیا که اتفاقا پر صحنه ترین هم هست و توش سکس خواهر و برادر داره و منم قبلا دیده بودم رو دوباره توی لبتابم ریختم و انقدر اصرار کردم که قبول کنه شبا بیام توی اتاق و باهم ببینیمش و به همین بهونه تشکمو بردم کنار پارمیدا توی اتاق انداختم و خودمو چسبوندم بهش و لبتاب رو گذاشتم وسط پای جفتمون و دیدیم. اوایلش خیلی معذب بود ولی یواش یواش میخندید و راجب جیمی و سرسی باهم شوخی میکردیم و این سریال باعث شد خیلی باهم راحت تر شیم. عملا و بدون اینکه به روی هم بیاریم وارد رابطه عاشقانه شده بودیم و مدام قربون صدقه هم میرفتیم. هر روز میومد روی پام می نشست و با صدای بچگونه میگفت شکلات میخوام و منم بهش میگفتم یه بوس بده تا برات بخرم و اونم لباشو میذاشت روی لبام و بعد کامل از رو به رو میومد روی پاهام می نشست و پاهاشو دورم حلقه میکرد و میگفت داداشی خیلی دوست دارم هیچ وقت دوست دختر نگیر من بهش حسودیم میشه من خیلی بهت وابسته شدم. این حرفش باعث شد قلبم تند تند بزنه و بهش گفتم پس تو هم مال من باش و رل نزن و اونم لبامو بوسید و با صدای بچگونه گفت چشم داداشی اصلا من رل تو از این به بعد. دیگه بعد این مکالمه ما رسما عاشق و معشوق بودیم. توی خیابون دست همو میگرفتیم و برای هم پیامای عاشقانه میفرستادیم و مدام لبامون توی لب هم دیگه بود و همیشه شبا کنار هم میخوابیدیم و همدیگه رو بغل میکردیم و کلی نوازش میکردیم همو و جملات عاشقانه به هم میگفتیم و منم هر شب توی خواب حسابی از پشت خودمو بهش میچسبوندم و میمالیدمش از کون و سینه. دیگه کم کم بهش میگفتم فلان لباستو بپوش و اونم گوش میکرد و میگفتم موهاتو اینجوری ببند و اونم قبول میکرد. وقتی آخر ترم ها میرفتیم خونه سعی می کردیم عادی باشیم اما وقتی برمیگشتیم تبریز همه چیز دوباره شروع میشد. من واقعا وابستش شده بودم و حتی اونم مدت ها بود دیگه توی اون ربات کذایی نمیرفت و کار داشت به جایی میرسید که بعضی وقتا به خاطر نگاه کردن به یه دختر یا فالو کردن دخترا توی اینستاگرام باهام دعوا میکرد و روم غیرتی میشد. هر شب با هم فیلمای عاشقونه میدیدم و سرشو میذاشت روی سینم و می گفت سعید من دیوونتم اگه یه روز نبینمت میمیرم. منم موهاشو بو میکردم و پیشونیشو بوسیدم و گفتم عطر تنت بهم آرامش میده عشق زندگیم. پارمیدا هم با اون چشمای آبی خوشگلش بهم گفت تو مال منی سعید اگه دختر دیگه ای سمتت بیاد میکشمش. اگه داداشم نبودی باهات ازدواج میکردم. من قند توی دلم آب شده بود. هر وقت میرفت ظرف بشوره میرفتم از پشت بغلش کردم و گردنشو بو میکردم و اونم سرشو میچرخوند و از هم لب میگرفتیم. یه روز بهم گفت یکی از پسرای دانشگاهشون بهش پیشنهاد رل داده اما اون بهش گفته من دوس پسر دارم و منم خوشحال ازش پرسیدم دوست پسرت کیه و اونم گفت معلومه دیگه تو عشق زندگی خواهر. و پرید بغلم و روی هوا می چرخوندمش و موهای لخت و نرم و خرمایش که دم اسبی بسته بود رو نوازش میکردم و حتی واسه اون بافت مو یاد گرفته بودم و موهاشو میبافم. یه روز صحبت از بدنسازی شد و منم از فرصت استفاده کردم و باهاش کل کل انداختم که هیکل کی فیت تره و اون هی میگفت من من و منم جلوش لخت و با شرت شدم و شرتمم هفتی بود و جلوش فیگور گرفتم و اون اومد توی اون حالت دست به سیکس پک هام زد و گفت وای چه سکسی و منم گفتم همش مال شماست. اونم خندید و یهو دستمو بردم سمت نیم تنه اش و گفت سعید زشته و منم گفتم میخوام ببینم چی ساختی دیگه اینقدر ادعا میکنی و تونستم لختش کنم و با شرت و سوتین قرمز فوق سکسی جلوم وایساد و سیکس پکاشو نشونم داد و گفت حالا بگو مال من بهتره یا مال تو و منم دستم رو گذاشتم روی شکمش و واقعا شکم سفت و خفنی داشت و از فرصت استفاده کردم و گفتم قربون خواهر سکسی و هات خودم برم من. و همانطور بغلش کردم و وای کیر شق شدم میخورد بسه خشتکش و سینه های داغشو روی سینم حس میکردم و لبامونو گذاشتیم روی لب همدیگه و چشمامونو بستیم و لبای همو میخوردیم و توی آسمونا سیر میکردیم. بهم گفت که خب دیگه لباسارو بپوشیم اما من گفتم نه اما هر چقدر اصرار که کردم بعد از یک ربع مک لاو رفت لباساشو پوشید و لباسای منم به زور تنم کرد و کیر فنی بهم زد. یه روز رفتم توی اتاقش و بهش گفتم اون نیم تنه شورتک مشکیت رو بپوش و اونم گفت باشه برو بیرون تا بیام و منم بهش گفتم همین جا وقتی دید نمیرم گفت باشه عوضی و جلوی چشمم دوباره لباساشو در آورد و با شرت و سوتین شد و حسابی شق کردم و کاملا دیدم که تعجب به کیرم خیره شده و همون لباس رو پوشید و بعدش بهش گفتم بیا جرئت حقیقت بازی کنیم. و اونم قبول کرد. از سوالا کصشر یواش یواش راجب سایز سینه و رنگ فلان و اینا باهم حرف میزدیم و تا اینکه بالاخره جرات رو انتخاب کرد و من گفتم سینه هات رو نشون بده و اون کلی خواهش و التماس کرد اما من پای حرفم وایسادم و اون نیم تنش رو در آورد و خودم سریع رفتم جلو و سوتینشو در آوردم و باورم نمیشد دوتا ممه صاف و بلوری و سفید و سر بالای ۷۰ با نوک صورتی و خوردنی جلو بودن و توی آسمونا سیر می کردم و بعدش من جرات رو انتخاب کردم و گفت کیرتو نشون بده و من توش کسری از ثانیه کیرمو در آوردم و اونم خیلی تعجب کرد و گفت چقدر بزرگه چرا شق کردی ؟ منم گفتم سینه های خوردنی تو اینکارو کرد. اونم با خنده گفت خفه بابا اینو که گفتم بازیو قطع کرد و گفت دیگه بسه و پاشد رفت و کله منو کیری کرد اما گفتم باید همین هفته بکنمش. رفتن بعد از ظهرش یه بسته کاندوم خریدم از دارو خونه و دقیقا جایی گذاشتم که بتونه ببینه و توی آشپزخونه سر یخچال بودم که پارمیدا اومد از پشت بغلم کرد و گفت داداشی خیلی دوست دارم چقدر میخوامت تورو و این بار من سرم رو برگردونده بودم و داشتیم از هم لب میگرفتیم و اونم با یه دستش بازومو گرفته بود و اون یکی دستش رو برد لای کونم و کونمو مالی و و خندید و گفت جووون داداشم چه کون خوبی داره. و بعدش من چرخیدم و یهو پرید بغلم و چهار دست و پاشو دورم حلقه کرد و گفت سعید توی دنیای منی،تو مرد منی تو تنها عشق زندگیمی تو اون آقا پسری هستی که واسش نفس میکشم عشقم و توی چشمام زل زد و یواش یواش لبامونو به هم نزدیک کردیم و چشمامونو بستیم و آروم لبامونو گذاشتیم روی هم و شروع به خوردن کردیم و اون باز دو دستی داشت کونمو میمالوند که منم اولین بار دست کشیدم روی کون خواهرم و چقدر یه کون میتونست نرم و خوش فرم باشه. جفتمون توی آسمونا بودیم که پارمیدا دستشو برد زیر شرتم و مستقیم کونمو میمالید و منم دستم بردم زیر شورت پارمیدا و حسابی شروع کردم به مالیدن کونش و نفس نفس زدنای پارمیدا شروع شد و منم دو سه تا اسپنک محکم بهش زدم و کیرم داشت شرتمو جر میداد و میومد بیرون. بعدش اومد از بغلم بیرون و گفت من برم دستشویی بیام و بهش گفتم ای شیطون میخوای بری جق بزنی؟ اونم گفت اره دیوث چطور فهمیدی؟ گفتم معلومه داغ کردی. اونم بهم گفت معلومه تو هم شق کردی بدجور. منم بهش گفتم بیا باهم بشینیم جق بزنیم و اونم کمی مردد بود و گفت باشه و دست پارمیدا رو گرفتم و بردم توی اتاق و سریع دستمال رو آوردم و با لب تاپ رفتم توی پورن هاپ و چسبیدیم به هم و شروع کردیم به دیدن فیلم و پارمیدا بلند شد یه ملحفه آورد انداخت روی پای من و خودش و دست جفتمون رفت زیر ملحفه و تکون تکون میخورد و اونم آه و ناله میکرد. پاهای لختش از زیر شرتکش می خورد بهم و منو برده بود فضا که دیدم بلند شد برقارو خاموش کرد و ملحفه رو انداخت کنار و هم کیر من هم کس اون تقریبا توی تاریکی دیده میشد و خوبیش این بود که من چپ دست بودم و دست چپم دور کیرم بود و از شانس خوبم پارمیدا سمت راستم بود که دستم رو گذاشتم روی روی لخت و داغ پاهای فیت و نرم و سکسیش و اونم با اون دست ظریف و انگشتای کشیدش و اون ناخون مصنوعیای نقره ای و براق و سکیسیش دستش رو گذاشته بود روی مچ دست چپم و باهاش بالا و پایین میرفت تا اینکه اون لرزید و ارضا شد و سریع بلند شد و رفت و با رفتن اون ذوق منم خوابید و دیگه کیرمم خوابید. توی حال دیدمش و یکم خجالت میکشید و بلند شد بره که از پشت بغلش کردم و گفتم چی شد عشقم چرا اینجوری کردی. اونم گفتم عشقم خجالت کشیدم و منم دوباره شروع کردم به لب گرفتن ازش و این بار دستامو آوردم بالا و سینه هاشو شروع کردم به مالیدن. سینه هاش به طرز وحشتناکی نرم و لطیف بودن حتی از روی نیم تنه کیرمو دوباره شق کردن و محکم به کونش میمالیدم چشمامون بسته و لبامون روی هم توی فضا بودیم. ولش کردم و دستشو گرفتم و گفتم بیا کارت دارم. اونم گفت کجا باید بریم. منم گفتم چشماتو بببند و آروم دنبالم بیا. بعد دستشو گرفتم و بردمش توی اتاق و کاندوم رو از طاقچه برداشتم و بردمش توی حموم و در حموم رو بستم و چشماشو باز کردم و قبل از باز کردنش کاندومو گذاشتم به جایی که دوباره توی دید باشه و وقتی چشماشو باز کرد خندید و گفت چرا توی حمومیم و بعد چشمش خورد به کاندوم و گفتم واسه دوش گرفتن.دوش آب رو باز کردم و صبر کردم داغ بشه و بعدش کشیدمش زیر دوش و می خندید و زیر دوش همو بغل کردیم و چشمامونو بستیم و شروع کردیم به لب گرفتم و انگار زیر بارون بود و فضا حسابی رمانتیک و اروتیک بود و یهو جیغ زد عاشقتم سعید آب روی صورتش و موهاش میریخت و با اون چشمای آبیش بهم خیره شده بود و منظره ای فوق العاده برام ساخته بود. بهش گفتم چند کیلویی و اون گفت ۵۷ و نیم و منم بهش گفتم امشب قراره ۲۵۰ گرم دیگه بهت اضافه بشه و اونم خندید و گفت مگه وزنش کردی و منم گفتم حدس میزنم و اونم خندید و با دستش شروع به نوازش سینم کرد و سینه هامو بوس میکرد و گفت دیوونت شدم داداشی. گناه با تو تنها چیزیه که شادم میکنه. دست انداختم زیر نیمتنش و اونم دستاشو بالا برد نیم تنشو در آوردم و با سوتین بود فقط و بعد نیم تنشو پایین کشیدم و اونم در آوردم و اونم منو با شورت کرد و دوباره بغلم کرد و لب گرفتیم از هم و دستمو بردم که سوتین بنفششو در بیارم اما گفت نه دیگه تا همین حد گناه بسه و بعد بهش گفتم برقارو خاموش کنم چی و اونم گفت باشه. من رفتم جلوی در حمام و برقو خاموش کردم و اونم جیغ زد و پرید بغلم و منم سریع دستمو بردم پشتش و سوتینشو باز کردم و بعد شرتشو در آوردم و اونم شرت منو در آورد و بغلش کردم و کیرم مستقیم رفت لای پای و پاهاشو محکم بست و کیرمو فشار میداد و سینه هاش دیگه لخت می خورد به تنم و کون لخت شم توی دستام بودن و داشتم گردنشو میخوردم.چسبوندمش به دیوار حمام و جیغ زد که آه سرد بود اما من محکم فشارش دادم و دو دستی سینه های بهشتیش رو میمالیدم و اونم دست گذاشت روی کیرم و دستشو دور کیرم حلقه کرد و از شدت شهوت عقل از سرم پریده بود و بهش گفتم پارمیدا تو قشنگ ترین چیزی هستی که توی زندگیم تجربش کردم. و پارمیدا هم گفت خدا من و تو رو برای هم ساخته عزیزم و بغلم کرد و محکم فشارم داد و گفت قول بده که تنهام نمیذاری و منم دستمو کشیدم توی موهای خیسش و گفتم قول و بعدش دیدم که رفت در حموم باز کرد و فکر کردم میخواد بره و کیر خوردم اما دیدم برق رو روشن کرد و از دیدن لخت مادر زاد خواهرم نمیدونستم چی باید بگم. کیرم داشت منفجر میشد. یه تن سفید و ظریف و لاغر. به قول خودش ۵۷ و نیم کیلو گوشت خالص بود پاهای ظریف و سفید با ناخنهای قرمز لاک زده و یه کس صورتی و تپل با سینه های کهکشانیش داشت منو دیوونه میکرد. موهای خرمایش ریخته بود توی صورتش و اون چشمای آبیش و لبای صورتیش و مژه های پرپشتش دیوونم کرده بودن. موهاش هنوز دمب اسبی بود و اومد مثل بچه گربه با اون چشمای آبیش توی صورتم نگاه کرد و گفت دنیای من، من مال توام، همش مال توئه من پریدم روش و شروع کردم به خوردن سینه هاش و بعد جلوش زانو زدم و سرمو بردم لای پاش و شروع کردم به زبون کشیدن روی کصش و پارمیدا با اون صدای نازک و سکسیش داشت آه و ناله میکرد و سرمو بین پاهاش فشار میداد و با دستاش موهامو چنگ میزد و مدام میگفت سعید تو مرد زندگی منی سعید میخوامت سعید عاشقتم و منو حشری تر میکرد و یهو گفت پاشو وایسا و بعد که وایسادم حالا اون زانو زد و وااااااای که داشتم خواب میدیدم که پارمیدا داره با نوک زبونش دور کیرم میکشه و من چشمام خمار شده بود از شدت شهوت و موهاشو گرفتم و محکم شروع کردم به تلمبه زدن تو دهنش و دیگه تحمل نداشتم. اینقدر حشری شده بودم که حتی یادم رفت کاندوم دارم و کف حموم دراز کشیدم و گفتم با بکارتت خداحافظی کن. پارمیدا بهم گفت خیلی خوشحالم که تورو دارم و اومد روم نشست و با دستش کیرمو گرفت و گذاشت لای پاش و سر کیرمو میذاشت لای چاک کصش و در نهایت آروم کرد داخل و بعدش بیرون آورد و کمی کیرم خونی شده بود و پارمیدا گفت داداشی دیگه کصم مال توئه فقط مال توئه پردمم تو زدی هر شب باید ارضام کنی. پارمیدا صداشو بچگونه کرد و گفت باید هرشب آبجی کوچولوتو بکنی و منم با خنده بهش گفتم تو که از من چهار دقیقه بزرگ تری و پارمیدا گفت هیش فقط من بگا. سعید کیرتو میخوام و کیرمو تنظیم کرد روی کصش و یهو نشست روی کیرم و محکم رفت توی کصش و جیغ بلندی کشید و و سکس شروع شد و بعد از یکم بالا و پایین پریدن من بلندش کردم و پشتش رفتم و کون زیبا و خوش فرم و نرمش رو گاز گرفتم که جیغ میزد و هی با صدای بچگونه میگفت داداشی کیرتو میخوام جرم بده منو بگااا و منم از پشت بغلش کردم کیرمو تنظیم کردم و تا ته کردم تو کصش و از آینه قدی جلوش چشمای آبی خمارشو نگاه میکردم و شروع کردم به تلمبه زنی و همزمان دو دستی سینه هاشم میمالیدم و گردنشم میخوردم و صدای آه و ناله های پارمیدا و خوردن بدن هامون بهم توی حمام فوق العاده شده بود. کمر پارمیدا خیلی باریک بود قوس فوق العاده ای داشت و کونشو خوش فرم تر نشون میداد. واااای چقدر این دختر خوب بود یعنی واقعا عسل بود لامصب پاهاش شروع به لرزیدن کرد و داشت جیغ میزد منم جوری تلمبه میزدم که داشت کصشو پارههه میکرد و و صدای تالاپ و تولوپ تا دو تا خیابون اون طرف تر میرفت و بلند میگفت سعید عاشقتم سعید دوست دارم مرد زندگیم منو بگا منو جرم بده کیرتو تا ته بکن توم تلمبه بزن محکم تره و چنان جیغی زد و کصش داغ تر و سفت تر شد و پاهاش لریزد و نوک سینه های سفت شد و نفس نفس میزد و قلبشم از روی ممه هاش معلوم بود تند میزنه و گفت دیگه نمیتونم سر پا واستم و منم به حالت داگی نشوندمش و شروع کردم به وحشیانه ترین حالت ممکن اسپنک زدن و اینقدر محکم اسپنک میزدم که کونش مثل گلوله آتیش سرخ شده بود و جیغ میزد منم انگشتمو یواش کردم تو کونش و یکم که جا باز کرد دو انگشتی و بعدش سه تا انگشتمو تا ته میکردم توی کونش و بعد کیرمو گذاشتم لبه سوراخ کونش و اروم کردم توش و حسابی جیغش در اومد اما یواش یواش تلمبه هامو محکم تر کردم و صداش کل حموم رو برداشته بود و و یهووووو اخخخخخخ آبم پاشید توی کونش و اونم گفت وااای سوختم و بعدش کیرمو بیحال کشیدم بیرون نفس نفس زنان کف حمام دراز کشیدم و فقط نفس نفس میزدم بعد از چند دقیقه بلند شدم سرپاش کردم و کمکش کردم همو بشوریم و کلی شامپو بازی کردیم و به هم مالیدیم و کلی دوباره مک لاو و دستمالیش کردم و آخر هم دیگرو خشک کردیم و لخت مادر زاد اومدیم توی اتاق و کنار هم خوابیدیم و رفتیم زیر پتو و همدیگرو بغل کردیم و شروع کردمی به لب گرفتن از هم و پارمیدا آروم توی گوشم میگفت قشنگ ترین لحظه عمرم رو ساختی عشقم. ومنم بهش گفتم من میمیرم برای یه لحظه با تو بودن و مرسی از اینکه بودی و اونم گفت از این به بعد مال منی و هیچ کدوم حق ازدواج نداریم و بعد از دانشگاه هم خودمون مخفیانه خونه مجردی میگیریم و باهم زندگی میکنیم. منم بوسش کردم و شروع کردم به نوازش کردن موهاش و یواش یواش توی بغل هم خوابمون برد. الان یه هفته میگذره که داستانو نوشتم و واقعا عاشقش شدم و میدونم اونم عاشقمه، ای کاش میشد فرار کنیم و با هویت هایی جدید باهم ازدواج کنیم و بریم زیر یه سقف. پایان نوشته: Saeed آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده