رفتن به مطلب

داستان سکس از کون با دختری که شوهر میخواست


behrooz

ارسال‌های توصیه شده

 آنال × داستان آنال × سکس انال × داستان سکسی × آنال سکس ×

شوهر میخوام
من سعیدم… من الان چهل سالمه ولی این خاطره واسه هشت یا نه سال پیش هستش… من تو یه اداره دولتی کار میکنم… حتما دیدید که همه ادارات دولتی یه تلفن ارتباط مردمی دارن که مردم زنگ میزنن مشکلاتی که به اون اداره مربوط میشه رو میگن… مثل اداره برق و آب یا گاز که یه تلفن سه رقمی دارن و مردم زنگ میزنن اگه ایرادی باشه… خب اداره ماهم یه همچین سیستمی داره که اون روز منو یکی از همکاران شیفت بعداز ظهر بودیم برای پاسخگویی تماس ها… اون روز یه دختری زنگ زد با یه شماره ایرانسل و ظاهرا انگار برا مسخره بازی و سرکار گذاشتن زنگ زده و میگفت مگه شما وظیفه تون حل مشکل مردم نیست باید مشکل منم حل کنید و مشکلم هم اینه که شوهر میخوام و با این مشخصات… و یه سری کس شعر راجع به قد و تیپ و قیافه میگفت… اینا رو میگفت و یکی دوتا دختر دیگه هم کنارش بودن این میگفت اون یکی ها بلند میخندیدن… البته از این موارد اینجوری زیاد داشتیم زنگ میزدن یا فحش میدادن یا گزارش دروغ میدادن یا سرکارمون میخواستن بذارن و بچه ها همدیگه یاد گرفته بودن با هرکی چطور برخورد کنن… اما این مورد دست کم برا خود من جدید بود چون اون سالها سابقه کاری زیادی هم نداشتم و تا حالا کسی با این وقاحت و راحتی اینجوری حرف نزده بود… البته چون مردم بیشتر زنگ میزدن زیراب همو میزدن و گزارش همو میدادن و میپرسیدن شماره میفته یا نه ماهم میگفتیم نمیفته… ولی واقعیت این بود که میفتاد و بعدا خودش گفت فکر میکردم شمارم نیفتاده…
خلاصه اینارو گفت و ماهم جوابشو دادیم و کسشعر تحویلش دادیم و قطع کردیم ولی یه جوری رفت رو مخم گفتم باید یه جوری روی این دختره رو کم کنم و برم تو کارش… این حتما شدید میخاره که اینجوری بی پروا از این حرفا میزنه البته خب اون موقع هم مث الان عادی نبود همه چی و مردم اینجوری راحت نبودن مث الان که به تخمشونم نیست همه چی…
خلاصه شمارشو برداشتم و اینقدر حرصم گرفته بود که باید اینو به هرقیمتی که شده بکنم که بدون هیچ احتیاطی و محافظه کاری بعد شیفت که تموم شد یه اس دادم به شمارش و نوشتم:
سلام… زنگ زدی گفتی شوهر میخوای؟؟
جالب اینجا بود اصلا حساس نشد که شمارمو چطور گرفتی و مگه نمیگید شماره نمیفته…
اصلا بدون اینکه بپرسه کی هستی دیدم نوشت آره شوهر میخوام…
خلاصه سر صحبت که بیشتر حالت کل کل بود باز شد ولی کاملا مشخص بود هدفش مسخره بازیه و از سرکار گذاشتن و ایسگاه کردن دیگران عجیب لذت میبرد…
مثلا چندین بار باهاش قرار گذاشتم دقیقه ۹۰ کنسل میکرد… و مسخره میکرد… حتی یه بار منو کشوند تا سر قرار ولی بازم زنگ زدم دیدم اصلا خونه اس و بیرون نزده… همه این حرکاتش حرصمو بیشتر میکرد و جری ترم میکرد و از رو نمیرفتم… قسم خورده بودم بکنمش نه بخاطر حال کردن چون من حتی نمیدونستم چه شکلیه فقط بخاطر اینکه اینقدر اذیت می کرد و دستم می انداخت… به همین خاطر منم هی صحبت رو ادامه می دادم و یه چند ماهی طول کشید و تونستم اعتمادشو جلب کنم و بهش فهموندم که میدونم اون روز برا شوخی زنگ زدی و دختر اونجوری نیستی و… از این چرندیات… تا یکروز داشتیم بهم اس میدادیم یه موردی رو گفت که به اداره ما مربوط میشد ولی اون خبر نداشت… منم گفتم یه وام کوچولو با بهره کم میدن به این مدرکی که تو داری و… که این باعث تحریکش شد و باعث شد اون حالا دنبال من باشه و منم خیلی عادی مسیر کارشو دنبال کردم اما خب گفتم که چون چندماهی طول کشیده بود رابطه تلفنی مون دیگه راجع به همه چی حرف زده بودیم و گفتم که قرار گذاشته بود بیاد خونه ولی سرکار میذاشت…
اما اون گیر اداری کارش باعث شد دیگه نتونه دروغ بگه و سرکارم بذاره و منم قفل کردم که باید یک بار ببینمت و… و جوری حرف زدم که ادامه کارت در گرو جبران دروغ و کلکهای قبلیت هستش که بالاخره راضی شد و گفت ساعت فلان بیا دم فلان بانک سراغم کارمو انجام دادم بریم باهم…
