poria ارسال شده در 3 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 3 ساعت قبل حامد و دختر خاله حشری سلام سری برم سر اصل مطلب حامد هستم از شهر جنوبی داستان برمیگرده به ۵ سال پیش زمانی که ۳۶ سالم بود یه خاله دارم که زیاد میرم پیشش و بهش سر میزدم یک روز هوا خیلی گرم بود از سرکار داشتم میومدم خونه زنگ زدم کسی خونه بود رفته بودن باغ روستا و تا آخر هفته نمیومدن زنگ زدم به خاله ام و رفتم خونشون پسرخاله ام همسن خودم بود اومده بود بیرون سیگار بکشه در باز گذاشته بود بهم گفت برو داخل منم سیگارم تموم بشه میام وارد که شدم صدای آب حموم میومد تا اون روز اصلا نگاه دختر خاله ام هم نمیکردم یه لحظه نمیدونم چی تو سرم پیچید ناخودآگاه گفتم برم در حموم باز کنم تا باز کردم دختر خاله ام لخت بود برگشت تا منو دید یه جیغ زد سری در بستم خاله ام اومد گفت چی شده سلام کردم گفتم کسی مگه داخل حموم هست خاله هم بیچاره خیالش راحت شده بود گفت آره فرزانه داخل حموم هست گفتم ببخشی فکر کردم کسی نیست رفتم رو مبل نشستم دیدم اومد بیرون نگاه بدجوری هم کرد رفت داخل اتاقش خاله ام نهار آورد خوردم پسرخاله ام هم اومد تا شب همونجا بودم البته ما با خاله ام و بچه هاش راحت هستیم و رابطه ای خوبی داریم همش فکر بدن لخت فرزانه بودم دل و زدم به دریا تا یکم خلوت شد بهش پیام دادم که معذرت میخوام ببخش نمیدونستم حموم هستی نگاه کردم دیدم گوشیش برداشت داشت پیام میداد که با خاله ام خداحافظی کردم اومدم خونه دیدم پیام داده که خر خودتی از عمد درب باز کردی کلی ازش معذرت خواهی کردم اونم ناز میکرد بهش حامد… میخوام جبران کنم تا از دلت در بیات فرزانه …چطوری میخوای جبران کنی حامد… فردا باهم اگر وقت داری مرخصی بگیرم دعوت من بریم لب ساحل و بیرون بگردین فرزانه … نه نمیخوام کسی بهمون ببینه ضایع هست حامد … واقعا دوستت دارم میخوام بشینیم باهم صحبت کنیم فرزانه … واقعا دوستم داری چرا پس به همه نمیگی حامد … حالا ببینمت صحبت میکنیم اونشب فرزانه قبول کرد فرداش بیات باهم صحبت کنیم منم مرخصی گرفتم بهش پیام دادم آماده بشه بیچاره نمی دونست اصلا قصدم ازدواج نیست ولی برای رسیدن به هر دختری دوستان میدونن با گفتن ازدواج دخترها نرم میشن رفتم سر کوچه خونه خاله ام دیدم فرزانه خانم با یه مانتو جلو باز و دامن بلند اومد نشست تو ماشین سری دور شدیم یکم حرف زدیم همش استرس داشت گفتم میریم خونه خاله ات اینا نیستن اونم قبول کرد اومدیم خونه خودش رفت شربت درست کرد اومد نشست بغلم فرزانه … واقعا قصدت ازدواج با من هست دیگه داشتم از شهوت میمردم ولی باید تحمل میکردم تا نرمش کنم دستش گرفتم گفتم آره سرش گذاشت روی سینه ام گفت منم دوستت دارم ناخودآگاه خون به مغزم نرسید لبهاش بوسیدم و شروع به خوردن لبها و گردنش شدم اول با اکراه و بعد با حس دوست داشتن همراهی کرد طاقت نداشتم تحمل نمی تونستم بکنم محکم بغلش کردم بلندش کردم بردمش توی اتاقم افتادم روش دیگه از خود بیخود شده بودم آروم آروم لباسامو در آوردم لباسهای فرزانه ام در آوردم دیدم دستهاش جلو چشمش گرفت و گریه کرد گفت حامد چکار میکنی من دخترم هنوز و و گفتم نگران نباش تو دیگه مال خودم هستی عشقم اشکاش پاک کردم آروم سینه هاش میخوردم اومدم بین پاهاش شرتش کشیدم پایین وای چه کص نازی زبونم کشیدم روش دیدم فرزانه آروم داره ناله میکنه کصکش خیلی شهوتی بود کصش می مالیدم و همزمان زبون میزدم خیس شده بود دیگه کصش آروم کیرم آوردم بیرون گفتم تو کیر آقات نمیخوری 69 شدیم کیرم کرد تو دهنش جنده چه حرفه ای میخورد تا تخم هام میکرد تو دهنش زبون میزد منم دستم خیس کردم با کونش هم زمان بازی میکردم نیم ساعتی همینطور داشتیم حال میکردیم جفتمون اومد تو بغلم لب هام میخورد گفتم فرزانه من شق کردم تو بری میمیرم از درد اول گفت با دست یا ساک میزنم بیات ولی راضی کردمش از کون بکنمش تا قبول کرد سری بالشت گذاشتم زیر شکمش کامل کونش قمبل شد جلوم جون عجب کونی آروم زبون میکردم توی کونش فرزانه هم تو فضا بود اومدم روش خوابیدم فرزانه عزیز تورو خدا آروم بکن دردم میاد حامد… چشم عشقم سر کیرم کردم تو کونش جیغ بلندی کشید دست پا میزد از زیر کیرم در بره می گفت در دارم خدا درش بیار داره میسوزه توجهی نکردم توی همون حالت پنج دقیقه ای آروم آروم تلمبه میزدم کم کم داشت جا باز میکرد دستم گذاشتم رو کصش می مالیدم و تا دسته میکردم تو کونش ولی هنوز درد داشت دیگه توجهی نکردم شدت تلمبه هام بیشتر کردم انقدر کونش داغ بود که کامل خالی کردم تو کونش آه بلندی کشیدم افتادم بغلش سری فرزانه رفت دستشویی برگشت گفت حامد ارضا شدی پس من چی عزیز تازه متوجه شدم کصکش فرزانه ارضا نشده البته حق هم داشت بهم گفت برو کیرت بشور بیا اومد آروم سر کیرم کرد تو دهنش کیرم خوابیده بود انقدر خورد که بلند شد کیرم دوباره اومد آروم نشست روی کیرم خودشو بالا پایین میکرد اینقدر کیرم مالید به کصش که لرزید همزمان ارضا شد افتاد تو بغلم یه پنج دقیقه ای گذشت پاهاش گرفتم بالا آروم کردم باز تو کونش یکم دردش کمتر بود ولی بازم درد داشت اینقدر تلمبه زدم خیس عرق شده بودیم که واسه بار دوم ارضا شدم نیم ساعتی توی بغل هم خوابیدیم رفتیم باهم حموم اومدیم بیرون بردمش رسوندمش سکس من و دخترخاله ام فرزانه شروع شده بود دوستان اگر لایک کردن از باز کردن کس دختر خاله ام بنویسم اگر احیانا غلط املایی بود معذرت میخوام داستان کاملا واقعی هست بار اولم هست مینویسم خواهشا پس ادب رعایت کنید نوشته: حامد لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده