رفتن به مطلب

داستان سکسی خواهرزن


migmig

ارسال‌های توصیه شده


خیلی باهوشم
 

سلام اولین باره داستان می نویسم .یک خواهرزن دارم بیوه خوشگل زیبا و سینه و کون خیلی عالی یک دختره داره یک پسر ۴۵ سالشه من هم ۴۵ سالمه .هرموقع چشم تو چشم میشیم چشمک بهش میندازم کرم میریزم میدونین هم دوست داره بمن حال بده هم خواهرش رو دوست داره نمیخواد خیانت کنه بهش من هم این از وقتی بیوه شده به خودم میگم ۳ ساعت فرصت پیدا کنم این رو میکنم .من ترکیه یک ترکیه یک آپارتمان ۹۰متری خریدم سالی چند بار میریم و میاییم یه روز خونه مادر خانمم بودیم خواهر زنم که اسمش شیدا هست گفت با مونا دوستم چهارشنبه دیگه میریم استانبول من گفتم خوب کلید ببر برین خونه ما گفت نه هتل رزرو کرده مونا برای دوتامون.آقا این این حرف رو زد رفت تو مخ من .طوری برنامه ریزی کردم که برای چهارشنبه دیگه ترکیه باشم ولی به خانمم گفتم میرم بندرعباس اخه من تو کار پوشاک هم هستم یه موقع هایی جنس هام از بندر میاد .حتی یک روز زودتر هم رفتم .رفتم همون هتلی که قرار بود این ها بیان…روز چهارشنبه شد تو هتل با شلوارک نشسته بودم تو لابی سیگار میکشیدم دیدم چه تیپی زده شیدا چه کوسی داره میاد دیدم شیدا اومد داخل رفت اطاقش رو تحویل گرفت کاراش رو کرد دیدم با یک شلوارک لی خوشگل یک تیشرت سفید و عینک هم بالای سرش از آسانسور اومد بیرون داشت رد میشد گفتم سرکار خانم افتخار نوشیدن قهوه رو در کنار من میدن یک قیافه گرفت برگشت بگه نخیر دید منم گفت خاک الم تو سرم تو اینجا چی کار میکنی کی اومدی با کی اومدی گفتم مفصله .تو چرا تنهایی موزی با مرد قرار داشتی گفتی با مونا میام گفت نه بخدا تو فرودگاه امام بودیم داداش مونا زنگ زد گفت مادرش خورده زمین لگنش شکسته خودت رو برسون مونا از فرودگاه برگشت گفتم باشه ماهم باور کردیم گفت خداشاهده راست میگم راست میگم .خلاصه بهش گفتم .گفتم از اون روزی که داشتی تعریف میکردی من نقشه کشیدم گفت تو دیونه ای اگه شیوا بفهمه ابروی من هم بردی .گفت در یک صورت میفهمه اون هم اینه که تو بگی .گفتم شیدا بلند شو بریم استخر .گفت اره همین مونده با تو بیام استخر گفت از فکرت بیار بیرون اونی که تو سرته .خلاصه با اسرار قبول کرد بریم استخر به شرطی که شنا یادش بدم رفت بالا مایو اورد من هم رفتم حوله و مایو اوردم از درب استخر اومد داخل با مایو وای گفتم خدایا من خوابم یا بیدار رفتیم تو اب اولش گفتم بزار یخورده آبت بدم شوخی شوخی چسبیدم بهش هی میگفت نکن نکن پشتش شد بمن من هم کیرم نیمه راست از پشت یکدفعه چسبیدم بهش کیرم تقریبا لای چاک کونش شد یکدفعه انگار برق گرفتش پرید جلو گفت اوی چیکار میکنی یک نگاه به کیرم کرد گفت این و بی جنبه ندید پدید گفتم تقصیر نداره بیا جاهامون عوض تو بشو من من میشم تو اگه همون لحظه اول کاره خودت رو نکردی گفت چطور گفتم چطور نداره تو جزو زن خوشگل های خوش هیکلی بخدا هر مردی ارزو داره جای الان من باشه بعد گفتم هر مردی آرزو داره جای امشب من باشه گفت باشه شتر در خواب بیند پنبه دانه .بزار خلاصه اش کنم انقدر بهم ور رفتیم وقت شنا یاد دادن یا انقدر دستم به کس و کون این خورد اینقدر شهوتی شده بودم اون هم همینطور که گفت بزار بریم تو اتاق طاقت بیار گفتم خدا شاهده نمیتونم بزار یکبار اینجا بیارم که تو اطاق طولانی حال کنیم همونجا کنار استخر خوابوندمش مایو رو زدم کنار از بغل مایو کردم توش چهارتا تکون دادم آبم اومد گفت خاک تو سرت من هم میخواستم بدم گفتم تو اتاق سرتون رو درد نیارم چهار روز اونجا بودیم بیش از ده بار کردمش ولی شرط و شروط گذاشتیم قول مردونه از هم گرفتیم یعنی اون از من قول گرفت رفتیم تهرون شتر دیدی ندیدی انگار چنین اتفاقی نیوفتاده و از اون روز چهار سال میگذره ما دیگه با هم سکس نکردیم به روی هم هم نیاوردیم فقط امشب تلفنی کارش داشتم گفتم بهش دیگه ترکیه نمیری خندید گفت شاید بخوام دوسه روز برم اصفهان قبلش خبرت میکنم .این شد که امشب نوشتم این جریان رو .حالا تا ببینیم میریم اصفهان یا نه چون لابد اون هم مثل من حوس کرده دوباره یک حال توپ بکنیم چون میدونم اهل دوست پسر و این چیزها نیست .عین حقیقت بود بی ادب بازی درنیارین چون احتیاج به دروع گفتن نیست هنر که نیست خیانته.

نوشته: ریدی
 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18