رفتن به مطلب

داستان سکسی لز گروهی ما چند نفر


migmig

ارسال‌های توصیه شده

 سکس گروهی × لزبین × داستان سکسی × داستان سکس گروهی × سکس گروپ ×

لز بازی با دو رفیق پایه

سلام من یلدا هستم ۲۸سالمه و تهران زندگی میکنم اگه بخوام راجب اندام و ظاهرم براتون بگم قدم ۱۷۰ و وزنمم تقریبا ۶۸کیلوه و موهای بلند و مشکی داشتم (البته الان بلوند کردم)که معمولا اونو دم اسبی میبستم دماغمم همون قبل رفتن به دانشگاه عمل کردم تیپم معمولا اسپورته البته هر از گاهیم خیلی باز میپوشم اینا رو گفتم که یه کلیاتی راجب ظاهرم بدونید خاطره ای که میخوام تعریف کنم مربوط میشه به چند سال قبل زمانی که دانشجو بودم، من اون زمان خوابگاه زندگی می کردم و مثل هر دانشجوی دیگه ای وقتمو با کلاس و درس و تفریح با دوستام و بیرون رفتن و بعضی وقتام وقت گذروند با پسرا میگذروندم ،هم تجربه سکس رو داشتم هم لز،اما این خاطره شاید کمی با تجربیات دیگم متفاوت باشه بخاطر همین خواستم راجبش بنویسم،بعد از گذشت دو ترم از دانشگاه تصمیم گرفتم مثل سابق یه تایمی هم برای ورزش کردن بزارم،همیشه از تنهایی رفتن به باشگاه بدم میومد ولی خب دوستان هیچکدومشون پایه نبودن نهایتا صبا هم اتاقیم موافقت کرد که اونم بعد از چن جلسه اومدن بهونه اورد که اره وقت نمی کنیم و مسیرش طولانیه و فاصلش از خوابگاه زیاده من دیگه نمیام،دوست نداشتم باشگاه رفتن و ورزشمو به کس دیگه ای وابسته کنم بخاطر همین تنهایی میرفتم، خوبی باشگاه این بود که کلا مخصوص بانوان بود و هم میتونستی صبح ها بری هم بعد از ظهر ها یکشنبه ها و سه شنبه ها بخاطر برنامه کلاسام بعد از ظهر میرفتم و اخر هفته هر تایمی که دوس داشتم، تا اینکه اونجا بعد از یه مدت رفت و آمد توجهم به دو تا دختر جوون جلب شد که هم خوشگل بودن و هم اندام خوبی داشتن تقریبا هم قدم بودن علاوه بر این تیپ و ظاهرشونم دوس داشتم با هم دیگه رفیق بودن و همیشه با هم تمرین میکردن از اونجایی که بایسکشوالم خیلی وقتا بدن یه دختر هم میتونه جذبم بکنه بعد از چند بار که همو دیدیم سر صحبت باهاشون باز شد و فهمیدن که شهرشون غریبم و اونجا درس میخونم اسمشون آیدا و پگاه بود و ۳۰سالشون بود(آیدا بدن پر تری داشت و موهاش مشکی پر کلاغی بود و پوست تقریبا برنزه ای داشت و لباش پروتز بود و یه پرسینگم رو دماغش داشت و رو مچ پاش تتو یه ابلیسکو زده بود و سینه ها و کون و رون خیلی بزرگی داشت که واقعا جذابش میکرد و پگاه تقریبا هم قد آیدا اونم بدن پری داشت اما نه به اندازه آیدا, موهاش بلوند بود و پوست سفیدی داشت دماغشو عروسکی عمل کرده بود و در کل اونم بدن خوشگلی داشت و روی کمرش تتو داشت و چون معمولا نیم تنه میپوشید مشخص بود)آیدا و پگاه بعد از چند جلسه با من صمیمی تر شدن و حتی بینمون شماره رد و بدل شد ،فهمیدم که جدای از خونواده و با هم زندگی میکنن،سبک زندگیشون برام جذاب بود هردو سر کار میرفتن و مستقل بودن، ازدواج نکرده بودن اما تا دلتون بخواد با پسر بودن و خیلی روابط باز و آزادی داشتن و همیشه وسط حرفاشون راجب پسرا صحبت میکردن، تیپشونو واقعا دوس داشتم و دیگه تقریبا با اونا تمرین میکردم و چند باریم تا یه مسیری با ماشین منو رسوندن و صمیمیت بینمون بیشتر شد ، وقتی باشون ماشین سوار میشدم میدیدم که پسرا میفتن دنبالشون و اونام بابت این موضوع اصلا نارحت نبودن حتی خوششونم میومد و باهاشون کل کل میکردن و خیلی راحت اوکی میشدن که با هم برن یه جا بشینن ، اوایل یکم برام عجیب بود ولی نمیخواستم بروز بدم و بشون نشون بدم، نمیخواستم فکر کنن که مثبتم و یا چیز دیگه و واقعا هم دختر مثبتی نبودم و به اندازه خودم غلطا و شیطونیایی کرده بودم اما تو این بحثا واقعا جلوشون کم میاوردم ، از گشتن باهاشون لذت میبردم و اونام حس مثبتی بهم داشتن و خیلی وقتا ازم میخواستن باهاشون بیرون برم، وقتی با اونا بیرون میرفتم معمولا پای چنتا پسر دیگم در میون بود و من سعی میکردم خیلی باز تر از قبل لباس بپوشم بعد یه مدت که باهام راحت تر شدن خیلی عادی راجب روابطشون و حتی سکس کردنشون جلوم صحبت میکردن و باز من خیلی طبیعی با این موضوع برخورد میکردم و حتی من هم از روابط خودم حرف میزدم،یکی دوبار تایم کوتاه خونشون رفته بودم و حتی یه بار بهم کلید دادن که با دوس پسرم برم خونشون ، تو رفاقت واقعا دخترای بامعرفتی بودن و یه جورایی چون ده سالی ازم بزرگتر بودن سعی میکردن هوامو داشته باشن، تا اینکه یه روز بهم پیشنهاد دادن اخر هفته قراره یه مهونی بریم بیرون شهر تو باغه و یکی از دوستای پسرشون دعوتشون کرده بودو میخواستن منم برم که منم بدم نیومد ولی گفتم خب من خوابگاهم و نمیتونم بیرون خوابگاه بمونم شبو، که گفتن کلا از چارشنبه بیا خونمون و شنبه هم برگرد دانشگاه، دیدم پیشنهاد بدی نیس همون چهارشنبه از هم اتاقیام خدافظی کردم و گفتم یه سر میرم تهران به خونواده سر میزنم و چمدونمو برداشتم و از خوابگاه رفتم بیرون و آیدا و پگاه اومدن دنبالم و یکم تو شهر چرخیدیم و اینا که آیدا پیشنهاد داد مزه بگیریم مشروب بخوریم ،پگاه اصرار داشت که فردا شب تو پارتی میخوریم و لازم نیست امشب بخوریم اما مث اینکه آیدا بدجور هوس کرده بود و دست بردار نبود و نهایتا مزه خریدیمو برگشتیم خونه،قبلا ویسکی و آبجو خورده بودم و بدم نمیومد . وقتی رسیدیم خونه لباسامو عوض کردم یه نیم تنه و لگ قرمز پوشیدم و موهامو دم اسبی بستم و رفتم پیششون جفتشون با نیم تنه و شورت تو خونه میگشتن و داشتم از دیدن بدناشون لذت میبردم و حسابی همو دید میزدیم . مشروب و مزه ها رو آوردیم و دور هم نشسته بودیم و شروع کردیم به خوردن با همون اولین پیک مسخره بازی و شوخیامون شروع شده بود و هر چقدر بیشتر میخوردیم سرو صدای خنده هامون بیشتر می شد و شوخیامون سکسی تر میشد، آیدا پا میشد شیک میزد، پگاه ادا کردنشو در میاورد ، از بدن هم تعریف میکردن و منم باهاشون همراه میشدم حتی رو بدن هم دست می کشیدیم ، نمیدونم چرا انقد کارای سکسی انجام می دادیم با وجود اینکه همه کارا در ظاهر از روی شوخی و با خنده بود اما تو ذهنم داشتم لذت میبردم و برام واقعا سکسی بود اون دو تا رو با هم تصور می کردم که همیشه تو خونه با هم تنهان و می تونن حسابی باهم حال کنن دوست داشتم موقع لز کردن با هم تصورشون کنم و تو ذهنم به هر مدلی اونا رو تصور می کردم و اما یکمم از خودم خجالت می کشیدم که اونا شاید از این کارا منظوری ندارن و اگه الان ذهنمو میخوندن چقد بد می شد و احتمالا به این نتیجه می رسیدن که چقدر بی جنبه هستم . ولی تا به اون لحظه با هیچ کسی تا این حد شوخیای سکسی نکرده بودم اونم نه تو یه جمع سه نفره .ولی انقد راحت بودیم و مستی رومون اثر گذاشته بود که برام شهوت و شوخی قاطی شده بود، تو یه لحظه آیدا یه چیپسو رو بین لباش نگه داشته بود و سرشو برد طرف پگاه که چیپسو با دهنش از بین لباش برداره و تو یه لحظه لباشون به هم برخورد کرد و هر کدوم نصف چیپس و خوردن و با لبخند سکسی به هم چشمک زدن و منم با حالت شوخی ادای قهر کردن در اوردم که مثلا حسودیم شده که جفتشون خندیدن و آیدا دوباره یه دونه چیپسو بین لباش گذاشت و اومد سمتم اول به شوخی پسش زدم ولی یه جورایی روم خیمه زده بود که باید چیپسو بخورم ،نمیدونم کی واقعا تونستم انقدر پررو بشم و خجالتو بزارم کنار واقعا عجیب و تو یه لحظه به هیچی فکر نکردم و جلوی چشمای پگاه چیپسو جوری گرفتم که لبام کامل به لبای آیدا چسبید و دستشو آورد پشت سرم که سرمو عقب نکشم و خوردن چیپس تبدیل شد به لب گرفتن ، این کارش دیوونم کرد و به طور کامل کرم وجودمو قلقلک داد، پگاه یه جووون کش دار و بلند گفت و من و آیدا با خنده از هم جدا شدیم…
آیدا:چه لبایی داری آشغال
من:قابل نداره
آیدا:خدمتش میرسم
بعد اون حرکت تو چشامون یه برقی بود و حس میکنم فضا سنگین تر شده بود و یه پیک دیگه که زدیم کامل دیگه کارامون دست خودمون نبود پا شدیم که برقصیم ، هر کدوم یه وری تلو تلو میخوردیم واقعا بد گرفته بود ، رو ابرا بودیم برا اینکه نیفتم زمین تو بغل آیدا بودم و یه جورایی از عمد تا میتونستم خودمو میمالیدم بش اهنگ گذاشته بودیم و بلند بلند میخندیدیم و یه حرکتایی انجام میدادیم که شباهتی به رقص نداشت…من و آیدا علنا داشتیم خودمونو به هم میمالیدیم، پگاه گفت :خجالت نکشین در بیارین همو بکنین . همین حرف کافی بود تا آیدا بگه نه بابا چ خجالتی از تو خجالت بکشم که همش کص و کونم جلوته و رو کرد به منو زبونشو در آورد منم یه نگاه بهش کردم و تو مغزم گفتم هرچه بادا باد زبونمو در آوردم و زدم به زبون آیدا، نوک زبونمون میخورد به هم زبونمو رو زبونش حرکت میدادم و زبونامون تو هم وول میخوردن ،سرمو محکم گرفته بود و زبونشو آورده بود تو دهنم و میچرخوند کامل دهنمون تو دهن هم بود و زبونا عین دوتا مار به هم میلولیدن و به هم قفل شده بودن چشامو بسته بودم و نمیخواستم این لحظه تموم بشه ،دهنم پر شده بود از آب دهنامون ،گرم شده بود و از کل وجودم شهوت میبارید،تو ذهنم به خودم میگفتم ایول بالاخره شد و امشب قراره یه شب فوق العاده باشه، امیدوار بودم این کارا ادامه داشته باشه ، خودمو تو بغلش تو تخت تصور میکردم همه این فکرا تو کسری از ثانیه از ذهنم عبور کرد، چشامو که باز کردم،سرمونو از هم جدا کردیم،پگاهو دیدم که با چشمای گرد و حالتی از ولع و حسرت داره بهمون نگاه میکنه و میگه فقط من غریبم دیگه میخواین برم که راحت باشین،همزمان با آیدا دستشو گرفتیم و کشیدیمش سمت خودمون که به جمعمون اضافه بشه،آیدا زبونشو در آورد و کشید روی گردنش و منم لبامو گذاشتم رو لباش وای که چ لبایی داشت ،پگاه باهام همراهی می کرد و چون همزمان گردنشم توسط آیدا خورده می شد ،آه ریز می کشید ،آیدام سرشو رو به ما کرده بود و حالا سه تا زبون این وسط داشتن رو هم دیگه وول میخوردن ،بوی تند الکل به مشامم می رسید و با تموم وجودم حسش میکردم و نه تنها اذیتم نمی کرد بلکه حشری تر می شدم،اول خواستیم رو مبل به کارمون ادامه بدیم،همچنان من و پگاه داشتیم لب می گرفتیم که آیدا دستمونو گرفت و ما رو به سمت اتاق خوابشون که یه تخت دو نفره توش بود برد…
یکی یکی لباسا از تنمون در میومد و هر بار دو نفرمون از هم لب میگرفتیم و اون یکی مشغول خوردن گوش گردنمون میشد،آیدا که مشغول لب گرفتن ازم بود روم خیمه زد و یواش یواش رفت پایین و سینمو تو دهنش قرار داد و پگاه هم باهاش همکاری کرد اول هر کدوم یکی از سینه هامو میلیسید ،و بعد جفتشون نوک زبونشونو به سینه سمت راستم میزدن و در این حین نوک زبونشونم به هم برخورد می کرد ، منی که رو سینه هام وحشتناک حساسم داشتم دیوونه میشدم و عملا جیغ میزدم آیدا پایین تر رفت و بین پاهام قرار گرفت و لبشو روی لبه های کصم حس کردم و گاهی هم با نوک زبون بهش ضربه میزد و اونو می مکید، از پگاه خواستم که بیاد رو دهنم بشینه ،دیوونه شده بودم و ازش خواهش میکردم …اومد رو دهنم قرار گرفت ،بوی کصشو با تموم وجودم استشمام میکردم و حسابی خیس بود و رو دهنم خودشو حرکت میداد و منم براش میخوردم،جیغ مون بلند شده بود و در ادامه پگاه از رو دهنم بلند شد و رفت سراغ آیدا و اول از هم لب گرفتن و بعد پاهای آیدا رو باز کرد و شروع کرد به خوردن کصش منم موقعیتمو تغییر دادم و به پگاه پیوستمو دو نفری برای آیدا لیس میزدیم و پا رو فراتر گذاشته بودیم از بس حشری بودیم هم کص و هم سوراخ کونشو میخوردیم و از هم لب میگرفتیم و آب دهنمون با آب کس آیدا قاطی شده بود و هیچ برام مهم نبود و از بس حشری بودم حاضر بودم هرکاری بکنم ،زبونمو چند بار کردم تو سوراخ کون آیدا ودرمیاوردم و کصشو میمکیدم…آیدا رو ابرا بود و جیغ میزد و گاهی هم از شدت حشریت هرچی از دهنش درمیومد بهمون می گفت(بلیسین جنده ها، کونیا،کصکش و…)…رو دهن پگاه نشسته بودم و آیدا هم رو به روم کصشو به کص پگاه چفت کرده بود جوری که تقریبا جفتمون رو پگاه نشسته بودیم یکیمون رو دهنش و اون یکی رو کصش و کصاشونو به هم می مالیدن،پاهای پگاه رو بلند کرده بود و انگشتش رو میمکید انگشتانی که لاک قرمز داشتن ،منم با آیدا همکاری کردم و دو نفری مشغول خوردن پاهاش بودیم زبونمون بین انگشتاش حرکت می دادیم و کف پاشو زبون می کشیدیم و تف می کردین رو پاش و لیس می زدیم، واقعا پاهای زیبایی داشت ، پاهایی سفید تر از برف با انگشتایی کشیده و پوستی به شدت لطیف ،از هر طرف داشتیم حال میکردیم…یکم که کس مالیدنای پگاه و آیدا به هم ادامه پیدا کرد پگاه دیگه دست از لیسیدن کصم برداشت و فقط ناله میکرد ،متوجه شدم که کم کم داره ارضا میشه و بعد بدنش به لرزه افتاد و صدای ناله هاش به جیغ تبدیل شد و بدنشو کمی از بدن آیدا جدا کرد و ارضا شد…حالا منو آیدا بودیم که با نگاه کردن به هم به سمت هم رفتیم و بعد از کمی لب گرفتن به صورت نشسته تو بغل هم ،پاهامونو از هم باز کردیم تا کامل کسمون به هم چفت بشه ،دراز کشیده بودیم و پاهامون باز بود و کسامون رو هم مالیده میشد ،پاش کنار صورتم قرار گرفته بود و شروع کردم به مکیدن انگشت شستش و زبون کشیدن به پنجه پاهاش اونم همزمان با من همین کارو برام انجام میداد پاهامو دوست داشتم و همیشه بهش میرسیدم و اون روز ناخنام آبی بود، پاهای آیدا مثل رنگ پوستش برنزه بود و پنجه پهنی داشت و انگشتای بلند و کشیده واقعا برام جذابیت داشت و با ولع داشتم براش میخوردم اونم همینطور بعد از کمی مالیدن کسامون به هم آیدا هم ارضا شد و فقط من مونده بودم که دیدم پگاه افتاد روم و با کمک دستش شروع کرد به مالوندن کصم تا با تکونای شدید و جیغ ارضا شدم و تو بغل پگاه آروم گرفتم …بعد از اون هر سه تا با صورت هایی راضی از اتفاقی که افتاده خودمونو جمع و جور کردیم و این شد شروعی برای داشتن رابطه ی جنسی با دو تا رفیقی که برام خیلی خاص بودن ،در ادامه اگه استقبال بشه ماجراهای دیگه ایم که برامون اتفاق افتادو تعریف میکنم.

نوشته: یلدا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.