رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

  • پاسخ 212
  • ایجاد شده
  • آخرین پاسخ

بیشترین ارسال‌ها در این موضوع

  • dozens

    31

  • chochol

    27

  • migmig

    25

  • kale kiri

    21

بیشترین ارسال‌ها در این موضوع


  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • mame85
      خرابی کولر باعث بهترین اتفاق زندگیم شد 1   سلام، محسن هستم ۲۰ سالمه و این اولین داستانمه که براتون مینویسم. نزدیک پنج ساله که با این سایت آشنا شدم و گاهی میام داستان میخونم و لذت میبرم ولی هیچ وقت فکر نمیکردم یه روز خودم داستان بنویسم تا اینکه یه اتفاقی افتاد و دیدم بد نیست شماها هم بدونید. پس براتون نوشتم و امیدوارم برای شما هم لذت بخش باشه. من رابطه‌م با بابام زیاد جالب نیست ولی با مامانم خیلی رفیقم و شوخی میکنیم. با خواهرم مهسا هم رابطه‌ی خوبی داریم و دوسش دارم. مهسا چند ماهی میشه وارد پونزده سالگی شده و کلاس هشتمه و مثل خودم پوستش گندمی روشنه. با موهای روشن تقریبا رنگ عسلی و لبهای کوچولو و چشمهای خمار. ما هر دو توی یه اتاق میخوابیم، چون خونه‌مون دو خوابه ست. یه تختخواب دو طبقه داریم که من طبقه‌ی بالا میخوابم. زیاد طولانیش نمیکنم و میرم سر اصل مطلب. هوا گرم شده بود و ما هنوز کولرمون رو راه ننداخته بودیم.‌ بابام قرار بود یه کولر جدید بگیره و گفت چند روز صبر کنید. اون شب خیلی گرم بود و اتاق ما هم که پنجره نداره. از گرما کلافه شده بودم و کل لباسهامو غیر از شورتم درآورده بودم و یه ملافه نازک روی خودم انداخته بودم. مهسا هم کلافه بود و اون پایین هی وول وول می خورد و خوابش نمیبرد. گفتم چته اینقدر تکون میخوری؟ بگیر بخواب دیگه. -گرمه خوابم نمیبره. اومدم پایین و گفتم چی تنته؟ -تاپ و شلوار. -خوب مثل من لخت شو راحت بشی. -نه مامان دعوا میکنه. -اسکول اونا پنجره ی اتاقشون رو باز کردن و در اتاقشونم بستن خوابیدن. از کجا میخواد ببینه؟ لخت شو ملافه بنداز روت راحت بخواب. -باشه تو برو بالا نگاه نکن. رفتم روی تخت خودم و اونم لخت شد و رفت زیر ملافه. گفتم تموم شد؟ -آره. -بهتر شدی؟ -آره تقریبا. دیگه خوابش برد و منم خوابیدم. سر شب از گرما اونقدر آب خورده بودم که نصفه شب از فشار شاش بیدار شدم. از تخت اومد پایین برم دستشویی دیدم مهسا دمر خوابیده و ملافه از روش رفته کنار. کون خوشگلش با شورت قرمز و رانهای نازش و کمر باریکش زیر نور شب خواب منو محو خودش کرد. رفتم زود مثانه‌مو خالی کردم و اومد دوباره وایسادم بالا سرش نگاهش میکردم. مثل یه فرشته بود و با اون اندام زیبا دیوونم کرده بود. چه کون خوشگل و خوش فرمی داشت که لپهای سفیدش از کنار شورت زده بود بیرون و بدجور دلبری میکرد. آروم دست گذاشتم روی کونش و نرمی و لطافتش رو حس میکردم. یه کم با ترس و لرز دست کشیدم بهش و هیچ تکونی نمیخورد. غرق خواب بود و من شاید نیم ساعت داشتم نگاهش میکردم و به آرومی کونشو نوازش و بالا پایین میکردم. به رون پاش دست میکشیدم و لطافتش منو دیوونه کرده بود. دیگه طاقت نیاوردم و همونجا کیرمو درآوردم و شروع کردم جلق زدن. آبمو توی دستمال خالی کردم و رفتم انداختم سطل آشغال و برگشتم روی تختم خوابیدم. بازم چند باری از اون بالا نگاهش کردم و یاد داستانهایی که در مورد سکس با خواهر یا یواشکی مالیدنش توی خواب بود و خونده بودم افتادم و بهشون فکر میکردم تا دیگه خوابم برد.‌ فردا شبش دوباره همین بساط بود و از گرما خوابمون نمیبرد. دوباره لخت شده بودم و به مهسا هم گفتم مامان اینا خوابشون برده، میخوای لباساتو مثل دیشب در بیار تا انقدر وول وول نکنی و راحت بخوابی… گفت باشه تو نگاه نکن… نمیدونم چند دقیقه گذشت ولی بازم از گرما خوابم نمیبرد. مهسا هم دوباره اون پایین وول میخورد و هوا گرمتر از شب قبل بود. -گفتم خوابت نمیبره؟ -نه بابا، خیلی گرمه. یه فکری زد به سرم و رفتم اسپری آبی که واسه آب پاشی به گلهای گلدونها بود رو آب کردم و آوردم. گفتم بلند شو. -نه لختم. -مگه شورتتم در آوردی؟ -نه فقط شورت و سوتین دارم. -عیب نداره، خوبه دیگه. ملافه رو از روش کشیدم و گفت چیکار میکنی؟ شروع کردم با اسپری آب پاشیدم روش. میخندید و میگفت نکن دیوونه. -صبر کن الان خنک میشی. از بالا تا پایینشو اسپری کردم و گفتم خنک شدی؟ -آره، خیلی خوبه. -برگرد پشتتم بزنم. چرخید دمر خوابید و دوباره چشمم افتاد به کونش توی اون شورت زرد دخترونه. لپهای کونش از زیرش بیرون زده بود و سفیدیش زیر نور قرمز شبخواب توی چشم میزد. خیره شده بودم که با صدای مهسا که گفت بپاش دیگه، به خودم اومدم و از بالا تا پایینشو آب پاشی کردم. بعد گفتم بیا تو هم منو خیس کن. بلند شد اسپری رو ازم گرفت و از جلو و پشت خیسم کرد و منم خنک شدم. داشتم به اندامش با شورت و سوتین نگاه میکردم و دوباره یاد داستانهای خواهر برادر افتادم و حشری شدم. اون طفلی هم توی حال خودش بود و اصلا توی این فازا نبود. فقط آب می پاشید به من و میخندید. اسپری رو ازش گرفتم و گفتم به من میخندی؟ دوباره شروع کردم خیس کردنش و سوتین و شورتش رو بیشتر خیس کردم. می پاشیدم به صورتش برمیگشت و میپاشیدم پشت کمر و کونش تا آبش تموم شد و گفتم شانس آوردی. رفتم دوباره آبش کردم ولی اینبار با آب سرد یخچال پُرش کردم. برگشتم دیدم خوابیده روی تخت و گفت دستت درد نکنه خنک شدم. آب سرد رو پاشیدم روش و گفت وای نریز خیلی سرده. -عیب نداره، به جاش خنک میشی. چند تا پاشیدم چرخید دمر خوابید و منم از کمرش آب میپاشیدم و دست میکشیدم. گفتم بدنت خنک شدا. -آره، ایول به فکرت. همینجوری آب میپاشیدم و دست میکشیدم تا رسیدم به کونش. روی کونشم دست میکشیدم و کمی بالا پایینش کردم گفتم شورتت خیس آب شده.😄بعد یکی زدم روی کونش و گفتم خیس شده زدن داره ها.😄دوباره یکی دیگه محکمتر زدم روی کونش و گفت اوووخ، نزن دیوونه، سوختم. یکی آرومتر زدم و گفتم ببخشید دردت گرفت؟ نمیخواستم محکم بزنم. -اشکال نداره. به رونهاشم آب پاشیدم و دست کشیدم تا کف پاهاش. کیرم شق شده بود و بدجور حشریم کرده بود. تا حالا توی فکر خواهرم نبودم و فکر نمیکردم همچین بدن سکسی و نازی داشته باشه. رونهاش نرم و لطیف بود و کونش از همه جاش نرمتر. خوش فرم و زیبا و حشری کننده. اینبار دیگه خواب نبود و محکمتر داشتم به رون و کونش دست میکشیدم. بعد یه دونه دیگه آروم زدم روی کونش و تکونش دادم گفتم بلند شو منو خیس کن. سریع بلند شد و شروع کرد آب پاشیدن به من و میخندید. در اتاق رو بستم و گفتم یواش دیوونه، الان مامان بیاد ما رو اینجوری ببینه چی فکر میکنه؟ دوباره آب پاشید و منم الکی خودمو چپ و راست میکردم و اونم ریز ریز میخندید که صداش نره بیرون. نزدیکش شدم و گرفتمش توی بغلم گفتم بدش به من. به من میخندی وروجک. چرخید و پشت کرد طرفم که ازش نگیرم. منم از پشت چسبیده بودم به کون نرمش و کیرم شق شق بود. یه دفعه بی اختیار کیرمو از کنار شورتم انداختم بیرون و فرو کردم لای پاهاش. آبپاشو ازش گرفتم و می پاشیدم توی صورت و سینه هاش و میخندیدیم. بردمش طرف تخت و دوتایی افتادیم روی تختش و منم خوابیدم روش. آبو میگرفتم سمت صورتش و اونم هی سرشو این طرف اون طرف میکرد. منم از فرصت استفاده کردم و کیرمو لای کونش میمالیدم و فشار میدادم.‌ بلند شدم نشستم روی رونش و چند تا آب پاشیدم روی کونش گفتم با شورت خیس بخواب حالت جا بیاد. -خیلی بدی محسن. صبر کن خوابت ببره یه بلایی سرت بیارم حالت جا بیاد. شورتشو بلند کردم و آب پاشیدم روی چاک کونش که خودشو سفت کرد و گفت نکن کثافت، زشته. دیدم داره با خنده میگه، منم شورتشو کشیدم پایین تا زیر کونش و نوک اسپری رو کردم لای کونش و آب میپاشیدم.‌ اول کونشو سفت گرفته بود و میگفت نکن عوضی، تشک تختم خیس شد. آب پاشیدم سمت صورتش که خندید و صورتشو کرد توی متکا. وقتی آب پاشیدم به کمرش، کونشو شل کرد و داد بالا. من که کیرم شق بود و از کنار شورتم درآورده بودم بیرون، دوباره خوابیدم روش و کیرمو گذاشتم لای کونش. دستمو بردم زیر صورتش که مثلا بلندش کنم آب بپاشم نمیذاشت. دستمو بردم زیر سینه هاش و یه کم فشار دادم و با خنده گفتم سرتو بیار بالا، یالا. ریز میخندید و میگفت نمیخوام. دیگه کامل خوابیدم روش و پشت گردنشو بوسیدم گفتم باشه کاریت ندارم، یه بوس بده برم. همین که صورتشو چرخوند دوباره آب پاشیدم بهش و خندیدم. توی این مدت کیرمم لای کونش میمالیدم و فشار میدادم. دیدم داره آبم میاد سریع کیرمو کردم توی شورتمو خالی کردم توش. یه کم دیگه روش خوابیدم و اسپری رو دادم دستش گفتم بیا بگیرش دیگه بسه. گرفت و گفتم حالا یه بوس بده برم. صورتشو چرخوند طرفم بوسیدمش و همین که بلند شدم، چرخید و آب پاشید طرفم که فرار کردم. اصلا حواسش نبود شورتش تا زیر کونش پایینه و همونجوری دنبالم میکرد. دوباره گرفتمش و گفتم عوضی من خودم دادم بهت و گفتم بسه. حالا نامردی میکنی. زدم روی کون لختش و گفت اوخ سوختم عوضی. پریدم رفتم بالای تخم و اومد بالا دنبالم. منم گرفتمش و افتادم روش. به پشت خوابونده بودمش و چند تا بوسش کردم و کیرمو فشار میدادم به کُسش. هر دو خیس آب بودیم و گفتم دمت گرم مهسا. هم خوش گذشت و خندیدیم، هم خنک شدیم. -آره، ولی تو بیشتر خیسم کردی. باشه طلبت. هر دو میخندیدیم و بغلش کردم گفتم خیلی دوست دارم خواهر کوچولو. آبجی عروسکی خودمی. دوباره بوسش کردم و از روش رفتم کنار. همونجوری به پهلو بغلش کردم گفتم یه کم بخواب پیشم. به شرطی که سه تا بپاشم توی صورتت. کشیدمش روی خودم و گفتم باشه فقط سه تا. بلند شد نشست و دقیقا روی کیرم بود. سه تا پاشید توی صورتم و میخندید. گفت حالا برگرد. -چرا؟ -تو برگرد تا بگم. خودشو از روی من بلند کرد و برگشتم دمر خوابیدم. رفت روی رونم و شورتمو خیس آب کرد. بعد بلندش کرد زیرشم آب پاشید و گفت حالا پاک حساب شدیم. چرخیدم و خواستم بگیرمش دوباره آب پاشید توی صورتمو و خوابیدم. بعد دوباره آب پاشید به شورتمو گفت اینم از جلوش.‌ گفتم خیلی نامردی، من که جلوتو خیس نکردم. -نخیر خیس شده. خندیدم و گفتم خوبه این طرفو بلند نکردی بپاشی زیرش. خودشم خندید و گفت اینجا رو دیگه خودم روم نشد وگرنه میکردم. -الان پاک حساب شدیم؟ -آره دیگه. -پس بیا یه بوس بده بخوابیم. خم شد بوسم کرد و منم بوسیدمش و بغلش کردم. دراز کشید روی من و گفت اگه مامان ما رو اینجوری ببینه جفتمونو میکشه. خندیدیم و زدم روی کونش گفتم شورتت هنوز پایینه که. خودش دستشو برد شورتشو کشید بالا گفت خیلی بی تربیتی.