رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

  • پاسخ 2.5k
  • ایجاد شده
  • آخرین پاسخ

بیشترین ارسال‌ها در این موضوع

  • arshad

    260

  • dozens

    248

  • mame85

    246

  • minimoz

    240

بیشترین ارسال‌ها در این موضوع


  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      کلیپ دوجنسه کیرشو درمیاره حرفای سکسی میزنه . تایم: 01:00 - حجم: 6 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • migmig
      لایو سکسی دوجنسه سینه و کیرش نشون میده . تایم: 01:30 - حجم: 10 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • migmig
      لایو دختر ایرانی با شورت و سوتین زرد . تایم: 02:05 - حجم: 14 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • migmig
      لایو زنه تو لایو ممه های گنده شو نشون میده . تایم: 01:45 - حجم: 11 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • migmig
      ویدا جنده‌ی یک نزول‌خوار 2   برای درک بهتر، پیشنهاد می‌کنم قسمت اول را مطالعه فرمایید: قسمت دوم: صبح از صادقیه با پژو ۲۰۷ سفیدم راه افتادم و ظهر به ویلای کلاردشت رسیدم. پیامک هوشنگ آمد: “پرواز مالک تأخیر خورده، شام می‌رسیم.” نفس راحتی کشیدم، وقت داشتم آماده شوم. ماهی شکم‌پر درست کردم، دوش گرفتم، آب داغ از روی پستان‌هام و کون سفتم می‌چکید. آرایش کردم: خط چشم سیاه، رژ قرمز، ناخن‌هامو لاک قرمز زدم، تاپ مشکی تنگ و شلوارک چسبون پوشیدم. شب شد، صدای ماشین هوشنگ آمد. به استقبالش رفتم. مالک کنارش بود: پنجاه‌ساله، طاس با موهای جوگندمی، هیکل درشت، نگاه ترسناک و لبخند زشت؛ سیبیل نازک و مدادی بالای لبش چهره‌اش را زشت‌تر می‌کرد. پشتش دختری ایستاده بود. مالک گفت: “این شیماست.” حدود بیست‌وپنج‌ساله، خوشگل، موهای بلوند یخی، پوست سفید، پلیور قرمز تنگ به رنگ لب‌هاش، جین آبی، کتانی سفید، عینک دودی با فریم طلایی. هوشنگ منو معرفی کرد: “این ویداست.” مالک با چشم‌های هیز گفت: “عجب تیکه‌ای!” لبخند ساختگی زدم و گفتم: “خوش اومدین.” داخل رفتیم، شام ماهی شکم‌پر با سبزیجات و ترشی سیر سرو کردم. شیما زیر میز پاشو روی مچ هوشنگ کشید، با چشم‌های نیمه‌بسته بهم زل زد، موهاشو نمایشی پشتش انداخت، نگاهش روی من قفل موند. شام تموم شد، با عرق سگی دور هم نشستیم، موسیقی فضا رو پر کرد. هوشنگ با تماسی مضطرب به تراس رفت. مالک لیوانشو پر کرد و گفت: “بدنت حرف نداره.” شیما با کنایه گفت: “خوبه یه چیزی اینجا حرف نداره!” و چشمک زد. هوشنگ برگشت و گفت: “باید برم، برای پسرم اتفاقی افتاده. ویدا، از مهمونا پذیرایی کن.” سرمو تکون دادم: “باشه.” مالک پیشنهاد کمک داد، هوشنگ رد کرد و رفت. کمی بعد، فضای ویلا سنگین شد. لیوان عرق سگی تو دستم بود که مالک بلند شد، قدم‌هاش سنگین و مطمئن، نزدیکم اومد، دستای زبرش دور کمرم قفل شد و محکم بغلم کرد. “ویدا…” صدام زد، صداش بم و غلیظ، انگار اسممو مال خودش کرده بود. دستش زیر چونه‌م رفت، سرمو بالا آورد، چشماش تو چشمام گره خورد. “از الان تو مال منی.” نفسش بوی عرق و الکل می‌داد. با لحن اغواگرانه گفتم: “ببینم می‌تونی از پسم بربیای؟” ولی قلبم تند می‌زد. “لخت شو، همین‌جا!” با لبخند کثیف غرید. نفس عمیق کشیدم و شروع کردم. تاپ مشکیمو آروم درآوردم، بدن برنزه‌م زیر نور لوستر برق زد. شلوارکمو با ریتم آهنگ پایین کشیدم، فقط شرتم تنم بود. دستامو رو سینه‌م گذاشتم، جلوش ایستادم و لبخند زدم. “اونم دربیار!” صداش آمرانه بود. شرتمو پایین کشیدم. “برگرد!” چرخیدم، کونمو بهش نشون دادم، با حرکاتم اغواگری کردم، ولی دلم یخ زد. شیما گوشی دستش بود و فیلم می‌گرفت. مغزم هنگ کرد. “عجب کون خوشگلی، ویدا…” با لحن سکسی و تمسخر گفت. مالک خندید: “این فیلما یادگاریه، نگران نباش.” با لبخند بی‌روح، پستان‌هام تو دستام، گفتم: “هرچی تو بگی…” ولی دلم می‌خواست زمین منو ببلعه. “بیا پیشم!” نزدیکش رفتم. دستش تو موهام فرو رفت، محکم به خودش چسبوندم. لباشو خشن رو لبام گذاشت، زبونش تو دهنم چرخید. دستش به کسم رفت، انگشتاش کسمو مالید. ترس و شهوت قاطیم کرده بود. با ناله زمزمه کردم: “مالک…” شیما با لبخند شیطانی گفت: “عالیه، ادامه بده!” آبم اومد، گرم و خیس رو پاهام ریخت. دست خیسشو جلوی دهنم آورد، شیما غرید: “بخورش!” زبونمو رو انگشتاش کشیدم، طعم خودمو چشیدم. مالک لباساشو کند، با شرت جلوم ایستاد. “قراره حسابی بهت خوش بگذره!” صداش مرموز و تهدیدآمیز بود. نزدیکش رفتم، لباشو نرم بوسیدم و گفتم: “همینو می‌خواستم بشنوم…” دستش رو سرم فشار داد، زانو زدم. شرتشو درآوردم، کیر کلفت و رگ‌داری نمایان شد، نفس تو سینه‌م حبس شد، کلفت‌تر از کیر هوشنگ بود. شروع کردم لیسیدن، زبونمو دور سرش چرخوندم و مکیدم. شیما با هیجان گفت: “بخورش!” تا ته تو دهنم فرو بردم، گلویم قفل کرد. “می‌خوام دهنتو بگام!” غرید، دستش تو موهام قفل شد، تلمبه زد، کیرش تا گلو رفت، داشتم خفه می‌شدم. با دستام به پاهاش کوبیدم، بی‌فایده بود. شیما مچ دستامو از پشت گرفت، مالک تندتر تلمبه زد. چشام سیاهی رفت، آب دهنم رو پستانم چکید، ناله‌هام با آه قاطی شد. رهام کردن، رو زمین افتادم، نفس‌نفس زدم، سرفه کردم، بدنم لرزید. شیما بالای سرم ایستاد، سایه‌ش روم افتاد، نگاهی بهم انداخت و رفت. هنوز رو زمین بودم که مالک منو از زمین بلند کرد، توی هوا معلقم کرد. “بریم تو اتاق، رو تخت بهتره!” صداش بم و خشن بود. گلویم می‌سوخت، ولی پاهام دنبالش کشیده شد. وارد اتاق خواب شدیم. مالک بیرون رفت، شیما کنار تخت ایستاده بود، پلیور قرمز تنگش رو آروم درآورد. پوست سفیدش زیر نور شمعا می‌درخشید، موهای بلوند یخیش