رفتن به مطلب
  1. behrooz

    behrooz

  2. mame85

    mame85

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • poria
      سکس با خانوم سکسی و خوش هیکل بدن نمایی میکنه و کص تپلش و میلیسه و لنگاش و میده بالا و با کیر کلفتش تو کص و کونش تلمبه میزنه و بعد به پهلو میخوابه و کونش و میگاد و جرش میده و آه و ناله میکنه و آبش و خالی میکنه تو کصش . تایم: 16:40 - حجم: 62 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • poria
      سکس با خانوم خوش هیکل و حشری خودارضایی میکنه و لنگاش و میده بالا و کصش و میگاد و بعد به پهلو میخوابه و تو کصش تلمبه میزنه و ناله میکنه . تایم: 11:20 - حجم: 43 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • poria
      خدمتکار 1   این یک داستان خیالیست و با تم میسترس و برده. هرگونه تشابه اسمی و مکانی اتفاقیست. من و زنم، ماندانا، بازنشست بودیم. وضع زندگیمون بد نبود. یک کارگری بود که سالها میشناختیمش و همیشه برای نظافت خونه و کمک به ماندانا میومد. ولی تازگی به ماندانا گفته بود که دیگه نمیتونه بیاد. قرار بود نقل مکان کنه و بره یه شهر دیگه پهلوی بچه ش. واسه همین اون روز ماندانا از یکی از این شرکتهای خدماتی خواسته بود که یکی رو بفرستن. اونی که اومد اصلا به تیپش نمی خورد کارگر باشه. مینا یه دختر جوون بود که احتمالا فقط یکی دو سال بود که دبیرستان رو تموم کرده بود. خیلی شیک و مرتب. به نظر میومد از دماغ فیل افتاده. پر افاده و از خود راضی. من خیلی خوشم اومد. چند وقتی بود اون حس بردگی رو تو خودم کشف کرده بودم. واسه همین این تیپ مغرور مینا کاملا جذبم کرد. یه لگ نازک زرشکی پوشیده بود که قشنگ شکل و حجم رون و باسنش رو به نمایش میذاشت. با یه تاپ چسبون لیمویی. سینه های درشتش میخواست جرش بده. دلم میخواست فقط بشینم و اون هیکل ناز رو تماشا بکنم. با اون شکل و ادا، اصلا باورم نمیشد که بخواد کار هم بکنه. برداشتم اصلا اشتباه نبود. تو اون چند ساعت فقط دور خودش چرخید. بیشتر ادای کار کردن درمیاورد. هیچ جایی رو درست تمیز نکرد. البته اگه به من بود میگفتم هر روز واسه نظافت بیاد که من فقط تماشاش کنم ولی خوب مطمئن بودم ماندانا حتما شکایتش رو به شرکت میکنه. قبل از رفتن یه مقدار پول به ماندانا داد و گفت: من روالم اینه که جلسه اول رو مجانی کار میکنم. اینم پولیه که به شرکت دادین. اگه از کارم راضی نبودین که خوب ضرر نکردین. اگر هم راضی بودین از دفعه بعد پول میگیرم. بعدش هم بدون خداحافظی گذاشت و رفت. مطمئن بودم که آخرین دفعه س که اون لعبت رو میبینم ولی در کمال تعجب دیدم ماندانا از اون شرکت خواست که هفته بعد هم مینا رو بفرسته. داشتم از تعجب شاخ در میاوردم. واقعا عقلش رو از دست داده بود ولی خوب هیچی نگفتم. چیکارش داشتم؟ بذار بازم بیاد. این بار وقتی مینا اومد، اول رفت تو اتاق خواب مستر تا لباساشو عوض کنه. بیرون که اومد مات نگاهش میکردم. انگار اومد بود مهمونی: یه دامن کوتاه مشکی تا زیر باسن با یه بلوز سفید یقه باز که قشنگ خط سینه رو بیرون انداخته بود و یه جفت نیم بوت پاشنه دار قهوه ای. من که نمی فهمیدم جریان چیه ولی کاری نداشتم. حظ بصری خودم رو میبردم. من و ماندانا تو نشیمن روبروی تلویزیون نشسته بودیم که مینا از تو آشپزخونه صدا زد: ماندانا، ماندانا بیا اینجا. نه خانمی، نه چیزی، انگار ماندانا کارگر اون بود! انتظار داشتم ماندانا با لگد بندازتش بیرون ولی برعکس. ماندانا فورا از جاش پرید و درحالیکه به سمت آشپزخونه میرفت صدا زد: اومدم. کمی بعد مینا اومد تو نشیمن. از آشپزخونه به اونجا دید نداشت و ماندانا ما رو نمیدید. پشتش رو به من کرد و کامل خم شد تا مثلا زیر تلویزیونی رو تمیز کنه. شورت پاش نبود و قشنگ یکی دو دقیقه کلوچه خوشگلش رو از لای پاش به نمایش گذاشت. با دهان باز تماشا میکردم که برگشت به طرفم: چی شده؟ آب از لب و لوچه ت راه افتاده. بعد آروم اومد به سمتم و دستش رو گذاشت زیر چونه م. تو چشام نگاه کرد و آروم گفت: بدبخت هیز! من فقط مات نگاهش میکردم. بعد پشت دستش رو گرفت جلوی صورتم. ناخودآگاه دستش رو بوسیدم. مینا: باز خوبه یه ذره فهم و شعور داری. بعد ادامه داد: شما نرها همینید. هیز و چشم چرون. و رفت. من هم با آبی که از دهنم آویزون بود مات و مبهوت موندم. فقط دلم میخواست همونجا بمونه. اصلا دیگه نره. وقتی مثلا کار نظافت تموم شد و موقع رفتن یه کارت به ماندانا داد و گفت: از این به بعد به خودم زنگ بزنین نه شرکت. پول رو هم به همون شماره که نوشتم واریز کنین. ماندانا: چشم، حتما مینا خانم. لطف کردین. من خودم رو میفهمیدم و آرزوم بود که به مینا خدمت کنم. برده ش بشم. ولی ماندانا رو نمیفهمیدم. هفته بعد دوباره قرار بود مینا بیاد. قبل از اومدنش ماندانا بهم گفت که کاری داره و باید بره بیرون. از اینکه با مینا تنها میشدم ذوق کردم. قرار نبود اتفاقی بیفته ولی بازم ذوق کردم. زنگ رو که زدن رفتم در رو واسه مینا باز کردم. سلام کردم ولی اون در جواب فقط سرش رو تکون داد. رفتم تو اتاق مستر که مینا تنها بشه و احساس راحتی بکنه. اما مینا هم پشت سرم اومد تو اتاق. مینا: برو بیرون میخوام لباسامو عوض کنم. به طرف در رفتم. مینا: نشنیدم بگی چشم! بی اختیار گفتم: چشم خانم به طرفم اومد. دستش رو گذاشت زیر چونه م. نگاه نافذش رو انداخت تو چشام و گفت: از همون اول فهمیدم یه نر بی خاصیتی. به برده مفلوک. روزایی که من میام اینجا تو حق نداری تو این اتاق بیای، فهمیدی؟ من: بله خانم مینا: حالا گمشو بیرون. من: چشم خانم رفتم بیرون. انگار هیپنوتیزم شده بودم. درسته که خدمت به یه همچین لعبتی آرزوم بود ولی قرار نبود اینطوری وا بدم. نیم ساعتی طول کشید تا از اتاق اومد بیرون. با دیدنش چشمام گرد شد. یه نیم تنه و یه دامن چرم تا بالای زانو. جلوی نیم تنه هم با چند تا بند بسته شده بود و زیرش سوتین نپوشیده بود. با یه جفت چکمه تا زیر زانو. رفت رو مبل نشست و پاشو گذاشت روی میز. به من اشاره کرد تا برم جلو. مینا: من پول گرفتم که خونه رو تمیز تحویل بدم. دلم میخواد کارم بدون نقص باشه. پس حواستو جمع کن. از آشپزخونه شروع میکنیم. اول یه چایی بذار و بعد گاز و کانترها رو تمیز کن. نگران زنتم نباش. تا من نگم برنمیگرده. یه نفس راحتی کشیدم. اصلا دلم نمیخواست ماندانا مارو اینجوری ببینه. 5، 6 ساعت بعد به نظافت خونه گذشت. مینا دستور می داد چکار کنم و منم انجام میدادم. در عین حال پذیرایی هم میکردم. یه جورایی تو اوج آسمون بودم. تنها نگرانیم این بود که ماندانا بفهمه و آبروم بره. یعنی هیچ توضیحی واسش نداشتم. کارم که تموم شد صدام کرد و رفتم پهلوش: بفرمایید خانم. مینا: دلم میخواد چکمه هامو یه واکس قشنگ بزنی. من: چشم. جلوش نشستم تا چکمه ها رو در بیارم. مینا: چیکار میکنی، احمق! دیگه چرا فحش میداد؟ معذب شدم ولی بروی خودم نیاوردم: میخوام چکمه هاتونو ببرم واکس بزنم. مینا: احمق، بساطت رو بیار همینجا و تو پام واکس بزن. رفتم چند تیکه روزنامه آوردم و پهن کردم زیر پاش و شروع کردم به واکس زدن. خیلی حقارت بار بود. جلو یه دختر جغله زانو زده بودم و داشتم کفشاشو واکس میزدم. اصلا سرم رو بالا نیاوردم که چشمم تو چشماش نیوفته. فقط خوبیش این بود که تنها بودیم. تقریبا کارم تموم شده بود که مینا صدا زد: میبینیش چه بدبخته؟ یه نوکر خاک تو سر. به پشت سرم نگاه کردم. ماندانا، زنم، بود. سرمو انداختم پایین. از خجالت سرخ شدم. دلم میخواست بمیرم. عرق کردم. مینا به ماندانا گفت: برو ببین کارش چطوره. به منم گفت: بساطت رو جمع کن و بیا جلو پام بشین. وسایل رو جمع کردم و برگشتم دو زانو جلوی پاش نشستم. در تمام مدت اصلا از خجالت سرمو بالا نیاوردم. ماندانا هم برگشت. مینا بهم گفت: حالا پامو ببوس تا زنت ببینه چقدر مودبی. سرم رو بردم پایین و نوک چکمه هاشو بوسیدم. مینا به ماندانا گفت: دیدی گفتم شوهر مودبی داری؟ حالا بگو ببینم خونه چطور بود؟ خوب تمیز شده؟ ماندانا: بد نیست ولی اونی نیست که باید باشه. مینا: بد شد. من دوست ندارم مشتری از کار ناراضی باشه. حالا هفته بعد جبران میکنیم. بعد رو به من کرد و گفت: کمربندت رو دربیار. کله رو زمین، باسن بالا. اطاعت کردم. ماندانا به مینا گفت: 10 ضربه میزنی. یه جوری که هیچ وقت یادش نره. اگه محکم نباشه خودتو میزنم. و ماندانا زد، یکی محکمتر دیگری. چیزی که بیشتر عذابم میداد درد ضربات نبود، این بود که ماندانا داشت منو میزد. زنی که بینمون فقط عشق و محبت بود. ولی اونم افسون شده بود و فقط اطاعت میکرد. مینا: امیدوارم ادب شده باشی. من اصلا دوست ندارم کسی با اعتبار کاریم شوخی بکنه. حالا میتونی تشکر کنی. من پاشو بوسیدم و گفتم: ممنونم مینا خانم مینا به ماندانا گفت: تو هم ماندانا هم نشست و پای مینا رو بوسید: ممنون مینا خانم. مینا گفت: خوب من باید برم. دیگه دیرم میشه. و رفت تو اتاق مستر تا لباسهاشو عوض کنه. بیرون که اومد به ماندانا گفت: حواست باشه اون دیگه از سرویس مستر استفاده نکنه. دلم نمیخواد نجس بشه. و رفت. تا شب معذب بودم. هر دویمان. نه به هم نگاه میکردیم و نه حرفی میزدیم مگر از روی اجبار. شب که خواستم دندونام رو مسواک بزنم ماندانا پرید جلو: کجا؟ مگه خانم نگفت از سرویس مستر استفاده نکنی؟ نجسی! نمیفهمی؟ من: پس مسواکم رو بده برم اون یکی دستشویی. نوشته: tooleh_sag
    • poria
      سکس با آیدا   سلام دوستان سپهر هستم ۲۷ سالمه این داستان برمیگرده به چند سال پیش من رفتم شهرستان سری به بابابزرگ مادریم و خاله هام بزنم. ایام عید و بهار بود که خاله ام گفت شوهرش چک بی محل کشیده و زندانی شده گفت باس بیای بریم شورای حل اختلاف و اونجا به عنوان شاهد پیش قاضی شهادت بدی که شوهرم وضعیت مالی خوبی نداره تا قاضی قسطی کنه بدهیش رو و بیاد از زندان بیرون کار کنه قرضشو بده.خلاصه سرتون رو درد نیارم من رفتم به عنوان شاهد دم در اتاق قاضی نشسته بودم که برم داخل و شهادت بدم که دیدم یه دختره با مادرش روی صندلی روبروم نشسته بودن ظاهرا برای کارای طلاقش اومده بود داشت بچه ۱ ساله اش رو زیر چادرش شیر میداد و کلا با من چشم تو چشم بود اخر سر هم از قصد میخاس سینه اش رو بده زیر لباسش چادرش رو زد کنار که ببینم حالا چه از قصد بود چه حواسش نبود نمیدونم یهو چشمم افتاد به ممه سفید این که سایزش ۷۵ یا ۸۰ بود ولی لامصب مثل برف سفید بود قشنگ معلوم بود که سفید پوسته با خودم گفتم این میخاد جدا بشه منم عاشق دختره سفید پوستم کاش بشه اوکی بشم باهاش یعنی میشه؟؟؟ خلاصه رفتم تو اتاق و برای شوهر خاله ام دست رو قرآن گذاشتم که وضع مالی خوبی نداره و اومدم بیرون از اتاق دیدم به مادرش گفت میخاد بره جای آب سردکن پایین آب بخوره منم گفتم از مادرش داره فاصله میگیره و بهترین موقعیت شمارمو بهش بدم خلاصه اتاق روبرو رفتم یک خودکار گرفتم و چند تا کاغذ هم باطله بود برداشتم و شمارم رو یکی از کاغذ ها نوشتم رفتم به سمت طبقه پایین دیدم داره برمیگرده همون زمان مامور پلیس و سرباز هم پشت سرش داشتن میومدن از پله ها بالا موندم چیکار کنم خلاصه فکری به ذهنم رسید گفتم ببخشید خانم این کاغذ ها افتاده مال شماست؟؟ گفت اره مال منه ممنونم گرفت و رفت منم خوشحال انگار دنیارو بهم دادن خلاصه پیام داد که چرا شماره دادی اینا منم گفتم خوشم اومده ازت و خلاصه رفیق شدیم و گف با شوهرش به مشکل خورده دارن جدا میشن و … خلاصه چند روزی گذشت که دیدم بابابزرگم اینا دارن میرن روستا عروسی دعوت بودند به منم گفتن بیا بریم من بهونه کردم نرفتم دیدم بهترین موقعیت که خونه داره خالی میشه پیام دادم به آیدا گفتم خونه بابابزرگم کسی نیست میرن عروسی امشب تا فردا شب هم نمیان بیا یک قلیونی بکشیم که بهونه کرد که مامان بابام گیر هستند نمیتونم و … گفتم آخر شب بیا که خوابن حداقل گف بیدار شدن چی گفتم قرص خواب میارم تا صبح پانشن بریز تو چایی شون بده بهشون بعد این همه اسرار قبول کرد منم رفتم قرص گرفتم و اومد تا سر کوچه شون قرص رو بهش دادم برگشتم دیدم شوهر خاله ام آزاد شده برگشته خونه زنگ زد که بیا پیش من اگه نرفتی روستا خلاصه رفتم پیشش دیدم نشسته پای بساط شیره کشیدن داشتم به آیدا پیام میدادم که گفت ۳ تا دونه قرص انداخته تو قوری چایی و بابا مامانش هر کدوم ۳ تا چایی خوردن گفتم حله ۱ ساعت دیگ تخت میخوابن به شوهر خاله ام گفتم میخوام برم من گف امشب اینجا بخواب تنها نمیخواد بری خونه بخوابی نمیزارم بری اینا که قضیه رو بهش گفتم که دوست دخترم میاد امشب بخاطر همون روستا نرفتم . گفت اها حله پس برو گفتم آخر شب میاد یکی دو ساعت دیگه میرم گفت پس یه چی سر هم کن شام بخوریم با هم خلاصه به شوهر خالم به پررویی گفتم با این دختره امشب برنامه دارم قرص تاخیری از کجا بگیرم میخوام یه جوری به این دختره حال بدم که ول کن من نباشه این قوم سفید پوست هس و خوشکله بکشه پایین من آبم اومده هنوز توش نکرده باشم ارضا شدم رفته اینجا جایی رو نمیشناسم همون موقع شدید بارون میومد که بهم گف یه کاری بهت بگم به حرف میکنی و قول میدی دفعه دیگه سراغش نری گفتم چی گفت بیا چند دود شیره تریاک بهت بدم کمرت رو تیرآهن میکنه و دختره رو هم پاره میکنی تا ۲ ساعت فقط تلمبه میزنی میدونستم شیره تریاک کمر سفت کن هس ولی چون دوربری ها اعتیاد پیدا کرده بودند خیلی میترسیدم ازش گفتم نه علی جان ما را معتاد می کنی بیچاره میشم گف یه بار اعتیاد پیدا نمیکنی و… خلاصه دیدم چاره ای ندارم امشب رو میخام عشق کنم با دختره یک لول درست کرد با کاغذ گفت بیا بشین قبلش زیر کتری رو هم روشن کن یک چایی بزار خلاصه نشسم چند دودی کشیدم بعدش چای نبات داد بهم که نعشگی دو برابر بشه که شد حدود ۲۰ یا ۳۰ دود کشیدم که اینقد نعشه شده بودم که داشتم بالا میاوردم لامصب نمیدونم چه جنسی بود که اینقد انرژی داشتم که وزنه صد کیلو رو میتونسم از جا بلند کنم سرحال و پر انرژی شده بودم که ساعت ۱۲ شب شد پیام داد ایدا که مامان بابام تخت خابن کم کم بیا دنبالم خلاصه بارون بند امده بود رفتم دنبالش با بچه اش که بغلش خواب بود اومد سرکوچه شون سوارش کردم رفتیم خونه بابابزرگم رسیدیم اونجا رفتیم تو خونه رفتم زغال بزارم قلیون بزارم چون تو این چند روز از سکس اینا چت میکردیم اومد قبلی که زغال بزارم از پشت بغلم کرد که منم انگار برق از سرم پرید بیخیال قلیون شدم برگشتم بغلش کردم و لبام رو گذاشتم رو لباش یک ۱۰ دقیقه ای لب بازی کردیم خاستم لباس هاشو در بیارم که نمیزاشت و یک بشکون آروم از بازوش گرفتم که در بیار اذیت نکن دیگه میگف نه بار اول نه و …گفتم خیلی تو کفم حالم خیلی خرابه هر طور بود به هر زبونی و قولایی بهش دادم اینا در اوردم مانتوش رو در اوردم از بس سفید بود دختره که جای بشکونی که گرفته بودم قرمز و کبود شده بود دختر به این سفیدی ندیده بودم تا اون موقع خلاصه سوتین اینو در اوردم شروع کردم به خوردن سینه هاش که دیدم اونم شهوتی و مست شده بود و لباس هامو اونم در اورد شروع کرد اونم نوک سینه های منو به خوردن دستشو همیطوری برد رو کیرم من حدود ۸۷ کیلو ام و قدم ۱۷۵ و نزدیک به ۲۰ سانتی کیرم میشه کیرم تو دسش گرف شق شده بود حسابی تعجب کرد گف چقدر کلفت و بلنده شوهرم نصف اینم کیرش نمیشد گفتم مال خودته عزیزم اینو گفتم که دیدم رف سمت کیرم شروع کرد به خوردن یه جوری حرفه ای ساک میزد که اگه شیره نکشیده بودم ۱۰ باره آبم اومده بود ساکش تموم شد رفتم که شرتش رو در بیارم که دیدم خیسه خیس شده شرتش گفتم چه خبره گف ۶ ماه که سکس نداشتم تشنه تشنه کصم گفتم سیرآب میکنمش نگران نباش شرت اینو در آوردم که دیدم یک کص صورتی سفید جلومه لامصب یک ذره تیره نبود برعکس دخترای قبلی که سکس داشتم و تیره بودن این هلو بود لامصب کص گنده و کلوچه ای نبود تقریبا متوسط ولی صورتی عین فیلم سوپر های خارجی که میدیدم دقیقا همونطوری بود لامصب دیگ تحملم تموم شد گذاشتم کیرم رو لبه کصش تا ته فشار دادم چسبوندم تخم هام رو به کصش که بدبخت اینقد دردش اومد که جفت بازوهام تو دستش فشار داد و جیغی میخاس بزنه که لبام رو گذاتشم رو لباش که بچه اش تو اتاق بود بیدار نشه یه کم اروم اروم تلبمه زدم که دردش کم شد و شروع کرد به حال کردن که سرعتم بردم بالا تند تند میکردم چند پوزیشن مختلف میکردمش خیلی مست شده بود و شهوتی انگشتم کردم آروم تو سوراخ کونش که از اب کصش خیس شده بود دیدم مخالفت نکرد و حال میکرد انگشت دیگمم کردم ۲ انگشتی که گشاد بشه کونش گشاد که شد گفتم آیدا از کون میدی گف نه کیرت بزرگه دردم میاد اینا خلاصه گفتم اگه دردت اومد نمیکنم اینا اروم اروم به بغل وایساد منم سر کیرمو دادم تو کونش که دیدم صداش داره در میاد شروع کردم با دستم کصش رو مالیدن که دیدم داره حال میکنه و بیصدا شد کم کم کیرمو دادم تو کونش تا ته رف تو کونش اروم اروم کردم تا وقتی کونش گشاد شد که شروع کردم به تلمبه زدن تو کونش یه جوری که از کون داشت بیشتر حال میکرد تا کص ۴۰ دقیقه فقط تلبمه میزدم ابم نمیومد آیدا که گف بهم چند بار ارضا شدم بسه دیگه داره خابم میگیره تو رو خدا بیار دیگ آبتو بیار کون و کصم رو یکی کردی جر خوردم گفتم نوک سینه هام بخور زودتر آبم میاد شهوتم میره بالا اونم شروع کرد به خوردن نوک سینه هام که دیگه داشتم ارضا میشدم و آبم اومد همشو ریختم تو کونش و افتادم یه ور اونم افتاد یه ور دیگه اومدم گوشیمو کوک کردم که ۶ صبح ببرمش خونشون که قبلی خانوادش بیدار بشن خونه باشه تا صبح همینطوری بغلم خابید که ۶ صبح گوشیم زنگ خورد و بردمش تو راه بهم گف تا حالا همچین سکسی نداشتم و خیلی حال کرده بود . من برگشتم شهر خودمون ولی باهم در ارتباط بودیم حتی بعدش و واقعا ول کن من نبود التماس میکرد که دوباره برم خونه بابابزرگم و بیاد پیشم منم هر چند ماه یک بار میرفتم خونه بابابزرگم و همو میدیدیم. تا جایی که دیگه من بخاطر مسائل کاری دیگه نتونسم برم پیشش و اونم مجدد ازدواج کرده بود که دیگه بیخیالش شدم. دوستان این نوشته ها همه بر اساس واقعیت و اینم بگم بخاطر همون یک باری که شیره کشیدم مجدد برای بقیه سکس ها و کمر سفت کردنم به شیره تریاک اعتیاد پیدا کردم و به سختی تونستم ترکش کنم پس برای کمر سفت کردن و تاخیری اصلا سمت مواد مخدر نرین که از دامش به راحتی نمیشه آزاد بشید‌. امیدوارم لذت برده باشید. نوشته: سپهر
    • poria
      خیانت فمبوی   سلام عزیزای من حالتون چطوره اسم من دخترونه من موناس و یه فمبوی معمولی هستم. قضیه که میخوام براتون بگم برای تقریبا سه ماه پیشه که من خواسته یا ناخواسته به پارتنرم خیانت کردم. اسم پارتنرم عرفان بود. یه پسر با قد تقریبا ۱۸۰ و یه کیر ۱۵ سانتی قلمی که خوب بود انصافا. رابطه و سکس من و عرفان سرجاش بود و مشکلی هم از این بابت نداشتم و اصلا خیانت یا هرز پریدن تو فکرم نبود تا وقتی که با عرفان دعوت شدیم به یه دورهمی تو کرج. خلاصه آماده شدیم چ رفتیم تا رسیدیم اونجا. تقریبا ۹ نفر بودیم که ۳تامون دختر بودن و با پارتنراشون اومده بودن. یه پسری تو اون جمع بود که اسمش عماد بود. یه پسر چهارشونه و هیکلی با پوست سبزه که قدشم فک کنم ۱۸۶ اینا بود ولی از عرفان بلندتر بود. خلاصه ما اون شب بعد کلی بگو بخند و مشروب و رقص و اینا رفتیم که بخوابیم. طبیعتا من و عرفان زودتر رفتیم و یه اتاقو تسخیر کردیم که شب کلی عشق و حال کنیم مشکلی که من با عرفان داشتم این بود که از قرص یا اسپری استفاده نمیکرد و کمرش سفت نبود. اون شب بعد یکم عشق بازی و ور رفتن بالاخره کیرشو کرد تو کونم و با این که مشروب خورده بود باور کنید بیشتر از ۱۵ دقیقه نتونست بکنه و آبش اومد. من موندم و کیر شق شده. که خالی نشده بود… خلاصه من با همون حال و کون پر آب پاشدم که برم