😄 منم خندیدم و گفتم عیب نداره. الان که خودمون تنهاییم. فقط حواست باشه مامان نفهمه. حالا برو بخواب. در اتاقم باز کن. نشست روی کیرم و گفت تشکمو خیس کردی. تو برو پایین بخواب. -دیوونه بهتره که خنک میشی. -آره راست میگی. خم شد دوباره بوسم کرد و رفت پایین سرجاش خوابید. فرداش بابا مامانم هر دو رفته بودن سر کار و بعد از ظهر دوباره خونه گرم شده بود. شیطونه رفت توی جلدم که برم به بهونه ی گرما مثل دیشب آب بازی کنیم و یه حالی باهاش کنم. روی مبل دراز کشیده بود و توی اینستا میچرخید. رفتم یواشکی آب پاشیدم روش از جاش پرید. گفت خیلی بیشعوری، ترسیدم. خندیدم و خودشم خندش گرفت. گفتم هوا گرمه بیا آب بازی کنیم خنک بشیم. شروع کردم آب پاشیدن که با خنده فرار کرد سمت اتاقمون. منم دویدم دنبالش و گفت لباسامو خیس نکن. گفتم سی ثانیه وقت میدم درشون بیاری. شروع شد ۱-۲-۳… سریع لخت شد و مثل دیشب با شورت و سوتین شد. شروع کردم آب پاشیدن و چرخید پشتشم پاشیدم گفتم بیا منم خیس کن. شروع کرد آب پاشیدن و گفتم صبر کن منم لخت بشم.‌ شروع کرد شمردن و منم سریع لخت شدم با شورت ایستادم جلوش. شروع کرد آب پاشی و خیسم کرد. چرخیدم پشتمم خیس کرد و اومد جلو پشت شورتمو کشید عقب، آب پاشید به کونم. برگشتم بگیرمش که فرار کرد و از پشت گرفتمش. خواستم اسپری رو ازش بگیرم نمیداد. کیرم در اثر مالش و فشار دادن به کونش شق شد و انداختمش روی تخت و خوابیدم روش. اسپری رو ازش گرفتم و گفتم خودت شروع کردی. نشستم روی رونش و شورتشو کشیدم پایین و حسابی کونش و لای کونش رو آب پاشی کردم و خیس خیسش کردم. سیلی زدم روی کونش که گفت اوخ نامرد چرا میزنی. خندیدم و گفتم آخه خیس شده میچسبه، حال میده بزنمش. -میدونی که تلافی میکنم. کیرمو درآوردم و خوابیدم روش. گفتم فعلا که اسیر منی. چطوری میخوای تلافی کنی؟😄 به بهونه آب پاشیدن به صورتش روش تکون میخوردم و کیرمو میمالیدم لای کونش. اونم مثل من میخندید و صورتش و چپ و راست میکرد که خیسش نکنم. این وسط چند باری هم گردن و گوششو بوس کردم و کمی هم مکیدم و یواش گاز میگرفتم که آی کش داری میکشید و حشریترم میکرد.‌ دیگه داشت آبم میومد که بلند شدم و با خودم گفتم حالا زوده، باید بیشتر باهاش حال کنم. دوباره آب پاشیدم به کونش و یکی از لپهای کونش رو گرفته بود و به بهونه ی اینکه آب بریزم لای کونش، کونشو میچلوندم و باز میکردم آب میپاشیدم لاش. سوراخ کون صورتی و ریزش داشت دیوونم میکرد.‌ با کیرم میزدم روی کونش و گفتم بگو تلافی نمیکنی تا ولت کنم. -مگه میشه؟ تا انتقام نگیرم بیخیال نمیشم. دوباره خوابیدم روی و کیرمو فرو کردم لای کونش. لیز خورد اومد بالا و گفتم بوست کنم تمومه؟ -نخیر. منم شروع کردم گوششو میمکیدم و گردنشو میخوردم. دیگه خنده هاش قطع شد و خودشو زیرم شل کرده بود. اسپری دادم دستش و گفتم من تسلیمم. حالا یه بوس بده… صورتشو چرخوند چند تا از لپ صورتش و گوشه لبش بوسیدم و لپشو کردم توی دهنم. آروم میخوردمش و با زبونم میکشیدم روش. نمیدونم چرا کاری نمی کرد و خودشو زیرم شل کرده بود و صداشم در نمیومد. دوباره گوششو مکیدم که نفس نفس میزد و آروم آی آی میکرد. دوباره گردنشو خوردم که گفت آااااهههههه محسن چرا اینجوری میکنی، اووففففف، آاااهههههه… آخه خوشمزه ای و خوردنی. الانم خیس خوردی، شدی مثل باستیل.😄 آروم خندید و گفت نکن قلقلکم میاد. -ولی قلقلکش خوشاینده، نه؟ -آره. -پس بخواب بذار خواهر کوچولومو بخورم. قشنگ معلوم بود حشری شده. گردنشو که میخوردم باز آااهههههه میکشید و کونشو میداد بالا. منم از ترس اینکه آبم نیاد تکون نمیخوردم ولی از اینکه روش بودم و کیرم لای کونش بود حال میکردم. رفتم پایینتر و پشت کمرشو میخوردم و گاز میگرفتم. اینجوری بیشتر آه می کشید و به کمرش قوس میداد و کونشو میداد بالا. از توی داستانها یاد گرفته بودم و با دوست دخترمم از این کارا میکردم خوشش میومد. کیرمو گذاشتم لای پاهاش و کمرش رو میخوردم و دوباره رفتم سراغ گردن و گوشش. صورتشم میبوسیدم و تا گوشه ی لب کوچولوش میرفتم. خیلی حال میداد و مثل یه سگ حشری شده بودم و کیرم داشت منفجر میشد ولی نمیخواستم آبم بیاد. گیره ی سوتینش رو باز کردم و بنده هاشو انداختم کنار تا راحتتر باشم. بازم کمرشو خوردم و خوردم و رفتم پایین تا نزدیک چاک کونش. اونجا روی آخرین مهره هاشو لیس میزدم و میخوردم و گاز میگرفتم. البته نه محکم، به صورتی که پوستشو با دندونام می کشیدم و دندونام روی پوستش سُر میخورد. کونشو بوسیدم و جفت لپهای کونش رو گرفته بودم و میخوردم و گاز میگرفتم و میمالیدم. دیگه اونقدر حشری و شهوتی شده بودم که مثل آدمهای مست اختیاری از خودم نداشتم و فقط داشتم از کارهام لذت میبردم. زبون کشیدم لای کونش که اینبار گفت نه محسن اونجا رو نه. -هیسسسسس، بخواب کیفتو کن دختر. -آخه کثیفه. -نخیر، خیلی هم تمیزه و بوی گل میده. چند تا لیس بلند از پایین تا بالای چاک کونش کشیدم که بازم آآااهههههه کشید و شروع کردم ریز و سریع روی سوراخ کونش لیس میزدم. کونشو بالا پایین میکرد و آه میکشید و میگفت محسن نکن داداش، زشتههههه. وااااییییی محسسسسسن، آاااایییییییی داداشی، آااااههههههه نکن دیگهههههه، وااایییییی پاهاشو باز کردم و دستمو گرفتم زیرش کونشو آوردم بالاتر. اینبار شروع کردم کُسشو لیس زدم که گفت نههههه، محسسسسسن تو رو خداااااا، واااایییییی محسن زشته داداش، آااااااههههههه وایییییییی نکن، محسسسسسسن… اوووففففففف خیلی بدیییییییی. واااایییی مامااااااان. آاآههههه… دیدم دیگه مخالفتی نشون نمیده و فقط آه و ناله میکنه، چرخوندمش به پشت و شورتشو کامل از پاش درآوردم. خوابیدم روش بوسش کردم و گفتم میخوام به خواهرم یه حالی بدم که کیف کنه. میخوام بفهمی که چقدر دوسِت دارم و عاشقتم… کیرمو لای پاهاش میمالیدم به کُسش و بوسش میکردم و گردنش رو میخوردم. چشماشو بسته بود و آروم آه می کشید و نفس نفس میزد. پاهاشو به همدیگه فشار میداد و کُسشو زیرم بالا پایین میکرد. دیگه زدم به سیم آخر و لبهای کوچولو و خوشگلش رو کشیدم توی لبهامو شروع کردم به خوردن و مکیدن. وای چه حالی میداد. باورتون نمیشه اگه بگم بهترین مزه ی دنیا رو داشت و لذت بخش ترین خوردنیه دنیا بود.‌ چنان حالی بهم داد که آبم اومد و سریع کیرمو از لای پاش کشیدم بالا و ریختم روی شکمش. کیرمو فشار میدادم و میمالیدم به بالای کُسش و شکمش تا کامل خالی شدم. بهترین ارضا شدن عمرم بود و هیچ وقت یادم نمیره. یه کم دیگه روش خوابیدم و بوسش کردم و لباشو خوردم بعد بلند شدم با شورت خودم شکمشو پاک کردم و شکم خودمم همینطور. ساعد دستشو گذاشته بود روی چشماشو نگاهم نمیکرد. سوتینش که از پشت باز بود، راحت دادم بالا و سینه هاشو گرفتم و یکی یکی خوردم و مکیدمشون. دوباره آه کشیدنش شروع شد و گفت نکن محسن، وااایییی یواش عوضی دردم میگیره، آاااههههه… رفتم پایین و پاهاشو دادم بالا که اول مقاومت کرد و گفتم نترس، فقط میخوام لیسش بزنم دوباره. آروم پاهاشو شل کرد و دادم بالا. چند تا لیس روی کُس خوشکل سفید و صورتیش کشیدم و آه کشیدنش شروع شدم.‌ دیگه مشغول شدم و اینبار حسابی کُسشو خوردم و مکیدم و لیس زدم. حسابی داشتم کیف میکردم و اون بیشتر از من. آه و ناله میکرد و محسن محسن از دهنش نمیوفتاد. آخرش گفت وااااییی محسسسسن آااییییی محسسسسسن و ارضا شد. کُسشو بالا پایین میکرد و پاهاش میلرزید. درست مثل دوست دخترم شده بود. یه کم دیگه کُسشو خوردم که با دستاش سرمو فشار داد عقب گفت بسه محسن، داداشی دیگه نمیتونم. تو رو خدااااا. ولش کردم و خوابیدم روش لب گذاشتم روی لبش. شروع کردم مکیدن و اول لبشو سفت گرفته بود. گفتم چرا اینجوری میکنی؟ -لبات کثیف شده. -بیخیال، مگه خودتو نمیشوری و کثیفی؟ -نه ولی بدم میاد. -باشه یه دونه شل کن بوسش کنم فقط.‌ لبشو بوسیدم و گفتم خیلی دوست دارم مهسا. عاشقتم عروسک داداش. بهت حال داد؟ -آره ولی خیلی بی ادبی. خیلی خجالتیم دادی‌. -فدات بشم، عیب نداره دیگه خجالت نکش. دفعه‌ی بعد برات عادی میشه. میخوام دوست دخترمو ول کنم. باهاش کات میکنم و میخوام فقط تو دوست دخترم باشی. باشه عشقم؟ خندید و گفت برو خجالت بکش. من خواهرتم. -ولی عشقمی. تا حالا به اون حال میدادم، میخوام از این به بعد فقط به تو حال بدم و با تو حال کنم. جون محسن نگو نه. دست گذاشت کنار صورتم و گفت باشه ولی مامان بفهمه چکار کردیم جفتمونو میکشه. -از کجا میخواد بفهمه. هر وقت تنهاییم حال میکنیم. سوتینش رو کامل دراوردم و انداختم کنار و دوباره سینه های کوچیکشو یکی یکی خوردم و مکیدم. سینه هاش اندازه ی یه نارنگیه و کامل توی دهنم جا میشد. حسابی خوردم و مکیدمشون. رام رام بود و فقط آه میکشید. فهمیدم روی سینه هاش حساسه و با مالیدن و خوردنش شل میشه.‌ گفتم بلند شو بریم حموم، جفتمون بوی آبکیر گرفتیم. -خیلی بی ادب و بی تربیتی. -خب چی بگم؟ اسمش اب کیره دیگه. دستشو گرفتم و دوتایی همونجوری لخت رفتیم سمت حموم. بردمش زیر دوش و خودم شکمش رو شستم و بعد لیفش زدم و سینه ها و کُس و لای کونشو با دست خالی کف مالی کردم و میمالیدم. چه حالی هم میداد که سینه ها و کُس و کونش توی دستم لیز میخورد.‌ همش به کیرم نگاه میکرد و دوشو باز کردم و آب کشیدمش. بعدش خودمو لیف زدم و اونم داشت سرشو شامپو میزد. کارش که تموم شد گفتم بیا کمرمو لیف بزن… کمرمو که لیف زد. دستشو از لیف درآورد و کرد لای کونم تا مثل من که کونشو با دست شستم، اونم برام بشوره. چرخیدم گفتم بسه. یه دفعه کیرمو گرفت و شروع کرد مالیدن و گفت صبر کن اینم بشورمش دیگه… کیر و خایه هامو یکی دو دقیقه همینجوری میمالید و دیگه کیرم توی دستاش شق شده بود. چشم ازش برنمیداشت ولی یکی دوبار زیر چشمی نگام کرد و لبخند میزد. دوش رو باز کرد و خودش منو آب کشید و گفت بشین سرتو شامپو بزنم… خلاصه کارمون تموم شد و اومدیم بیرون.‌ موهامونو که خشک کردیم، رفتیم روی تختش و همونجوری که هر دو لخت بودیم بغلش کرده بودم و لب میگرفتیم. خیالم راحت بود مامانم زودتر از ۹ شب از مغازه نمیاد و بابامم زودتر از ده نمیاد. خیلی وقت داشتیم و راحت توی بغل همدیگه عشق بازی میکردیم.‌ کونشو میمالیدم و به کمرش دست میکشیدم. گفتم الان که حموم بودی و تمیزی دوباره بخورمت؟ -به شرطی که دوباره کثیفم نکنی. از گردنش شروع کردم و سینه هاشو حسابی خوردم. همینجوری روی شکمش زبون میکشیدم و رفتم سراغ کُسش. خودش راحت پاهاشو باز کرد و داد بالا. معلوم بود از کُس لیسی خوشش اومده و دلش میخواست بازم بخورمش. منم خدایی واسش سنگ تموم گذاشتم و چنان واسش خوردم و لیس زدم که به خودش میپیچید و آه و ناله هاش اتاق رو برداشته بود. همزمان با انگشتم با سوراخش بازی میکردم و نوک انگشتمو یه کوچولو میکردم توی کونش. سوراخش ریز و تنگ بود و معلوم بود تا حالا حتی انگشت هم نرفته توش. خواهر کوچولوی خوشگلم واسه خودش مست شهوت و غرق لذت بود و حسابی حشریه حشری شده بود. کُسشو بالا پایین میکرد و بین آه و ناله هاش اسم منو صدا میکرد. -آااهههههه، واااییییییی محسن کشتی منو دادااااش. واااااااییییییی محسسسسسن، جوووون، اووویییییییی… همینطور ادامه دادم تا ارضا شد و ول کنش نبودم که چرخید و کُسشو از دهنم کشید بیرون. دمرش کردم و دوباره از گوش و پشت گردنش خوردم و نم نم میرفتم پایین تا رسیدم به کونش… کونشو حسابی مالیدم و با اون کون خوش فرم و نرمش بازی میکردم. بوسش میکردم و میخوردمش و صورتمو میمالیدمش بهش. سرمو میکردم لای کونش و تکون تکون میدادم. همه ی اینا رو از فیلمها و داستانها یاد گرفته بودم و تا اون زمان فقط با دوست دخترم امتحان کرده بودم ولی حالا داشتم روی خواهرم پیاده میکردم. هم خودم لذت میبردم، هم اون. شاید ده دقیقه کونشو لیس زدم و سوراخ کون خوشگل و ریزش شل شده بود و یه مقدار از نوک زبونم میرفت توش. دیگه زبونم خسته شده بود که بیخیال شدم و ولش کردم، وگرنه میخواستم تا شب فقط کُس و کونش رو بخورم. مهسا بیحال افتاده بود روی تخت و منم کونشو آروم میمالیدم و نوک انگشتمو میکردم توی کونش و آروم تکون میدادم. انگار اصلا دلش نمیخواست بلند بشه و از کارم لذت میبرد. گفتم شیطون کوچولو، بسه بلند شو دیگه. این همه بهت حال دادم نمیخوای تو هم به من حال بدی؟ -چکار کنم؟ -بیا تو هم مال منو بخور دیگه. بلند شد نشست کنارم و گفت میخوای واست ساک بزنم؟ -پس بلدی و میدونی چی میگم. -اسمشو آره ولی خودشو نه. -یعنی تا حالا فیلمشم ندیدی؟ لبخند زد و گفت آخه تا حالا نزدم. تو دوست دختر داشتی بلدی چیکار کنی. -بیا خودم یادت میدم. اومد نشست پایین تخت جلو پام و کیرمو نگاه میکرد. گرفت دستش و سرشو لیس زد و گرفتش بالا از زیرش تا نوکش زبون کشید. گفتم آفرین واسه شروع خوب بود. لبخند زد و سر کیرمو کرد توی دهنش و شروع کرد عقب جلو کردن. تقریبا پنج سانتشو توی دهنش جا داده بود و لبهای کوچولوش دور کیرم حلقه شده بود. گفتم زبونتو بچرخون دورش… آفرین. کیرمو بکن توی لپت… درسته همینجوریه. حالا هر چقدر میتونی بیشتر بکن توی دهنت و تا حلقت ببر. اگه راست میگی و تا حالا ساک نزدی، فیلمشو که دیدی… هنوز داشت ساک میزد و کارایی که گفته بودم رو یکی یکی انجام میداد. گفتم تا حالا دوست پسرت یادت نداده بود؟ سرشو بلند کرد و گفت من که دوست پسر ندارم. -دروغ نگو، دیدم یواشکی چت میکنید. -جون داداش فقط در حد چت و صحبته. -من به خاطر تو دوست دخترمو ول کنم، تو هم به خاطر من اونو ول میکنی؟ -آخه ول کردنی نیست. در حد چت و صحبت کردنه. -کجا صحبت می کنید؟ -تلفنی یا یه وقتایی یواشکی میرم جلوی مغازه ش. -مغازه داره؟ -آره -مگه چند سالشه؟ -از تو خیلی بزرگتره. -خیلی خری. با از خودت بزرگتر دوست شدی؟ نمیگی یه وقت بلایی سرت بیاره؟ -نه به خدا خیلی مهربونه. خیلی دوسش دارم. -دیوونه ای به خدا. دوستی با کسی که این همه ازت بزرگتره چه فایده ای داره؟ -همینجوری دوستیم دیگه. مگه چیه؟ -من که میگم ولش کن. هر چی بخوای و هر کاری بخوای خودم برات میکنم. این همه هم دوست دارم و عاشقتم. دیگه چی میخوای؟ دیگه جواب نداد و به ساک زدنش ادامه داد. منم سرشو ناز میکردم و دست میکردم لای موهاش. جمعشون میکردم توی دستم و می بردم بالا و به ساک زدنش و صورت و موهاش نگاه میکردم. با دوست دختر ۱۸ ساله‌ی خودم که یه دختر رسیده و کامل مقایسه‌ش میکردم و می دیدم خواهر خوشگلم تازه یه قنچه‌ی در حال شکوفا شدنه. مثل فرشته ها ساده و پاک و معصومه. خم شدم زیر چونشو گرفتم آوردم بالا لبهاشو حسابی خوردم و گفتم خیلی میخوامت مهسا. عاشقتم عروسک خوشگلم. دوباره لبشو خوردم و ولش کردم ساک بزنه. چون با اون لب و دهن کوچیکش، دندوناشو میکشید به کیرم، باعث میشد آبم دیرتر بیاد ولی حال میداد. گفت پس چرا ارضا نمیشی؟ دهنم خسته شد. -دندون نکش روش تا آبم بیاد. اینبار دهنشو بیشتر باز کرد و دیگه دندون نمی کشید روی کیرم. گفتم با زبونتم بمالش. پایینشم با دستت بمال و بالا پایین ببر… آفرین همینجوری… دیگه یاد گرفت و داشت درست کارشو انجام میداد. آبم داشت میومد و گفتم مثل فیلما بریزم توی دهنت؟ با سر گفت آره. منم راحت نگاهش میکردم تا آبمو آورد و همه رو ریختم توی دهنش. تازه مزه و بوی آبکیر رو فهمید و دوید رفت توی توالت… وقتی برگشت گفتم چی شد؟ لیز بود بدم اومد. دهنم یه جوری شد. عَهههه. -واااا، همه دوست دارن. حتی توی فیلمها میخورنش. -بد نیست ولی از لیز بودنش بدم اومد. -عیب نداره، یواش یواش بهش عادت میکنی. میخوام یه دختر سکسی و حرفه ای بشی و دوتایی حسابی کنار هم عشق کنیم و بهترین لذت ها رو باهم ببریم. میخوام مثل یه زوج خوشبخت باشیم و دیگه به هیچکسی نیاز نداشته باشیم. نه از نظر نیاز جنسی، نه عشق محبت. میخوام زن خودم بشی. خندید و گفت زنت که نمیتونم بشم ولی دوست دختر میشم. به غیر از سکس از جلو، هر جور بخوای بهت میدم. -یعنی از عقب؟ لبخند زد و سرشو تکون داد. تا حالا دادی؟ -نه دیوونه. -دلت میخواد امتحانش کنیم؟ -اره ولی بعضی از دوستام میگن درد داره. بعضی هاشون میگن خیلی حال میده. میگن حتی دردشم لذت بخشه. -درسته ولی تو کونت خیلی تنگه. باید اول خوب آماده ش کنم. اینجوری بکنم توش دردت میگیره. -میدونم، نازیلا میگه داییم با کرم و انگشت اول با سوراخم بازی میکنه و گشادم میکنه بعد کیرشو میکنه توش؟ -با داییش؟ یه دفعه جلوی دهنشو گرفت و گفت وای نه. گفته بود به کسی نگم.‌ -اشکال نداره من به کسی نمیگم. تو هم بهش نگی من فهمیدم… نازیلا دوست خواهرمه و همسالن. مامان هامونم با هم دوستن و رفت و آمد خانوادگی داریم‌. نازیلا زیاد میاد پیش مهسا، اینم زیاد میره خونشون و چون داداش بزرگ نداره مامانم کاریش نداره تنها بره اونجا. حتی گاهی وقتها که من خونه نیستم. تا شب که مامانم بیاد اینا پیش هم هستن. چه خونه‌ی ما، یا خونه‌ی اونا. نازیلا یه دختر تپل مپلیه که به مامانش رفته. آخه مامانشم چاق و تپلیه. کونش بزرگ و چاقه و تقریبا دو برابر کون مهساست. وقتی مهسا گفت نازیلا به داییش کون میده، تصور کردم دایی بیست و پنج شیش ساله‌ش چطوری کون نرم و تپل نازیلا رو میکنه و حتما خیلی بهش حال میده. به مهسا گفتم داییش کجا میکنتش؟ -میاد اینجا خونه‌ی خودشون و اگه مامانش نباشه همینجا حال میکنن. -تا حالا شده تو اونجا باشی داییش بیاد؟ -آره. -جلوی تو کاری کردن؟ -نه بابا. ولی داییش خیلی مهربونه و هر وقت میاد برامون خوراکی میاره و باهامون بازی میکنه. اون وقتها که کوچیکتر بودیم ما رو بغل میکرد و دوتامونو می گذاشت روی پاهاش و با هم خوراکی میخوردیم و بوسمون میکرد. اما وقتی بزرگتر شدیم، دیگه من نمی رفتم بغلش و فقط باهاش دست میدادم و بوسم میکرد. -چند وقته نازیلا رو میکنه؟ -نمیدونم ولی همین چهار پنج ماه پیش بود که گفت اینجوری میکنتش. منم از اون روز که فهمیدم، وقتی داییشو میبینم خجالت میکشم و زود میام خونه. با خودم میگفتم چقدر بیشعور و کثیفه که خواهرزاده شو میکنه. حالا ببین خودمون خواهر و برادر داریم چیکار میکنیم. -الان از من ناراحتی؟ -نه، اتفاقا خوب شد. هم این چیزا رو امتحان کردم، هم خیالم راحته با داداشم که دوسش دارم اینکارو کردم و کسی نمیفهمه. تو هم دوسم داری و اذیتم نمیکنی. -درسته عروسک خوشگلم. ولی حالا نری تو هم به نازیلا بگی که منم با داداشم سکس میکنم. -نه، نازیلا دهن لقه. من خیلی از حرفامو بهش نمیزنم، چه برسه به یه همچین چیزی. -آفرین عشقم. تو دختر عاقل و فهمیده ای هستی. این فقط راز بین خودمونه. حالا بلند شو لباس بپوشیم و دوتایی مثل دوست دختر دوست پسرها بریم بیرون. -کجا بریم؟ -سینما یا کافی شاپ. بعدش بریم پیش مامان و باهم برگردیم خونه.‌ شب که مامان بابا خوابیدن، میام پیشت مثل زن و شوهرها توی بغل خودم میخوابی. بعد میرم بالا توی تخت خودم… داشتیم لباس میپوشیدیم که گفت محسن کی منو میکنی؟ دلم میخواد زودتر بفهمم چه حالی میده که نازیلا حاضره به داییش کون بده. خندیدم و گفتم عجله نکن.‌ تو سوراخت خیلی زیر و تنگه. یه مدت باید با انگشت بکنمت تا آماده بشی و عادت کنی.‌ اینجا یاد داستان “خواهرم دیوونم کرد” افتادم و میخواستم بگم با خیار خودتو آماده کن ولی گفتم چرا خیار؟ خودم با کونش بازی میکنم و حسابی انگشتش میکنم و لذتشو میبرم. ادامه دارد… دوستان عزیز اگه از داستانم خوشتون اومده، با لایک و کامنت، نظرتون رو بگید تا با دلگرمی بیشتری ادامه‌ی داستانم رو براتون بنویسم. نوشته: محسن
    • mame85
      لذت واقعی زندگی پایانی پریسا جان سلام خوبی آماده شدی کجائی شما صدای فرزاد بود که من رو صدا میکرد داخل اطاق خواب بودم همونطور که خودش خواسته بود برای مهمونی آماده شده بودم اوووووف چه کردی به به چه انتخابی چه بدنی چقدر تو زیبا هستی چقدر این لباس تو تَنت زیبا شده بیا اینجا یه بوووس به دَدی بده بوووووس شرمندم نکن آقا فرزاد دیگه اینجوری هم که میگی نیست راستش همش مربوط میشه به خودت با این سلیقه خوبی که داری فکر نمیکردم همچین لباسهای برام انتخاب کرده باشی ممنونتم برای همه چیز سه دست لباس برام آماده کرده بود من اونی که رنگ زرشکی بود رو انتخاب کردم نمیدونم چرا ولی موقع انتخاب ناخواسته کشیده شدم به سمت زرشکی خوب من داخل شرکت دوش گرفتم ببینم برای من چی آماده کردی خدمت شما فرزاد عزیزم برای فرزاد هم کت و شلوار یکدست مشکی با پیرهن مشکی به همراه ی کروات زرشکی آماده کرده بودم دختر تو دیگه راستی راستی خود همونی هستی که من میخواستم آفرین به این سلیقه حیف که وقت نداریم وگرنه ی سکس خوشگل میکردیم خوب من آماده میشم تا بریم راستی پریسا لباس اندازت هست مشکلی که نداره راحتی آره همه چی خوبه فقط ی مشکلی هست چی شده هیچی این بات پلاگی که تو کونم هست به نظرم خودش رو نشون میده اجازه هست درش بیارم چون به نظرم زشته نه بابا دختر خیلی هم قشنگه زشت چیه اونجایی که میخوایم بریم این چیزها عادی هست مگه ما کجا قرار بریم جای بدی نمیریم نترس بهت خوش میگذره سوار ماشین که شدیم مهران اومدم تو فکرم فرزاد جان از مهران چه خبر امشب بیاد خونه من نباشم نگران میشه از طرفی هم من نگرانشم میشه بگی چه خبر بود از دست تو دختر مگه به دَدی خودت اعتماد نداری اعتماد که دارم که الان همراهتم ولی ذهنم هم درگیره خوب گفتم که نگران نباش امروز بدجور بهش خوش گذشته مطمئن باش امشب تو رستوران مراسم جشن دارن تا دیر وقت درگیر اونجاست خودش بهت خبر میده بدش در رابطه با امروز هم خودش به وقتش بهت میگه چی بهش گذشته دیکا نگران نباش خوب حالا به حرفهام خوب گوش کن اینجائی که داریم میریم ی مهمونی معمولی نیست ی جور مراسم هست که ماهی یکبار برگزار میشه این مراسم چندتا عضو اصلی داره که من یکی از اونا هستم این مهمونی جوری هست که حتما باید زن و مرد باشی تا واردش بشی مجرد و تنها اجازه ورود ندارن حتی اعضای ثابت هر مرتبه هم یکسری مهمون داریم که اعضای اصلی اونها رو دعوت میکنن خیلی مراقب رفتارت باش چون اونجا خیلی به این چیزها حساسن در ضمن بهت قول میدم جوری لذت ببری که خودت بخوای عضو ثابتش بشی فرزاد داری منُ میترسونی ما داریم کجا میریم نترس عزیزم نترس بیبی من خودت رو آماده کن بهت که گفتم کلی سورپرایز برات دارم این تازه یکیش هست بهت گفتم زندگی کنار من اصلا حالت تکرار نداره خسته نمیشی خیلی زود به محل مهمونی رسیدیم چی میدیم خونه نبود که خود کاخ بود جلوی درب پارکینگ توقف کردیم و درب خودش باز شد فکر کنم ماشین فرزاد رو میشناختن پریسا جان آماده ای نمیدونم فرزاد میترسم گفتم که نگران نباش تو لایقش هستی ببین دلیل اینکه چند جلسه غیبت داشتم تو این مهمونی به این خاطر بود که کسی لایق باشه کنارم نبود ولی از لحظه ای که تو رو دیدم متوجه شدم تو لایق هرچی خوشی و لذت هست در کنار من هستی وارد خونه که شدیم دو تا خانم خوشگل و شیک به استقبالمون اومدن خوب فرزاد رو میشناختن سلامی کردیم و وارد پذیرایی شدیم به محض ورودمون ی خانم و آقا به استقبالمون اومدن به به آقا فرزاد دیگه داشتیم این جلسه هم از اومدن شما ناامید می شویم این چه حرفیه معرفی میکنم پریسا خانم پریسا جان آقا سینا و همسرشون رزیتا خانم خیلی خوش اومدین پریسا خانم امیدوارم امشب بتونیم میزبان خوبی برای شما باشیم خوب آقا فرزاد بفرمایید دیگه همه اومدن رزیتا جان پریسا تحویل شما ممنون میشم هواش رو داشته باشین حتما فرزاد خان عزیزم خوش اومدی به انتخاب فرزاد تبریک میگم درسته فرزاد سن و سالی ازش گذشته ولی تو کارش خوب واردِ شما هم که همه چی کامل هستین ممنونم رزیتا خانم بیا اول یکم شراب بخور تا کمی گرم بشی و سخت هم باز بشه جام شراب رو گرفتم و تقریبا همش رو خوردم چون دیگه برام سخت نبود در کنار فرزاد به دفعات خورده بودم خوب پریسا خانم فکر کنم از اتفاقی که قرار اینجا بیفته اطلاعی نداری نه چیزی نمیدونم هرچند به نظر میرسه فرزاد جان تو رو خوب آماده کرده چطور رزیتا خانم هیچی از اون چیزی که داخل بدنت هست حدس زدم ببین پریسا جان اینجا ی مهمونی مخصوص زوج ها هست این مهمونی ماهی یکبار برگزار میشه هرکسی نمیتونه به راحتی وارد بشه طبق سنت گذشته با انجام مراسم قرعه کشی امشب هرکس برای خودش جفتی جدیدی پیدا میکنه و تمام طول شب در کنار هم با هم از مهمونی لذت میبرن قبل اینکه چیزی بگی این رو بگم که همه در سلامت کامل هستن و مشکلی کسی نداره قشنگ هنگ کرده بودم از رزیتا جدا شدم و رفتم تا فرزاد رو پیدا کنم فرزاد رو که دیدم صداش زدم فرزاد آقا فرزاد جانم عزیزم این خانم چی میگه چی گفته بهت مگه میگه امشب هرکی با یکی به غیر از زوج خودش جفت میشه و باید سکس بکنن خوب آره دیگه بهت که گفتم کلی سورپرایز داریم چی میگی فرزاد بگو که شوخیه مگه من مال تو نیستم یعنی تو ناراحت نمیشی من تو بغل یکی دیگه باشم فرزاد من رو کشی به گوشه در گوشم شروع کرد به صحبت کردن ببین پریسا من تو رو دوست دارم تو هم منُ دوست داری خوب معلومه که دوست دارم من همه ی خودم رو در اختیارت گذاشتم آفرین من بی غیرت نیستم این مجلس و مهمونی کلی خوبی و حُسن داره ما این مراسم رو تدارک دیدیم که پایه های زندگیمون تقویت بشه روابط سکسی زندگیمون از یکنواختی در بیاد که خودش باعث میشه طرفین سمت خیانت کردن نرن بعدش امشب تو بهترین لذت رو میبری و بعد همه چی تموم میشه فردا من میمونم تو عشقمون بیبی من من کلی از تو برای همه تعریف کردم متوجه نشدی چجوری همه حتی خانم ها تو رو دید میزنن من مطمئنم امشب تو ملکه این مراسم میشی پس اجازه نده ناامید بشم تو افکار خودم بودم که با صدای آقا سینا به خودم اومدم خوب دوستان عزیز همراه من تشریف بیارین به اتاق مطالعه تا مراسم قرعه کشی رو انجام بدیم و وقت رو از دست ندیم وارد که شدیم رو میز دوتا ظرف بود سینا کنار یک ظرف ایستاد و رزیتا هم کنار ظرف دیگه خوب طبق سنت میزبان قرعه کشی رو انجام میده رزیتای عزیزم اسامی آقایون و بنده هم اسامی خانم ها رو در میارم برای دوستانی هم که اولین بار هست اینجا هستن بگم که چنان که اسامی یک زوج با هم جفت شد اگر اوکی بودن که هیچ اگر دوست داشتن قرعه تکرار میشه اینجا هیچگونه فشاری برای شما دوستان نداریم شروع کردن با قرعه کشی اسم ها رو که میخوندن زن و مرد میرفتن کنار هم خوب تنها دو تا زوج موندن ما و زوج فرزاد جان و پریسای عزیز رزیتا جان بفرمایین آقای فرزاد و اجازه بدین خوب رزیتای عزیزم خوش باشی خانممم فرزاد جان مراقب عشق من باش از قرار معلوم من و پریسا جان هم با هم هستیم خوب بوسه اولیه رو عاشقانه انجام بدین که پذیرایی آماده مراسم هست پریسا جان تا به خودم اومدم دیدم لبهای سینا رو لبهام هست و با زبونش مشغول خورون زبونم شد واقعا تو شک عجیبی بودم از خودم اختیاری نداشتم عزیزان بفرمایین خدای من چی میدیدم ۸ تا مبل تخت شو به صورت دایره ای کنار هم چیده شده بودن بصورتی که همه به هم دید داشتن پریسا پریسا جانم فرزاد جان کجائی دختر خودت باش نشون بده که تو بهترینی نشون بده اینجا نفر اول خودتی به همه نشون بده که من بهترین انتخاب رو کردم ی نگاه به فرزاد کردم و تصمیم گرفتم همراه جمع باشم تختی که برای ما بود کنار تخت فرزاد و رزیتا بود سینا اومد کنارم و بهم گفت من باید به عنوان میزبان به همه تخت ها سر بزنم تا ببینم همه چی کامل هست الان برمیگردم کنار شما قشنگ شده بود ی مراسم سکس پارتی هیچکس براش مهم نبود کی با کی هست همه مشغول کار خودشون بودن رزیتا هم جوری افتاده بود به جون فرزاد که انگار به مراد دلش رسیده بود پریسا جان اگر اجازه بدین امشب شما رو پری صدا بزنم نه ایرادی نداره آماده هستین نمیدونم آقا سینا ایراد نداره خودم شما رو اوکی میکنم سینا اومد بغلم کرد شروع کرد من رو بوسه کردن کمی از فرزاد کم سن و سال تر بود ولی اینم خوش تیپ و باوقار بود لحظه ای که لباسن رو از تنم درآورد بدنم شروع به گرم شدن کرد پری جان من میخوام ی اعترافی بکنم جانم آقا سینا راستش من امشب شما رو از فرزاد خواستگاری کردم در واقع برای امشب درستش این هست که تقلبی کوچیک کردم که شما رو داشته باشم شما به من لطف دارین پس اجازه بده پری جان امشب رو برای تو خاطره انگیز کنم حرفاش که تموم شد مشغول لیسیدنم شد انگار که تمام نقاط ضعفم رو بلد بود با لیسیدن گردنم کم کم داشتم ناله میکردم آخخخخ وقتی لبهاش رو گذاشت روی نوک سینه هام و مشغول ساک خوردن سینه هام شد اولین ناله رو سر دادم آییییی سینا داشت خوب و حرفه ای من رو آماده میکرد با دستهاش سینه هام رو ماساژ میداد و در همون حالت از لبهاش برای شهوتی کردن من به خوبی استفاده میکرد کم کم خودش رو رسوند بین پاهام پاهای من رو داد رو به بالا مشغول خوردن کُسم شد آخخخخ اوفففف بخور سینا جان لیسش بزن بخور که دلربا میخوری آییییی دارم آتیش میگیرم زبونش رو خیلی حرفه ای داخل کُسم میکرد و قشنگ میچرخوند تقریبا با زبونش داشت داخل کُسم تلمبه میزد چه هنرمندی بودی تو سینا واییی وایییی داری دیووونم میکنی اووووف خدایا کُسسسسسسسم وای کُسسسسسسم سینا زبونش رو از تو کُسم در آورد و ازم خواست به صورت 69 بشیم تا من هم براش ساک بزنم وقتی کیرش رو دیدم فهمیدم امشب حسابی کسم پاره میشه از کیر فرزاد کوتاهتر بود ولی کلفتی عجیبی داشت وضعیت سختی بود ولی سعی کردم بهترین ساک عمرم رو برای سینا بزنم چون به فرزاد قول داده بودم تو حال خودم بودم که با صدای جیغ رزیتا کمی به خودم اومدم فرزاد کیر خوشگلش رو که من بهش وابسته بودم رو کرده بود داخل کون رزیتا شروع کرده بود به تلمبه زدن پری جان پری جان بله جانم آقا سینا لطفا به صورت داگی بشین داگی شدم و خودم رو آماده کیر کلفت سینا کردم ولی خبری از کیر نبود سینا دوباره با زبونش افتاده بود به جون کُسم وقشنگترین کس لیسی رو داشت برام میکرد داشت اتفاق می افتد شروع کردم پرواز از کردن این حس برای من عالی بود بالاتر از عالی همزمان که کُسم لیسده میشده سینا با زبونش مشغول لیسیدن کونم شد پلاگ رو از کونم در آورده بود و قشنگ با زبونش سوراخم رو لیس میزد این حس برام جدید بود چون فرزاد این کار رو انجام نداده بود وای وای سینا مُردم تو رو خدا منو بکن کیرت رو بکن تو کُسم کیرت رو بکن تو کونم واییییی از این لذت آخخخخخخخ که دارم دیوونه میشم نزدیک بود ارگاسم بشم که سینای بیشرف کارش رو متوقف کرد رو اجازه نداد چکار میکنی سینا داشتم میشدم تو رو خدا ادامه بده عجله نکن امشب بزرگترین ارگاسم عمرت رو بهت میدم اینبار من رو به پشت خوابوند دوباره مشغول لیس زدن کُسم شد سینا چیکار میکنی بکن دیگه چرا نمیکنی من کیر میخوام خواهش میکنم کیرت رو بهم بده چرا اذیت میکنی فرزاد رو ناخواسته صدا زدم فرزاد بهش بگو کیرش رو بکنه تو کُسم دارم دیوونه میشم به حرفم گوش نمیده فرزاد رو که دیدم فقط لبخند میزد و مشغول زن جنده سینا بود آی خدا کمک کنید نمیدونم چی شد که صدام رو بلند کردم و هوار زدم که من کیر میخوام بکنش تو کُسم ولی انگار گوش کسی بدهکار من نبود دیگه داشتم ناامید میشدم که سینا کیرش رو شروع کرد مالیدن روی کُسم بی شرف داشت نابودم میکرد اشک از چشمام جاری شده بود تو رو خدا بکن توش کسکش بکن منو ببین زن جندت چه کُسی داره میده نکن بلد نیستی بکنی ها دیگه رسما شروع کرده بودم به اشک ریختن که برای ی لحظه انگار برق سه فاز من رو گرفت نامرد نکرد نکرد وقتی هم کرد ی دفعه کل اون کیر کلفتش رو فشار داد داخل کُسم همینجور روم دراز کشید و اومد کنار گوشم و بهم گفت پری جان امشب هم من رو کسکش کردی هم زنم رو جنده کمی آروم شده بودم فهمیدم برای اولین بار از دهنم چرت و پرت در اومده بود آقا سینا تو رو خدا ببخشین دست خودم نبودم نفهمیدم چی گفتم تا اومدم ادامه بدم دستش رو گرفت جلوی دهنم و بهم گفت امشب تو ملکه میشی آروم و مرتب و یواش شروع کرد داخل کُسم تلمبه زدن کُسم تقریبا بی حس شده بود ولی لذت و شهوت داشت با تلمبه هاش برمیگشت آخخخخ جااااانمممم واییییی بزن سینا جان بزن که من دارم پرواز میکنم چقدر قشنگ میکنی تو خوشحالم که تو داری من رو میکنی آی وای جوووون چه کُسی دارم میدم من اونم نامردی نمی کرد و اصلا ریتمش رو تند نمیکرد و همینجور یواش داخلم تلمبه میزد دیگه رفته بودم به ملکوت با تلمبه های سینا برای خودم حال میکردم که بات پلاگم رو برداشت شروع کرد با اون هم یواش تلمبه زدن چه دنیایی برام درست کرده بود آخخخخ خدااااا مممنونتم امشب بهترین شب دنیاستتتت بالاخره ریتم تلمبه های سینا تند شد قوی و محکم تلمبه میزد درد داشتم ولی دردی همزمان با لذت بی نهایت تو اون لحظه برای تمام زنها این حس و حال آرزو کردم بزن اووووف بزن واییییی بکُن بزن آخخخخخ آخخخخخخ دارم میام دارم میام نزدیک ارگاسم شدنم که بودم سینا کیرش رو در آورد مشغول ماساژ دادن کسم شد چرا داری منُ دق میدی آقا سینا چرا اجازه نمیدی ارگاسم بشم بهت که گفتم پری جان امشب بهترین و بزرگترین ارگاسم زندگیت رو بهت میدم پاهام رو آورد کنار سرم و کیرش رو گذاشت روی سوراخ کونم نه نه سینا جان ی دفعه فشار نده تو رو خدا میمیرم نترس دختر این دفعه ی دفعه فشار نداد آروم آروم کیر کلفتش رو فرستاد تو سوراخ کونم کونم درد گرفته بود ولی برام سخت نبود لذتش بیشتر از دردش بود تلمبه های سینا هنرمندانه لاله های سوراخ کنم رو باز و بسته میکرد پری جان امشب گل ای سوراخ کون میزنه بیرون بهت قول میدم تلمبه هاش داشت سرعت میگرفت و منم شوهرتم عجیب و عجیب تر میشد آخخخخ تو رو خدا یواش بزن دارم میمیرممم آخخخخ خدای من کمکم کن جاننننم سینا جان بکن که خوب میکنی اختیار زبون دست خودم نبود نمیفهمیدم چی میگم لحظه ای التماس لحظه ای درخواست شدت بکننن آخخخخ من رو کونیی خودت بکن بکن وای جان آخخخخخخخ چه حالی میده آخخخخخخ کوووووونم قشنگ ۲۰ دقیقه ای داخل کونم تلمبه زد من دیگه داشتم آتیش میگرفتم کم کم سرعت تلمبه زدن سینا بیشتر و بیشتر میشد واقعا حس و حال عجیبی داشتم وحشتناک شده بودم فریاد میزدم التماس میکردم بدجور تو شهوت غرق شده بودم تلمبه هاش دیگه بیش از حد سرعتی شده بود آخ بزن بکن بزن جر بده منُ کونم رو پاره کن آییییی آییییییی وایییییی دارم پاره میشم دوست داررررررم پاره بشممممممم آخخخ تو همین حالت بودم که ایندفعه سینا جلوی ارگاسم شدنم رو نگرفت کیرش رو از سوراخ کونم در آورد از روم رفت کنار شروع کرد ماساژ دادن وحشیانه کُسم که یکدفعه کمرم قوس گرفت رو به بالا و پاهام شروع به لرزش شدیدی کرد و آب عجیبی با قدرت از کُسم به بیرون پرتاب شد مقدارش از تمام ارگاسمهای قبلیم بیشتر بود سینا محکم بغلم کرد شروع کرد به بوسیدنم دیگه واقعا احساس کردم دارم میمیرم به سختی چشمام باز میشد با بوسیدن و نوازش کردن کم کم آروم شدم سینا به قولش عمل کرده بود بزرگترین ارگاسم رو بهم هدیه داده بود چشمام رو که باز کردم‌ دیدم همه دارن ما رو نگاه میکنن یکم خجالت کشیدم و یکدفعه همه مشغول تشویق کردن ما شدن با صدای فرزاد به خودم اومدم پریسا جان بهت افتخار میکنم حدود سه ساعتی مشغول بودیم و همه کارشون از ما زودتر تموم شده بود آقا سینا حواس همه رو به خودش جلب کرد اعلام کرد دوستان نظر شما درباره انتخاب ملکه امشب چی هست که همه با هم یک صدا من رو صدا زدن بلند شد رفت و همراه خودش اون دوتا خانمی که به نظر میومد خدمتکار بشن رو آورد خدای من چی میدیدم اونها زن بودن ولی نبودن وسط پاهاشون کیر داشتن چه کیرهای خوب دوستان قبل اینکه راند دوم رو شروع کنیم همه ما شاهد سکس ملکه با دوستان عزیزم مهسا و فرانک هستیم هر وقت کسی که به عنوان ملکه انتخاب بشه این اجازه رو پیدا میکنه که همزمان به دست مهسا و فرانک خوب گاییده بشه پس آماده باشین که پریسا خانم لیاقتش رو نشون داده بریم که ادامه شب رو داشته باشیم … نوشته: آپاراتچی
    • mame85
      از خانم مدیر بیرون تا سگ تو خونه 1   تقریبا ده سالی بود داستان نخونده بودم چند شب پیش خوابم نمیبرد و از سر بیکاری اومدم اینجا چندتا داستان خوندم و فک میکردم سطح داستانا حتما از ده سال پیش ارتقا پیدا کرده ولی دیدم هنوزم متاسفانه یه سری دوستان جقی دست به قلم شدن و هرچی تو پورن ها دیدنو اینجا جای خاطرات خودشون نقل میکنن این شد که تصمیم گرفتم خاطره های خودمو بنویسم هرچند هیچوقت انشای خوبی نداشتم ولی گفتم یه تلاشی بکنم ایشالا راضی باشید. اولش یکم از خودم بگم ۳۰ سالمه قدم بلنده هیکلم معمولیه،فیس و تیپم خوبه،به شدت آدم هاتی هستم و سکسم خوبه، درونگرام و کلا به راحتی با ادما ارتباط نمیگیرم و پارتنر های زیادی نداشتم، اهل رابطه های یکی دو روزه نیستم تا به کسی حس نداشته باشم نمیتونم به سکس فکر کنم، بحث سلامتیم هست البته چون واقعا خیلی اوضاع بی ریخته برای همین ترجیحم اینه با آدم درست و حسابی وارد رابطه بشم و با یه پارتنر سکس منظم و امن داشته باشم ولی بدی این مورد اینه که شاید مجبور باشی به خاطر همین محافظه کاری و حریم امن قید خیلی از فانتزیا و فتیش هاتو بزنی چون گزینه هات برای انتخاب پارتنر محدود میشه! گرایش من توی سکس دام و مستر بودنه و ازینکه پارتنرم کاملا مطیع باشه لذت میبرم از فانتزیامم گلدن شاور، درتی، اسپنک،آنال، ریم جاب و … زیاده دیگه حوصلتونو سر نبرم این گرایشم از وقتی فهمیدم سکس چیه داشتم و کلی در موردش خوندم و به اندازه کافی در موردش اطلاعات و تجربه دارم، مقدمه بسته بریم سراغ اصل داستان عید سال ۴۰۱ بود که با چندتا از دوستام رفته بودیم تجریش داشتیم همینجوری کس چرخ میزدیم سمت باغ فردوس که دوستم گفت حواست هست این دختره چند دقیقه ای هست داره دنبال ما میاد هرجا میریم؟تا اون موقع حواسم نبود بعد که بهش دقت کردم دیدم اره دنبال ماست و هی مارو نگاه میکنه میخنده،منم چندتا نگاه‌ بر اندازانه کردم :))(یه دختر با قد متوسط موهای مشکی و پوست سفید فقط شالش قرمز بود و بقیه تیپش مشکی با یه بوت چرم نه خیلی لاغر بود نه چاق کمر باریکی داشت سینه هاش از روی لباس معلوم بود کوچیکه ولی کون گلابی طور و خیلی بزرگی داشت که به خاطر کمر باریکش خیلی جلب توجه میکرد ) یه ربع ساعتی گذشت دوستم گفت برو جلو باهاش حرف بزن ببین فازش چیه منم از دوستام جدا شدم رفتم طرفش سلام علیک کردیمو یکم حرف زدیم گفتم میدونم اینجا موقعیت مناسبی نیست شمارتو بده بیشتر اشنا بشیم که گفت اگه بگم من از دوستت خوشم اومده ناراحت میشی؟ گفتم نه از کدومشون خوشت اومده؟ ( ما سه تا بودیم) دقیقا اون دوستمو نشون داد که تازه نامزد کرده بود ولی من چیزی از نامزدیش نگفتم اون لحظه فقط گفتم بریم پیش دوستام تا معریفتون کنم باهم رفتیم جلو و به جاوید( اسم مستعار) گفتم خانم از شما خوشش اومده که جاویدم درجا گفت تو که میدونی من نامزد دارم چرا بهشون نگفتی! دختر بیچاره یهو خیلی ضایع شد و سرشو انداخت پایین گفت پس هیچی خواست بره که واقعا دلم براش سوخت و نذاشتم با اون حال اونجوری بره رفتم دنبالش و کنارش راه میرفتمو حرف زدیم پرسیدم اسمت چیه؟ گفت پرنیا(مستعار) اسم تو چیه گفتم کیان(مستعار) بعد سنشو پرسیدم که تقریبا ۴ سال از من بزرگتر بود ولی خیلی خوب مونده بود و اصلا بهش نمیومد شغلشو پرسیدم که گفتم معلم ابتداییه و گفتم اگه قرار بود حدس بزنم قطعا معلمی اخرین شغلی بود که به ذهنم میرسد خیلی سانتی مانتال بود برای معلمی،تصورم از معلم ابتدایی یه زن سیبیلوی چاق عینکیه نه اینجوری شیکو ‌پیک! خلاصه همینجوری حرف زدیم تا رسیدیم سر باغ فردوس دست داد خداحافظی کنه بره پرسیدم اگه ماشین نداری برسونمت که گفت نه ماشین هست گفتم پس شمارتو بده بیشتر در ارتباط باشیم که همه چیز از اینجا شروع شد شماره رو گرفتم و همونجام بهش زنگ زدم شمارم بیوفته و رفت! شبش اومدم خونه، خانوادم مسافرت بودن و خونه تنها بودم ساعت ۱۲ اینا بود که زنگ زد و تا ۴ صبح حرف زدیم از همه چی گفتیم و گفت که یکساله جدا شده و اصلا حال روحی خوبی نداشته و دقیقا امروز بعد یکسال تنهایی اومده بیرون که حال و هواش عوض شه که مارو دیده و اون ماجراهایی که گفتم! یه هفته ای گذشت و تقریبا هر شب تلفنی حرف میزدیم و هی رابطمون صمیمی تر شد از دلایل طلاقش میگفتو اینا که کم کم بحثمون رسید به سکسشون و اونجا بود که تعریف کرد خیلی هات و هورنیه و هیچوقت شوهرش تو سکس درست ارضاش نکرده ( میگفت اولش جذب هیکل شوهرش شده چون ازین باشگاهیا بوده و سیکس پک داشته و عشق بدنسازی ولی اصلا تو سکس چیزی که انتظار داشته نبوده) همینجوری یواش یواش کل حرفامون شد حول محور سکس، میگفت تو این یکسال اولاش اصن حس سکس نداشته ولی از یک ماه قبل عید دوباره انگار قوه جنسیش فعال شده و شدیدا دلش سکس میخواد و یک ماهه روزی چند بار جق میزنه و شدیدا هوس سکس کرده و دیگه نمیتونه تحمل کنه، اون شب بعد یک ساعت حرف زدن پیشنهاد داد سکس تلفنی کنیم( تا حالا تجربه اینو نداشتم ویدیو کال گرفته بودم سکس چتم تا دلتون بخواد تجربه داشتم ولی سکس تلفنی بار اول بود) گفت من لخت روی مبل نشستم و تصور میکنم اینجایی و شروع کرد به حرف زدن و من فقط گوش میکردم همزمان که تصویر سازی میکرد خودش داشت جق میزد انقدر خوب تصویرسازی میکرد که واقعا کیرم داشت تو شرتم منفجر میشد نتونستم تحمل کنم شرتمو‌ دراوردم‌ منم شروع کردم جق زدن انقد خوب آهو ناله میکرد که حس میکردم هر لحظه اس که آبم بیاد خودش چندین چند بار جیغ کشید و‌گفت ارضا شده و آبش پاشیده رو‌مبل و کل مبلو‌ خیس کرده و باز ادامه میداد ( من پیش خودم میگفتم قطعا کسشر میگه پاشیدن آب مال تو فیلماس و این فقط برای حشری کردن من اینارو میگه، حتی اینکه چندبار ارضا شده رو هم باور نکردم تا حالا اینجوری ندیده بودم اصن کسی تو نیم ساعت پنج -شش بار ارضا بشه ) خلاصه یه مدت کارمون شده بود همین هرشب سکس تلفنی و هربار حرفه ای تر، توی روز که پیام میداد ازم میپرسید فانتزیم چیه و شب همه اونارو تصویر سازی میکرد( چون سنش بیشتر بود ترسیدم همه فانتزیامو بگم و درکی ازشون نداشته باشه و بدش بیاد برای همین خیلی قطره چکونی یه چیزایی رو گفتم بهش ولی نه همه چیز! انقدر که خوب بود خودمم نمیخواستم همچین کیسی رو از دست بدم و گفتم بذار به سکس برسیم بعد کم کم گرایشمو براش توضیح میدم) یه روز براش توضیح دادم که از فحش دادن تو سکس خوشم میاد و دلم میخاد جنده صداش کنم و‌فحشش بدم و این تحریکم میکنه که خیلی استقبال کرد فقط گفت به بابام فحش نده بقیش اوکیه( برادر نداشت و فقط یه خواهر داشت که ازدواج کرده بود) گفتم دوس دارم موقع ساک زدن سوراخ کونمم لیس بزنه و با اینم اوکی بود و شب یه جوری موقع سکس تلفنی همه این فانتزیارو تصویرسازی میکرد که دل تو دلم نبود زودتر همه اینارو تجربه کنم باهاش! بعد یه مدت قرار شد شام بریم بیرون یه کافه رستوران سمت انقلاب قرار گذاشتیم منم با اینکه فک نمیکردم قرار اول کاری کنیم ولی رفتم حموم و حسابی همه جارو شیو کردم به خودم رسیدم بعدش سوار موتور شدم رفتم جلوی کافه یکم منتظر موندم که اونم با ماشین خودش اومد( هوا گرمتر شده بود یه مانتو کوتاه پوشیده بود با یه ساپورت چسبون که حسابی کونشو بیرون انداخته بود رژ قرمز تیره زده بود در حد پورن استارا و حسابی دلبری میکرد ) رفتیم تو شام خوردیم یه قلیون کشیدیم و حرف زدیم که ساعت نزدیک ۱۲ شده بود و گارسون اومد گفت ساعت کاریشون تمومه و باید بریم، از اینجا زدیم بیرون گفتم بریم یکم قدم بزنیم همینجوری رفتیم تا رسیدیم تو پارک نشستیم رو یه نیمکت دیگه نتونستم‌جلو‌ خودمو بگیرم دستمو بردم بین پاهاش و پشمام ریخت چه حرارتی انقدر داغ بود که خودشم خجالت کشید! یکم همینجوری مالیدمش و همزمان گردنشو خوردم و رفتم سراغ لباش هر دوتامون تو ابرا بودیم که گفت اینجا وسط پارک خیلی بده بریم تو ماشین! گفتم من با موتورم گفت بریم تو ماشین من! اومدیم تو ماشین انقد آمپرش زده بود بالا که سریع روشن کرد رفتیم تو یه کوچه بن بست تاریک ماشینو پارک کرد صورتمو با دستاش کشید جلو شروع کرد وحشیانه لبامو خوردن زبونشو تو دهنم میچرخوند و همزمان دستشو گذاشت روی کیرم داشت از روی شلوار میمالید که منم دست انداختم کمربندمو باز کردم که متوجه شد خودش دکمه شلوارو باز کرد زیپو‌ کشید پایین ولی هنوز نمیتونست کیرم در بیاره گفت شلوارتو بکش پایین منم شرت شلوارمو تا سر زانو دادم پایین و چیزی که میدیدم برگ ریزونای پاییز بود موهاشو بالا بست گفت فقط تماشا کن ببین جندت چجوری میخادبرات بخوره و بعد مثه کیر ندیده ها تو یه حرکت همشو کرد تو دهنش و شروع کرد عوق زدن و دقیقا همونجوری که تو سکس تلفنیمون گفته بود و من هیچوقت فکر نمیکردم بتونه همزمان که کیرمو تا ته میکرد تو حلقش زبونشم در میاورد و مینداخت زیر تخمام و خیلی حس عجیبی بود( کیر من ۱۵ سانته خیلی بلند نیست ولی یه کله قارچی بزرگ داره و خیلی کلفته و هرکی میبینه دفه اول از کلفتیش تعجب میکنه) میدونست ساک پر تف دوس دارم و یجوری میخورد و عوق میزدم که همه صورت خودش و کیر و خایه منو تفی کرده بود من معمولا با ساک ابم سخت میاد ولی انقد حرفه ای و خوب میخورد که نتونستم تحمل کنم بهش گفتم داره ابم میاد و اونم تند تر کرد ریتمشو و وقتی اومد همشو تو دهنش خالی کردم اونم همه رو جمع کرد تو دهنش سرشو اورد بالا دهنشو باز کرد نشونم داد چجوری همشو جمع کرده بعد جلوی چشمم همشو قورت داد دوباره رفت پایین شروع کرد کیرمو میک زدن که اخرین قطره ابمم بکشه بیرون که انقد حس قلقلک طوری عجیبی داشت که اصن نمیتونستم تحمل کنم و گفتم ادامه نده اومد بالا منم شلوارمو‌ کشیدم بالا انقد حشری شده بود چشاش کاسه‌ی خون بود نوبت من بود بسازمش دستمو از زیر تاپش رسوندم به ممه هاش نه کوچیک بود نه بزرگ یکم باهاشون ور رفتم کم کم داشت آه و ناله هاش بلند میشد که یهو نوک سینشو یه نیشکون محکم گرفتم و جیغ نسبتا بلندی کشید با اون دستم فکشو فشار دادم و لباشو جمع کردم تو دستم در گوشش گفتم هنوز زوده برا جیغ کشیدن جنده‌ی سگ گفت خیلی درد داشت اخه یه چک نسبتا محکم زدم تو گوشش گفتم هیس!تو دیگه در اختیار منی مادرسگ! بغض کرده بود ولی سرشو به نشونه تایید تکون داد،به دستمو گذاشتم جلوی دهنش اون دستمو بردم زیر ساپورتش دیدم یه شرت فانتزی فاق باز پوشیده خندیدم گفتم جنده خانم چه اماده ام اومده دستمو بردم پایین تر و باورم نمیشد کسش اینجوری خیس باشه تا حالا همچین چیزی ندیده بودم انگار یه بسته لوبریکانت کامل تو کسش خالی کرده بودن اینجوری خیس و لیز بود، انگشت وسطمو کردم تو با اون حجم خیسی ولی به شدت تنگ بود و اصلا راحت نرفت تو صدای جیغش داشت بلندتر میشد و من با اون دستم دهنشو محکمتر گرفتم و در گوشش میگفتم برای کیر من اینجوری له له میزنی جنده‌ی بی خاصیت و با تکون دادن سرش تایید میکرد یکم که انگشتم جا باز کرد انگشت دومم کردم تو و دیگه دیدم چشاش داره رو به سفیدی میره همزمان هم انگشتش میکردم هم در گوشش با حرفام حسابی تحقیرش میکردم، دستمو از جلوی دهنش برداشتم دو طرف دهنشو فشار دادم تا دهنش با زور دستم باز بمونه بعد انگشتامو که حسابی با اب کسش خیس شده بود در اوردم و تا ته کردم تو حلقش بهش گفتم انگشتامو خوب تمیز کن مادرجنده و اونم حسابی سنگ تموم گذاشت با زبونش همه انگشتمو لیس میزد منم همزمان چک میزدم تو گوشش گفتم تا حالا اب کستو مزه کرده بودی سگ کونی؟ با سر علامت داد که نه؟ گفتم خوش مزس چیزی نگفت یه چک محکمتر زدم تو گوشش گفتم مگه با تو نیستم حرومزاده ؟ کاملا دیگه بغضی شده بود و میشد حس ترس و شهوتو باهم تو چشاش دید سرشو به نشونه‌ی نه تکون داد دوباره با دست دهنشو زوری باز کردم تف کردم تو دهنش گفتم پس حالا که خوشت نیومد تف منو بخور تا مزشو یادت بره اولش مقاومت کرد و بدش اومد( اینو از قبل اصلا باهاش هماهنگ نکرده بودم و خیلی یهویی تف کردم تو دهنش و معلوم بود خوشش نیومد ولی انقد حشری شده بود فقط اطاعت میکرد) به زور دستمو گذاشتم جلو دهنش و مجبورش کردم قورتش بده بعد اینکه کامل قورتش داد پرسیدم تفم خوشمزه بود حییوون؟ و‌ خیلی زوری تایید کرد، دلم براش سوخت اصلا انتظار تفو نداشت دوباره رفتم سراغ کسش ایندفه چوچولشو میمالیدم که دیدم زیر دستم ارضا شد و آب کسش دوباره راه افتاد ایندفه بیشتر از قبل چند لحظه ای چشاشو بست بدنش داشت می لرزید و دستشو‌ گذاشته بود رو دستم که ادامه ندم منم صبر کردم حالش جا بیاد چند دقیقه بعد با نگاش التماس میکرد که بازم‌برم‌ سراغ کسش گفتم چیه بازی دلت جنده بازی میخاد گفت خیلی! گفتم خب درست بیانش کن! +بازم میخوام! _درست بیانش کن مادهسگ! +بازم دلم میخاد انگشتتو بکنی توش! _حرومزاده التماس کن شاید دلم به رحم بیاد +لطفا این جنده رو با دست بگا طاقت ندارم یه چک آروم زدم تو گوشش گفتم آفرین حرومی حالا داری یاد میگیری، گفتم دستم راحت نیست برا گاییدنت ساپورتتو بکش پایینتر سریع دو دستی تا زیر زانوش کشید پایین، داخل رون پاشو اسپنک کردم گفتم حالا تا جایی که میتونی پاهاتو باز میکنی و بی چون و چرا هرکاری که میگفتمو‌ انجام می داد کسشو چندتا اسپنک زدم و‌هربار محکمترش میکردم معلوم بود هم درد داشت و هم لذت میبرد و‌نمیخاست اعتراضی بکنه حسابی کسشو سرخ کردم بعد انگشتامو دونه دونه کردم تو به زور چارتا انگشتم تو بود و عقب جلو میکردم و همزمان انگشت شصتم رو چوچولش بازی میکرد چند دقیقه ای گذشت دیدم حسابی بدنش منقبض شد و خودشو جمع میکرد که دوباره بدنش لرزید و ارضا شد منم دستمو در اوردم گذاشتم چند دقیقه به حال خودش باشه حسابی حال کرده بود وقتی حالش جا اومد اومد سمتم کلی بوسم کرد و لب گرفت و همش تکرار میکرد که خیلی خوب بود و چند وقت بود اینجوری ارضا نشده بود خیلی تو کوچه مونده بودیم گفتم بهتره از اینجا بریم تابلو میشیم ماشینو روشن کرد رفتیم کنار بلوار کشاورز وایسادیم شبای آخر ماه رمضون بود و بعضی مغازه ها تا سحر باز بودن ساعت حول و حوش ۳ صبح بود جفتمون گرسنمون شده بود هایدا باز بود گفتم بریم یه چیزی بخوریم یکم خودمونو مرتب کردیم پیاده شدیم رفتیم یه چیزی خوردیم دوباره برگشتیم تو ماشین و من هنوز که به ساک زدنش فکر میکردم دلم میخواست بهش گفتم پری باز دلم میخواد اونم خندید ماشینو روشن کرد رفتیم تو کوچه پس کوچه های بلوار پارک کردیم صندلیشو تا ته داد عقب اومد سمت من دکمه های پیرهنمو باز کرد کلی گردنمو لیس زد اروم اروم اومد پایین سراغ سینه هام خیلی حرفه ای سینه هامو لیس میزد میخورد و من فقط نگاش میکردم و ازین حجم حشریتش لذت میبردم داشتم دیوونه میشدم از بین سینه هام زبونشو کشید تا روی نافم بعد شروع کرد زبونشو تو نافم چرخوندن زبونم بند اومده بود چقد خوب بلد بود منو و چقد حرفه ای میخورد بعد نافم همینجوری ادامه داد و رسید به کیرم سرشو گذاشت رو‌ پام اول با کیرم چندتا ضربه زد تو صورتش خودش سرشو میذاشت گوشه لپش بعد با فشار درش میاورد میگفت چه کیر کلفتی داری کسم داره نبض میزنه براش و با اینکه همین یک ساعت پیشش برام خورده بود و ابم اومده بود ولی اصلا نمیتونستم جلو خودمو‌ بگیرم( من اصلا مشکل زود انزالی ندارم و هیچوقت قرص و تاخیری استفاده نمیکنم) دوباره شروع کرد پر تف خوردن و همزمان زبون زدن به تخمام وسطش سرشو میاورد بالا میگفت کاش میتونستم زبون داغمو رو کونت بچرخونم ولی هرچی سعی کردم نمیشد تو این حالت و بیخیالش شدم گفتم فقط همینجوری ادامه بده دوباره تا ته برو و پری هم کم نمیذاشت صدای عوق زدنش ماشینو‌ برداشته بود بوی تف و منی و آب کس کل ماشینو گرفته بود نزدیکای ارضا شدنم‌ بود با این که خیلی داشتم لذت میبردم ولی اصلا دلم‌ نمیخاست جلو اومدن ابمو بگیرم موهاشو جمع کردم تو دستم و سرشو فشار دادم رو کیرم و ایندفه خودم تو دهنش تلمبه میزدم داشت تقلی میکرد که کیرمو از دهنش در بیارم ولی من بد امپر چسبونده بودم و اهمییت نمیدادم تا اینکه همه ابمو تو دهنش خالی کردم و دیگه همه بدنم بی جون شد تف و آب منی از همه جای دهنش زد بیرون از کیرو خایم سرازیر شد انقد بی حال شده بودم حتی نمیتونستم دستمال بردارم تمیزش کنم خودش دستمال برداشت همه کیرمو تمیز کرد چندتا دستمالم برداشت محتویات دهنشو خالی کرد تو دستمالا بعد اومد سمتم با خنده گفت عوضی واقعا داشتم خفه میشدم نزدیک بود رو کیرت بالا بیارم چرا سرمو ول نکردی نفس بگیرم به زور با بی حالی جوابشو دادم که ببخشید خیلی خوب میخوردی و حسابی حشری بودم نفهمیدم بعدم شروع کردیم لب گرفتن ایندفه دیگه واقعا دهنش بوی تف و منی میداد:)) یکم تو ماشین حرف زدیم اونجا برای اولین بار گفت تنها زندگی میکنه و این خونه تنها چیزیه که از بعد طلاقش براش مونده و چون مال خودشه همه فامیل و دوستاش بهش حسادت میکنن داشت اینارو میگفت و من تمام مدت تو ذهنم این بود که چرا خونش خالی بوده و تمام امشبو ما کنار خیابون بودیم و اصلا تعارف نکرده ولی اصلا به روی خودم نیاوردم و هول بازی در نیاوردم و فقط حرفاشو تایید میکردم هوا داشت تقریبا روشن می شد جامونو‌ عوض کردیم رفتیم یه کوچه دیگه و یه بار دیگه هم تو ماشین برام خورد و بعد منو اورد دم همون کافه اولی خدافظی کردیم و من سوار موتور شدم برم سمت خونه و تمام مسیر تو فکر این بودم که با این دختر چه فانتزی هایی میشه زد و‌یه لحظه ام تصویر کیر خوردنش و اون کص خیسش و تصویر سازیایی که تو سکس تلفنی میکرد از جلو چشمم نمی رفت و بعدها خودش برام گفت که اونم اون شب تا برسه خونه همش این فکرا تو سرش بوده و خیلی حال کرده خیلی طولانی شد ولی سعی کردم خلاصه بگم اگه استقبال شد و دوس داشتین ادامه‌ی رابطمون و بقیه سکسامونم تعریف میکنم نوشته: کیان
    • mame85
      رام شدن زن عمو 3 سلام دوستان امیدوارم تا اینجای ماجرای منو زن عموم لذت برده باشین، از دوستانی که انتقاد و تشویق کردن ممنونم بریم سراغ خاطرمون… یه مدت از اون روز گذشت و هیچ اتفاق خاصی نیوفتاد، بارها عمومو دیدم و بدون دلیل میترسیدم ازش. حدودا بیست روز گذشت، تو این بیست روز چند بار زن عمومو تو جمع میدیم مثل همیشه رفتارش عادی بود ولی من بیشتر از قبل و یه جور تازه ای بهش نگاه میکردم یه روز عصر پیام اومد رو گوشیم… سلام احوالپرسی کردیم مطمئن شد که تنهام یهو گفت رفتار و نگاه تو درست کن و از این حرفا منم مطابق قبل بازم علاقمو بهش بروز دادم و یه نیم ساعتی چت کردیم وقتی گفتم دلم برات تنگ شده و … یه کوچولو مسخرم کرد و خندید خیلی اصرار کردم گفت قرار شد مثل بچه آدم رفتار کنی، تا وقت مناسب خلاصه چند روزی گذشت… یه روز داشتم خونه ناهار میخوردم عموم زنگ زد گفت برو خونه ما یه تعمیرکار یخچال میاد پیشش باش من نمیرسم بیام تو‌کونم عروسی شد، سریع نهار خوردم و رفتم رسیدم زن عموم با لبخند درو باز کرد و محکم بغلش کردم و بوسیدمش، با حرص و یه عصبانیت فقط گفت شادییییی حواسم نبود که بعد ظهر و دخترش خونس، خودمو جمع کردم و معذرت خواهی کردم رفتیم داخل دختر عموم دبستانی بود و منم بوسش کردم و باهاش حرف میزدم اونم داشت نهارشو میخورد و منم چشم به مامانش بود، زنگ درو زدن رفتم وسایل و با تعمیرکار آوردم و اومدیم تو آشپزخونه، مشغول باز کردن یخچال شد خیلیم پر حرف بود یکی دوبار برا پرسیدن سوال درباره یخچال زن عموم اومد توی آشپزخونه و اون لاشیم حسابی با چش خوردش خلاصه حدود یه ساعتی طول کشید جمع و جور کرد که بره و قرار شد عموم باهاش حساب کنه. من اونو راهی کردم برگشتم زن عموم داشت توی آشپزخونه رو مرتب میکرد و جارو دستی می‌کشید متوجه حضور من نشد و منم غرق بدنش شدم که چهار دست و پا بود و چشم به کون و کمرش بود، رفتم پیشش گفتم جارو برقی بیارم گفت نه شادی خوابه، تا اینو گفت بغلش کردم بازم چشماشو گرد کرد و ناراحت شد نمیخواستم همه چیو خراب کنم ولش کردم و رفتم عقب، شروع کرد که آدم باش قرار نیست هر لحظه بپری تو بغلم، میدونی اگه لو بریم بدبخت میشم من؟ و… نشستم کنارش و اونم دست از کار کشید گفتم بخدا دست خودم نیست و … گفت فردا قبل ظهر احتمال زیاد تنهام به یه بهونه به عموت میگم که بیای اینجا، اینو گفت محکم بوسیدمش یه نیم ساعتی اونجا بودم و دیگه کار خاصی نکردم به جز چندتا بوس و دستمالی… روز بعد رسید و زن عموم خودش زنگ زد خیلی عادی گفت یه کم خرید دارم میتونی انجامش بدی؟ منم اوکی دادم و رفتم برا اینکه تابلو نشیم یه چنتا پلاستیک میوه و…خرید کردم و رفتم پیشش،، خیالم راحت بود که عموم تا غروب نمیاد و چند ساعتم مونده تا مدارس تعطیل بشن و شادی برگرده رسیدم خونه یه تیشرت صورتی با یه شلوار آبی روشن پوشیده بود تا دیدمش کف کردم، رفتیم داخل و از بس هول و شهوتی بودم دوست داشتم بخورمش اونم بیشتر می‌خندید بهم رفتیم رو مبل و دستم رو سینه هاش بود و بوسش میکردم و لباشو میخوردم، دستمو بردم لای پاش و بدون هیچ گونه مقاومتی پاهاشو باز کرد و از روی شلوار نازکش کُسشو مالیدم و اونم سرمو چسبوند به کنار صورت خودش داشتم میمالیدم و گردنشو میخوردم که گفت نکن کبود میشم جاش میمونه کیرم کامل از زیر شلوار شق شده بود، خییییلی ناغافل دستشو گذاشت رو کیرم و از رو شلوار می‌مالید نمیتونم قشنگ توصیفش کنم که چقدر لذت میبردم، یه حس مالکیت بهش داشتم که خودش راضیه مال منه و … رفتیم تو اتاق شادی (اون اتاق فقط تخت داشت) لباساشو درآوردم فقط سوتین تنش بود بدون معطلی لخت شدم سینه هاشو گرفتم و لباشو بوسیدم اونم کیرمو گرفت پوستشو عقب جلو میکرد باهاش افتادم تو تخت و خیلی خوشگل خودشو در اختیارم میذاشت یعنی منتظر بود من کاری بکنم و هر حرکتیم میکردم استقبال میکرد سوتینشو در اوردم و افتادم به جون سینه هاش وااای چقدر خوشمزه بود، عطر تنش مستم کرده بود شروع کرد ناله کردن و همش میگفت یواااااش آخخخخخ منم انگار تو رویاهام بودم کیرم حسابی شق شده بود، یه ساعتی قبل اومدنم یه جق زدم که دیرتر ارضا بشم مهوش کیرمو می‌مالید و منم سینه هاشو میخوردم و چنگشون میزدم دوتایی حسابی شهوتی شده بودیم بلند شدم و لبه تخت وایسادم اونم خودشو کشید کنار تخت و پاهاشو باز کرد و منم همراهیش میکردم دست کشیدم روی کُسش یه آهی کشید و با اون یکی دستم کیرمو مالیدم رفتم بین پاهاش، قشنگ لنگشو داد دو طرف و زانوهاشو جمع کرد، کُسش قشنگ افتاد جلوی کیرم منم ساقه کیرمو گرفتم و چندبار کشیدم روی کُسش، همزمان نفس عمیق می‌کشید و به کیرم که توی دستم بود نگاه میکرد و منم تند تند صورتشو نگاه میکردم و منتظر واکنش بودم همش قربون صدقش میرفتم… جووووون زن عمو چه کُس نازی داریییی _آییی زود باش دیگه کیرمو کشیدم روی کُسش لایه داخلیش خیس بود با چند بار عقب جلو کردن توی دهنه کُسش سر کیرم خیس و لیز شد و با یه فشار کیرم داشت وارد کُس مهوش جونم میشد هرچی از اون لحظه بگم کم گفتم… به صورت خوشگلش نگاه میکردم که یه ناله همراه با لذت و دردی توی چهرش بود و دهنشم باز میکرد… کیرمو بیشتر فشار دادم توی کُسش و فقط ازش تعریف میکردم چشاشو بسته بود و لذت میبرد، شروع کردم عقب جلو کردن توی کُسش آخ قربونت برم چه حالی میده کُستتتتت _آخخخخخخ نگاش میکردم و کیرمو توی کُسش عقب جلو میکردم کیرم حسابی لیز شده بود خبری از ارضا شدنم نبود، همونجوری داشتم میکردم و چند بارم سینه هاشو نوبتی چنگ میزدم و خم میشدم چند تا مک میزدم بهشون. چندین دقیقه همونجوری کردمش، پاهاش خسته شده بود و منم از خدام بود که درش بیارم که دیرتر آبم بیاد پوزیشنو عوض کردیم به پهلو افتاد کنار تخت یه پاشو جمع کرد توی شکمش خیلی خوشم اومد، کونش از بغل قمبل شد برام، بدون معطلی نشستم پشتش و لبه کونشو دادم بالا و کیرمو فرستادم که بره توی کُسش ولی نرفت، خودش کیرمو گرفت کمی جابجا کرد روی کُس و کونش و کیرمو کشید که ینی فشار بدم داشتم کیف میکردم با کارش، فشار دادم کیرم کمتر از قبل رفت توی کُسش، جفتمون باهم یه آه بلند کشیدیم و نفس عمیقی به دنبالش، من کنترل خودمو از دست دادم و شروع کردم تند تند کیرمو توی کُس تنگ زن عموی خوشگلم عقب جلو میکردم کونشو چنگ میزدم و دست میکشیدم رو کمرش نیم رخ صورتش ب من بود ولی مشخص بود حسابی داشت حال میکرد با هر بار تلمبه زدنم کل بدنش روی تخت تکون میخورد و جفتمون آه و ناله میکردیم… _آخ زن عمو چه کُسی دارییییییی _پارش کننننن، تا ته فشار بدههههه _اووووف آخرشه دیگه نمیرهههه _بیشتر فشار بدهههه باسنشو چنگ میزدم و محکم فشار دادم توی کُسش یه دستش روی کون و رانش بود، همین صحنه کوچیک که با دست خودش کون و رانش می‌مالید برام خیلی لذت بخش بود. یه ربع بیست دقیقه گذشته بود حس میکردم که هر لحظه ممکنه آبم بیاد بخاطر همین چندبار ب بهونه بوسیدنش کیرمو ثابت نگه میداشتم که اون موج لذت بگذره و ارضا نشم هربارم که مکث کردم میگفت بزن تمومش کن یه جا واقعا دیوانه شدم،،، اونجا که خودشو کونشو میداد عقب که کیرم بیشتر بره توی کُسش با این حرکتش کلا رد دادم و تند تند تلمبه میزدم توی کُسش قبل از این که من صدام بلند شه شروع کرد با صدای بلندتر از تن صدای خودش آه و ناله کردن و کامل شل شد و منم مرز انفجار بودم، فقط همون صدای جیغو کم داشتم که با شنیدنش حتی فرصت نکردم کیرمو از توی کُسش دربیارم و با یه نبض و فشار زیادی توی کُسش ارضا شدم و محکم بغلش کردم و نعره میزدم اونم فقط ناله میکرد و گفت نریز لعنتییییییی نرییییز وقتی آبم کامل خالی شد و نفسامون آروم تر شد به خودم اومدم دیدم چه کاری کردم… هیچی نمیتونستم بگم مهوش همش میگفت چه غلطی کردییییی آخخخخخخخ محکم بغلش کرده بودم و بوسش میکردم گفتم ببخشید بخدا دست خودم نبود اونم هی نفس عمیق می‌کشید و گفت باشه پاشو جمع کنیم بلند شدم کیرم خیس و لزج بود کمکش کردم بلند شد رفت توی حموم منم رفتم دستشویی برگشتم دیدم هنوز توی حموم صداش کردم گفت الان میام اون همه لذت و شهوت جای خودشو به ترس و استرس داده بود اومد بیرون گفتم ببخش بخدا عمدی نبود _بار آخرت باشه گفتم الان چی میشه؟ _هیچی،قرص دارم میخورم الان _یعنی حامله نمیشی؟ با یه لبخندی گفت _همینم مونده ازت حامله شم عموت زنده زنده آتیشم بزنه گفتم نه منم منظورم اینه که نشی _نترس نمیشم بغلش کردم کلی همدیگرو بوسیدیم و طبق معمول تذکرات شو بهم داد و جمع کردم زدم بیرون… توی خیابون که قدم میزدم یه حس پیروزی و برتری داشتم، یه حس مالکیت به زن عموی خوشگلم که دیگه مال خودمه و با داشتنش زندگیم شکل تازه ای گرفته بود. چندین بار دیگه هم باهم سکس داشتیم اگه دوست داشتین با افتخار مینویسم براتون. نوشته: سیروان
    • mame85
      سارا 1   سلام من سینا هستم از تهران 35 سالمه و یه خواهر دارم اسمش سارا هست 33 سالشه جفتمونم مجردیم و تا حالا هنوز ازدواج نکردیم و با بابا و مامانمون زندگی میکنیم 4تایی بابام بازنشسته و مامانم خانه دار منم پرستارم و خواهرم طراح گرافیکه و تو یه شرکت طراحی کار میکنه من فکر کنم 24 یا 25 ساله بودم که یه جورایی تمام حواسم جلب خواهرم سارا شد جوری که تا به خودم اومدم دیدم همش کیرم براش سیخ میشه و یه حس هم دوست داشتن عاطفی و هم حس شهوتی خیلی زیادی بهش پیدا کردم جوری که هر وقت میشد سعی می‌کردم دید بزنمش و لخت ببینمش و ایده آل هم این بود که بتونم بدنشو لمس کنم بهش بمالونم و بچسبونم بهش سارا صبح ساعت 7 که میرفت و عصر یا غروب از سر کار می‌رسید خونه اخلاقش هم اینجوری که وقتی میرسه خونه 5 دقیقه طول نمی‌کشه حوله و وسایل حموم و برمی‌داره میره حموم یه 15 دقیقه دوش میگیره و میاد بیرون این عکسارو وقتی از حموم اومده بود بیرون یواشکی گرفتم منم همیشه سعی می کنم کارمو جوری تنظیم کنم که 5 نهایت 6 عصر خونه باشم بتونم این خواهر سکسی خودم سارا جون رو که حسابی کیرم براش سیخ میشه از شدت حشریت و شق شدن میخواد کیرم منفجر بیشه رو ببینیم و دید بزنم و وقتی از حموم میاد بیرون تا چشمام به این پر و پاچش و پاهای سکسیش هر آرزومه حسابی لیس بزنمش و کیرمو بمالم بهش(فوت فتیش) و آبمو با فشار بینهایت بپاشم روشون میخوره کیرم بدون دخالت دستم چند تا نبض میزنه و تا نهایتش شق میشه و حتی شاید باورتون نشه پیش ابم میاد من وقتی میام خونه یه شرت فوتبالی و یه رکابی حلقه ای یا همون تی شرت فوتبالی میپوشم و شورت فوتبالی برزیل که آب رنگه می پوشم قشنگ هم کیر سیخم حسابی معلوم میشه و هم خیس شدنش از آمدن پیشابم البته کیفیت دید زدنش هم بستگی به شرایط خونه یعنی پوزیشن مامان و بابام داره خونه ما دو طبقه ویلایی هستش که طبقه پایین یه پذیرایی و روم تی وی و یه آشپزخانه نسبتا بزرگ داره که داخل آشپزخانه حموم هستش طبقه بالا هم اتاق خواب هامون هست که اتاق من و اتاق بعدی برا خواهرم سارا و اتاق آخرم برا مامان و بابامه مثلا همین عکس که از خواهرم سارا دادم که حوله حموم تنشه داره از پله های طبقه اول که مابین آشپزخانه و تی وی روم قرار داره و از هر جفتشون بستگی به اینکه کجای آشپزخانه یا تی وی روم باشید می توانید به پله ها دید داشته باشید و منم این عکس در حالی که تو تی وی روم رو مبل نشسته بودم و با موبایل مثلاً کار میکنم و در حالی که مامان و بابام جفتشون تو آشپزخونه بودن گرفتم تا سارا از پله ها رفت بالا صدای بسته شدن در اتاقش رو شنیدم سریع تا دیدم مامانمو و بابام تو اشپزخونه مشغولند سریع از پله ها رفتم بالا چنان حشری بودم که پیش آبم یه دایره به قطره 3 یا 4 سانتی متر رو شرت آبی فوتبال برزیلم رو خیس کرده بود و به طوری که این خیسی غلظت زیادی هم داشت وقتی انگشت سبابه هم رو از رو شرت فوتبالی به اون قسمت خیس شده میچسبوندم و بعد انگشتم رو می‌آوردم بالا مثل تار عنکبوت پیش آبم کش میومد بالا و آنقدر حشری میشدم که انگشتم و میکردم دهنم و پیش آب کیرمو که با نگاه کردن به خواهرم ترشح میکرد رو لیس میزدم و خیلی بیشتر حشری میشدم و لذت میبردم خلاصه منم که دیدم فرصت جور شده سریع و آروم از پله ها رفتم بالا جلو در اتاقم که کنار اتاق سارا هست وایسادم چنان هیجان زده و حشری بودم صدای زدن قلبم رو میشنوفتم و بر اثر هیجان تند تند تنفس نفس میزدم بخاطر همینم یه 30 ثانیه جلو اتاق خودم وایسادم و دستمو جلو دهنم گرفتم که صدای هن هن نفسهایم به گوش سارا تو اتاقش نرسه و یه جورایی به بودن من تو راهرو دم در اتاق خواب ها پی نبره البته این سومین بارم بود که شرایط جور بود که بدون اینکه توجه کسی رو جلب کنم اومده بودم بالا پشت در اتاق خواب ها تا بتونم از سوراخ در اتاقش سارا رو لخت ببینم ولی اون 2 بار قبلیم نمیدونم بر اثر بد شانسی یا هر چی نتونسته بودم بدن لخت خواهرم سارا رو ببینم و حسابی زده حال خورده بودم این دفعه سوم بود که میخواستم شانسم رو امتحان کنم دفعه اول که رفتم از سوراخ در اتاقش اصلا هیچی معلوم نبود یعنی انکار پشت در چیزی آویزون بود جلو سوراخ در رو گرفته بود فردای همون روز یعنی دفعه اول صبح وقتی سارا رفته بود سر کار من چون کارم 24 ساعت بیمارستان هم 36 بعدش استراحت یعنی یه روز مثلا شنبه صبح ساعت 6 برم بیمارستان تا یکشنبه صبح ساعت 6 شیفتم حساب میشه و تا دوشنبه ساعت 18 یا همان 6 عصر استراحتم یعنی در اختیار خودم هستم و هر گوهی بخوام میتونم بخورم و دوشنبه ساعت 6 عصر دوباره باید بیمارستان باشم تا 3 شنبه عصر ساعت 6 و الا آخر خلاصه فردای آن روز که دفعه اول خواستم از سوراخ در به ارزوم که دیدن نود خواهرم سارا که بدجوری عقل از سرم پر رانده بود