رو شونه‌هاش ریخته بود. جین آبی‌ش رو پایین کشید، با شرت مشکی توری جلوم بود، بدنش نرم و خط‌دار. نگاهش بهم گره خورد، با لبخند کج گفت: “بیا پیشم.” با صدای لرزان گفتم: “باشه… عزیزم…” کنارش دراز کشیدم، توی بغلش غرق شدم. بدنش گرم و نرم بود، بوی عطرش، وانیل و مشک، توی سرم پیچید. لباشو رو لبام گذاشت، با دندوناش آروم گاز گرفت، زبونش دور لبام چرخید و زمزمه کرد: “عشقی، ویدا…” با لبخند کج گفتم: “تو هم عزیزم، شیما…” قربون‌صدقه‌م رفت، آروم شدم. سرمو به سینه‌هاش بردم، پستان‌هاش گرد و پر، نوک صورتی‌شون برق می‌زد. “بخور!” گفت، لحنش بین دستور و التماس بود. یکی‌شونو فشار دادم، اون یکی رو تو دهنم کشیدم، با ولع مکیدم. شیما ناله کرد، موهامو چنگ زد، بدنش لرزید. “کسمو بخور، ویدا!” صداش تیز و پرنیاز شد. زبونمو رو شکمش کشیدم، تا شرتش رسیدم. شرت توری‌ش خیس بود، کسش پف‌کرده و برجسته. شرتشو درآوردم، کسش گوشتی و خیس، یه خط صورتی تیره. کونمو بالا بردم، زانوهامو رو تخت فشار دادم. “بخور!” دوباره گفت، صداش پر از عطش بود. “با اجازه، شیما…” زمزمه کردم، هرچند زیاد از کس خوشم نمی‌اومد. تف رو کسش انداختم، زبونمو آروم روش کشیدم، دور کلیتوریسش چرخوندم، محکم مکیدم. شیما پاهاشو بازتر کرد، موهامو کشید، ناله‌هاش بلند شد، آه و اوهاش اتاق رو پر کرد. مشغول لیسیدن کسش بودم که خنکی غلیظی رو کونم حس کردم. مالک بود، قوطی خامه دستش، با لبخند شیطانی خامه رو رو پوستم پخش کرد، زبونشو رو کونم کشید، خامه رو لیسید، گاز گرفت، دندوناش تو گوشت کونم فرو رفت. دیوونه شدم، زبونم توی کس شیما می‌چرخید، مالک کونمو می‌خورد، انگشتاش کسمو می‌مالید. کونمو عقب‌تر دادم، پاهامو بازتر کردم. شیما با خنده گفت: “ببین جنده رو چطور دیوونه کردی!” حرفاش آتیشم زد، زبونمو تندتر چرخوندم. مالک غرید: “بچرخ، طاق‌باز بخواب، کستو می‌خوام!” چرخیدم، شیما کسشو رو صورتم گذاشت. زبونمو تندتر تکون دادم. مالک کسمو تو دهنش قفل کرد، زبونش دور کلیتوریسم چرخید، محکم مکید. انگشتش دور سوراخ کونم چرخید، فرو رفت. خودمو شل کردم، انگشتش عقب و جلو می‌رفت، زبونش کسمو لیس می‌زد. شیما جیغ کشید: “آه‌ه‌ه… آیییی!” آبش داغ رو صورتم ریخت، ولو شد رو تخت، نفس‌نفس می‌زد. لبامو بوسید، صورتمو لیسید، زمزمه کرد: “خیلی حال دادی.” بعد رفت بیرون. مالک گفت: “پاتو بلند کن، ویدا!” پای چپمو بالا بردم، زانومو خم کردم. انگشتش تو سوراخم کرد، لباشو رو لبام گذاشت. از بوسیدنش بدم می‌اومد، ولی براش مهم نبود. “عجب کُسیه این ویدا…” زبونشو تو دهنم فشار داد، انگشتش عقب و جلو می‌رفت. شیما برگشت، بین پاهام نشست. مالک انگشتشو بیرون کشید، پستانامو فشار داد، نوک‌شونو لیسید. شیما زبونشو رو سوراخم کشید، انگشتشو فرو کرد، باریک و راحت تو کونم حرکت می‌کرد. شیما با تمسخر گفت: “کونت حسابی گشاد شده!” با نیشخند گفتم: “از دهنت گشادتر نشده!” شیما انگشتای بیشتری تو کونم کرد، تا چهار تا، حس کش اومدن قابل تحمل بود. کیر مصنوعی سیاه رو فرو کرد، ریتمش تند شد، همزمان کسمو می‌خورد، بدنم لرزید، آبم ریخت، تنم غرق لذت و خستگی شد. مالک گفت: “آفرین، دختر خوب!” شیما گفت: “برات کافیه یا گُشادترش کنم؟” با صدای لرزان و خندان گفتم: “هرچی بیشتر، بهتر.” شیما لبامو بوسید. کیر مصنوعی تو کونم بود، به پهلو چرخیدم، شیما تو بغلم بود و مالک از پشت منو می‌کرد، آروم و بی‌رحم کیر مصنوعی رو عقب و جلو می‌برد. کونم دیگه مقاومتی نداشت. شیما پستانامو تو دهنش گرفت، با دندوناش گاز می‌زد، ناله‌هام بلند شد. کیر کلفت و رگ‌دار مالک به کمرم خورد، گرمای نبض‌زنش ترس رو تو وجودم ریخت. «مالک… نمی‌تونم… پاره می‌شم…» گفتم، ولی مالک سرد نگاهم کرد. شیما با تمسخر خندید: «ببین جنده چطور التماس می‌کنه!» مالک به شیما اشاره کرد: “بچرخونش!” شیما از روم بلند شد، با یه لبخند شیطانی و پرشوق گفت " ببینم چقدر توی این وضعیت دوام میاری…"دستاشو زیرم گذاشت، با فشار منو چرخوند. رو شکم افتادم، صورتم تو ملافه‌ها فرو رفت. بالشتی زیر شکمم گذاشت، کونم بالا اومد. مالک کیر مصنوعی رو بیرون کشید، سوراخ کونم گشاد و خالی موند. ژل روان‌کننده، سرد و غلیظ، توش ریخت، از سوراخم سرریز کرد و رو تخت چکید. شیما خم شد، کیر مالک رو توی دهنش گرفت، با ولع ساک زد، خیس و براقش کرد. بعد ژل رو برداشت، حسابی به کیر مالک مالید. مالک با وزن سنگینش رو پشتم نشست، بدنش مثل کوهی رو تنم بود. موهامو گرفت، انگشتاش توش قفل شد، محکم کشید تا سرم بالا بمونه. کیرشو دم سوراخ کونم گذاشت. آروم ولی بی‌رحم فشار داد، تا دسته تو کونم جا کرد و نگه داشت. آه شکسته‌ای از گلوم بیرون اومد، ناله‌هام تو اتاق پیچید. شیما با لبخند شیطانی مسخره‌م کرد: “ببین چطور زار می‌زنه!” با این که کونم گشاد بود، ولی درد مثل چاقوی کند توم می‌چرخید. ملافه رو چنگ زدم، لبمو گاز گرفتم و خون مزه کردم، اشکام راه افتاد. مالک صبر کرد، انگار می‌خواست کونم عادت کنه. دستش رو پهلوم لغزید، کمرمو مالید. با اولین فشار عمیق‌تر، گریه‌م گرفت، اشکام رو ملافه چکید، بدنم می‌لرزید. مو‌هام تو مشتش بود، کیرش تا ته تو کونم گرم و کلفت کیرش دیواره‌های کونم رو می‌کشید. عضلاتم شل شد، مقاومت شکست. آروم تلمبه زد، درد با لذتی بیمارگونه قاطی شد. “آی… آی…” ناله‌هام بلندتر شد، ضربش تندتر شد، خودشو محکم رو کونم می‌کوبید، کیرش بی‌رحمانه منو می‌شکافت. دوباره گریه‌م گرفت: “آیـــی… نه… نمی‌تونم…کافیه…” گریه‌م بی‌فایده بود. بدون توقف با ریتم تند کونمو گایید، صدای شالاپ شالاپ تو اتاق می‌پیچید. یهو کیرشو بیشتر فرو کرد، زبونم بند اومد، فقط هق‌هق می‌کردم. تلمبه زدنش تندتر شد، هر ضربه مثل شلاق بود. شیما یهو لبامو با خشونت گرفت، بوسه‌ش عمیق بود، دندوناش لبمو زخمی کرد، زبونش با قدرت تو دهنم چرخید، انگار می‌خواست منو ببلعه. من، غرق درد و آشوب، همراهیش کردم، بهش پناه بردم، انگار اون تنها تکیه‌گاهم تو این موقعیت بود. پستان‌هامو گرفت، آروم فشار داد، نوک‌شو لمس کرد. هق‌هقم کم شد، نفسام آروم‌تر شد، ولی بدنم هنوز می‌لرزید. با صدایی خش‌دار از گریه زمزمه کردم: “آروم… نمی‌تونم… بسه…” مالک با خنده گفت: “تازه شروع شده! جنده خانم” تمسخر تو صداش موج می‌زد، انگار ناله‌هام براش لذت داشت. مالک کیرشو آروم بیرون کشید، صدای درآوردنش تو اتاق پیچید. سوراخ کونم، گشاد و داغ، هنوز نبض می‌زد. شیما خم شد، زبونشو رو کونم کشید و آروم تو سوراخم فرو کرد. بعد رفت، کیر مالک رو توی دهنش گرفت، با ولع ساک زد، خیسش کرد. با یه نگاه شیطانی، تف غلیظی تو سوراخ کونم انداخت،. کیر مالک دم سوراخم تنظیم کرد، مالک با حرکتی نرم و پیوسته تا ته فرو کرد. این بار بازوهامو از پشت گرفت، انگشتاش دورشون قفل شد، منو خشن عقب کشید، بدنم قوس برداشت، کمرم بالا اومد، انگار داشت می‌شکست. درد تیز تو ستون فقراتم پیچید، و نمی‌تونستم تکون بخورم. شیما جلوم اومد، چشماش برق می‌زد، خم شد و پستانامو توی دهنش گرفت، زبونش دور نوک‌شون چرخید، محکم مکید و دندوناشو تیز و بی‌رحم تو نوک پستانام فرو کرد، گازشون گرفت و کشید. مالک تندتر تو کونم تلمبه می‌زد، ریتمش بی‌امون بود، صدای شالاپ شالاپ بدنش به لمبرهام تو اتاق می‌پیچید. کونم با هر رفت‌وآمدش پر و خالی می‌شد، دیواره‌ی روده‌م کش می‌اومد، صداش بلند بود. درد غیرقابل تحمل بود، ولی لذتی عجیب توش قاطی شده بود. چند دقیقه گذشت، بدنم لرزید، کسم نبض زد، با موجی تند ارضا شدم، آبم رو ملافه رو خیس کرد. شیما با خنده‌ی تمسخر گفت: “ببین چطور میلرزه!” ولی مالک بی‌توجه تلمبه زدنشو ادامه داد. مدتی بعد دستام رو رها کرد و پهلوهام رو محکم گرفت و یهو کیرشو تا ته فرو کرد و نگه داشت، نفسام بریده شد، بدنم قفل کرد. لحظه‌ای بعد، داخل روده‌م داغ شد، آبش با فشار تو کونم خالی می‌شد، گرم و غلیظ. بعد نصف کیرشو بیرون کشید، با فشار بقی آبش رو خالی کرد، کونم پر شد، انگار باد کرده بودم. درد دیوونه‌م می‌کرد، با صدای لرزان گفتم: “مالک… بسه… نمی‌تونم!” ولی اون بعد از ارضا روم دراز کشید، وزن سنگینش داشت منو له می کرد. نفس‌نفس می‌زد، گردنمو می‌خورد، زبونش رو پوستم می‌کشید، هنوز آروم تلمبه می‌زد و کیرش تو کونم نبض می زد. دستش تو موهام بود، و مو‌هامو نوازش می‌کرد، ولی من فقط درد و خستگی حس می‌کردم. شیما جلوم نشسته بود، حرف می‌زد و خندید، صداش گنگ بود. فقط لبخند کجش تو ذهنم موند، بعد همه‌چیز سیاه شد، انگار مغزم خاموش شد. نوشته: کاسْمیر
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18