dastansara ارسال شده در 17 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، 2023 داستان سکسی همکار آبجی بهمن هستم، ۲۲سالم بود ک به همراه خواهرم و دوستش ک ۴سالی از من بزرگتر بود رفتیم سفر، منصوره دختر سبزه و شوخ و حاضر جواب و ریز نقشی با ۱۵۵ سانت قد و سینه های معمولی و صد البته کون بسیار خوش فرم، تقریبا کسی نبود ک در نگاه اول مجذوب کونش قشنگش نشه، خیلی تو کفش بودم، چون بزرگتر بود خیلی شوخی میکرد و اون سفر خیلی خوش گذشت، دلم میخواست باهاش ازدواج کنم ولی او از یک خانواده پولدار و سبک زندگی اروپایی و مهمتر تفاوت سنی و مهندس بود و تقریبا شورتشم بمن نمی رسید، گذشت و چند باری توی مهمونی های خواهر دیدمش و فقط کف. ازدواج کردم و دورادور آمارشو داشتم ک شوهر نکرده و مجردی زندگی میکنه، این اواخر جهت سرطان سینه هر ۲تا سینه ش رو برداشتن، ی روز ک رفتم خونه آبجی دیدم اونجاس، همونطور جذاب والبته کمی مسن شده ولی شوخ وشنگ بود، خندش بند نمیشد، خیلی هر دو خوشحال بودیم، کلی سربه سرش گذاشتم و از دیدن خودش و کون قشنگش لذت می بردم، اونجا تلفن هامونو بهم دادیم و از فردا شروع شد، کمتر از ۲ماه وابستش کرده بودم، اولین تماس روزش با من بود، ساعات بیکاریم رو بیرون میرفتیم و سعی میکردم بیشترین تماس بدنی رو باهاش داشته باشم، توی صف سینما، توی تاکسی هرجا ک میشد یا بدنش یا کونش رو میمالیدم، ظاهرا براش مهم نبود، رفت و آمدها ب خونه اون کشیده شده بود و خیلی راحت بود، تقریبا تا بالای روناشم دید زده بودم، تا بحرفم اومد و گفت تو تنها مردی هستی ک با توجه ب بیماریم پیشمی، دوست پسرم که ۱۵ سال باهم بودیم و همه کار ! و همه جا رفتیم ولم کرد، واقعا مردی، و مزد این نگاه بلندت، خودمم، و درجا لبامو بوسید، داغ کردم اصلا فکرشم نمیکردم، گفتم منم از جوانی دوستت داشتم و ب این دلایل پیش قدم نشدم، ناراحت شد و گفت کاشکی زودتر میگفتی اصلا برای خانواده ما مطرح نبود، گفت ولش کن الان ک کنار همیم، لباشو گذاشت رو لبم و منم شروع کردم، آخ ک چقدر شیرین بود، رفتیم روی تختخواب پیراهنش رو در آورد، متاسفانه سینه ک نداشت ولی بدنش هنوز دخترونه بود، بدون شکم و با کون بسیار زیبا، لخت شدم او هم ب بدن من نگاه میکرد، بغلم کرد کیرم توی شورت ب نافش چسبیده بود، چقدر بدن گرمی داشت، درازش کردم و لب و گردنش رو میخوردم، رفتم پایین تنه، روناش و ساقای پاشو زبون میزدم، ی لیس کوچک ب کوسش زدم آهش دراومد، دمرش کردم و کونو کمرش رو نگاه کردم محشر بود، کمر باریک و کون قلمبه و گردش، با کله رفتم لاچاک کونش، دماغم و سیبلم ب کمک زبونم اومده بودن، دیگه رو تخت بند نبود، گفت تورو خدا بسه، بکن منو، گفتم با کمال میل، شورتم رو در آوردم و کیرمو گذاشتم لای کونش، یهو گفت اول کوسم، جا خودم ، گفتم مگه دختر نیستی؟گفت نه، چندسال پیش دوست پسرم کار رو تموم کرد، پیش خودم گفتم دمش گرم، بگردوندمش، رفتم لاپای ناز و ظریفش، گفت خواهشا یواش، چشم گفتم و لب رو گرفتم، کیرمو گذاشتم رو چوچولش و میمالیدم، آبدار شده بود، با همون آبش لیزش کردم و یواش کررررررردم توش. دیگه لب نمیداد و نفسهای بلند میکشید، پرسیدم چیزی شده خندیدو گفت بی شرف این کیر یا دسته بیل،تورو خدا یواش، چشمی گفتم و تلبمه زدن رو شروع کردم، ۲۰تایی ک زدم، کشیدم بیرون، کره خر گفت راحت شدم، گفتمش تازه شروع شد، دمرش کردم و ی کوسن گذاشتم زیر شکمش، وای کونش بالا اومده بود میخواستم با سر برم توش، کیرمو از پشت کردم تو کوسش و تلبمه،دیدن کمر باریکش، لرزش کونش از ضربه تلمبه ها و داغی کوسش آبم رو از ته ته خایم آورد، لذتی ک بی بدیل بود، اومد روش ، بی حال افتادیم کنار هم، میبوسیدمش، گفتم بعدا میتونم کونتم بکنم؟ خندیدو گفت حیف جلو نیست ک دنبال پشتی، اگر از جلو سیرم کردی، از پشتم میتونی، تا الان ک ۲۰باری کردمش سیر نشده پدرسگ. نوشته: بهمن لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده