-
آخرین مطالب ارسال شده در انجمن
-
توسط migmig · ارسال شده در
سکس داستانی همراه با مکالمه و حرف های سکسی با خدمتکار سکسی و حشری با کص و کونش ور میره و سرپا تو کصش تلمبه میزنه و بد تو پوزیشن داگی کصش و میگاد و آبش و خالی میکنه تو کصش . تایم: 07:33 - حجم: 48 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم -
توسط migmig · ارسال شده در
بدن نمایی و خودارضایی خانوم چادری خوش هیکل و سکسی با دیلدو همراه با آه و ناله و حرف های سکسی . تایم: 13:30 - حجم: 50 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم -
توسط migmig · ارسال شده در
سکس با خانوم سکسی و خوش هیکل بات پلاگ میکنه تو کونش و با کصش ور میره و رو کیر کلفتش سواری میکنه و بعد لنگاش و میده بالا و کص و کونش و میگاد و در ادامه تو پوزیشن داگی تا خایه تو کونش تلمبه میزنه و جرش میده و آه و ناله میکنه و آبش و خالی میکنه تو کونش . تایم: 16:00 - حجم: 59 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم -
توسط migmig · ارسال شده در
کینه مادر زن باحجاب با طعم خیانت سلام دوستان اگه داستانم زیاد سکسی نیست ببخشید ولی انتقام گرفتن از مادرم برام هم حس پیروزی داشت هم پشیمونی به طور اتفاقی به واسطه یکی از آشناها با سحر آشنا شدم چند بار همو دیدیم البته با اجازه خانواده هامون و سخت گیری های شدید مادر زنم .با سحر ازدواج کردم شغلم تعمیر و نصب پکیج مغازه ندارم و به طور سیار کار میکنم شکر خدا درآمدم خوبه و تو طبقه اول خونه پدرم زندگی میکنم خب بریم سر داستان محمد هستم ۳۲ ساله از… داستانم مال دوسال پیشه خرداد ۱۴۰۲ پدرزنم شغل بازاریه و درآمد خوبی داره باهام مشکلی نداره اما مادر زنم سیما ۴۵ سالشه یه آدم خشک مذهبی با صورت معمولی اصلا آرایش نمیشه یا اگه آرایش کنه خیلی مختصر. اکثرا با خانمها تو جلسات مذهبی شرکت میکنه رو حجابش خیلی حساسه همیشه با چادر میاد بیرون ساق دست میبنده مهمونی خیابون حتی تو خونه موقعی که به قول خودش نامحرم باشه جوراب کلفت میپوشه کسی پاهاشو نبینه هیکل خوبی داشت باشگاه میرفت تو خونه لباس گشاد میپوشه که برآمدگی سینه هاش مشخص نباشه با یه دامن بلند حتی موقع رفتن خواستگاری سحر هم چادر میپوشید خیلی کم پیش میومد تنها بیاد خونه مون اکثرا با پدر زنم میومد تو خونه ماهم با همون حجاب کامل اما داستان از اونجایی شروع شد که از اولشم مادر زنم با ازدواج ما مخالف بود تو جلسات خواستگاری و عقد همیشه به گوشه چشم به من نگاه میکرد بعد از ازدواج هم بهم تیکه مینداخت که مثلا دختر فلانی شوهرش پولداره ماشینش اینه دختر من وسط دانشگاه رفتن شوهر کرد خدا رو شکر همسرم به این چیزا اهمیت نمی داد زنم همیشه میگفت گوش نده اخلاقش همینه اما متلک های مادر زنم تمومی نداشت چن بار مامان سیما صداش زدم که یه جوری مثل صمیمیت که دیگه بهم تیکه نندازه جواب نمیداد و اخم میکرد بعد همسرم گفت بهش نگو مامان همون سیما خانم رو بگو خوشش نمیاد مامان صداش بزنی واقعا از گوشه کنایه های مادر زنم خسته شده بودم تا اینکه یه روز برای نصب پکیج یه مشتری به محله های بالاشهر رفتم یه آپارتمان چهار طبقه که هر طبقه یه واحد بود کارم تو طبقه سوم بود از آسانسور پیاده شدم تو پاگرد وایسادم که زنگ خونه رو بزنم صدای زنگ طبقه دوم اومد از رو کنجکاوی یه نگاهی به پله های پایین انداختم یه خانم چادری که چهرش مشخص نبود یه عینک آفتابی زده بود پشت بود چن لحظه بعد در باز شد و رفت تو همون موقع صاحب خونه درو برام باز کرد رفتم پکیج رو براش نصب کردم و برگشتم خونه چن روز بعد همون خونه که پکیج رو براش نصب کرده بودم بهم زنگ زد گفت پکیج مشکل داره منم رفتم دوباره همون آپارتمان نمیدونم چه جوری این اتفاق ها باهم افتاد ساعت ۹ و نیم صبح بود جلو در طبقه سوم وایسادم خواستم زنگ در رو بزنم دوباره همون صحنه تکرار شد یه خانم چادری از آسانسور پیاده شد جلوی در طبقه دوم وایساد از کنار نرده ها نگاه کردم این بار عینک نزده بود چند بار زنگ طبقه دوم رو زد در باز نشد یکم سرشو به چپ و راست چرخوند به من دید نداشت یه لحظه صورتشو دیدم مادر زنم بود تعجب کردم یعنی اینجا چکار میکنه در باز شد و رفت تو منم زنگ خونه طبقه سوم رو زدم مشتری در رو باز کرد از وقتی وارد خونه شدم همش فکرای ناجور به سرم میزد فکر میکردم مادر زنم تو این ساختمون چکار میکنه یهو به خودم میومدم میگفتم نه بابا مادر زنم و این کارا منم الکی خودمو زدم به علی چپ که از صاحب خونه آمار بگیرم و از مشتری از اهالی ساختمون پرسیدم اونم میگفت زیاد باهاشون در ارتباط نیست و در حد سلام علیک فقط گفتم اومدم اینجا یه آقایی رو تو طبقه دوم دیدم قیافش آشنا بود نمیدونم کجا دیدمش گفت مغازه داره تو بازار چند بار الکی به بهونه تلفن حرف زدن میومدم تو پاگرد که صاحب خونه شک نکنه و آروم حرف میزدم فقط میخواستم ببینم مادر زنم میاد بیرون از طبقه دوم بار آخر همونجوری که آروم مثلا دارم با یکی حرف میزنم صدای باز شدن در طبقه دوم اومد ساکت شدم اروم از پاگرد چند پله اومدم پایین گوشه پله وایسادم منو نبینن بی اختیار زدم رو دوربین و گذاشتم رو ضبط فیلم مادر زنم آروم پاشو از درگذشت بیرون و روبه در وایساد یه اقای تقریبا ۵۵ ساله هم سرش از در بیرون بود چن بار همدیگه رو بوسیدن همش ده ثانیه نشد باهاش خداحافظی کرد صورت مادر زنم موقع بوسیدن کامل نبود ولی چهره اون آقا کامل افتاده بود موقع که خواست بره سوار آسانسور بشه چهره مادر زنم کامل تو فیلم افتاد موقع کار حس پیروزی بهم دست میاد که از مادر زنم اتو گرفتم کسی که اینهمه منو تحقیر میکرد حالا داره به همسرش خیانت میکنه.کارم که تموم شد تو راه همش به مادر زنم فکر میکردم که دیگه با این فیلم باید دهنشو ببندم اول خواستم به همسرم فیلمو نشون بدم ولی منصرف شدم خواستم تو واتساب برای مادر زنم بفرستم و تهدیدش کنم ولی بازم منصرف شدم کلی فکر کردم یاد یکی از دوستای دوران مجردی افتادم (نیما)که از اون هفت خط های روزگار گفتم باهاش در میون بزارم ببینم بهترین کار چیه به نیما زنگ زدم رفتم پیشش اونم که ترفند یادم میاد که تو تلگرام با یه شماره ناشناس وارد بشم و مادر زنمو به مخاطب هام اضافه کنم بعد از مخاطبام حذف کنم و فیلمو براش بفرستم ببینم واکنشش چیه بعد شماره زنم و پدرزنم و بچه هاش رو براش بفرستمو و تهدید کنم فیلمو برای اونا میفرستم فقط یه شرط داره که نفرستم و شرطش اینه که باهاش سکس کنم فقط نیما این آخری رو گفت داشتم شاخ درمیاوردم چون اصلا تو چهار سالی که با سحر ازدواج کرده بودم اصلا یک بار هم به زنم خیانت نکرده بودم و زنمو دوس دارم چه برسه به اینکه با مادر زنم سکس کنم نیما گفت خود دانی بهترین کار همینه یه بار باهاش سکس کن ازش فیلم بگیر یا ازش خلاص میشی همین زندگی رو ادامه میدی اینکه چه جوری بکشمش سر قرار نیما راهنمایی کرد چند روز به عاقبت کارم فکر میکردم اینکه مادر زنم بزنه زیرش بگه من نبودم و فتوشاپ کردی و هزار داستان دیگه سخت از اون مسئله خیانت به زنم بود که هضمش برام سخت بود این مدت هم زنم تحت تاثیر حرفای مادرش زیاد میرفت خونه شون و قهر میکرد بالاخره تصمیم گرفتم به حرف نیما گوش بدم به همون روش که گفت تو تلگرام براش فیلمو فرستادم پاک کرد چت رو چن بار فرستادم همش چت رو پاک میکرد دوباره چن بار فرستادم آخر بار دیدم نوشت یه بار دیگه مزاحم بشی ازت شکایت میکنم منم نوشتم خب شکایت کن ترسی ندارم منم شماره زنم و پدرزنم و بچه هاشو براش فرستادم گفتم اینام فیلمو ببین اشکال نداره که دیدم نوشت کی هستی چی ازم میخوای منم طبق حرفای نیما همه چی رو گفتم قرار گذاشتم عصر ساعت ۵ بیاد فلان خیابون تو فلان ماشین منتظرش هستم البته نقشه این بود ماشینو اشتباهی بگم تو یه ماشین دیگه باشم ببینم تنها میاد یا نه عصر شد منتظرش شدم دیدم با همون حجاب کامل چادر و عینک افتابی زده بود تو تل بودم نوشت کجایی ماشین که خالیه گفتم بیا سه ماشین جلوتر همون پژو مشکی بشین جلو در رو که باز کرد منو دید شکه شد خواست سیلی بزنه و دستشو گرفتم یه تف به صورتم انداخت برام مهم نبود شروع کرد به فحش دادن که بی شرف… و فحش به پدرم و مادرم داد که ازت شکایت میکنم میدونی که من میتونم حرفشو قطع کردم گفتم ببین من آب از سرم گذشته اگه قرار باشه تو دردسر بیفتم توام باید تو دردسر بیفتی گفتم فلان آقا که میری پیشش مغازش چسبیده به مغازه شوهرت آمار همه رو دارم فهمید که نمیتونه منو بترسونه گفت از جونم چی میخوای پول میخوای گفتم نه از متلک هات خسته شدم گفت چشم دیگه کاری بهت ندارم توام مثل پسر خودم گفتم نه نمیشه باید باهات سکس حرفمو تمو نشد یه سیلی زد و دوباره فحش خواست پیاده شده دستشو گرفتم گفتم فکراتو بکن بهم جواب بده چیزی نگفت درو محکم بست و رفت چن رو گذشت هیچی خبری نبود ازش تا اینکه تماس گرفت دوباره قرار گذاشت دوباره پیشنهاد پول داد بازم قبول نکردم گفتم فقط سکس میخوام راه آخرش همینه بعد از چن روز تماس گرفت و قبول کرد قرار شد ظهر ساعت ۳ بیاد خونه مون وقتی که همه جا خلوته و دخترشو به بهونه ای ببره خونه شون یه دوربین جاساز کردم تو خونه که اتو محکم دستم باشه اینقدر کینه این چن سال تو دلم بود که خواستم خشک خشک از کون بکنمش اشکش دربیاد نزدیکای سه بود در رو باز کردم که زنگ نزنه بیاد تو که پدر مادرم نبینش اومد داخل با همون تیپ چادری عینک هم زده بود کسی اونو نشناسه قبلش بهش گفته بودم آرایش کنه ولی آرایش نکرده بود فرستادمش جلو آینه آرایش کرد خوشگل شد وقتی خودشو لخت کرد خشکم زده بود مادر زنم چقدر هیکلش سکسی بود ممه های بزرگ کون خوش فرم بدن سفیدش ازش لب گرفتم همراهی نمی کرد ممه هاشو لیس میزدم گاز میگرفتم انگار حال نمیکرد فقط بر خلاف میلش میخواست سکس کنه ازش خواستم زانو بزنه و کیرمو ساک بزنه خیلی حرفه ای ساک میزد خایه هامو لیس میزد تو اوج بودم که آبم اومد خواست بلند شه فکر کرد کارم تموم شده گفتم بمون برم کیرمو تمیز کنم هنوز باهات کار دارم کیرمو با آب سرد شستم رو تخت به پشت خوابیدم و خواستم برعکس روم دراز بکشه حالت 69 شدیم کون و کوسش سمتم بود دوتا سیلی به کونش زدم گفتم کیرمو بخور شروع کرد به ساک زدن دوباره کیرم مثل سنگ شد کوس سفیدش رو لیس زدم چشمم به کونش بود سفید ولی سوراخش سیاه شده بود معلومه زیاد کون داده بود موقع لیس زدن کوسش انگشتمو یهو کردم تو کونش با دستش زد به رانم گفت انگشتتو در بیار درد داره از جیغ نزدنش فهمیدم فیلم بازی میکنه برعکسش کردم خوابیدم روش محکم تا ته تو کوسش میکردم داشتم لذت میبردم بلندش کردم و حالت داگی رو تخت چند بار کیرمو مالیدم به کونش آماده بودم از کون بکنمش با دست لپ های کونش رو باز کردم فهمید میخوام از کون بکنمش گفت محمد نه از کون نه درد داره کوس بکن موهاشو از پشت گرفتم که فرار نکنه یه لحظه تا ته کردم تو کونش قسمم میاد درش بیار گفتم اگه ندادی چطور راحت تا ته رفت پشت سر هم تو کونش میکردم اینقد کردم همه بدنم عرق کرده بود سکس با مادر زنم واقعا لذت بخش بود کوسش کون تپلش خیلی حال میداد آبمو اومد ریختم تو کونش بی حال افتادم رو تخت با حالت اخم بهم نگاه کرد رفت دستشویی خودشو تمیز کرد برگشت گفت بار اول و آخر اون فیلمم جلو چشمم پاک کن منم فیلم بوسیدنش با اون آقا رو جلو چشمش پاک کردم ولی نمیدونست از سکس مون فیلم دارم رفت این بار فیلم خودمون تهدیدش کردم اونم از ترس آبروش جرات نداشت چیزی بگه چن بار دیگه جاهای دیگه کردمش سیما(مادر زنم) خودشم موقع سکس اه ناله میکرد و لذت میبرد اینقدر از کون کردمش کونش قالب کیرم شده بود تا نزدیک سوراخش میکردم دقیق اندازه کیرم بود تا اینکه بعد از بار آخر از خودمم بدم اومد و خودمو یه حیوان دیدم چرا به زنم خیانت کردم برای همیشه با مادر زنم تموم کردم و به زندگیم ادامه دادم الان دوتا بچه دارم ولی دیگه باهاش حرف نمیزنم اونم دیگه بهش طعنه نمیزنه متلک و کنایه نمیگه ولی ای کاش هیچ وقت باهاش سکس نمیکردم ای کاش… نوشته: محمد -
توسط migmig · ارسال شده در
سرگذشت زندگی من و جواد 2 نمیدونم و متوجه نمی شدم چرا اینجوری شدم من سرد مزاج نبودم ولی تا این حد هم آتیشی نبودم که بخوام برای رابطه جنسی آتیشی بشم فردای اون شب رفتم پیش راضیه وا دختر چرا این همه آشفته ای مگه دیشب آقا جواد خاموشت نکرد نمیدونم راضیه جون راستش خودمم درک نمیکنم چرا اینجوری شدم درسته با جواد رابطه داشتم ولی خیلی کوتاه بود جواد هم حق داشت خسته و کوفته از سرکار اومده بود به زور راضیش کردم پیش خودم گفتم اگه بیشتر از این به جواد فشار بیارم از دستم ناراحت میشه و ممکن به رفتارم شک بکنه تا خود صبح هم نه خواب بودم نه بیدار الهی قربون آبجی خوشگلم برم چرا باید آقا جواد ناراحت بشه تازه از خداش هم باید باشه همچین زن خوشگل و گرم مزاجی داره الان هم رو همون مبل دراز بکش به هیچی هم فکر نکن چشمات رو ببند یکم استراحت کن هم حالت بهتر میشه هم این صورت خوشگلت که خستگی و کلافگی ازش میباره به حالت معصومانه خودش برگرده راست میگفت نیاز داشتم چشمام رو که بستم متوجه نشدم کی خوابیدم و چقدر طول کشیده خوابیدنم با صدای گرم راضیه کنار گوشم بیدار شدم پاشو خانمی پاشو خوشگل من پاشو بریم با هم ناهار بخوریم ای خدا شرمنده راضیه جان ساعت چنده مگه پاشو تنبل خانم الان دیگه تقریبا بعد از ظهر شده ناهار رو آماده کردم بدون تو هم از گلوم پایین نمیره غذای بچه رو دادم گرفته خوابیده پاشو تا با هم بخوریم ازش تشکر و کردم و پیش خودم از خدای خودم ممنون شدم بخاطر داشتن همچین همسایه ای ناهارو خوردیم و من اومدم خونه خودم الو سلام نرگس خانم خوبی عزیزم من امشب اضافه کاری دارم ی مقدار طول میکشه تا برگردم باشه آقا جواد مراقب خودت باش آخه چرا من بهت نیاز دارم تو افکار خودم بودم که چرا جواد متوجه نمیشه از اونور هم بهش حق میدادم داشت برای زندگیمون تلاش میکرد و قرارمون هم همین بود که تلاش کنیم زندگی خوبی بسازیم و بچه دار بشیم از شانس بدم هم دوباره شهوت تو جون گر گرفته بود خدایا وقتی جواد اضافه کاری میموند حداقل تا ۱۲ شب برنمیگشت تازه دم غروبه من الان دیگه نمیدونم چیکار کنم با خودم درگیر بودم که صدای درب اومد راضیه بود وا نرگس جان تو دوباره چرا این شکلی شدی نمیدونم بخدا نمیدونم راضیه جون حالا چی شده چکارم داری هیچی بابا همسر بنده تصمیم گرفته بریم شهربازی میخواستم بگم تو هم با ما بیای ولی با این وضعیتی که از تو میبینم ولش کن الان درستش میکنم کجا میری راضیه چی شد میخوای چیکار کنی وای من دوباره میخوای چیکار کنی وایسا ببین چی میگم ولی گوشش بدهکار این حرفای من نبود ی نیم ساعتی گذشت دوباره صدای در زدن اومد وا راضیه جون مگه نرفتی اینجا چیکار میکنی کجا برم دختر مگه میشه خواهرم رو تو این حال و احوال تنها بزارم این چکاری بود کردی اون بچه گناه داره خوب من اصلا راضی نیستم اوه ببین چقدر شلوغش میکنه نگران نباش به شوهرم توضیح دادم قرار شد خودش با بچه برن شهربازی و خوش بگذرونن بعدشم شام بیرون بخورن و خسته و کوفته بیان خونه دیگه طاقت نیاوردم و پریدم بغلش ممنونتم راضی جونم من اگه تو نبودی چیکار میکردم منُ مدیون خودت کردی خوشحال که تو خواهر من شدی ناخواسته تو بغلش آروم تشک از گوشه چشمام جاری شده بود الهی فدای تو خواهر کوچیکه بشم من خوشی همیشه هست بعدشم شهربازی برای من که نیست برای بچه هاست حالا اگه بدت نمیاد برو کنار بیام داخل خدا مرگم بده ببخشید بفرمایید داخل خیلی خوشحال بودم به داشتن راضیه افتخار میکردم خوب نرگس خانم الان در چه حالی چی بگم دوباره آتیشی شدم از اونور هم جواد زنگ زد و گفت باید بمونه اضافه کاری نمیدونم چه خاکی به سرم بریزم ولی همین که تو کنارم هستی احساس آرامش میکنم به نظر من بیا خودمون رو سرگرم کنیم نرگس جان تو هم حواست پرت میشه اینجوری بهتره تا آقا جواد بیاد خودم کنارتم غصه نخور عزیزم خلاصه هر کاری که به ذهن هر دومون می رسید انجام میدادیم ولی این حس قوی تر از این حرفها بود تا اینکه راضیه گفت نرگس جونم اینجوری فایده نداره پاشو بیا بریم رو تخت تو دراز بکش تا من ماساژت بدم ی بار ی فیلم آموزشی از یکی از دوستام گرفته بودم که توضیح می داد یکی از بهترین راهها برای آروم کردن شهوت ماساژ هست نه ممنونم دیگه تو باید برای من چیکار میکردی که نکردی این حرفها چیه پاشو بریم به وقتش تو هم منو ماساژ میدی راستش دیگه فکر و ذکرم شده بود آروم کردن شهوتم رفتیم تو اتاق خواب من دراز کشیدم به پشت راضیه هم اومد نشست بغلم و مشغول شد به ماساژ دادنم ی چند دقیقه ای که گذشت راضیه گفت اینجوری نمیشه نرگس جان لباست رو در بیار هم من اذیت میشم هم برای تو بهتر میشه نه همینجوری خوبه اگه خسته شدی ولش کن پاشو دختر تو چرا اینقدر رودربایستی میکنی مگه من و تو خواهر نیستیم امشب تا تو آروم نشی منم آروم نمیشم تا به خودم بیام راضیه پیرهنم رو درآورد ولی سوتین هنوز تنم بود راستم میگفتم خیلی بهتر شده بود حس خوبی داشتم کم کم داشتم لذت میبردم با درخواست راضیه برگشتم و به کمر خوابیدم راضیه دوباره مشغول شده بود دست خودم نبود صدای ناله هام در اومده بود که یکدفعه راضیه سوتینم رو درآورد نگو وقتی به پشت بودم گیرشو باز کرده بود تا اومدم حرفی بزنم دستش رو گذاشت جلوی دهنم و آروم کنار گوشم گفت نرگس جان خجالت رو بذار کنار فقط لذت ببر بی اختیار دستهام رو از روی سینه هام برداشتم دوباره راضیه گفت امشب هرچی بهت میگم گوش کن تا هم لذت ببری هم آتیشت خاموش بشه سرم رو به نشونه موافقت تکون دادم چقدر خوب ماساژ میداد دیگه هیچی دست من نبود الهی فدای این سینه های خوشگلت بشم چقدر خوب و سرحالن معلومه آقا جواد زیاد ازشون کار نکشیده راستم میگفت تو سکسم با جواد اون زیاد اهل خوردن سینه هام نبود وای آخ آخخخخ ممنونتم آبجی جونم همین طور که من ناله میکردم راضیه هم بهتر و بهتر ماساژ میداد تا اینکه ی لحظه صاف تو چشمام نگاه کردم و گفت قربونت بشم خودم خوبت میکنم لباش رو گذاشت رو سینه هام و شروع کرد به لیس زدن سینه هام کمی خجالت کشیدم ولی حسی که داشتم بهترین حس دنیا بود انقدر قشنگ سینه هام رو لیس میزد که برای من بهترین دنیا بود آخخخخ جان بخورشون راضی جونم بخوور این سینه های من در اختیار تو هست اونم به بهترین شکل برام میخورد و با یکی از دستهاش بدنم رو ماساژ میداد دیگه تو این دنیا نبودم این همون چیزی بود که من تو این چند روز نیاز داشتم ولی کافی نبود راضیه کم کم شلوار راحتی که پام بود رو درآورده بود دیگه علنی من بودم ی شرت و راضیه راضی میخوای چیکار کنی هیش هیچی نگو گفتم امشب فقط لذت ببر با میک زدن نوک سینه هام بدنم کامل در اختیارش بود دستش آروم میرفت روی کُسم آروم نوازشش میداد جانننننننم مردددددم راضی جوووون مممنونتمممم آخخخخخ که چه حالی داره بهترین لحظه رخ داد دست راضی رفت داخل شرتم اوووف چقدر این کس نرم و گرمه الهی فداش بشم ببین چجوری خودش رو خیس کرده با حرفهای راضیه هم بدتر شدم هم خجالت شدیدی کشیدم قربون اون خجالت کشیدنت بشم تو فقط راحت باش و ریلکس کن واقعا لذتی عجیب و غریب برام داشت حس خوبی بود شوهرم نبود ولی بهترین دوستم بود از همه مهتر مرد نبود اون هم ی زن بود مثل خودم وقتی که دستش میرفت لای کُسم قشنگ پرواز میکردم روی ابرها راضیه خوب کارش رو بلد بود من دیگه تو خلسه کامل بودم وای راضی جون چیکار میکنی با من وای کُسم داره آتیش میگیره دیگه نمیدونم چجوری باید برات جبران کنم بمال که خوب میمالی عزیزم آخخخخخ وای راضیه دیگه قشنگ داشت کل بدنم رو لیس میزد از بالا تا پایین راضیه رفت پایین تخت پاهام رو از هم باز کرد خودش نشست جلوی کُس آتیشی من خدای من ببین این کُس چقدر هم خوشگله خوشبحالت آقا جواد کاشکی من مرد بودم چی میگی راضی جون خوی اینو همه دارن مگه فقط من دارم نه این حرف رو نزن مال تو ی چیز دیگست پاهام رو آروم آورد بالا ی بالشت گذاشت زیر کمرم به قول خودش قشنگ تو این حالت کُسم داشت خودنمایی میکرد یکدفعه سرش رو آورد پایین صورتش رو گذاشت روی کُسم مشغول خوردنش شد نه نه نه نکن راضی جون خوب نیست مریض میشی وای نه دست بردار اما کنترل که دست من نبود بدنم وا داده بود الان که دیگه بدتر شده بود آخ راضی جون حس خوبی داره وای دارم مرگ رو جلو چشمام میبینم ولی نه مرگ اونجوری اینکارت داره منُ دیوونه میکنه بخور آفرین آخ که چه لذتی داره وای دارم میمررررررم تو داری چه بلای سر من میاری این بهترین حس دنیاست دوسش دارم میمیرم براش جاننننننننم آه آه آه دیگه ناله هام تبدیل شده بود به فریاد دیگه هیچی مهم نبود فقط میخواستم لذت ببرم میخواستم این حس رو عمیقا دوستش داشتم ممنونتم راضی جونم تو آسمونها بود که کم کم دیدم ی حس عجیبی داره میاد سراغم ناخواسته سر راضیه رو محکم فشار دادم به سمت کُسم وای وای بخور بخور راضی جوون بخورررر نوووووش جونننت اما راضیه سرش رو کشی کنار اومد بالای سرم و داشت نگام میکرد چکار میکنی راضیه برو بخورش تو رو بخدا برو بخور برو بخور چی رو بخورم نرگس جان برو لای پام رو بخور نه نشد بگو برم کجا و چی رو بخور ازم بخواه خواهش کن التماس کن اینجوری که فایده نداره با حالت بغضی که واقعا دست خودم نبودم بهش گفتم تورو جون نرگس برو بخورش برو کُسم رو بخور مگه خودت نگفته خوشگله مگه خودت نگفتی نرمه برو به کُسم حال بده خواهش میکنم راضیه یه بوس از لبام کرد و رفت دوباره سراغ کُسم قشنگ دیگه مزه کُس خودم رو هم داشتم میچشیدم خوشم اومده بود برام لذت بخش بود راضیه سرش رو کشید کنار با انگشتهاش افتاد به جونم داشت دو انگشتی برام تلمبه میزد فدای تو بشم من جونم رو میدم برات خواهر خوشگلم نرگس جونم لذت ببر آی وای این چه حال خوبیه که من دارم راضی نمیدونی من چه حالی دارم وای خدایااااا ممنونم دیگه بدجور زده بودم بالا راضیه حرف میزد و من لذتم عمیق تر میشد حیف این کُس نرگسم این کُس الان دیگه به کیر احتیاج داره ی اونم نه هر کیری ی کیر خوش قد و بالا و کلفت این کُس قشنگ داره برای ی کیری گوشتی التماس میکنه آخ آخخخخخخ الان کیر کجا بود اونم اون مدل کیری که تو میگی همین انگشتهات برام فعلا کافیه تو همین حرفها بودیم که یکدفعه حس عجیب و غریب دوباره پیداش شد ناخواسته پاهام سیخ شد و کمرم اومد رو به بالا ی جور آبی هم ازم پاشید بیرون دیگه ته دنیا همین لحظه بود راضیه هم آروم با انگشتهاش کُسم رو میمالید آروم شدی خوشگلم بهتر شدی همش بخاطر خودت بود دورت بگردم کُس خوشگل من راضیه اومد کنارم دراز کشید و آروم لبام رو بوسید و بدنم رو شروع کرد به نوازش دادن این زن بهترین هدیه خدا بود آروم شده بود خیلی هم خوب آروم شده بودم نرگس جان تو دراز بکش الان دیگه فقط ریلکس کن من میرم برات آب بیارم و ملحفه روی تخت رو جمع کنم بندازم تو لباسشویی کاری ازم بر نمیومد جوری که فقط دوست داشتم بخوابم راضیه آب که آورد خوردم اون لحظه که بلند شد بره صداش کردم چشم تو چشم شدم باهاش بهش گفتم ممنونم و دوست دارم بخواب نرگسم منم دوست دارم استراحت کن که شب به آقا جواد کیرش نیاز داری اون شب که بهترین شب دنیا بود وقتی جواد اومد راضیه شام هم درست کرده بود و رفته بود شام رو که خوردیم از جواد خواستم سکس کنیم اون هم قبول کرد سکس با جواد بعد نبود ولی اصلا لذتی نزدیک به اون حال و هوا رو برام نداشت من رو راضیه جلا داده بود فرداش بعد اینکه جواد رفت سرکار رفتم بازار ی کادو برای تشکر از راضیه گرفتم ولی وقتی اومدم راضیه خونه نبود بهشم که زنگ میزدم جوابم رو نمیداد پیش خودم گفتم ببین با شهوتم چیکار کردم که راضیه مجبور شد برای آروم کردنم اون کار رو بکنه الانم دیگه حتما ناراحته و جوابم رو نمیده چند ساعت بعد دوباره رفتم دم در خونش این دفعه اومد در رو باز کرد سلام راضیه جوونم ببخشید دست خودم نبود نمیخواستم ناراحتت کنم کجای دختر سرت رو بیار بالا خوشحالم که بهتر شدی منُ ببین الان تو من ناراحتی میبینی نگران نباش من رفتم خودم رو ساختم الان حسابی سرحالم بیا بریم داخل از حرفش تعجب کرده بودم دو سه روز بعد خونه راضی بودیم راضی جوونم راستش ی چیزی برام سوال شده ناراحت نمیشی بپرسم ببین نرگس دیگه بین من و تو چیزی وجود نداره ما دوتا دوستیم که از خواهر به هم نزدیکتریم پس مطمئن باش هر وقت سوالی داشتی خواستی بپرسی بپرس من از تو هیچ وقت ناراحت نمیشم اون روز که از صبح نبودی من پیش خودم گفتم ازم ناراحت شدی به خاطر حالم ولی تو گفتی که حال خوبی داری و خودت رو حسابی ساختی منظورت چی بود آخ قربون تو نرگسم فعلا زوده ولی به وقتش بهت میگم و اگه دوست داشتی ی کاری میکنم که هر وقت خواستی تو هم خودت رو خوب بسازی فعلا هم بگیر این شربت رو بخور خنکه که تو این هوا میچسبه نووووش جوونت به هیچ چیز هم فکر نکن خوشگل من نگاهی به عمیق به چشماش کردم و گفتم چشمممم دوستان عزیز من هرکاری کردم نتونستم عضو بشم هم این داستان و هم لذت واقعی زندگی رو زود به زود مینویسم ولی چون عضو نیستم زمان میبره شرمنده شما امیدوارم که روزگارتون خوش باشه و همچنین لذت برده باشین نوشته: آپاراتچی
-
ارسالهای توصیه شده