رفتم دیدمش و دیدم اصلا قیافه خوبی نداره… یه چادری سبزه که سر وضعش خیلی ساده میزد برعکس سرو زبون… نسبتا چاق با یه دهن گشاد… خلاصه بدجوری زد تو ذوقم اما همین باعث شد دیگه نتونه عشوه بیاد و منم اصلا بیشتر بحث رو کم کنی و خاروندنش بود واسه همین قیافه اش رو بیخیال شدم و بردمش خونه… هرچند گفته بود قول بده رفتیم دست بهم نزنی اما خودش میدونست واسه چی اومده و گرفتمش و شروع کردم مالوندنش و دستمالیش که اولش به ظاهر مقاومت میکرد اما بعدش اونم شروع کرد و کم کم لختش کردم که دیدم بدنش هم مث صورتش سبزه است و کس و کون سیاه تا حدودی… بهش گفتم ساک بزنه که با اون دهن گشاد و کیرمو که کوچیک هم نبود یهو تو دهنش غیب کرد و با ولع خاصی میخورد… یه چیز باحال تو ساک زدنش موقع برگشت کیرم توی دهنش محکم همزمان با عقب کشیدن لباش یه میک خیلی محکم هم داشت که تا آخر و تا جایی که کیرم از دهنش دراد حفظش میکرد و خیلی باحال بود و کاملا معلوم بود دفعه اولش نیست… دیدم ادامه بده آبم میاد و حتی گفت بذار بیارمش میخورم آبتو ولی قبول نکردم چون حتما باید کونشو جر میدادم به تلافی این همه اذیت و ایسگام که کرده بود… چهار دست و پاش کردم… قبلا چندباری کون دختر کرده بودم و قشنگ وقت میذاشتم و باانگشت اول بازشون میکردم اما اینو اول گفتم یه کم درد بکشه بعد اونکارو بکنم…
چهار دست و پاش کردم که دیدم کون گنده اش پهن شد قشنگ میلرزید لمبرهاش… حسابی خیسش کردم… سوراخ کون سیاهشو دیدم گشاد نبود ولی نوک کیرم که میگم کوچیک هم نبود رو گذاشتم دم سوراخ کونش و یه فشار دادم دیدم خیلی راحت رفت داخل… گفتم که از همون ساک زدنش معلوم بود بار اولش نیست…
کیرمو دادم داخل حالا که دیدم دردش نیومد گفتم محکم بزنم حالا که دردش نمیاد… یه قرص هم خوردم قبل قرار ولی خیلی تاثیر چشمگیری نکرد ولی با تمام قدرت می زدم و شکمم به لمبراش میخورد و صدای شالاپ شلوپ خیلی بلندی تو کونش راه انداخته بودم دیدم نه میره جلو نه هم درد میکشه فقط آهو ناله میکنه… بی پدر اینجا هم نمیخواست از کل کل کم بیاره… یه دوسه دقیقه که کردمش یه لحظه یه کم رفت پایین تر و آرنج هاشو گذاشت زمین و دیدم دستشو از اون زیر اورده و داره کسشو میماله که اینو که دیدم دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم و سرعتمو بیشتر کردم و اصلا واینسادم و تا قطره اخر ریختم تو کونش اما گفتم تا کیرم شل نشده ادامه بدم و دیگه در نیاوردم… همانطور با همون قدرت ادامه دادم جوری که از لحاظ ذهنی سعی میکردم کیرم دیرتر بخوابه و ادامه دادم دیدم آهو ناله اش بیشتر شده و یه کم تکون خورد و با تمام فشار خودشو به عقب و به کیرم فشار داد منم دیگه سفت و ثابت موندم تا بیشتر حال کنه که خودش میگفت نوک کیرت اون ته میخورده یه جایی عجیب بهم حال میداده… خلاصه اونم ارضا شد و بعدش یه کم حرف زدیم و گفتم تو قبلا هم اینکارو کردی و اول گفت نه ولی بعدش گفت با یه سربازه که از یه شهر دیگه بوده ولی اینجا خدمت می کرده قبلا دوست بوده و اون چند دفعه از کون کردتش و تو یه مقطعی که مکان داشتن هر روز میکردش و و اون کونشو باز کرده ولی هنوز دخترم… بعد اون بازم کارشو تا جایی که به اداره ما مربوط میشد انجام دادم رفت ولی دیگه نشد تا یه مدتی ببینمش و البته اونم بازم برگشت سر اون رفتارای قبلی و البته درسته کون گنده و بی دردسری براکردن داشت اما خب خیلی سبزه و بی ریخت بود و چون اون موقع یه طرف داشتم که اون خیلی سرتر بود دیگه رابطه مون سرد و سردتر شد و بعد هم تموم شد… البته گفتم که من همون اول فقط از روی حرص و تلافی میخواستم بکنمش بعد که دیدمش و فهمیدم چنگی به دل نمیزنه هم باعث شد زیاد پیگیرش نشم…
ممنون که وقت گذاشتین و خوندین…

نوشته: سعید

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.