رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

     عاشقی × ترنس × گی × سکس ترنس × داستان ترنس × داستان گی × سکس گی × داستان سکس ترنس × سکس با ترنس ×

داستان آشنایی با پسر ترنس تا سکس با همدیگه

سلام
من تاحالا داستان سکسی خاصی نداشتم هر رابطه ای بوده باهم دیگه سکس داشتیم و تموم شده
آدمیم نیستم که عادت به دروغ و کسشر گفتن داشته باشم سر کسی رو الکی درد بیارم یا بخوام با داستان خیال بافی و کصشر وقت کسی رو بگیرم
قصدم اینه یه داستان کامل و واقعی براتون تعریف کنم پس اگه یکم طولانی شد شرمندتونم ولی مطمئنم تا آخرش بخونید پشیمون نمیشید میرم سر اصل داستان :
من یه رفیق چند ساله قدیمی دارم که وضع مالیشون خیلی اوکیه اسمش حامده و الان استانبول ترکیه زندگی میکنه یه واحد آپارتمان توی تهرانپارس داره و مطمئن تر از من کسی نداره حامد مثل داداشم بوده از بچگی
خلاصه روزی که داشت مهاجرت می کرد بهم پی ام داد که خونه منو یبار دزد زده اونجا راه دزد زیاد داره و اینا اگه مشکلی نداری من که ترکیه ام واسه یه سری مناسبتا میام ایران توام هرکی و هرچی خواستی بیار خونه فقط نرینید تو وسیله های خونه و این داستانا دزدی چیزیم یه دفعه نزنه به خونه خدایی نکرده! من خودمم چند ماه قبلش قصد مستقل شدن رو داشتم و داشتم پول جمع میکردم که برم خونه اجاره کنم ؛ وقتی دیدم حامد داره همچین پیشنهادی رو بمن میده منم که گفتم خوبه و بدون شک قبول کردم گفتم اوکیه داداش خیالت راحت.
خلاصه حامد یه ساله الان ترکیه و یه سری مناسبتا میاد ایران پیش من تهرانپارس و برمیگرده! بهش گفتم چرا خونه رو نمیفروشی؟ گفت تو ایران ملک داره روز به روز میره بالا و منم بفروشم ضرره و اینا خلاصه از این داستانا بگذریم.
بعد از حامد ؛ ممد رفیق فاب منه که زمان مدرسم باهاش آشنا شدم
نمیدونم از کجا و چجوری یه رفیق ترنس از شاهین شهر اصفهان پیدا کرده بود فکر کنم قبلا باهم دیگه ام سکس داشته بودن ولی من مطمئن نیستم کامل از هیچ کدومشونم هیچ وقت نپرسیدم!
ممد تقریبا سه چهار ماه پیش به من زنگ زد که داداش من یه رفیق با این شرایط دارم 17 سالشه ترنسه پسره اسمشم پارساست و… من ببرمش خونه مامان بابام داستان میکنن چون سرو وضع ترنسه کلا دخترونست
جاییم نداره بره پیش آشنا تو بیا یه لطفی کن بزار چند روز پیشت بمونه
منم که دیدم خونه خالیه و اینا رفتو آمد آنچنانیم با کسی ندارم گفتم اوکیه بگو بیاد.
دورو ورای ساعت چهار و نیم پنج غروب اومدن خونه من با ممد ؛ ممد تو کاره سیستم بندی ماشینه مشتری داشت پارسا رو گذاشت پیشه منو گفت هواشو داشته باشو از این داستانا خلاصه که رفت ممد.
اومد داخل اول یخش باز نشده بود سرد بود ؛ یکم از پارسا میگم براتون: پارسا یه ترنس پسر که روحیه خیلی لطیف و دخترونه و ظریفی داره , مرداد ماه 1403 وقت عمل تطبیق جنسیت داره ، خیلی دافه هرکی میبینش اصلا فکر نمیکنه این پسره من خودم بار اول دیدمش پشمام ریخت😂 ، اصالتا کورده منم اصالتا لرم ، هیکل خیلی دخترونه و سکسی پوست سفید و سفت و صافی داره ، فیس خیلی خوبی داره لباشم ژل زده ، ناخوناش کاشته و… خلاصه که چجوری بگم بدجوری نور چشمی و تایپ منه .
و اینکه میگه پرنیا صدام کنید و زیاد خوشش نمیاد پارسا صداش کنن من خودم همیشه بهش میگم پرنیا که بدش نیاد.
خب بریم سره اصل داستان ؛ پرنیا اومد خونه من و لباساشو عوض کرد لباسای خونگی دخترونه که خب واسه یه ترنس پسر عادیه و خیلی داف بود من خیلی چشمم گرفته بودش ولی به روی خودم نمیاوردم از اونجایی که زیادی قُد و مغرورم😂💔
دیگه گذشت و شب شد کمو بیش باهم حرف زدیم تو این چند ساعت بهش گفتم همیشه انقدر ساکتی که خودشم دراومد گفت نه من زیاد گرم نمیگیرم با کسی ولی اگه گرم بگیرم بد گرم میگیرم منم با خودم گفتم پیش خوب کسی اومدی پس😂
شب شد پرنیا قرار بود یه هفته پیش من بمونه
رختخواب آوردم برای اونو خودم من از اونجایی که قدم بلنده 191 قدم تو پتوی یه نفره جام نمیشه و باید پتوی دونفره بندازم رو خودم
واسه اونم یه دونفره آوردم خلاصه بهترین پتو و تشک و بالشتو براش آوردم که احساس غریب بودن و این داستانا نکنه دیگه من خیلی خسته بودم با اینکه کاری نکرده بودم نمیدونم واسه چی چرا خیلی خسته بودم اون شب ساعت حدودا دورو ور یک و نیم اینا خوابیدم این بچه ام از صبح انقد اینور اونور کرده بود خسته بود ساعت 1 خوابش برد
پرنیا تک فرزنده مادرش توی ۸ سالگی پرنیا سرطان داشت و متاسفانه فوت کرد😅💔 پدرش هم نامادری آورد براش و خوشبختانه نامادریه خوبیه براش و خوشحالم که شانس خوبی تو این یه مورد آورده😅
پدرش و نامادریش کاملا حمایتش میکنن و قراره خوشبختانه مرداد ماه بره عمل کنه که خیلی خوشحالم براش از این بابت♥️
دیگه گرفتیم خوابیدیم و من یدونه بوتیک دارم توی تهرانپارس که با یکی از دوستام شریکم اکثرا اون شیفتای صبح در مغازه ست و من ظهر تا ۸ شب دوباره اون میاد دره مغازه و دیگه اکثر اوقات توی مغازه میخوابه چون با خانوادش زیاد میونه خوبی نداره
فردای اون روز ساعت 11 و 20 بود حدودا بیدار شدم دیدم پرنیا نیستش رفتم تو اتاقم دیدم ساکشو وسیله هاش هست
روی اپن و دیدم که نوشته گذاشته که من دارم میرم بیرون پیش دوستام هروقت بیداری شدی به شمارم یه زنگ بزن یا پیام بده منم سریع شمارشو زدم پیام دادم که امیرم هروقت خواستی بیای خونه بهم زنگ بزن
چند دقیقه بعد جواب داد اوکی مرسی؛
من آماده شدم رفتم سر کار تا حدودا ساعت 7 و نیم اینا و اومدم خونه
بهش پیام دادم من خونه ام هروقت خواستی بیا
حدود 20 دقیقه بعد اومد خونه لباساشو عوض کرد منم واسه شام چهارتا بندری از بیرون خریده بودم جاتون خالی خیلی چسبید خیلیم تشکر کرد😅
شب دوم یخش داشت باهام آب میشد حرفامون مکالماتمون داشت بیشتر میشد همون شب دوم ممد ساعتای ۱۰ و نیم اینا اومد پیشمون یه سر زد و نیم ساعته اومد و رفت پرنیا میگفت من حوصلم سر رفته بیا یه بازی کنیم فیلم ببینیم هرچی خلاصه من گفتم بازی که چیز خاصی ندارم و حضور ذهنم ندارم ولی فیلم خوب اگه داری فلش میدم بهت با گوشی بریز ببینیم تو تلویزیون اونم گفت آره اتفاقا دو سه تا فیلم دارم خواستم ببینم وقت نکردم باهمدیگه می بینیم این چند روز گفتم اوکیه بزار فیلم گذاشت دیدیم و تموم شد آخر شب بود جاهامونو انداختیم خوابیدیم و فردا من ۹ و نیم صبح بود حدودا پاشدم دیدم پرنیا خوابه رفتم دوتا تون بربری گرفتم اومدم دیدم بیدار شده اومدم گفت عه فکر کردم رفتی سرکار
گفتم نه رفتم نون خریدم
خلاصه اومدیم صبحانه خوردیم من رفتم بوتیک و پرنیا و دوستشم تا کافه رسوندم ( دوستش دختر بود )
من اون روز ناهار نخوردم ساعت های چهار غروب پنج غروب حالم خیلی بد شد به شریکم فردین گفتم من ناهار نخوردم حالمم خیلی کیریه میرم خونه
رفتم یه فست فودی ( من بیشتر وقتا غذای آماده میگیرم چون کسی نیست آشپزی کنه )😅
دوتا فلافل خوردم و یکم اوکی تر شدم
رفتم خونه به فردینم پیام دادم من رفتم خونه اوکی نیستم امروز
( چهارشنبه بود )
فردینم فرداش که میشد پنجشنبه میخواست بره شمال با دوستاش تا شنبه منم گفتم پنجشنبه رو کلا ببندیم بوتیک که تخمی خلوته حال ندارم کله صبح پاشم بیام مغازه جمعم که تعطیله تا شنبه باهم میایم اوکی دادیم و…
ساعت های 6 و نیم اینا پرنیا زنگ زد با گریه و زاری که کِی میای خونه میخوام برم خونه منم حقیقتن ترسیدم گفتم چیزیش نشده باشه اینم چند روز اومده بالاخره تو شهر غریبه و این داستانا
هرچی پشت گوشی گفتم چیشده چیشده هیچی نگفت گفتم من خونم امروز حالم اوکی نبود زود برگشتم از سرکار دیدم با گریه قطع کرد حدود 10 دقیقه دیگه اومد خونه
اومد نشست گریه و زاری هرچی میگفتم چی شده هییییییچی نمیگفت دیگه آتیشش یکم خوابید اومد برام تعریف کرد که سه نفر اومدن فهمیدن این بدبخت ترنسه گیر دادن بهش و میخواستن ببرنش و به زور تو ماشینو دیدن این نمیاد گوشیشو خواستن بگیرن و این داستانا خداروشکر یه صاحاب مغازه تو پیاده رو آوردش تو مغازه این بی ناموسام دیدن داره داستان میشه پیچیدن ، این بچه ام ترسیده هول کرده
منم در اومدم یکم بهش روحیه بدم رو میز ناهار خوری نشسته بود داشت گریه میکرد
برای اولین بار دستاشو گرفتم خیلی دستای نرم و سکسی و سفیدی داشت
ظریف حتی از یه دخترم زیباتر ، بهش گفتم عیب نداره طبیعیه این ماجراها واسه هر کسی پیش میاد بالاخره تو کشور جهان سومی هستیم و…
دیدم چند دقیقه بعد آروم شد تشکر کرد ازم که خیلی خوبی و این داستانا… منم یکم حال کردم با این حرفش حقیقتا جذبم کرد حرفش
دیگه آروم شد کلا ساعتای 8 و نیم 9 بود من زنگ زدم دوتا پیتزا گرفتم آورد خوردیم و تشکر کرد بازم و…
من سر وضعم خیلی تخمی بود هر روز حموم میرم ولی دو روز بود که حموم نرفته بودم بهش گفتم من اوضام خیلی کیریه میرم حموم گفت اوکی
پرنیا کلا یخش با من آب رفته بود و اوکی شده بود باهام میدونستم که از منم خوشش اومده چون از حرکتاش می فهمیدم
من رفتم حموم کارم تموم شد جقم نزده بودم اصن گاییده شده بودم یه دستم جق زدم تو حموم حوله رو یادم رفته بود بزنم پشت در در حمومو باز کردم گفتم پرنیا حوله منو بی زحمت بیا بده بهم اومد جلوی در حموم شوخیش گرفته بود حوله رو گرفته بود عقب درو هول میداد سمت من که من برم عقب در باز بشه کیر منو ببینه یه جورایی
منم جلوی خودمو گرفتم حالا هرطور که شده حوله رو از دستش کشیدم پیچیدم رو خودم اومدم بیرونو پرنیا نشسته بود رو مبل سرش تو گوشیش بود بهش گفتم با اسپیکر یه موزیک بزار موزیک گذاشتو دیدم چند دقیقه بعد حوله دورم بود سرم تو گوشی بود ( من هروقت از حموم در میام گوشیمو چک میکنم چند دقیقه ) به من گفت بدنت چقدر فیته باشگاه میری؟ سرشونه هات خیلی خوبه خلاصه تعریف های پیاپی میکرد. منم گفتم نه باشگاه نمیرم نظر لطفته و فلان و بیصار سر شوخی رو دوباره گرفت روم میومد به هر طریقی از شوخی میخواست دستمالیم کنه منو بازو هامو می گرفت به سینه هام دست میزد با لبو دهنش می چسبید به گردنم نفس میکشید میخواست یه جوری منو حشری کنه
منم بلندش کردم شورتک خیلی کوتاو سکسیم پوشیده بود برم گذاشتمش رو مبل گفتم بشین تا برم لباسامو عوض کنم بسه دیگه
خلاصه رفتم اتاق لباسامو عوض کردم اومدم نشستم رو مبل ؛ گفت ناخنامو باید رفتم اصفهان سریع برم ترمیم کنم خیلی دارن بد میشن و اینا
بعد چند دقیقه دیدم اومد رو مبلی که من نشستم اومد لم داد بغل من گفت به نظرت کدوم این طرحا رو بزنم واسه ترمیم دفعه بعدم؟
منم یکی رو انتخاب کردم دیدم گفتم واااای چقدر سلیقت مثل خودمه میدونستم همینو میگی منم نگاش کردم پوزخند زدم دیدم خیلی غیر ملاحظه اومد ماچم کرد از لپ گفت چقدر ریشات باحاله از فرمشون خوشم میاد رفت آشپزخونه آب خوردو منم جا خوردم و مطمئن شدم که ازم خوشش میاد انگار جنا تو کونم عروسی گرفته بودن خستگی اون روز کلا از سرم پرید😂
دیگه همینطوری حرف و بحث راجب چیزای مختلف میزدیم که ساعت حدود ۱۲ و نیم 1 بود گفت فیلم ببینیم؟
منم که با خودم گفتم دو روز پشت هم تعطیلم بش گفتم ببینیم اوکیه
بهتون پیشنهاد میکنم این فیلمو حتما ببینید فیلم خیلی خفنی بود ژانر عاشقانه بود و خیلیم غمگین بود اسم فیلمش ( پنج فوت فاصله ) بود و واقعنم ارزش دیدن داره ؛ خب از این قضیه بیایم بیرون ؛ قبل از اینکه فیلمو بخوایم ببینیم پرنیا به من گفت تشک منو پیش خودت بنداز خونه خیلی سرده من دم صبا سردم میشه ساعت چهار و پنج و اینا…
گفتم میخوای تشک دونفره بیارم؟ آره مشکلی نداره
تشک دونفره آوردم انداختم دوتام پتو دونفره و…
دراز کشیدیم فیلم دیدیم موقع فیلم دیدن خیلی میچسبید به من اواخر فیلمم گفت سردمه بغلم کن من محکم بغلش کردم خیلی بدن سکسی داشت زده بودم بالا خودشم فهمید
فیلم تموم شد خوابمون نبرد ساعتای سه و نیم اینا بود حدودا برقام خاموش بود گفت چرا انقد تکون میخوری تو جات گفتم اذیتی برم تشک یه نفره بیارم بخوابم رو اون گفت نه کلا میگم چرا امشب انقد تکون میخوری گفتم خوابم نمیبره گفت منم همینجور
بیا باهمدیگه یکم حرف بزنیم خوابمون بگیره گفتم باشه
گفت برگرد نگام کن
قشنگ فیس تو فیس هم بودیم بهم گفت اولین باری که منو دیدی حست راجع به من چی بود منم گفتم فکر نمیکردم اصلا پسر باشی خیلی داف بودی جا خورده بودم ولی به روم نیاورده بودم خوشم اومده بود ازت حدس میزدم آدمه خوبی باشی که واقعنم بودی یکم خندید ذوق کرد دستشو انداخت رو گردنمو اون یکی دستشم گذاشته بود زیر چونم داشت با ریشام بازی میکرد
منم همین سوالو ازش پرسیدم گفت اول دیدمت ازت خوشم اومده بود چون خیلی قدت بلند بود فیستم اوکی بود و اینا ولی خیلی جدی بودی و اخمات تو هم بود بعد چند وقت فهمیدم حالت صورتت همینطوریه حس نمیکردم اخلاقتم انقدر خوب باشه و مهربون باشی خیییلی مهربونی کلا شیفتت شدم این چند روز انقدر جدی و سر به زیری سرت خیلی تو کار خودته از این اخلاقت خیلی خوشم میاد و خیلی جذبم کرد چند بارم خواستم بهت بگم بحثش پیش نیومده یا نشده یا روم نشده بهت بگم
باور کن اگه برقا خاموش نبودم نمیتونستم این حرفارو بهت بزنم!
بهش گفتم پرنیا یه چیزی میدونستی؟ گفت چی؟ گفتم بد تایپمی
خیلی تو مخم بودی این چند روز اونم گفت توام همینطور
دیدم سرمو کشوند جلو لبامو بوسید منم دیدم دیگه بد جور دلشه و مطمئن شدم که میخوادم بلند شدم ( شقم کرده بودم😂💔 ) افتادم روش ازش لب محکم گرفتم اونم موقع لب گرفتن خیلی محکم بغلم کرده بود حس خیلی خاصی داشتم
وسطای لب بازی دستشو برد سمت کیرم بهش گفتم چند بار سکس داشتی؟ گفت شاید باورت نشه ولی اصلا سکس نداشتم
گفتم دوست داری بازت کنم گفت از خدامه دوباره سرمو گرفت ازم لب گرفت از رو شورتم با کیرم داشت بازی میکرد نور آبی اتاقو روشن کردم فضا خیلی سکسی شده بود کیرمو در اورد عاشق کله کیرم شده بود ولی میترسید بره توش خیلی دردش بیاد که خیلی ام دردش اومد ( کیرمو تو تاپیکام میتونید ببینید ) واسه باز کردنش خیلی داستان داشتیم ولی باز شد بالاخره و با عشق سه راند درست حسابی حال کردیم اون شب بعد سکس سیگار کشیدیم که خیلی کیری چسبید حدود ساعت 6 صبح خوابیدیم که خوابیدن شم واقعا خیلی چسبید دیگه تا اون یه هفته ای که پیش من بود من همیشه دوست داشتم کنارم باشه و هر روزش بیشتر از ۵ راند با همدیگه سکس میکردیم بعد از یه هفته رفت ولی پیام بازی و ویدیو کال با همدیگه خیلی داشتیم تا الان اسفند ماه قراره دوباره هفته بیاد پیشم و دوباره به همدیگه برسیم
الان که عزیز کرده منه ولی بعد از عملش واقعا پرنیا بنظرم تنها فرشته زندگی من میشه همه چی تمومه این آدم باید ببینم شرایط چطوری میشه بعد از عملش اگر واقعا همدیگرو خواستیم من پا به پاشم تا تهش
به امید روزی که همه بتون با اونی که دلشون میخواد سکس کنن و رابطه عاشقانه خوبی باهم داشته باشن.
این اولین و آخرین داستانیه که تو کونباز میزارم و امیدوارم از داستان زندگیم لذت برده باشید😅♥️

نوشته: Devil_boy73

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.