رفتن به مطلب

gayboys

ارسال‌های توصیه شده

     زن داداش × سکس زن داداش × داستان زنداداش × داستان سکسی × داستان سکس زنداداش ×

زن داداش، فاطی

سلام .نوید هستم و 24سالم و مجردم هنوز و تنها برادرم اسمش امیر و کنار بابام مشغول کارای فروش فرش شرکت هستن و یجورایی عاملیت فروش و مسئول بازار یابی و به همه جای ایران هم ماموریت میرن ولی همزمان نمیرن به صورت دوره ای و بگذریم فاطی خانوم یه دختر 27ساله و بدن شاداب و پوست سفید و گمونم قدش از من که 178 هستم یکم کوتاه تره و وزنش هم زیاد چاق نیس ولی بدنش پر و گوشتی و کون برجسته و رونای به هم چسبیده و همه جوره از خوشگلی خوشگله و تقریبا شش ماهی از زدگی مشترکشون میگذشت که با امیر کنتاکت کلامی زیاد داشتن و و امیر از لحاظ سنی 32سالشه و قدش یکم از فاطی کوچیکتره و ولی زن ذلیل و جلو ما که میان یه خودی نشون میده و همه جوره افسارش دست فاطی و طبیعتا هم با این زیبایی که فاطی داره همینطورم باید باشه و طبقه بالا خودمون اسکان دارن و بیشر اوقات که اونا سر کارن منم میرم آموزشگاه کامپیوتر و اونجا یه جوری نمیچه استاد هستم و به صورت تایم رسمی نمیرم و به خاطر عشقم به کامپیوتر و سفارش بابا اونجا مثلا شاغلم و اصلا نیاز مالی نیس فقط به گفته بابام به خاطر اینکه به حسابدارای شرکت نزدیکتر بشم و فن اصلی کار دستم بیاد یجورایی و منتظر بازنشست شدن یکی از پرسنلشون بودن تا من جایگزین بشم و …
اینارو گفتم از بابت کارو بار خودمون و مامان هم بیشر اوقات در نبود ما فاطی و بچش میان پیشش و کنارشن ک تنها نباشه مثلا و چند وقتی بود زوم کرده بودن رو من و چرا ازدواج نمیکنی و چرا مجردی و تا کی میخوای مجرد بمونی و از این حرفا و منم زیاد تو نخ فاطی نبودم و یه نیم نگاهم دنبالش بود ولی خیلی ریز که کسی متوجه نشه دیدش میزدم و میخواستم زیاد کشش ندم و بفهمم اونم حسی داره بهم و لباسای آزاد میپوشید و بچشو تازه از شیر گرفته بود هنوز سینه هاش ورم داشت و گنده بودن و و دنبال یه جایی میگشتم بدنش ببینم و بیشتر دخترش بقل میکرد و به اون واسطه میکشیدمش سمت خودم بیشتر و و با شوخی میگفتم زن من باید زیبا ترین دختر باشه چون من زیبا ترین پسرم و با لحن حسودی میگفت منتظر باشین زنگتون میزنن و با مامان سر به سرم میزاشتن و فاطی میگفت ما خوشگل بودیم امیر چه گلی به سرمون زده و منم هی به شوخی میگفتم چشمت نکنن و معلومه همش امیر میناله و یواش رو کرد به من و مامان تو آشپزخونه بود و گف غلط کرد حالا درسش میکنم و اومد نشست کنارم و گفت عمت زشته و اون زنی ک میخوای در آینده بگیری و حرفش قطع کردم و گفتم ترجیحا دختر میگیرم و با پاش زد رو پنجه پام و گففف میبینمت و پاشد رفت پیش ماما و یکم با هم حرف میزدن و بچش بقل میکردم و میگفتم دختر خوشگل به باباش میره و خوبه ب مامانش نرفته و میخاسم بکشمش سمت خودم دوباره و زیر چشمی هی نگام میکرد و دست سوگند بلند کردم و با