رفتن به مطلب

داستان انتقام از مادرزن محجبه


migmig

ارسال‌های توصیه شده


کینه مادر زن باحجاب با طعم خیانت

سلام

دوستان اگه داستانم زیاد سکسی نیست ببخشید ولی انتقام گرفتن از مادرم برام هم حس پیروزی داشت هم پشیمونی

به طور اتفاقی به واسطه یکی از آشناها با سحر آشنا شدم چند بار همو دیدیم البته با اجازه خانواده هامون و سخت گیری های شدید مادر زنم .با سحر ازدواج کردم شغلم تعمیر و نصب پکیج
مغازه ندارم و به طور سیار کار میکنم شکر خدا درآمدم خوبه
و تو طبقه اول خونه پدرم زندگی میکنم

خب بریم سر داستان
محمد هستم ۳۲ ساله از…
داستانم مال دوسال پیشه خرداد ۱۴۰۲
پدرزنم شغل بازاریه و درآمد خوبی داره باهام مشکلی نداره اما مادر زنم سیما ۴۵ سالشه یه آدم خشک مذهبی با صورت معمولی اصلا آرایش نمیشه یا اگه آرایش کنه خیلی مختصر.
اکثرا با خانمها تو جلسات مذهبی شرکت میکنه رو حجابش خیلی حساسه همیشه با چادر میاد بیرون ساق دست میبنده مهمونی خیابون حتی تو خونه موقعی که به قول خودش نامحرم باشه جوراب کلفت میپوشه کسی پاهاشو نبینه هیکل خوبی داشت باشگاه میرفت تو خونه لباس گشاد میپوشه که برآمدگی سینه هاش مشخص نباشه با یه دامن بلند
حتی موقع رفتن خواستگاری سحر هم چادر میپوشید
خیلی کم پیش میومد تنها بیاد خونه مون اکثرا با پدر زنم میومد تو خونه ماهم با همون حجاب کامل
اما داستان از اونجایی شروع شد که از اولشم مادر زنم با ازدواج ما مخالف بود تو جلسات خواستگاری و عقد همیشه به گوشه چشم به من نگاه میکرد بعد از ازدواج هم بهم تیکه مینداخت که مثلا دختر فلانی شوهرش پولداره ماشینش اینه دختر من وسط دانشگاه رفتن شوهر کرد خدا رو شکر همسرم به این چیزا اهمیت نمی داد زنم همیشه میگفت گوش نده اخلاقش همینه
اما متلک های مادر زنم تمومی نداشت چن بار مامان سیما صداش زدم که یه جوری مثل صمیمیت که دیگه بهم تیکه نندازه جواب نمیداد و اخم میکرد بعد همسرم گفت بهش نگو مامان همون سیما خانم رو بگو خوشش نمیاد مامان صداش بزنی
واقعا از گوشه کنایه های مادر زنم خسته شده بودم
تا اینکه یه روز برای نصب پکیج یه مشتری به محله های بالاشهر رفتم یه آپارتمان چهار طبقه که هر طبقه یه واحد بود
کارم تو طبقه سوم بود از آسانسور پیاده شدم تو پاگرد وایسادم که زنگ خونه رو بزنم صدای زنگ طبقه دوم اومد از رو کنجکاوی یه نگاهی به پله های پایین انداختم یه خانم چادری که چهرش مشخص نبود یه عینک آفتابی زده بود پشت بود چن لحظه بعد در باز شد و رفت تو
همون موقع صاحب خونه درو برام باز کرد رفتم پکیج رو براش نصب کردم و برگشتم خونه
چن روز بعد همون خونه که پکیج رو براش نصب کرده بودم بهم زنگ زد گفت پکیج مشکل داره منم رفتم دوباره همون آپارتمان
نمیدونم چه جوری این اتفاق ها باهم افتاد
ساعت ۹ و نیم صبح بود جلو در طبقه سوم وایسادم خواستم زنگ در رو بزنم دوباره همون صحنه تکرار شد یه خانم چادری از آسانسور پیاده شد جلوی در طبقه دوم وایساد از کنار نرده ها نگاه کردم این بار عینک نزده بود چند بار زنگ طبقه دوم رو زد در باز نشد یکم سرشو به چپ و راست چرخوند به من دید نداشت یه لحظه صورتشو دیدم مادر زنم بود تعجب کردم یعنی اینجا چکار میکنه در باز شد و رفت تو
منم زنگ خونه طبقه سوم رو زدم مشتری در رو باز کرد از وقتی وارد خونه شدم همش فکرای ناجور به سرم میزد فکر میکردم مادر زنم تو این ساختمون چکار میکنه یهو به خودم میومدم میگفتم نه بابا مادر زنم و این کارا
منم الکی خودمو زدم به علی چپ که از صاحب خونه آمار بگیرم و از مشتری از اهالی ساختمون پرسیدم اونم میگفت زیاد باهاشون در ارتباط نیست و در حد سلام علیک فقط
گفتم اومدم اینجا یه آقایی رو تو طبقه دوم دیدم قیافش آشنا بود نمیدونم کجا دیدمش گفت مغازه داره تو بازار
چند بار الکی به بهونه تلفن حرف زدن میومدم تو پاگرد که صاحب خونه شک نکنه و آروم حرف میزدم فقط میخواستم ببینم مادر زنم میاد بیرون از طبقه دوم
بار آخر همونجوری که آروم مثلا دارم با یکی حرف میزنم صدای باز شدن در طبقه دوم اومد ساکت شدم اروم از پاگرد چند پله اومدم پایین گوشه پله وایسادم منو نبینن بی اختیار زدم رو دوربین و گذاشتم رو ضبط فیلم مادر زنم آروم پاشو از درگذشت بیرون و روبه در وایساد یه اقای تقریبا ۵۵ ساله هم سرش از در بیرون بود چن بار همدیگه رو بوسیدن همش ده ثانیه نشد باهاش خداحافظی کرد صورت مادر زنم موقع بوسیدن کامل نبود ولی چهره اون آقا کامل افتاده بود موقع که خواست بره سوار آسانسور بشه چهره مادر زنم کامل تو فیلم افتاد
موقع کار حس پیروزی بهم دست میاد که از مادر زنم اتو گرفتم کسی که اینهمه منو تحقیر میکرد حالا داره به همسرش خیانت میکنه.کارم که تموم شد تو راه همش به مادر زنم فکر میکردم که دیگه با این فیلم باید دهنشو ببندم اول خواستم به همسرم فیلمو نشون بدم ولی منصرف شدم خواستم تو واتساب برای مادر زنم بفرستم و تهدیدش کنم ولی بازم منصرف شدم
کلی فکر کردم یاد یکی از دوستای دوران مجردی افتادم (نیما)که از اون هفت خط های روزگار گفتم باهاش در میون بزارم ببینم بهترین کار چیه
به نیما زنگ زدم رفتم پیشش اونم که ترفند یادم میاد که تو تلگرام با یه شماره ناشناس وارد بشم و مادر زنمو به مخاطب هام اضافه کنم بعد از مخاطبام حذف کنم و فیلمو براش بفرستم ببینم واکنشش چیه
بعد شماره زنم و پدرزنم و بچه هاش رو براش بفرستمو و تهدید کنم فیلمو برای اونا میفرستم فقط یه شرط داره که نفرستم و شرطش اینه که باهاش سکس کنم فقط نیما این آخری رو گفت داشتم شاخ درمیاوردم چون اصلا تو چهار سالی که با سحر ازدواج کرده بودم اصلا یک بار هم به زنم خیانت نکرده بودم و زنمو دوس دارم چه برسه به اینکه با مادر زنم سکس کنم
نیما گفت خود دانی بهترین کار همینه یه بار باهاش سکس کن ازش فیلم بگیر یا ازش خلاص میشی همین زندگی رو ادامه میدی اینکه چه جوری بکشمش سر قرار نیما راهنمایی کرد
چند روز به عاقبت کارم فکر میکردم اینکه مادر زنم بزنه زیرش بگه من نبودم و فتوشاپ کردی و هزار داستان دیگه سخت از اون مسئله خیانت به زنم بود که هضمش برام سخت بود
این مدت هم زنم تحت تاثیر حرفای مادرش زیاد میرفت خونه شون و قهر میکرد
بالاخره تصمیم گرفتم به حرف نیما گوش بدم به همون روش که گفت تو تلگرام براش فیلمو فرستادم پاک کرد چت رو
چن بار فرستادم همش چت رو پاک میکرد دوباره چن بار فرستادم آخر بار دیدم نوشت یه بار دیگه مزاحم بشی ازت شکایت میکنم منم نوشتم خب شکایت کن ترسی ندارم منم شماره زنم و پدرزنم و بچه هاشو براش فرستادم گفتم اینام فیلمو ببین اشکال نداره که دیدم نوشت کی هستی چی ازم میخوای منم طبق حرفای نیما همه چی رو گفتم قرار گذاشتم عصر ساعت ۵ بیاد فلان خیابون تو فلان ماشین منتظرش هستم البته نقشه این بود ماشینو اشتباهی بگم تو یه ماشین دیگه باشم ببینم تنها میاد یا نه
عصر شد منتظرش شدم دیدم با همون حجاب کامل چادر و عینک افتابی زده بود تو تل بودم نوشت کجایی ماشین که خالیه گفتم بیا سه ماشین جلوتر همون پژو مشکی بشین جلو
در رو که باز کرد منو دید شکه شد خواست سیلی بزنه و دستشو گرفتم یه تف به صورتم انداخت برام مهم نبود شروع کرد به فحش دادن که بی شرف… و فحش به پدرم و مادرم داد که ازت شکایت میکنم میدونی که من میتونم حرفشو قطع کردم گفتم ببین من آب از سرم گذشته اگه قرار باشه تو دردسر بیفتم توام باید تو دردسر بیفتی گفتم فلان آقا که میری پیشش مغازش چسبیده به مغازه شوهرت آمار همه رو دارم فهمید که نمیتونه منو بترسونه گفت از جونم چی میخوای پول میخوای گفتم نه از متلک هات خسته شدم گفت چشم دیگه کاری بهت ندارم توام مثل پسر خودم گفتم نه نمیشه باید باهات سکس حرفمو تمو نشد یه سیلی زد و دوباره فحش خواست پیاده شده دستشو گرفتم گفتم فکراتو بکن بهم جواب بده چیزی نگفت درو محکم بست و رفت
چن رو گذشت هیچی خبری نبود ازش تا اینکه تماس گرفت دوباره قرار گذاشت دوباره پیشنهاد پول داد بازم قبول نکردم گفتم فقط سکس میخوام راه آخرش همینه
بعد از چن روز تماس گرفت و قبول کرد
قرار شد ظهر ساعت ۳ بیاد خونه مون وقتی که همه جا خلوته و دخترشو به بهونه ای ببره خونه شون
یه دوربین جاساز کردم تو خونه که اتو محکم دستم باشه
اینقدر کینه این چن سال تو دلم بود که خواستم خشک خشک از کون بکنمش اشکش دربیاد
نزدیکای سه بود در رو باز کردم که زنگ نزنه بیاد تو که پدر مادرم نبینش اومد داخل با همون تیپ چادری عینک هم زده بود کسی اونو نشناسه قبلش بهش گفته بودم آرایش کنه ولی آرایش نکرده بود فرستادمش جلو آینه آرایش کرد خوشگل شد
وقتی خودشو لخت کرد خشکم زده بود مادر زنم چقدر هیکلش سکسی بود ممه های بزرگ کون خوش فرم بدن سفیدش
ازش لب گرفتم همراهی نمی کرد ممه هاشو لیس میزدم گاز میگرفتم انگار حال نمیکرد فقط بر خلاف میلش میخواست سکس کنه ازش خواستم زانو بزنه و کیرمو ساک بزنه خیلی حرفه ای ساک میزد خایه هامو لیس میزد تو اوج بودم که آبم اومد خواست بلند شه فکر کرد کارم تموم شده گفتم بمون برم کیرمو تمیز کنم هنوز باهات کار دارم کیرمو با آب سرد شستم رو تخت به پشت خوابیدم و خواستم برعکس روم دراز بکشه حالت 69 شدیم کون و کوسش سمتم بود دوتا سیلی به کونش زدم گفتم کیرمو بخور شروع کرد به ساک زدن دوباره کیرم مثل سنگ شد
کوس سفیدش رو لیس زدم چشمم به کونش بود سفید ولی سوراخش سیاه شده بود معلومه زیاد کون داده بود موقع لیس زدن کوسش انگشتمو یهو کردم تو کونش با دستش زد به رانم گفت انگشتتو در بیار درد داره از جیغ نزدنش فهمیدم فیلم بازی میکنه برعکسش کردم خوابیدم روش محکم تا ته تو کوسش میکردم داشتم لذت میبردم بلندش کردم و حالت داگی رو تخت چند بار کیرمو مالیدم به کونش آماده بودم از کون بکنمش با دست لپ های کونش رو باز کردم فهمید میخوام از کون بکنمش گفت محمد نه از کون نه درد داره کوس بکن موهاشو از پشت گرفتم که فرار نکنه یه لحظه تا ته کردم تو کونش قسمم میاد درش بیار گفتم اگه ندادی چطور راحت تا ته رفت پشت سر هم تو کونش میکردم اینقد کردم همه بدنم عرق کرده بود سکس با مادر زنم واقعا لذت بخش بود کوسش کون تپلش خیلی حال میداد آبمو اومد ریختم تو کونش بی حال افتادم رو تخت با حالت اخم بهم نگاه کرد رفت دستشویی خودشو تمیز کرد
برگشت گفت بار اول و آخر اون فیلمم جلو چشمم پاک کن منم فیلم بوسیدنش با اون آقا رو جلو چشمش پاک کردم ولی نمیدونست از سکس مون فیلم دارم رفت این بار فیلم خودمون تهدیدش کردم اونم از ترس آبروش جرات نداشت چیزی بگه
چن بار دیگه جاهای دیگه کردمش سیما(مادر زنم) خودشم موقع سکس اه ناله میکرد و لذت میبرد
اینقدر از کون کردمش کونش قالب کیرم شده بود تا نزدیک سوراخش میکردم دقیق اندازه کیرم بود

تا اینکه بعد از بار آخر از خودمم بدم اومد و خودمو یه حیوان دیدم چرا به زنم خیانت کردم
برای همیشه با مادر زنم تموم کردم و به زندگیم ادامه دادم
الان دوتا بچه دارم
ولی دیگه باهاش حرف نمیزنم اونم دیگه بهش طعنه نمیزنه متلک و کنایه نمیگه
ولی ای کاش هیچ وقت باهاش سکس نمیکردم
ای کاش…

نوشته: محمد

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18