رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

  • پاسخ 343
  • ایجاد شده
  • آخرین پاسخ

بیشترین ارسال‌ها در این موضوع

  • arshad

    38

  • mohsen

    37

  • gayboys

    37

  • dozens

    36

بیشترین ارسال‌ها در این موضوع

 کلیپ سکس گی فیلم سوپر گذاشته داره مرده رو میکنه .

ikq16hrz96gz.jpg

تایم: 01:25 - حجم: 10

تماشای آنلاین فیلم

لینک دانلود فیلم

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • dozens
      لایو بدن نمایی . تایم: 01:40 - حجم: 11 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • dozens
      بلآخره خواهرم وا داد 2 امروز که از سرکار برگشتم، حسابی خسته بودم. ساعت حدود 6 عصر بود، هوا داشت تاریک می‌شد. کلید رو انداختم تو در و وارد خونه شدم. یه سکوت عجیبی بود، فقط صدای آب از حموم می‌اومد. کیفمو انداختم رو مبل و آروم رفتم سمت حموم. در نیمه‌باز بود، بخار از لای در می‌زد بیرون. یه نگاه انداختم، دیدم عاطفه، خواهرم، تنهاست. زیر دوش ایستاده بود، موهاش خیس، بدنش لخت و آب از روش می‌چکید پایین. یه لحظه قلبم تندتر زد. عاطفه با یه لیف داشت خودشو می‌شست، آروم رو سینه‌هاش و شکمش می‌کشید. دیگه نتونستم خودمو نگه دارم، شلوار و تی‌شرتمو همونجا درآوردم و لخت شدم. در رو کامل باز کردم و گفتم: “عاطفه، تنهایی؟ بذار منم بیام.” عاطفه یهو برگشت، منو دید، اول یه کم جا خورد، ولی بعد با یه لبخند گفت: “کی اومدی؟ بیا تو، آب گرمه.” رفتم زیر دوش، آب داغ رو بدنم ریخت و حس خوبی داد. عاطفه رو نگاه کردم، قطره‌های آب از گردنش می‌چکید رو سینه‌هاش و پایین‌تر. دستمو گذاشتم رو شونش و آروم کشیدمش سمت خودم. خندید و گفت: “چیه، خسته نیستی؟” گفتم: “با تو هیچ‌وقت خسته نمی‌شم.” شروع کردم گردنشو بوسیدن، دستمو آروم بردم پایین و کونشو گرفتم. عاطفه یه آه کوچیک کشید و گفت: “رضا، شیطون شدی‌ها.” دیگه غرق لحظه شده بودم، کیرم سفت شده بود و به بدنش می‌خورد. عاطفه رو چرخوندم، پشتش بهم بود. آب از دوش رو هر دومون می‌ریخت. یه کم صابون برداشتم، مالیدم به کونش و شروع کردم ماساژ دادن. گفت: “آخ، چقدر خوبه.” کیرمو آروم مالیدم به خط کونش، بعد با یه فشار کوچیک سرشو فرو کردم تو. عاطفه یه ناله کرد و گفت: “یواش‌تر، تنگه هنوز.” آروم شروع کردم، اول فقط سر کیرمو داخل و خارج می‌کردم. عاطفه کم‌کم عادت کرد، کمرشو خم کرد و گفت: “بیشتر بکن، حال میده.” دستمو گذاشتم رو کمرش و تندتر شدم. حالا دیگه کامل کیرمو تو کونش می‌کردم، صدای آب و ناله‌هاش تو حموم پیچیده بود. بخار همه‌جا رو پر کرده بود، انگار تو یه دنیای دیگه بودیم. گفتم: “عاطفه، چقدر تنگ و گرمی، دیوونم کردی.” نفس‌نفس‌زنان گفت: “تو هم دیوونم کردی، ادامه بده.” یه چند دقیقه همین‌جوری رفتم، گاهی آروم می‌شدم، گاهی تندتر. عاطفه رو دیوار حموم تکیه داده بود، دستاش رو کاشی‌ها بود و با هر تلمبه‌م یه آه بلند می‌کشید. یهو گفتم: “بذار یه جور دیگه امتحان کنیم.” بلندش کردم، پاهاشو دور کمرم قفل کرد و دوباره کیرمو کرد تو کونش. این بار تو بغلم نگهش داشته بودم و تو همون حالت تلمبه می‌زدم. عاطفه یه جیغ کوچیک کشید و گفت: “آخ رضا، این دیگه خیلی خوبه!” آب داغ هنوز رو بدنامون می‌ریخت، صدای نفس‌نفسمون با صدای آب قاطی شده بود. دیگه داشتم به اوج می‌رسیدم، عاطفه رو آروم گذاشتم زمین، دوباره از پشت کرد تو کونش و تندتر از قبل تلمبه زدم. گفت: “رضا، دارم دیوونه می‌شم، محکم‌تر.” همه‌ی قدرتمو گذاشتم، کونشو حسابی کردم تا اینکه حس کردم آبم داره میاد. کیرمو کشیدم بیرون و با یه ناله‌ی بلند آبمو ریختم رو کمر و کونش. عاطفه برگشت، نفس‌نفس‌زنان نگام کرد و گفت: “تو دیگه بهترین بکنی بودی داشتم از دوست پسرم بهتری” خندیدم و گفتم: “تو هم همین‌طور.” دوتایی زیر دوش وایستادیم، آب رو بدنامون ریخت و یه کم همدیگه رو بغل کردیم. بعد حوله پیچیدیم دور خودمون و رفتیم بیرون حموم. هنوز تو حال اون لحظه‌ی داغ و طولانی بودم، یه حس عجیب و پر از لذت که تا مدت‌ها تو ذهنم می‌مونه. نوشته: رضا
    • dozens
      ضربدری در سفر قشم   سلام اسمم علی۳۰سالمه قد۱۸۶کیر کلفت ۱۸سانتی اهل کرمانم زنم مریم۲۵سالهقد۱۶۰کون گرد و خوش فرم سینه۷۵پوست سفید.همیشه عاشق این بودم ببینم یکی دیگه جلوم مریمو میکنه.بعضی وقتا تو سکس بهش میگفتم اما نتونستم در موردش درست صحبت کنم. تا اینکه یروز وقتی از سرکار اومدم خونه دیدم مریم حمومه رفتم سر گوشیش وتو جستجو گوگل دیدم فیلم های سکسی ضربدری نگاه کرده فهمیدم خودشم یه حس هایی داره.تیپ مریم تو شهر خودمون عادیه با مانتو وشلوار وروسری اما تو مسافرتا فرق میکنه منم مشکلی ندارم یه روز تصمیم گرفتیم بریم مسافرت قشم که خیلی یه دفعه ای شد.شب ساعت ۷حرکت کردیم و حدودای ۱۲شب رسیدیم بندر یکی دو ساعتی چرخیدیم تو ماشین یه چرتی زدیم و ساعتی ۵صبح بود که حرکت کردم سمت بندر پل. چون تو زمستون بود و چند روز تعطیلی بخاطر اینکه شلوغ نشه زود رفتم.خلاصه از بندر رد کردیم و رفتیم قشم و یه خونه تقریبا پشت بازار قشم کرایه کردم و کمی استراحت کردیم.بعد از ظهر تصمیم گرفتیم بریم بازار قشم من یه تیشرت و شلوار پوشیدم که راحت باشم مریم هم میخواست شلوار گشاد با بلوز بپوشه که من با خنده گفتم کس نازت عرق میکنه یه چیز راحت تر بپوش.اونم یه لباس ساحلی آبی بدون شلوار فقط با یه شورت سوتین قرمز بدون روسری پوشید.خیلی سکسی شده بود منکه راست کرده بودم خلاصه رفتیم تو بازار که واقعا اوج شلوغی بود تو بازار که می رفتیم همه چشما به کون مریم بود که لمبر برمیداشت بعضی ها هم تو شلوغی مریم و انگشت میکرد و من حشری تر میشدم.یکم وسیله خریدیم رفتیم خونه و وسیله هارو گذاشتیم و برگشتیم سمت سیتی سنتر یکم دیگه گشتیم ومریم خانم کس وکونشو نشون همه داد بعدش رفتیم شام شاورما خوردیم که خیلی خوشمزه بود جاتون خالی.داستان از اینجا شروع میشه که رفتیم لب دریا ساحل زیتون که خیلی شلوغ بود مریم گفت دلم قلیون میخواد یه قلیون گرفتم نشستیم لب ساحل تو حال خودمون باد میزد به ساحلی مریم و پاهای سفید وتپلش مشخص میشد وپسرای حشری که از اونجا رد میشدن مریمو برانداز می کرد.من اینقدر حشری شده بودم که دلم میخواست همونجا مریمو بکنم.تا ساعتای دو سه شب موندیم وبعدش اومدیم خونه.من که حشرم زده بود بالا ومریمم از من بدتر بود از در که اومدیم داخل مریم بغل کردم خوابوندم روتخت وشروع کردم کصشو خوردن جوری که صدای ناله هاش تا تو خیابون میرفت ومریم داد میزد علی کصمو جر بده منم کیرمو گذاشتم در کص نازشو تا خایه فرو کردم که جیغ بلندی زد وشروع کردم به تلنبه زدن در حال سکس که بودیم بهش گفتم امروز همه مردا کیرشون راست شده بود واسه کس وکون سکسیت اونم حشری تر میشد.یدفه دلو زدم به دریا گفتم میخوای یه کیر دیگه الان روت باشه یه دفعه یه آهی کشید و گفت جون آره.یه دفعه آبم ریخت تو کسش از شدت شهوت بیحال شدم همزمان بامن مریم ارضا شد بعد نیم ساعت بیحالی شروع کردم صحبت گفتم مریم جدی دوستداری گفت چی گفتم یه کیر دیگه اولش مکث کرد بعدش گفت نمیدونم یهو یه فکری به سرم زد از قبل تو تلگرام تو این گروه های بیغیرتی زیاد بودم گفتم بیا یکی پیدا کنیم گفت چجوری خطرناکه گفتم نترس رفتم تو گروه پی ام دادم زوجیم الآن قشمیم زوج بیاد ضربدری یه چندتایی پی ام دادن که فیک بودن بعد از کلی پیام بازی خوابمون برد ساعتای ۱۰صبح بود وقتی بیدار شدم دیدم یکی پی ام داد سلام زوجیم قشم.منم جوابشو دادم گفتم اصل بدین. حامد۲۹آمنه۲۳شیراز الان اومدیم قشم داشتم بال در میاوردم منم اصل براش فرستادم گفتم پایه ضربدری هستی گفت آره گفتم یه عکس از بدن دوتاتون با عدد ۳بفرست گفت اول شما خلاصه مریمو بیدار کردم و قضیه رو بهش گفتم گفت بیا امتحان کنین پاهامونو گذاشتیم بغل هم کیر من وکس مریم هم تو کادر بود فرستادیم.چند دقیقه ای خبری نبود گفتیم شاید فیک بوده ولی یه عکس اومد بازش کردم دیدم جوون چه بدن هایی چه کسی چه کیری.کیرش مثل کیر من بود ولی سفید تر وخوشگلتر.مریم که چشماش گرد شده بود گفت یعنی واقعیه گفتم احتمالا هست.یه خورده از زندگیامون و زنامون فانتزیامون چت کردیم قرار شد شب همدیگرو تو درگهان ببینیم.پس برای شب آماده شدیم ومن بایه شلوار لی مشکی و تیشرت سبز و مریم با یه ساپورت تنگ که به اصرار من بدون شرت با یه تیشرت قهوه ای که کس تپلش قشنگ مشخص بود شب شد و ساعت ۸جلو پاساژ دودلفین همدیگرو دیدیم حامد یه پسر جذاب و خوشتیپ و آمنه یه زن فوق سکسی به یه دامن بدون شلوار تا زانو و تیشرت قرمز باهم سلام واحوال پرسی کردیم دوری تو بازار زدیم همگی جوری که بغیر از چشمای مردم رو زنامون چشم ماهم رو زنای همدیگه بود و شام رفتیم گلدن فود درگهان و غذا خوردیم.بعد کلی گشت و گذار وسوال وجواب و نشستن مریم پیش حامدوآمنه پیش من تصمیم گرفتیم شب بریم قشم خونه پیش ما منکه دل تو دلم نبود واسه کردن آمنه و گاییده شدن مریم زیر کیر غریبه.وقتی رسیدیم خونه وارد اتاق خواب شدیم که شرت قرمز مریم رو تخت بود حامد که دیدش برش داشت و گفت بو کس مریم خانومو میده منکه حشری شدم نگاهی به مریم کردم وشلوارمو در آوردم حامد با دیدن من لخت شد و رفت سمت مریم.من آمنه را بغل کردم خوابوندم رو تخت و دست بردم از زیر دامن رو کسش دیدم به به آمنه هم مثل مریم شورت نپوشیده ومنتظر کیر بوده.دامنشو دراوردم وشروع کردم خوردن کس تنگ و سفیدش از اونور هم صدای ناله ی مریم که حامد کسشو میخورد بیشتر حشریم میکرد.ده دقیقه ای خوردم کامل لختش کردم سینه هاشو گرفتم تو دستمو کیرمو تا ته زدم تو کسش یه جیغ بلندی کشید و همزمان صدای جیغ مریم هم در اومد وای نگم از اون لحظه براتون من نگاه مریم میکردم تو کس آمنه را میکردم.از اونور حامد جوری مریمو میکرد که آه و ناله هاش هنوز تو گوشمه.اون شب خیلی حال داد تا صبح سه بار سکس کردیم. ادامه دارد… نوشته: علی
    • dozens
      زندگی همراه لذتبخش من و همسرم   از اینکه با هم ازدواج کردیم خوشحال بودیم و کنار هم احساس شادی می کردیم و دنیای من و اون با شادی و امید به آینده زیباتر شده بود . همسرم که زنی خوش اندام و قد حدود ۱۷۸ با پوست سفید بدن ولی صورت کمی سبزه میزد . چشمهای زیبای مشکی و بینی معمولی و صورت گرد و بانمک که از نگاه من زیبا بود و شیطنت در رفتار و نگاهش بود اما هر کسی نمیفهمید و خودش رفتاری می‌کرد که فکر میکردن چقدر خجالتی و سر بزیر هست . 🤣🤣🤣 باسن زیبایی داشت که در انتهای کمری که از پشت گود می‌شد بسمت شکم و فوق العاده قشنگ و خواستنی بود و سینه های سایز هفتاد و پنج و سفت با هاله ای صورتی که هردو کاملا یک اندازه بدون هیچ اشکالی با نوک سینه ای که اگر ببینی دلت میخواهد همیشه بخوری و رهایش نکنی . اولین بار عصر یک روز بارانی پاییز بود توی خیابان منتظر ماشین ایستاده بود و باران هم داشت شدید می‌شد وقتی دیدم یک خانم جوان که کلافه شده از باران و هیچ ماشینی هم نبود که سوارش کنه چراغ زدم و مقابلش ایستادم اشاره