mohsen ارسال شده در 19 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین پگینگ × داستان پگینگ × سکس پگینگ × سکس آنال × داستان آنال × سکس از کون × داستان سکس از کون × داستان سکسی × آنال سکس × پکینگ دختر محجبه با من سلام به همه اسم من حسین هست ۲۱ سالمه این داستانی هست که برای من پیش آمده براتون میگم من ۴ تا دوست دارم به اسم بهزاد و احمد و جواد و محمد که باهم حسابی عیاقیم خونه ما یه کوچه پشتی بن بست داره که معمولا کسانی نمیاد اونجا چون ما معمولا ماشینمونو پارک میکنیم و بعضی وقتا ما میریم پشت یا سیگار می کشیم یا میشینم صحبت میکنیم اما این دفعه احمد پیشنهاد داد جرعت حقیقت بازی کنیم یکی از بطری های دلستر رو که خورده بودیم و آوردیم و قرار شد بچرخونیم و بازی کنیم بطری رو چرخوندن و افتاد به من که بچه ها گفتن جرعت یا حقیقت منم گفتم جرعت چون قبلا که بهم میفتاد حقیقت رو همش انتخاب میکردم دیدم بچه ها جمع شدن پیش هم دارن دره گوش هم یه چیز میگن بعد چند دیقه صحبت بچه ها بهم گفتن حسین یهکار هست بهت میگیم سخته اما میتونی انجامش بدی گفتی چی بعد محمد گفت بالای این کوچتون پنجره همسایه جدید ما هست که یه خانواده مذهبی هستن اینا هر موقع ایام فاطمیه میشه میرن جمکران گفتم یعنی برم خونه مردم گفت نه این بالای دیوار میخوره به اتاق دختره پنجره اتاقش هم کشویی گفتم تو اینارو از کجا میدونی گفت مامانم زیاد میره خونشونو میاد با مامان دختره دوسته گفت میری تو اتاق دختره یکی از شورا سوتین و شورتشو برمیداری جق میزنی روش عکس میگیری میای گفتم با حالت گیجی گفتم باشه کی برم گفت فردا صبح قراره راه بیوفتن تو ساعت ۹ از اینجا برو بالا بعد رفتی ما این پایین منتظریم از دختره بخوام بگم (اسمش زینب بود ۱۷ سالش بود محجبه کامل با چادر مانتو ساق بند کامل مشکی چشم ها و موهای مشکی صورت کشیده و دماغ عروسکی و لبای کمی درشت با بدن لاغر و کشیده با قد فکر کنم تقریبا ۱.۶۹ یا ۱.۷۰) فردا شد و ما رفتیم برای انجام کار من از دیوار رفتم بالا دوستام هم مراقب اطراف بودن رفتم بالا با یه فشار خیلی زیاد پنجره اتاق دختررو کردم کنار و باز کردم رفتم تو پنجره رو بستم داشتم اتاق رو نگاه میکردم و رفتم سمت کمد لباس زیرش بعد دیدم دختره آمده تو اتاق لباسای بیرون تنش بود با چادر و مقنعه و مانتو و ساق بند و شلوار مشکی بود گفت تو کی هستی اینجا چه غلطی میکنی الان همسایه هارو صدا میزنم گفتم تورو خدا اینکار و نکن غلط کردم گوه خوردم هر کاری بگی میکنم زانو زدم افتادم به پاش دیدم یه لبخند ریزی زد و گفت هرکاری گفتم بله بعد دست انداخت موهامو گرفت و چند تا چک خوابوند زیر گوشم بعد گفت همونجا باش تا ببینم بیرون چه خبره رفت از پشت پرده پنجره اتاقش دید دوستای من پایین نشستن و سرشون و گوشیشونه بعد امد سمتمو بهم گفت گوشیتو خاموش کن بعد موهامو گرفت و گفت پاشو منو برد تو اتاق مادر و پدرش بعد دوباره صورتمو گرفت چند تا کشیده دیگه خوابوند تو صورتم گفت الان بهت یه درسی میدم یادت نره گفتم زینب خانم ببخشید گفت خفه شو واسه چی آمدی تو خونه ما گفتم دوستام گفتن بیام رو شورت و سوتین شما جق بزنم عکس بگیرم بهشون