رفتن به مطلب

migmig

ارسال‌های توصیه شده

 

عمه ملیحه

سلام به خوانندگان این داستان زندگی من و عذر میخوام اگر غلط املایی توی متن بود و اگر دوستی ناراحت میشه یا نصیحت و سرزنش میکنه فکر کنم هر انسانی توی موقعیتی قرار بگیره ممکنه اشتباه کنه یا نظرش عوض بشه . پس لطفا با اهانت تمسخر و توهین و انگ دروغگویی و … همدیگه را قضاوت نکنیم . من ۳۴ ساله هستم و راننده هستم و توی تاکسی تلفنی مشغول بکار هستم .سال گذشته یه روز عادی کاری حدود ساعت ۹ صبح یه مسافر رسوندم دادگستری و تا منتظر بودم مسافر من برگرده عمه ملیحه خودم را دیدم .عمه که ۷ سالی از من بزرگتره و با ۲ نفر خانم و ۳ تا مرد دیگه با ۲ مامور دیگه از دو تا ماشین کلانتری پیاده شدن . ۳ تا خانم بهم دستبند بودن و ماشین جدا نشسته بودن عقب و دوتا مامور جلوی ماشین و ۳ تا آقا با یه ماشین دیگه بهم دستبند بودن و عقب نشسته بودن و ۲ تا مامور دیگه و در واقع شش تایی شون با ۴ تا مامور اومده بودن دادگاه و رفتن داخل دادگستری و ۶ تایی شون سعی میکردن سرشون را پایین بگیرن که صورتشون کمتر دیده بشه و خجالت می‌کشیدن. هم تعجب کردم هم بخاطر گذشته و روابط فامیلی نه چندان جالب خانوادگی با عمه ملیحه سعی کردم بی تفاوت باشم . بعد چند دقیقه حس کنجکاوی من گل کرد و رفتم داخل دادگستری و اول به مسافر که رفته بود داخل گفتم من هم داخل سالن هستم و کارتون تموم شد برید کنار ماشین که پارک هست و من زود میام و طبقه بالاتری عمه را توی راهرو روی صندلی انتظار شعبه ۲ دیدم . اول فکر کرد من تصادفی اونجام و خواست با گردوندن صورتش مثلا من نبینم اونا … رفتم سلام کردم و گفتم خدا بد نده عمه و چی شده و… گفت اینجا چیکار داری؟ کسی به تو گفته بیای؟ … گفتم نه و گفت من میخواستم کسی بدونه خودم شماره همه را داشتم و یه سوتفاهم هست و رفع میشه و به کسی هم نیازی نیست و نری جایی بگی توی فامیل که منو دیدی و من بقدر کافی گوه خور و فضول و مودی دارم … عمه ملیحه ناراحت بود . دوستاش که بهش دستبند بودن بهم گفتن شما ببخشین و ملی جون یه کم عصبیه و به عمه هم گفتن زشته و این چه رفتاری و مگه بده یکی اومده دنبال کارت و … خلاصه با خانم ها و مرد ها دیگه که حرف زدم و سربازی که اونجا بود مشخص شد عمه رفته بوده با اونا مهمونی و دورهمی و بزن برقص و مشروب خوری و همسایه باغ ویلایی که اونجا بودن آدم فروشی کرده و فروخته عمه اینا را مأمورا ریختن گرفتنشون با وضع نامناسب و مست و لخت و پتی و بردن کلانتری شب و صبح اومدن دادگاه و منم دیدم . خلاصه با خواهش و تمنا از سرباز که پرونده ها دستش بود بعد رفتن برای چای خوردن و پیش دوستاشون بگو بخند کردن اون ۴ تا ماموری که رسمی کادری بودن و با خواهش زیاد و دادن شیرینی و انعام بهش یواشکی تا اومد نوبت شون بشه پرونده را و اتهام و اقرار و صورتجلسه و … را خوندم و دیدم خب زیاد بد نیست و کار بجای باریک نمی‌کشه و از سرباز که پرونده های اون کلانتری دستش بود پرسیدم با این ۶ نفر چیکار میکنن؟ گفت از اینا زیاد هست و فراوان و با وثیقه ازاد میشن . رفتم به مسافرم گفتم چقدر دیگه کار داری ؟ گفت نوبتم میشه الان و نیم ساعت دیگه کار من تموم هست . برگشتم و به عمه گفتم چون
شما خلاف خیلی سنگین نکردین براتون قرار کفالت یا وثیقه صادر میکنه قاضی و آزاد میشین و نگران نباشین و فکر وثیقه باشین . عمه زهرا ۴ سالی بود طلاق گرفته بود و بعد ۲ سال بخاطر دخالت های فامیل با همه یه جوری قطع رابطه بود .‌ خودش خیلی سال بود ارایشگری داشت و کارش را بلد بود و یه سالن کوچیک داشت و خرج زندگی ش را در می‌آورد و ۲ سالی بود یه آپارتمان گرفته بود و زندگی می‌کرد و به کسی و جایی کاری نداشت . از دادگاه به بهونه مسافرم اومدم بیرون و خیلی طول نکشید مسافرم اومد و رسوندم مسافر را به مقصد ولی فکرم پیش عمه بود که بالاخره گناه داره و حالا گیره و کی براش کاری بکنه آخه ؟!!! دلم تاب نیاورد و تا ساعت ۱۲ با سند خونه برگشتم دادگاه که اگه وثیقه خواستن سریع بزارم و عمه را نزارم بفرستن بازداشت یا زندان چون میدونستم که مغروره و زیر بار کسی نمیره و لجبازه و الانم نمیخواد کسی بفهمه سر چی گرفتار شده و مایه شرمساری ابدی میشه واسش . به دفتردار شعبه گفتم اگه وثیقه خواستن قاضی آماده آوردم و حدود ساعت های ۱ به بعد بود که همون شد که سرباز کلانتری گفتن با قید وثیقه فعلا عمه ملیحه آزاده و منم سریع وثیقه را اوکی کردم . ایستادم تا ساعت ۲ از بازداشتگاه دادگستری عمه اومد بیرون و گفتم بیا برسونمت و گفت نه خودم میرم ولی با خواهش سوار شد و توی راه حرفی نزدم . سر خیابون … که رسیدم گفت پیاده میشم . گفتم می‌ترسی بیام خونت را یاد بگیرم بیام ؟ گفت نه برو در خونه خواستم کوچه پس کوچه نبرم تو را خسته شدی و از کار بیکار شدی امروز . گفتم فدای سرت . گفت جبران میکنم این لطف تو را و بیا بالا بشین چای بخور و… گفتم نه و رفتم ‌. دیگه گاهی خودم زنگش میزدم و جویای احوال و پرونده ش میشدم . یه روز دیگه هم گفت بیا بریم دادگاه و رفتیم و جریمه نوشتن و شلاق قابل خرید و تعهد و ماجرا به کل حل شد و سند من هم بعد پرداخت جریمه آزاد شد . روز که رفتیم سند را آزاد کنیم کلی حرفای سنگینی بین منو عمه زده شد …گفت تا با بقیه فامیل مرامت فرق میکنه و گفتم کسی میفهمه ولی نفهمید و… خیلی پسر آقایی هستی و مردی کردی برام و به چشم فامیل نه و به چشم یه دوست واقعی نگات میکنم و لطفت تا ابد خاطرم میمونه و… تعارف زیاد بهم کردیم و بعد گفت دیدی که فامیل با اینکه شوهرم بد بود و اهل مواد و مشروب بود و منو کتک میزد و دائم زندان می افتد برای کاراش بعد طلاق چقدر همین فامیل اذیتم کردن و تحقیرم کردن و تحریم رفت و آمد کردن منو و سرزنش و متلک گفتن و دعوت نمیکردن حتی مراسم و …یه جورایی راست میگفت و همه میگفتن چون عمه از طرف خانواده ضعیفتره بهتره بسوزه وبسازه و ظلم چند سالی بهش شد تا آخرش کارش به طلاق رسید. گفتم گذشته همه چیزو تموم شده و دوس داری بگو چی شد حالا با اینا رفتی باغ چی شد با اینا ریختی روی هم و توضیح داد این خانمها مشتری آرایشگاه من بودن و با شوهرشون بودن و اون یکی آقا هم دوست یکی از شوهرای دوستم بود و رفتیم باغ و دورهمی و مریم گاهی و یه همسایه فضول دارن اون شب ما را لو داد و…گفتم همین؟ گفت من بچه نیستم که دیگه کسی بخواد برام تعیین تکلیف کنه و به میل خودم زندگی میکنم . گفت تو هم بچه نیستی و خودت میدونی بالاخره هر آدمی دوست داره خوش باشه و از زندگی لذت ببره … بعد گفت منم از تنهایی که کسی دورم نیست چندتایی از این زن و دخترای باحال را که لارج هستن شوهرشون دوست خودم کردم و گاهی میریم دور همی … گفتم خوش بگذره و زندگی خودته و بقول خودت بچه نیستی . گذشت و ۲ هفته بعد بهم عمه زنگ زد و گفت یه مهمونی خصوصی هست تو میای ؟ تعجب کردم. گفتم تو انگاری یادت نیست چی شد قبلا؟ گفت نگران نباش مهمونی خونه خودم هست . گفتم کیا هستن؟ گفت ستاره دوستم و شوهرش حسین هستن و مشروب میخوریم‌ تفریحی و بزن و برقص و اگه میای مهمونی اوکی کنم اگه نمیای تا کنسل کنم . یه جورایی منو گذاشت لای منگنه و قبول کردم . روز قبلش زنگ زد گفت اینا بچا لارجی هستن و منم گفتم با تو رل زدم و قصد ازدواج سفید داریم و…گفتم میخوای چیکار کنی مگه که نگفتی فامیل هستیم ؟ عمه گفت من میگفتم شاید اونا یا همه معذب ميشديم…قرار شد شب قرار زودتر من برم خونه عمه ملیحه و دم غروب شب قرار مون رفتم خونه عمه ملیحه و بعد که بهم یه چایی داد گفت من میرم حمام و میام تا تلویزیون تماشا میکنی و رفت حمام و ده دقه بعد با حوله اومد بیرون و گفت دوش را نبستم و پاشو برو یه دوش بگیر سرحال بشی و یه جورایی مجبورم کرد برم حمام‌ با اینکه نمیخواستم و رفتم داخل حمام و عمه گفت ژیلت نو هست توی سبد وسایل حمام و اگه نیاز داری استفاده کن . اونجا بود که مطمئن شدم کار بیشتر بزن برقص و مشروب هست …من هم شیو کردم و اومدم بیرون با یه حوله کوچیک و نشستم روی مبل تا خشک بشم بعد لباس بپوشم و عمه اومد گفت پاشو وایسا و تا پاشدم گفت ببینم چیکار کردی و لبه حوله را زد کنار بدون هیچ حرف قبلی و هماهنگی و گفت چه تمیز کردی و چقدر بزرگ شده سالار واسه خودش و خندید . هم خشکم زد هم متعجب شدم هم مطمئن شدم امشب سکس هم هست . بهش گفتم عمه زشته چرا همچین آخه؟ یهو شلوارک خودش را تا خط کوس داد پایین و گفت بیا تو هم ببین منم صافش کردم و خجالت نکش . گفتم بحث خجالت جدا ولی قراره چی بشه ؟ گفت اگه ناراحتی و نمیخوای برو … دیدم باز بحث دلخوری پیش آورد و گفت من خواستم جبران محبتت را بکنم میخوای ؟ گفتم چطوری؟ به چه قیمتی؟ گفت میخوای یا نه؟ یه کلمه و نمیخوای برو … دیگه من دوست داشتم بدونم جبرانش و ته کار چیه و گفتم کاش میگفتی لااقل قراره چی بشه ؟ گفت هیچی قراره ۴ تایی با ستاره و شوهرش بکنیم‌… گفتم کی با کی؟ گفت تو ستاره را منم با شوهرش و دلت خواست هر جور دیگه و‌ تکلیف را معلوم کن اره یا نه؟ گفتم باشه ولی کاش… گفت من فکر کردم تو با بقیه فرق داری و مطمئنی و اگه نظرت نیست برو و مشکلی نیست نخوای . گفتم نه میمونم . ستاره و حسین نیم ساعت بعد حرفای منو عمه ملیحه اومدن … ستاره سبزه بود و تپلی و باسن بزرگ و سینه های گنده و چشم و ابرو مشکی و حسین هم لاغر بود و ته ریش داشت و سبزه بود و پشمالو و قد بلند … وقتی یه ربع نشستن میوه آورد عمه و حسین هم مشروب آورده بود همراهش و عمه هم چیپس و…آورد و بساط عرق خوری شروع شد کلی گفتیم و‌خندیدیم و حدود ۱ساعت بعد از عرق خوری و بیشتر آشنا شدن ستاره و حسین با من و حرفای سکسی و… حسین گفت موافق هستین شروع کنیم ملیحه خانم؟ و عمه گفت چرا که نه و بریم اتاق خواب و ۴ تایی رفتیم داخل و حسین کاندوم و اسپری تاخیری و وسایل دیگه را هم همراهش آورد و… داخل اتاق عمه را حسین کمکش داد تا لباس در آورد و عمه هم کمک کرد ستاره لباس در آورد و به من هم گفتن در میاری لباست را یا با زور در بیاریم ؟ خندیدن و و هنوز باور نمیکردم که تا کجا پیش رفت ماجرا ولی واقعیت بود …عمه گفت رضا دفعه اولش هست و معذبه و ما شروع کنیم اونم راه میفته . حسین عمه را خوابوند روی تخت و پاهاش را بالا کرد و‌ بی مقدمه کس عمه را شروع کرد لیس زدن‌ و به زنش ستاره هم گفت بیا بالا روی تخت سینه های گنده و سفید عمه را بخوره و عمه هم وا داده بود از همون اول و نگم‌ چطوری خیس کرده بود و چه‌ حسی بود که قسم ميخورم روی ابر ها هم نبود و بالاتره بود و این زن و‌ شوهر هم کار بلد و عمه را غرق لذت و شهوت کردن با خوردنشون .من بار اول بود چنین جایی قرار گرفتم همه احساسی سراغ من اومد ولی دیدن اون صحنه هم منو‌ شدید برانگیخته کرد و‌ دیدم لای کوس ستاره که خم‌شده روی عمه ملیحه آب شهوت بیداد میکنه و نفهمیدم چطوری خودم را رسوندم پشت‌ اون حالت داگی که خم‌ بود روی عمه ملیحه و کوس سبزه و بزرگ و تمیز و بی مو را لیس زدم و خودش پاهاش را بازتر کرد بیشتر بتونم بخورم و سرش روی سینه و لب عمه ملیحه بود و سر شوهرش لای پای عمه ملیحه که پاهاش بالا بود و‌آماده دادن … کیر حسین گنده بود و‌ مشخص بود کار بلده که زن جماعت را باید چطور حال بیاره . زنش ستاره هم استادی بود واسه خودش و کمک شوهرش میداد .‌عمه ملیحه را دوتایی انداختن به التماس واسه کیر و‌ من هم دیونه بوی کوس ستاره و‌ مشغول لیس زدن‌ براش و کونش را هم بس تمیز و ناز بود سوراخش را زبون میزدم و اونم‌ لذت که می‌برد ناله می‌کرد کمرش را تاب میداد و انرژی را با زبون خودش منتقل می‌کرد به بدنه عمه ملیحه و لب و گردن می‌خورد و‌ گاهی جون‌ میگفت و‌ به حسین شوهرش میگفت حال ملیحه جون‌را امشب جوری جا بیار که همیشه یادش بمونه …یه جورایی من ناشی بودم و کار نابلد پیش اون سه تا و‌ گاهی محو کاراشون میشدم . وقتی حسین بلند شد تا کیر کلفتش را بکنه کوس عمه ملیحه به ستاره گفت بشین دهن ملیحه و‌ بعد گفت دردت اومد بجاش برای زنم بخورش و‌ ستاره وقتی پاهای عمه بالا بود رفت نشست صورت عمه و کوس تپل ش را گذاشت دهن عمه و حسین هم کیر گنده و سیاهش را کشید لای کوس سفید و بی مو و تپل عمه و تا خایه کرد توی عمه و سعی می‌کرد با دو دست پاهای عمه ملیحه را مهار کنه روی تخت و بجای هر آه عمه یه جون میگفت و کوس بخور کوسش را بخور را مرتب تکرار می‌کرد. منم رفتم جلوتر و با ستاره همون جوری که دهن عمه نشسته بود لب تو لب شدیم و سینه های گنده و سبزه ش را میمالوندم ‌و به عمه گفتم کوسش خیلی خوشمزه و نازه بخورش حسابی و ۴ تایی توی حس بودیم …حسین عمه را گفت بلند بشه و داگی کرد و منو ستاره هم روی هم 69 شدیم و عالی واسم ستاره ساک زد و تخم و حتی کونم را لیسش زد و حال داد …بعدم نشست روی کیرم و لب میدادیم و کمر میزد ستاره و حسین هم عمه را هر جوری توی اون شرایط اجازه می‌داد کرد و حتی ایستاده عمه را کرد و‌ جوری زد توش که دل عمه واقعا حال اومد… وقتی ستاره روی من بود مشخص بود خیلی قوی هست توی سکس و کار بلد مثل شوهرش و یه جورایی زیر دست نیست توی سکس و حالش را با مرد میکنه و فقط حال نمیده و اذیت بشه و التماس بکنه و بگه فلان نه و یواش و خسته شدم و…همون جور که حسین سرپایی عمه را یه چند دقیقه کرد عمه گفت خسته شدم
حسین جون و حسین به ستاره وسط کار گفت تو که آماده شدی برای دوبل عزیزم ؟ و اونجا بود که متوجه شدم حسین میخواد بیاد همزمانی که ستاره روی من نشسته و کمر میزنه اونم‌ فرو کنه و ستاره اوکی داد و حسین عمه را گذاشت بشینه راحت و اومد پشت ستاره که نشسته بود روی کیر من گفت ستاره را باز کن قمبلش را از هم‌ تا من هم بکنم توش و مشخص بود تجربه دارن و‌ به محض اینکه قمبل ستاره را باز کردم حسین کیرش را از کنار کیر من کرد توی کوس زنش و آه ستاره را در آورد ولی مشخص بود ستاره داده قبلا و لذت هم میبره و جوری کمر زد حسین که نزدیک بود منم با ستاره ارضا بشم چون کیر جفتمون توی کوس زنش گاهی به هم مالیده میشد ‌و بعد چند دقیقه بلند شد حسین و باز رفت سراغ عمه و خوابید زیر و عمه را بغل کرد و نشوند سر کیرش و‌ لب میدادن بهم و عمه هم حسابی خوش بهش می‌گذشت…بعد چند دقه به من ستاره و حسین گفتن پاشو تو هم دوبل بکن کوس ملیحه جون و عمه هم انگار از خداش باشه گفت نقشه دارین منم جر بدین شما کیر کلفت ها و یادم نمیره جوری تغییر داد حالت کمرش و بدنش را همون مدل که نشسته بود روی کیر حسین و در واقع بدون کلامی که بخواد علنی بهم بگه پاشو بکن تعارف غیر مستقیم کرد‌ و ستاره گفت پاشو رضا حالش بیارین با حسین و منم وقتی اون حالت داگی که عمه نشسته بود روی کیر حسین و جای منو رزرو کرده بود تا بکنم دیگه نفهمیدم‌ کی نشستم پشت عمه و فقط یادمه گفت لیزش کن و توف زدم و‌ از کنار کیر حسین منم کردم کوس عمه ملیحه و قشنگ صدای جا دار شدن و جر خوردنش را از کوس قلمبه ش حس کردم و فقط میگفت آروم آروم تا تهش بکن و منم مثل حسین تلمبه زدم همزمان به عمه و اون دوتا توی بغل هم بودن و عشق بازی میکردن و ستاره جون جون جون میگفت و…لذت خاص و عجیبی بود . عمه واقعی داشت حال می‌کرد و مشخص بود ادا نیست و خیلی دوست داره همزمان حال بکنه با دوتا مرد و سوراخ کونش هم مشخص بود کیر خورده تپش و جا باز کرده و کون هم میده . … بعد ۴۰ دقیقه خسته شدیم و دراز شدیم و چند لحظه بعد یهو عمه بهم گفت میخوای کیرت را بخورم و تا خواستم حرفی بزنم‌ برام‌ساک زد و منم خب دلم خواست براش بخورم همزمان و 69 شدیم و ستاره و حسین هم شروع کردن به انرژی دادن وایولا گفتن و جون گفتن و اون لحظه که عمه ملیحه کوسش دهنم بود و اون ساک میزد حس کردم چقدر تشنه هست و برای کیر دیوونه شده و کونش را هم لیس زدم و راحت انگشت کردم و اونم لذت می‌برد و ستاره هم‌ به شوهرش نشستنی شروع کرد به دادن و نگاه ما میکردن . …عمه را بلند کردم‌ از روی خودم‌ و گفتم به شکم بخواب و خوابیدم روش و کردم کوسش و آروم در گوشی بهش گفتم کون میدیم ؟‌گفت باشه فقط یواش بکن . بلند شدم لیس زدم کونش را و کردم توش وای که چقدر داغ بود و راحت رفت توش و حال داد و حسین گفت ستاره از کون نمیده و هوسی مون کردین و‌ منم کون میخوام… گفتم ستاره را حالش بیار بعد هم‌ ملیحه جون را اگه رمق موند بکن‌ توی کون و خندیدم … گفت باشه و جوری پای ستاره را بالا کرد و کردش و چوچولش را هم زمان مالش داد که شاید توی ۳ دقیقه زنش را حالی آورد که ول شد بی رمق و گفت خب حالا ملیحه جون را هم حال میارم .منو عمه توی حس بودیم و من یواش کونش را میکردم و اونم ناله نازی می‌کرد و گفت به باد دادی کونم را رضا … حدود ۵ دقیقه بعد حالت داگی عمه را محکم از کون کردم و خودش خواهش کرد توی کونش ارضا بشم و منم ریختم توی کون گنده و سفیدش و بعد حسین اومد جای من‌ و‌داگی کرد کوس عمه ملیحه و با دستش سعی کرد همزمان برای عمه بماله که زود حال بیاد و‌ موفق شد و‌جوری عمه را حال آورد که منم تعجب کردم . بعدش همون حال خوابیده به شکم‌ عمه را لای کونش را باز کرد و کیرش را کرد توی کون عمه شروع کردن کردن و چه کردنی که نگم و‌کردش جوری که عمه نفس نفس میزد و التماس می‌کرد زود آب کیرش را بیاره حسین و بریزه توش و پاشه و حسین هم حسابی از خجالت کون عمه ملیحه در اومد و توی کونش ارضا شد … وقتی از روی عمه پا شد و عمه خواست بره دستشویی چند تا صدا از عمه در اومد و‌ گوزید و خندیدیم و گفت کوفت تقصیر شما کون ندیده هاست جر دادین منو و رفت دستشویی و برگشت و اون شب باز هم حال کردیم ۴ نفره و باید بگم چیکار کردیم اما در یک فرصت دیگه…

نوشته: رضا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.