کردم مسیرش کجاست که گفت مستقیم تا میدان آزادی، گفتم بیا بالا . سوار شد و سلام کرد ، صدای گیرایی داشت و چشمهای زیبایی که تازه وقتی نگاهم افتاد به صورت نازش که بارون خورده و خیس بود و چند تار موی مشکی که خیس و سنگین روی صورتش افتاده بود را با دست عقب زد ، جواب سلام دادم و جعبه دستمال کاغذی رو طرف اون گرفتم ، تشکر کرد و دو تا برگه دستمال کشید که من جعبه رو گذاشتم روی پایش و با لبخند به آرومی گفتم قابل نداره و حرکت کردم ، برای باز کردن صحبت گفتم حسابی خیس شدید . خودت و خشک کن سرما میخوری و بخاری ماشین و روشن کردم ، لرزش خفیفی داشت که مشخص بود سردش شده و در حالی که از من تشکر می‌کرد گفت ممنونم و ادامه داد عجله داشتم فراموش کردم چتر و بردارم که یکباره بارون گرفت و شدید شد و تا ماشین پیدا کنم خیس شدم . با خنده نگاهش کردم ب شوخی گفتم پس خوب شد رسیدم . متوجه شوخی من شد نگاه کرد در حالی که با یک ناز و عشوه که دلم و هم لرزوند آروم گفت دیر رسیدی خیس شدم اگر مریض بشم مقصر خودتی و با حالت با نمکی که این حرفها رو میزد منتظر عکس العمل من شد ، منم که انتظار جواب اینطوری نداشتم و لحظه ای برای جواب موندم که چی بگم ، خودش ادامه داد گفت . حالا اشکال نداره من میبخشم چون وقتی رسیدی و سوار کردی با تعارف دستمال و زدن بخاری بخاطر گرم شدنم جبران کردی . خنده ام گرفت از این حاضر جوابی این خانم که البته جوری نبود که احساس کنم زن نادرستی باشه ، و نوع رفتارش و حرف زدن و خصوصا نگاهش که داشت منو جذب خودش می‌کرد گفتم پس الان گرم دارید میشید ؟ باز با شیطنت گفت ؛ من گرم بودم و هستم . اما از اینکه بخاری گرفتی برام ، ممنونم . متوجه تیکه ای که انداخت شدم . گفتم پس باید مراقب باشم دیگه !؟ گفت : یعنی بده که گرمم ؟ یا میترسی آتیش بگیری . نگاهش کردم و گفتم ، بدم که نمیاد .، تازه اگر یکی مثل تو آتیشم بزنه که خوشحالم میشم ، البته فکر کنم بهتره بگم آتیشم زدی ، فقط دودش و ندیدی. ادامه دادم ماشالله چه سرو زبونی هم داری بچشم نمی‌آمد، ادامه دادم شهرام هستم . در حالی که دستش و سمت من گفت چی به چشم نیامد ؟ فکر کنم جوری که نگاه می‌کنید از اول تا حالا ، مشخص هست همه چیز و رصد میکنی و ادامه داد با خنده ای ناز و قشنگ گفت. خوشبختم ، منم سمیرا هستم و ممنون که سوار کردید. این شد شروع یک آشنایی من با سمیرا که از همان روز از هم در همین فاصله نیم ساعت چهل دقیقه ای که داخل مسیر آشنا شدیم باهم و فهمیدم که می‌رود فرودگاه تا مادر پیرش که رفته بود شیراز دیدن پسر و عروس و نوه اش که شیراز زندگی می‌کردند چون برادرش در یک شرکتی که کارخانه اش در شیراز بود مهندس خط تولید هست ، شاغل شده و همانجا هم ازدواج کرده و زندگی می‌کند و خودش و مادرش تهران زندگی می‌کنند و به جز یک عمو که سالهاست ارتباطی ندارند هیچ کسی و ندارند و بعد ها که بیشتر یکدیگر را دیدیم و بیشتر آشنا شدیم فهمیدم یکبار ازدواج کرده و سپس همسرش دو ماه بعد از ازدواج بخاطر اختلاف مالی با دوستش درگیر شده و در همان وقت دوستش هم ناگهان سکته قلبی می‌کند و چند روز بعد داخل بیمارستان فوت می‌کند که همسرش را بخاطر قتل متهم می‌کنند و چند جلسه دادگاه و سپس اورا به زندان می‌اندازند که همسرش به سمیرا اطلاع می‌دهد که دیگر نمیخواهد او منتظرش بماند و طلاق می‌دهد و ازش میخواهد مهریه را هم ببخشد که او نیز در شدید ترین حالت که ناراحت بوده جدا می‌شود و چندماهی را شدید افسرده می‌شود تا کم کم دوباره حالش بهتر می‌شود و مشغول به کار می‌شود در یک گالری هنری که مدیر و صاحب آن خانمی میان سال است که با مادرش آشنا بوده و دوستی ما اولین دوستی و آشنایی با جنس مخالف پس از این اتفاقات بوده که سمیرا بمن گفت وقتی با تو آشنا شدم همان ابتدا احساس کردم سالها باهم آشنا هستیم و منم البته از دیدنش واقعا خوشحال بودم و نسبت به سمیرا احساس خیلی خوبی داشتم و روز به روز هم بیشتر بهش علاقه‌مند شده و در نهایت مدتی بعد باهم ازدواج کردیم و نمیدونم چرا مادرش تصمیم گرفت برود شیراز و با پسر و عروس و نوه اش زندگی کند به هر حال ما یکسال و نیم باهم زندگی می‌کردیم و از نظر سکس همه جور حال میکردیم که کم کم احساس کردم سکس ما دیگه جذابیت اولیه رو نداره سمیرا هم موافق بود اما گفت فکرش به چیزی نمیرسه و زمان می‌گذشت تا من اتفاقی وبا سایت های سکسی آشنا شدم و یک داستان که یک زن و شوهر وارد یک رابطه جدید شدند و زنه با یکی از همکارانش آشنا شده بود و رابطه برقرار کرده بود منو به فکر فرو برد و کم کم با چنین داستان‌هایی فکرم بسمت این روابط رفت و شدید تحریک میشدم ولی حتی برای گفتن این موضوع با سمیرا نمیدونستم چه عکس العملی نشون می‌دهد تا اینکه چند وقت پیش رفتیم مسافرت کیش و روزی داخل یک پاساژ که داشتیم خرید می کردیم رفتیم داخل کافی شاپ تا قهوه ای بخوریم که دونفر جوان خوش اندام میز کنار ما بودند که من پشتم به آنها بود و سمیرا احساس کردم چند مرتبه نگاهش به سمت آنها هست و با اینکه مشکلی نداشتیم با هم ، اما سمیرا چند بار نگاهش قفل می‌شد به آنطرف که من نمیدیدم و یکبار برگشتم ببینم چه چیزی را نگاه می‌کند دیدم یکی از آن دو نفر که رویش بسمت ما هست و دیگری پشت بما . وقتی نگاهم افتاد بهش فوری سرش را انداخت پایین ولی مشخص بود سمیرا را نگاه می‌کرد و سرم و برگرداندم سمیرا سرش پایین بود و در سکوت نسکافه و کیک خودش را خورد و منم خوردم و آندو جوان قبل از ما رفتند بیرون ، ماهم چند دقیقه بعد بدون اینکه چیزی بگم رفتیم بیرون و خریدهای خودمان را که مانده بود کمی از آنها را انجام دادیم و باقی را سمیرا گفت برویم هتل بماند برای فردا و رفتیم هتل . من فکرم درگیر شده بود که سمیرا احتمالا از پسره خوشش آمده و از طرفی مدتی هست رابطه ما زیاد گرم نیست و حس میکردم هر دو نسبت به سکس کمی سرد شدیم ، آن شب در حالی که دوش گرفتی م هر کدام و آماده خواب شدیم سمیرا با یک حوله که پوشیده بود و زیرش یک شورت و سوتین قرمز و مشکی توری تن کرده بود آمد روی تخت و حوله رو باز کرد انداخت روی صندلی گناه تخت و آمد زیر ملافه من با نگاه به اندامش و فکر به اینکه سمیرا الان اگر بجای من آن جوان خوش اندام بود با شهوت بیشتری و انرژی زیاد دلبری می‌کرد و آن جوان هم با این بدن ناز آرام نمی‌گرفت و ناخودآگاه دست خودم باز کردم از روی بدن سمیرا و گذاشتم روی پهلوی سمیرا و او را بسمت خودم کشیدم و گفتم بیا جیگر خوشکل بیا بغلم و سمیرا هم با خنده ای زیبا گفت چشم عزیزم فقط میدونی که تازه پریودم تمام شده کاندوم هم نگرفتیم مراقب نباشی بابا میشی ، اما ما فعلا بچه نمی‌خواستیم. گفتم باشه ولی تو با این اندام سکسی و زیبا آدم و از خود بیخود میکنی ، گفت خدا کنه راست بگی ، ولی من اینطوری هم نیستم که میگی . گفتم اتفاقا هستی دقت نکردی هر جا میریم چطوری نگاهت می‌کنند اگر من نباشم می‌خورند تو رو . با خنده گفت چی میگی واسه خودت . گفتم همین امروز عصر توی کافی شاپ شیطون میز پشت سرم پسره داشت تو رو با نگاهش میخورد و تو هم که شیطون بدت نیومده بود و محو نگاهش شده بودی ، خنده اش رو تمام کرد و جدی شد گفت چی میگی واسه خودت . هیچ هم اینطوری نبود . من ترجیح دادم ادامه ندهم و با کشیدن سمت خودم بغلش کردم و شروع کردم لب گرفتن و سوتین و زدم کنار و سینه های نازش و شروع کردم به مکیدن و گاز های کوچولو گرفتن از نوک سینه اش و با دست نازش و مالش می‌دادم و دو انگشت کرده بودم داخل و جلو عقب میکردم آنقدر که دیوانه شده بود و حسابی شهوتی شد و از خودش بیخود شد. بهش گفتم سمیرا جون نمیخواد نگران بشی من ناراحت نیستم اگر خودت دوست داشته باشی میتونی اینجا که مارو نمی‌شناسند یک حال کوچولو بکنی تنوع باشه ، گفت ول کن نمیخوام من ، گفتم الان اگر همان پسره اینجا بود و تو لخت روی تخت میرفتی بغلش بد بود شیطون ؟ اینکه دست میکردی کیر خوشگلش و بدست میگرفتی کمی مالش میدادی و بعد سرش و بوس میکردی و سپس با زبون داغ و خوشگلت بدنه کیرش و لیس میزدی و تا آخر حلق فرو می بردی و روبان کوچولو ته حلق خودت بازی داده می‌شد با کیرش و با دست خایه هاشو می‌مالیدی و سپس خودت و توی بغل اش جا میدادی تا تصمیم بگیره از باسن خوشگل و سکسی تو حال بده یا کیرش و توی ناز قشنگ و داغ تو فرو کنه ، ،، متوجه شدم با تعریف کردن من داره با رغبت گوش میکنه و تجسم میکنه و داخل جلوش حسابی خیس شده و آب انداخته و نفس نفس میزنه و دیگه مخالفت نمیکنه و دلش می‌خواست ادامه بدهم . گفتم خوشگل خانم قربون و چشمهای قشنگ و نازت بشم ، فدای این سینه ها و باسن و ناناز بهشتی و سکسی و داغ تو بشم میدونم جیگرم الان دوست داری اون پسره اینجا بود تا حسابی تو رو بکنه و حال بیاره ، شک ندارم اونم از خداش بود کس و کون به این زیبایی و بدن این جور سکسی که هر کیری و بلند میکنه رو میتونست بکنه از خداش بود ، سمیرا جونم عشقم اگر دوست داری بگو من حرفی ندارم اوکی میکنم بتونی لذت ببری نترس ، بگو دلت میخواد ردیف کنم ؟ سمیرا مشخص بود هم خجالت می‌کشید هم می‌ترسید که من امتحانش میکنم ، خواست بگه نه اینطور نیست که بهش گفتم نترس من بجان خودمون راست میگم درک میکنم هوس هست و دلت میخواد که این تنوع و داشته باشی و الان مطمئن هستم دوست داری بنابراین بدون ترس بگو بمن . گفت میترسم زندگیمون خراب بشه من نمیخوام تو رو از دست بدهم دوستت دارم ، بخدا راست میگم دیگه نگو این حرفها رو . میدونستم ترس داره و برای همین اینها رو میگه بهش گفتم نترس این همین جا تمام می‌شود ما برمیگردیم تهران هیچ نگران نباش . اگر تو دلت بخواد من هم لذت می برم ببینم داری زیرش ناله میکنی و تو رو حسابی میگاد و داخل تو تلمبه میزنه ناله میکنی . و متوجه شدم حسابی خیس شده و برای همین خجالت میکشه ، گفتم یک کلمه بگو نترس خواسته دلت برام مهمه دلت میخواد این لذت و ببری و داخل بغل اون بخوابی و خودت و در اختیارش بگذاری تا حسابی تو رو جر بده با کیرش ؟ سمیرا سرشو انداخت پایین و با خجالت آروم گفت راستش دوست دارم ، خیلی ، اما از تو خجالت میکشم . روی دیدن و نگاه به چشمهای من نداشت . دست بردم زیر چونه اش رو گرفتم آوردم بالا گفتم نترس چشمهای خوشگلت و باز کن عزیزم که فدات بشم ، با خجالت آروم نگاهم کرد . دست کردم و انگشتم و داخل نازش کردم و خیس آب بود گفتم جون ، نگران نباش ترتیب اش رو میدم تا لذت ببری و بتونی حسابی حال کنی و هم بهش حسابی حال بدی و دیگه دست بهش نگذاشتم هرچی خواست بکنم گفتم نه می‌خواهم واسه فردا آماده بشی حال کنی شهوتی باشی . و موقع خواب داشتم فکر میکردم سمیرا شدید دوست داره زیر کیر اون پسره بره فردا و حقش هست شرایطی ردیف کنم تا فردا ناله های لذت اش و ببینم پسره در میاره و اینکه اینو داره پاره میکنه با کیرش ببینم . لذت ببرم از لذت بردن عشق خودم ، دوستان من نویسنده نیستم فقط خواستم این داستان و که خیالی هست برایتان تعریف کنم قسمت بعد حسابی لذت ببرید ، اگر خوشتان آمده بود حتما مینویسم اگر هم دیدم جالب نبوده دیگر به نظرات اکثریت احترام میگذارم ، البته کسانی هم هستند که نظرشان چنین داستان‌هایی نیست اما با بی تربیتی و حرف زشت زدن نظر می‌دهند از نظر من نظرات آنها بی ارزش هست اما مخالفی که با ادب هست نظراتش قابل احترام هست اگر اکثریت مخالف باشند و با ادب مطرح کرده باشند چنین داستانی را ادامه نمی‌دهم. البته اولین بار هست سعی کردم بنویسم اشتباهات زیادی دارم که مطرح کنید تا رفع کنم ممنونم از همه دوستان. تا قسمت بعد خدا نگهدار . ادامه دارد . نوشته: شهرام  
    • dozens
      سارا زن تپل دوستم   حدوداً یک سال پیش بود که دوستم ازدواج کرد. زنش یه دختر لوند و خوش هیکل بود. یکی دو بار اول که خونشون رفتم سینه و کپلش خیلی چشمم رو گرفت. من با دوستم و خانمش ارتباط دوستانه و رفت‏و آمدی خوبی داشتیم و کلاً با هم راحت بودیم. دوستم به اقتضای کارش مجبور بود ماموریت خارج از شهر بره و زنش، سارا تنها می موند. یکی از دفعاتی که دوستم ماموریت بود و سارا تو خونه تنها بود به موبایلم زنگ زد و گفت بوی گاز خونه رو ورداشته، ظاهراً گاز ایراد پیدا کرده؛ من که از حموم اومدم بیرون متوجه شدم. گفتم پنجره‏ها رو آروم باز کن و هیچ وسیله برقی رو روشن نکن تا من خودم رو برسونم. من تازه از سرکار برگشته بودم و میخواستم برم دوش بگیرم. سریع لباسهامو پوشیدم و رفتم خونشون. درب رو که باز کرد داشت موهاشو با حوله خشک می کرد. بوی شامپو تو فضای خونه پیچیده بود و رایحه زیبائی داشت. یه تاپ آستین کوتاه تنگ پوشیده بود و برجستگی سینه‏هاش از زیرش مشخص بود. یه دامن کوتاه هم پاش بود که ساقهای زیباش رو نمی پوشوند. تو تخیلم رنگ شورتش رو هم قرمز فرض کردم. باهاش دست دادم و سریع رفتم آشپزخانه. بوی گاز با وجود باز بودن پنجره ها به خوبی به مشام می رسید. سریع رفتم سراغ گاز آشپزخانه و با یه بررسی متوجه شدم شلنگ گاز ترک برداشته و نشتی دارد. فلکه گاز رو پیدا کردم و بستمش. به سارا گفتم من میرم تا شلنگ بخرم و بیام. نیم ساعت بعد برگشتم. سارا هنوز همون لباس خونگی تنش بود. ده دقیقه‏ای طول کشید تا من شلنگ رو عوض کنم. دیدم بساط شام رو روی میز آماده کرده و منتظره تا من گاز رو درست کنم. بهش گفتم خوب این درست شد. مشکلی نداره و می تونی غذات رو بپزی. اگه با من دیگه کاری نداری من برم. یه مقدار خستم و باید دوش بگیرم. با حالتی شاکی گفت من برای شام تدارک دیدم و باید حتماً شام بمونی. ضمناً اینجا هم حموم می تونی بری. من برات حوله و لباس زیر میزارم. یالا زود باش معطل نکن. خب وقتی خودش اصرار می کرد من چرا باید مقاومت می کردم. برام حوله و شورت و زیرپوش آورد و من رفتم حموم. نمیدونم یادش رفته بود یا عمداً این کارو کرده بود که شورت و کرست خیسش رو تو حموم جا گذاشته بود. رفتم تو و لباسامو درآوردم. دوش رو باز کردم تا آب تنظیم شود. چشمم به تیغ افتاد و دیدم که خیسه. مشخص بود که تازه ازش استفاده شده و باهاش موی کس و کون و ساق پا زده شده. من هم با افکار حشری، تیغ رو برداشتم و پس و پیشم رو زیر آب گرم تراشیدم و صاف و صوف کردم. انصافاً کیرم خوردنی شده بود. سر و تنمم شستم و خوشبو کردم. شورت و زیرپیراهنی که داده بود کوچک بود و بزور تنم رفت. لباس پوشیدم و اومدم بیرون. تو آشپزخانه داشت شام رو تهیه می‏کرد. شورت تنگ بدجوری به کیرم و تخمام فشار می آورد. بهش گفتم میتونم از سشوار استفاده کنم؟ گفت تو اتاق خواب روی دراوره. اتاق خواب طوری بود که از لای درش می‏شد آشپزخونه رو دید. رفتم داخل اتاق و درو نیمه باز گذاشتم. گفتم تا فرصت هست بزار شورتم رو عوض کنم چون بدجوری عذابم می‏داد. پشت به در گوشه اتاق شلوارم رو درآوردم و سریع شورت رو از پام کشیدم بیرون. زیرپوشم هم به زیر بغلم فشار می‏آورد اون رو هم خواستم عوض کنم. دکمه‏های پیرهنم رو که داشتم باز می‏کردم یکهو درب رو باز کرد و اومد تو. من ناخودآگاه برگشتم و اون هم دو متری من با تعجب داشت نگاه می کرد. چند ثانیه‏ای خشکمون زده بود. بالاخره از خجالت دستم رو جلوی کیرم گرفتم و با لکنت گفتم که شورت خیلی تنگ بود و اذیتم می کرد و گفتم بیام و عوضش کنم. با آرومی درب اتاق رو بست و اومد طرف من. گفتم الان یه سیلی تو صورتم می خوابونه. اومد جلو و تو چشام نگاه کرد. برق شیطنت رو تو چشماش میشد خوند. جلوی پام زانو زد و دستم رو کنار زد. از ترس کیرم خوابیده مونده بود. با دستش کیرم رو گرفت و بازی داد. بهش گفتم سارا من منظور نداشتم. الان لباسم رو میپوشم و میرم. بدون اینکه چیزی بگه زیر کیرم رو بو کرد. یه آهِ عمیق کشید و من رو به سمت تخت هدایت کرد. هیچ مقاومتی نمی کردم چون بدم نمی اومد حالی با سارا برده باشم. من رو لبه تخت نشوند و پاهامو باز کرد و نشست لای پام. کیرم دیگه بلند شده بود و آماده خوردن بود. اول سر کیرم و بعد تا ته کرد تو دهنش و شروع کرد با سر و صدا به خوردن. تو کیرخوری آماتور بود و گاهاً دندوناش کیرم رو اذیت می‏کرد. خیلی می چسبید. موقع خوردن سینه هاش رو از روی تاپش بازی میدادم و خوشش میومد. در یک آن بلند شد و تاپ و دامنش رو درآورد. نه کرست تنش بود نه شورت پاش. منو رو تخت خوابوند و شروع کرد دوباره به ساک زدن. خیلی حشری شده بودم و به سختی خودم رو نگه داشته بودم. نیم خیز شدم و رفتم پشتش طوری که کونش طرفم باشه. با فشار دست از پشت بهش فهموندم که سینه اش رو بده پائین و کونش رو بده بالا. درست حدس زده بودم ک س و کونش کاملاً تمیز و بی مو بود و آماد ه خوردن. کسش از فرط هیجان کمی خیس شده بود که حرارت آدم رو بالا می برد. شروع کردم به اشتیاق دوروبر کونش رو خوردن. همچین آه و ناله می کرد که حکایت از لذت فراوانش رو می داد. اصلاً بوی بد از لای پاش و کونش نمی اومد و در عوض خیلی هم خوشبو و خوشمزه بود. از همون جا گاهی نوک زبونم را به کسش هم می زدنم. کس سفیدی داشت که رنگ صورتی ناب لبای داخلی کسش هر کیری را بیتاب می کرد. حالت سرم رو 180 درجه عوض کردم و زیر کسش قرار گرفتم. چقدر نرم و لطیف بود. کیر توی اون کس چه احساسی که پیدا نمی کرد. یه مقدار کس و کونش رو خوردم و نوازش دادم که دیگه داشت با جیغ و داد ناشی از لذت بی حال می شد. دوباره بلند شدم و پشتش قرار گرفتم. آب از سر کیرم جاری بود (البته آب اولیه) و سر کیرم حسابی لزج شده بود. طوری چمباتمه زده بود که کیرم مقابل سوراخ کونش بود. سر کیرم رو گذاشتم رو سوراخ کونش. سریع سرش رو برگردوند و گفت تو کونم نه. بکن تو کسم. منم از خدا خواسته با دست سر کیرم رو کمی پایین تر جلوی کسش قرار دادم و با یک فشار کم تا ته تو رفت. کسش حسابی لزج شده بود و کیرم خیلی راحت عقب و جلو می رفت. حدود 10 دقیقه ای تلمبه زدم که دیدم با تکان های عجیب و غریب و آه و ناله به ارگاسم رسید. من هم معطل نکردم و کیرم رو درآوردم و ریختم رو کمرش. عجب کیفی کردم. انگار تو دنیا نبودم و رو ابرا پرواز می‏کردم. نمی‏دونم چند دقیقه بیحال روی تخت افتاده بودم. به خودم که اومدم دیدم سارا لباس پوشیده جلوم وایستاده و با خنده داره نگام میکنه. گفت شام آماده‏اس بیا شام بخوریم که شب درازی رو در پیش داریم و بایستی تجدید قوا بکنیم. با زحمت بلند شدم و لباس پوشیدم و رفتیم تا شام بخوریم و برای ادامه اون شب نیروی کافی رو ذخیره کنیم. نوشته: آرش
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18