نشون بدم گفت الان یه درسی بهت میدم یادت نره از این به بعد تو هر چی من بگم گوش میکنی فهمیدی به من گفت برو رو تخت به شکم بخواب بعد رفت چند تا شال آورد و دستو پاهامو بست من طوری بود که پشتم به در بود و نمی تونستم هیچی ببینم فهمیدم رفت از اتاق چند تا وسایل آورد اما نفهمیدم چی شروع کرد به پوشیدن دست کش های لاتکس بعد دست انداخت پیرهن منو کشید بالا و از گردنم هم در آورد کشید تا بالای دستام بعد دست انداخت دکمه شلوارمو باز کرد کشید آورد تا پایین زانوام بعد دست انداخت شرتمم هم تا پایین زانوم کشید پایین گفتم زینب خانم چیکار میکنید با دست زد روی تخم هام بعد یبار دیگه هم زد از درد به خودم پیچیدم گفت نشنیدم چی گفتی گفتم ببخشید زینب خانم گفت آفرین گفت صدات در بیاد تختماتو فشار میدم گفتم نه ببخشید بعد دستشو کرد توی یه کرمی دستاشو چرب کرد شروع کرد کونمو مالیدن و میگفت آخ جون چه کونی بعد با دوتا انگشتاشو گذاشت دور سوراخ کونم بعد یه چک کرد و گفت جون چه سوراخ تنگی بعد انگشت اشارشو کرد تو کونم من از شدت درد گفتم زینب خانوم تورو خدا انگشتتونو بکشید بیرون زینب هم میگفت جون چه سوراخ تنگی داری بعد انگشت دومش هم کرد تو سوراخ کونم از شدت درد کونم داشت آتیش میگرفت تا میومدم بلند از درد داد بزنم تختمامو سفت میگرفت و میگفت صدات در نیاد بعد انگشت سومش کرد تو کونمو تند تند کونمو انگشت میکرد و دره کونم چک میزد بعد از چند دیقه انگشت کردن کونم انگشتاشو کشید بیرون و شروع کرد چند دیقه محکم چند بار دره کونم چک زدن آنقدر چک زده بود به کونم که لپای کونم داشت آتیش میگرفت و ذوق ذوق میکرد. بعد بلند شد زیپ شلوارشو باز کرد شلوارو شرتشو درآورد اما هنوز چادر و مانتو ساق بند و مقنعه اش تنش بود یه جوراب ساق بلند مشکی هم پوشیده بود دست انداخت از رو تخت یه دیلدو دو طرفه برداشت حسابی با کرمی که داشت چربش گرفت یه طرفشو بعد اون طرفشو که چرب کرده بودو آروم آروم کرد تو کصش و شروع کرد آروم آروم تند کردن دیلدو تو کصش بعد چند دیقه تکون دادن دیلدو تو کصش آب زینب امد و درحالی که حسابی آه و ناله میکرد آب کصشو ریخت رو سوراخ کونم گفت جون حسابی حشریم کردی بعد دوباره همون طرف دیلدو رو که کرده بود تو کصشو دوباره کرد تو کصش بعد اون یکی سره دیلدو رو مالید به سوراخ کون من که با حسابی با آب کصش خیس کرده بود بعد دیلدو رو خشک با آب کصش فرو کرد تو کونم من از شدت درد کونم داشت منفجر میشد ولی از ترس اینکه تختمامو فشار نده یواش ناله میکردمو دندونامو به هم فشار زینب هم شروع کرد تلمبه زدن تو بعد چند دیقه همینجوری که داشت تلمبه میزد پای راست از زیر سینم رد کرد و گفت حسابی لیس بزن باید پا جورابمو تمیز کنی جورابش حسابی بوی عرق میداد شروع کردم لیس زدن جورابش بعد چند دیقه دست انداخت جورابشو درآورد و انداخت بغل من گفت حالا پامو لیس بزن منم همین کارو کردم و اونم شروع کرد تند تند تلمبه زدن بعد چند دیقه آبش امد و ریخت روی دیلدو و کون من زینب دیلدو از تو کصش درآورد و بعد زینب ولو شد روی کمر من و گفت وای چه حالی داد تا حالا اینطوری ارضا نشده بودم بعد دوباره پاشد دست انداخت دیلدو از کون من کشید بیرون بعد رفت دیلدو شست و گذاشت روی یه حوله بعد امد یه بات پلاگ گذاشت تو کون من بعد رفت دوباره همون دیلدو دو طرفه رو برداشت امد روی تخت کنار من وایستاد بعد دوباره یه طرف دیلدو رو کرد تو کون من و رفت جوراب پای راستش رو که درآورد بود کنار منو چپوند تو دهنم بعد بلند شد وایستاد و خودش خم کرد و پاهاشو یکم باز کرد بعد انگشتشو کرم زد مالید به سوراخ کونش بعد گفت میخوام منم سوراخ کونمو باز کنم بعد اون یکی سره دیلدو رو یواش یواش کرد تو سوراخ کونش بعد شروع کرد آروم تلمبه زدن و آه و ناله کردن و میگفت از سوراخ کون چقدر حال میده بیشتر از کص همینجوری تلمبه میزد و آه ناله میکرد و از اونورم کصشو میمالید و جق میزد بعد چند دیقه دوباره آبش امد و پاشید رو کون و کمر من بعد زینب پاشد دیلدو درآورد و گذاشت کنار بعد جورای پای راستشو در آورد مثل طناب انداخت جلو دماغ من بعد با دستاش که جورابش میکشید صورت منم هم کشیده می شد به عقب بعد جورابش ول کرد دوباره سوراخ کون منو چرب کرد بعد شروع کرد یکی یکی از انگشت کوچیکه پاش تا شصتشو دونه دونه با فاصله از م یکی یکی میرد تو کونم تا رسد به شصتش ۵ تا انگشت پاشو کامل کرد تو کونم منم اون طرف با جوراب که تو دهنم بود ناله میکردم و زار میزدم بعد شروع کرد پاشو جلو بردن تو کونم از اون طرفم با جورابش صورتمو میکشید عقب میخندید با زور پاشو تا نصفه کرد تو کونم بعد چند ثانیه پاشو از کونم کشید بیرون دیگه هیچی حس نمیکردم کونم بی حس بی حس شده بود و داشت ذوق ذوق میکرد و میسوخت زینب هم میزد دره کونمو میگفت آفرین گشاد شدیا الان دیگه شدی جنده ای خودم بعد پاشد یه دیلدو کمری ۲۵ سانتی پوشیدو لنگشو سفت کرد و امد کرد تو کونمو به شکم خوابید روم شروع کرد تلمبه زدن یه دستشو انداخته بود دور گرفتمو با به دستشم داشت کیرمو میمالید آنقدر تلمبه زد و مالید تا کیرم راست شد و دره گوشم هی میگفت آفرین کونی کونی من کیه تویی و گوشمو گاز میگرفت بعد چند دیقه تلمبه زدن و مالیدن کیرم منم آخر آبم آمده ریخت تموم روی دستکشش بعد از روم بلند شد و شروع کرد درآوردن دستکشاش و پاک کردن خودش و کون من با دستمال بعد دستو پامو باز کرد و گفت برو میخواستی رو شورت و سوتینم جق بزنی عکس بگیری برو انجام بده بعدم از همونجایی که آمدی برگرد منم رفتم کارمو انجام دادمو رفتم که از پنجره و دیوار بیام پایین از شدت درد نتوستم افتاد زمین و همین لباسام خاکی شد هم دستو پاهام داغون بدونه اینکه کسی بفهمه خودمو لنگان رسوندم خونه رفتم تو حموم از حموم که امدم بیرون کونم که آب خورده بود یکم بهتر شده بود اما هنوزم میسوخت گوشیمو روشن کردم دیدم دوستام هم زنگ زده بودن هم پیام دادن که چی شد چیکار کردی چرا گوشیتو خاموش کردی منم عکسارو براشون فرستادم گفتم رفتم تو اتاق دختره دیدم صدا میاد قائم شدم زیر تختش گوشیمو خاموش کردم که یه وقت زنگ نزنید بفهمه بعد که رفت بیرون برای خرید منم رفتم کارمو کردم و اومدم بیرون. خب این بود از داستان من اگه خواستید بازم با زینب داستان های دیگه ام پیش آمد خواستید اونم مینویسم خداحافظ نوشته: حسین لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده