dozens ارسال شده در جمعه در 22:13 اشتراک گذاری ارسال شده در جمعه در 22:13 شعله های شهوت دوستای خوبم نظراتتون رو خوندم، فقط یک چیز میگم مرسی از کسایی که تعریف کردن و برای دوستایی که نظرات منفی دادن باید بگم اینجا یک سایت سکسی هست و دلیل اومدن همه مون مشخصه، شما هم فکر کن این ها همش یک داستان خیالی برای سرگرمیه.زیاد سخت نگیر، لذت ببر و رد شو، بریم سراغ ادامه داستان،چند ماهی از اونشب گذشته بود ، سکسای ما پر حرارت تر از قبل دنبال میشد، اما اون شب دیگه تو این چند ماه تکرار نشده بود، حمید اما راضی و خوشحال بود، چون بر خلاف قبل هم من گاهی وقتا پیشقدم میشدم، هم بهش اجازه استفاده از تاخیری رو میدادم و هم اینکه گاهی وقتا بهش جایزه میدادم و اجازه داشت از کون بکنه، مجموع این ها باعث شده بود حمید در حد پرستش با من رفتار کنه ، هر چی میگفتم و هرچی میخواستم بدون برو برگرد برام انجام میداد اوایل خیلی متوجه نمیشدم اما از یه جایی به بعد حس کردم روی حمید تسلط پیدا کردم و این فقط دلیلش میتونست یک چیز باشه ضعف حمید در سکس و گرمای زیاد من ،تنهاچیزی که خوشایند حمید نبود تو این چند ماه این بود که حین سکس من دیگه برام عادت شده بود که وقتی تو اوج بودم با حالت تحقیر و دستور میگفتم بهش که اگر نمیتونی، توانش و نداری برو یه کمکی بیار ،اوایلش خیلی عصبی میشد، چیزی نمیگفت ولی از رفتارش متوجه میشدم، اما بعد کم کم تو این چند ماه آروم تر و رام تر شده بود و انگار دیگه اونم عادت کرده بود، تو تمام این مدت اما هنوز یک چیزی ته دلم و قلقلک میداد، هنوز انگار انفجار رخ نداده بود و من به خواسته دلم نرسیده بودم، تو ذهنم اون مرد که حالا اسمش رو میزارم احمد همش نقش میبست ،همه جا زمان سکس همراهم بود، نمیخواستمش، همزمان مقاومت میکردم در برابر خواسته دلم، تو این مدت یه دلم میگفت باهاش ارتباط بگیرم و فانتزی ذهنم لیسیده شدنم توسط احمد بود، یه دلم میگفت این خیانته و کار اشتباهیه که طبیعتاً بعد از ارضا شدنم این حس پیداش میشد، تو این چند ماه بیشتر اوقات مسیر باشگاه رو دنبالم میومد و دائم شماره و خواسته و التماس دعا داشت ،یه روز که دوباره زمان بعد پریودیم بود و داشتم داغ میشدم افکار سکس با احمد اومده بود سراغم ، واقعا داغ کرده بودم اون روز ،حمید که از سر کار اومد گفت بریم بیرون خرید و چرخی بزنیم با اینکه دلم نمیخواست اما دلش ونشکوندم و حاضر شدم و راه افتادیم ، رفتیم یکم چرخیدیم و یکم خرید کردیم برای خونه و برگشتیم ،دلم حسابی سکس میخواست ، اولش خواستم برم دوش بگیرم اما یهو باز یاد اون حرف اون روز احمد افتادم، تازه از بیرون اومده بودیم و تنم یکمی عرق داشت، یاد باشگاه رفتنم افتادم، شیطون رفت تو جلدم، بدنم شیو بود تمیز و بی مو،رفتم یکی از سکسی ترین لباسام رو پوشیدم ، یه آرایش شدید و جنده وار کردم ، حمید و صدا کردم تو اتاق و گفتم برقا رو خاموش کن و بیا اینجا، حمیدم که دیگه متوجه کارام شده بود سریع پاشد و اومد تو اتاق تا منو دید خشکش زد ،یه جانی گفت و بعدش گفت امشب انگار کار زیادی دارم، در حالی که چشمام و خمار میکردم بهش گفتم حسابی ،ببینم میتونی از پس من بر بیای یا باید کمکی بیاری ، حمید گفت امشب میدونم چیکارت کنم، فقط یکم صبر کن تا من یه سرویس برم و بیام بعد چند دقیقه صدام زد بیا تو حال روی کاناپه ، از ایدش خوشم اومد ، تخت تکراری شده بود، رفتم دیدم فقط یه آباژور کنار سالن و روشن کرده و خودشم اسپری زده روی کاناپه نشسته ، رفتم جلوی پاش و زانو زدم و شروع کردم از تخماش به مکیدن و بعدشم کیرش و آروم آروم تو دهن نیمه بازم عقب و جلو میکردم همزمان آب دهنمم باهاش میومد بیرون و کش میومد و باز دوباره برمیگشت ، داشتم کیر و تخماش و بو میکشیدم ، یه بوی مردونه خاصی میداد، بوی تف میومد ،این منو حشری تر میکرد همزمان دستام و میکشیدم روی شکم و رونای پاش ، صورت و لبام روهم میمالیدم به کیر وخایه حمید ، کارها رو بدون عجله اما با شهوتی عمیق و شدید انجام میدادم ،مثل یک برده جنسی ،حمید تکیه داده بود به مبل و با چشمای بسته داشت آه میکشید و لذت میبرد ،پاهام و باز کرده بودم و روی زمین نشسته بودم بخاطر همین موقعی که داشتم میخوردم براش کسم هم میمالید به فرش زیرم و این منو داغتر میکرد، چند دقیقه که گذشت و تمام کیر و تخمای حمید و صورت و سینه خودم پراز تف و آب دهن شد، بلند شدم و آروم رفتم تو بغل حمید و پاهام و دو طرفش گذاشتم، شورتم و زدم کنار و کیر حمید و با دست گرفتم و بعد تنظیم کردنش آروم نشستم روش حالا داشتم گرمای کیرش وحس میکردم و آروم خودم و تکون میدادم، درجه حرارت بدنم داشت بالا و بالاتر میرفت، داشتم بی حس و بی حال میشدم، بخاطر همین آروم خودم و تو بغل حمید رها کردم، دستام توان نداشت و واسه همین با سینه افتادم رو سینه حمید سرم و گذاشتم کنار گوشش و با آه و ناله زمزمه طور تو گوشش نجوا میکردم و دیگه حمید بود که کار و دست گرفته بود، داشت از زیر تلمبه های آروم و عمیق میزد، خودم ناخوادگاه داشتم به بدنم قوس میدادم و کونم و قمبل تر میکردم تا بیشتر کیرش و حس کنم، حمیدم داشت با دستاش گاهی سینه هام و گاهیم لپ های کونم و میمالید و همزمان از سکسی بودنم تعریف میکرد،دیگه دلم میخواست پوزیشن و تغییر بدم، واسه همین به حمید گفتم صبر کنه تا بلند بشم، پاشدم و روی کاناپه حالت داگی گرفتم، صورتم و گذاشتم روی کاناپه و با دستام لای کونم و باز کردم، در حالی که از شهوت زیاد چشمام باز نمیشد به حمید گفتم، بیا عشقم بیا بخورش، بیا برام لیس بزن، کونم زبونت و میخواد، حمید با گفتن جون، اومد نزدیک سرش و نزدیک کرد ،به چاک کونم، همین که خواست لیس بزنه، گفتم صبر کن، گفت چیه، بهش گفتم اول سرت و بکن اون لا و حسابی بوبکش،حمید چند لحظه مکث کرد ،حس کردم شاید خوشش نیومد اما چیزیم نگفت ،اون تو اوج شهوت بود و حالا با بوکشیدن چاک کون عرق کردم داشت لذت جدیدی رو تجربه میکرد و دائم از کون سکسی من و بوی مست کنندش صحبت میکرد، دیگه وقت حرکت بعدی بود ،میخواستم واکنشش رو ببینم ،ایا بدش میاد یا نه، با دستام سرش و در حالی فروکردم تو چاک کونم که دماغش مستقیم سوراخ کونم و فشار داد، گفتم وقت غذاست بخورش حمید جون، مگه کون نمیخواستی؟ بخورش، حمید لیس اول و که زد ،سرش و فاصله داد، با یه حالت عصبی ای گفتم چرا وایستادی ، چرا نمیخوری برام پس؟ حمید گفت آخه! گفتم اخه چی، یکم شوره انگار ، گفتم خب باشه ،مزه کونمه ، بخور عادت میکنی ، بخورش ،خیلیا ارزوشونه جای تو باشن و اون مزه روبچشن ، آرزو دارن یه لیس از اون لا بزنن،حمید بهت که گفته بودم اگر نمیتونی و عرضه نداری سیرم کنی برو واسه خودت کمک بیار ،حمید بدون هیچ حرفی سرش و کرد لای کونم و با ولع شروع کرد لیسیدن و خوردن ،تازه داشتم اوج میگرفتم که دوباره استپ کرد و دیدم منو به کمر برگردوند روی تشک کاناپه و یه بالشت گذاشت زیر کمرم و بلند شد ،با یه شال چشمام و بست و در حالی که من داشتم تعجب میکردم دیدم گفت برات سورپرایز دارم، مگه کمکی نمیخواستی ، ها؟ الان کمکی میارم بعد در حالی که من از تعجب نمیدونستم چیکار باید بکنم، گرمی زبونش و دوباره روی سوراخ کونم حس کردم و اینبار همزمان اول سردی ژل رو روی کسم و بعد هم فشار یک چیز درشت رو حس کردم تا خواستم حرفی بزنم دیدم حمید گفت ،هیس ،چیزی نگو برات کمکی اوردم، فقط ناله کردم و بعدشم فرو رفتن یک چیز درشت رو تو کسم احساس کردم، بعد از یکی دو تا تلمبه که به سختی میرفت و بر میگشت از حمید خواهش کردم چشم بند و برداره تا ببینم چیکار داره میکنه، اونم دست انداخت چشم بند و کشید کنار و من تازه دیدم یک بادمجون سیاه که درشت تر از کیر حمید بود تا دسته تو کسمه و حمیدم در حالی داره کونم و چاکش و لیس میزنه که صورتش از شهوت سرخ سرخ شده بود، حمید داشت با یه دست بادمجون و عقب جلو میکرد و با یه دست کیرش و میمالید ،چشمام که این صحنه رو دید انقد شهوت بهم غلبه کرد که با گفتن جون عزیزم ،بکن منو ،بگا بده زنت رو ،خودم و رو کاناپه ول کردم و شاید به تلمبه دهم نرسیده بودم که ته دلم لرزید و در جا ارضا شدم آبم پاشید بیرون، حمیدم داشت دیوونه میشد ، همش ازم تایید میگرفت که راضیم از کمکی که اورده، لذت میبرم، با صدای ضعیف و لرزون گفتم آره عشقم خیلی خوبه ،(تا حالا داشتم بهش میگفتم بکن اما از اینجا به بعد یهو تغییر کرد همه چیز) گفتم آره خوب داره میکنه من و، بگو بیشتر فروکنه و محکم تر منو بگاعه، حمید انگار آتیش شده بود، بلند شد و کیرش که در حال پاره کردن پوست خودش بود و ژل زد و گذاشت در سوراخ کونم و با فشار وارد کرد، جیغی زدم و گفتم آروم تر وحشی ،حمید گفت تقصیر من نیست یه کیر کلفت دیگه تو کسته واسه همین دردت اومد ، حمیدم دیگه داشت وارد بازی من میشد و به این نقش تن میداد، حمید با یه دستش پام و بالا گرفته بود و با یه دستشم داشت تند تند بادمجون روعقب و جلو میکرد ، همزمان هم داشت کونم و میگایید، میگفت خوشت میاد، جون دوست داری، خوب به کس و کونت حال میدیم، منم در حال که داشتم سینه هام و میمالیدم دست حمید و گرفتم و گذاشتم تو دهنم و خودم پاهام و بالا نگه داشتم و شروع کردم دست حمید ساک زدن، آخ بکنید منو، دارم دوباره میشم، کس و کونم و با کیراتون پر کردید، حمید دارید زنت و با کمکی میکنید؟ آخ اومدم ،اخ ، وای ، آه کس کش من، یه لحظه جلوی چشمام سیاهی رفت و چیزی نفهمیدم، فقط بعد چند دقیقه صدای حمید رومیشنیدم که گفت جنده خانم دیگه نمیتونم و در جا آبش و خالی کرد روی دهنم و صورتم، و اونم کنارم افتاد ، هر دو نفس نفس زنان، خیس عرق ، با تنی گر گرفته و صورتی که از آب کیر حمید پر شده بود، کنار هم دراز کشیده بودیم، بدون هیچ حرفی بعد از چند دقیقه استراحت حمید بلند شد که بره ، من فقط تونستم با خجالت بگم ،خیلی لذت بردم، حمید هم برگشت نگام کرد و گفت منم خیلی لذت بردم و رفت حولش و برداشت و رفت حمام، من موندم و یک دنیا سوال و فکر و خیال، که آخر این بازی و نقش بازی کردنا کجاست، چند روز از این سکس پر هیجان گذشته بود و با حمید سعی میکردیم کمتر رو در رو بشیم ،از هم خجالت میکشیدم ،حالا دیگه با اخلاق رفتار جدیدی که از حمید میدیدم و در نهایت واکنش خنثی و حتی شهوتیش به آخرین مکالمات مون تو سکس، خیالم داشت از حمید راحت میشد و انگار حراتم برای قدم های بعدی بیشتر میشد، چند روزی از اون شب گذشته بود و یه روز صبح که حمید نبود بیدار که شدم حس کردم دوباره انگار افکار شیطانی هجوم آوردن سراغم، و لای پاهام نمناکه، آروم رفتم سراغ گوشیم و بدون اینکه فکر کنم به عواقب کاری که دارم میکنم،گوشی رو برداشتم و شماره یک ناشناس دوست داشتنی رو پیدا کردم و پیام فرستادم،( ساعت یازده تو پارک پشت باشگاه منتظرتم،شاید بلیط شانست برنده شد).منتظر جواب نموندم و از استرس زیاد گوشی رو سایلنت کردم، حولم و برداشتم و رفتم وارد حمام شدم تا خودم رو برای ماجراجویی جدیدم آماده کنم. نوشته: Hasharian 20 سابق لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده