arshad ارسال شده در 8 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 8 ساعت قبل حس عجیب 1 سلام یهچیزی همین اول بگم که اومدی جق بزنی یا دنبال سوژه باشی برا فحش پیشنهاد میکنم نخون چیزی که امشب میخونید توصیف حس عجیب انتخاب من به عنوان نفر سوم بود اسمم آریا هستش ۱۸۵ قدمه و هیکل میزونی دارم. یک بار به اصرار یکیاز دوستای متاهلم به یه جمعی رفتم و از قضا شب قشنگی شد و کلی تو یکی از کافه ها گفتیمو خندیدیم و از اونجایی که آدم شوخ و مجلس گرم کنی ام یکی زیادی تو چشم بودم. یکی از اقایون جمع به اسم هادی اونشب شمارمو گرفت و با خنده که آقا ازین به بعد پای ثابت جمع مایی و کلی ازین تعریف تمجید ناشی از حال خوب . چند شبی گذشت و داشتم میرفتم خونه دوستم که دیدم یه شماره ناشناس زنگ زد .جواب دادم و بعد کلی شوخی بی مزه که حدس بزن کی امو و ازین کسشرا خودشو معرفی کرد دیدم هادیه. سلام علیک و ازین حرفا و بعدش ازم پرسید کجایی گفتم فلان خیابونو دارم میرم خونه دوستم که گفت میشه ببینمت یه کاری دارم باهات چون دفعه اول بود گفتم زشته و اوکی دادم.اومدن جایی که بودمو من ماشینمو پارک کردم رفتم سوار شدم.با خانومش بود.اسم خانومشم مینا بود. سلام و احوالپرسی هامون که تموم شد هادی گفت اریا جون غرض از مزاحمت ما یه مشکلی داریم که گفتیم کی بهتر از تو که باهاش مطرح کنیم.از اونجایی که وضع مالیم خوبه اولین چیزی که ذهنم رفت این بود شاید مشکلشون مالیه که بعد دیدم نه داستان چیز دیگه ایه گفتم در خدمتم جانم گفت راستشو بخوای شغل من خیلی مزخرفه و همونجور که میدونی صبحمیرم تا اواخر شب.مینا هم طفلی تنهاست و کسیو اینجا نداره. خانوادش شهرستان بودن. می خواستیم ازت خواهش کنیم تایمایی که من نیستم حواست بهش باشه و بری بیای خلاصه مینا به دوستی مثل تو خیلی نیاز داره. منم از همه جا بیخبر گفتم بابا این چه حرفیه من در خدمتم.خریدی باشه جایی بخواد بره و ازین حرفا رو من حساب کنید حتما. در مورد مینا بگم. مینا یه دختر بور قد حدود ۱۷۰ سینه های بسیار خوش فرم و اندامی بسیار زیبا. من که ایناروگفتم برگشت گفت نه ایناروکه خودش هم میتونه انجام بده. در کل من و البته بهتره بگم ما ازت میخواییم تنهایی های مینا روبراش پر کنی .بری بیای باهم باشین فیلم ببینین . منه ساده باز فکرم نمی رفت به مسائل جنسی و اینا.هی دارم تایید میدم. تا اینکه گفت هستی بریم خونه یه پیکی بزنیم .اوکیدادم و از قضا مسیر حرکتشون ظاهرا عمدی و برنامه ریزی شده به سمت خونشون بود.زیر دو دقیقه خونشون بودیم. از در رفتیم تو و تو حال جلو تلویزیون نشستیم. مینا همونجا مانتو رو شالشو کند و رفت سراغ یخچال که بساط عرق اینا رواوکیکنه.هادی هم تلوزیون رو روشن کرد و یه موزیک ملایم از کانال ترکی شد همدم گوشمون. تو همین حین هادی گفت ببین اریا دلیل انتخاب تو این بود که ما جفتمون هم متوجه شدیم که تو آدم قابل اعتمادی میتونی باشی بعدا برامون دردسر نمیشی. اینوکه گفت یکمدوزاریمافتاد ولی نمیتونستم اوکیبدم چون حس عجیب و استرس خاصی داشت. گفتم میشه یکم بیشتر برامتوضیح بدی که دقیقا از من چی میخوای گفت ببین تو میتونی وقتی من نیستم و حتی زمانی که من هستم بیای بری حتی با مینا دوسداشتی بیرون بری و حتی میتونید با هم خیلی راحت باشید. اینو که گفت فهمیدم برای هضمموضوع نیاز دارم کله ام داغ شه که بدون اجازه بطری عرق و برداشتم یه لیوان پر عرق ریختمو خالی سر کشیدم. گفتم میشه یکم بریم تو بهر آهنگ که مینا حرفمو تایید کرد و صدای موزیکو یکم زیاد کرد و چراغارو تا جایی که میتونست کم کرد. چند دقیقه ای گذشت و یه سیگارم کشیدمکه قشنگ برم تو فازی که بتونم یه چیزایی روهضم کنم. بعد گفتم هادی جان میفرمودی . گفت پایه این یه بازی بکنیم که آریا هم یکم بیشتر توجیه بشه که اوکیدادیمو رفت یه بطری دلستر خالی اورد و گفت بازیو که همه بلدیم گفتم اره من بلدم. گفتم جرات یا حقیقت دیگه گفت نه تو این فقط حکم میکنیم. گفتم حله دیگه پیش زنش که نمیاد درخواست های کسشر بده آقا چرخوند از سمت خودش افتاد به من. گفتم خب من آماده ام.گفت تی شرتتو در بیار.منم باشگاه اینا میرفتم و قشنگ سیکس پک ایناروداشتم.گفتمجر زنی نکنم و کندم تیشرتو که موقع درآوردن دیدم که مینا لبشو گاز گرفت. زن و شوهر هر دو شروع کردن به تعریف از بدنم کهگفتمبده من بابا بطری رو با شوخی و گرفتم چرخوندم. این دفعه از هادی افتاد بهمینا که گفت خبببببب چی بگیم که عدالت داشته باشیم که رو به مینا گفت توام دربیار… یه لحظه مغزم هنگ کرد بی اختیار با مینا چشم تو چشم شدمو اونم با یه لبخند ریز گفت حکمه دیگه چاره ای نیست و اونم تیشرتشو در اورد و با یه سوتین ازین ورزشیا که بند ندارن نشست روبروی من منم دیدم اینجوریاس گفتمهادی دارم برات .برداشت بطری رو چرخوند از شانس از هادی افتاد باز به مینا. گفت پایه این یکم سخت ترش کنیم تا من چیزی بگم مینا گفت آره بابا اینا چیه میگی. گفت باشه حالا که اینطور شد میری از آریا سی ثانیه لب میگیری. منو نمیگی مو به کل بدنم سیخ شد. گفتم هادی مطمئنی گفت شک داری که دیدم مینا داره خودشو میکشه سمت من. قبل اینکه چیزی بگم دستشو گذاشت پشت گردنمو یه لب خوشگل ازم گرفت و منم ناخودآگاه دستم رفت روکمرش که یهو هادی گفت یه دیقه شدا من گفتم سی ثانیه و بعد جفتشون خندیدن و منم راستش خندم گرفت یواش یواش داشتم خودمو با جو حاکم وفق میدادم… ناگفته نماند دیوس عجب شانسی داشت. دفعه بعد که بطری رو چرخوند باز از خودش افتاد به زنش. گفت اینارمسختش کنم که من گفتم نکشیمون که خندیدیم و گفت نترس گفت اینبار مینا میشینی بغل اریا و سوتینتو در میاری اریا باید هر کدوم از سینه هاتو سی ثانیه بخوره بدون اینکه دست بزنه. اینم بگما اینوسط اونا یواش یواش پیک میزدن و منم دومین لیوانمو سر کشیده بودم. من دیدم این بشینه بغلم پاهام اذیت میشه پاهامو دراز کردم و مینا اومد نشست بغلم .ضربدری دستاشو گرفت به بغل سوتینشو از تنش درآورد .دیگه چشامو بستمو گذاشتم مینا و هادی و هدفشون برسن.خودش با دستش سینه هاشو میذاشت تو دهنم و منم خوشگل میخوردم براش… هادی این وسط پاشد کل چراغارو خاموش کرد و گفت من احساس میکنم دارم بالا میارم شما ادامه بدید تا من بیام. حکم هادی دیگه تبدیل شده بود به عشق بازیه بینمنو مینا فکر کنم یه ذبعی شد که مینا بغلم بودم کارمون شده بود و لب و سینه خوری که هادی از حموم اومد بیرون من دیگه زدم به دریا و گفتممینا بلند شو. بلند شد ایستادم مینا رو مثل گونی انداختم رو شونم گفتم اتاق خواب که قبل مینا هادی گفت همین روبرو. رفتم سمت اتاق وارد شدم و خواستم درو ببندم که هادی گفت منم باید باشم. . . . تا اینجاش اگه دوسداشتین نظرتونو بنویسید تا خیلی زود ادامشو بنویسم چون خیلی خفن میشه ادامه داستان💙 نوشته: پسر بد همسایه لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده