kale kiri ارسال شده در 30 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین دختر خاله × فوت فتیش × داستان فوت فتیش × سکس فوت فتیش × داستان دختر خاله × سکس دختر خاله × داستان سکسی × فوت فتیش من با دختر خالم صدف من پدرام ۱۷ ساله م که این اتفاق همین مردادماه سال پیش اتفاق افتاد . اول باید بگم که اولین داستانیه که مینویسم و اگه استقبال بشه ماجرام با زن عمومو هم تعریف میکنم . من از بچگی فوت فتیش داشتم ولی نمیدونستم کس دیگه ای میتونه مثل من باشه . فقط هم یا کفش و یا پا رو بو میکردم اونم زمانی که طرف مقابل خوابه . ولی این دفعه یه جور دیگه پیش رفت دختر خالم ۴ سال ازم بزرگتره و اولین بار سوتیم سال پیش بود که رفته بودیم مسافرت خونه خالم اینا که یکی از شهرستان است اسمشو نمیبرم . رفتیم و خونشون دو طبقه که بود ما پایین خوابیده بودیم و خالم اینا بالا خواهر کوچکم شروع کرد که من میخوام با صدف بخوابم میخوام با صدف بخوابم . خب رو تختش جا نبود گفت اوکی منم میام پایین جا میندازم . آقا منو میگی من از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم چون قرار بود کلی پاشو بو کنم و حالشو ببرم واقعا خیلی خوشبو بود پاش و بدون اغراق زیباترین پایی بود که دیده بودم .سفید ، یکم تپل با اینکه خودش نه لاغر بود و نه چاق .توپر بود . اون دفعه یادمه یه لاک سفید زده بود که اکلیل داشت روش . آقا خلاصه اومد پایین و منتظر بودم بخوابه آقا این مگه میخوابید مگه میخوابید:/ خلاصه من خوابم برد ولی از رو عادت ساعت ۵ صبح پاشدم . اینم بگم که چون پایین تصفیه آب نبود یه پارچ گذاشته بودیم با چند تا لیوان که از قضا روی میز عسلی که نزدیک دختر خالم بود گذاشته بودن . آقا من رفتم طبق معمول شروع کردم بوییدن اون شب یه دامن مانندی پوشیده بود که کوتاهم نبود . آقا صب دیدم به به هوا گرمه اینم حواسش نیست قشنگ پتوی نازک روشو پس زده دامنشم رفته بالا تا قسمت بالایی رونش رفتم طرفش قلبم داشت از سینم میزد بیرون طرف راستش پنجره بود سمت چپش خواهرمو مادرم بودن بابامم مارو گذاشته بود برگشته بود تبریز . آقا من شروع کردم بو کردن پاش وااای که چقدر خوشبو بود(واسه فوت فتیشا نه بقیه)😐😂 دیروزش رفته بودیم باغ مادربزرگش آلوچه جمع کنیم از رو درختا شبم حموم نرفته بووووود… آقا خودتون تصور کنین چه بویی میتونه بده اون پای سفید خوشگل … بعد حدود نیم ساعت که از بو کردن واقعا خسته شدم گفتم آقا واسه اولین بار یه لیس بزنم از پاش پاشم واسه اینکه ببینم چقدر خوابش عمیقه با انگشت پام بزنم یه پاش اگه بیدارم شد وانمود میکنم دارم آب میخورم زدم بیدار نشد دوباره بیدار نشد اینبار با انگشت اشاره م یه ناز خیلی ریز کردم دیدم باز بیدار نشد یه لیس ریز و خیلی ریز زدم از پاشنه ش وااای خدا از اون پای گرم و نرم و خوشمزه ش که یه لیس زدم منو به ولع آورد شروع کردم آروم آروم بیشتر لیس زدم و بزرگتر شروع کردم بوسیدن کف پاش و بین لبام میگرفتم و میمکیدم دیگه واقعا به اوج حشریتم رسیده بودم هیچی نمیفهمیدم اون لحظه اگه کسی بیدار میشد اولین صحنه ای که میدید من بودم که دیوانه شده بودم یه تف انداختم اون یکی پاش و آروم آروم کیرمو میکشیدم روی پاهای داغششش در حدی پاش بو میداد که قشنگ از اون فاصله بوش میومد ولی چقدرر خوشبو بود کیرمو میمالیدم به انگشت شصتش و میکشیدم بین انگشتای پاش تف انداختم بین انگشت شصت و انگشت دومش که یکم از شصتش بلندتر بود بازش کردمو کله ی کیرمو گذاشتم لاش یعنی اون جسارتی که اون لحظه داشتمو الانم باورم نمیشه هیچی گذاشته بودم لاش و همینجوری کیرم داغ و داغ تر میشد دیدم واقعا از شدت فشار کم مونده آبم بریزه روش ورداشتم کیرمو جمع کردم تنها چیزی که اون لحظه بهش فکر نمیکردم بیدار شدن کسی بود شروع کردم دوباره مکیدن انواع قسمت های اون یکی پاش تا جایی که پاشنه ش کاملا تو دهنم بود و با لبام میمکیدم وای که چه طعمیی داشتتت … زبونمو کف پاشنه ش میچرخوندم و با دوتا دندون جلوییم قشنگ عین سمباده کف پاشنه هاش که حالا صورتی شده بود میکشیدم و بعدش انگشت شصتشو کردم دهنم شروع کردم مکیییدن عین یه بچه که یه ساله شیر نخورده میمکیدم و تفم سرازیر میشد واقعا از زیر انگشتاشش شروع کردم دندون کشیدن رو ناخون های اکلیلیش و زیر انگشت شصت پاش واقعا بازم تکرار میکنم اصلا نمیتونم تصور کنم چطور اونجور جسارتی داشتم اون لحظات خرت خرت اکلیلاش هم میشنیدم از زیر حتی رگای داخل انگشتش یواش یواش داشتن از زیر دندونم رد میشدن و من همراه مکیدن بازم سمباده وار دندون میکشیدم و مزه شو کامل حس میکردمممممم خوشمزه ترین چیزی که خورده بودم رو داشتم تجربه میکردم قشنگ دیگه حس میکردم کباب دارم میخورم اینقدر دندونمو داشتم میکشیدم رو انگشت شصت تپل مانندش… این پروسه که میگم حدود ۴۰ دقیقه طول کشید به گمونم یهوووو بیدار شد سرشو برگردوند پایین منو دید پاشنه ش تو دهنمه و منم فوووری جدا شدم و پارچ و ورداشتم گفت چیکار میکنی گفتم داشتم آب میریختم تو لیوان آب ریخت رو پات . هیچی نگفت و با اون نگاه خاصش که خیلی بدش اومده بود از کارم انگار نگاهم میکرد دو ثانیه بیشتر نگاه نکرد ولی من یخ زده بودم آقا الکی آبو نصفه خوردم رفتم اونور داشتم میمردم میگفتم به مادرم بگه چیکار کنم و کلی ازین فکرا … تو دو روز بعدش که موندیم اونجا من هیچ کاری نکردم اونم چیزی نگفته بود چون رفتاراشون عوض نشده بود . آقا ما هر سری که میریم یا اونا میان حدود ۱۰ روز میمونیم و میره تا سال بعد تا دوباره همدیگه رو ببینیم … دفعه بعدش حدود۷ ماه بعدش یعنی عید ۱۴۰۲ بود که اومدن خونه مادر بزرگم و اینبار ماجرای اصلی و حتی سکس من با این حوری خوشگل و خوش اندام و مغرور بود … خیلی سعی کردم خوب بنویسم و تعریف کنم دفعه بعدی اگر باشه صد درصد بیشتر وقت بیشتر میزارم … اینم بگم به جان مادرم که عزیزترین کسمه راستشو گفتم و چیزی که منو تحریک کرد تعریفش کنم دروغای داخل داستانای دیگه بود اگه تو کامنتا حمایت شه ماجرای فوت فتیشم که حتی به لب و سکس هم رسید رو واستون تعریف میکنم … عشقین نوشته: پدرام واکنش ها : topol85 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده