رفتن به مطلب

داستان سکس زن شوهردار با پسر جوان روستایی


minimoz

ارسال‌های توصیه شده


رابطه‌ی نسرین با پسری جوان
 

در این مرور خاطرات لحظاتی با من همراه شوید تا راز ناگفته خود را با شما در میان بگذارم بلکه این بار سنگین را پس از سالها زمین بگذارم.
باهم پرواز کنیم به چند سال پیش و مراسمی در یک روستای دورافتاده.
من و شوهرم هم معلم و مدیر روستا هستیم و هم داوطلب کارهای خیریه و عام المنفعه. با فشار ما و کمک دولت و کار اهالی بالاخره یک مدرسه آبرومند برای روستا درست کردیم و در آن روز زیبای بهاری و در آن روستای بکر و کوچک همه خندان و راضی بودند.
این ظاهر داستان است که همه چیز خوب و بجا است. اما همیشه واقعیات آنگونه نیستند که در ظاهر به نظر میرسند. من آن فرشته و اسوه واقعی نبودم. گاهی از ابلیس بدتر بودم. من پسر بسیار جوانی که بجای سربازی به سرباز معلمی روستا آمده بود را اغوا کرده بودم و باهم رابطه داشتیم. من کنترلی بر شهوتم نداشتم و بنده نفس اماره بودم. من وقتی کسم خارش می‌گرفت به هیچ ارزشی پایبندی نداشتم. در برخورد با مردها سایز کیرشون را تصور میکردم و هیچ وقت سیرمونی نداشتم. اگر جایی مثل پاریس و لندن بودم شاید به رایگان به مردها سکس میدادم. ولی در یک روستای دورافتاده با مردمی کثیف و بدبو و دهن گشاد بودم که جز یک پسرک جوان کسی را برای تسلیم شدن پیدا نکردم.
حدود صد نفر در حیاط مدرسه برای مراسم جمع شده بودند. علاوه بر دانش آموزان جمعی از مردم روستا و مسئولان آموزش و پرورش شهرستان هم بودند. در نیمه مراسم بود که به شوهرم گفتم یک دو تا صندلی برای دو نفری که تازه رسیده بودند بیاورد. شوهرم گفت خودت زحمتش رو بکش من دارم به سخنان رییس شورا گوش میدهم. بعد به حمید همون سرباز معلم گفت که بمن کمک کند. با حمید وارد مدرسه شدیم و به طبقه بالا رفتیم. کلاس ها خالی بود و صندلی ها را برده بودند. ناچار به انباری رفتیم. انباری کوچک ته راهرو بود و پر از خرت و پرت بود.در آن دقایق نه حواسم به حمید بود و نه اصلا در فکر شهوت و این چیزا بودم. وقتی خم شدم صندلی را بردارم حمید از پشت بغلم کرد و سینمو گرفت. قاطی کردم و گفتم چیکار میکنی دیوونه شدی ولم کن چند دقیقه دیگه باید سخنرانی کنم. کیرشو از پشت به کونم مالید و گفت وایسا فقط یخورده دستمالی میکنم. همزمان سینه هامو محکم چنگ میزد. ول کن نبود و میخواست شلوارم رو پایین بکشد. اینبار واقعا تلاش کردم فرار کنم ولی زورم نرسید. گفت بخدا کاری نمیکنم فقط میخوام ببینم شورتی که برات خریدم رو پوشیدی یا نه؟ دکمه های شلوارم رو که باز کرد شلوارم را تا نیمه پایین کشید و وقتی شورتم رو دید کلی قربون صدقم رفت.بعد از کون سفید و بزرگم تعریف کرد. گفتم حالا خیالت راحت شد پس بزار بریم شک میکنند. ولی کوتاه بیا نبود. کیرشو درآورد و بهم گفت زانو بزنم. این جسارتش همیشه برام زیبا بود. وقتی مخالفت کردم گفت فقط یک لیس کوچیک. فقط سرشو میکنم توی دهنت. گفت دهنتو باز کن و چند بار کیرشو توی دهنم کرد. کیرش بزرگ و کلفت و عین سنگ سفت بود. طعم و بویی داشت که دیونم میکرد و دهنمو وا میکردم که بیشتر داخل کند. بهم گفت دستتو روی صندلی برار قمبل کن. گفتم نه دیگه توروخدا امروز نه. من که دیروز بهت دادم چرا میخوای آبرومو ببری. گفت نمیکنم فقط یدونه لاپایی میزنم. قمبل که کردم گفت پاهاتو باز کن. یک تف گنده دم سوراخ کونم گذاشت. تا بخوام اعتراض کنم با یک فشار کلاهک کیرش رو توی کونم کرد. نفسم بند اومد از بس کیرش کلفت بود. صدای سخنرانی مسئول آموزش و پرورش از توی بلندگو میومد‌ و استرس و لذت باهم قاطی شده بودند. حمید گفت خودتو شل کن بزار آبم بیاد. وا دادم و تا خایه توی کونم کرد. بهترین حس عالم بود وقتی کیرکلفت تا ته داخلم بود. ولی درد هم داشتم و با دست به زانوش میزدم که کیرشو در بیاره. گفت کونی کی هستی. گفتم مال تو. گفت تندتر بگو. بلند گفتم فقط کونی تو هستم. دستهاشو دو طرف کمرم گذاشت و شروع به تلمبه زدن شدید کرد. بیست سالش بود و من چهل ساله بودم ولی یه جوری میکرد که طاقتم طاق شده بود. تلمبه های سنگین و کون پاره کن پشت سرهم و رگباری سبب شد به لحظه انفجار برسم و ارضای شدیدی رو تجربه کردم. نفهمیدم کی آبش اومد. وقتی به حال عادی برگشتم کیرشو بیرون کشیده بود و بهم در کونی میزد. خودمون رو جمع کردیم و صندلی ها رو بردیم. گفتم وای حمید جان یادم رفت خودمو تمیز کنم. گفت اشکال نداری وقتی سخنرانی میکنی آب من از کونت میچکد.

نوشته: نسرین

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18