دسش اشاره کردم و گفتم مامان زشتش بیااااا و گف نگا کن چقد روانییه این پسرت و اومد سمتم و گفت به خدا یه بار دیگه بگی زشت و با مشت زد رو رون پام و گفتم درسته ازم پیر تری و احترام مسن سالا واجبه و یواش نگاه کردم به ماما و حواسش ب غذا پختن بود و سرم بردم جلو و فکر کرد میخام بوسش کنم اخم کرد و گفت چیه هااا و گفتم گوشت بیاررر و رفتم سمت گوشش و تو گوشش یه داد زدم و سریع بچه دادم بغلش و رفتم آشپزخونه و با سوگند اومد دنبالم و گف خیلی پروو شدی و نمیگی پرده گوشم پاره میشه و با مشت دستش میخواست بزنم و مامان گف زشته و بشینین و سوگند بقل کرد و برد و گفت حالا هر غلطی خواستین بکنین و فاطی نگاه کرد به من و گفت یه راه داره که طلب بخشش کنی و تموم بشه و گفتم وگرنه و یه لیوان آب پر کرد و گفت خودت میدونی و دستم بردم و گفتم ممنونم که جام زهر برام پر کردی و همش رو سر میکشم بانووو و تا خواستم بگیرمش ریختش تو صورتم و خواست فرار کنه که بازوش رو گرفتم و یکم زور زد فرار کنه و نذاشتم و برگشت نگام کرد و گف چقد زور داری و با اون دستم صورتم خشک کردم و گفتم فکر کردی همه امیرن و اشاره کرد به مامان و گفت زشته بازوم ول کن و کبود میشه و انصافا بازوش نرم بود و گفتم با این تیپت انگار شلشی پوش شدی و با این لباسا گل گشادت زشت و گفتن نگو زشت تا چیزی رو ندیدی و نمیدونی و یه اخم کرد بهم و رفت پیش ماما و منم یچیز خوردم و رفتم بیرون و تو فکر حرفاش بودم و بدنش و اصلا به فکر رانندگی نبودم و رفتم یه کافی شاپ و قهوه خوردم و گوشیم زنگ خورد و ماما گفت یکم چیز خریدم تا اومدم خونه ساعت تقریبا یازده بود و مامان رو مبل خواب بود و کسی خونه نبود و رفتم اتاق خواب و کسی نبود و لباسم عوض کردم و اومدم نشستم . ماما بیدارشد و گفتم معذرت میخوام و گف نه بچه ها که رفتن خوابم گرفت یدفعه و رفت داخل آشپزخونه و یکم بعدش فاطی و سوگند اومدن و معلوم بود رفتن حموم و گفتم آفیت و تشکر کرد و رفتم سوگند از بقلش بگیرم و گف تازه حمومش کردم موهاش خشک نیس و اشاره کردم به اتاق خودم و یه لحظه دیدم یه شلوار تنگ ورزشی پاشه و یه بلوز تا زیر باسنش که وقتی راه میرفت لمبرای کونش دلم تکون میداد و رفت سشوار کرد و سر سوگند خشک کرد و حوله از سر خودش برداشت و موهای مشکیش و صورت سفیدش خیلی جذابش کرده بود و دلم میخاست نزدیکم بمونه و رفت پیش ماما و برگشت گف اگه گریه کرد بیارش بالا و یکم تو چهرم نگاه کرد و رفت و منم قلقلکش میدادم و یکم فرنی بهش میدادم ک گریه میکرد و گفتم ببیرمش پیش مامانش و رفتم و از پله ها که میرفتم بالا ضربان قلبم تند تر میزد و رسیدم دم در و دس کردم و کیر هجده سانتیم دادم بالا تابلو نباشه و در زدم و سلام کردم و فاطی از اتاق آخری گفت بیار عشقمو و اومد بقلش کرد و اشکش پاک کرد و گفت لطفا در ببند و رفتم که کلا برم و گف عععع سرت نیومده پات میره و گفتم شما بیای پایین بهتره و مامان تنهاست و