رفتن به مطلب

داستان سکس با مرد میانسال و لذت بردن ازش


chochol

ارسال‌های توصیه شده

 

لذت شهوت با مرد میانسال

تو این ۶ ماه که تو شرکت کار میکردم تقریبا هر روز میدیدمش، حدود ۴۵ سال داشت و پوشاک مردونه میفروخت خیلی شیک و باکلاس بود ازون مردای جذاب با موهای جو گندمی و لباس های شیک که متفاوت بودنشو به رخ میکشید، همیشه زیر چشمی بهش نگاه میکردم و بعضی وقتا سرتاپامو خریدارانه دید میزد
مریم هستم ۲۲ سالمه با اندامی توپر سینه درشت و کون چشمگیر که هیچ وقت نذاشتم دوست پسرام بهش دست بزنن اما شوق عجیبی به رابطه با این مرد که همسن پدرم بود را داشتم و اصلا جرات نزدیک شدن بهش را نداشتم شغلش هم چیزی برا من نداشت که برم تو مغازه‌ش، روزبروز شدت علاقه عجیبم بهش بیشتر میشد و راهی برا ارتباط گرفتن پیدا نمیکردم بعضی وقتا که مغازش بسته بود حالم خراب میشد یعنی واقعا بهش عادت کرده بودم، یه روز دیدمش که با یه دختر جوان تقریبا همسن خودم بود بدجور بهم ریختم وقتی نزدیک من شد به دختره گفت: دخترم برو تو مغازه منم الان میام
خیالم راحت شد و فهمیدم عمدا این حرفو زده که من متوجه شم، تو یه روز بهاری که مثل همیشه تو مسیر محل کارم بودم یهو بارون شدیدی اومد و داشتم خیس میشدم که بازم دیدمش یه چتر بالا سرش گرفته بود و داشت مغازشو باز میکرد که صدام زد: دختر خانم چند لحظه لطفا، قلبم ایستاد برگشتم چتر شو بهم داد و گفت: اینو بگیر خیس نشی برگشتنی برام بیار اصلا نمیدونستم چیکار کنم بی هیچ اراده چت رو گرفتم و تشکر کردم ، تمام تنم میلرزید و مغزم از کار افتاده بود تا پایان کارم گیج بودم و نمیدونستم چیکار کنم ، هم خوشحال بودم هم مضطرب نمیدونستم اونم منو دوست داره یا دلش برام سوخته ، حس عجیبی که تا حالا نداشتم ، کارم که تموم شد از شرکت زدم بیرون بارون بند اومده بود و دلهره داشتم که چترو بردم چی بگم تا رسیدن به مغازش هزار بار حرفامو تمرین کردم که سوتی ندم، وقتی تو مغازش رفتم تنها بود ضربانم بالا گرفت و همه حرفام یادم رفت فقط تونستم سلام بدم، خیلی خوشرو گفت: سلام عزیزم خوش اومدی، چترو بهش دادم و گفتم خیلی لطف کردین ، گفت ناقابله خدمتت باشه فقط تونستم بگم ممنون
صاف تو چشام نگاه میکرد و گفت: خوبی؟
: خوبم ممنون
؛ اسمت چیه؟
: مریم
؛ خیلی خوشحال شدم مریم جان
کارت مغازشو بهم داد و گفت اینم پیج منه خوشحال میشم فالوم کنی، کارتو گرفتم و گفتم: چشم حتما با اجازتون برم
؛ عجله نکن برات یه کاپوچینو بریزم گرمت بشه
: ممنونم کار دارم باید برم
با اینکه دوست داشتم بمونم سریع خداحافظی کردم و زدم بیرون تموم جونم پر از شوق بود نفهمیدم چطور خودمو به خونه رسوندم سریع اینستاشو که مال مغازه بود اسمش محسن بود فالو کردم و پستم رو لایک کردم چنتا پست خودش بود که لباسای مغازه تبلیغ میکرد حرف زدنش حرکاتش داشت دیوونم میکرد سریع رفتم فالوراشو چک کردم با اینکه کارش مردونه بود اما تعداد زیادی هم خانومای در و داف هم بودن که کامنت قلب گذاشته بودن و جواب هیچ کامنتشونو نداده بود حسودیم گل کرد و پیجاشونو سرک کشیدم، محسن هیچکدومو فالو نکرده بود یکم خیالم راحت شد خواستم دایرکت بدم اما جراتشو نداشتم تا دیروقت فکر کردم چی بگم وهی ویدیو هاشو نگاه کردم و بیشتر خاطرشو میخواستم و واقعا دوست داشتم تو بغلش عطشمو سیراب کنم تا اینکه پیام دادم و بابت چتر تشکر کردم بعد چن دیقه سین کرد و چت کردنمون شروع شد وقتی به خودم اومدم بیشتر از دوساعت گذشته بود چه حرفایی که نزده بودیم، مجرد بود و دخترش تهران دانشجو بود
تا صبح هزار بار چت ها و ویس ها رو مرور کردم تن صداش نوشته‌هاش خیلی با دوست پسرام فرق داشت، یه آدم فهمیده و عاقل که میدونست هر حرفیو کی بزنه
یه صبحانه مختصر خوردم و مانتویی که کونمو بیشتر نشون میداد پوشیدم و یه مختصر آرایشی کردم که مادرم گفت: عروسی دعوتی بزک دوزک کردی؟ نه مامان میخوام مرتب باشم ایرادیه؟ یه سر تکون داد و رفت
از خونه زدم بیرون با سمت مِغازه محسن از دور دیدمش که جلو مغازه ایستاده که قطعا منتظر من بود سلام کردم و گفت: به‌به خوشگل خانوم صبحت بخیر
وای بازم دلم ریخت و به زحمت جوابشو دادم و رفتم
بعد سه هفته کاملا معتادش شده بودم حرفای سکسی میزدیم و برا هم مطالب سکسی میفرستادیم اونم چندتا فیلم پورن از آنال سکس مردای میانسال با دخترای کم سنوسال برام فرستاد و قانعم کرد برم خونش
واقعا دلم میخواست بهش بدم اما از دردش می ترسیدم ادرس خونشو داد و قرار شد بعد شرکت برم، شبش اساسی شیو کردم و به خودم رسیدم تو شرکت هم خوب سوراخمو سیفون کردم و خوشبو کننده به کوس کونم زدم، رسیدم دم خونشون زنگ زدم به موبایلش و شماره واحد و طبقه رو گفت و آیفونو زد باترس از اسانسور بالا رفتم درب واحد باز بود و منتظرم، اشاره کرد با کفش برم تو، یه رکابی مشکی تنش که موهای جوگندمی از زیرش بیرون زده و شلوارک هاوایی پاش بود که یهویی بغلم کرد و تو بغلش گم شدم اندام مردانش حالمو زیرو رو می کرد گردنمو بوسید و گفت خیلی خوش اومدی برو تو اتاق خواب لباستو عوض کن ترس و دلهرم جاشو به شوق و هوس داده بود
اومدم تو پذیرایی دستمو گرفت کنار خودش نشستم تو چشام نگاه کرد و گفت با این لباسات چه جذاب و سکسی شدی سریع لبامو تو لبش گرفت و لبامو میخورد که مستقیما کوسم تیر میکشید ، سینه‌هامو تو دست گرفت و لبامو میخورد رو ابرا بودم چشامو باز کردم تو چشام خیره شده بود گفتش: میدونی چقدر دوست دارم مریم؟
چشام پر اشک شد و گفتم عاشتم محسن با انگشتش چشامو پاک کرد و بازم بغلم کرد دستشو تو سوتینم کرد و ممه هامو گرفت داشتم دیونه میشدم و دستمو سمت کیر شق شدش بردم و براش مالوندم گفت بریم تو اتاق کاملا تسخیرش شده بودم و ازینکه بدستش آوردم سر از پا نمیشناختم خودش تو اتاق لختم کرد و از سرتا پامو بوسید کسم بدجور خیس شده بود، خودشو لخت کرد و کیرش نمایان شد بی هیچ اختیاری جلوش زانو زدم و براش ساک زدم و دست تو موهام کرده بود و نازشون میکرد رفتیم رو تخت و 69 شدیم چوچولمو میک میزد و سوراخ کونمو زبون میزد که یه لذت عجیبی وجودمو گرفته بود منم سعی میکردم کیرشو تا ته قورت بدم گفتش: آفرین سوراخات آکبنده پلمپشو کی میشکنه؟ گفتم: فقط برا تو نگه داشتم و در حالی که کوسمو میلیسد آروم انگشتشو تو سولاخ کونم کرد یه کم درد داشت اما تحریک کونم و خوردن چوچولم باعث شد که ارضا بشم در حالی که جیغم بلند شده بود از شدت لذت سرشو بین پاهام فشار دادم و محسن با شدت هرچه بیشتر کوسمو میلیسید و کونمو انگشت میکرد دیگه کاملا بیهوش شدم و بیحال افتادم هیچ وقت تو خود ارضاییام اینطور نشده بودم اونم از کوس و کونم جدا شد و بغلم کرد لباش بوی آب کوسمو میداد لباشو خوردم کیرشو دستم گرفتم و هی قربون صدقه‌م میرفت و بازم کیرشو تو دهنم کردم براش ساک زدم سولاخ کونم زُق‌زُق میزد مینطوری که کیرش دهنم بود برگشتم کونمو در اختیارش گذاشتم که انگشتم کنه اونم اینبار با دو انگشت آروم آروم دردمو گرفت به لذت تبدیلش کرد گفت دارم میام منم کیرشو تا ته تو حلقم کردم و برای اولین بار آب کیرو تاقطره آخر خوردم که محسن همچنان نعره میکشید

نوشته: مریم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.