رفتن به مطلب

داستان سکس با زندایی


migmig

ارسال‌های توصیه شده


سکس با زندایی بعد از مدت ها انتظار
 

سلام . من علی هستم 19 سالمه و اهل یکی از شهر های مازندران هستم . من 3 زندایی و 3 زن عمو دارم و کلا نمیدونم چرا همشون انقدر قشنگن و من رو حشری میکنن . البته زندایی هام خیلی قشنگ تر هستن . اسم زن دایی هام منیره ، فاطمه و نرگس هست . از بچگی یعنی از حدود سن 8 سالگی به پا های زن ها حس داشتم ولی اون موقع نمیدونستم این حس چی هست 😂 . یادمه مثلا همیشه در گوشی بابام توی عکس های خانوادگیمون پاهای زن دایی منیره رو دید میزدم . البته اون موقع اصلا نمیدونستم کس چی هست و از سینه هم خوشم نمیومد . فقط عاشق پا بودم . ❤️ من یادمه زمانی که زنداییم تازه با داییم ازدواج کرده بود خیلی بچه بودم و یک پتو روی خودم می انداختم و میپریدم روی پای زندایی و پاهاش رو دید میزدم . من اون موقع فکر میکردم اونا نمیفهمن من چکار میکنم . نگو که همه میدونستن قضیه رو ولی من که بچه بودم فکر میکردم نمیدونن و رو حساب بچگیم خیلی توجه نمیکردن . 💩 راستش دایی من راننده تریلی هست و مثلا برای کار میره و ممکنه 2 هفته یا 1 هفته بعد برگرده . حدود سن 12 سالگیم همیشه به من میگفتن و من میرفتم خونه زنداییم کنار زن دایی که تنها بود میخوابیدم . 😇 البته اون موقع اصلی خبری از سکس نداشتم و نمیدونستم اصلا چی هست . ولی یادمه توی خونشون یواشکی بدون این که زن دایی بفهمه از پاهاش عکس میگرفتم و همیشه دید میزدم . رمز گوشی من رو اون موقع زندایی هم میدونست . یعنی همه میدونستن . همیشه دوست داشتم به همه بگم رمز گوشیم چیه 😒 اسکل بودم واقعا .
یک دفعه که خواب بودم نگو زنداییم وارد گوشیم شده بود و عکسا رو دیده بود . البته اون رو حساب بچگیم گذاشته بود و خیلی براش مهم نبود .
ولی فهمیده بود که پاهاش رو دوست دارم و از اون به بعد سعی میکرد خیلی پاهاش رو به من نشون نده . آرزوم بود یک دفعه به پاهاش دست بزنم ولی من خیلی بچه خوبی خودم رو نشون میدادم و هیچ وقت جرات نکردم این کا رو کنم . یک دفعه فکر میکنم حدودا 13 یا 14 سالم بود و تازه یاد گرفته بودم جق بزنم و عاشق سینه خانما شده بودم ولی هنوزم از کس خوشم نمی اومد . من یواشکی رمز گوشی زنداییم رو فهمیده بودم . و مثل همیشه رفته بودم خونه زن دایی بخوابم تا تنها نباشه و زندایی منیره هم رفته بود حمام . 😘 منم گوشیش رو برداشتم و برای فضولی رفتم توی تلگرام و میخواستم ببینم از خودش عکسی نداره تا سریع برای گوشی خودم بفرستم تا بتونم با اون عکس جغ بزنم . البته برای امنیت هم که شده بود در حمام رو از پشت یواشکی بسته بودم تا وقتی کارم تموم شد یواشکی باز کنم تا نفهمه . 😇 شاید باورتون نشه ولی توی تلگرامش دیدم با یک مردی به اسم حسین چت میکنه و دیدم که توی پیام هاش کلمه عشقم رو خیلی آورده بود و فهمیدم یک کاسه ای زیر نیم کاسه هست . منم که عاشق این بودم که اون اسناد رو داشته باشم و بعدا با اون اسناد و عکس هایی که از پیامش گرفتم ازش درخواست ایی داشته باشم و انجام بده . راستش رو بخواین تو ذهنم این بود که بهش بگم جورابت رو در بیار تا پاهات رو بمالم و از این چیزا . منم شروع کردم عکس گرفتن دیدم خیلی پیاماش زیاده تصمیم گرفتم فیلم بگیرم با گوشی خودم . همینطور فیلم میگرفتم و سریع سریع پیاما رو تو فیلم نشون میدادم .
یه جا پرام ریخت . دیدم از خودش با تاپ و شلوارک عکس برای اون مرده فرستاده . 😓 داشتم کم کم میترسیدم . از یه طرف با خودم میگفتم اگه زندایی بفهمه چی میگه و از یک طرف میگفتم اگه دایی بفهمه چی میگه . اون عکس رو هم با اضطراب فراوان برای خودم ارسال کردم تا با اون جق بزنم . و بعد هم رفتم توی گالری زنداییم و هر عکس سکسی که داشت رو برای خودم فرستادم . و بعد از این که فرستادم ، از طرف گوشی زندایی چیزایی که فرستاده بودم رو حذف کردم تا نفهمه . ولی برای گوشی خودم حذف نکردم . و گوشیش رو خاموش کردم و مثل اول گذاشتم اون جا و در حموم رو هم یواشکی که نفهمه باز کردم . البته فکر بد نکنینا چون در حموم از پشت بسته بود و نمیتونستم دید بزنم 😂
اون موقع زنداییم رمز گوشیم رو نمیدونست ولی برای اطمینان هم که شده دوباره رمز گوشیم رو عوض کردم . و بعدش رفتم تو فکر و خیال که چه سناریویی پیاده کنم . 😇
یکی از گزینه ها این بود که به داییم بگم 😂 خوب این گزینه رو که همون اول رد کردم . چون دوست داشتم برای خودم یک سودی داشته باشه . گزینه بعدی این بود که برم ازش درخواست کارای بد کنم . ولی چون خیلی میتونست دارک باشه ترسیدم و این کار رو نکردم .و فعلا گفتم هنوز زوده و باید بیشتر فکر کنم و هیچ کاری نکردم . گذشت و گذشت تا 17 سالم شد . اون گوشیم رو که اون موقع اسناد توش بود رو انداختم دور ولی همه اسناد رو توی گوشی جدیدم کپی کرده بودم برای روز مبادا .
دیگه توی 17 سالگی از همه چیز مطلع بودم . مثلا دیگه میدونستم سکس چیه . میدونستم کس و … چیه . فیلم های پورن میدیدم و … و دیگه حرفه ای شده بودم . یک دفعه یک سناریویی چیدم و خواستم برم درخواست سکس بدم و اگه زن دایی منیره قبول نکرد تهدیدش کنم که اسناد رو دارم .
ولی پشیمون شدم . و همیشه توی فکر یه همچین سناریویی بودم . چون نمیتونستم ازش دل بکنم . خیلی بدنش حشری بود .
گذشت و گذشت تا این که 19 سالم شد . یعنی حدود 6 ماه پیش . البته من دیگه خیلی وقت بود نمی رفتم خونه زندایی بخوابم و کم میدیدمش . و دیگه تصمیم گرفتم که درخواست رو بدم . و تو فکر سناریو بود . همیشه دوست داشتم بکنمش .
مامان بزرگم میگفت دایی یکم به زندایی مشکوک شده و زندایی گوشیش رو نمیده دایی چک کنه به خاطر همین دایی یکم از دست زندایی ناراحت بود . تازه فهمیده بودم که رابطه زندایی با اون مرده هنوز ادامه داره و با خودم گفتم دیگه وقتشه . راستش من الان توی کار برنامه نویسی هستم و کلاس های هکری میرم و خیلی به این کار علاقه دارم . البته اساتید کلاس همیشه میگن که نباشید این حرفه رو در کارای بد استفاده کنین مگر نه پلیس فتا جررتون میده 😂 .
ولی من که میدونستم خود زندایی هم یک کاسه ای زیر نیم کاسش هست جرات کرده که یه جوری هکش کنم و کل اطلاعاتش رو برای اسناد بیشتر به دست بیارم تا دیگه درخواست سکس رو بدم . یه روز که فهمیدم داییم برای جا به جایی یه بار رفته و تا دو هفته برنمیگرده یک سنارو ریختم و رفتم خونه زنداییم . زندایی معلمه و اون زمان خیلی از این سایت های نمیدونم پادا و این چرت وپرتا اومده بود که معلما باید میرفتن توش . یک سناریو بر همین اساس ریختم و رفتم خونه زندایی . زندایی هم از من پذیرایی کرد و بعدش با من درد دل کرد و گفت داییت الکی به من شک کرده و فکراس بد در مورد من می کنه و دیدم از چشماش یک اشک افتاد . تو دلم میگفتم گوه نخور من خودم میدونم تو چه ادمی هستی .
بعد به زنداییم
+گفتم که شما تو سایت اموزش پرورش ثبت نام کردین که گفتن کل معلما باید ثبت نام کنن؟
_ نه من اصلا نمیدونستم همچین سایتی اومده . چی هست؟
+نمیدونم ولی گفتن که همه معلما باید توی این سایت ثبت نام کنن و مهلتشم تا همین امروزه .
_ چطور واردش بشم و ثبت نام کنم؟ بهم یاد میدی؟
خوب شاید تا حالا سناریو رو فهمیده باشین . راستش اگه هکری بلد باشید میدونید که نمیشه همینجوری الکی کسی رو هک کرد و اون هم باید وارد یک لینک بشه که شما اون لینک رو طراحی کردید . منم گفتم لینک رو الان براتون میفرستم . لینک رو از قبل خودم طراحی کرده بودم و اگر وارد لینک میشه و مجوز ها رو میداد باعث میشده همه اطلاعات گوشیش (یعنی عکسا ، پیاما ، همه چی) برای لپ تاپ من که توی خونه بود ارسال بشه . منم لینک رو براش فرستادم و اونم وارد لینک شد و گفتم گوشی رو بدین تا خودم براتون اوکیش کنم . اونم گفت نه همینجوری بگو چکار کنم . منم خیلی استرس نداشتم چون میدونستم اگه بفهمه بازم اسناد چند سال پیش رو دارم و این برای محکم کاری بود. بهش گفتم خوب مجوز ها رو بدین . اون هم اصلا از این چیزا سر در نمی آورد و همه چیز رو انجام میداد تا اینکه گزینه آخر روز زد و یک دفعه سایت نوشت : در حال ارسال اطلاعات …
اونم گفت اطلاعات چی؟ منم گفتم اطلاعات معلمیتون رو دارم برای سیستم مبدا ارسال میکنه تا ثبت نام کامل بشه . وقتی کار تموم شد و مطمئن شدم همه اطلاعات رفته برام بهش گفتم حالا اوکی هست و میتونین ببندید سایت رو . اونم بست و تمام . منم رفتم خونه و دیدم همه اطلاعات اومده . وای چقدر اطلاعات زیاد بود حدودا 2 روز طول کشید همه اسناد رو از وسط اون بکشم بیرون . و واییییی رابطشون هنوز ادامه داشت . و خیلی اطلاعات مختلفی به دست آوردم . و رفتم خونه زندایی دوباره برای تمام کردن کار . با گوشیم رفتم و اطلاعات به درد بخور رو روی گوشیم ریخته بودم و البته روی لب تاپ هم بود تا اگه یک دفعه از دستم بگیره و حذف کنه مطمئن باشم که اطلاعات از دستم نمیره .
رفتم خونه زندایی و اونم برام چای آورد و گفت
+چی شده تازگی زود زود از زنداییت سر میزنی .
_ چه کنیم دیگه اخه مگه میشه از زندایی قشنگی مثل شما سر نزد .
فهمیدم یه لحظه جا خورد ولی عادی نشون داد . بهش گفتم زندایی میخوام ازتون یه درخواست کنم و امیدوارم قبول کنین .
اونم گفت چیه بگو .
منم گفتم اگه اجازه بدین شما که اینقدر قشنگید رو ببوسم . 😘 اونم یک دفعه خیلی جا خورد و گفت خجالت نمیکشی از این حرفت . اگه داییت بفهمه چی میگه ؟ (زنداییم همیشه با حجاب بود و توی خونشون با چادر جلوم بود.) . منم گفتم دایی نمیفهمه فقط یک بوس . (تو ذهنم میخواستم اول ازش لب بگیرم و بعد کم کم برم سر سکس) .
اونم گفت برو بیرون از حرفتم خجالت بکش . این دفعه میبخشمت و به داییت هم چیز نمیگم . ولی دوباره تکرار شده همه چیزو بهش میگم . منم دیگه یک دفعه بهش گفتم منم به دایی میگم که با یکی رابطه داری 😳
یک دفعه برق از سرش پرید و سرم داد زد عوضی آشغال چرا داری تهمت میزنی ؟ وایستا الان به مامانت زنگ میزنم . هنوز می خواست زنگ بزنه بهش عکس حسین رو که روی گوشیم بود نشون دادم . انگار برق سه فاز بهش وصل کردن . و فهمید که من میدونم قضیه رو . گفت حسین رو از کجا میشناسی ؟ اون قبلا دوستم بوده . فقط هم دوستم بوده و هیچ رابطه ای نداشتیم . منم عکس های پیامش رو بهش نشون دادم و گفتم آدم برای دوست عادی عکس با تاب میفرسته ؟ آدم برای دوست عادی قلب میفرسته؟ ادم با دوست عادی قرار میزاره؟
اونم که فهمید من همه چیز رو میدونم گفت اگه بزارم ازم بوس بخوری به هیچ کس چیزی نمیگی؟
منم دیدم سناریو جواب داده داشتم از خوشحالی میمردم . بهش گفتم زندایی من از چن سال پیش این رو میدونستم و به هیچ کس چیزی نگفتم . الانم اگه بزاری آرزویی که از بچگی داشتم یعنی سکس با تو رو انجام بدم مثل همیشه هیچی نمیگم و این بین من و تو میمونه .
یه لحظه فکر کرد و گفت باشه اوکیه . پس هیچی به کسی نمیگی ؟ منم گفتم نه و گفت برو تو اتاق . وایییییییییییی داشت کیرم میترکید . منم گوشی رو گذاشتم روی حالت فیلم برداری و روی طاقچه گذاشتم . زندایی گفت چرا فیلم میگیری ؟ منم گفتم چون بعدا میخوام به یادت جق بزنم و مطمان باش هیچی از دهن من بیرون نمیره . اونم قبول کرد . و جلو دوربین شروع کردیم لب گرفتن . وایییییییییییییییییییییی چه حس خوبی داشت . چه لباش نرم بود و کیرم داشت میترکید . حدودا 2 دقیقه لب گرفتیم و من خواستم لباساش رو در بیارم گفت خودم در میارم . منم گفتم نه من آرزو داشتم خودم لباست رو در بیارم و لباسش رو درآورد و توی همه این مدت کیرم توی شلوار داشت میترکید و از بس بزرگ شده بود و توی شلوار تنگم داشت درد میگرفتم که اونم دست انداخت و شلوارم رو کشید پایین . وای کیرم انگار از خوشحالی داشت بال در میاورد . خلاصه لباسش رو درآوردم و پاهاش رو مالیدن . آرزوی چندین و چند سالم داشت براورده میشد . بعدشم شروع کرد به خوردن کیرم . فکر میکردم دیگه خوشبخت ترین آدم دنیا هستم . من روم به در بود و زندایی پشتش به در بود . راستش خونه دایی و زندایی فاطمه در همین اپارتمان بود و اون طبقه پایین زندگی میکردن . و زندایی ها همیشه می امدن خونه هم و با هم صحبت میکردن و کلید خونه همدیگه رو داشتن . یک دفعه صدای باز شدن در خونه رو شنیدم . پشمام ریخت . از ترس داشتم میمردم . گفته نکنه داییمه ؟ اییییییییییییییییی داشتم سکته میکردم . زنداییم هم گفت ساکت باش و سریع لباساش رو پوشید و در رو باز کرد و رفت بیرون و دیدم صدای صحبت کردن زندایی فاطمه میاد . فهمیدم زندایی فاطمه اومده از زندایی منیره سر بزنه . و با خودم گفتم الان میره و دوباره من میتونم زن دایی منیره رو بکنم که در همین حالت دیدم زن دایی فاطمه اومد توی اتاق 😳 وای من لخت بودم و از ترس مردم . یک دفعه زن دایی منیره آمد و گفت نترس زندایی فاطمه از خودمونه . پشمام ریخته بود از ترس . یک دفعه زن دایی فاطمه گفت نمیدونستم علی هم همچین ادمی باشه . فکر میکردم خیلی بچه مثبته . زندایی منیره خندید و گفت اتفاقا یک کیر بزرگی داره که تو دهنم به زور میره . من که پرام ریخت بود همون طور لخت جلوی دوتاشون وایستاده بودم و داشتن در مورد من هر میزدن و از خجالت اب شدم . یک دفعه زندایی فاطمه اومد تو و کیرم رو گرفتم و مالید . واییییییییییییییی داشتم از خوشحالی میمردم . و فهمیدم الان با دو نفر میتونم سکس کنم . به زندایی منیره گفتم چطور اینقدر راحت راضی شد بیاد ؟ زندایی منیره گفت بعد برات میگم . و خندید
و زندایی فاطمه هم شروع کردن به دراوردن لباساش و فیلم برداری هم روشن بود . البته زن دایی فاطمه نمیدونست . من توی دلم خوش حالم بودم که الان که از دو نفر دارم فیلم میگیرم از این به بعد هر وقت خواستم میتونم بیام و باهاشون سکس کنم. داشتم از خوشحالی میمردم . وای انگار زندایی ها قبلا لخت همو دیده بودن و براشون عادی بود !
در همین حالت داشتم از زندایی فاطمه لب میگرفتم و زندایی منیره کیرمو میخورد هم زمان . وای حسی بهت از این وجود نداره واقعا . اینقدر پوزیشن تو ذهنم بود نمیدونستم کدوم رو اجرا کنم . 😇
و به زندایی منیره گفتم از پشت شو و از پشت شد و منم نشستم پشتش و به زندایی فاطمه گفتم تو هم بیا کنار من و اومد و من سینه های زندایی فاطمه رو میمالیدن و هم زمان زندایی منیره رو از پشت میکردم . وای که چقدر حس خوبی بود . بعد زندایی فاطمه شروع به ساک زدن کرد و خلاصه انواع پوزیشن ها رو انجام دادیم و من روی سینه های زندایی منیره ارضا شدم و بعد اون دو تا هم با کمک من خودشون رو ارضا کردن . اون روز بهترین روز بود . بعد از این که کار تموم شد اومدم و فیلمبرداری رو قطع کردم و مطمئن شدم فیلم سیو شده . زندایی فاطه پراش ریخت و گفت توی همه این مدت داشتی فیلم میگرفتی و منم گفتم اره و مسئله رو براش گفتم . بعد که رفتیم حمام و دیگه سکسمون تمام شد به زندایی ها گفتم نظرتون چیه دوباره قرار بزاریم و اونا هم با کمال ناباوری موافقت کردن 😘
منم رفتم توی خونه و فیلم سوپر میدیدم تا پوزیشن جدید یاد بگیرم . من همیشه آرزو داشتم کشتی کج سکس رو اجرا کنم و به ذهنم رسید همین کار رو کنم. و حدود یک هفته پیش که 3 نفری با هم قرار گذاشتیم برای سکس من پیشنهاد دادم و اونا اول گفتن نه ولی بعدش قبول کردن . و گفتم خوب اول شما زندایی ها با هم مسابقه بدین و بعد من و شما ها مسابقه میدیم و گفتن باشه . منم بهشون گفتم جریمه بازنده اینه که از کون میکنمش . پراشون ریخت ولی قبول کردن .
کشتی کج سکس خیلی خفنه بهتون پیشنهاد میکنم با چند دختر انجامش بدید . مسابقه زندایی ها شروع شد و من داشتم پاره میشدم . و بزور انگشت تو سوراخ هم میکردن و هم رو میمالیدن و … و به هم قول دادیم همین طور رابطه هامون ادامه داشته باشه . حالا این که زندایی فاطمه چطور راضی شد فکر میکنم زندایی های با هم از قبل همه رازشون رو در میون میزاشتن و براشون عادی بوده . ولی کلا نمیدونم اصل ماجرا چیه و هیچ وقت نپرسیدم . امیدوارم از این خاطر خوشتون بیاد .
و این که تا میتونید همه رو بکنید .
یه نکته رو بگن و اون اینه که به هر کسی پیشنهاد ندید چون ممکنه پشیمون بشید . من حدودا چند ماهه برای کلاس خصوصی پیش معلم زبان میرم که توی شهر ما خیلی معروفه و یک زن خیلی قشنگ و سکسی هست و مانتو تنگش همیشه منو تحریک میکرد . چند هفته پیش زمانی که توی خونشون کلاس خصوصی داشتیم منم وقتی حواسش نبود دست زدم به پاش و شروع کردم مالیدن . فکر کردم قبول کنه با من سکس داشته باشه . ولی داد زد و من رو دعوا کرد و یکی زد تو گوشم و دیگه با من کلاس خصوصی نمیزاره .
خدانگهدار …

نوشته: علی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18