گف لااقل سوگندو بگیر من لباسمو عوض کنم و گفتم با همینا خوبه و گفت قرار بود امیر بیاد و. انگار ساعت چهار میان و بچه رو داد بقلم و رفت اتاقش و محو کونش بودم و رفت و دو دیقه بعد در باز شد و اوووف با یه ساپورت کوتاه تا زانوش و یه بلوز استرج چسبون تا بالای رونش و گف بریم و گفتم حالا ماما گیر میده جلو من دسش گذاشت رو شکمش و گفت طوری نیست و بچه رو از بقلم گرفت و راه افتاد بره پایین و منم یکم با فاصله پشت سرش رفتم از پله ها که میرفت پایین نگام ب پاهای سفیدش و لمبرای کونش بود و هی با انگشتم کیرم فشار میدادم و رسیدیم در پشت سرش بودم یهو پرید عقب و ناخوداگاه پهلوش گرفتم و گفتم چیه و گف ولم کن و گف اینجا معلوم نیس چیه تیغ یا میخ و خم شدم و نگاه کردم و گفتم چیزی نیست و گف پاش یه قطره خون اومد و و سوگند داد بقلم و خودش نشست و گمونم یه میخ منگنه بود و نشونم داد و پرتش کرد کنار جا کفشی و پاشی و یکم نگام کرد و گف حالت خوبه و با صدای گرفته گفتم خون ببینم میترسم آخه و گفت معلومه و بچه رو بقل کرد و رفت داخل و یهو فهمیدم چه گهی خوردم و کیر شق شدم زیر شلوار دیده و خراب کردم و رفتم و سریع رفتم اتاقم و حوله برداشتم و رفتم حموم و و یه دوش گرفتم و میخاستم جق بزنم ولی فکرم پیش فاطی بود و خودم خشک کردم و آفیتااا گفت فاطی و یه لحظه جا خوردم و رفتم و لباسام عوض کردم و نشستم جوری که اونا رو مبلای جلو من بودن و ماهواره میدیدن و فاطی بلند شد و رفت پیش مامان و گفت ای بابا خوابت گرفته و ماهواره بست و رفت یه پتو انداخت رو مامان و یکم با سوگند بازی میکرد و منم با گوشیم پاسور میزدم و روم نمیشد نگاهش کنم و یهو با خودم گفتم فاطی عین خیالش نیس و من چمه و رفتم دوباره لب سوگند بوسیدم و گفت اذیتش نکن دیگهههه و گف برو عموییی پرووو و خون ندیده و با یه لحن بچگونه گفت و زدم با انگشت تو سرش و گفتم یکی طلبت و رفتم نشستم و مشغول بازی بودم شلم آنلاین بازی میکردم و با صدا فاطی به خودم اومدم که گفت یه ساعته خسته نشدی و نگااش کردم و گفت فضولی مگه و با علامت هیس گفت صدا کم بلنده. مامان بیدار میشه و پاشو برو شارژرم از بالا بیار و محلش ندادم و برگشت نگام کرد و گفت لطفا برو یه کار واسم انجام بده آفرین و از لحنش خوشم اومد و رفتم بالا و وارد خونشون ک شدم شارژر رو اوپن بود و گوشیم پیامش دادم شارژر دقیقا کجاست و نمیخواستم زنگش بزنم و سوگند بیدار کنم و ریپلای زد رو اوپن و سریع نوشتم نیس و خودت بیا بگرد و و گذاشتمش تو کشو میز تلویزیونی و هی کیرم میمالیدم و راست شده بود و منتظر پیامش بودم یکی دو دقیقه که دیدم در خبری نیست و رفتم در باز کردم و رفتم پایین و یکم پشت در بودم یهو در باز کرد یه نگاهی هم به کیرم کرد و سریع تو روم گف واقعا پیداش نکردی و گفتم نبود و سوگند بقلش خواب بود و گفت از دس تو منتظر بودم که بگه بیا نشونت بدم کجاست ولی بی اعتنا رفت و منم رفتم خونه و کلی با خودم فکر و خیال میکردم که یهو پیام داد شارژر خودت میاری و منتظر همین بودم و سریع کیرم شق شق شد و زدم به شارژر و نفهمیدم به ثانیه نکشید و رسیدم در خونه و در نیمه باز بود و تعجبی کردم و رفتم داخل و خواستم درو ببندم اومد جلوم و گفت یواش سوگند بیدار نشه و لای در گذاشتم بهم و یواش بستم دیگه منتظر حرفش نشدم و شارژر دادم بهش و گفتم سوگند الان بوسیدن داره و اومد دسم گرفت و گف تورو خداااا و نشستم رو مبل کنارش و رفت آشپزخونه . چشمم دنبال کونش بود گلوم خشک شده بود و اومد یکم مغز بادوم و گردو و از این تنقلات گذاشت جلووم و یقش بسته بود و اصلا چیزی معلوم نبود و شالش رو ممه هاش بود و سوگند بقل کرد و بردش سمت اتاق خاب و یکم منتظر بودم و دیدم خبری نشد و شارژرو از کنارم برداشتم و رفتم سمت اتاقش و یواااش گفتممم فاطی شارژررر و یواش در باز کردم و چشمم خورد به یه شلوارک و یه تاپ تنگ مشکی و با اشاره دست گفت بزنش تو پریز و نفسام تند تند میزد و گف من میرم پیش ماما و لطفا نچسب بهش و شارژر برداشت و رفت و همینجوری داشتم زل میزدم بهش و اون کون خوشفرمش و سفیدی دستاش و پاهای سفید ترش و رفت و یواش دراز کشیدم رو تخت و رو تختی کشیدم رو خودم و اعصابم خورد شد و دسم تو شرتم کردم و داشتم کیرم میمالیدم و تقریبا دو دیقه نبود باز صدای در خونه اومد و سریع دستم کشیدم بیرون و منتظرش شدم ک بیاد و یکم بعد اومد و گف دلم نیومد بیدارش کنم و از کنارم رد شد و رفت گوشیش زد تو شارژ و پشتش به من بود و با گوشیش کار میکرد و منم از پشت نگاهش میکردم و تقریبا ده دیقه شد ک نشست لبه تخت دلم میخاست بقلش کنم از پشت و حرف نمیزدیم و فقط صدای نفسام بود که میشنیدم و دیدم فایده نداره و خاسم برم که گفت صبر کن یکم دیگه با هم میریم برا ناهار پایین و گفتم ساعت چنده الان و گف ساعت تقریبا دو شده و برگشت ب همون ور و منم با دستم چند بار زدم رو تخت پشت کونش و ببینم چیکار میکنه و با دس چپش پهلوش رو خارید و دوباره زدم همونجوری و پاشد و گوشیش دوباره بزنه ب شارز و گفتم کی م تو این شانس و یهو گفت 50درصد کافیه و اینبار اومد عقب تر و نشست و فاصله بینمون فقط سوگند بود و یواش با هزار ترس دسم بردم نزدیک باسنش و تخت فشار دادم و تکون نخورد و لبه تاپش زیر کونش رفته بود و با نوک دوتا انگشتم لبش رو گرفتم و یکم کشییدم سمت خودم و دوباره محکم تر کشیدم و یهو تا اومد برگرده روم دسم گذاشتم رو شکم سوگند و منتظر بودم کلی حرف بارم کنه و یواش گف بزار بخوابه و اومد بوسش کرد و قشنگ نرمی سینش رو دسم حس کردم و یکم با مکث بوسش کرد و دسم فشار دادم ب شونش و گفتم ولش کن فااااطی و یکم جا خورد و برگشت با گوشیش کار میکرد و دیدم چیزی نمیگع انگار و یواش نوک انگشتم تاپش کشیدم سمت خودم و حسکردم داره میاد عقبتر و اینبار محکمتر کشیدم سمت خودم و قشنگ اومد و چسبید به سوگند و گف الهی قربونت بره مامااان و منم چرخیدم به پهلو چپ و با دست راستم دوباره تاپش کشیدم دیدم تکون نمیخوره و سعی کردم رو ب بالا بکشم که یکم فشارش دادم رو ب بالا و انگار پوست بدنش شده بود و یهو بیشتر خم شد رو به جلو و دوتا آرنجش گذاشت رو روناش و مشغول پیام دادن شد و یکم بیشتر کشیدمش بالا تا لبه تاپش مشخص شد و اصن انگار من نبودم و یکی بهم میگفت این کارا انجام بدم و لبه تاپش گرفتم و یهو خودش دست چپش از پشت کرد زیر تاپش و مشغول خاریدن کمرش شد و دستش کشید بیرون و دوباره گذاشت رو رونش و یوااش گفتممم اوووف میترسیدم دست بزارم به کونش و چشمام بستم و یواش نوک انگشتام تا خورد به باسنش یواش گفت نکننن و پیش خودم گفتم اگه برگشت هم چشمام بسته و میگم خوابم و دوباره انگشتم بردم جلو و جرات نداشتم چشمام باز کنم و اینبار نوک انگشتم نگه داشتم رو کونش و یکم فشار دادم و یواش گف عععععو هنوز چشمام بسته بود و چرخید نگام کرد یکم و گفتم الانه ک بزنه تو صورتم و هیچ کاری نکرد و چرخید دوباره و اینبار انگشتم چند بار کشیدم رو باسنش و انگار دنبه گوسفندی بود و نرم و یواش پلکام باز کردم و تا چشمم خورد به کونش یه جوون یوااش گفتم و چند بار کونش تکون داد و دسم گذاشتم رو کونش و یواش یه چنگ زدم انگار گوشت بی استخون بود و دیدم عکس العملی نمیکنه و چند بار چنگ زدم ب باسنش و خودم نمیتونسم آب دهنم بدم پایین و صدا نفسام از بینی تند شده بود و مجبور شدم از دهنم نفس بکشم و یهو بازم تا خواست برگرده سریع چشمم بستم و اومد سوگند یه بوس کرد و بقلش کرد و رفت پشت سرم و یواش میگفت قشنگم بخواب و رفت سمت شارژر و گفت چهل تام خوبه و ساعتم دو و نیم شد و ساعت چارم امیر میاد و یهو دوباره نشست رو تخت و جرات نکردم چشمام باز کنم تا دیدم یهو یه چیز نزدیک دستم شد و یواش چسبید به پشت انگشتام که دستم حالت نیمه بسته بود و صبر کردم و دیدم خبری نشد و یهو دیدم جووون کون فاطی بوده و کامل چشمام باز کردم و دوباره یه چنگ زدم به باسنش و یواش خودم بردم جلوتر تا تقریبا کیرم یه وجبی باسنش بود و دوباره دست چپم کردم تو شرتم و با کیرم که خیس آب بود بازی میکردم و فشارش میدادم و با دست راستمم باسنش یواش چنگ میزدم و کیرم نفهمیدم کی در آوردم و و چشمام بستم و بردمش نزدیک و یه ضربه زدم به باسنش دلم ریخت و چشمم باز کردم و پشت سر هم چند بار به کمک دستم که دور کیر هجده سانتیم بود و با فشار کمرم ضربه زدم به باسنش و صدای نفساش اینقدر بلند بود ک قشنگ میشنیدم و بهم جرات دوباره میداد که برم جلو تر و و دست چپش گذاشت کنار باسنش و سریع رفتم عقب و با حالت مشت نیمه باز بود و چند بار باز و بسته کرد و فهمیدم میگه کیرم بزارم تا مشتش و فهمیدم اوک داده یواش شلوارم کشیدم پایین و شرتمم دادم پایین و دوباره کیرمم نزدیک باسنش کردم و فشار دادم محکم یباره و یوااش گفت آیییی و و دستش برد جلو صورتش و دوباره کذاشت کنار باسنش و دقت کردم انگار با آب دهنش خیسش کرده بود و چند بار مشتش باز و بسته میکرد و محلش ندادم و یهو برگشت و سریع چشمم بستم و از رو من جوری که به من نخوره و رفت یه بوس کرد سوگند رو و برگشت به همون حالت اول و و یه دیقه نشده بود دوباره رو تختی زدم کنار و با کیرم زدم ب ب پشتش و اینبار دستم بردم و تاپش یواش دادم بالا و چشمم خورد به کمرش و پهلوهااااش گفتممم جووون چه سفیده و یواش کف دستم گذاشتم رو کمرش و گفتم خودش که میخاد چرا الکی وقت هدر بدم و نوک انگشتم کردم زیر کش شلوارکش و شنیدم گفت ساعت سه شد دیگه و یعنی عجله کن دیگههه و و انگشت بزرگم گذاشتم لا چاک باسنش و خواسم فشار بدم بره پایین تر تکون خورد و قلبم ریخت و دیدم به پهلو چپ خوابید و کونش یکم قنبل کرد تو بقلم و دوباره وقت تلف نکردم و رو تختی کشیدم با پام رو پاش و یواش با دست راستش کشیدش رو خودش و یواش گفتم بکش پایین و با نوک انگشتم تاپش کشیدم سمت خودم و باسنش داد عقب تا چسبید ب کیرم و دست راستم گذاشتم رو نرمی پوست کمرش و انگشتم کردم زیر چاک شرتش و انگشت بزرگم فرستادم لای خط باسنش و داااغ داااغ بود و یه نفس بلند کشید و کامل با یه فشااار دستم رفت داخل شرتش و اصلا حواسم به دسش نبود و با دستش داشت رونم فشار میدادو انگشتم به زور کردم لا شکاف داغ باسنش و تا نوک انگشتم خورد به یه نرمی و و رونم فشااار داد یعنی جلو تر نرم و اوووف سوراخ کونش نرررم و داغغغ بود و یه فشااار یواش دادم گف نکننننن عععع و گفتم الان موقع کشیدن پایین شلوارکشه و دسم آوردم بالااا و کش شورت و شلوارکش با هم زور زدم بکشم پایین و انگااار مگنه شده بود به باسنش و یواش گفتم بکش پایین دیگهه و با نوک کیرم چندتا ضربه زدم ب باسنش و گفت نزن و دستشو گذاشت رو باسنش انگار داشت کصش میمالید و یهو کش شلوارکش زیر دستم شل شد و فهمیدم گره شلوارکش باز کرد و رفتم قشنگ سرم گذاشتم پشت سرش و گرمی نفسم حس میکرد و موهای لختش و بوی موهااش دیوونم کرد و دستم بردم و شورت و شلوارکش با هم کشیدم پایین و گفففف نکش پایین کسکشو و قشنگ گرمی کونش و بوی کونش خورد به دماغم و یواش گفت الان میانو کیرم زدم ب کونش و باسنای دنبه ایش و سرم کشیدم عقب و تا نگام خورد به کونش گفتممم جووون چه سکسیه و یواااش گف نگاه نکن دیگهههه و کیرم چسبوندم به کونش و گرمای کیرم و داغی کونش اصن یه حالی شدم و فرستادم لا کونش و نگه داشتممم و داغ داااغ بود و از بس آب کصش اومده بود لیز لیز بود و فشاار دادم قشنگ کیرممم دم سوراخ کونش بود دستم گرفتم به پهلوش و یکم فشااار دادممم و با یه صدا شهوتی گف بزرگه و نمیره و دستم کردم زیر تاپش و رسوندم ب ممن هاااش و سوتینش دادم بالا و و نوک ممشو کشیدمم و گفتتت نکننن دیگهههه و کیرم همزمان فشار دادم جلو و گف آخخخخ نمیفهمی درد داره خودش با دست راسش دورش حلقه زد و رو کرد بهم تا چشمم خورد به لباااش رفتم جلو و داغی لباش حس کردم و شرو کردم ب خوردن لباش و داشت برام جق میزد و یه دو دیقه داشتم لباش میخوردم و صدا جق زدنش تو گوشم بود و خودم کشیدم عقب و با چشمای خمارش گف و بزرگتر از امیره و نمیتونم و برگشت رو کمرش و فشار رو کیرم بیشتر کرد و گاز زدم به ممش و گففف خو دلدم میگیله گاز نزن و تاپش کشیدم بالا و چشمم خورد به سینه هاشش و گفتممم اوووم و چند بار با دسم فشارش دادم و چشماش بسته بود و لبش گاز میگرفف و نوکش میک زدم گف میک نززرن هنوووز شیر دارننن و قشنگ طعم شیرش تو دهنم بووود و هی میک میزدم و گفتم دمش گرم اسپری کارر خودش کرد و کمرم سفت شده و دستم گذاشتم رو کصش و کشیدم لا چاک کصش و معلوم بود تازه سفیدش کرده و تا دسم آوردم بالا سمت چوچولششش کیییرممم تو دستش له کرد و پاهاااش به هم سفت کرد و کیرم موند بین روناااش و گففف تورو خدااا نمیتونممم و رفتم یه بوس از لبش کردم و گفتم بزار تمومش کنم و بازش کن و گفففف خو من میشمم انوقت دیگهه و و رفتم پایین تخت و کشیدمش لبه تخت و با یه لحن معصومانه گف لطفااا نه مال امیر و اشکش اومد پاااییین و شرتک و شورت سبزش با هم کندم و دس گذاشت رو صورتش و گریه میکرد و خواسم رو تختی بزنم کنار و بخوابم روش زانوهاااش جم کرد و محکم چسبوند به هم و اشکش پاک کرد و گوشی نگاه کرد و و گف یه ربع دیگه میان و و گفتم کاندوم کجاست و دیگه گریه نمیکرد و گفت بمالی بهش سریع میشی ،یعنی ارضا میشی و گفتم کجا الان وقت نداریم و با دستش اشاره کرد به کشو تخت و و نفهمیدم یه دیقه نشد سریع کشیدم روووش و گفت از مال امیر این بزرگتره و مال امیر سریع میومد و مچ دوتا پاش. رو گرفتم گف دیره آفریین نکن باااش و امیر زنگش زد و صدای ویبره اومد و یواش جواب داد الووو سوگند خوابه کجایین و امیرم صداش یواش کرد و منم داشتم هی کصش میمالیدم و با ابروهاش میگف نکن و یهو انگشت اشارم کردم تو کسش و گوشی گرفت اونور و گف تورو خدااا و همون تو نگه داشتم انگشتم و لیز لیز بود و وحشتناک داااغ و گفت بالا نیا خودم میام پایین و امیرم گفت باشه و قطع کرد و گففف روااانی اگه بفهمه که میکشم خودم رو و گفتم نگا نمیکنم جون سوگند خودت رو تختی بردار و پاهات باز کن تا بخوابم روت و چشماام بستم و هی کیرمم میمالیدم گف یکم برو عقب و رفتم پاشد رو بروم ایستاددد و زل زد تو چشمااام و گف فقط همین یبااار باشههه و لپمو بووس کرد و دس انداختم پشت باسناااش گرفتم و لباااش گذاااشت رو لباام و مث تشنه ها میک میزد و یهو نشست لبه گفت بدنم نبینن حالم بد میشههه و چشمام بستم و دستام گذاشتم کنار پهلوش و شکمم خورد ب زانو هااش و گفتممم عععع و با ناااز گف فقط آرووم بخوااب و وااای گرماهی روناش دور کمرمم و داغی کصش دیوونم کرددد و و خابیدم روووش و گفتممم آخیییش چه نرمه بدنت و گف بین خودمون میمونه باووشه و لبشو بوسیدم و و دسش برد و سر کیرم گذاشت دم کوسش و چند بار بالا و پایین کرد و گفت کاش مال امیرم اینجوری بودد ویکم کمرش داد بالا و چشمش بست و قشنگ حرارت لبه کصش رو سر کیرم