-
poria
-
minimoz
-
آخرین مطالب ارسال شده در انجمن
-
توسط chochol · ارسال شده در
2 قسمت فیلم بدن نمایی میلف سکسی و حشری . کلیپ اول تایم: 01:25 - حجم: 9 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم کلیپ دوم تایم: 02:30 - حجم: 16 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم -
توسط chochol · ارسال شده در
4 قسمت فیلم بدن نمایی داف تپل و گوشتی وطنی برای پارتنرش . کلیپ اول تایم: 02:16 - حجم: 15 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم کلیپ دوم تایم: 01:30 - حجم: 10 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم کلیپ سوم تایم: 02:50 - حجم: 18 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم کلیپ چهارم تایم: 03:40 - حجم: 24 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم -
توسط chochol · ارسال شده در
بدن نمایی تینیجر خوشگل کص صورتیش نشون میده بدون صدا . تایم: 02:40 - حجم: 15 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم -
توسط chochol · ارسال شده در
خواهرزن شیطونم رامیلا (پایانی) با عرض سلام مجدد با ادامه ی داستان در خدمت شما دوستان عزیز هستم. من و خانمم ازدواج کردیم و رفتیم سر خونه و زندگی خودمون. چند روزی رفتیم مسافرت ماه عسل و وقتی برگشتیم، یکی یکی فامیلها دعوتمون میکردن و هر شب خونه ی یکی بودیم. فامیلهای خانمم که ما رو دعوت میکردن، خواهرزن خوشگلم رامیلا هم همراه ما میومد و شب می رسوندمش خونه شون. اما یه شب جمعه بود که خونه ی عمو کوچیکشون بودیم. این عموش مرد باحال و شوخ و شادیه و باهاش خیلی رفیق شدم. اون شب چون فرداش جمعه بود و تعطیل و هم اینکه با عموش رفیق بودم و حال میکردم، تا دیر وقت نشستیم و خیلی خوش گذشت. دیگه دیدم دیر وقته و مادر خانمم اینا خوابن، رامیلا رو بردیم خونه ی خودمون. هوا سرد بود و خواب از سرمون پرید. خونه ی خودمونم دوباره نشستیم و سه تایی تعریف میکردیم. خانومم سرشو گذاشت روی پای من و دراز کشید روی مبل با موهاش بازی میکردم و سر و گردنش رو نوازش میکردم و میگفتیم و میخندیدیم که یواش یواش خوابش گرفت و همونجا خوابش برد. به رامیلا گفتم برو متکا و پتو بیار همینجا بخوابه. بیدارش کنم دوباره خواب از سرش میپره و بد خواب میشه.… خودمونم رفتیم توی اتاق و آروم باهم حرف میزدیم و از دوست پسرش و کارهاشون تعریف میکرد و خوب زیر زبونش رو کشیدم. لب تختخواب نشسته بودیم و آروم روی رونش دست میکشیدم تا دیگه دستمو گذاشتم روی کوسش. معلوم بود با مالیدن رونش و تعریف خاطراتش با دوست پسرش حشری شده بود. چون بغیر از اینکه پاهاشو بست و گفت نکن دیوونه، یه وقت مریلا میاد میبینه، مخالفتی نکرد و حتی دستم رو پس نزد. منم آروم کوسش رو میمالیدم و توی دستم فشار میدادم. پاهاشو شل کرد و با صدایی که شهوت توش موج میزد گفت نیما، الان وقتش نیست، بذار یه وقت دیگه که تنها بودیم. میترسم مریلا بیاد. نترس عشقم، اون اینقدر خسته بود که الان بیهوش شده. دیشب تا نصفه شب داشتم میگاییدمش و صبح زودم بیدار شدیم رفتیم سرکار. الانم که ساعت از سه گذشته و مطمئن باش تا ظهر میخوابه. -خب حالا برو حداقل یه سر بهش بزن بیا، میترسم. -باشه عزیزم، راحت بشین الان میام… وقتی رفتم و برگشتم دیدم دستش توی شلوارشه و داره کوسشو میماله. گفتم چند وقته سکس نکردی؟ از جمعه تا حالا. حتما قرار بعدیتون فردا بوده. -آره، اکثرا جمعه ها مامان باباش میرن مهمونی و خونشون خالیه. -بیخیال، امشب خودم چنان حالی بهت میدم که دیگه فقط بیای پیش خودم. بغلش کردم و بدن نرم و نازش رو که داغ هم شده بود کشیدم توی آغوشم. یه بوسش کردم و صورتش رو چرخوندم سمت خودم و لب گذاشتم روی لب نرم و قلوه ایش که همیشه آرزوی خوردنش رو داشتم. اول با چند تا بوسه شروع کردم و بعدش شروع کردم به خوردنش. مثل لب خانمم خوشمزه و نرم بود. باهام همراه شد و دیگه محکم چسبیدیم به هم. همینطور که لب میگرفتیم، چپ شدیم روی تخت و رفتم روی بدنش. هنوز لبش رو ول نکرده بودم و شاید چهار پنج دقیقه بود که لب میگرفتیم و کیرمو فشار میدادم به کوسش و رونش. تا همینجاشم واسم اوج لذت بود و انگار روی ابرها سیر میکردم. تمام صورتش رو میخوردم و میبوسیدم. گوش و گردنش رو میخوردم و آروم آه میکشید. با یه دستش پشت سر و گردنم رو نوازش میکرد و با اون یکی کمرم رو. کوسشو به کیرم فشار میداد و بالا پایین میکرد. وای که این دختر چقدر شهوتیه و شهوت انگیز. دیگه طاقت نیاوردم و هر چی سینه ش رو از روی تاپ و سوتین مالیده بودم بس بود و باید لختش میکردم. تاپ و سوتینش رو کشیدم بالا و با دیدن سینه های خوشکلش آب از لب و لوچهم راه افتاد. دو دستی گرفتمشون و یکی یکی نوکشون رو لیس میزدم و میمکیدم. میکردم توی دهنم و سعی میکردم همه شو جا بدم توی دهنم و بمکم و با لبهام ماساژش بدم. بازوهامو فشار میداد و دست میکشید لای موهام و آه میکشید. حسابی خوردم و کیف کردم. شکمش رو آروم با لبهام میمکیدم و لیس میزدم و میرفتم پایین. حتی توی نافشم لیس زدم و مثل سوراخ کون زبون میکردم توش و میچرخوندم. رفتم پایینتر و همراه لیس زدن و خوردن، شورت و شلوارش رو یواش یواش باهم میکشیدم پایین و تاج کوسش رو میخوردم و رونهاش رو لیس میزدم و میمکیدم میرفتم پایینتر. همینطور رفتم پایینتر و دیگه کامل شلوارش رو از پاش درآوردم و انگشتهای خوشگل و تپل پاهاش رو میمکیدم و یواش یواش از همونجا برگشتم بالا. میخوردم و میمالیدم و لیس میزدم تا رسیدم به وسط رانهای نرم و لطیفش. آروم گاز میگرفتم و زبونم رو میچرخوندم روش و میمکیدم و میرفتم به سمت کوسش. تمام این کارها رو بارها و بارها با خانم سکسی و خوشگل خودمم کرده بودم و عاشق این مدل شروع توی سکس بود و حسابی داغ میکرد. همینطور به خوردن قسمت داخلی رونهاش ادامه دادم و خواهر زن حشری و خوشگلم که حالا تقریبا لخت بود و فقط تاپ و سوتیتش بالای سینه هاش مونده بود، کوس خوشکلش رو واسم بالا پایین میکرد و آه میکشید. کناره های کوسش یعنی بیخ رونش رو بیشتر خوردم و بالاخره کوس نازش رو کشیدم توی دهنم. حسابی آب انداخته بود و منم همه رو مکیدم و خوردم. چنان کوسی ازش خوردم که روتختی رو چنگ میزد. سرم و موهامو میکشید و فشار میداد به کوسش. متکا رو گذاشتم روی صورتش و گفتم صدات در نیاد. متکا رو بغل کرد و انگار گازش میگرفت و هوم هوم صدا میداد و کوسش رو بالا پایین میکرد. الان که صورتش رو نمیدیدم، انگار خانمم جلوم بود با رونهایی پر تر. خیلی طول نکشید که ارضا شد و کونش رو بالا پایین میکرد و میکوبید روی تخت. رونهاش میلرزید و با صدای خفه ای زیر متکا جیغ میزد. هنوز داشتم کوسش رو میمکیدم و تند تند چوچولش رو زبون میزدم که دیگه طاقت نیاورد و رونهای نرمش رو به سرم فشار داد. منم دیگه ولش کردم تا پاهاش شل شد و بلند شدم. یه نگاه به خانمم کردم و در اتاق رو کامل بستم. رامیلا نفس نفس میزد و ولو شده بود روی تخت. متکا رو انداخته بود کنار و چشمهاش بسته بود. نشستم کنارش و دست میکشیدم به سینه ها و شکمش. گفتم تا حالا دوست پسرت اینجوری بهت حال داده بود؟ -نه والا، تو خیلی باحالی، لامصب آدمو دیوونه میکنی. کاش تنها بودیم و راحت زیرت از لذت جیغ میزدم. -تنها هم میشیم، تو ناز نکن، من همیشه کنارتم. لبخند زد و گفت بلند شو تو هم لخت شو دیگه. -واسه چی؟ مگه سیر نشدی؟ زد روی سینه ام و گفت خودتو لوس نکن، امشب باید نون زیر کبابت رو کامل بخوری و بکنی. -کامل خوردمت ولی نمیکنمت. -نیماااااا، لوس نشو دیگه. درش بیار منم میخوام بخورمش. -جوووووون، قربون خواهر زن حشریم برم. نون زیر کبابم از خود کباب هم داغتره. بلند شدم رکابی و شلوارکم رو درآوردم و گفتم شورتمو خودت دربیار. نشست لب تخت و تا شورتمو کشید پایین، کیرم مثل فنر پرید بالا. -وووییییییی چه کیری داری نیما. کاش مال سعیدم اینقدی بود. -اونوقت کونت پاره میشد که. -مگه مال مریلا پاره شده؟ خندیدیم و کیرمو گرفت و شروع کرد به مالیدن و بالا پایین کردن. سرشو بوسید و یه لیسش زد و گذاشت توی دهنش. لامصب چه ساکی زد. هنوز مثل یه فیلم جلوی چشممه. یه ساک ناز با نگاههای شیطونی که به من میکرد و بوس فرستادنهاش. یواش یواش ساکش رو حلقی کرد و پر توف. تو لپی میرفت و دیوونم میکرد. گفتم بسه لامصب، میخوام کونتم بکنم ها. -تو که گفتی نمیکنمت. -من غلط کردم، کدوم خریه به تو بگه نمیکنمت. خندید و همونجوری به پشت خوابید روی تخت. خوابیدم روش و لب گرفتیم و گفتم امشب کاری کنم با اون کیر کوچولو کات کنی. میشی دوست دختر فابریک و دائمیه خودم. -جووووون، میشم، دوست دخترت میشم ولی فقط مریلا نفهمه. کیرمو میمالیدم لای کوسش و توی گوشش آه میکشیدم. بغلم کرده بود و اونم واسه من آه میکشید. گفت لامصب کیرت چه کلفت و داغه. چی میشد کوس منو با این پر میکردی؟ -به وقتش پرش میکنم. فعلا تا شوهر نکردی کونت رو پر میکنم. یه کونی ازت بکنم که شوهرت آیندت بگه دستت درد نکنه نیما جون که آماده ش کردی واسم. گوشمو گاز گرفت و گفت لعنتی دیوونم کردی. منو بکن دیگه. از روش بلند شدم و گفتم جوووون، عاشق دوست دختر وحشی ام. دختر باید داغ و وحشی باشه توی سکس. -حیف میترسم مریلا بیدار بشه وگرنه حالیت میکردم. -فداتم میشم، برگرد دمر بخواب کون گندهت رو ببینم… واییییییی رامیلا چه کونی داری، آخخخخخ لامصب دلت اومد این مدت ندادی بکنمش و میدادی به اون سعید دول کوچولو. -دول کوچولو چیه؟ درسته کیر تو کلفت تره ولی اونم کیرش خوبه و با همونم خیلی حال میکنم. کونش راحت حدود یکی دو سایز از کون خواهرش بزرگتره. نشستم روی رونهاش و شاید ده دقیقه فقط داشتم با کونش بازی میکردم و میمالیدمش. کیرمو میذاشت لاش و میمالیدم و باز و بسته میکردم و میلرزوندم. خم شدم بوسش کردم و از پشت گردنش رو میخوردم و گاز های یواش میگرفتم و میومدم پایین. شونه ها و کمرش رو هم خوردم و گاز گاز کردم تا رسیدم به کونش و فعلا هنوز خیلی کار داشتم باهاش. شاید ده دقیقه هم کونش رو خوردم و مکیدم و گاز گرفتم و صورتم رو مالیدم روش. صورتمو میکردم لاش و تکون تکون میدادم و از پایین تا بالای چاک کونش رو لیس میزدم. وای که چه حالی میداد و از شهوت و حشریت در حال انفجار بودم. اینقدر پیشاب از کیرم اومده بود که باورتون نمیشه. همینطور از سر کیرم کش میومد. زبونمو دور سوراخ کونش میچرخوندم و لیسش میزدم و مثل لب میبوسیدمش، زبون میکردم توش و اصلا دیوونه شده بودم. حتما میدونید چی میگم و درک میکنید اون لحظه چه حالی داشتم. کون لخت و گنده ی خواهر زنم جلوم بود و همه جوره میخوردم و لیسش میزدم. همون کونی که همیشه از دیدنش کیف میکردم و آرزوی گاییدنش رو داشتم. همونی که اون روز توی مترو و بازار منو از شدت شهوت دیوونه کرده بود. حالا این کون جلوم بود و زبونم رو خیلی راحت میکردم توش. قشنگ سوراخش شل شده بود و چراغ سبز ورودش روشن بود و بدجور بفرما میزد. گفتم رامیلا با کرم بکنمت یا توف؟ -کیر تو کلفتر از سعیده و بهتره با کرم بکنی. کرم آوردم و سوراخش رو چرب کردم و توشم مالیدم. به کیر خودمم زدم و غیر از کرم، به هر دو توف هم زدم و قشنگ لیز شده بود. وقتی نشستم زیر کونش و سر کیرمو فرو کردم لای اون کون محشرش، راحت راه خودش رو پیدا کرد و به آرومی فرو میکردم توی سوراخش. گرمای داخلش و قلمبگیه بیرونش که لپهای گرد و قلمبه ی کون سفید و نازنینش باشه، دست به دست هم داده بودن و منو تا مرز جنون بردن. هنوز باورم نمیشد کیرم رفته توی کون خواهرزن زیبا و یکی یه دونه ام و برام مثل یه خواب و رویای شیرین بود که دلم نمیخواست تموم بشه. توی همون حالت نشسته، تا جایی که میشد کیرمو فرو کردم توی کونش و دو دستی لپهای کونش رو گرفتم. رامیلا روتختی رو چنگ زده بود و یه اوووووووییییییی کرد و ساکت شد. گفتم رامیلا سرتو بچرخون این طرف ببینمت. هنوز باورم نمیشه این تویی و کیرم رفته توی کونت. سرشو چرخوند و گفت بخواب روم نیما، بغلم کن. خوابیدم و دستامو زیر شکم و سینه هاش حلقه کردم و مشغول کمر زدن روی کونش و بوسیدن صورت و گوشه ی لبش شدم. سینهش رو توی مشتم گرفتم و آروم فشارش میدادم. اونم آروم آه میکشید و راحت خوابیده بود. کونی خانم خیلی راحت کیر کلفتم رو توی کونش جا داد و بهش عادت کرد. البته هنوز روتختی رو چنگ میزد و معلوم بود درد داره ولی واسش قابل تحمل بود. دستمو بردم سمت کوسش و وقتی کوسش کف دستم جا گرفت، دیدم دوباره خیس کرده و کوس خوشکل و پفکیش شده چشمه ی آب. آروم فشارش میدادم و میمالیدمش. یواش یواش خودشم شروع کرد به بالا پایین کردن کونش و لپهای نرم و گنده ی کونش رو زیرم شل سفت میکرد و کوسش رو به دستم فشار میداد. دیشب دوبار خانمم رو گاییده بودم و کمرم سبک بود ولی حس اینکه خواهرزن بینظیر و فوق سکسیم زیرمه و دارم کونش رو میکنم، منو به اوج لذت برده بود و هر لحظه منتظر بودم آبم مثل آتشفشان توی کونش فوران کنه. نرمی و برجستگیه کونش بینهایت تحریک کننده و لذت بخش بود. شهوت زیادش با اون آه و ناله هایی که با صدای آروم و خفه از گلویش بیرون میومد و کوس آبدارش و موجی که به بدنش میداد و کونش رو بالا پایین میکرد، کاملا مشخص بود و باعث میشد منو بیشتر تحریک کنه. کوس نازش توی یه دستم، سینه ی نرم و خوش سایزش توی اون یکی دستم، کیرم توی کونش، بدن نرم و لطیفش کامل زیر بدنم، بوسش میکردم و گوش و گردن و شونه هاش رو میخوردم. همه اینا منو به مرز انفجار رسونده بود و نمیتونم توصیفش کنم که اون لحظه چه حس و حالی داشتم. شاید کلا پنج دقیقه بیشتر نتونستم در مقابل این لذت طاقت بیارم و وقتی خواهرزنم زیرم ارضا شد، منم از لذت و ارضای اون لذت بردم و ارضا شدم. آب کیرمو با فشار توی کونش خالی میکردم و انگار تمام وزنم رو انداخته بودم روی کونش. وای که چه لحظه ای بود و چه حال باشکوه و فراموش نشدنی ای بود. حس لذت و غرور و افتخار واسه به چنگ آوردن خواهر زنم و گاییدن کونش، همه باهم منو مست کرده بود و روی ابرها سیر میکردم. بدن نرم و گرمش زیرم بود و اصلا دلم نمیخواستم از روش بلند بشم. همونجوری که روش بودم، میبوسیدمش و محکم بغلش کرده بودم. شروع کردم در گوشش حرفهای عاشقانه زدن و قربون صدقه رفتنش. نمیدونم چقدر توی اون حال بودیم و حرف زدیم تا اینکه حس کردم کیرم دوباره داره بلند میشه. به صورت افقی گذاشتم لای کونش و میمالیدم بهش. کامل شق شد و دوباره توف مالیش کردم و فرستادم توی کونش. گفت نیما میشه اینبار داگی بشم؟ میخوام کیرت بیشتر بره توش. -باشه عشقم، صبر کن یه کمی هم به پهلو بخوابیم… از روش اومدم کنار و هر دو به پهلو خوابیدیم. دوباره کیرمو کردم توی کونش و کوسش رو گرفتم توی دستم. در حالی که شونه هاش رو بوس میکردم، مشغول تلمبه زدن شدم و توی حال خودم بودم. یه بار آبم اومده بود ولی هنوز شهوتی بودم. انگار سیر بشو نبودم و دلم میخواست تا صبح بکنمش. دو سه دقیقه که اینجوری حال کردم، بلند شدم و گفت حالت داگی بگیر… سینهش رو گذاشت زمین و در حالی که روی زانوهاش بود کونش رو دو دستی باز کرد و گفت بیا نیما، بکن توش. یه جوری بکن که جیگرم حال بیاد. -نمیشه عشقم، خواهرت بیدار میشه. وگرنه منم بدم نمیاد. -اووفففففف، باشه حالا بکن، بعدا باید ردیف کنی تنها باشیم و اونجوری که دلم میخواد بکنیم. کیرمو دوباره توف زدم و چپوندم توی کونش و تا جایی که میشد فرو کردم و چسبیدم بهش. دستاشو برداشت و خودم لپهای کونش رو گرفتم توی دستهام و در حالی که چنگ گرفته بود از هم بازش کرده بودم، تلمبه زدن رو شروع کردم. یواش یواش سرعتم رو زیاد کردم و یه جوری میکوبیدم به کونش که کمترین میزان صدا رو بده. بعدش لپهای کونش رو ول کردم و با لذت به موج و لرزش کونش که در اثر ضربه های تلمبه زدنم بود نگاه میکردم. دوباره خودش لپهای کونش زو باز کرد و گفت بکوب توش نیما، دیوونم کردی با کیرت. کیرمو کشیدم بیرون و دیدم سوراخ کونش باز مونده. توف انداختم توش و دوباره کیرمو کردم توش و مشغول شدم. دو سه دقیقه بی امان تلمبه زدم تا کونش رو ول کرد و مشغول مالیدن کوسش شد. اینبارم دوباره باهم ارضا شدیم و واسه دومین بار آب کیرمو توی کونش خالی کردم. بازم مثل دفعه ی قبل لذت بینهایتی رو تجربه کردم. گاییدن کون خواهرزنم، شاید بیشتر از اولین باری که کون زنم رو گاییدم بهم حال داد. یا شاید حس این سکس ممنوعه و باور نکردنی، لذتش رو بیشتر کرده بود که اینجوری به نظرم رسیده بود. کلا سکسهای غیر معمول و تابو شکنی ها، استرس و هیجان لذت سکس ممنوعه، اینا یه حال دیگه ای داره که توی سکسهای نرمال زناشویی وجود نداره. و اون شب من اینو با همه ی وجودم کاملا تجربه کردم. حتی اون روز توی مترو و بازار هم لذت چسبیدن به کون خواهرزنم و هیجان و استرسش، چنان حالی به من داد که چسبیدن به کون خانمم اون حال و لذت رو نداشت. بعد از اینکه آبم اومد. دمر خوابید روی تخت و منم خوابیدم روش. چند دقیقه ای توی اون حالت بودیم و میبوسیدمش و حرف میزدیم تا اینکه اومدم کنار و فیس تو فیس همدیگه رو بغل کردیم و حسابی لب گرفتیم. توی چشمهاش نگاه میکردم و میگفتم دوست دارم رامیلا، بدجور عاشقت شدم. اونم همینا رو به من میگفت و واسه هم لاو میترکونیم. شب فراموش نشدنی و به یاد موندنی ای شد. الان که به اون شب و اولین سکسمون فکر میکنم، با اینکه توی این مدت چند بار دیگه هم گاییدمش، ولی به یادش کیرم بلند شده و منتظرم خانمم بیاد بکنمش. آخه امروز پنجشنبه ست و من زودتر از خانمم میام خونه. اون باید مثل هر روز تا عصر سر کارش باشه. این جور وقتها، رامیلا میومد و تا قبل از برگشتن خانمم حال میکردیم و واسم از اون ساک خوشگلاش میزد و حسابی کونش میذاشتم. اما الان پریوده و منم به بوی پریود حساسم و بدم میاد. به جاش امشب یه کوس و کونی از خانمم میکنم که جیگر هر دوتامون حال بیاد.🤣 نوشته: نیما -
توسط chochol · ارسال شده در
من و داداشم با هم پورن دیدیم... و خوشم اومد 1 (این داستان ترجمه شده و دارای محتوای محارم هست، در صورتی بخونید که به این مطالب علاقه مندید) سلام، من یه دختر 22 سالهام با یه برادر 24 ساله. رابطه من و داداشم از بچگی خوب بود و با هم حسابی وقت میگذروندیم و اینور اونور میرفتیم. همین الان از بیرون گشتن با برادرم برگشتم خونه. و تصمیم گرفتم چیزی که اتفاق افتاد رو بنویسم… من با مامانم زندگی می کنم و داداشم که شاغله یه اتاقکی برای خودش اجاره کرده، ولی زیاد میاد خونه که یه سری کارا مثل شستن لباساش با لباسشویی رو انجام بده و منم خیلی اوقات میرم پیشش. حدود 5 روز پیش، خونه داداشم بودیم و مثل هزار بار دیگه با هم علف می کشیدیم، موضوع سکس پیش اومد و من ازش پرسیدم عجیبترین پورنی که باهاش جق زده چی بوده. توضیح: این واقعاً برامون یه مکالمه عجیب نیست. ما خیلی راحت درباره سکس حرف میزنیم. به هر حال، بعد از اینکه کلی خندیدیم، اون شروع کرد به گشتن دنبال اون ویدیو رو تلویزیون هوشمند. دیدمش که داره تامبنیلها رو ورق میزنه، و من درباره یکی که فکر کردم یه کم خندهداره نظر دادم. انتظار نداشتم روش کلیک کنه، ولی کرد و ویدیو رو پخش کرد. خب، این قسمت احتمالاً عجیبه چون هرچند درباره سکس حرف میزنیم، قطعاً هیچوقت با هم پورن نگاه نکرده بودیم… ولی چون نئشه بودیم، اهمیتی ندادم. ما رو کاناپه بزرگ که تقریباً مثل تخته، خیلی ریلکس دراز کشیدیم و درباره ویدیو شوخی میکردیم. چهره اون یارو، نالههای تقلبی، دیالوگها… ولی در واقع ویدیو خیلی هاتی بود. از اونایی بود که نباید فکر کنی حشرناکه، ولی هست! ولی نمیتونستم بگم چون عجیب میشد. سعی کردیم مکالمه رو ادامه بدیم، ولی حین حرف زدن، چشمهای برادرم به ویدیو کشیده شد و یهو گفت: «لعنتی… عاشق اینم که این جنده چقدر شل و بازه!» خندهام گرفتتتتتتت نمیدونستم چی بگم، فقط گفتم «اوف، زیادی میدونیا شیطون» و اون شروع کرد به خندیدن. هر دومون ترکیدیم از خنده. ولی بعدش دیگه نمیتونستم چشم از ویدیو بردارم و داشتم حشری میشدم. میتونستم بفهمم اونم همینطوره چون هر چی پیش رفت کمتر حرف میزدیم. خیلی زود هر دومون ساکت شده بودیم و فقط نگاه میکردیم. حس کردم خیس شدم. یه پتو گرفتم و کشیدم روم. به برادرم نگاه کردم، اونم تو حال خودش بود. به علاوه، تو شورت ورزشیش کیرش سفت شده بود. چیزی نگفتم چون جو از خندهدار به آروم تغییر کرده بود. ویدیو ادامه داشت و نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم که زیر پتو خودمو لمس نکنم. شلوار ورزشی پوشیده بودم چون برای علف کشیدن با برادرم لباس درستحسابی نمیپوشم. دستمو از جلو تو شلوارم بردم و فضای کافی داشتم که چوچولمو بمالم. همینطور که نگاه میکردیم، چند تا نظر پروندم که عجب کلیپیه! دختره چه هاته، کیرشو ببین و اینا. برادرم اونقدر راحت شده بود که از روی شورتش کیرشو بماله. سعی کردم مستقیم نگاه نکنم، ولی چند بار یواشکی دیدمش. اونم نظر میداد که چقدر کسش خیسه، چه خوب ساک میزنه و از اینجور حرفا. هیچوقت اینجوری حرف زدنشو نشنیده بودم. اونم تو همچین موقعیتی. آره، درباره سکس حرف میزدیم، ولی به شوخی؛ این فرق داشت. واقعاً تحریک شده بود و دروغ نگم… دیدنش تو اون حالت منو حشری کرد. وقتی ویدیو تموم شد من سریع ازش خواستم یکی دیگه انتخاب کنه. داشتم حال می کردم. یکی انتخاب کرد و نگاه کردیم. زیر پتو کسمو میمالیدم و اونم دیگه علنی کیرشو میمالید. حدود ۵ دقیقه از ویدیو دوم گذشته بود که داشت خودشو میمالید و چشماشو بست. مثل فرشتهها شده بود. شرتم لعنتی خیسِ خیس بود. میدونستم که باید فهمیده باشه زیر پتوم چه خبره. بوی خودمو حس میکردم. نمیدونم اونم حس کرده بود یا نه، چون نزدیک ارگاسم بودم. وسط ویدیو، آروم بهش گفتم: «اگه بخوای میتونی درش بیاری.» اون موقع بود که کیرشو درآورد و شروع کرد علنی جق زدن. خیلی وقت بود کیرشو ندیده بودم. وقتی دیده بودم، قطعاً سفت نبود. ولی عاشقش شدم. عاشق قیافش شدم. عاشق نگاه کردنش بودم. وقتی اون ویدیو تموم شد، چوچولم انگار اندازه انگشت شست شده بود. برادرم ریموت رو داد بهم و گفت ویدیو بعدی رو من انتخاب کنم. انتخاب کردم. نشستیم و خودمونو نگه داشتیم و احتمالاً بیش از یه ساعت ویدیو نگاه کردیم. بالاخره داشتم ارضا میشدم. اعلام نکردم، ولی چشمامو محکم بستم و آروم اومدم. وقتی چشمامو باز کردم، داشت منو نگاه میکرد که میلرزم. اون موقع بلند شد، تیشرتشو درآورد و انداخت رو دسته کاناپه. بعد یه بار آبشو رو تیشرت سیاهش خالی کرد. دهنم باز مونده بود. شوکه شده بودم، ولی عاشق نگاه کردن ریختن آبش بودم، چیزی که انتظارشو نداشتم! عاشق چهرهش، نالههاش، همهچیش بودم… بعدش دوباره علف کشیدیم و قسم خوردیم که به کسی نگیم، بعد من رفتم تو تختم. از همون موقع منتظر بودم دوباره این کارو بکنیم. بعد از اون موقع چند روز برادرم رو ندیده بودم. ما هیچ حرفی درباره اون شب نزدیم، ولی میدونستم بالاخره یه روزی بحثش پیش میاد. خب، امروز بهم پیام داد و گفت که میخواد بیاد خونه لباساشو بشوره. اونجا بود که فهمیدم داره مطمئن میشه من خونه باشم. وگرنه هر کی اونجا بود، میاومد. اون کلید خونه رو داره، خندهدار نیست؟ خب، اومد و عادی رفتار کرد. منم عادی بودم و مثل همیشه با هم گپ زدیم و مسخرهبازی درآوردیم. مامانمون تو همون اتاق با ما بود، پس وقتی فرصتش رو پیدا کرد، تو گوشم زمزمه کرد: «امشب بیا پیشم.» بعد هر دومون مث احمقا خندیدیم. که مامان پرسید: «چی انقدر خندهداره؟» این باعث شد بیشتر بخندیم. لباساشو تا کردیم و بعد با هم رفتیم خونهش. یه رول گنده برامون درست کرد و رو کاناپه لم دادیم، فقط میکشیدیم و موسیقی گوش میدادیم. وقتی حسابی نئشه شدم، شروع کردم باهاش شوخی کردن و گفتم: «هی… یادت میاد اون ویدیو که اون شب دیدیم؟ اگه… میدونی… دوباره ببینیمش، باحال نیست؟» تو حال نئشگی با پوزخند گفت: «فکرمو خوندی.» و باز کلی خندیدیم در حالی که اون دنبال یه ویدیو میگشت. وقتی پخشش کرد، جاهامون رو رو کاناپه بزرگش گرفتیم… من یه طرف، اون یه طرف دیگه. همون جاهایی که دفعه قبل بودیم. این بار یه سویشرت و شلوارک کوتاه پام بود، پس به بهونه اینکه پاهام سرده، یه پتو برداشتم. اونجا دراز کشیدیم و فقط درباره ویدیو نظر میدادیم. این بار دیگه حتی تظاهر به نقد کردنش نکردیم. علنی درباره قسمتایی که برامون تحریککننده بود حرف زدیم. هر چی بیشتر نگاه میکردیم و حرف میزدیم، کیرش سفتتر میشد. درش آورد و شروع کرد آروم دور سرش مالیدن. منم حسابی از دیدن کیرش هیجانزده شدم و زیر پتوم شروع کردم با خودم ور رفتن. ویدیو پشت ویدیو میدیدیم، فقط خودمونو نگه داشتیم و حرف زدیم. بالاخره جرات کردم درباره کیرش نظر بدم. بهش گفتم که خیلی خوبه! این باعث شد لبخند بزنه و شلوارشو پایینتر کشید تا کل آلت و تخماشو نشونم بده. گفتم: «اگه میخوای، کلاً درشون بیار.» اون سریع جواب داد: «فقط اگه تو هم این کارو کنی.» خندهام گرفت. ولی من این کارو کردم. پتومو زدم کنار، بلند شدم و همهچیزو از کمر به پایین درآوردم. چشماش گرد شد، بعد با یه لبخند مسخره شلوارشو آروم درآورد. برگشتم زیر پتو چون… نمیدونم چرا… فکر کنم هنوز خجالت میکشیدم. اون بلند شد و رفت تو اتاقش، بعد با یه قوطی لوبریکانت برگشت، خندهدار بود. نشست و کیرشو چرب کرد. اونجا بود که فهمیدم قضیه جدی میشه. کلی ویدیو عوض کردیم و نوبتی انتخابشون کردیم. بعد هر ویدیو، هر دومون بیشتر تحریک میشدیم. کسم زیر پتو خیس خیس شده بود. اون کیر چربشو میمالید، بعد نگه میداشت تا آتیشش بخوابه. حتی نگاهش میکردم که بین مالیدنا نبض میزنه. کم کم شروع کردیم صدای بلند حین خودارضاییمونو بروز بدیم که این فقط اوضاع رو داغتر کرد. انگار از همدیگه انرژی میگرفتیم. همدیگه رو تکمیل و به هم عادت می کردیم. غرق شهوت شده بودیم و خودمونو میمالیدیم تا خسته و خیس عرق شدیم. با هر صحنه ای که ما رو به ارگاسم نزدیکتر میکرد ناله میکردیم چون نگه داشتنش خیلی سخت شده بود. جوری غرق حشریت شده بودم که دیگه مجبور شدم پتومو بندازم کنار. پتومو پرت کردم و پاهامو کامل باز کردم تا با کلیتم بازی کنم. لعنتی، خیلی خوب بود. صداش مثل هم زدن ماکارونی با پنیر بود. نزدیک ارضا بودم. تو اون لحظه زیاد بهش توجه نمیکردم، ولی شنیدم که گفت: «شتتت دختر… عاشق کست شدم.» خدای من… وقتی اینو گفت، شروع کردم کلیتمو خیلی محکم مالیدن. متورم و دردناک شده بود، ولی برام مهم نبود. داشتم میاومدم. رو کلیتم فشار می آوردم تا اینکه درد گرفت. شروع کردیم همدیگه رو تشویق کنیم که بیایم. درباره اینکه چقدر شدید قراره باشه حرف میزدیم. خیلی داغم کرده بود. بالاخره دیگه طاقت نیاوردم و وقتی اومدم مثل صرعیها تکون خوردم. اون منو نگاه کرد و اینجا بود که یه جورایی رابطمون از پیوند خانوادگی ساده، به یه چیز عجیبتر تبدیل شد. وقتی ارگاسمم تو بدنم پخش میشد، بلند شد و اومد سمت من. بالای سرم وایستاد در حالی که رو کاناپه میلرزیدم و تماس چشمی برقرار کردیم. اون موقع بود که پامو خیلی باز کرد تا کل کس باز و در حال انقباضم رو ببینه. احتمالاً سوراخ کونمم معلوم بود. خب، مهم نیست. تو اون لحظه واقعاً زیادی گیج بودم که بخوام بهش فکر کنم. فقط اونجا دراز کشیدم و گذاشتم نگاه کنه. و همین براش کافی بود. کیرشو ازم برگردوند وگذاشت آبش همهجا رو زمین بریزه. نگاهش کردم که تا آخرین قطره رو خالی کرد. با هر پمپ نفسش میرفت و ناله میکرد. واقعاً داغترین چیزی بود که تا حالا دیدم. برگشت و رو طرف خودش رو کاناپه دراز کشید. مثل جنازه اونجا افتاده بودیم، یه یکی دو دقیقه بی حرکت بودیم. بعد برام دست تکون داد که برم نزدیکش. بلند شدم و رفتم کنارش دراز بکشم. دستشو دورم گذاشت و منم خودمو تو سینهش چسبوندم. یه مدت اونجوری ریلکس کردیم و حرف زدیم. بعد خندیدیم که هیچوقت قبلاً وقتی نیمه لخت بودیم همدیگه رو بغل نکرده بودیم. ولی توافق کردیم که باید بیشتر این کارو کنیم، خندهدار بود. ولی بالاخره باید میرفتم خونه و میخوابیدم. خودمو ازش جدا کردم و بلند شدم. وقتی بلند شدم، یه ضربه آروم به کونم زد. یه ضربه بامزه که باعث شد لبخند بزنم. بعد لباسامو پوشیدم و بهش گفتم: «بعداً میبینمت.» گفت: «بعداً.» و من رفتم. همین بود… فعلاً. اگه چیز دیگهای شد تعریف می کنم … خب دوستان فعلا این قسمت رو تموم میکنم که بیش از حد طولانی نشه، اگر واکنش خوبی گرفت قسمت های بعدش رو هم میذارم نوشته: morichana
-