رفتن به مطلب

داستان سکسی ساک زدن پرستار


migmig

ارسال‌های توصیه شده


پرستار و مادر و دختر
 

سلام دوستان این داستان واقعی هست اتفاقات داخل داستان واقعا اتفاق افتاده برای یکی از دوستانم که از زبان اون تعریف میکنم فقط اسامی مستعار هستن نمی‌دونم تا چقدر میخواهید باور کنید یا نکنید اون دیگه به خود شما بستگی داره منم تا پیام هایی که بین شون رد و بدل شده بود رو ندیدم باور نمی‌کردم تا اینکه پیام های اولیه که داده بودن رو نشونم داد و خوندم باور کردم . این دوست من که اسمش رو میزارم اینجا ایرج یه خانم داره که کارش پرستاری بچه هست یا توی خونه خودشون یا خونه کسایی که بهشون اعتماد میکنن از بچه هایی که خانواده هاشون مشغول کار هستن نگهداری می‌کنه اسمش هم میزاریم سمیه ، یه چند مدتی بود که سمیه داخل کانال های تلگرام دنبال کار میگشت و پیام میزاشت برای نگهداری بچه و آموزش بچه چون لیسانس داشت خیلی پیام میدان بهش که اکثرا میگفتن بیا خونه ما یه سری پیام های دیگه که من یه مرد تنها هستم با یه بچه بیا خونه هم از بچه نگهداری کن و هم نظافت خونه برس خلاصه خیلی پیام میدان بهش که ما قبول نمیکردیم تا اینکه یه روز یه خانم به سمیه پیام میده که برای دختر 14 ساله اش پرستار میخواد صبح ها از 8 صبح تا ساعت یک ظهر تنها هستن و شوهر نداره خانومم بهش میگه که دختر تون بزرگ هست که می‌تونه از خودش مراقب کنه میگه آره اما میخوام هم توی درس ها هم کمکش باشی بعد دخترم لوس و ناز نازی هست احتیاج به نوازش داره خانومم میگه اوکی من مشکلی ندارم فقط باید بیارید خونه خودم من صبح ها تنها هستم شوهرم میره سر کار تا ساعت 2 میاد خانومه که اسمش شهلا بود میگه نمیشه شما بیاید خونه ما سمیه میگه نه چون باید برای همسرم ناهار حاضر کنم که از سر کار میاد بخوره باز بره سر کار نمی‌رسم اونجوری
شهلا ، مشکلی نیست فقط باید اعتماد کنم بهتون و بدونم رازدار هستید
سمیه ، از رازداری مطمئن باشید من کسی رو توی این شهر نمی‌شناسم و آشنایی و هم صحبتی هم ندارم که بخوام باهاش صحبت کنم برای اعتماد هم هر جور که شما میگید تا اعتماد سازی کنم
شهلا ، اوکی یه روز قرار میزاریم بریم پارک هم دیگه رو ببینیم و صحبت کنیم باهم
سمیه ، فقط ببخشید حقوقش چطوری هست چقدر مد نظر شما هست
شهلا ، ماهی هفت میلیون مساعده هم وسط ماه بخوای مشکلی نیست میتونم بدم اگه دخترم از شما راضی باشه و در کنار شما به آرامش برسه بیشتر هم میدم ، از پرستار قبلی راضی بودم ولی چون شغل شوهرش جوری بود که منتقل شدن شهر دیگه ای و نمیتونست بیان مجبور شدم دنبال پرستار بگردم
سمیه ، اوکی قرار میزاریم میبینیم هم دیگه رو
شهلا ، باشه عزیزم عکس دخترم رو می‌فرستم برات ببینش خیلی خوشگل هستش ببینیش مجذوبش میشی .
عکس رو فرستاد سمیه دید عکس رو انصافا هم دختر خیلی خوشگلی بود با جثه ای درشت اندام ولی میزون خیلی بانمک بود
سمیه ، خدا براتون حفظش کنه
شهلا ، قربونت عزیزم مرسی فقط باید هواش رو داشته باشی هر چند وقت یه بار باهاش بری حموم و نوازشش کنی چون طبعش مثل من گرمه
سمیه ، توی حموم نوازشش کنم چجوری منظور تون چیه
شهلا ، نواحی خصوصی شو براش بمالی تا به آرامش برسه
سمیه ، وا برای چی آخه
شهلا ، طبعش خیلی گرمه و حشری هست چون دوست ندارم بره سمت پسر ها این طوری تخلیه میشه
سمیه ، خوب ببرید پیش دکتر یا روانشناس طبعش رو عوض کنه باهاش صحبت کنه روانشناس راهنمایی کنه درست بشه خب
شهلا ، پیش روانشناس بردمش صحبت کردیم گفته همینجوری ادامه بدید پرستار قبلیش هم براش انجام میداد
سمیه ، پرستار قبلیش مشکلی نداشت با این روش
شهلا ، نه نداشت دخترم هم راضی بود ازش
سمیه ، نمی‌دونم چی بگم والا شوکه شدم
شهلا ، هر دست خطی هم بخوای بهت میدم که من راضی هستم برای دخترم نوازش کنی تا به آرامش برسه که نگران هیچی نباشی
سمیه ، بزارید فکر هام رو بکنم بهتون خبر میدم
شهلا ، اوکی عزیزم خواستی هم بگو اصلا بیایم رو‌ در رو صحبت کنیم دخترم رو هم از نزدیک ببینی
سمیه ، اوکی بهتون خبر میدم بای
شهلا ، بای
شب آمدم خونه قضیه رو سمیه برام تعریف کرد بهم گفت چکار کنم ایرج قبول کنم گفتم نمی‌دونم چی بگم خودت با این موضوع مشکلی نداری
سمیه ، نمی‌دونم والا هنوز توی هنگ هستم آخه چطوری مادرش براش داره اینکار رو می‌کنه نکنه خود مادره هم شب ها باهم این کار رو میکنن
ایرج ، لابد انجام میدن باهم که اینقدر راحت کنار آمده با این موضوع
سمیه ، نمی‌دونم چی بگم چی کنم حالا پولش خوبه خیلی کمک حال ما هست شرایطش بغیر از این موضوع بقیه اش هم‌که خوبه با آمدن خونه ما هم مشکلی نداره تازه اگه یه وقت منم برم خونشون وقتی اعتماد کردم بهشون مشکلی نیست مردی ندارن
ایرج ، یعنی تقریبا 50، 50 هستی 50 درصد قبول کردی
سمیه ، نمی‌دونم والا تو بگو چیکار کنم دیدی که چقدر دنبال کار گشتم هر کی یه جوری بود همه میگفتن بیا خونه ما حالا گفته یه روز هم دیگه رو ببینیم رو در رو صحبت کنیم عکس دخترش رو هم فرستاد برام انصافا خیلی خوشگل بود
ایراج ، خخخ پس حله دیگه مثل اینکه تو هم وسوسه شدی دستی به بدنش بکشی
سمیه ، خفه شو بابا من رو باش که از کی دارم راهنمایی میگیرم
ایرج ، اصلا تو قبول نمیکنی بهش بگو شوهرم قسمت نوازشش رو انجام میده من انجام بدم براش خودت میدونی که خوب انجام میدم تازه یه اشانتیون هم بهش میدم میلیسم براش
سمیه ، اه همه چیز رو به شوخی میگیری
ایرج ، شوخی برای چی جدی میگم
سمیه ، گم شو بابا ول کن اعصابم رو از ظهر بهم ریخته
ایرج ، والا چی بگم عزیزم خودت میدونی اول باید ببینی خودت از پسش بر میای میتونی با یه دختر سکس داشته باشی
سمیه ، توی فیلم ها و کلیپ ها دیدم چجوری حال میکنن اما اینکه خودم تمایلی داشته باشم بهش رو نمی‌دونم
ایرج ، دیگه خودت ببین هر جور که راحتی من هیچ دخالتی نمیکنم توش
خوابیدیم و فرداش رفتم سر کار و برگشتم ناهار خونه سمیه گفت باهاشون قرار گذاشتم عصر برم پارک ببینم شون صحبت کنیم
گفتم مبارکه
سمیه ، تو هم که فقط مسخره بازی در بیار میرم باهاشون صحبت میکنم ببینم چی میشه حالا شاید دیدن کن رو خوش شون نیومد قبول نکردن اصلا من رو
ناهار رو خوردم رفتم سرکار سمیه هم استراحتی کرد و عصری رفت پارک سر قرار شون سمیه چون عکس مادر و دختر رو دیده بود شناخت شوند رفت جلو سلام علیک کرد و گفت من سمیه هستم
سمیه ، سلام سمیه هستم
شهلا ، سلام عزیزم قربونت برم
شیما ، سلام خاله
سمیه ، ببخشید میشه بریم جایی خلوت صحبت کنیم
شهلا ، آره عزیزم بریم میخوای اصلا بریم خونه شما هم من خونه شما رو ببینم هم راحت حرف بزنیم
سمیه ، نمی‌دونم چی بگم الان شما تقریبا با من مشکلی ندارید
شهلا ، نه عزیزم از ظاهر و متانت رفتارت معلومه که خانوم عالی و مورد اعتمادی هستی از قدیم گفتن چو چشم دید دل پسندید میشه تقریبا با برخورد اول یه شناخت نسبی بدست آورد از طرف مقابل
سمیه ، بله پس بفرمایید
سه نفره راه افتادن سمت خونه ما و توی مسیر تقریبا حرفی نزدند
سمیه ، بفرمایید داخل
شهلا شیما اومدن داخل نشستن
شهلا ، عجب خونه قشنگی هست نه شیما خوشت آمده
شیما ، آره مامان باحال هست
سمیه، چشماتون قشنگ میبینه عزیزم
سمیه رفت آشپزخونه مشغول دم کردن چایی شد
شهلا ، بیا بشین سمیه جون
سمیه ، الان میام یه چایی دم کنم میام
شهلا ، نمی‌خواد عزیزم بیا
سمیه ، چشم آمدم
سمیه میاد سالن میشینه روبروی شهلا
شهلا ، ببین سمیه جون من و دخترم شیما باهم رفیق هستیم هیچ چیز پنهانی هم از هم نداریم پس جلوش راحت باش و حرف هات رو بزن
سمیه ، الان شما به من اعتماد کردید و قبول کردید
شهلا ، آره عزیزم اگه قبول نکرده بودم که الان اینجا ننشسته بودم
سمیه ، میشه از شیما جان بپرسم که چرا مسئله جنسی براش مهم هست
شیما ، آخه خاله من الان تو دوران بلوغ جنسی هستم احتیاج دارم این طوری با تمرکز بیشتری روی درس هام میشم
سمیه ، میدونی اینطوری بعدا همجنس گرا میشی وقتی که شوهر کنی به مشکل بر میخوری
شیما ، حالا کو تا شوهر کنم من
شهلا ، شوهر کجا بود سمیه جون الان ما شوهر کردیم چی شد کجا رو گرفتیم
سمیه ، والا من با شوهرم هیچ مشکلی نداریم خدا وکیلی هم همه جوره هوای من رو داره
شهلا ، خوش بحالت من که هزار تا مشکل داشتم نه خوب بلد بود بکنه نه پول می‌داد خرجی بگذرونیم همین بچه ام همیشه آرزو به دل بود
سمیه ، چی بگم والا
شهلا ، خوب عزیزم چی شد قبول می‌کنی
سمیه ، باید با شوهرم صحبت کنم اوکی بود باشه
شهلا ، یعنی به شوهرت میخوای کل قضیه رو بگی
سمیه ، آره ما هیچ چیز پنهانی با هم نداریم هر کاری بکنیم به هم میگیم نترس آدم خوبی هست و راز دار خیلی کار ها با هم کردیم
شهلا ، مثلا چه کار هایی
سمیه ، حالا به وقتش برات میگم
شهلا ، باشه عزیزم فقط این مسئله خیلی خصوصی هست پای آبروی خودم و دخترم در میون هست حواست باشه
سمیه ، نگران نباش شهلا جون میگم که روشن فکر هستش
شهلا ، اوکی کار نداری ما بریم خبر از تو‌ دیگه
سمیه ، باشه عزیزم قربونت
شهلا و شیما رفتن و من عصری آمدم خونه برام تعریف کرد قضیه رو منم گفتم خودت میدونی مشکلی نداری باهاش
سمیه ، راستش نمی‌خواستم قبول کنم ولی وقتی دختره رو دیدم اینقدر خوشگل ملوس بود که وسوسه شدم بدنش رو ببینم و لمس کنم
ایرج ، خخخ پس من چی من لمسش نکنم فقط تو
سمیه ، مادرش بخاطر اینکه دست پسر ها بهش نرسه اینکار رو می‌کنه حالا تو میخوای دست بزنی بهش
ایرج ، من که پسر نیستم مردم بعدش مادرش بخاطر اینکه آسیب عاطفی نبینه یا پرده اش پاره نشه گفته اصلا راستی پرده داره
سمیه ، نمی‌دونم نپرسیدم اصلا از شهلا
ایرج ، شهلا ؟
سمیه : آره اسم مادره هست دختره هم شیما
ایرج ، اوووو چه اسم های قشنگی دارن .