حس کردم و فشار دادم و تا نصفش رف داخل و گفتم فاطی چقد تنگه و لبش گاز گرف و دست گذاشت رو شکمم و گف بسه دیگه و و خواست فشار ندم بره داخل و گفت یواش باشهه و و یواش جلو و عقب کردم و چشماش بسته بوود و تاپش دادم بالا و سینه هاش چنگ زدم از نوکشون شیر میومد و گف نکن کوسکش و آخخخخ و یهو کل وزنم انداختم و با یه فشااار تا ته کردم توش و و اشکش در اومد و گفف آخخخخ سوختتتت و دس گذاشتم دم دهنش و ریز تلمبه میزدممم و و پاراستش گذاشتم رو شونم و رو تختی زدم کنااار و گف گشادش میکنییی و امیر میفهمهه و منم گوشم اصلا شنوا نبووود و پای سفیدو گوشتیش رو شونم بوود و هی جلو و عقب میکردم و هی بالا کصش میمالید خودش و دست چپم بردم و با انگشتم از آب کوصش میزدم به سوراخ کونش و دورش مالش میدادم و نی مثل مار میخزییید ب خودش و رفتم کنار گوشش و گفتممم خوب میکنم و گف اوووممم و یهو لرزید و منم چندتا تلمبه محکم زدم و کیرم کشیدم بیرون و آبم پاشید رو تاپش و شکمش و افتادم روووش و با صدای گریه سوگند دوتامون بیدار شدییم و ساعت نزدیک پنج بود دسمتال کاغذی کشیدم به کیرممم و خواسم شکمش تمیز کنم گف برو میرم حموم و صورتم بردم جلو و یه لب گرفتیم و گف روانی جلو بچه و زدم زیر خنده و گفتم جبران میکنم و گفت لطفا لباسمو بیار و شرت و شلوارکش پوشید زیر رو تختی و سوگند آروو کرد و منم رفتم که دم در گف حواست باشه و گفتم باشه میگم رو پشت بام بودم و گف با یه لحن معصومانه گفت خوشا به زن آیندت و رفتم سرویس و کیرم شستم و یکم آب زدم به صورتم و سرم تو گوشیم بود و بابا خواب بود و امیر گف همش سرت تو گوشیه که و با تعجب گفت معلومه کجایی و گفتم رو پشته بام پیام میدادم و و جواب نداد و رفتم یه لیوان آب خوردم و تقریبا یه یه ساعت بعد دیدم فاطی و سوگند اومدن و انگاار حموم بودن و و امیر گف بیدار بودین من اینجام و یه نگاه با اخم کرد به امیر و سوگند داد بقلش و امیر بوسش کرد و گفت میبینی نوید اینم عاقبت زن گرفتن و هممن با هم خندیدیم و یه هو فاطی گف نویدم دو ساعته رفته رو پشته بوم و با گوشی معلوم نیس با کی حرف میزنه و فکری بحالش کنین و آستین براش بالا بزنین و منم سرم پایین بود و و امیر پاشد و رفت بالا خونه خودش و منم نگاه کردم به فاطی و پیام نوشت کثافت با چه حسی برم سمت کمر شل برادرت و مامان پاشد و و رفت دست شویی و منم رفتم آشپزخونه و یه چنگ زدم و گف نکن دیگه روااانی و سوگند دادم بقلش و زدم در کونش و گفتم برو بالا داره چربش میکنه واست و
گفت از این عرضه ها نداره و گفتم واقعا حیف تو فاطی و گفت دیگه فراموشش کن و دس زدم به کسش گفتم اینو یا چنگ زدم به کونش گفتم یا این دوتا و گفت با یه حالت بغض بزار همون مث قبل باشیییم و لپمو بوسید و رفت و موقعی که داشت درو میبست یه بوس برام فرستاد و و اینجوری شد سر آغاز رابطه من با فاطی

نوشته: نوید

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.