نائل بشم خونه تایم استراحتم بود بعد رفتن سارا بعد اینکه مامان و بابام از خواب بیدار شدن و رفتن از پله پایین ( مامان و بابام معمولا ساعت 9 یا 10 صبح بیدار میشن و تا ‌شب موقع خوابیدن دیگه به اتاق خواب بر نمیگشتن البته بیشتر موقع ها اینجوری بود مگر موارد کم که کاری داشتن مخصوصا مامانم واسه لباس بردن یا چمیدونم تمیز کردن و این جور کارها بطور مثال در هفته شاید 2 بار از هفت روز هفته میشد که وسط روز ظهر عصر میومدن طبقه بالا و رفتن به اتاق خواب) منم بخاطر همین بعد رفتن اونا و وقتی رفتم پایین تر از پله وسط پله ها گوش وایسادم و فهمیدم دارن صبحانه میخورن یواشکی در اتاق سارا جونم رو باز کردم و رفتم داخل اتاقش این اولین بار بود که من بعد اینکه به خواهرم سارا حس عاشقانه و شهوتی پیدا کرده بدوم در یک کلام کیرم واسه خواهرم سارا میتپد و حسابی شق درد میشدم به اتاقش رفته بودم تا رفتم تو در آروم بستم و نگام به لباسهایی از سارا اوفتاد که آویزون رو یه رگال بود اوف ناخودآگاه سرمو نزدیک به یه مانتو حریر. در تور مانند مشکی که معلوم بود واسه مهمونی و عروسی اینا استفاده میکنه کردم و بو کشیدم وای بوی عطر سکسی خواهرم سارا رو میداد من ندیدم تاحالا لباسهای این خواهر کیر من سیخ کنم که بویی غیر از بوی عطر و ادکلن و یا چمیدونم مام بدن بده چه برسه بوی بد حتی لباس زیراش و باز حتی لباسهایی که میرفت حموم و در می‌آورد و میذاشت تو سبد لباس چرکا تو حموم که اونا حتی رایحه های شهوتناک تر داشت نسبت به لباسهای تمیز داخل کشو و کمد و رگاش حتی لباسهای که تازه شسته می شد و از لباسشویی میورد بیرون و رو رخت آویز استیل گوشه اتاقش پهن شده بود رو بو میکردم ترکیبی از بوی ادکلن و عطری سکسی و پودر و مایع لباسشویی میدادن اما چون من حسابی رو سارا کراش دارم عاشق و دلباختشم و حسابی حس شهوت انگیزی بهش دارم بیشتر از بوی لباسهایی که تنش بوده و بعد اومدن خونه در آورده و آویزون کرده رو دوست دارم و بیشتر از اونم عاشق بوییدن شورت و کرست و جوراب یا ساپورت و یا لگی که تو سبد لباس چرکا های داخل حموم هستم و حسابی دیوونه و حشری میشم و تو ذهنم دارم یا خواهرمو میگامش یا خودم رو برده و شیدایی خواهرم تصور می‌کنم که رو زمین جولی مبل یا زیر میز ناهارخوری کنار صندلی که خواهرم نشسته و کف پاهاشو گذاشته رو صورت و دهن من و هی فشار میده انگشت‌های پاهاشو تو دهنم که براش لیس بزنم خلاصه یه کم لباساشو که رو رگال بود و اون هایی که نایلون لباس روش نداشت بو کردم و یکم زبون زدم و بعد کیرمو در آوردم لباساش رو مالوندم به کیرم چند ثانیه مالوندن کافی بود تا حسابی پیش آب غلیظم قطره قطره به فواصل 20 تا 30 ثانیه از سوراخ کیرم به بیرون ترشح می‌کرد و لباس حریر و تور سکسی سارا جونم رو لذج می‌کرد البته لکه های کوچک ولی چند جا مثلا آستین تور دار که وقتی 3 یا 4 بار کیرمو از قسمت وردی جایی که دست ازش میاد بیرون کیرمو داخل آستین میکردم و از بیرون لباس با دستم این جنس لطیف و یکم تار پود تور لباس که رو پوست کیرم رژه میرفت حس خیلی لذیذ و غریبی که تازه به خاطر هوس لذت سکسی که یجور ممنوعه به حساب می‌آید برا بار اول تجربه میکردم چند بار تا مرز ارضا شدن رفتم ولی تا اول لحظه ارضا میومد دست از مالش کیرم بر می‌داشتم و کیرم چنان سیخ بود که برا اولین بار کیرمو آنقدر دراز و کلفت میدیدم کلاهک کیرم تقریبا به رنگ صورتی که با کرم ترکیب شده باشه در اومده بود کله کیرم مثل یه اسفنج شده بود و قشنگ عین یه اسفنج تار و پودش معلوم بود از بس از این حس داشتم لذت می‌بردم که آستین این لباس خواهرم قشنگ و بیشتر جاهاش خیس و لذج از آب کیرم شده بود چند لحظه کاری نکردم که یکم از ارضا شدنم جلوگیری کنم تازه یادم اومد که من برا چه کاری اصلا اومدم کیرمو از آستین لباس سارا در آوردم و همین جوری با وضعیتی که شرتکم تا زانوهام پایین بود و کیرم در نعوظ ترین حالت ممکن‌ حداقل تا اون زمان رفتم یواش نزدیک در دم دستگیره بله دیدم یه چیز تزیینی از جنس جوراب پشمی که این برا سنت مسیح ها و ارامنه که کریسمس رو جشن میگیرن با طرح بابانوئل از دستگیره آویزون شده و خواهرم سارا که حسابی عاشق هم خودش و هم عاشق اون بدن و و هیکل سکسی و شهوتی کنندش هستم برا قشنگی ازاین کارایی که بیشتر دختر ها برا قشنگ بودن اتاقشون انجام میدن جلو سوراخ کلید دستگیره اتاق رو پوشونده و باعث شده من از دیدن یارم و لذت بردن از تماشای اون چیزی که بیشترین ارزوم اول دیدن و لمس و لیسیدن او بدن خواهرم سارا هستش محروم کرده خلاصه اوم قسمتی که رو سوراخ کلید اتاقش رو پوشونده بود کنار زدم ولی برا اینکه دوباره نیوفته جلوش و عیش منو کور کنه از تو جوراب پشمی یه پونز که البته آروم و بی صدا از اتاق سارا جونم بیرون رفتم و از اتاق خودم آوردم قبل اینکه برم دوباره اتاق سارا از راهرو طبقه بالا از نرده هاش خودمو از شکم رو نرده انداختم و دولا شدم تا از والدین آمار بگیرم که یه وقت بگا نرم صدا تی وی میومد که حدس زدم بابام لم داده داره تماشا میکنه یا هم چرت میزنه و از اونجا که صدای شستن ظرف و صدا آب میومد به گمونمم مامانم تو اشپزخونه مشغوله پس با فهمیدن امن بودن نیش خندی زدم و با کیرم که یه کم شل شده بود ولی حس شهوتناک بی سابقه که در درونم جاری بود و هی موج میزد آروم وارد اتاق کسی شدم که ارزوم بود بتونم بکنمش اگر نمیشد حداقل بهش بچسبونم و بمالونمش و یا حداقل یه برده ای پالیسی چیزیش میشدم خلاصه پونز رو از داخل جوراب پشمی اون قسمت که باعث ماکسی کار میشد به در چوبی اتاق خواب سارا جونم عشقم خانومم زنم اربابم همه وجودم زدمو یکم با دست بهش حالت دادم که مثل اولش تقریبا واسه و تابلو نشه از داخل اتاق از سوراخ کلید نگاه کردم و قشنگ راهرو جلو اتاق خواب و نرده و جزئیات رو قشنگ با زاویه کامل که سوراخ کلید طراحی شده بود رو می دیدم و خواستم برم از اون ور در بیرون اتاق از داخل سوراخ کلید نگاه کنم هم ببینم تا کجای اتاق میتونم از این سوراخ کلید دستگیره ببینم میخواستم دستم رو ببرم سمت دستگیره که برم بیرون اتاق صدای مامان جندم رو شنیدم که می‌گفت امید صدا تلویزیون و کم کن مگه نمی‌شنوی مگه کری هم زمان صدای تماس دمپایی هایش با پله ها که از سرامیک کف پوش شده میومد خبر از اومدن بالا از پله ها یه لحظه ریدم به خودم و حس شهوت از تنم فرار کرد کیرم چنان جمع شد تو خودش که انگار 1سانته یا اصلاً کیری وجود نداره رفت تو خودش جمع شد تو کیسه تخم هام با خودم گفتم 50 درصد احتمال داره بیاد تو اتاق سارا چون تو برنامه نصب کارخانه ایشه که هر وقت اومده بالا رفته اتاقش چیزی بر داره 90 درصدش که من دیدم و تجربه کردم به اتاق سارا هم سر میزنه سارا گوشه اتاقش یه سبد داره بزی لباس یا ملحفه و هر چی که نیاز باشه شسته بشه غیر اون چیزایی که تنش هست و باهاش میره حموم و میزاره سبد لباس چرکا تو حموم میزاره تو اون سبدو گوشه اتاقش تا صدای پاهای مامان فریبام بلند شد شلپ خوردن دمپایی رو سرامیک قشنگ حس قوی میدان و خبر از یکی و دومتری فاصله با من رو میداد آروم آروم همین جور که نگاهم به در اتاق و دستگیره در بود که ببینم میچرخه عقب عقب رفتم پام چسبید به تخت سارا آروم آب دهنم رو قورت میدادم که صدای چرخش و ول شدن دستگیره اومد اما بلاخره درسته شانسم تخمیه اکثرا ولی خب بعضی وقتها هم یه خودی نشون میده خلاصه صدا در اتاق مامانم اینا بود منم سریع بعد یه مکث 10 ثانیه ای که مطمئن بشم مامانم رفت تو اتاقش سریع رفتم پایین تخت سارا جونم و تختش رو دور زدم رفتم اون ور تختش که نزدیک دیوار که نه یه پنجره تمام نما از این بزرگها که شیشه ضخیم بزرگی داره ولی پرده اتاقش باز بود و شیشه رو پوشانده بود نما قشنگی داره وقتی پرده کناره درخت های بیرون خونه که فصل بهار و تابستان کوچمون رو حسابی هم سر سبز و هم خنک میکنه جوری که آفتاب خیلی کم به کف آسفالت کوچه میرسه اما خب چون خونه های روبروی ما تقریبا تمام خونه های روبروییم خونه هاشون رو کوبیده بودن و آپارتمان 5 و آشنایی که متراژ بزرگتری دارن 6 طبقه ساختن از لا بلا شاخه های درخت ها و تا 12 13 متر نما و پنجره های ساختمان ها روبروي مون مشرف بودن به اتاق سارا برا همین پرده اتاق اکثرا پایین بود و پنجره رو پوشانده بود و چون یه دکوری هم از یه پارچه خوشگل طرح دار از 30 سانت از سقف به پایین و 60 سانتی یکطرف که سمت چپ میشد مثل طرح یه تنه درخت از بالا تا کف اتاق دکور شده بود و یه علتم بخاطر همین دکور شدن پرده واسه اینکه دکورش بهم نریزه به ندرت پرده اتاق خواهرم به کنار زده میشد و بخاطر همینم نور زیاد داخل اتاقش رو روشن نمی‌کرد منم آروم از سمت چب بدن اینکه تماسی با قسمت دکور شده پرده داشته باشه رفتم جلو یک متر مونده به پای تخت یا تاج تخت هم میگن برسم بین تخت که 30 40 سانتی فاصله داشت با پرده رویی که توری بود و زیرش استری پرده بود و یکمم ضخیم بود خوابیدم زمین و خودم رو سعی کردم پنهان کنم ارتفاع تخت فکر کنم 50 سانتی بود که از قسمت بیرون تخت که وقتی در اتاق رو باز میکردی دو تا کشو تقریبا بزرگ زیر تخت تعبیه شده بود ولی این طرف که من مخفی شده بودم قبلا یه طلق از جن پی وی سی طرح کره کره بود که جمع میشد و زیر تخت یه جایی خالی تقریبا 40 سانت عمق داشت و ارتفاعش به اندازه ارتفاع تخت که 2متر یا 220 سانت بود امتداد داشت ولی فکر کنم یکی دو سالی بود این کرکره اولش ریل خراب میشه و بواسطه خراب بودن ریلم این طلقه گیر میکنه و سارا مثل اینکه به بابام میگه گیر کرده بازش کنه چون سفته و زورش نمیرسه بابای ما هم اصلا نگاه نکرده چرا سفته هی زور میزنه تا بلاخره هم میشه طلقه از چند جا لبه بالایش هم از ریلش خارج میشه ناچار کلا بازش میکنه بابام و سارا هم یه رو تختی سفارش میده که یه سمتش رو تختی 60 سانت آویزون میشه منم تا دراز کشیدم رو تختش رو کنار زدم ببینم میتونم برم داخل زیر تخت چند تا جعبه کفش بود آروم و بی صدا آوردمش بیرون و کناره پرده چیدمشون بصورت طولی و آروم دست انداختم از زیر آستری پرده بلند کردم کشیدم رو جعبه کفش‌ها چون پرده اتاقش یه طرح دکوری خور خریده بودن 20 یا 30 سانت پرده اضافه رو زمین بود اینم سر تا سری یه دکور لوله شکلی بود سه لایه پرده بود یه پرده ضخیم استر یه پارچه که گیپور و یه جنس دیگه که اسمشو نمیدونم تقریبا به ضخامت آستری شاید یه کم کمتر جوری مدلش چورک بود و یه طرحی داشت کرم کم رنگ بود بعدش یه حریر نازک مثل توری بود لایه آخر رو چوب پرده که 3 ریل پرده خورده بود به سقف بعد یکم جلو تر یه ریل پرده بود که جولوش ن یه قاب چوبی بود که نمیزاشت اون چوب پرده‌ ها دیده بشه چهارمین پارچه هم همون پارچه دکوری بود که تقریبا از پشت قاب چوبی نصب شده بود 40 سانت بیشتر ارتفاع نداشت از سمت راست پنچره مثل یه نوار تا 30 سانت مونده به دیوار که این 30 سانت آخر گفتم مثل تنه درخت دکور شده بود تا کف زمین اومده بود نوشته: سینا
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18