سمیه یه دو سه روزی با خودش درگیر بود که قبول کنه یا نه که خلاصه به شهلا زنگ میزنه میگه قبول می‌کنه
سمیه ، فقط یه سوال بپرسم شهلا جون
شهلا ، بپرس عزیزم
سمیه ، شیما پرده داره یا نه
شهلا ، نه عزیزم توی بچگی اش یه مشکلی براش پیش آمد که پرده اش رو از دست داد نامه پزشکی قانونی هم دارم براش که یه زمانی ازدواج کرد مشکلی پیش نیاد براش
سمیه ، خودش هم می‌دونه در جریانه
شهلا ، آره عزیزم گفتم که من با شیما مثل رفیق هستیم همه چیز رو بهش میگم و بهم میگه
سمیه ، باشه عزیزم از کی شروع کنیم به کار کی میاریش پیش من
شهلا ، از سر ماه میارم که حساب کتاب ها مون جور در بیاد
سمیه ، باشه فقط با شیما جون صحبت کن شاید برای روز های اول برای نوازشش یه مقدار معذب باشم ناراحت نشه از دستم چون بار اولم هست که با یه خانم دارم انجام میدم
شهلا ، نگران نباش عزیزم با خودت ببر حموم به بهانه شستن بدنش کم کم راه میوفتی فقط یه چیز دیگه بگم توی کار خونه بزار کمکت کنه و ازش کار بکش آشپزی جارو زدن گردگیری نمی‌خوام تنبل بشه
سمیه ، باشه عزیزم فعلا بای
شهلا ، بای
خلاصه روز ها گذشت و ماه تمام شد روز آمدن شیما به خونه ما بود صبح مثل همیشه پاشدم صبحانه خوردیم و من رفتم سر کار و ساعت ۸ شهلا ، شیما رو آورد خونه تحویل سمیه داد
سمیه ، شیما جون صبحانه خوردی یا درست کنم برات
شیما ، نه خاله خوردم دستت درد نکنه
سمیه ، لطف می‌کنی خاله صدام نکنی همین سمیه صدام کن راحت تر هستم خاله میگی معذب میشم
شیما ، چشم خاله خخخخخ ببخشید سمیه جون
سمیه ، درس هات چطور هست معدلت چنده
شیما ، خوب هست بدک نیست معدل پارسالم ۱۴ بود
سمیه ، اوکی اگه دختر خوب و حرف گوش کنی باشی و همکاری کنی با من کمک میکنم که توی درس هات موفق باشی معدلت بیاد بالا
شیما ، چشم سمیه جون بخدا دختر خوبی هستم و حرف گوش کن نمی‌دونم حالا برداشتت از من چی بوده ولی بیشتر آشنا بشیم ثابت میکنم بهت که دختر بدی نیستم جدا از این قضیه طبع گرمم
سمیه ، می‌دونم عزیزم اون هم درست میشه باید خودت هم کمک کنی که بتونیم درست پیش ببریم
شیما ، چشم
سمیه ، خوب بریم سر درس یه مقدار درس کار کنیم
شیما ، میشه یه چیزی بگم سمیه جون البته دال بر پررویی و بی ادبی من نزاری
سمیه ، بگو جانم
شیما ، میشه اول باهم بریم حموم من رو بشوری آخه الان تمرکزم بهم ریخته راستش خیلی …
سمیه ، خیلی چی عزیزم نگاه بهت گفتم تو هم باید کمک کنی بهم تا با هم درست پیش ببریم
شیما ، چشم خیلی حشری شدم راست از روزی که شما رو دیدی خیلی به دلم نشستی خدا خدا میکردم قبول کنی
سمیه ، تو هم دختر تو دل برو و دل نشینی هستی باشه بریم حموم فقط من بار اولم هست که با هم جنس خودم وارد رابطه میشم باید کمکم کنی
شیما ، قربونت برم سمیه جون دوستت دارم عزیزم
سمیه ، میشه یه سوال بپرسم ازت البته اگه دوست نداشتی جواب نده
شیما ، بپرس
سمیه ، تو اصلا هیچ حسی نسبت به پسر داری
شیما ، حس که دارم مخصوصا که حشرم میزنه بالا و موقع ارضا شدنم خیلی دوست دارم یه پسر بود کنارم
سمیه ، پس چرا یه پسر مطمئن که مورد اعتماد باشه رو پیدا نمیکنی راحت باشی باهاش
شیما ، آخه اولا مامان نمیزاره میگه یهو حامله میشی بیچاره میشیم دوما میدونی که پسر ها بی تجربه هستن و فقط دنبال عشق و حال خودشون هستن فکر ما دختر ها رو نمیکنن بعد میدونی که من پرده ندارم یه پسر بفهمه که پرده ندارم هزار تا کار. بدون ترس پرده انجام میدن
سمیه ، آخه دخترم کم کم همجنس گرا میشی بعدا وقتی ازدواج بکنی دیگه نمیتونی لذت ببری و لذت بدی به شوهرت
شیما ، می‌دونم سمیه جون چی کنم نمیشه اعتماد کرد حالا تا آینده ببینم چی پیش میاد
سمیه ، سعی کن حالا میگی پسر اینجور و اونجور با یه مرد سن بالا که تجربه داره وارد رابطه بشی که استرس هم نداشته باشی
شیما ، آخه مرد سن بالا که همه زن دارن من رو میخوان چیکار بعدش اگه یه وقت زنش بفهمه میدونی چه آبرو ریزی میشه
سمیه و شیما رفتن حموم و لخت شدن سمیه با شورت و سوتین بود ولی شیما لخت مادر زاد شد وقتی سمیه بدن لخت شیما رو دید آب از دهانش سرازیر شد .
سمیه ، وای دختر عجب بدنی داری جون
شیما ، مرسی سمیه جون لطف داری
سمیه آب رو باز کرد تنظیم کرد رفتن زیر آب خودشون رو خیس کردن آمدن کنار سمیه مشغول شد ناخودآگاه سینه های شیما رو گرفت و مالوند
سمیه ، عزیزم عجب سینه های تو پر و قشنگی داری چقدر نرم هستن
شیما ، آخ سمیه جون چه خوب میمالی آخ جون بخورشون برام عزیزم
سمیه مشغول خوردن شد و یکی رو میخورد یکی دیگه رو میمالوند با نوک سینه شیما بازی میکرد شیما همدیگه رفته بود توی حس و شهوتی شده بود آب از کوس شیما راه افتاده بود شیما دست سمیه رو گرفت برد سمت کوسش به نشانه ماساژ کوسش سمیه شروع کرد به مالوندن کوس شیما و هم زمان سینه شیما رو میخورد یهو سرش رو آورد بالا شروع کرد به لب گرفتن از شیما لب های هم دیگه رو می‌خوردن و سمیه کوس شیما رو می‌مالید و آروم انگشت میکرد توش که شیما ارضا شد گفت آخ جون سمیه جون چقدر خوبی تو وای مامان چقدر حال داد مرسی سمیه جون .
شیما ، سمیه جون دوست داری منم برات بمالم
سمیه ، نه عزیزم تا الان من با هم جنس ارضا نشدم بعدش من یکی رو دارم که من رو ارضا کنه خخخخ
شیما ، خوش بحالت با این تعریف هایی که کردی ازش حتما مرد خیلی خوبی هست خوب می‌کنه تو رو
سمیه ، خخخ
دوش گرفتن و آمدن بیرون نشستن یه مقدار میوه خوردن و چایی خوردن
سمیه ، عزیزم حالا بریم سر درس
شیما ، سمیه جون میشه امروز بی خیال درس بشیم
سمیه ، چرا
شیما ، امروز فقط دوست دارم حرف بزنیم
سمیه ، باشه عزیزم اما فقط امروز هست ها از فردا از این خبرا نیست قانون و مقررات خودش رو داره باید هر چیزی سر
وقت خودش انجام بشه
شیما ، مرسی عزیزم چشم
سمیه ، آفرین دختر خوب
شیما ، راستی اسم شوهرت چی هست
سمیه ، ایرج
شیما ، چه اسم قشنگی راستی عکس نداری از ایرج آقا ببینم
سمیه گوشی رو باز می‌کنه عکس من رو نشون شیما میده
شیما ، ای جانم چه خوشتیپ هستش خوشم اومد ازش
سمیه ، اووو مراقب باش ندزدیش ازم
شیما ، نه عزیزم مبارک صاحبش باشه
سمیه ، قربونت مرسی عزیزم
شیما ، میتونم یه سوال خصوصی بپرسم
سمیه ، بپرس
شیما ، توی سکس چجوری هست
سمیه ، نه دیگه داری خطر ناک میشی
شیما ، نه واقعا میخوام بدونم
سمیه ، خوبه بلد هست چجوری یه زن رو به اوج برسونه
شیما ، خوش بحالت کاش برای منم یکی مثل ایرج جون پیدا بشه
سمیه ، میشه عزیزم نگران نباش البته بخاطر همین میگم اگه به همین هم جنس گرایی ادامه بدید دیگه حست به جنس مذکر میپره دیگه نمیتونی اونجور که باید با مرد ارتباط بگیری
شیما ، خوب چیکار کنم مادرم نمیذاره همش می‌ترسه حامله بشم ابروش بره
سمیه ، مادرت هم حق داره اما وقتی با یه کار بلد وارد رابطه بشی ریسک خطر تقریبا به صفر میرسه الان من و ایرج نزدیک به ۶ ساله ازدواج کردیم مشکل بچه دار شدن هم نداریم هر موقع که بخوایم بچه دار میشیم ولی الان چون شرایطش رو ندارم بچه دار نمی‌شیم
شیما ، خوب چکار میکنید که بچه دار نمیشید قرص میخوری یا دستگاه گذاشتی مامان میگه قرص ضد بارداری هورمونی هست و هیکلم رو بهم می‌ریزه
سمیه ، آره عزیزم منم قرص نمی‌خورم ولی ایرج مراقب هست بلده کارش رو وقتی داره آبش میاد می‌کشه بیرون می‌ریزه روی کمر یا شکمم داخل نمیریزه
شیما ، دمش گرم
خلاصه همین جور صحبت های سمیه و شیما انجام شد تا ساعت یک مادرش آمد دنبالش
شهلا ، چطور بود عزیزم روز خوبی داشتی
شیما ، آره مامان سمیه جون خیلی مهربون و دلچسب هست
شهلا ، پس همین روز اول خوش گذروندی
شیما ، آره خیلی هم خوش گذشت
من آمدم خونه و سمیه تعریف کرد برام اتفاقات رو و حرف هایی که زدن با هم رو
سمیه ، عکس تو رو هم دید و از تو خیلی خوشش آمد در مورد رابطه سکس مون پرسید براش توضیح دادم
ایرج ، وا برای چی عزیزم زشت بود
سمیه ، نه خودش اسرار داشت براش تعریف کنم فکر کنم چشمش تو رو‌کرفته ایرج
ایرج ، غلط کرده من مال تو هستم
سمیه ، الان من راضی باشم با هاش سکس می‌کنی
ایرج ، نگاه کن عزیزم من و تو باهم خیلی برنامه ها داشتیم
هیچ چیزی هم برای هم کم نذاشتم ولی این شیما ممکنه دردسر ساز بشه بعداً برامون
سمیه ، مراقبم عزیزم فقط واقعا دیدم که با چه شوقی عکس تو رو دید میزد اگه ترس از مادرش نبود مطمئنم راضی بود تو باهاش رابطه داشته باشی
ایرج ، همون دیگه مادرش ممکنه دردسر درست کنه برامون بعد ما به این پولش نیاز داریم اگه مادرش بفهمه قطع میشه این حقوق تا تو کار دیگه ای پیدا کنی باز باید دردسر بکشیم جونم
سمیه ، نگران نباش عشقم مراقبم من حالا پاشو پاشو که دارم میمیرم از صبح تا الان کوسم باد کرده هوس کیر کرده
ایرج ، ای جونم بچشم الان سیخ میزنم تا بادش بخوابه
رفتیم توی اتاق لخت شدیم شروع کردیم به لب گرفتن و مالوندن سینه های سمیه ، سمیه مثل مار به خودش می‌پیچید همش آخ و اوخ میکرد سینه هاشو رو خوردم آمدم کوسش رو لیس زدم خیلی خیس کرده بود خودش رو خیلی وقت بود اینجوری خیس نشده بود چند تا لیسیدم که ارضا شد و شروع کرد به لرزیدن
ایرج ، سمیه چیت شده اینقدر حشری شدی
سمیه ، وای عزیز خیلی حال داد تو هم جای من بودی بدن اون عروسک رو میدی و دست می‌زدی طاقت نمی‌آورید خیلی ناز بود بدنش
ایرج، خوش بحالت کاش منم بودم میلیسیدم بدنش رو
سمیه ، ایرج نمیدونی سفید یه خط و خالی رو بدنش نیست کوسش رو‌نگو دیگه تپل و سفید گوشتی کوچولو وقتی دیدم به خودم گفتم کاش کیر داشتم میکردم تو کوسش
ایرج ، مگه پرده ندارم
سمیه ، نه بچه بوده مریض میشه که باعث پارگی پرده اش میشه
ایرج ، پس مادرش حق داره نگرانش باشه
سمیه آمد سمت کیرم شروع کرد به ساک زدن خوب ساک میزد انصافا بد بلند شد کیرم رو میزون کرد نشست روش بالا پایین میکرد هی میگفت عزیز فکر کن شیما الان روی کیرت نشسته و داره بالا و پایین می‌کنه منم توی تصوراتم داشتم با شیما حال میکردم که نزدیک آمدن آبم بود که به سمیه گفتم بلند شد ابم پاشید روی شکمم دستمال آورد پاک کرد و رفتم دوش گرفتم و ناهار خوردن رفتم سر کار
خوب دوستان ببخشید که طولانی شد ادامه داستان در سری بعدی

نوشته: امیر

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • arshad
      تری سام با زوج 1   چند دقیقه زودتر از ساعتی که قرار گذاشته بودیم داخل پارک روی نیمکت نشسته بودم و از اینکه قرار بود اولین تریسام زندگیم رو تجربه کنم هیجان داشتم، با استرس و لبخند به زوج هایی که از کنارم رد میشدن توجه میکردم که آدمای مد نظرم رو پیدا کنم، بعد گذشت چند دقیقه زن و شوهری که منتظرشون بودم با یه سگ سمتم میومدن و با توجه به عکس هایی که توی چت دیده بودم شناختم و نزدیکم که شدن پاشدم به مسعود دست دادم من: سلام، نیما هستم مسعود: سلام نیما جان مسعود هستم و ایشونم همسرم ریحانه چرخیدم سمت ریحانه و باهاش دست دادم و تعارف کردم که روی نیمکت بشینیم، مسعود بین و ریحانه نشست و چند دقیقه ی اول با سکوت گذشت انگار هیچ کدوم جرات حرف زدن نداشت و منتظر نفر مقابل بود و من توی این فاصله داشتم به اختلاف سنیمون فکر میکردم، مسعود خودش رو ۳۵ ساله و همسرش رو ۳۳ ساله معرفی کرده بود و از من ۲۵ ساله حداقل ۸ سال بزرگتر بودن. ریحانه که از این جو بینمون خسته شده بود یه چیزی رو آروم به مسعود گفت و بعد بلند تر خطاب به جفتمون گفت یه جوری ساکتین انگاری یادتون رفته قراره چه اتفاقی بیفته و سه تامون خندمون گرفت، مسعود که انگار فقط نمیخواست شروع کننده باشه با لبخند گفت خب آقا نیما از خودت بگو چه کار میکنی؟ دانشجویی یا کار میکنی؟ من: نه درسم تموم شده کار میکنم مسعود: خوبه، حالا واقعا اسمت نیماس یا مستعاره؟ یه لبخندی زدم و گفتم نه اسمم مستعاره ولی خب ترجیح دادم تا زمانی که اعتماد شکل می گیره از اسم مستعارم استفاده کنم مسعود: کار خوبی کردی اسامی ماهم مستعار هستن چند دقیقه ای راجع به کار و محل زندگی و اصالت صحبت کردیم تا حرفامون ته کشید و مسعود با شیطنت خاصی گفت من چند دقیقه ای شما رو با عروس خانوم تنها میذارم تا راحت تر بتونین صحبت کنین و من و ریحانه نگاهی بهم کردیم و بعد لبخند کوتاهی نگاهمو از ریحانه گرفتم، مسعود با سگ رفت که قدم بزنه و من و ریحانه پا شدیم و روی چمن ها روبروی هم نشستیم و قبل از اینکه بخواد سکوتی شکل بگیره ریحانه با آرامش گفت دفعه اولته که میخوای تریسام رو تجربه کنی؟ گفتم آره شما مگه تجربه داشتید‌؟ ریحانه که انگار بحث مورد علاقش پیش اومده شروع کرد راجع به زوج هایی که با هم بودن و همچنین تنها کیس مردی که باهاش تری سام داشتن صحبت کرد و نحوه ی آشنایی و جداییشون توضیح داد، بعد تموم شدن صحبت هاش انگار ذهن من رو خونده بود و با آرامش و بدون خجالت گفت: ببین عزیزم راجع به مسعود نگرانی نداشته باش، ما تجربه داریم و من با مردهای مختلف جلوی مسعود سکس داشتم و الانم میخوایم با تو سکس کنیم پس هر سوالی داری از من بدون خجالت بپرس من هم راحت جوابت رو میدم. من که با حرف های ریحانه بخش زیادی از استرسم فروکش کرده بود در حالی که داشتم با دستم چمن های زیر پام رو می‌کندم پرسیدم: میتونم بپرسم سایز سینه هاتون چقدره؟ ریحانه: آره نیما جان میگم که هر سوالی داری بپرس راحت جوابت رو میدم، سایز سینه های من هشتاده سایز تو چی؟ +سایز منم ۱۸ -خوبه تا حالا سکس داشتی؟ +سکس رو آره داشتم ولی واقعا دوس دارم با یه خانوم سن بالاتر از خودمم تجربه کنم -چرا؟ دلیل خاصی داره؟ +دلیل خاصی که نه اما دوست دارم با یه خانومی که تجربه داره امتحان کنم -آها خب؟ +هیچی دیگه -خب بپرس +توی سکس چه کارایی انجام میدین؟ چه کارایی من باید انجام بدم؟ -خب ببین من دوست دارم زیاد معاشقه کنیم و زیاد سینه هام خورده بشه و خودمم تقریبا همه کاری انجام میدم +میتونم آبمو خالی کنم روی صورت؟ -صورت نه ولی سینه ها موردی نداره +ساک زدن چی؟ -اونم خوبه خودمم دوس دارم تقریبا همه صحبت هارو با ریحانه کردیم و آخرای صحبتمون گفتم که همونجور که میبینین من یه مقدار از این سکس میترسم چون تجربه ای ندارم و اگه شما موردی نداری یک بار قبل از سکس اصلی دوتایی سکس کنیم و ریحانه گفت عیبی نداره میتونم با مسعود صحبت کنم و بعد تماس مسعود رفتیم پیشش و خداحافظی کردیم و جدا شدیم. شب حوالی ساعتای ۱۰ بود که مسعود پیام داد تا نظر من رو بپرسه تا اگه تایید میکنم برنامه قرارهای بعد رو بذاریم، از اونجایی که ریحانه یک زن توپر با پوست و سفید و قد بلند بود من از خدام بود تا بتونم باهاش سکس کنم اما هنوز توی ذهن خودم کلنجار میرفتم و میترسیدم با زن شوهر دار سکس کنم پس توی همون اولین پیام ها از مسعود پرسیدم: آقا مسعود خیالم راحت باشه که رضایت کامل داری تا من با خانومت سکس کنم؟ مسعود هم اطمینان داد که رضایت کامل داره و عین ریحانه از تجربیات گذشته گفت. اون شب با مسعود هماهنگ کردیم تا من و ریحانه یکبار دیگه با هم تنها بشیم و صحبت های نهایی رو با هم رد و بدل کنیم و منم چون دیگه سایز لباس زیر ریحانه رو میدونستم یه ست شرت و سوتین فیروزه ای و جوراب شلواری فیش‌نت از دیجی کالا گرفتم تا براش هدیه ببرم. بعد از حدود ۲ هفته روز دیدار من و ریحانه رسید و من ریحانه رو ورودی همون پارکی که دفعه قبل همو ملاقات کرده بودیم سوار کردم و رفتم سمت خونه تا کادویی هارو بردارم، نزدیک خونه ریحانه رو یه گوشه پیاده کردم تا کسی مارو باهم نبینه و هدایارو که برداشتم دوباره ریحانه رو سوار کردم و قبل از اینکه حرکت کنم هدایا رو بهش دادم، ریحانه که انگار خیلی خوشحال شده بود و از هدایا خوشش اومده بود ازم خیلی تشکر کرد و حرکت کردیم سمت کمربندی خارج شهر، هدف من از اینکه میخواستم یکبار دیگه ریحانه رو ببینم این بود که بفهمم ریحانه بخاطر مسعود راضی نشده و کاملا از سکس با من راضی باشه که خیلی زود متوجه شدم ریحانه کاملا رضایت داره و ترس من الکیه پس بحث رو جنسی کردم و با تصور کردن حرف های ریحانه لحظه به لحظه شهوتی تر میشدم و اختیارم از مغزم به سمت کیرم میرفت و خیلی زود دستم رو گذاشتم روی رون ریحانه و شروع کردم به مالیدن و با یه سرعت ثابت لاین سمت راست رو میرفتم، ریحانه که متوجه شهوتی بودن من شده بود سرشو چرخوند سمت من و با لوندی گفت میخوای برات ساک بزنم؟ من یه لحظه سرمو چرخوندم سمت ریحانه و از اونجایی که اختیارم کامل دست کیرم بود از خداخواسته و با مکث گفتم آره ولی اینجا نمیشه صبر کن برم یه گوشه ای. توی اولین دور برگردان برگشتم سمت شهر و همون نزدیکی چند تا دیوار خرابه دیدم پس چرخیدم سمت همونا و رفتم پشتشون پارک کردم و درارو قفل کردم و بدن اینکه ماشین رو خاموش کنم تا اگه کسی اومد بتونم سریع برم زیپ شلوارم رو باز کردم، ریحانه شالش رو از سرش برداشت و موهای خرماییش رو آزاد کرد و چرخید سمت من، کیرم رو گرفت دستش و با نگاه بهش دو سه ثانیه ای مالید و گفت: کلفتیش هم خوبه. ریحانه منتظر جوابی از من نموند و سریع دو سه تا دستمال برداشت و رفت پایین کیرم رو کرد دهنش و دستمالارو نزدیک دهنش نگه داشت تا اگه آبم اومد سریع خالی کنه توی دستمال ها. من که جذب قدرت ساک زدن و گرمی دهن ریحانه شده بودم پشتی صندلیم رو یکم دادم عقب و دست چپم رو گذاشتم روی سرش تا فشار بدم و دست راستم رو بردم روی کونش و از روی شلوار مشغول مالیدن بودم و اصلا دلم نمیخواست این لحظات تموم بشه که نگام افتاد به آینه بغل ماشین و فهمیدم یه ماشین داره از پشت سرمون میاد پس خیلی سریع ریحانه رو از خودم جدا کردم و آماده حرکت بودم که فقط از کنارمون رد شد و حتی بهمون نگاه هم نکردن، من که یه مقدار ترسیده بودم یه مقدار که ماشین دور شد پیاده شدم و کیرم رو که دیگه کامل خوابیده بود داخل شلوار جا دادم و زیپ و کمربند رو بستم و نشستم تو ماشین حرکت کنم که ریحانه گفت نمیخوای ادامه بدم؟ با خنده گفتم نه دیگه کلا پرید از سرم که ریحانه گفت خب آبت نیومد گفتم عیبی نداره حالا وقت زیاده. اون روز ریحانه رو رسوندم پیش مسعود و جدا شدیم، شب مسعود پیام داد تا بخاطر هدیه هایی که برای ریحانه گرفته بودم تشکر کنم که من گفتم نیاز به تشکر نیست انجام وظیفه‌ست بعد از تیکه پاره کردن تعارفات به مسعود گفتم: ببخشید آقا مسعود امروز یه اتفاقی افتاد که خارج از برنامه بود و بدون هماهنگی با شما انجام شد اما مسعود با آرامش و فقط با یک استیکر چشمک جواب داد لذت ببر عزیزم این بخش اول از خاطره تریسام منه و از اونجایی که نمیخواستم طولانی بشه و دوست داشتم بازخورد هارو ببینم اولین قسمت رو آپلود میکنم و اگر بازخورد ها خوب بود قسمت بعدی رو هم منتشر میکنم. نوشته: نیما
    • arshad
      من و خواهرزنم که زن من شد   سلام خسته نباشید به دوستان کونباز داستان من از اونجای شروع میشه ک 25سال سن داشتم و ازدواج کردم اسمم امید هس و خانومم اسمش الهام هس 22ساله یک سالی از ازدواجمون با خانومم گذشته بود و خدا بهمون یه دختر داده بود یع سالی هم از دنیا اومدن دخترمون گذشته بود زندگی خیلی شیرین رو با همسرم داشتیم ک یه مدتی بخاطر کرونا بازار کار کاسبی خوابید و ماهم با خانوم تصمیم گرفتیم بریم مسافرت به یجای خلوت لب مرز ایران و ترکمنستان به یکی از روستاهاش ک از کرونا هم دور باشیم و راه افتادیم رفتیم به همون روستای خلوت رسیدیم و یک هفته ای رو چون شنیده بودیم سکس در کرونا باعث این میشه ک کرونا نگیری شب روز تو اون روستا با راحله جان پی عشق حال سکس بودیم و از دختری ک خدا بهمون داده شکر گذار زندگی بودیم بعد چند روز راهی برگشت به گنبد شدیم از اقبال بد روزگار تو همون راه همسرم راحله کرونا گرفت و بعد یه مدت دار فانی رو وداع گفت و من و دخترمو تنها گذاشت درست یک سالی از این موضع میگذشت و من دخترم شبانه روز خانه مادر زنم بود حتی به مغازه کبابی هم سر نمیزدم یه مدت توی شک توی خونه بودم و بعد گذشت چند وقت ک 28هشت سالم شده بود و دخترم تازه شده بود دوسالش به امید دخترم برگشتم ب روزگار و سر کار میرفتم و میومدم خونه ک تو همین روزا پدر زنم یه روز دعوتم کرد رفتم به خونش و بهم گفت تو الان یه دختر کوچیک داری و مثل پسر نداشتمی ولی دیگه باید بری سر خونه زندگیت و زن بگیری من یه بغضی اومد تو گلوم چون عاشقون خانومم رو دوس داشتم و هنوزم تو یادش بودم ک بهم گفتن حتی شده بخاطر دخترت باید یکیو بیاری جای مادرش بگیره و بالاسر بچت باشه من گفتم هیچکی نمیتونه جای الهام رو بگیره و هیچکی نمیتونه مثل مادر خودش برای بچم دلسوزی مادر خودش رو داشته باشه و پدر زنم گفت اره میدونم هیچ ک مثل مادرش نمیشه ولی اگه خواهر زنت رو بگیری حدقل بخاطر خواهر خدا بیامرزشم ک شده برای دخترت مادری میکنه بهش گفتم اخه مگه میشه من اختلاف سنیم با نسرین خیلی زیاده اون تازه بیست سالشه حیف اون ارزو ها داره گفتم بهونه بیارم گفتم خواهر زنم نسرین راضی نمیشه بایکی ازدواج کنه ک هشت سال از خودش بزرگتره و یه بچه داره گفتن ما باهاش حرف زدیم و گفته بخاطر خواهرم ک جیگر گوشش دست یکی دیگ نیوفته قبول کرد باهات ازدواج کنه منم تعجب کردم نمیدونستم چی بگم راضی شدم گفتم بخاطر دخترم اگه خودش قبول میکنه منم راضیم فقط با یه شرط ک فقط یه مدت صیغه محرمیت خونده بشه بریم تو یه خونه زندگی کنیم اگه فردا روز اگه نسرین پشیمون شد بدون این ک در همسایه هاتون بفهمه برگرده به خونتون که لطمه ای ب آیندش وارد نشه خلاصه بعد از خوندن صیغه محرمیت رفتیم سر خونه زندگی برای من نسرین مثل خواهرم بود بعد رفتن تو خونمون تا چند ماه حتی یه رابطه نزدیک نه یه حرفی حدیثی از سکس و این چیزا بینمون نبود و انگار مثل یه خواهر بود ک من صبح میرفتم سر کار کبابی خودم و ساعت ده شب اینا بر میگشتم خونه و اون با دختر بچم تو خونه من فقط خرج خورد خوراکش و لباسش یه کارت برای خرید داده بودم دستش ک هر موقعه هرچی میخاد بخره احساس کمبود نکنه بعد از گذشت چند وقته یه روز ک سر کار بودم نسرین بهم زنگ زد سریع برس خونه ک دارم میمیرم حیرون ویرون رسیدم خونه دیدم افتاده زمین و پاش رو نمیتونه تکون بده بردمش دکتر پاش مو برداشته بود پاش رو گچ گرفتن و رفتیم خونه قصه ما از اینجا شروع شد ک وقتی رفتیم خونه دیدیم نع میتونه کارای خونه رو بکنه و نع میتونه به بچه برسه مجبور شدم موندم چند روزی خونه تا پاش خوب بشه کبابی رو هم سپردم دست پدر زنم ک گفتم نسرین پاش پیچ خورده گچ گرفتن چند روزی میمونم خونه تا پاش خوب بشه بنده خدا پدر زنم اندازه یه دنیا بهم خوبی کرده بود تو دار دنیا دوتا دختر داشت ک یکش زن خدابیامرزم الهام بود ک فوت کرد و اون یکی هم به عنوان مادر بچم شده بود باز زن من بعد گذشت یک روز بهش گفتم ظهر چی دوس داری برای ناهار درست کنیم بخوریم نسرین گفت والا برای من ک باشه نمیخاد چیزی درست کنی گفت تو یخجال الویه هس باهم میخوریم و گفت چطور شد فکر حال من کردی گفتم وظیفمه تا پات خوب بشه مراقبت باشم نسرین گفت شوهر ادم بجز کاری مراقبی کاری دیگه هم بکنه گفتم برات کم کسری گذاشتم گفت از نظر مالی نع کمی نزاشتی ولی از نظر مهر محبت الان چند ماه خونتم من تو محرم همیم یه روز هم بهم مهر محبت نکردی گفتم اخه من گفتم لال شدم گفت اخه تو چی گفت تا کی میخای بفکر گذشته باشی گذشته چیزی ک گذشت ماهم دلمون نمیخاست اینجوری بشه الهام ولی مرگ دست خداست گفتم اره بگزریم گفت بگزریم نداره یا برام مثل شوهر میشی شوهری میکنی یا هم من گفتم تو چی گفت برا خودم یه همدم پیدا میکنم گفت دلت راضی میشه یکی دیگه همدم زنت بشه گفتم نع گفت پس روزای اول به خودت این باور رو بده ک من الهام هستم نه نسرین گفتم والا تو از الهام پنج سال کوچیک تری گفت فک کنم از من خوشت نمیاد گفتم چرا خوشم نیاد تو مثل ماهی واقعا یه دختر بیست ساله اول جوانیش قد 170 وزن 60کیلو کمرش از کمر الهامم باریکتر بود گفت نکنه هیکلم دوس نداری گفتم نع بابا هیکلت خیلی هم خوبه پس گفت چرا محبت نمیکنی چرا پیشم نخوابیدی هیچ وقت گفتم شاید یه روز پشیمون بشی گفت من از خدام بود یه شوهر مثل شوهر الهام گیرم بیاد ک خدا خودت رو داد گفتم پس واقعا میخای تا اخر عمر زنم بشی گفتش ارع گفتم مطمعا هستی گفت ارع گفتم پس امشب پیشت میخابم و از امروز بع بعد مهر محبت هم کمش نمیزارم وگفت من میخام از الان شروع کنی گفتم چیکار گفت بچه رو ببریم خونه مادرم بزاریم به بهونه رفتن ستی اسکن گفتم باشه بعد این ک دخترم سپردیم دست مادرش گفت امشب پیش خودتون نگه دارین امشب دیر وقت وقت دکتر داریم فردا میایم میبریم و راهی شدیم الهام گفت منو برسون برم اریشگاه زنونه گفتم باشه یع چند ساعتی منتظرش موندم بعدش رفتیم خرید و لباس ک به صلیقه من براش لباس خریدیم یه رستوران هم رفتیم راهی خونه شدیم گفتم راضی شدی حالا گفتش بد نبود رفتیم خونه من یه دوش گرفتم اومدم دیدم تو اتاق لخت مادر زاد وایستادع همچین ک هیکلش دیدم یهوی یاد الهام افتادم خشکم زد گفت چیزی شده گفتم چرا لختی گفت مگه قول ندادی برام کم نزاری گفتم اره ولی گفت ولی نداره و چسبید بهم گفت من یه دختر بالغم و نیاز دارم گفت ما زن شوهریم گفتم اخه گفت اخه نداره لباش گذاشت رو لبام خدا شاهده خیلی وقته از فوت زنم گذشته بود و منم خیلی وقت بود بدنم به بدن زن نخورده بود لامصب نسرین هیچ کمی نداشت یه هیکل ناز و بی عیب ک یهویی کیر از زیر شلوارم راست شد هرجوری شد خودم کنترل کردم گفتم الان پات اذیت میکنه ها گفت پام خوب شد دیگه دردی نداره گفتم باش قبول ولی الان پات اینجوری گچ گرفتس گفتم فردا بریم پیش دکتر عکس بگیره اگه خوب شده فردا یکاریش میکنیم و با هزار جور التماس راضیش کردم امشب بخوابیم فردا صبح اول وقت بریم دکتر خلاصه فرداش صبح رفتیم دکتر و پاش هم خوب شده بود گچ پاش رو باز کردن رفتیم خونه تا رسیدیم خونه سریع گریه کنان رفت اتاق منم رفتم یه دوش گرفتم اومدم بیرون دیدم داره لباساش جمع میکنه گفتم کجا میری گفت تو که همش پی بهونه هستی و منو نمیخای پس برم پی خونه بابام حدقل اونجا راحترم گفتم میخای دخترم بزاری بری گفت تو که قدر منو نمیدونی پس تو بمون دخترت گفتم ترو خدا اینکار نکن من چیکار کنم اخه گفت به حرف دیشبت عمل کن گفتم باشه قبوله رفتم بغلش کردم گفتم بخدا بهترین زن دنیایی هر مردی باید از خداشم باشه یه خانوم نازی مثل تو داشته باشه گفت پس منو پس نزن گفتم باشه بغلش کردم گذاشتمش روی تخت بهش گفتم از امروز واقعا میشی زنم یجوری بغلش کردم لبام گذاشتم رو لباشو با حرص شروع کردم به دراوردن لباساش ک لخت مادرزاد جلوم وایساد بهش گفتم از امروز یه جوری بگامت ک از این تصمیمت پشیمون بشی گفت هرکاری دوس داری بام بکن منم گفتم الان نوبت توعه ک لباسام در بیاری و شروع کرد به کندن لباسام ک اخر سر تا رسید به شورتم چشماش بست و کشید پایین کیر منم راست شده بود یه کیر هجده سانتی کلفت قهویی یهویی اومد جلو صورتش و چشاش باز کرد گفت یا خدا گفتم چی شد مگه نمیخاستی همینو گفت یعنی این میرفته تو کوس الهام گفتم اره همین گفتم نه فقط کوس از کون هم همین تور گفت ترو خدا من تاحالا جز تو هیچ مردی ندیدم یکم ملایمت کن گفتم باشه و بغلش کردم دراز کشیدیم رو تخت لبام گذاشتم رو لباش با یه دستم دور کمر باریکش حلقه زدم یه دستم روی کوس ناز کوچلوش بازیش میدادم انقدر لباش خوردم کوسش ناز کردم ک التماس کرد ک دیگع بسه و بکونم تو کوسش کیرم کوس حسابی آب راه انداخته بود یکم توف زدم به کیرم مالیدم به کوسش یواش یواش سر کیرم هول دادم داخل ک زجه زنون گفت خیلی درد داره وگفت تو کمد روغن بچه هس بیار اوردم و مالیدم به کوسش اخه خیلی کوچیک و ناز بود یکمم زدم به کیرم باز گذاشتم رو کوسش و سرش کردم توش داخل کوسش یواش یواش عقب جلو میکردم لباش میخوردم و یهوی خواست از زیرم فرار کنه ک نصف کیرم کردم تو کوسش خیلی کوسش تنگ کوچیک بود انگار کل دنیا مال من شده بود گفتم چرا فرار میکنی از زیرم گفت درد داره میسوزه گفتم نسرین جون اروم باش الان تمام میشه دردات یکم عقب جلو کردم ک کیرم تا اخر رفت تو کوسش یه چند سانیه ای نگه داشتم انگار تو بهشت بودم یکم ک گذشت دیدم داره آبم میاد یه چنتا تلنبه محکم زدم کیرم کشیدم بیرون آبم ریختم رو شکمش و محکم بغلش کردم گفتم نسرین جان حالا دیگه دختر نیستی و کیرمم خونی شد بود با کوس خونیش پاک کردم دیدم داره میخنده گفتم به چی میخندی گفت خوشحالم گفتم چرا گفت از این ک زیر کیرت زنت شدم با اینکه خیلی درد داشت ولی یع حس خیلی خوبی داشت انگار ک دنیا مال من شده بود گفتم منم خوشحالم ک یه زن ناز کوس باکره زنم شد ک زندگی جدیدی بهم داد هم دیگه رو بغل کردیم رفتیم حمام و بعد حمام خوابیدیم و زندگی شیرین ما شروع شد نوشته: امید
    • arshad
      سوراخ کون الهام   من از کودکی عاشق پسر خالم بودم. رابطه ما نه پسرخاله دخترخاله بود و نه خواهر و برادری … از وقتی حسای جنسیم روشن شد، داغ بودم و آتیشی و خوب تنها کسی که فانتزیه دنیای کوس خیس من بود همیشه پسر خالم بود … با هم راحت بودیم و چون توی یه شهر ساکن بودیم رفت و اومد و رابطه عادی بود. اما دم دمای طلوع حسای جنسی این فانتزی و احساسم به اون منو به دنیای دیگه ای از سکس و رابطه کشوند … میون بازی و شوخی ها تمام نگاه و حسش نه به پستونام و نه رونام و ورم کوسم بود … اون فقط شیفته کون تاپ و خاص من بود … گاهی با داستانا و حرفای دوستام میدونستم که مردا عاشق کونن اما حس اون و نگاهش چیزی فراتر از کون من و یه حس عادی بود. کم کم که رابطمون با حسای جنسی و داغی سوراخای من و کیر شق اون بیشتر میشد، وقتایی جور میشد که خودمو بیشتر بهش نزدیک کنم و در واقع بذارم پستونام یا کوس و کونمو لمس کنه. اما تنها جاییم که لمس می شد کونم بود. جالبه خودمم کم کم حسام داشت توی کونم جمع میشد و تا به خودم اومدم بیشتر از اینکه پستونامو براش نمایش بدم یا پف کوسمو، دنبال نمایش کون و قمبلم بودم. روز به روز کونی و‌ کونی تر میشدم و لمس دستای اون روی کونم بیشتر و بیشتر … تا میون این لمس و رابطه و شهوت و لذت، یه روز رک و روراست حرفشو زد … نه پستونام … نه کوسم … نه رونام … نه بدن لختم … نه حتی کونمو داغ و وحشی میخواست … اون فقط دیوونه و عاشق سوراخ کونم بود … اولش برام باور این حس و رابطه عجیب و کمی سخت بود. اما با دیدن حسای قشنگ و نوع حرفای عاشقونش درباره سوراخ کونم، منم قبول کردم که سوراخ کون یه دختر گاهی در حد خداست … در حد یه معبده … در حد یه عبادتگاهه‌ … سوراخ کونمو برای جر دادن و تجاوز و گاییدن نمیخواست … فقط بوسه و لیسیدن بی انتها … معاشقه میکرد با سوراخ کونم و اونقدر لیس میزد که بی حال می افتادم … دیگه ارضای من با کس و بدن لخت و یا حتی کونم نبود … فقط سوراخ کون … اونم لیسیدن محض … الان چند ساله که من کونی که هیچ … کونی ترین شدم و لیسیدن سوراخ کونم برام از همه لذتهای سکسی بیشتر و بیشتر ارزش داره … جلوی سوراخ کونم سجده میکنه … معاشقه میکنه … میبوسه … میلیسه و زبونش تا تنها میشیم روی چروکای سوراخ کونم میلغزه … مدتیه دیگه حسای من فقط در سوراخ کونم جمع شده و همونطور که دنیای اون سوراخ کون منه، دنیای منم و لذتم از سکس در وابستگی و پرستش سوراخ کونمه … بلیس عزیزم … نوشته: الهام
    • migmig
      ساک زدن خانوم های سکسی و حشری تو کافه . تایم: 08:00 - حجم: 54 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • migmig
      آنال سکس با خانوم سکسی و خوش هیکل تو پوزیشن داگی تو کونش تلمبه میزنه و بعد به پهلو میخوابه و کونش و میگاد و آه و ناله میکنه و آبش و خالی میکنه تو کونش . تایم: 08:45 - حجم: 56 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18