از آشپزخونه آب بردارم. تو آشپزخونه بودم که از پنجره دیدم عماد داره تو استخر شنا میکنه. اونجا بود که متوجه شدم چه بدن ورزیده و خوشگلی داره. همون موقع از آب اومد بیرون و من کیرشو دیدم که مایو چسبیده بود بهش. یه کیر کلفت با طول معمولی که بعدا تو حالت راست شده تقریبا ۱۷ سانتی متر بود. واقعا خشکم زد و همون جوری محوش شده بودم که یهو متوجه من شد و با یه نیشخند روشو کرد اون طرف. منم که تازه متوجه شدم چی شده سریع خودمو جمع کردم و از پشت پنجره رفتم کنار. واقعا حشری بودم و دلم به هر قیمتی که شده کیر میخواست. لباسامو پوشیدم و رفتم حیاط پیشش. خب تو اون جمع همه داستان من و عرفانو میدونستن. عماد نشسته بود رو صندلی و سرش تو گوشیش بود. تو اون ویلا ساعت ۲ صبح همه با دوست دختراشون مشغول بودن و فقط من عماد بیدار بودیم. نشستم کنارش و یکم با هم صحبت کردیم. از دوست دختراش پرسیدم و طبیعتا اونم منکر میشد که نه بابا دختر چیه کسی به ما پا نمیده و اینا. منم با نگاه به شورتش گفتم که از خداشونم باید باشه! از عرفان پرسید و منم گفتم که خوابیده چون خیلی مشروب خورده بود. یکم سکوت بینمون شد که ازم پرسید شنا نمیکنی؟ منم فرصتو غنیمت شمردم و گفتم شنا بلد نیستم (واقعا بلد نیستم) گفت کاری نداره که لباساتو در بیار بریم بهت یاد بدم. منم واقعا کیرم داشت مغزمو کنترل میکرد با این که میدونستم چه اتفاقی قراره بیفته… لباسمو جلوش با عشوه در آوردم و پوست سفیدمو به رخش کشیدم. بدن بی مو و پوست سفید با نیپلای صورتی که دل هر پسری رو میبره.عماد بلند شد و اومد تو استخر منم از لبه استخر گرفته بودم که نرم پایین اومد از پشت منو گرفت و شروع کردم به دوچرخه زدن که مثلا دارم شنا میکنم.تو اون حالت قشنگ داشتم کلفتی کیرشو رو کونم حس میکردم ولی نمیخواستم وا بدم. یکم گذشت بهم گفت بدنتو شل کن تا کامل بیاد رو آب. اومدم رو آب و دستشو برد رو کونم و از زیر نگهم داشت. تو همین حالت بود که کیرم بیدار شد. وقتی کیرمو دیدم تو اون وضعیت واقعا خجالت کشیدم و گوشام سرخ شد. گفتم وای ببخشید اونم با یه لبخند گفت نه عیب نداره پیش میاد.تو اون حالت بودیم که کم کم شروع کردم کونمو سفت و شل کردن که بهش بفهمونم چی میخواد و اونم از خداش فهمید. بهم گفت میخوای یکم ماساژت بدم؟ منم سریع قبول کردم و گفتم اگه تو اتاق بدی بهتره. اینو که گفتم لبخند زد و گفت اوکی خودتو خشک کن بریم. از آب اومدیم بیرون خودمونو خشک کردیم. چون جفتمون میدونستیم الان چی میخواد بشه بهش گفتم اول تو برو بعد من میام. اون رفت و منم بعد کلی کلنجار رفتن با خودم بعد ۱۰ دقیقه رفتم پیشش. قبل این که برم رفتم تو اتاق خودمون تا مطمئن بشم عرفان خوابیده که خوب مثل فیل خوابیده بود. یکم رژ زدم به لبم شرتمو عوض کردم و با یه تیشرت لانگ رفتم پیش عماد. عماد نشسته بود لبه تختش و فقط شلوارک و تیشرت تنش بود. رژ لب و ریمیلمو دید و یکم جاخورد.آروم سلام کردم بهش و گفت که به شکم دراز بکشم رو تخت. دراز کشیدم و قلبم داشت از سینه در میومد. ماساژ از کمر و پهلوهام شروع کرد و من بعد چند دقیقه یکم آروم شدم. میدونستم و میفهمیدم که داره منو میماله ولی چیزی نمیگفتم. کم کم دستش داشت میرفت سمت کونم و نفسام سنگین شده بود. ازم اجازه گرفت که شرتمو یکم بده پایین تا تسلط کامل داشته باشه و منم گفتم ایرادی نداره. وقتی بهش فکر میکنم دیوونه میشم؛ دستای چربشو میکشید رو لپای کونم و جریان خونو توشون حس میکردم. از اون طرفم کیرم زیرم راست شده بود و پیش‌ آبم اومده بود. کافی بود به کیر یا تخمام دست بزنه تا آبم با شدت بپاشه بیرون. وقتی کیرمو دید کم کم دستشو برد سمت سوراخ کونم و دورشو ماساژ میداد. منم که دیدم افتادیم تو کار آروم آه و ناله میکردم. و خودمو سپرده بودم به عماد. همونطور کونمو میمالید و انگشتشو نزدیک سوراخم میکرد. از پشتم بلند شد و رفت سمت کیفش و از توش لوبریکانت درآورد. تو همون حرکت بود که سر کیرشو دیدم که از شلوارک زده بود بیرون. یکم مردد شدم و با خودم گفتم چطوری زیر این کیر دووم بیارم؟ دوباره نشست پشتم و یه اسپنک بهم زد که برق از سرم پرید و گفتم اخ. +جون خوشت اومد اره؟ -فقط یواش کسی صدامونو نشنوه +نترس عروسک کسی نمیشنوه.حواسم بود چشم از رو شرتم برنمیداشتی -اخه مار تو شرتت قایم کردی باورم نمیشد داشتم این حرفارو میزدم اونم به کسی که چند ساعت بود میشناختمش و حالا میخوام بخوابم زیرش. همونطور که کونمو چرب کرده بود لوبریکانتم مالید دور سوراخمو انکشت اشارشو آروم کرد تو کونم +آی آروم -اوف چقدر تنگی تو. هنوز شروع نکردم حالا +توروخدا آروم تر برو جلو -نترس عزیزم کارمو بلدم انگشت اشارشو آروم تو کونم عقب و جلو میکرد و برخوردش به پروستاتمو حس میکردم. کم کم سرعت انگشت کردنش تندتر شد تا جایی که حرکت رفت و برگشتش صدا میداد و من رو تخت تکون میخوردم و پتو رو گاز میزدم تا صدام درنیاد. +جووون خوشت میاد اره؟ -اممممم آه اروم تورو خدا +حالا کجاشو دیدی امشب جنده خودم میشی -توروخدا آروم الان آبم میاد +جون ببینم آبتو همونطوری داشت ادامه میداد و من یهو انگار خالی شدم. چشمام سیاهی رفت و آبم با شدت پاشید بیرون. عماد که این صحنه رو دید یه جون کشدار گفت و انگشتشو کشید بیرون. تو حال خودم نبودم و جونی برام نمونده بود ولی بازم میخواستم.عرفان از پشتم بلند شد و یه اسپنک بهم زد تا به خودم بیام. +معلومه خوش گذشته بهت که خودتو خیس کردی. بلند شو تکیه بده به بالای تخت ببینم دیگه چیا بلدی نشستم بالای تخت و عماد وایساد جلوم. +بکش پایین تا مارو ببینی واقعا کیرش کلفت بود و داشت شلوارکو پاره میکرد. فقط امیدوار بودم لوبریکانت از نوع تاخیری نبوده باشه. شلوارکشو که کشیدم پایین یه کیر کلفت خورد به صورتم و چشمام چهارتا شد. یه کیر تیره با کلاهک بزرگ و کلفت. +خوشت اومد اره؟ -این خیلی کلفته تو دهنم جا نمیشه +جاش میکنم اگه دل به کار بدی. دهنم آب افتاده بود و با زبون زدن به سرش شروع کردم. چون تو آب بود مزه و بوی بدی نداشت و خوب بود. کم کم سرسو کردم تو دهنم تا نصفه تو دهنم جا دادم و عقب جلو میکردم. تو همون اوضاع بود که کیرم دوباره راست شد. +جون چقدر خوب میخوری.دولتم که دوباره بلند شد اینو گفت و آروم زد به کیرم که دردم گرفت یکم ولی حشری تر شدم. داشتم ادامه میدادم که صبر عماد سر اومد و سرمو گرفت و کیرشو تا ته کرد تو حلقم +بسه دیگه الان باید به روش من انجامش بدیم کیرش تا ته حلقم رفت و اشکم دراومد. زورشم انقدر زیاد بود که هیچ کاری نمیتونستم بکنم. +اره بخور کونی بخور تا جایگاه تو بفهمی حرفاش به شدت حشریم کرد و پیش‌ آبم دوباره راه افتاد. تقریبا ۱۰ دقیقه تو دهنم تلمبه میزد تا این که خسته شد و کشیدش بیرون. واقعا صحنه شهوتی ای بود. کیرش خیس و کفی و شق از دهنم در اومد و رد رژ لبم تش مونده بود.یه بوس به سر کیرش زدم که کارم خیلی حشریش کرد. +جون دیدی گفتم خوشت میاد؟ -کیرت خیلی کلفته بزار با دستم آبتو بیارم +شرمنده من تا کونتو فتح نکنم نمیزارم بری بیرون -توروخدا عماد پاره میشم زیرت +نگران نباش جیگر کارمو بلدم حالا بخواب خوابیدم به شکم و پاهامو باز کردم. عماد بالشت گذشت زیرم تا کونم بیاد بالاتر. با این که کونم چرب بود ولی باز یکم لوب زد بهش تا روانتر بشه. کیرشو آروم گذاشت دم سوراخمو هی میمالید بهش. آمپرم چسبیده بود به سقف و واقعا کیر میخواستم. +توروخدا آروم بکن توش -الان درستش میکنم دستشو گذاشت جلوی دهنم آروم سر کیرشو کرد تو. چون لوب زده بود و منم قبلش با عرفان خوابیده بودم و ماساژم داده بود خیلی درد نداشتم ولی بازم فشار روم بود. کیرشو تا نصفه کرد توم و انگار که به تهش رسیده بود. +جون چه کون نرم و تنگی داری. پس اون عرفان چیکار میکنه که انقدر تنگ موندی -کیرش از تو کوچیکتره ۱۵سانت معمولیه +جون معلومه کونت تنگ مونده و بیشتر نمیره تو. الان درستش میکنم آروم تو کونم تلمبه میزد و من آه و نالم در اومده بود که یهو دستشو گذاشت رو دهن و شونم و کیرشو تا ته کرد تو کونم. +آخ اینم تا تهش عروس چشمام داشت از حدقه درمیومد و حس کردم کیرش نصفم کرد.یکم تو نگه داشت و کم کم شروع کرد به تلمبه زدن. +دوست داری کیرمو اره؟ -اره اره +کیر من بهتره یا عرفان -کیر تو عماد کیر تو…بکن آی +جون میبینم که رام شدی تو همون حالت خم شد و گردنمو میلیسید که من تو فضا بودم دیگه. کیرشو کشید بیرون و گفت پاشو +این چیه رو کیرم وقتی این حرفو زد ترسیدم و گفتم شاید تمیز نکرده بودم خودمو ولی وقتی برگشتم یه چیزی دیدم که خیلی داغم کرد. دیدم آب کیر عرفان که مونده بود تو کونم نشسته رو کیر عماد +آب عرفانه -جون ببین چقدر تا ته رفتم پس +با آب کیر عرفان منو بکن -همین حشرو میخوام ازت ببینم داگی شو سمت آینه داگی شدم سمت آینه و اونجا صورتمو دیدم. ریمیلم مثل اشک ریخته بود رژ لبم پاک شده و عین یه جنده خیابونی شده بودم. عماد کیرشو گذاشت دم سوراخم و هل داد تو +امشب کونت مال منه -منو بکن من جنده توام میخوام حاملم کنی +هم تو رو میکنم هم اون عرفان بی خاصیتو -از این به بعد تو منو بکن…خودت آی… +این کون دیگه مال من شد تند تند داشت تو کونم تلمبه میزد تا این که کم کم حس کردم دارم میام. سرمو گذاشتم رو تخت و کونمو آوردم بالاتر +آی عماد تندتر دارم میام…تندتر عماد آیییی… -به همین زودی آبت اومد جنده؟ها؟ +توروخدا تندتر بکن…آه… -میخوام زیر کیرم داد بزنی این کون مال کیه +آی مال توعه بکن بکن منو -بکن تو کیه +عماد بکن منه عماد آی… شدت تلمبه‌ هاشو محکمتر کرد و یهو آبم با شدت پاشید بیرون +آه…آی…آی -جون چقد آب ازت اومد جنده خانوم سرمو گذاشتم رو تخت و عماد کیرشو از کونم کشید بیرون. چشمام بسته بود و نفس نفس میزدم. تو همون حال عماد یکم از آبمو برداشت و بهم گفت دهنتو باز کن. نپرسیدم چرا کامل مطیعش شده بودم. زبونمو دادم بیرون و آبکیر خودمو کرد تو دهنم.این کارش دیوونم کرد. باورم نمیشد دو بار تا الان ارضا شدم و بازم میخواستم. بلند شدم و عماد و هل دادم رو تخت +اووو آروم بابا -بخواب هیچی نگو اومدم روش و کیرشو با سوراخم تنظیم کردم +حالا نوبت منه کیرشو کردم تو کونم و آروم بالا پایین کردم. کم کم داشتم سرعتمو زیاد میکردم که عماد کونمو با دستش گرفت و سریعتر بالا پایینم کرد. +اخ چه کونی داری امید -رو تخت اسمم موناست عزیزم +جووون مونا کونتم دارم پاره میکنم -محکمتر بکن منو +پارت میکنم جنده یکم که ادامه دادم بهم گفت آبش داره میاد +آبم داره میاد مونا -همش برای منه یه قطرشم نباید هدر بره +کجا بریزم آبمو -بریز رو دهنم صورتم رو سینه م همشو میخوام +پاشو پاشو از رو کیرش بلند شدم و کیرشو کردم تو دهنم. شده بودم یه جنده تمام عیار و اختیارم دست خودم نبود. کیر عماد تو حلقم بود با یه آه کل دهنم پر شد. احساس کردم دارم با نی شیر موز میخوردم انقدر که آبش زیاد و پر شدت بود! +کمرتو خالی کردم عماد جون -تو خیلی خوبی پسر…خیلی خوبی یه نگاه به ساعت کردم و دیدم تقریبا یک ساعت و نیم مشغول بودیم! یه بوس به سر کیرش زدم و به زحمت بلند شدم.اونجا بود که فهمیدم چه کونی ازم کرده. جلوی آینه قمبل مردم و دیدم سوراخم اندازه سکه باز مونده. به زحمت راه میرفتم و پاهام شل بودن.عماد تا این حالتمو دید خندش گرفت و گفت میبینم که خوش گذشته بهت. هیچی نگفتم و فقط لبخند زدم. آروم از اتاق رفتم بیرون و خودمو رسوندم دستشویی. صورتمو تمیز کردم و زل زدم به خودم. حس عجیبی داشتم هم پشیمون بودم هم داغ. تر تمیز کردم خودمو و رفتم تو اتاقمون. عرفان هنوز خواب بود. صبحش رفتار من و عماد کاملا معمولی بود ولی عماد تو خلوت که منو میدید یه اسپنک آروم بهم میزد. بعد این همه مدت من هنوز با عرفانم و هر وقت نیاز پیدا میکنم به عماد زنگ میزنم تا کونمو حال بیاره نوشته: مونا نویی
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18