رفتن به مطلب

داستان سکس با پدرشوهر


chochol

ارسال‌های توصیه شده


هم خودم خواستم هم عذاب وجدان ندارم
 

سلام به اعضای سایت کونباز

جدیدا تو گوگل با سایت آشنا شدم

میخوام رابطه ام با پدر شوهرم رو براتون بگم
که چن ماه ادامه داشت و تموم شد

فریبا هستم ۴۲ سالمه متاهلم شوهرم افشین
۱۸ سالم بود که ازدواج کردم

ازدواج من و افشین سنتی بود و واسطه ازدواج مون عمم بود که خانواده هامون رو باهم آشنا کرد
همسرم شغلش کابینت سازی و شکر خدا درآمدش خوبه

وقتی با افشین ازدواج کردم اوایل زندگی تو مشکلات مالی بودیم قسط وام، بدهکاری مراسم عروسی، بعد از ازدواج مجبور شدیم مستاجر بشیم برامون سخت بود اما مجبور بودیم
خونه پدر شوهرم یه طبقه بود و فقط خودشون میتونستن اونجا ساکن باشن.خونه پدرمم مناسب زندگی برای ما نبود از اونجایی که پدرشوهرم و مادر شوهرم سن شون بالا بود و افشین پسر آخرشون بود وقتی باهام ازدواج کرد خیلی تنها شدن به همین دلیل چند کوچه پایین تر از خونه اونا خونه اجاره کردیم
پدر و مادر شوهرم ادمای بی آزاری بودن تو زندگی ما و بقیه بچه هاش دخالت نمیکردن ازشون بدی ندیدم و ازشون راضی بودم
بعد از چند سال کار مداوم افشین تونست خونه بخره و رفتیم یه کوچه پایین تر از خونه پدر شوهرم
هفته چند بار میرفتم خونه شون پخت و پز میکردم نظافت میکردم
کلید خونه رو داشتم که اذیت نشن در رو باز کن اتفاقی چن بار دیدم سکس میکردن اروم و بیصدا میرفتم اتاق دیگه تا کارشون تموم بشه
چن بار تنها رفتم اونام به خودم و بچه هام محبت میکردن
افشین دوتا خواهر و دو تا برادر داشت اونام بعضی وقتا به پدر مادرش سر میزدن

از خودمم بگم دو تا پسر و یه دختر دارم

اوایل لاغر اندام بودم بعد از بچه سومم از ۳۵ سالگی شروع کردم به باشگاه رفتن و رژیم غذایی خوب بدن رو فرم شد شوهرم از بدنم خیلی تعریف میکرد خب منم خوشم میومد شکم ندارم و هیکل خوبی دارم

خب داستان از اونجا شروع شد که مادر شوهرم ایست قلبی داد و فوت کرد
اکبر یعنی پدر شوهرم خیلی تنها شده بود
اونم مشکل قلبی داشت چن روز خونه ما بود چن روز چن روز خونه بقیه بچه هاش ولی باز طاقت نمیاورد و برمیگشت خونه خودش انگار با خاطرات زنش زنده بود

وقتی میرفتم پیشش اکثرا رو زمین دراز می کشید یا فقط اخبار نگاه میکرد افسرده بود مثل قبل دل و دماغ نداشت میخواستم بهش روحیه بدم اما فایده نداشت
یه روز خواستم شونه هاش رو ماساژ بدم قبول کرد دستای نرم و لطیفم رو میکشدم به پشت گردنش یه لحظه دیدم یکم شلوارش برآمدگی داره فهمیدم کیرش بلند شده ولی دوباره ماساژ دادم و برگشتم خونه

شب به این فکر میکردم نکنه دلش بغل و سکس میخواد شاید سرحال و سرزنده بشه

دلم به حال پیرمرد سوخت یه همدم نداشت
تنها بود زنش نبود باهاش سکس کنه

خیلی بهش فکر کردم خواستم بیشتر بهش محبت کنم شاید حال و هواش عوض بشه میخواستم بهش حال بدم از یه طرف اصلا با هیچ مردی غیر از افشین سکس نداشتم از یه طرف پیرمرد افسرده

با اینکه سالها عروس شون بودم هیچ وقت جلو خانواده همسرم تیپ راحتی نمیزدم پوشیده بودم با دامن بلند

یه روز قبل رفتن پیش پدر شوهرم یه شلوار جذب پوشیدم مانتو پوشیدم دامن بلند پوشیدم رو شلوار چون تو کوچه راحت نبودم

وقتی رسیدم داشت اخبار نگاه میکرد مانتو و دامنم رو درآوردم با تاپ و شلوار جذبم که چسبیده بود به بدنم جلوش شروع به نظافت کردم تا حالا منو این مدلی ندیده بود کون تپلم از رو شلوار مشخص بود سینه های بزرگم زیر تاپ تکون میخورد صدای تلویزیون قط شد فهمیدم رفته دراز بکشه وقتش بود یه قدم بردارم
دیدم تو اتاقش به پهلو دراز کشیده و خواب بود
اکبر با اون سنش هیکل مردونه رو حفظ کرده بود
اروم یه بالش برداشتم با فاصله کم کنارش دراز کشیدم ولی اون روش به طرف دیگه و جا نمیشد به سمتش دراز بکشم چن دقیقه گذشت بی حرکت بودم منتظر بودم به پهلوی سمت چپ برگرده
از تکون خوردنش فهمیدم میخواد داره سمت من جابه جا میشه آب دهنم قورت دادم و به خودم جرات دادم کونو دادم سمت اکبر یکم بیشتر دادم سمت اکبر کونم خورد به رونش بی حرکت شدم از صدای نفس هاش فهمیدم بیدار شده دوست داشتم بدنمو بماله لذت ببره از پشت بغلم کنه دیدم کاری نمیکنه دستمو از لای پاهام بردم سمت کیرش پیژامه پوشیده بود شروع کردم به مالیدن کیرش راست کرده بود ولی بهش دید نداشتم تو دست کردم تو پیژامه کف دستم به سر کیرش خورد بزرگ بود
بدون اینکه برگردم شلوارمو کشیدم پایین شورت نپوشیده بودم کون لختمو در اختیارش گذاشتم
پدر شوهرم انگار تو شک بود
از زیر شروع به مالیدن خایه هاش و کیرش کردم
نبض کیرش رو احساس میکردم
کیرشو مالیدم به دم کونم و کوسم
کیر اکبر از مال شوهرم بزرگتر بود خودمم کوسم خیس شده بود با دستام کپل هامو گرفتم که راحت بکنه تو
دستای اکبر کونمو لمس کرد سر کیرش رو به چاک کونم میمالید دنبال سوراخ میگذشت که اروم کرد تو کوسم به حالت پهلو داشت منو میکرد میخواستم اکبر حال کنه چون زیاد لذت نمی بردم بعد از چند تا تلمبه آبش تو کوسم خالی شد بعد از چن ثانیه بی حرکت کیرش از کوسم اومد بیرون
منم انگار اتفاقی نیفتاده شلوارمو پام‌کردم خودمو جمع کردم بدون خداحافظی مثلا بیدار نشه برگشتم خونه

دو روز بعد رفتم پیشش یکم سرحال بود سکس روحیه ش رو عوض کرده بود .دوست داشتم به بهونه ای کیرش رو کامل ببینم و الکی فرستادمش حموم بعد چن دقیقه در زدم پرسیدم چیزی نمیخوای گفت نه ممنون ولی من وارد حموم شدم درست گفتم کیرش از مال شوهرم بزرگتر بود بدنشو لیف زدم وقتی بدنشو آب کشیدم تو حموم جلوش زانو زدم و کیرشو کردم تو دهنم خواست مانع بشه با سکوت فهموندم بهش که اعتراض نکنه تخم هاشم لیس زدم از سر کیرش تا ته سرمو بالا میاوردم ببینم در چه حاله روش به طرف دیگه نگاه نمیکرد یه لحظه منو هل داد کنار و آبش پاشید بیرون خودشو تمیز کرد اومد بیرون به بهونه اینکه درد دارم خواستم ماساژم بده دمر خوابیدم کونمو دادم بالا خودشو بهم می مالید شلوارمو تا زانو کشیدم پایین یه بالش گذاشتم زیر شکمم خواستم بهش کون بدم بیصدا کیرشو به کوسم میمالید خواست بزاره تو کوسم با دستم گذاشتم رو سوراخ کونم با اینکه کیرش بزرگ بود میدونستم اذیت میشم ولی خواستم از کون بکنه
اکبر فهمید چی میخوام سرش که تو کونم کرد درد داشت کم کم تا ته کرد درد داشتم و اخ و اوخ میکردم با اینکه به شوهرم کون داده بودم ولی کونم میسوخت آبشو خالی کرد تو کونم تو دستشویی کونمو شستم.
هفته ای دو سه بار با پدر شوهرم سکس میکردم اینقد از کوس و کون منو کرده بود سرحال شده بود اواخر چشم تو چشم سکس میکردیم
سکس با پدر شوهرم حدود ۳ ماه بود که چن وقت پیش فوت کرد
عذاب وجدانم ندارم از کارم مهم اینه اون پیرمرد آخر عمر حال کرد

ممنون که خوندید

نوشته: فریبا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18