arshad ارسال شده در جمعه در 22:51 اشتراک گذاری ارسال شده در جمعه در 22:51 تری سام با زوج 1 چند دقیقه زودتر از ساعتی که قرار گذاشته بودیم داخل پارک روی نیمکت نشسته بودم و از اینکه قرار بود اولین تریسام زندگیم رو تجربه کنم هیجان داشتم، با استرس و لبخند به زوج هایی که از کنارم رد میشدن توجه میکردم که آدمای مد نظرم رو پیدا کنم، بعد گذشت چند دقیقه زن و شوهری که منتظرشون بودم با یه سگ سمتم میومدن و با توجه به عکس هایی که توی چت دیده بودم شناختم و نزدیکم که شدن پاشدم به مسعود دست دادم من: سلام، نیما هستم مسعود: سلام نیما جان مسعود هستم و ایشونم همسرم ریحانه چرخیدم سمت ریحانه و باهاش دست دادم و تعارف کردم که روی نیمکت بشینیم، مسعود بین و ریحانه نشست و چند دقیقه ی اول با سکوت گذشت انگار هیچ کدوم جرات حرف زدن نداشت و منتظر نفر مقابل بود و من توی این فاصله داشتم به اختلاف سنیمون فکر میکردم، مسعود خودش رو ۳۵ ساله و همسرش رو ۳۳ ساله معرفی کرده بود و از من ۲۵ ساله حداقل ۸ سال بزرگتر بودن. ریحانه که از این جو بینمون خسته شده بود یه چیزی رو آروم به مسعود گفت و بعد بلند تر خطاب به جفتمون گفت یه جوری ساکتین انگاری یادتون رفته قراره چه اتفاقی بیفته و سه تامون خندمون گرفت، مسعود که انگار فقط نمیخواست شروع کننده باشه با لبخند گفت خب آقا نیما از خودت بگو چه کار میکنی؟ دانشجویی یا کار میکنی؟ من: نه درسم تموم شده کار میکنم مسعود: خوبه، حالا واقعا اسمت نیماس یا مستعاره؟ یه لبخندی زدم و گفتم نه اسمم مستعاره ولی خب ترجیح دادم تا زمانی که اعتماد شکل می گیره از اسم مستعارم استفاده کنم مسعود: کار خوبی کردی اسامی ماهم مستعار هستن چند دقیقه ای راجع به کار و محل زندگی و اصالت صحبت کردیم تا حرفامون ته کشید و مسعود با شیطنت خاصی گفت من چند دقیقه ای شما رو با عروس خانوم تنها میذارم تا راحت تر بتونین صحبت کنین و من و ریحانه نگاهی بهم کردیم و بعد لبخند کوتاهی نگاهمو از ریحانه گرفتم، مسعود با سگ رفت که قدم بزنه و من و ریحانه پا شدیم و روی چمن ها روبروی هم نشستیم و قبل از اینکه بخواد سکوتی شکل بگیره ریحانه با آرامش گفت دفعه اولته که میخوای تریسام رو تجربه کنی؟ گفتم آره شما مگه تجربه داشتید؟ ریحانه که انگار بحث مورد علاقش پیش اومده شروع کرد راجع به زوج هایی که با هم بودن و همچنین تنها کیس مردی که باهاش تری سام داشتن صحبت کرد و نحوه ی آشنایی و جداییشون توضیح داد، بعد تموم شدن صحبت هاش انگار ذهن من رو خونده بود و با آرامش و بدون خجالت گفت: ببین عزیزم راجع به مسعود نگرانی نداشته باش، ما تجربه داریم و من با مردهای مختلف جلوی مسعود سکس داشتم و الانم میخوایم با تو سکس کنیم پس هر سوالی داری از من بدون خجالت بپرس من هم راحت جوابت رو میدم. من که با حرف های ریحانه بخش زیادی از استرسم فروکش کرده بود در حالی که داشتم با دستم چمن های زیر پام رو میکندم پرسیدم: میتونم بپرسم سایز سینه هاتون چقدره؟ ریحانه: آره نیما جان میگم که هر سوالی داری بپرس راحت جوابت رو میدم، سایز سینه های من هشتاده سایز تو چی؟ +سایز منم ۱۸ -خوبه تا حالا سکس داشتی؟ +سکس رو آره داشتم ولی واقعا دوس دارم با یه خانوم سن بالاتر از خودمم تجربه کنم -چرا؟ دلیل خاصی داره؟ +دلیل خاصی که نه اما دوست دارم با یه خانومی که تجربه داره امتحان کنم -آها خب؟ +هیچی دیگه -خب بپرس +توی سکس چه کارایی انجام میدین؟ چه کارایی من باید انجام بدم؟ -خب ببین من دوست دارم زیاد معاشقه کنیم و زیاد سینه هام خورده بشه و خودمم تقریبا همه کاری انجام میدم +میتونم آبمو خالی کنم روی صورت؟ -صورت نه ولی سینه ها موردی نداره +ساک زدن چی؟ -اونم خوبه خودمم دوس دارم تقریبا همه صحبت هارو با ریحانه کردیم و آخرای صحبتمون گفتم که همونجور که میبینین من یه مقدار از این سکس میترسم چون تجربه ای ندارم و اگه شما موردی نداری یک بار قبل از سکس اصلی دوتایی سکس کنیم و ریحانه گفت عیبی نداره میتونم با مسعود صحبت کنم و بعد تماس مسعود رفتیم پیشش و خداحافظی کردیم و جدا شدیم. شب حوالی ساعتای ۱۰ بود که مسعود پیام داد تا نظر من رو بپرسه تا اگه تایید میکنم برنامه قرارهای بعد رو بذاریم، از اونجایی که ریحانه یک زن توپر با پوست و سفید و قد بلند بود من از خدام بود تا بتونم باهاش سکس کنم اما هنوز توی ذهن خودم کلنجار میرفتم و میترسیدم با زن شوهر دار سکس کنم پس توی همون اولین پیام ها از مسعود پرسیدم: آقا مسعود خیالم راحت باشه که رضایت کامل داری تا من با خانومت سکس کنم؟ مسعود هم اطمینان داد که رضایت کامل داره و عین ریحانه از تجربیات گذشته گفت. اون شب با مسعود هماهنگ کردیم تا من و ریحانه یکبار دیگه با هم تنها بشیم و صحبت های نهایی رو با هم رد و بدل کنیم و منم چون دیگه سایز لباس زیر ریحانه رو میدونستم یه ست شرت و سوتین فیروزه ای و جوراب شلواری فیشنت از دیجی کالا گرفتم تا براش هدیه ببرم. بعد از حدود ۲ هفته روز دیدار من و ریحانه رسید و من ریحانه رو ورودی همون پارکی که دفعه قبل همو ملاقات کرده بودیم سوار کردم و رفتم سمت خونه تا کادویی هارو بردارم، نزدیک خونه ریحانه رو یه گوشه پیاده کردم تا کسی مارو باهم نبینه و هدایارو که برداشتم دوباره ریحانه رو سوار کردم و قبل از اینکه حرکت کنم هدایا رو بهش دادم، ریحانه که انگار خیلی خوشحال شده بود و از هدایا خوشش اومده بود ازم خیلی تشکر کرد و حرکت کردیم سمت کمربندی خارج شهر، هدف من از اینکه میخواستم یکبار دیگه ریحانه رو ببینم این بود که بفهمم ریحانه بخاطر مسعود راضی نشده و کاملا از سکس با من راضی باشه که خیلی زود متوجه شدم ریحانه کاملا رضایت داره و ترس من الکیه پس بحث رو جنسی کردم و با تصور کردن حرف های ریحانه لحظه به لحظه شهوتی تر میشدم و اختیارم از مغزم به سمت کیرم میرفت و خیلی زود دستم رو گذاشتم روی رون ریحانه و شروع کردم به مالیدن و با یه سرعت ثابت لاین سمت راست رو میرفتم، ریحانه که متوجه شهوتی بودن من شده بود سرشو چرخوند سمت من و با لوندی گفت میخوای برات ساک بزنم؟ من یه لحظه سرمو چرخوندم سمت ریحانه و از اونجایی که اختیارم کامل دست کیرم بود از خداخواسته و با مکث گفتم آره ولی اینجا نمیشه صبر کن برم یه گوشه ای. توی اولین دور برگردان برگشتم سمت شهر و همون نزدیکی چند تا دیوار خرابه دیدم پس چرخیدم سمت همونا و رفتم پشتشون پارک کردم و درارو قفل کردم و بدن اینکه ماشین رو خاموش کنم تا اگه کسی اومد بتونم سریع برم زیپ شلوارم رو باز کردم، ریحانه شالش رو از سرش برداشت و موهای خرماییش رو آزاد کرد و چرخید سمت من، کیرم رو گرفت دستش و با نگاه بهش دو سه ثانیه ای مالید و گفت: کلفتیش هم خوبه. ریحانه منتظر جوابی از من نموند و سریع دو سه تا دستمال برداشت و رفت پایین کیرم رو کرد دهنش و دستمالارو نزدیک دهنش نگه داشت تا اگه آبم اومد سریع خالی کنه توی دستمال ها. من که جذب قدرت ساک زدن و گرمی دهن ریحانه شده بودم پشتی صندلیم رو یکم دادم عقب و دست چپم رو گذاشتم روی سرش تا فشار بدم و دست راستم رو بردم روی کونش و از روی شلوار مشغول مالیدن بودم و اصلا دلم نمیخواست این لحظات تموم بشه که نگام افتاد به آینه بغل ماشین و فهمیدم یه ماشین داره از پشت سرمون میاد پس خیلی سریع ریحانه رو از خودم جدا کردم و آماده حرکت بودم که فقط از کنارمون رد شد و حتی بهمون نگاه هم نکردن، من که یه مقدار ترسیده بودم یه مقدار که ماشین دور شد پیاده شدم و کیرم رو که دیگه کامل خوابیده بود داخل شلوار جا دادم و زیپ و کمربند رو بستم و نشستم تو ماشین حرکت کنم که ریحانه گفت نمیخوای ادامه بدم؟ با خنده گفتم نه دیگه کلا پرید از سرم که ریحانه گفت خب آبت نیومد گفتم عیبی نداره حالا وقت زیاده. اون روز ریحانه رو رسوندم پیش مسعود و جدا شدیم، شب مسعود پیام داد تا بخاطر هدیه هایی که برای ریحانه گرفته بودم تشکر کنم که من گفتم نیاز به تشکر نیست انجام وظیفهست بعد از تیکه پاره کردن تعارفات به مسعود گفتم: ببخشید آقا مسعود امروز یه اتفاقی افتاد که خارج از برنامه بود و بدون هماهنگی با شما انجام شد اما مسعود با آرامش و فقط با یک استیکر چشمک جواب داد لذت ببر عزیزم این بخش اول از خاطره تریسام منه و از اونجایی که نمیخواستم طولانی بشه و دوست داشتم بازخورد هارو ببینم اولین قسمت رو آپلود میکنم و اگر بازخورد ها خوب بود قسمت بعدی رو هم منتشر میکنم. نوشته: نیما لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده