arshad ارسال شده در 23 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اردیبهشت تریسام × داستان تریسام × سکس تریسام × داستان سکسی × سکس سه نفره × داستان سه نفره × سه تایی سلام به دوستان سایت من امید هستم و ۳۶ ساله و متاهلم . دفعه اول هست می نویسم و شاید غلط املائی و انشائی تو متن من باشه . این اتفاق طی دو سال اتفاق افتاد و قسمت سکسی این ماجرا همین امسال پیش اومد . یه شغل معتبر دارم که از نظر اعتبار اجتماعی خوبه و بواسطه ش دوست و آشنا زیاد دارم . خانم من اسمش فریبا هست و خانه دار هست و یه فرزند داریم . دو سال پیش یه دوست قدیمی خانم من داشت به اسم مرضیه که خیلی با هم اوکی بودن و معرف شوهر مرضیه زن من بود که متاسفانه بعد چند سال زندگی مشترک به دلایل مختلف اخلاقی و رفتاری و… با مرضیه سازش نکردن و جدا شدن و چون مرضیه زیاد طرفی نداشت و خانواده ضعیف تری نسبت به شوهرش داشتن و توان مالی زیادی نداشت مرضیه و خانواده ش بچه شون هم طی توافق به شوهرش دادن و مرضیه حسابی تنها شد . دیگه این مشکلات طی ۲ سالی سخت طولانی شد تا بالاخره طلاق گرفتن و تنها دوست مرضیه زن من بود . خانواده مرضیه هم بعد یه مدت باهاش نساختن و مجبور شد فکر خونه و کار باشه و خب به اصرار زنم من هم جایی سفارش کردم پیش یه آدم مطمئن کار خوبی برای مرضیه ردیف بشه و هم توی اون محل سکونت خودمون یه آپارتمان نقلی کوچیک با قیمت مناسب کمک کردیم برای مرضیه ردیف بشه . البته مرضیه حق گردن زنم داشت و توی بارداری و وضع حمل و بعدش بچه داری خیلی کمک زنم داد . دیگه یه جورایی مهمون دائمی خونه ما مرضیه شده بود. اما دائم کار و زندگی ش مشکل داشت و اصرار فریبا این بود که هر جا میشه یه کمکی بهش کرد باید در حد توان بهش یاری رسوند . اما مرضیه زیاد غمگین بود و بچه و زندگی و همه را داده بود به شوهر سابق و خیلی تنهایی و درد میکشید و طبق معمول گریه زاری و درد دل هاش پیش زن من بود و دیگه هم محلی هم شده بودیم و دم و دقیقه خونه ما پیش هم بودن . یه روز فریبا بهم گفت امید یه چیزی بهت میگم نه نیار و فقط انجام بده . گفتم چی؟ گفت مشروب خوب مطمئن یه کم تهیه کن و یه فرصت میخوام با مرضیه یه کم بخوریم سه تایی و خودت هم باشی . گفتم چرا مشروب؟ گفت من خیلی فکر کردم کمک مرضیه چیکار کنم و دکتر رفته و دارو هم خورده ولی از این فاز در نمیاد و همش پریشون و داغون و افسرده است و خانمهای باشگاه بعضی شون میخورن و میگن خیلی خوبه و فاز میده و آدم یادش میره و… خلاصه قبول کردم و مقداری مشروب از یه جای مطمئن تهیه کردم . یه پنجشنبه بود که قرار شد بچه را زود بخوابونه فریبا و بعد مرضیه هم بیاد و ۳ تایی مشروب بخوریم . دیگه فریبا و مرضیه خودشون ردیف کردن و من هم پیش هر دو نشستم و مرضیه هم قلیون آورد و کمی مشروب خوردیم . مرضیه که وا داد و گیج شد و بعدش فریبا هم کمی مست شد و بعدش مرضیه گلاب به روی همه تون شروع کرد تگری زدن و برگردوندن و چرت و پرت گفتن و بد مستی کردن . من هم کارم شده بود مراقب این دوتا باشم کار دست خودشون و من ندن و فریبا گفت که حال مرضیه بده و چیکارش کنیم از سرش بپره و گفت ببرمش زیر دوش آب سرد و کمک کردیم دوتایی بردیم مرضیه را زیر دوش و یه جورایی چون مرضیه لباس همراهش نبود لخت کامل کردم و بردم زیر دوش و فریبا هم بود و سه تایی لخت و یه جورایی هر سه از خود بی خود بودیم و مرضیه توی مستی چند بار حرفای سکسی زد و کیر کیر کرد و بعدم به فریبا گفت به شوهرت بگو پس کی میخوای بکنی توش و… بدن مرضیه را که لخت لخت دیدم دلم خواست باهاش یه حال بکنم ولی به رو نیاوردم و گفتم زنم ناراحت میشه . وقتی از حموم بیرون اومدیم و با حوله خشک کردیم خودمون را و لباس پوشیدیم با کمک همدیگه بعدش رختخواب پهن کردیم و سعی کردیم بخوابیم ولی مرضیه ول کن نبود و مست بود و کسشر میگفت . فریبا هم بهم گفت امید یه چیزی میگم نه نیار و پاشو کار فریبا را بساز و حالش بیار… خیلی منتظر این حرف بودم ولی گفتم بگم فوری باشه حتما بعدش ممکنه فریبا بگه دیدم دل تو رفته بکنی مرضیه را برای همین گفتم و منت بزاره و گفتم نه و چرا و ولش کن و… یهو فریبا گفت حیف مرد نیستم کیر ندارم وگرنه خودم میکردم مرضیه را و چرا نمیفهمی الان اون نیاز داره و داغونه و من بهت میگم بکنش و …مرضیه هم مست بود و چرت و پرت میگفت و مسخره میکرد و تیکه مینداخت و مستی میکرد… به فریبا میگفت پس شوهرت چرا نمیکنه و میخندید …به فریبا گفتم خودت هم پس کمک بده که بعد نگی امید خودت خواستی و فقط برای خودت بود و… گفت باشه و دوباره شلوار از پای مرضیه در آورد و گفت مرضی جون حالا حالی بهت بدیم که همیشه یادت بمونه و سینه ها مرضیه را همدر آورد و شروع کرد مکیدن و به من گفت چرا منتظری امید و حسابی حالش بیار …کوس مرضیه سفید و تپل و بی مو بود و چوچوله کوچیکی داشت و رون های تپل و سفید و من سریع پاهاش را بالا گرفتم و سرم را بردم لای پاش و شروع کردم به لیس زدن و خوردن و سعی میکردم پاهاش را باز تر کنم که توی کوسش را هم زبون بکنم و چه بوی خوب و چه مزه ای میداد که دیوونه م کرده بود و نگاه میکردم به زنم که سینه و گردن مرضیه را میمکه و میگه کوست را خوب میخوره شوهرم ؟ مرضیه هم فقط آه و ناله و جون و منم میخوام بخورم و خیلی وقته کیر نخوردم و… ترسیدم بگم مرضیه ساک بزنه چون مست بود یهو کار خطرناکی میکرد و گاز میگرفت و… از مرضیه خواهش که من کیر میخوام و از من نه که حالا بزار من بخورمش برات بعد و… به فریبا گفتم میخوای بشینی دهنش ؟ گفت نمیدونم شاید خوشش نیاد ولی گفتم بشین و فریبا سریع شلوارک از پاش در آورد و خم شد دهن دوست قدیمیش و مرضیه هم وقت تلف نکرد و شروع کرد به لیس زدن برای زنم و فریبا هم آه از نهادش بلند شد . فریبا لاغرتر مرضیه و سبزه تر و قد بلندتر هست. وقتی من پاهای مرضیه را بازتر میکردم تا بیشتر بخورم براش فریبا هم سعی میکرد جوری تنظیم کنه که مرضیه حسابی براش بخوره و داشت لذت میبرد و بهم میگفت امشب کارت دوتا شد امید و باید دوتا کوس حشری را حال بیاری … زنم هم حسابی بهش فاز داده بود و التماس مرضیه را میکرد یواش آبم را میاری تند تند میخوری و به من میگفت پس پاشو بکن کوسش و منم پا شدم پاهای مرضیه را بازتر کردم و شلوار در آوردم و کیر شق خودم را کشیدم لای کوس مرضیه و به فریبا گفتم کیرم را سرش را برام بمک لیز بشه و زنم از خدا خواسته یه ساک کوچولو زد همون مدل که با مرضیه 69 بودن و بعد یه توف هم انداخت روی کوس مرضیه و گفت بکن توش و منم کیرم را کردم کوس مرضیه و چه حال تو حالی بود و زنم هم بهم لب و سینه میداد و بعد پا شد از دهن مرضیه و سینه و لب مرضیه را خورد و با دست راستش چوچوله مرضیه را میمالوند و گفت مرضیه جون حال میده کیر شوهرم ؟ نوش جونت عزیزم و حالتو بکن و مرضیه کمر میزد و حال میکرد. حدود ده دقیقه مرضیه را کردم تا حالش آوردم و زنم هم کمک داد . مرضیه که از بس حال اومد و مستم بود انگار بیهوش شده بود و نای حرف زدن هم نداشت . سریع زنم گفت امید بخواب من بشینم سر کیرت و بقدری حشری بود که خودم تعجب کردم و کیرم را کرد توی کوسش و چقدر داغ بود و آب زیاد ازش میومد و بهم هم کوس میداد هم گاهی لب هم سینه و میگفت کیرت امشب انگار بزرگتر شده و چه شاین شده و خلاصه کمر زد تا خسته شد و بعد گفت بیا روم و پا شدم تلمبه زدم بهش و پاهاش را بالا گرفتم کنار هم و تنگ شد کوسش و جرش دادم و بعد گفتم داگی شو و داگی جوری کردم کوسش را التماس کرد یواش و خودش با دستش شروع کرد چوچوله بزرگش را مالوندن تا ارضا یشه حین اینکه داگی میکردمش و صدای ناله هاش بلند شد و پاهاش لرزید و خوابید و منم روش خوابیدم و گفتم دوستت را بهتر کردم یا خودتو؟ گفت منو بهتر کردی و مرسی و بوس داد … بهش گفتم آبم را با کوس مرضیه بیارم؟ گفت بیار و پریدم روی مرضیه که بی حال نگاه منو زنم میکرد و پاهاش را بالا گرفتم کنار هم و جوری کردم کوسش که جر بخوره و بی رحمانه کردمش که حسابی جای کیرم گشاد بشه و سرخ شد کوسش و التماس کرد که آبم را زودتر بیارم و بریزم بیرون و منم آبم را آوردم و ریختم روی شکم مرضیه و زنم دستمال داد پاک کردیم و سه تایی بی لباس پیش هم دراز شدیم … ادامه شاید نوشته: امید لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده