رفتن به مطلب

داستان سکسی خواهر خوبم، بهترین اتفاق زندگیم


mame85

ارسال‌های توصیه شده


خرابی کولر باعث بهترین اتفاق زندگیم شد 1

 

سلام، محسن هستم ۲۰ سالمه و این اولین داستانمه که براتون مینویسم. نزدیک پنج ساله که با این سایت آشنا شدم و گاهی میام داستان میخونم و لذت میبرم ولی هیچ وقت فکر نمیکردم یه روز خودم داستان بنویسم تا اینکه یه اتفاقی افتاد و دیدم بد نیست شماها هم بدونید. پس براتون نوشتم و امیدوارم برای شما هم لذت بخش باشه.
من رابطه‌م با بابام زیاد جالب نیست ولی با مامانم خیلی رفیقم و شوخی میکنیم. با خواهرم مهسا هم رابطه‌ی خوبی داریم و دوسش دارم. مهسا چند ماهی میشه وارد پونزده سالگی شده و کلاس هشتمه و مثل خودم پوستش گندمی روشنه. با موهای روشن تقریبا رنگ عسلی و لبهای کوچولو و چشمهای خمار. ما هر دو توی یه اتاق میخوابیم، چون خونه‌مون دو خوابه ست. یه تختخواب دو طبقه داریم که من طبقه‌ی بالا میخوابم. زیاد طولانیش نمیکنم و میرم سر اصل مطلب.
هوا گرم شده بود و ما هنوز کولرمون رو راه ننداخته بودیم.‌ بابام قرار بود یه کولر جدید بگیره و گفت چند روز صبر کنید. اون شب خیلی گرم بود و اتاق ما هم که پنجره نداره. از گرما کلافه شده بودم و کل لباسهامو غیر از شورتم درآورده بودم و یه ملافه نازک روی خودم انداخته بودم. مهسا هم کلافه بود و اون پایین هی وول وول می خورد و خوابش نمیبرد. گفتم چته اینقدر تکون میخوری؟ بگیر بخواب دیگه.
-گرمه خوابم نمیبره.
اومدم پایین و گفتم چی تنته؟
-تاپ و شلوار.
-خوب مثل من لخت شو راحت بشی.
-نه مامان دعوا میکنه.
-اسکول اونا پنجره ی اتاقشون رو باز کردن و در اتاقشونم بستن خوابیدن. از کجا میخواد ببینه؟ لخت شو ملافه بنداز روت راحت بخواب.
-باشه تو برو بالا نگاه نکن.
رفتم روی تخت خودم و اونم لخت شد و رفت زیر ملافه. گفتم تموم شد؟
-آره.
-بهتر شدی؟
-آره تقریبا.
دیگه خوابش برد و منم خوابیدم. سر شب از گرما اونقدر آب خورده بودم که نصفه شب از فشار شاش بیدار شدم. از تخت اومد پایین برم دستشویی دیدم مهسا دمر خوابیده و ملافه از روش رفته کنار. کون خوشگلش با شورت قرمز و رانهای نازش و کمر باریکش زیر نور شب خواب منو محو خودش کرد. رفتم زود مثانه‌مو خالی کردم و اومد دوباره وایسادم بالا سرش نگاهش میکردم. مثل یه فرشته بود و با اون اندام زیبا دیوونم کرده بود. چه کون خوشگل و خوش فرمی داشت که لپهای سفیدش از کنار شورت زده بود بیرون و بدجور دلبری میکرد. آروم دست گذاشتم روی کونش و نرمی و لطافتش رو حس میکردم. یه کم با ترس و لرز دست کشیدم بهش و هیچ تکونی نمیخورد. غرق خواب بود و من شاید نیم ساعت داشتم نگاهش میکردم و به آرومی کونشو نوازش و بالا پایین میکردم. به رون پاش دست میکشیدم و لطافتش منو دیوونه کرده بود. دیگه طاقت نیاوردم و همونجا کیرمو درآوردم و شروع کردم جلق زدن. آبمو توی دستمال خالی کردم و رفتم انداختم سطل آشغال و برگشتم روی تختم خوابیدم. بازم چند باری از اون بالا نگاهش کردم و یاد داستانهایی که در مورد سکس با خواهر یا یواشکی مالیدنش توی خواب بود و خونده بودم افتادم و بهشون فکر میکردم تا دیگه خوابم برد.‌
فردا شبش دوباره همین بساط بود و از گرما خوابمون نمیبرد. دوباره لخت شده بودم و به مهسا هم گفتم مامان اینا خوابشون برده، میخوای لباساتو مثل دیشب در بیار تا انقدر وول وول نکنی و راحت بخوابی…
گفت باشه تو نگاه نکن…
نمیدونم چند دقیقه گذشت ولی بازم از گرما خوابم نمیبرد. مهسا هم دوباره اون پایین وول میخورد و هوا گرمتر از شب قبل بود.
-گفتم خوابت نمیبره؟
-نه بابا، خیلی گرمه.
یه فکری زد به سرم و رفتم اسپری آبی که واسه آب پاشی به گلهای گلدونها بود رو آب کردم و آوردم. گفتم بلند شو.
-نه لختم.
-مگه شورتتم در آوردی؟
-نه فقط شورت و سوتین دارم.
-عیب نداره، خوبه دیگه.
ملافه رو از روش کشیدم و گفت چیکار میکنی؟ شروع کردم با اسپری آب پاشیدم روش. میخندید و میگفت نکن دیوونه.
-صبر کن الان خنک میشی.
از بالا تا پایینشو اسپری کردم و گفتم خنک شدی؟
-آره، خیلی خوبه.
-برگرد پشتتم بزنم.
چرخید دمر خوابید و دوباره چشمم افتاد به کونش توی اون شورت زرد دخترونه. لپهای کونش از زیرش بیرون زده بود و سفیدیش زیر نور قرمز شبخواب توی چشم میزد. خیره شده بودم که با صدای مهسا که گفت بپاش دیگه، به خودم اومدم و از بالا تا پایینشو آب پاشی کردم. بعد گفتم بیا تو هم منو خیس کن. بلند شد اسپری رو ازم گرفت و از جلو و پشت خیسم کرد و منم خنک شدم. داشتم به اندامش با شورت و سوتین نگاه میکردم و دوباره یاد داستانهای خواهر برادر افتادم و حشری شدم. اون طفلی هم توی حال خودش بود و اصلا توی این فازا نبود. فقط آب می پاشید به من و میخندید.
اسپری رو ازش گرفتم و گفتم به من میخندی؟
دوباره شروع کردم خیس کردنش و سوتین و شورتش رو بیشتر خیس کردم. می پاشیدم به صورتش برمیگشت و میپاشیدم پشت کمر و کونش تا آبش تموم شد و گفتم شانس آوردی. رفتم دوباره آبش کردم ولی اینبار با آب سرد یخچال پُرش کردم. برگشتم دیدم خوابیده روی تخت و گفت دستت درد نکنه خنک شدم.
آب سرد رو پاشیدم روش و گفت وای نریز خیلی سرده.
-عیب نداره، به جاش خنک میشی.
چند تا پاشیدم چرخید دمر خوابید و منم از کمرش آب میپاشیدم و دست میکشیدم. گفتم بدنت خنک شدا.
-آره، ایول به فکرت.
همینجوری آب میپاشیدم و دست میکشیدم تا رسیدم به کونش. روی کونشم دست میکشیدم و کمی بالا پایینش کردم گفتم شورتت خیس آب شده.😄بعد یکی زدم روی کونش و گفتم خیس شده زدن داره ها.😄دوباره یکی دیگه محکمتر زدم روی کونش و گفت اوووخ، نزن دیوونه، سوختم.
یکی آرومتر زدم و گفتم ببخشید دردت گرفت؟ نمیخواستم محکم بزنم.
-اشکال نداره.
به رونهاشم آب پاشیدم و دست کشیدم تا کف پاهاش. کیرم شق شده بود و بدجور حشریم کرده بود. تا حالا توی فکر خواهرم نبودم و فکر نمیکردم همچین بدن سکسی و نازی داشته باشه. رونهاش نرم و لطیف بود و کونش از همه جاش نرمتر. خوش فرم و زیبا و حشری کننده. اینبار دیگه خواب نبود و محکمتر داشتم به رون و کونش دست میکشیدم. بعد یه دونه دیگه آروم زدم روی کونش و تکونش دادم گفتم بلند شو منو خیس کن. سریع بلند شد و شروع کرد آب پاشیدن به من و میخندید. در اتاق رو بستم و گفتم یواش دیوونه، الان مامان بیاد ما رو اینجوری ببینه چی فکر میکنه؟ دوباره آب پاشید و منم الکی خودمو چپ و راست میکردم و اونم ریز ریز میخندید که صداش نره بیرون. نزدیکش شدم و گرفتمش توی بغلم گفتم بدش به من. به من میخندی وروجک. چرخید و پشت کرد طرفم که ازش نگیرم. منم از پشت چسبیده بودم به کون نرمش و کیرم شق شق بود. یه دفعه بی اختیار کیرمو از کنار شورتم انداختم بیرون و فرو کردم لای پاهاش. آبپاشو ازش گرفتم و می پاشیدم توی صورت و سینه هاش و میخندیدیم. بردمش طرف تخت و دوتایی افتادیم روی تختش و منم خوابیدم روش. آبو میگرفتم سمت صورتش و اونم هی سرشو این طرف اون طرف میکرد. منم از فرصت استفاده کردم و کیرمو لای کونش میمالیدم و فشار میدادم.‌
بلند شدم نشستم روی رونش و چند تا آب پاشیدم روی کونش گفتم با شورت خیس بخواب حالت جا بیاد.
-خیلی بدی محسن. صبر کن خوابت ببره یه بلایی سرت بیارم حالت جا بیاد.
شورتشو بلند کردم و آب پاشیدم روی چاک کونش که خودشو سفت کرد و گفت نکن کثافت، زشته. دیدم داره با خنده میگه، منم شورتشو کشیدم پایین تا زیر کونش و نوک اسپری رو کردم لای کونش و آب میپاشیدم.‌
اول کونشو سفت گرفته بود و میگفت نکن عوضی، تشک تختم خیس شد. آب پاشیدم سمت صورتش که خندید و صورتشو کرد توی متکا. وقتی آب پاشیدم به کمرش، کونشو شل کرد و داد بالا. من که کیرم شق بود و از کنار شورتم درآورده بودم بیرون، دوباره خوابیدم روش و کیرمو گذاشتم لای کونش. دستمو بردم زیر صورتش که مثلا بلندش کنم آب بپاشم نمیذاشت. دستمو بردم زیر سینه هاش و یه کم فشار دادم و با خنده گفتم سرتو بیار بالا، یالا.
ریز میخندید و میگفت نمیخوام. دیگه کامل خوابیدم روش و پشت گردنشو بوسیدم گفتم باشه کاریت ندارم، یه بوس بده برم. همین که صورتشو چرخوند دوباره آب پاشیدم بهش و خندیدم. توی این مدت کیرمم لای کونش میمالیدم و فشار میدادم. دیدم داره آبم میاد سریع کیرمو کردم توی شورتمو خالی کردم توش. یه کم دیگه روش خوابیدم و اسپری رو دادم دستش گفتم بیا بگیرش دیگه بسه. گرفت و گفتم حالا یه بوس بده برم. صورتشو چرخوند طرفم بوسیدمش و همین که بلند شدم، چرخید و آب پاشید طرفم که فرار کردم. اصلا حواسش نبود شورتش تا زیر کونش پایینه و همونجوری دنبالم میکرد. دوباره گرفتمش و گفتم عوضی من خودم دادم بهت و گفتم بسه. حالا نامردی میکنی. زدم روی کون لختش و گفت اوخ سوختم عوضی. پریدم رفتم بالای تخم و اومد بالا دنبالم. منم گرفتمش و افتادم روش. به پشت خوابونده بودمش و چند تا بوسش کردم و کیرمو فشار میدادم به کُسش. هر دو خیس آب بودیم و گفتم دمت گرم مهسا. هم خوش گذشت و خندیدیم، هم خنک شدیم.
-آره، ولی تو بیشتر خیسم کردی. باشه طلبت.
هر دو میخندیدیم و بغلش کردم گفتم خیلی دوست دارم خواهر کوچولو. آبجی عروسکی خودمی. دوباره بوسش کردم و از روش رفتم کنار. همونجوری به پهلو بغلش کردم گفتم یه کم بخواب پیشم.
به شرطی که سه تا بپاشم توی صورتت. کشیدمش روی خودم و گفتم باشه فقط سه تا.
بلند شد نشست و دقیقا روی کیرم بود. سه تا پاشید توی صورتم و میخندید. گفت حالا برگرد.
-چرا؟
-تو برگرد تا بگم.
خودشو از روی من بلند کرد و برگشتم دمر خوابیدم. رفت روی رونم و شورتمو خیس آب کرد. بعد بلندش کرد زیرشم آب پاشید و گفت حالا پاک حساب شدیم.
چرخیدم و خواستم بگیرمش دوباره آب پاشید توی صورتمو و خوابیدم. بعد دوباره آب پاشید به شورتمو گفت اینم از جلوش.‌
گفتم خیلی نامردی، من که جلوتو خیس نکردم.
-نخیر خیس شده.
خندیدم و گفتم خوبه این طرفو بلند نکردی بپاشی زیرش.
خودشم خندید و گفت اینجا رو دیگه خودم روم نشد وگرنه میکردم.
-الان پاک حساب شدیم؟
-آره دیگه.
-پس بیا یه بوس بده بخوابیم. خم شد بوسم کرد و منم بوسیدمش و بغلش کردم. دراز کشید روی من و گفت اگه مامان ما رو اینجوری ببینه جفتمونو میکشه.
خندیدیم و زدم روی کونش گفتم شورتت هنوز پایینه که. خودش دستشو برد شورتشو کشید بالا گفت خیلی بی تربیتی.😄
منم خندیدم و گفتم عیب نداره. الان که خودمون تنهاییم. فقط حواست باشه مامان نفهمه. حالا برو بخواب. در اتاقم باز کن.
نشست روی کیرم و گفت تشکمو خیس کردی. تو برو پایین بخواب.
-دیوونه بهتره که خنک میشی.
-آره راست میگی.
خم شد دوباره بوسم کرد و رفت پایین سرجاش خوابید.
فرداش بابا مامانم هر دو رفته بودن سر کار و بعد از ظهر دوباره خونه گرم شده بود. شیطونه رفت توی جلدم که برم به بهونه ی گرما مثل دیشب آب بازی کنیم و یه حالی باهاش کنم. روی مبل دراز کشیده بود و توی اینستا میچرخید. رفتم یواشکی آب پاشیدم روش از جاش پرید. گفت خیلی بیشعوری، ترسیدم.
خندیدم و خودشم خندش گرفت.
گفتم هوا گرمه بیا آب بازی کنیم خنک بشیم. شروع کردم آب پاشیدن که با خنده فرار کرد سمت اتاقمون. منم دویدم دنبالش و گفت لباسامو خیس نکن.
گفتم سی ثانیه وقت میدم درشون بیاری. شروع شد ۱-۲-۳…
سریع لخت شد و مثل دیشب با شورت و سوتین شد. شروع کردم آب پاشیدن و چرخید پشتشم پاشیدم گفتم بیا منم خیس کن. شروع کرد آب پاشیدن و گفتم صبر کن منم لخت بشم.‌ شروع کرد شمردن و منم سریع لخت شدم با شورت ایستادم جلوش. شروع کرد آب پاشی و خیسم کرد. چرخیدم پشتمم خیس کرد و اومد جلو پشت شورتمو کشید عقب، آب پاشید به کونم. برگشتم بگیرمش که فرار کرد و از پشت گرفتمش. خواستم اسپری رو ازش بگیرم نمیداد. کیرم در اثر مالش و فشار دادن به کونش شق شد و انداختمش روی تخت و خوابیدم روش. اسپری رو ازش گرفتم و گفتم خودت شروع کردی. نشستم روی رونش و شورتشو کشیدم پایین و حسابی کونش و لای کونش رو آب پاشی کردم و خیس خیسش کردم. سیلی زدم روی کونش که گفت اوخ نامرد چرا میزنی. خندیدم و گفتم آخه خیس شده میچسبه، حال میده بزنمش.
-میدونی که تلافی میکنم.
کیرمو درآوردم و خوابیدم روش. گفتم فعلا که اسیر منی. چطوری میخوای تلافی کنی؟😄
به بهونه آب پاشیدن به صورتش روش تکون میخوردم و کیرمو میمالیدم لای کونش. اونم مثل من میخندید و صورتش و چپ و راست میکرد که خیسش نکنم. این وسط چند باری هم گردن و گوششو بوس کردم و کمی هم مکیدم و یواش گاز میگرفتم که آی کش داری میکشید و حشریترم میکرد.‌ دیگه داشت آبم میومد که بلند شدم و با خودم گفتم حالا زوده، باید بیشتر باهاش حال کنم. دوباره آب پاشیدم به کونش و یکی از لپهای کونش رو گرفته بود و به بهونه ی اینکه آب بریزم لای کونش، کونشو میچلوندم و باز میکردم آب میپاشیدم لاش. سوراخ کون صورتی و ریزش داشت دیوونم میکرد.‌ با کیرم میزدم روی کونش و گفتم بگو تلافی نمیکنی تا ولت کنم.
-مگه میشه؟ تا انتقام نگیرم بیخیال نمیشم. دوباره خوابیدم روی و کیرمو فرو کردم لای کونش. لیز خورد اومد بالا و گفتم بوست کنم تمومه؟
-نخیر.
منم شروع کردم گوششو میمکیدم و گردنشو میخوردم. دیگه خنده هاش قطع شد و خودشو زیرم شل کرده بود. اسپری دادم دستش و گفتم من تسلیمم. حالا یه بوس بده… صورتشو چرخوند چند تا از لپ صورتش و گوشه لبش بوسیدم و لپشو کردم توی دهنم. آروم میخوردمش و با زبونم میکشیدم روش. نمیدونم چرا کاری نمی کرد و خودشو زیرم شل کرده بود و صداشم در نمیومد. دوباره گوششو مکیدم که نفس نفس میزد و آروم آی آی میکرد. دوباره گردنشو خوردم که گفت آااااهههههه محسن چرا اینجوری میکنی، اووففففف، آاااهههههه…
آخه خوشمزه ای و خوردنی. الانم خیس خوردی، شدی مثل باستیل.😄
آروم خندید و گفت نکن قلقلکم میاد.
-ولی قلقلکش خوشاینده، نه؟
-آره.
-پس بخواب بذار خواهر کوچولومو بخورم.
قشنگ معلوم بود حشری شده. گردنشو که میخوردم باز آااهههههه میکشید و کونشو میداد بالا. منم از ترس اینکه آبم نیاد تکون نمیخوردم ولی از اینکه روش بودم و کیرم لای کونش بود حال میکردم. رفتم پایینتر و پشت کمرشو میخوردم و گاز میگرفتم. اینجوری بیشتر آه می کشید و به کمرش قوس میداد و کونشو میداد بالا. از توی داستانها یاد گرفته بودم و با دوست دخترمم از این کارا میکردم خوشش میومد. کیرمو گذاشتم لای پاهاش و کمرش رو میخوردم و دوباره رفتم سراغ گردن و گوشش. صورتشم میبوسیدم و تا گوشه ی لب کوچولوش میرفتم. خیلی حال میداد و مثل یه سگ حشری شده بودم و کیرم داشت منفجر میشد ولی نمیخواستم آبم بیاد. گیره ی سوتینش رو باز کردم و بنده هاشو انداختم کنار تا راحتتر باشم. بازم کمرشو خوردم و خوردم و رفتم پایین تا نزدیک چاک کونش. اونجا روی آخرین مهره هاشو لیس میزدم و میخوردم و گاز میگرفتم. البته نه محکم، به صورتی که پوستشو با دندونام می کشیدم و دندونام روی پوستش سُر میخورد. کونشو بوسیدم و جفت لپهای کونش رو گرفته بودم و میخوردم و گاز میگرفتم و میمالیدم. دیگه اونقدر حشری و شهوتی شده بودم که مثل آدمهای مست اختیاری از خودم نداشتم و فقط داشتم از کارهام لذت میبردم. زبون کشیدم لای کونش که اینبار گفت نه محسن اونجا رو نه.
-هیسسسسس، بخواب کیفتو کن دختر.
-آخه کثیفه.
-نخیر، خیلی هم تمیزه و بوی گل میده.
چند تا لیس بلند از پایین تا بالای چاک کونش کشیدم که بازم آآااهههههه کشید و شروع کردم ریز و سریع روی سوراخ کونش لیس میزدم. کونشو بالا پایین میکرد و آه میکشید و میگفت محسن نکن داداش، زشتههههه. وااااییییی محسسسسسن، آاااایییییییی داداشی، آااااههههههه نکن دیگهههههه، وااایییییی
پاهاشو باز کردم و دستمو گرفتم زیرش کونشو آوردم بالاتر. اینبار شروع کردم کُسشو لیس زدم که گفت نههههه، محسسسسسن تو رو خداااااا، واااایییییی محسن زشته داداش، آااااااههههههه وایییییییی نکن، محسسسسسسن… اوووففففففف خیلی بدیییییییی. واااایییی مامااااااان. آاآههههه…
دیدم دیگه مخالفتی نشون نمیده و فقط آه و ناله میکنه، چرخوندمش به پشت و شورتشو کامل از پاش درآوردم. خوابیدم روش بوسش کردم و گفتم میخوام به خواهرم یه حالی بدم که کیف کنه. میخوام بفهمی که چقدر دوسِت دارم و عاشقتم… کیرمو لای پاهاش میمالیدم به کُسش و بوسش میکردم و گردنش رو میخوردم. چشماشو بسته بود و آروم آه می کشید و نفس نفس میزد. پاهاشو به همدیگه فشار میداد و کُسشو زیرم بالا پایین میکرد. دیگه زدم به سیم آخر و لبهای کوچولو و خوشگلش رو کشیدم توی لبهامو شروع کردم به خوردن و مکیدن. وای چه حالی میداد. باورتون نمیشه اگه بگم بهترین مزه ی دنیا رو داشت و لذت بخش ترین خوردنیه دنیا بود.‌ چنان حالی بهم داد که آبم اومد و سریع کیرمو از لای پاش کشیدم بالا و ریختم روی شکمش. کیرمو فشار میدادم و میمالیدم به بالای کُسش و شکمش تا کامل خالی شدم. بهترین ارضا شدن عمرم بود و هیچ وقت یادم نمیره.
یه کم دیگه روش خوابیدم و بوسش کردم و لباشو خوردم بعد بلند شدم با شورت خودم شکمشو پاک کردم و شکم خودمم همینطور. ساعد دستشو گذاشته بود روی چشماشو نگاهم نمیکرد. سوتینش که از پشت باز بود، راحت دادم بالا و سینه هاشو گرفتم و یکی یکی خوردم و مکیدمشون. دوباره آه کشیدنش شروع شد و گفت نکن محسن، وااایییی یواش عوضی دردم میگیره، آاااههههه…
رفتم پایین و پاهاشو دادم بالا که اول مقاومت کرد و گفتم نترس، فقط میخوام لیسش بزنم دوباره. آروم پاهاشو شل کرد و دادم بالا. چند تا لیس روی کُس خوشکل سفید و صورتیش کشیدم و آه کشیدنش شروع شدم.‌ دیگه مشغول شدم و اینبار حسابی کُسشو خوردم و مکیدم و لیس زدم. حسابی داشتم کیف میکردم و اون بیشتر از من. آه و ناله میکرد و محسن محسن از دهنش نمیوفتاد. آخرش گفت وااااییی محسسسسن آااییییی محسسسسسن و ارضا شد. کُسشو بالا پایین میکرد و پاهاش میلرزید. درست مثل دوست دخترم شده بود. یه کم دیگه کُسشو خوردم که با دستاش سرمو فشار داد عقب گفت بسه محسن، داداشی دیگه نمیتونم. تو رو خدااااا.
ولش کردم و خوابیدم روش لب گذاشتم روی لبش. شروع کردم مکیدن و اول لبشو سفت گرفته بود. گفتم چرا اینجوری میکنی؟
-لبات کثیف شده.
-بیخیال، مگه خودتو نمیشوری و کثیفی؟
-نه ولی بدم میاد.
-باشه یه دونه شل کن بوسش کنم فقط.‌
لبشو بوسیدم و گفتم خیلی دوست دارم مهسا. عاشقتم عروسک داداش. بهت حال داد؟
-آره ولی خیلی بی ادبی. خیلی خجالتیم دادی‌.
-فدات بشم، عیب نداره دیگه خجالت نکش. دفعه‌ی بعد برات عادی میشه. میخوام دوست دخترمو ول کنم. باهاش کات میکنم و میخوام فقط تو دوست دخترم باشی. باشه عشقم؟
خندید و گفت برو خجالت بکش. من خواهرتم.
-ولی عشقمی. تا حالا به اون حال میدادم، میخوام از این به بعد فقط به تو حال بدم و با تو حال کنم. جون محسن نگو نه.
دست گذاشت کنار صورتم و گفت باشه ولی مامان بفهمه چکار کردیم جفتمونو میکشه.
-از کجا میخواد بفهمه. هر وقت تنهاییم حال میکنیم.
سوتینش رو کامل دراوردم و انداختم کنار و دوباره سینه های کوچیکشو یکی یکی خوردم و مکیدم. سینه هاش اندازه ی یه نارنگیه و کامل توی دهنم جا میشد. حسابی خوردم و مکیدمشون. رام رام بود و فقط آه میکشید. فهمیدم روی سینه هاش حساسه و با مالیدن و خوردنش شل میشه.‌ گفتم بلند شو بریم حموم، جفتمون بوی آبکیر گرفتیم.
-خیلی بی ادب و بی تربیتی.
-خب چی بگم؟ اسمش اب کیره دیگه.
دستشو گرفتم و دوتایی همونجوری لخت رفتیم سمت حموم. بردمش زیر دوش و خودم شکمش رو شستم و بعد لیفش زدم و سینه ها و کُس و لای کونشو با دست خالی کف مالی کردم و میمالیدم. چه حالی هم میداد که سینه ها و کُس و کونش توی دستم لیز میخورد.‌ همش به کیرم نگاه میکرد و دوشو باز کردم و آب کشیدمش. بعدش خودمو لیف زدم و اونم داشت سرشو شامپو میزد. کارش که تموم شد گفتم بیا کمرمو لیف بزن… کمرمو که لیف زد. دستشو از لیف درآورد و کرد لای کونم تا مثل من که کونشو با دست شستم، اونم برام بشوره. چرخیدم گفتم بسه. یه دفعه کیرمو گرفت و شروع کرد مالیدن و گفت صبر کن اینم بشورمش دیگه… کیر و خایه هامو یکی دو دقیقه همینجوری میمالید و دیگه کیرم توی دستاش شق شده بود. چشم ازش برنمیداشت ولی یکی دوبار زیر چشمی نگام کرد و لبخند میزد. دوش رو باز کرد و خودش منو آب کشید و گفت بشین سرتو شامپو بزنم… خلاصه کارمون تموم شد و اومدیم بیرون.‌ موهامونو که خشک کردیم، رفتیم روی تختش و همونجوری که هر دو لخت بودیم بغلش کرده بودم و لب میگرفتیم. خیالم راحت بود مامانم زودتر از ۹ شب از مغازه نمیاد و بابامم زودتر از ده نمیاد. خیلی وقت داشتیم و راحت توی بغل همدیگه عشق بازی میکردیم.‌ کونشو میمالیدم و به کمرش دست میکشیدم. گفتم الان که حموم بودی و تمیزی دوباره بخورمت؟
-به شرطی که دوباره کثیفم نکنی.
از گردنش شروع کردم و سینه هاشو حسابی خوردم. همینجوری روی شکمش زبون میکشیدم و رفتم سراغ کُسش. خودش راحت پاهاشو باز کرد و داد بالا. معلوم بود از کُس لیسی خوشش اومده و دلش میخواست بازم بخورمش. منم خدایی واسش سنگ تموم گذاشتم و چنان واسش خوردم و لیس زدم که به خودش میپیچید و آه و ناله هاش اتاق رو برداشته بود. همزمان با انگشتم با سوراخش بازی میکردم و نوک انگشتمو یه کوچولو میکردم توی کونش. سوراخش ریز و تنگ بود و معلوم بود تا حالا حتی انگشت هم نرفته توش. خواهر کوچولوی خوشگلم واسه خودش مست شهوت و غرق لذت بود و حسابی حشریه حشری شده بود. کُسشو بالا پایین میکرد و بین آه و ناله هاش اسم منو صدا میکرد.
-آااهههههه، واااییییییی محسن کشتی منو دادااااش. واااااااییییییی محسسسسسن، جوووون، اووویییییییی…
همینطور ادامه دادم تا ارضا شد و ول کنش نبودم که چرخید و کُسشو از دهنم کشید بیرون. دمرش کردم و دوباره از گوش و پشت گردنش خوردم و نم نم میرفتم پایین تا رسیدم به کونش… کونشو حسابی مالیدم و با اون کون خوش فرم و نرمش بازی میکردم. بوسش میکردم و میخوردمش و صورتمو میمالیدمش بهش. سرمو میکردم لای کونش و تکون تکون میدادم. همه ی اینا رو از فیلمها و داستانها یاد گرفته بودم و تا اون زمان فقط با دوست دخترم امتحان کرده بودم ولی حالا داشتم روی خواهرم پیاده میکردم. هم خودم لذت میبردم، هم اون.
شاید ده دقیقه کونشو لیس زدم و سوراخ کون خوشگل و ریزش شل شده بود و یه مقدار از نوک زبونم میرفت توش. دیگه زبونم خسته شده بود که بیخیال شدم و ولش کردم، وگرنه میخواستم تا شب فقط کُس و کونش رو بخورم. مهسا بیحال افتاده بود روی تخت و منم کونشو آروم میمالیدم و نوک انگشتمو میکردم توی کونش و آروم تکون میدادم. انگار اصلا دلش نمیخواست بلند بشه و از کارم لذت میبرد. گفتم شیطون کوچولو، بسه بلند شو دیگه. این همه بهت حال دادم نمیخوای تو هم به من حال بدی؟
-چکار کنم؟
-بیا تو هم مال منو بخور دیگه.
بلند شد نشست کنارم و گفت میخوای واست ساک بزنم؟
-پس بلدی و میدونی چی میگم.
-اسمشو آره ولی خودشو نه.
-یعنی تا حالا فیلمشم ندیدی؟
لبخند زد و گفت آخه تا حالا نزدم. تو دوست دختر داشتی بلدی چیکار کنی.
-بیا خودم یادت میدم. اومد نشست پایین تخت جلو پام و کیرمو نگاه میکرد. گرفت دستش و سرشو لیس زد و گرفتش بالا از زیرش تا نوکش زبون کشید. گفتم آفرین واسه شروع خوب بود. لبخند زد و سر کیرمو کرد توی دهنش و شروع کرد عقب جلو کردن. تقریبا پنج سانتشو توی دهنش جا داده بود و لبهای کوچولوش دور کیرم حلقه شده بود. گفتم زبونتو بچرخون دورش… آفرین. کیرمو بکن توی لپت… درسته همینجوریه. حالا هر چقدر میتونی بیشتر بکن توی دهنت و تا حلقت ببر. اگه راست میگی و تا حالا ساک نزدی، فیلمشو که دیدی…
هنوز داشت ساک میزد و کارایی که گفته بودم رو یکی یکی انجام میداد. گفتم تا حالا دوست پسرت یادت نداده بود؟
سرشو بلند کرد و گفت من که دوست پسر ندارم.
-دروغ نگو، دیدم یواشکی چت میکنید.
-جون داداش فقط در حد چت و صحبته.
-من به خاطر تو دوست دخترمو ول کنم، تو هم به خاطر من اونو ول میکنی؟
-آخه ول کردنی نیست. در حد چت و صحبت کردنه.
-کجا صحبت می کنید؟
-تلفنی یا یه وقتایی یواشکی میرم جلوی مغازه ش.
-مغازه داره؟
-آره
-مگه چند سالشه؟
-از تو خیلی بزرگتره.
-خیلی خری. با از خودت بزرگتر دوست شدی؟ نمیگی یه وقت بلایی سرت بیاره؟
-نه به خدا خیلی مهربونه. خیلی دوسش دارم.
-دیوونه ای به خدا. دوستی با کسی که این همه ازت بزرگتره چه فایده ای داره؟
-همینجوری دوستیم دیگه. مگه چیه؟
-من که میگم ولش کن. هر چی بخوای و هر کاری بخوای خودم برات میکنم. این همه هم دوست دارم و عاشقتم. دیگه چی میخوای؟
دیگه جواب نداد و به ساک زدنش ادامه داد. منم سرشو ناز میکردم و دست میکردم لای موهاش. جمعشون میکردم توی دستم و می بردم بالا و به ساک زدنش و صورت و موهاش نگاه میکردم. با دوست دختر ۱۸ ساله‌ی خودم که یه دختر رسیده و کامل مقایسه‌ش میکردم و می دیدم خواهر خوشگلم تازه یه قنچه‌ی در حال شکوفا شدنه. مثل فرشته ها ساده و پاک و معصومه. خم شدم زیر چونشو گرفتم آوردم بالا لبهاشو حسابی خوردم و گفتم خیلی میخوامت مهسا. عاشقتم عروسک خوشگلم. دوباره لبشو خوردم و ولش کردم ساک بزنه.
چون با اون لب و دهن کوچیکش، دندوناشو میکشید به کیرم، باعث میشد آبم دیرتر بیاد ولی حال میداد. گفت پس چرا ارضا نمیشی؟ دهنم خسته شد.
-دندون نکش روش تا آبم بیاد.
اینبار دهنشو بیشتر باز کرد و دیگه دندون نمی کشید روی کیرم. گفتم با زبونتم بمالش. پایینشم با دستت بمال و بالا پایین ببر… آفرین همینجوری…
دیگه یاد گرفت و داشت درست کارشو انجام میداد. آبم داشت میومد و گفتم مثل فیلما بریزم توی دهنت؟ با سر گفت آره. منم راحت نگاهش میکردم تا آبمو آورد و همه رو ریختم توی دهنش. تازه مزه و بوی آبکیر رو فهمید و دوید رفت توی توالت… وقتی برگشت گفتم چی شد؟
لیز بود بدم اومد. دهنم یه جوری شد. عَهههه.
-واااا، همه دوست دارن. حتی توی فیلمها میخورنش.
-بد نیست ولی از لیز بودنش بدم اومد.
-عیب نداره، یواش یواش بهش عادت میکنی. میخوام یه دختر سکسی و حرفه ای بشی و دوتایی حسابی کنار هم عشق کنیم و بهترین لذت ها رو باهم ببریم. میخوام مثل یه زوج خوشبخت باشیم و دیگه به هیچکسی نیاز نداشته باشیم. نه از نظر نیاز جنسی، نه عشق محبت. میخوام زن خودم بشی.
خندید و گفت زنت که نمیتونم بشم ولی دوست دختر میشم. به غیر از سکس از جلو، هر جور بخوای بهت میدم.
-یعنی از عقب؟
لبخند زد و سرشو تکون داد.
تا حالا دادی؟
-نه دیوونه.
-دلت میخواد امتحانش کنیم؟
-اره ولی بعضی از دوستام میگن درد داره. بعضی هاشون میگن خیلی حال میده. میگن حتی دردشم لذت بخشه.
-درسته ولی تو کونت خیلی تنگه. باید اول خوب آماده ش کنم. اینجوری بکنم توش دردت میگیره.
-میدونم، نازیلا میگه داییم با کرم و انگشت اول با سوراخم بازی میکنه و گشادم میکنه بعد کیرشو میکنه توش؟
-با داییش؟
یه دفعه جلوی دهنشو گرفت و گفت وای نه. گفته بود به کسی نگم.‌
-اشکال نداره من به کسی نمیگم. تو هم بهش نگی من فهمیدم…
نازیلا دوست خواهرمه و همسالن. مامان هامونم با هم دوستن و رفت و آمد خانوادگی داریم‌. نازیلا زیاد میاد پیش مهسا، اینم زیاد میره خونشون و چون داداش بزرگ نداره مامانم کاریش نداره تنها بره اونجا. حتی گاهی وقتها که من خونه نیستم. تا شب که مامانم بیاد اینا پیش هم هستن. چه خونه‌ی ما، یا خونه‌ی اونا. نازیلا یه دختر تپل مپلیه که به مامانش رفته. آخه مامانشم چاق و تپلیه. کونش بزرگ و چاقه و تقریبا دو برابر کون مهساست. وقتی مهسا گفت نازیلا به داییش کون میده، تصور کردم دایی بیست و پنج شیش ساله‌ش چطوری کون نرم و تپل نازیلا رو میکنه و حتما خیلی بهش حال میده.
به مهسا گفتم داییش کجا میکنتش؟
-میاد اینجا خونه‌ی خودشون و اگه مامانش نباشه همینجا حال میکنن.
-تا حالا شده تو اونجا باشی داییش بیاد؟
-آره.
-جلوی تو کاری کردن؟
-نه بابا. ولی داییش خیلی مهربونه و هر وقت میاد برامون خوراکی میاره و باهامون بازی میکنه. اون وقتها که کوچیکتر بودیم ما رو بغل میکرد و دوتامونو می گذاشت روی پاهاش و با هم خوراکی میخوردیم و بوسمون میکرد. اما وقتی بزرگتر شدیم، دیگه من نمی رفتم بغلش و فقط باهاش دست میدادم و بوسم میکرد.
-چند وقته نازیلا رو میکنه؟
-نمیدونم ولی همین چهار پنج ماه پیش بود که گفت اینجوری میکنتش. منم از اون روز که فهمیدم، وقتی داییشو میبینم خجالت میکشم و زود میام خونه. با خودم میگفتم چقدر بیشعور و کثیفه که خواهرزاده شو میکنه. حالا ببین خودمون خواهر و برادر داریم چیکار میکنیم.
-الان از من ناراحتی؟
-نه، اتفاقا خوب شد. هم این چیزا رو امتحان کردم، هم خیالم راحته با داداشم که دوسش دارم اینکارو کردم و کسی نمیفهمه. تو هم دوسم داری و اذیتم نمیکنی.
-درسته عروسک خوشگلم. ولی حالا نری تو هم به نازیلا بگی که منم با داداشم سکس میکنم.
-نه، نازیلا دهن لقه. من خیلی از حرفامو بهش نمیزنم، چه برسه به یه همچین چیزی.
-آفرین عشقم. تو دختر عاقل و فهمیده ای هستی. این فقط راز بین خودمونه. حالا بلند شو لباس بپوشیم و دوتایی مثل دوست دختر دوست پسرها بریم بیرون.
-کجا بریم؟
-سینما یا کافی شاپ. بعدش بریم پیش مامان و باهم برگردیم خونه.‌ شب که مامان بابا خوابیدن، میام پیشت مثل زن و شوهرها توی بغل خودم میخوابی. بعد میرم بالا توی تخت خودم…
داشتیم لباس میپوشیدیم که گفت محسن کی منو میکنی؟ دلم میخواد زودتر بفهمم چه حالی میده که نازیلا حاضره به داییش کون بده.
خندیدم و گفتم عجله نکن.‌ تو سوراخت خیلی زیر و تنگه. یه مدت باید با انگشت بکنمت تا آماده بشی و عادت کنی.‌
اینجا یاد داستان “خواهرم دیوونم کرد” افتادم و میخواستم بگم با خیار خودتو آماده کن ولی گفتم چرا خیار؟ خودم با کونش بازی میکنم و حسابی انگشتش میکنم و لذتشو میبرم.
ادامه دارد…
دوستان عزیز اگه از داستانم خوشتون اومده، با لایک و کامنت، نظرتون رو بگید تا با دلگرمی بیشتری ادامه‌ی داستانم رو براتون بنویسم.

نوشته: محسن

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • chochol
      حاج مصطفی و پرستار اورژانس   سلام ، خاطره ها تنها چیزهایی هستند که از گذشته تو ذهن آدما میمونند ، خاطره من خواه و ناخواه واقعیه اسمم **دلارا **ست زمانی که این خاطره داره توش اتفاق می افته(یعنی تابستون 1403) من 27 سالمه و پرستار بخش اورژانس هستم به طور کلی دختر خیلی حشری هستم و هر لحظه یه سوراخ خیس اون پایین دارم ⭕اگه فقط بخش سکسی داستان رو میخواید،داستان رو تا جایی که این ایموجی(✅)هست جلو ببرید⭕ پدرم مدیریت یکی از شعبه های بانک رو داره (ما تو ساری زندگی میکنیم) و بایه آخوندی به اسم مصطفی آشنایی داشت یک روز تو بخش مشغول کشیک بودم که آقا مصطفی اومد و همسرش رو تو icu بستری کرده بود ، زنش از پله ها افتاده بود و لگنش شکسته بود من رو که دید شناخت و یکم با هم حرف زدیم ، البته من زیاد اون رو نمیشناختم هر روز برا عیادت زنش میومد و یه شاخه گل میاورد و مدت نسبتا طولانی پیشش میموند و بعد میرفت و خیلی اصرار داشت که زنش تو بیمارستان بستری بمونه تا خیلی خوب ازش مراقبت بشه یک هفته به همین روند گذشت ( زنش باید 2 ماه بیمارستان میموند) یه روز رفتم پیشش و گفتم: +معلومه خیلی دوستش داری حاج آقا -آره خیلی دوستش دارم تنها زن زندگیمه +یعنی زن دیگه ای ندارین؟ اکثر همکار هاتون حداقل 2 تا دارن -(با خنده) نه ،من همین یکی برام بسته و کفایت میکنه +یعنی بقیه یدونه زن براشون کافی نیست؟ -حتما کافی نیست که میرن دومی و سومی و … رو میگیرن دیگه +مثلا یک زن چطوری میکنه برای شوهرش کافی باشه؟؟ -مثلا باید شوهرش رو از هر لحاظ تامین کنه +دقیق تر توضیح میدید؟ -اینجا جای این صحبت ها نیست دلارا خانم بعدش رفت و دخترش اومد تا پیش مادرش بمونه اون روز من تا ساعت 12 ظهر بیمارستان بودم و فرداش باشد تا 4 صبح میموندم فرداش وقتی کشیکم ساعت 4 صبح تموم شد رفتم و لباسمو عوض کردم و تو راهرو بخش نشستم و منتظر اسنپ بودم که دیدم حاج آقا از نمازخونه اومد بیرون و منتظر پسرش بود تا بیاد و پیش مادرش بمونه پسرش که اومد حاج آقا داشت میرفت ،اومد پیش منو گفت: -دلارا خانم منزل تشریف میبرید؟ +بله حاج آقا البته الان که اسنپ گیر نمیاد -پس تشریف بیارید با من بریم که شما رو برسونم خونه +نه حاج آقا مزاحم نمیشم شما تشریف ببرید -مزاحمت چیه خانم ؟ شما بفرمایید الان که اسنپ گیر شما نمیاد +مزاحم نیستم؟ -نه بفرمایید این چه حرفیه رفتیم و سوار ماشینش شدیم (ماشینش هم سمند بود) تو راه بحث رو باز کرد که -خب دلارا خانم بحث دیروز تو بیمارستان نصفه موند +همون بحث کفایت زن؟ -بله درسته -پرسیده بودید یه زن چطور میتونه برای مردش کافی باشه +بله قرار بود توضیح بیشتر بدید، خب بفرمایید -زمانی یک زن برای شوهرش خانم که شوهرش فکر زن دیگه‌ای نیافته -مثلا حاج خانم برای من کافیه چون نمی‌زاره نیاز به دیگه رو حس بکنم +خب تو چه مواردی؟ -به طور مثال مسائل روحی و مالی و جنسی -(با خنده) البته مسائل جنسی که تا ٢ ماه تعطیله هردوتامون خندیدیم +خب اسلام که دست شما رو باز گذاشته شما می‌تونین ۴٠ نفر صیغه کنید -بله ولی هر کسی مثل حاج خانم نمی‌شه +(با خنده) همون مسائل جنسی دیگه -بله درسته +خب حاج خانوم چی داره که بقیه ندارن؟ (اینجا خودم کرم داشتم، میخواستم ببینم چی می‌گه) -خب حاج خانم خیلی بدن خوبی دارن +(با خنده) تنها معیارتون همینه؟ -مهم‌ترین معیار همینه +خب بیشتر بگید -دیگه به قول شما جوون‌ها لاغر و ممه‌های درشت و صورتی داشته باشه و پوست سفید و مهبل غیر تیره تعجب کرده بودم از رک بودنش +مهبل دیگه چیه؟ -همون اندام جنسی زن شما بهش چی میگید؟ +ما می‌گیم واژن -درسته، همون واژن +فکرمی‌کنم سینه‌های حاج خانم ٨۵ باشن؟ -چطوری اندازه‌گیری می‌کنید؟ +روی سوتین نوشته -(با خنده) پس برم خانه و سوتین‌های حاج خانم رو نگاه کنم +خب پس دنبال همچین کیسی می‌گردین اگه می‌خواد این ٢ ماه عذاب نکشید باید یکم انتظاراتتون رو کم کنید تا کیس مورد نظر پیدا بشه (متوجه شدم داره از مسیر دور‌تر می‌ره و آروم حرکت می‌کنه) -چرا ؟ +طبق تعریفی که شما کردین من بعید میدونم بتونید پیدا بکنید چون مواردی که گفتین با هم کم پیداست -مثلا دلارا خانم چند مورد رو دارن؟ اینجا خشکم زد ، چون فکر نمیکردم دوست بابام چنین سوالی ازم بکنه ،حدودا یک دقیقه سکوت کردم ولی خوشم اومد و جواب دادم: +مثلا سایز سینه های من 85 هست و لاغر هم هستم پوستمم تقریبا سفیده -خب؟ +خب چی؟ -واژن چطور ؟ +فکر نمیکنید سوالاتون یکم زیادی شخصیه -چه اشکالی داره؟ فقط داریم حرف میزنیم مشکل خاصی نداره با من راحت باشید +واژنم هم تقریبا صورتی کم رنگ -پس چرا میگید کم پیداست ؟ خود شما یکی از آنهایید رسیده بودیم دم در خونه +حاج آقا دستتون درد نکنه -خواهش میکنم فردا ساعت چند کشیکتون تموم میشه؟ +ساعت 8 شب ،چطور؟ -مثل امشب میام بیمارستان عیادت و برگشت هم شما رو میارم تا بحث رو ادامه بدیم فهمیدم که تو دامش افتادم و دیگه ول کنم نیست فرداش ساعت 5 طبق معمول هر روز یک شاخه گل گرفت و اومد عیادت و تا ساعت 8 موند تا کشیک منم تموم شد دم در منتظر وایستاد تا اومدم بیرون و رفتیم سوار ماشینش شدیم -خب دلارا خانم بحث دیشب تا اونجایی پیش رفتیم که شما داشتید از خودتون میگفتید +بله درسته،حالا شما یکم خودتون رو معرفی میکنید؟ -من اسمم که مصطفی است و 40 سالمه، تو 18 سالگی ازدواج کردم و یک پسر و 3 تا دختر دارم +(با خنده )پس از حاج خانم حسابی استفاده کردین خندید و گفت -شما بیشتر از خودت بگو مثلا سنت و قدت و وزنت و … +27 سالمه و قدمم 175 و وزنمم 60 ،چرا این سوالات رو میپرسین؟ -صرفا جهت آشنایی بیشتر،نگران نباشین -تا الان رابطه جنسی داشتی؟ +حاج آقا سوالاتون خیلی داره شخصی میشه -میخوای اول من بگم؟ +حاج آقا برای چی دارین میپرسین؟!!قطعا برای آشنایی این سوال ها رو نمیپرسن -راستش دلارا خانم من از شما خوشم اومده و شما موارد مورد نظر من رو دارید دلم میخواد تا دو ماهی که همسرم خونه نیستن شما باشید و به من تو رفع نیاز جنسی کمک کنید +حاج آقا شما دوست پدر من هستید!نمیشه که چنین درخواستی بکنید -دلارا خانم پدرتون که قرار نیست که توجه بشن من هم بعد از 2 ماه صیغه رو فسخ میکنم و مهریه رو پرداخت میکنم اون موقع نه دیگه من شما رو میبینم نه شما من رو (از آخرین سکس من حدود 6 ماه می گذشت،با حرفایی که زده بود حشر جلوی چشمم رو گرفت و منطق مغزم رو از کار انداخت) +نمیدونم حاج آقا باید فکر کنم -پس میریم یک پارک همین دور و برا که شما فکر هاتون رو انجام بدید تو پارک نشستم و با خودم فکر کردم که هم نیاز جنسیم برطرف میشه ، هم گناه نکردم ، هم یه مهریه هم میگیرم کسی هم متوجه نمیشه رفتیم سوار ماشین شدیم -خب دلارا خانم نتیجه فکر کردن هاتون چی شد؟ +به نظرم مشکلی نیست اگه کسی متوجه نشه -مطمئن باشید کسی متوجه نمیشه و بین خودمون میمونه +تا چه حد می خواهید سکس کنین؟ -یعنی چی؟ +یعنی مقعدی باشه یا از واژن باشه ؟ -مقعدی که حرامه ولی لذت فراوانی داره اما برای دفعه اول همون واژن -پنج شنبه شب خوبه؟(اون روز سه شنبه بود) +باشه حاج آقا اشکالی نداره -دیگه نگو حاج آقا، تو به من بگو مصطفی منم به تو میگم دلارا +باشه منو رسوند خونه و تا پنج شنبه شب ندیدمش فقط باهام چت میکرد و سعی میکرد منو راضی نگه داره پنج شنبه شب ساعت 8 پیام داد که دم در بیمارستان منتظره رفتیم و ساعت 9 رسیدیم خونش ، پسرش بیمارستان بود و دختراش خونه خالشون بودن به خانواده گفته بودم امشب اضافه کاری دارم و تا صبح کشیکم بعد از اینکه شام خوردیم و یکم گپ زدیم ، گفت : -مهریه چی میخوای؟ +نمیدونی والا -2 تا سکه و یه جلد قرآن خوبه +خوبه مصطفی متن صیغه رو خوند و منم قبول کردم و 2 ماه صیغه شدم قرص و اسپری تاخیری زد و گفت میخوام بعد 2 هفته یه سکس تپل داشته باشم منم گفتم که شیش ماهه سکس نکردم و یکم آرومتر سکس کنه گفت تو برو و تو اتاق آماده شو من میرم وضو بگیرم و بیام ✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅ رفتم و ستم رو پوشیدم و رو تخت نشستم تا بیاد وقتی اومد تو و من رو دید گفت الحمدالله و اومد کنارم رو تخت نشست دستشو رو بدنم کشید و ممه هامو از رو سوتین بنفشم فشار داد و گفت عین ممه های حاج خانومه دستمو گذاشتم رو سینشو آروم رو تخت هلش دادم تا دراز کشید و رفتم بالای بدنشو تو صورتش گفتم حاج خانومو فراموش کن ،امشب فقط مال منی گفت جوون و دستشو برد زیر شرت بنفشم و کس خیسمو با انگشتاش مالید و انگشتاشو توش فرو کرد و با اون دستش ممه هامو میمالید منم کیرشو در آوردم و با دست میمالیدم و ازش لب میگرفتم برام عجیب بود که یه آخوند انقدر سکس بلد باشه لب تخت نشست و منم زانو زدم و شروع کردم براش ساک زدن اول سر کیرشو بوس کردم و بعد سرش رو تو دهنم گذاشتم و میک میزدم و بعدش کل کیرشو تا ته حلقم فرو بردم کیرش مثل سنگ سفت شده بود و حدودا 17 سانتی میشد حدودا 5 دقیقه براش ساک ته حلقی زدم بعدش رفتیم رو 69 و اونم کسمو میخورد و زبونشو میکرد تو کسم و تکونش میداد بعد از 10 دقیقه گفت دمر بخواب و اومد و کیرش رو گذاشت دم کسم و ممه هامو محکم با دستاش گرفت طوری که نمیتونستم از زیرش فرار کنم ، بعدش یهو کل کیرشو کرد تو کسم و من یه آه بلند کشیدم و گفتم وحشی آرومتر ، معذرت خواهی کرد و شروع کرد تلمبه زدن اولش آروم تلمبه میزد ولی بعدش سرعتش بیشتر شد همزمان با تلمبه ها گردنم رو میبوسید و ممه هامو فشار میداد بعدش گفتیم پوزیشن فیس تو فیس حدودا 20 دقیقه هم فیس تو فیس بودیم، انگار وقتی موقع تلمبه زدن چهرمو میدید حشریتش بیشتر میشد و محکم تر تلمبه میزد ، وقتی داشت تلمبه میزد ممه هام رو هم میمالید و میخورد تو این پوزیشن من ارضا شدم و دست و پاهام شروع به لرزیدن کرد بعدش رفتیم داگی و اون کیرش رو کامل در میاورد و دوباره تا ته میکرد توم ، تو این پوزیشن انگشتشو کرد تو کونم بدون اینکه بهم بگه و مهم یه آه عمیق کشیدم و گفتم کون که نمیخوای بکنی؟ گفت نه فقط میخوام انگشت کنم کون برای دفعات بعدی ، اینکه وسط داگی کردن انگشتشو میکرد تو کونم خیلی حشریم میکرد و یه بار دیگه ارضا شدم و بدنم لرزید و افتادم روی تخت و آب از کسم خارج شد بعد از حدود نیم ساعت داگی گفت نزدیکاشه که آبش بیاد گفتم پس سریع تر و محکم تر بکن و یادت باشه بریزی توم گفت باشه نمیریزم و دوباره رفتیم فیس تو فیس وقتی تلمبه میزد داغی کیرش رو تو بدنم حس میکردم و نبض کیرش منو حشری میکرد تلمبه هاش هر لحظه محکم تر و سریع تر و عمیق تر میشد وصدای من هم بلند تر میشد تا اینکه یک لحظه یه آه بلند کشید و افتاد رو بدنم حس کردم داخل کسم داغ شده و خیلی برام لذت بخش بود این داغی فهمیدم که بله ریخته توم حدودا 3-4 دقیقه همونجوری افتاده بود روم و کیرش داخل کسم بودم بعدش که در آورد رفتم تو دستشویی و کسم رو شستم و یه قرص اورژانسی خوردم تا یه موقع نکنه باردار بشم خوشبختانه باردار نشدم و قرص کار خودشو کرد ولی بهش گفتم چرا ریختی توم گفت دیگه نمیتونستم تحمل کنم و خودم رو تو بدنت رها کردم ، بهش گفتم دفعه بعد حتما باید کاندوم بزاری چون نمیزارم بریزی توم بهش گفتم حالا من بهتر بودم یا حاج خانوم ؟ گفت قطعا تو بهتر بودی هم بدنت بهتر بود و هم بیشتر کاربلد بودی و من رو حشری کردی بعدش گفتم بابام هرگز فکر نمیکنه که دوستش شده باشه بکن دخترش و آبش رو ریخته باشه تو کس دخترش هردوتا خندیدیم و دیدم ساعت شده 1 شب و لخت رفتیم تو تخت و تا صبح تو بدن هم ول خوردیم و اون کسمو میمالید منم کیرشو پایان… نوشته: دلارا
    • chochol
      سکس با عمه منیره   این داستان واقعی هست. اولین و آخرین سکس من با عمه منیره برمیگرده به ۱۰ سال پیش، زمانی که عمه یلدا ۳۲ ساله بود و بچه شیرخواره داشت و به بچه شیر میداد. من اون موقع ۱۷ سال داشتم و قرار بود دسته جمعی بریم سفر. من تو ماشین احمدآقا(شوهرعمه منیره) نشستم، کنار دست عمه منیره. حدود یک ساعتی از حرکت گذشته بود که دختر عمه من بیدار شد و گریه کرد، عمه منیره هم که کنار من نشسته بود دکمه های مانتومو باز کرد و یکدفعه ممه هاشو انداخت بیرون و من بودم که یکدفعه دلم ضعف رفت برای ممه هاش… تا قبل اون اصن به عمه منیره نظری نداشتم و خیلی به اندامش توجه نمیکردم، اما همین که ممه هاشو دیدم کیرم شق شد… ممه هاش بزرگ و سفید بود و از همه مهمتر شیر هم داشت. عمه منیره بچه رو شیر داد و بعد هم دکمه های مانتو رو بست. تقریبا هوا تاریک شده بود و من هنوز تو فکر ممه های عمه منیره بودم. با خودم گفتم باید یه حرکتی بزنم، به حالت دست به سینه نشستم جوری که آرنج سمت راستم افتاد رو ممه های عمه جون و بعد نگاهش کردم دیدم خوابیده، گفتم وقت مناسبی هست و دستم رو از زیر آرنج بردم روی ممه هاش گذاشتم. اوووف این اولین بار بود که ممه رو لمس میکردم، خیلی آروم فشار میدادم و نوازش میکردم تا جایی که از روی مانتو دستم رو رسوندم به زیر سوتین هاش و انگشتم رو می‌بردم زیر سوتین و نرمی ممه هاشو حس میکردم. همینطور ادامه دادم و حال کردم تا اینکه ساعت حدود ۱۰ شب بود برای استراحت شبانه توقف کردیم. بعد شام خوردن من خیلی سریع رفتم داخل چادر عمه منیره، جایی که بچه خواب بود و خودم رو به خواب زدم تا ببینم چی پیش میاد. ساعت ۱۲ بود که عمه منیره اومد تو چادر، مانتو و شال رو درآورد و با یک دو بنده مشکی بود و من طوری خوابیده بودم که بچه وسط ما باشه و بتونم ممه هاشو دید بزنم. یه نیم ساعتی گذشته بود که دیدم چشماش بستس ولی من دلم میخواست ممه هاشو دوباره ببینم به خاطر همین بچه رو تکون دادم تا بیدار بشه و چشم هام رو نیمه بسته کردم تا بتونم ممه هاشو ببینم، از خواب بیدار شد و ممه هاشو انداخت بیرون و من که دوباره کیرم شق شد،نیم ساعتی به همین صورت گذشت و دیدم چشمهاش بسته شده و ممه هاش هم تو دهن بچه هست… والای که انگار دنیا رو بهم دادم، چشمهایم رو باز کردم و با دقت به ممه هاش نگاه میکردم، قلب داشت از دهنم میزد بیرون از طرفی کیرم هم شق شده بود، میخواستم جق بزنم ولی گفتم حیف نیست کس به این نابی کنارت خوابیده و جق بزنی… آروم رفتم جلو و ممه هاشو بوسیدم و با زبونم لیس میزدم، حواسم به چشمهاش بود که بیدار نشه. حس شهوت و ترس واقعا حس قشنگیه. نوک ممه هاشو آروم گذاشتم تو دهنم، واقعا که ممه های ناز و بزرگی بود، یه ممه ۸۵ با نوک صورتی، همون که دلم میخواد. خیلی آروم یه میک به ممه هاش زدم و یه لحظه تکون خورد، منم ترسیدم که بیدار بشه ادامه ندادم… دور و بر رو نگاه کردم دیدم کسی غیر از من و عمه جون تو چادر نیست، بیرون رو نگاه کردم و دیدم همه خوابیدن، منم در چادر رو بستم و دل رو زدم به دریا… این دفعه رفتم پشتش و شلوارم رو کشیدم پایین. کیرم داشت میترکید، با خودم گفتم هرچی میخواد بشه بشه… کیرم رو از پشتش گذاشتم روی کونش، یه کون گرد و تپل و داغ. شکمم رو گذاشتم رو قوس کمرش و کیرم رو گذاشتم لای کونش. کیرم داغ شده بود و دیگه هیچی نمی‌فهمیدم…‌ با دستم ممه هاشو گرفتم و آروم میمالیدم که دیدم یهو تکون خورد، من که از ترس داشتم سکته میکردم ولی با پر رویی تمام ممه هاشو میمالیدم. یهو برگشت من رو دید اول جا خورد، نمیدونست چی بگه. نگاهش به کیرم افتاد که از کنار شورتم زده بود بیرون که چشماش گرد شد و گفت این چیه و میخواست با چک بزنه تو صورتم که رفتم جلو و لباش رو بوسیدم و بغلش کردم و به التماس افتادم. گفتم تو اولین نفر هستی که تونستی کیر من رو شق کنی و با گریه و زاری و التماس ازش درخواست میکردم. که یهو دستش رو برد تو شورتم و کیرم رو مالید و گفت این اولین و آخرین بار هست و کسی نباید بفهمه. من که انگار دنیا رو بهم دادم با ذوق و شوق زیاد ممه هاشو میخوردم، ممه های شیری عمه جون اینقدر خوردم که دلم پر شیر شد. در همین حالت که ممه می‌خوردم دستم رو بردم تو شورتش و کصش رو میمالیدم. یه کس جا افتاده و تپل و داغ. کصش خیس خیس شده بود و انگشتم رو دور کصش میچرخوندم و میکردم تو کصش. اینقدر کصش رو مالیدم تا ارضا شد. حالا نوبت من بود. کیرم رو کردم تو دهنش تا برام ساک بزنه، اوووف چه ساکی میزد، زبونشو دور کیر میچرخوند و میک میزد… بعد به پشت خوابوندمش و شلوار و شورتش رو کشیدم پایین. وای که چه کون نازی داشت، یه کون گرد و سفید. کیرم رو با وازلین چرب کردم و گذاشتم رو سوراخ کونش، با یه فشار آروم کیرم غیب شد و من که اینقدر حشری شده بودم که از همون اول سرعتی میرفتم، صدای شلپ شلپ زیاد بود و ترسیدم بقیه بیدار بشن بخاطر همین آروم میزدم تو کونش. بعد از اون هم کیرم رو کشیدم بیرون و پاهاش رو به صورت هفتی باز کردم و افتادم رو کصش… کیرم رو با یه ضربه محکم کردم تو و با دستهام ممه هاشو میمالیدم که دیگه طاقت نداشتم و با یه حرکت سرعتی کصش رو گاییدم و کیرم رو کشیدم بیرون و آبم رو ریختم تو شکمش. بعد از پاکسازی و پوشیدن لباس هم از ممه هاش شیر خوردم و خوابیدم. ولی بعد از اون قضیه دیگه فرصت سکس دوباره برامون بوجود نیومد و الان هم که عمه منیره ۴۲ سالش هست و منم متاهلم… همیشه اولین سکس یادم میمونه و هنوز هم دلم میخواد عمه جون رو بکنم. نوشته: احسان
    • poria
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • poria
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • poria
      عکس مخفی سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر مخفی در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18