فیلم های بدن نمایی و خودارضایی زنان و دختران ایرانی
توسط
mohsen
در فیلم های بدن نمایی و خودارضایی ایرانی
-
آخرین مطالب ارسال شده در انجمن
-
توسط poria · ارسال شده در
شروع رابطهی من و سمیه خواهرزنم سلام و عرض ادب به همه دوستان سایت کونباز امیدوارم حال دلتون خوب باشه.از اول بگم که داستانم طولانی هست و اون عزیزانی که اینجور داستان ها رو دوست ندارن نخونن. میخوام خاطره شروع رابطه دوستی و اولین سکس با خواهر زنم رو که مربوط به حدودا ده سال پیش میشه رو بنویسم و سعی میکنم بدون غلط املایی و همه چیز رو همونجوری که بوده بازگو کنم, امیدوارم که از خوندنش لذت ببرید. من اسمم سعید هست با قد ۱۸۸ و وزن نزدیک به ۱۰۰ کیلو کلا استخوان بندی درشتی دارم. الان ۴۰ سال دارم و ۱۷ سال پیش ازدواج کردم و ی پسر و ی دختر دارم . تو ی یکی از شهرهای نسبتا کوچیک غرب کشور زندگی میکنم.در حال حاضر وضع زندگی نسبتا خوبی دارم و توی شهر خودم مغازه دارم. دوتا خواهر زن دارم که یکیشون سمیه و دوسال از من بزرگتر هست که الان توی شهر خودشون که نیم ساعتی با خونه ما فاصله داره زندگی میکنه و اون یکی از من کوچکتره و تهران زندگی میکنه و ارتباط خانوادگی نزدیکی با هم نداریم. اینا رو گفتم برای این بود که شاید بخوام خاطره های بعدی هم بنویسم. ده سال پیش من تو شرکت نصر(در زمینه راه و ساختمان) در یکی از شهر های جنوبی کشور کار میکردم . ی روز یادمه اوایل زمستان بود و سر کار بودم که سمیه بهم زنگ زد و بعد از احوالپرسی گفت که میخواد تو شهر خودشون مغازه بزنه و از من مشورت میخواست که من تو حرفاش حس کردم که توقع کمک مالی از من داره . سمیه قبلا خونشون تهران بود و ی سالی میشد که به شهر خودشون برگشته بودن شوهر سمیه در زمینه ساخت مبلمان کار میکرد ولی چند سالی بود وضع مطلوبی نداشتن و بلاخره مجبور شدن به شهر خودشون برگردن که بعد معلوم شد از بی عرضگی شوهرش بوده. رابطه من با سمیه وقتی خونشون تهران بود نزدیک نبود و کلا یبار خونشون رفته بودم ولی از وقتی به شهر خودشون اومدن رفت و آمد ما زیاد شد و باعث نزدیک شدن رابطه نزدیکتر منو سمیه شد. اون روز صحبت تلفنی ما تموم شد و چند روز سر موضوع مغازه به من زنگ میزد و حرف میزدیم چند باری هم چون من سرکار بودم از طریق پیامک باهاش حرف میزدم که ی روز گفت از طریق تلگرام پیام بده که من اون موقع نمیدونستم تلگرام چیه و از طریق سمیه آشنا شدم البته فکر کنم مدت زیادی از اومدن تلگرام نگذشته بود . چتکردن های ما توی تلگرام شروع ی رابطه بین من و سمیه شد آنقدر ادامه پیدا کرد که ی جورایی هر دو به هم حس جدیدی داشتیم ولی اون رو نمیکرد و مواقعی که من به مرخصی میومدم سعی میکرد پیام نده یا زنگنزنه ولی بعد از اینکه میدونست میخوام بهمحل کارم برگردم شروع میکرد. رابطه ما همینجوری چند ماهی ادامه داشت و توی آخرای فروردین سال بعد بود که سمیه مغازه شو باز کرد و منم اونقدری که توانم بود کمکش کردم .تو اون زمان منم توی شهر خودمون مشغول ساختن ی ساختمون ویلایی دو طبقه بودم . ی روز که مرخصی بودم رفتم سر ساختمون بهش زنگ زدم و هر جور بود بهش فهموندم که میخوام با هم سکس کنیم البته توی چت از این شوخی ها با هم میکردم ولی واقعا به سکس با هم فکر نکرده بودیم. با هم حرف زدیم و ی روزی رو مشخص کردیم که همدیگرو ببینیم و در موردش حرف بزنیم خلاصه اون روز رسید و خانومم و بچه ها رو گذاشتم خونه پدر خانومم و بیرون رفتم به سمیه زنگ زدم که مغازه بود. نزدیک ساعت ۱۰ صبح بود میدونستم شوهرش سر کار هست و پسرش هم مدرسه رفته اصرار کرد که بیا مغازه حرف بزنیم که من قبول نکردم و ازش خواستم بره خونه خودشون که منم بیام اونجا با هم حرف بزنیم. میدونستم اگه تنها باشیم حتما سکس میکنیم و منم فرصت نداشتم باید چند روز دیگه به محل کارم برمیگشتم. ی ده دقیقه ای تو شهر چرخیدم بعدش ماشین رو جلو درب خونه پدر خانومم گذاشتم و پیاده به سمت خونه سمیه رفتم فاصله زیادی نداشتن در حد چند کوچه ,رسیدم سر کوچه بهش زنگ زدم گفت بیا در رو باز میزارم ی خونه سه طبقه بود که سمیه واحد همکف بودن و درب ورودی از بقیه طبقات جدا بود وارد راهرو خونه شدم استرس زیادی داشتم که همراه با شهوت حال عجیبی بهم دست داده بود همون لحظه سمیه از توی خونه وارد راهرو شد تا چشمم بهش خورد احساس کردم کیرم داره تکون میخوره. سر تا پاش رو برانداز کردم قدش نزدیک ۱۷۰ سانت ، که چند سانتی از خانوم خودم کوتاهتر بود اندام کشیده ای که نه چاق بود نه لاغر ولی اگه بدنش پرتر بود خوشگلتر به نظر میرسید سینه هاش زیاد بزرگ نبود به نظرم سایز ۷۵ که به اندامش میومد. اولین بار بود اینجوری میدیدمش ی تیشرت یقه باز قرمز رنگ تنش بود که خط وسط سینه هاش معلوم بود با ی شلوار مشکی تنگ که برجستگی های اندامش رو نشون میداد پوست روشنی داشت که بدنش از صورتش روشنتر بود موهای نسبتا بلند که انتهاشون به قهوه ای سوخته میخورد و بقیه مشکی بود که معلوم بود خیلی وقته موهاشو رنگ نکرده بود. چند لحظه ای همدیگرو نگاه کردیم و بهم لبخند زدیم بهش نزدیک شدم و باهاش دست دادم و احوالپرسی کردیم بهم اشاره کرد که بریم داخل خونه قبل از اینکه وارد بشیم دستشو گرفتم و به سمت خودم کشیدمش بغلش کردم و بسمت دیوار راهرو بردمش پشتش رو به دیوار زدم و چسبیدم بهش و تو چشاش نگاه کردم ترس و استرس رو میشد توی چشماش دید منم استرس داشتم ولی شهوتم داشت غلبه میکرد. قبل از اینکه بزارم حرفی بزنم لبامو روی لباش گذاشتم و شروع به خوردن لباش کردم چند لحظه اول سعی داشت خودش رو آزاد کنه ولی فهمید که چاره ای نداره با هم همراهی کرد هر چند معلوم بود زیاد به لب گرفتن طولانی تمایل نداره برعکس من که با لب گرفتن شهوتم چند برابر میشه دست راستم رو پشت گردنش گذاشتم و دست چپم رو به سمت سینه هاش بردم و شروع به مالیدن از روی لباس کردم که باعث شد ،خودش رو تکون بده و باهام همراهی کنه فهمیدم روی سینه هاش خیلی حساسه و بیشتر از لباش تحریک میشه،یکی دو دقیقه ای ادامه دادیم دستم رو به سمت کصش بردم و از روی شلوار شروع به مالیدن کردم بر عکس اندامش کصش تپل بود ،چند باری کصش رو چنگزدم و توی دست گرفتم و فشار دادم که باعث شد احساس درد کنه لباش رو از لبام جدا کرد و با دست راستش دستم رو از روی کصش آزاد کرد،من هم دستش رو گرفتم و روی کیرم که دیگه حسابی راست شده بود گذاشتم با لمس کردن کیرم متوجه بزرگ بودنش شد . گفت: لعنت بهت این چیه سپیده(اسم خانوم من) چطوری اینو تحمل میکنه،نقطه عطف کیرم من کلفت بودنش هست با وجود اینکه ۱۶، ۱۷سانتی طول داره ولی کلفتیش بیشتر به چشم میاد که نظر هر بیننده ای رو به خودش جلب میکنه. از همدیگر جدا شدیم و وارد خونه شدیم اون جلو تر از من رفت پس از ورود متوجه تشکی که وسط هال پهن کرده بود شدم خنده ای کردم و گفتم این چیه که گفت مرض بیشعور من که میدونستم برا چی میای گفتم حالا چرا اینجا بریم تو اتاق روی تخت که گفت نه اونجا نمیتونم درکش میکردم سخت بود براش اولین سکس با ی مرد دیگه رو روی تختی که با شوهرش میخوابه انجام بده. رفت سمت آشپزخانه که مثلا خودش رو مشغول کاری کنه من هم دنبالش رفتم و از پشت بغلش کردم و شروع کردم خوردن گردن و لاله ی گوشش و همزمان با دست سینه هاش رو میمالیدم تحریک شدنش باعث میشد که باسنش رو به سمت عقب بیاره و تماس بیشتری با کیرم داشته باشه. کیرم توی شلوار دیگه داشت اذیت میشد ازش جدا شم و شلوارم رو در آوردم برگشت سمتم و اشاره کرد لباست هم در بیار ،چشمش به کیرم که داشت شورتم رو جر میداد افتاد و گفت ازت بدم میاد که تیکه کلامش بود ، لباسم رو در آوردم و بهش نزدیک شدم چند ثانیه ازش لب گرفتم و تیشرت رو از تنش درآوردم،سینه های گردش توی سوتین توری کرمی رنگی که تنش بود خودنمایی میکرد دست بردم پشتش سوتینشو باز کردم میخواست نشون بده که خجالت میکشه به سمت هال رفت و دست رو گرفتم بردمش روی مبل راحتی نشوندمش شروع کردم خوردن سینه هاش که ی خورده زیادی غر میزد که کم بخور سینه هام بزرگ و افتاده میشن و از این حرفا که من گوشم بدهکار نبود. سرم رو برد بالا و شروع کرد لبامو خوردن تا قبل از این فقط من میخوردم اون همراهی میکرد شهوتش بیشتر شده بود دستم رو گذاشتم روی کصش که از روی شلوار خیس بودنش کصش رو حس میکردم همزمان که لب میگرفتیم دستم رو توی شلوارش کردم و کصش رو آروم مالش میدادم اه و ناله و تکون هایی که به خودش میداد خیلی خوب بود اونم دستش رو توی شورتم کرد آروم کیرم رو میمالید یکی دو دقیقه ای ادامه دادیم بلند شدم شورتم رو در آوردم کیرمو که دید آهی کشید و گفت باور کن این تو کصم نمیره، منم گفتم این کص گوشتی تو بیشتر از اینا هم جا داره که اونم باز گفت ازت بدم میاد. با اشاره بهش گفتم که کیرم رو بخوره سرش رو جلو آورد و لباشو روی کیرم گذاشت چند باری سر کیرم میک زد و توی دهنش کرد مایع روشنی که از کیرم میومد توی دهنش رفت ،لباشو از رو کیرم برداشت و با دست پاکشون کرد با لحنی که انگار بدش اومده گفت بسه دیگه نمیخورم، دستمال کاغذی رو از روی میز آوردم و سر کیرم رو پاک کردم و اومدم سمتش که گفت بیشعور این چیه پر دهنم کردی،بلند شد و رفت رو تشک وسط هال دراز کشید و شلوارش رو درآورد، رفتم وسط پاهاش نشستم هنوز شورتش پاش بود،ی شورت نخی گلدار نارنجی رنگ پاش بود. دست بردم شورتش رو کشیدم پایین که دستش رو روی کصش گذاشت که مثلا من نبینم دستش رو برداشتم میخواستم کصش رو بخورم که دستش رو گذاشت روش و گفت نه نمیخواد فهمیدم که بخورم ارضا میشه،پاهاشو از هم کامل باز کردم و روش دراز کشیدم و شروع به خوردن لباش کردم. با دستش کیرم رو گرفته بود و سرش رو روی کصش میمالید چندباری خواست که سر کیرم رو وارد کصش کنه که من عقب میکشیدم میخواستم بیش از حد تحریکش کنم یکی دو دقیقه ای تحمل کرد بعدش لباش رو ازم جدا کرد و گفت بسه چقدر لب میگیری بکن تو کشتیم منم گفتم خواستم خوب آماده بشی ،سر کیرم رو تنظیم کردم روی سوراخ کصش و آروم فشار دادم سر کیرم که وارد کصش شد متوجه تنگ بودن کصش شدم با وجود اینکه خیلی خیس بود ولی باید فشار بیشتری میدادم که تو میرفت چند باری اروم عقب و جلو کردم. تا کیرم کامل توی کصش رفت آروم آروم با عقب وجلو کردن همه کیرم رو داخل کصش میکردم که باعث میشد خودش رو عقب بکشه و با صدای آرومی اه و ناله میکرد سرعت تلمبه زدن رو بیشتر کردم و گاهی کامل توش نگه میداشتم همزمان چند باری ازش لب گرفتم که سرش رو عقب میکشید و منم سینه هاش رو میخوردم صدای ناله هاش بیشتر شد بود چند باری هم توی حرفاش میگفت خوشبحال سپیده (خانومم) ،منم گفتم مهدی (شوهرش) اینجوری نمیکنه،میگفت مرض بیشعور پررو نشو. ده دقیقه ای به صورت ناپیوسته تلمبه زدم که ناله هاش بیشتر شد و میگفت تند بزن خودش رو سفت میکرد دستاش رو پشتم حلقه کرده بود میدونستم میخواد ارضا بشه کامل در اختیارش گرفته بودم و محکم تلمبه میزدم پاهاش رو جمع کرد که باعث میشد سخت تر تلمبه بزنم چند تا اه بلند کشید و داغی تو کصش بیشتر شد و بعدش بدنش رو شل کرد چند باری پاهاش رو باز و بسته کرد منم نزدیک ارضا شدنم بود که با سفت کردن بدنش باعث شد زودتر ارضا بشم چند لحظه بعد منم ارضا شدم و کل آبمو توی کصش خالی کردم و روش افتادم ولی وانمود نکردم که ارضا شدم خواستم فکر کنه بخاطر اون نگه داشتم. تو صورتش نگاه کردم خنده و لذت توی صورتش موج میزد معلوم بود کامل راضی هست چند کلمه ای با هم حرف زدیم معلوم شد متوجه ارضا شدن من نشده اینقدر درگیر لذت خودش بوده منتظر بود که تلمبه بزنم که گفتم خیلی آب داشتی کصت پر آب شده خنده شیطنت آمیزی کرد و گفت پاکش کن کیرم هنوز توی کصش بود بیرون کشیدم و با شورتش که نزدیکمون بود کیرم و کصش رو پاک کردم. دوباره افتادم روش و یکم لب گرفتم که همراهی میکرد کیرم رو روی کصش تنظیم کردم و فرستادم تو و شروع کردم به تلمبه زدن میدونستم حالا حالا ها ارضا نمیشم. با سرعت بیشتر و عمیق تر تلمبه میزدم چهار پنج دقیقه ای گذشت گفت پاهام خسته شدن ی جور دیگه بکن گفتم حالت چهار دست و پا وایسا تو این حالت زودتر آبم میومد چند دقیقه ای همین حالت تلمبه زدم و گاهی اون عقب و جلو میکرد. بعدش بهش گفتم دوباره به پشت بخوابه و رفتم رو و کیرم رو داخل کصش کردم و کامل روش افتادم کامل تو بغلش گرفتم و محکم و عمیق تلمبه میزدم تمرکزم رو گذاشته بودم روی ارضا شدن داشت زیرم جر میخورد و گاهی غر میزد ولی گوشم بدهکار نبود نزدیک ارضا شدنم بود که شروع کردم لب گرفتن ازش و محکم تلمبه میزدم ضربه هایی که بهش میزدم بدنش کامل تکون میخورد چند تا عمیق زدم و نگه داشتم و با صدای اه و ناله دوتامون ارضا شدم و آبمو تو کصش خالی کردم یکی دو دقیقه همون حالت نگه داشتم که گفت پاشو خسته شدم از روش بلند شدم و کیرم رو از توی کصش بیرون کشیدم کمی از آبم بیرون اومد چند باری دمکصش مالیدم،که گفت اندازه یک ماه ازم کار کشیدی سپیده چطوری تحمل میکنه تو چرا اینقدر دیر شدی اون موقع بهش گفتم که دوبار ارضا شدم که گفت تو دیگه کی هستی و بلند شد و رفت سمت حموم و در رو هم بست. منم بلند شدم و خودم رو شستم و لباس پوشیدم و با هم از خونه اومدیم بیرون و این شد اولین سکس منو سمیه و ی رابطه ادامه دار. میدونم خیلی طولانی شد ولی اگه لذت بردید سکس بعدی که توی خونه ما بود رو بعدا مینویسم . با آرزوی لذت بردن همتون از رابطه هاتون. نوشته: سعید -
توسط poria · ارسال شده در
باباجی پدر شوهرم (پایانی) اون روز تا آخر شب فکر کنم چهار بار دیگه کردیم و هر بار هم آبش رو میریخت توی کصم و دوق میکردم از اینکه کصم پر از آب شده و کسی داشت منو میکرد که با تمام وجود منو تمنا میکرد و تمام بدنم رو لیس میزد و به کصم که میرسید اینقدر لیس میزد تا من ارضا میشدم و تمام بدنم به رعشه می افتاد،چیزی که توی اون زندگی کذایی تجربه نکردم!!! پدرشوهرم الان حکم ناجی من رو داشت و دیگه از لحاظ جنسی و شهوت در عذاب نبودم. دیگه از اون روز غذاهای مقوی براش درست میکردم و قرص های تقویتی براش گرفتم و بهش میدادم و با هم میرفتیم قدم میزدیم و پارک و پاساژ و خرید و اینا… و میومدیم خونه مستقیم میرفتیم توی حمام و اونجا یه دل سیر سکس میکردیم و اگر هم احمدرضا سر میرسید فکر میکرد باباش رو بردم حمام که اصولا هم سر نمیرسید! و تقریبا نبود و وقتایی هم که بود نعشه بود و یا خمار بود و خواب بود… یا گرسنه بود غذا میخواست و یا بخاطر یبوست ساعت ها توی توالت می نشست ازینرو حضور خاصی نداشت… من هم اون تایم ها پدرشوهرم رو تقویت می کردم تا جون داشته باشه بتونه حال متو جا بیاره. یکبار هم احمدرضا اومد گفت بریم روستا شون برای آخر هفته و سه تایی راه افتادیم و رفتیم و تا رسیدیم رفت پیش دوستای شیره ای خودش و گفت زنگ هم به من نزنید، فهمیدم نقشه داشته که تو دهاتشون برنامه شیره کشی دارن و بهتر ما😏 منم الکی یکم گریه زاری کردم که باباجی بیاد دلداریم بده و به این بهونه بچسبم بهش باباجی اومد بغلم کرد و گفت ناراحت نشو عزیزکم، من پیشت میمونم، رفتیم زیر پتو و کلی نوازشم کرد و دستش رسید به کصم دیگه داغ کردم و احساس کردم آب از کصم داره میریزه و مثل مار بهم میپیچیدیم. و خوابید زمین و گفت بیا بشین روی صورتم، وای داشتم رسما دیوونه میشدم دیگه، بارها ارضا شدم تا باز احساس کردم داره جیشم میگیره و بلند شدم و دیگه افتادم کف اتاق، دیگه وقتش بود اون بیاد روم و تا تونستم کیرش رو خوردم و بعد گذاشت توی کصم و فقط یه مدل منو به معنای واقعی کرد و همزمان هم سینه هام رو میخورد،زیر بغلم رو لیس میزد، گردنم رو و کیرشو میکشید بیرون و کصم رو به معنای واقعی ساکشن میکردو دوباره توش میکرد و مثب یه شیر نر تو کصم تلمبه میزد. آبش این بار که اوم انگار تا اعماق وجودم رفت و حس کردم انگار وارد روحم شد. خودمم همزمان ارضا شدم و چنان بغلش کردم که باز اشک شوق میریختم از حال خوبم… بغلش کرده بودم و ازش جدا نمیشدم تا پاشیدیم و خودمون رو مرتب کردیم و یه چیزی خوردیم و رفتیم توی روستا چرخیریم و باغ رفتیم و اونجا هم یه جای خلوت و با صفا گیر آوردیم و زیر درخت سیب نشستیم که یه جوی آب هم کنارش بود و پرنده هم پر نمیزد و باباجی دوباره دلش خواست انگار و دامنم رو داد بالا و منم شورت نمیپوشم رفت سراغ کصم و اینقدر کصم رو لیسید که دیگه مست شدمو منم یه کم کیرش رو خوردم و راستش کردم و جوری مشخص نباشه دامنم رو دورم انداختم و نشستم روی کیرش و از روبرو بغلش،کرده بودم و بالا پایین شدم تا ارضا شدیم باز و تمام کصم مملو بود از آب باباجی و من داشتم بهترین حس رو تجربه میکردم،مثل تازه عروس و داماد ها که دایم در حال کردن هستند ما هم دائم در حال سکس بودیم، درحالیکه من با شوهر خودم همچین حسی رو نداشتم و اون بخاطر خودارضایی و اعتیاد دیگه اونجور که باید بود نمیشد و نمیتونست بکنه منو. توی اون مدت که روستا بودیم بارها منو باباجی سکس های آتشین و خوبی داشتیم و احمدرضا از پیش دوستاش که میومد مثل جنازه میوفتاد و میخوابید و اگه پیش میومد دوتا تلمبه به کس منم میزد و ابش میومد یا نمیومد خوابش میبرد روم😐 منم پا میشدم میرفتم پیش باباش و تا صبح بهش کس میدادم و فقط تایمی که پریود بودم کس نمیدادم به باباجی، یعنی خودم دوست داشتم که منو بکنه ولی بابا میگفت خوب نیست الان بکنمت، خراب میشه اون نانازت. خلاصه ما از روستا برگشتیم و حال و احوالم یه جوری بود و فشارم نامیزون میشد و احساس غش و ضعف و اینا که با باباجی رفتیم دکتر و خانم دکتر گفت شما بارداری فکر کنم، آزمایش بده ببینم. چک کردیم و بله، من باردار بودم. هم خوشحال بودم هم شوکه شده بودم!!! نقشه ریختم چجوری برای احمدرضا جلسه توجیهی بزارم و اینا، که شب واقعا باز حالم بد شد و چپ شدم و گفتم امروزم با بابات رفتم سرم زدم واین حرفا و گفتم بیا منو ببر بیمارستانی درمانگاهی چیزی گفت حال ندارم منم جیغ و هوار و ننه من غریبم بازی درآوردم و رفتیم و همون سناریو اجرا شد و دکتر بهش گفت خانمت بارداره و کلی شوق و ذوق داشت و خوشحال و خندون اومد و منو بغل کرد و باباش رو بغل کرد و من داشتم سکته میکردم… اومدیم خونه و گفت یعنی کی حامله شدی، گفتم رفته بودیم روستا اومدی شب از پیش دوستات، نمیدونم مست بودی یا نعشه، همون شب کلی کردی و ریختی توش دیگه، حتما همون موقع شده… گفت آره، آره من نذر هم کرده بودم، نذر امامزاده عین علی زین علی و چندتا دیگه نذر راهپیمایی اربعین کردم که برم نذر کوفت و زهرمار… من داشتم می ترکیدم از خنده، و خودمو کنترل میکردم و گفتم عزیزم حاجتت رو داد اون عین علی و زین علی😂😂 دیگه گفت من میخوام شیره و تریاک رو ترک کنم و دیگه مصرف نکنم و برم کمپ و این حرفا… و کلی دیگه بهم می رسید و گفتم من که تنهام و کسی رو ندارم، نمیذارم بابات از اینجا بره و نگه میدارمش اینجا پیش خودم… احمد رضا رفت کمپ و من و باباجی دیگه کون برهنه تو خونه راه می رفتیم و عاشقانه با هم شب و روز میکردیم و همچنان به سکس ادمه میدادیم و حتی یه مدت که باباجی کیرش خوب سفت نمیشد بردمش دکتر اورولوژی و یه قرص داد بهش بنام ویزارسین که دیگه محشر شده بود و مثل اسب منو میکرد و همچنان آبش رو توی کس خالی میکرد و بعد از مدتی احمدرضا برگشت و خوب شده بود تا حدودی، و دکترم هم گفت دیگه سکس واژینال نکن و نمیتونستم چون خیلی بزرگ شده بود شکمم، و دوران بارداری رو طی میکردم تا تموم بشه و در انتها برای شوهرم یک برادر بدنیا آوردم دقیقا شبیه خودش👶 مو نمیزد با احمدرضا👌🏼 اگه استقبال کنید بازم براتون تعریف میکنم❤️ نوشته: کص طلا -
توسط poria · ارسال شده در
حموم با خواهر این این داستان نیست یک خاطره هست حالا هرکی میخواد باور کنه میخواد باور نکنه اسم ها مستعاره من ناصر ۱۹ ساله از مشهد قد۱۷۵ وزن ۹۰ خوب از خواهرم بگم اسم طاهره سن ۲۷ ساله وزنش هم تقریبا ۹۵ ولی خوش قد و هیکل سفید و ترتمیز ما یک خانواده یه پنج نفره هستیم پدرم که ۱۰ سال پیش فوت کرده بر اثر تصادف دو تا خواهر و ۴تا برادر با مادرمان. خواهر بزرگ ترم فریده ۳۵سالشه و متاهل این خواهرم که که داستان در مورد ما دوتا هست متاهله و یک بچه ۴ساله داره تقریبا یه ۲۰ روزی میشد که امده بودن به خونه ما البته جا نمونه اون خونش خوده مشهده اومده بودن خونمون بعد خوانواده همه رفته بودن عروسی منو طاهره تنها مونده بودیم پسرش هم خواب بود داشتیم تلویزیون میدیدیم که پیش من دراز کشیده بود بعد من پیشش دراز کشیده بودم دوتامون غرق فیلم دیدن بودیم که وسطای فیلم بود که بهم گفت ناصر یه چیزی میخوام میری از مغازه میگیری برام منم گفتم خدایا این چی میخاد فک میکردم میگه چیپسی پفکی ولی گفتم چی میخوای گفت دوتا ژیلت برام میگیری؟ یه لحظه جا خوردم همینجوری ماتو مبهوت مونده بودم بعد گفتم که بعد فیلم میرم میگیرم که یهوگفت نه پاشو برو بگیر میخوام برم دوش تا مامان اینا نیومدن بعد گفتم پس فیلمو قطع کن حالا یا فردا یا پس فردا با هم میبینیم گفت باشه پس بلند شدم رفتم مغازه ژیلتو گرفتم دیدم که لباساشو برداشت رفت سمت حموم بعد ژیلتو که بهش دادم بهم گفت که داداش صدات کنم میای پشتمو لیف بکشی گفتم باشه اقا رفتم یه ۵ دقیقه ای نشستم بعدصدام کرد گفت که بیا پاچه هامو دادم بالا رفتم با شورت قرمز خال خالی پوشیده بود ولی سوتین نپوشیده بودلیفو گرفتم ازش سر پا واستاده بود میخواستم پشتشو لیف بکشم راست واستاده بود اونجوری سخت بود پشتشو لیف بکشم بهش گفتم دوتا دستاتو تکیه بده به دیوار اون جوری که گفتم واستاد اون مدلی که واستاد کیرم راست شد بایه دستم لیف میکشیدم یه یک دقیقه ای که داشتم لیف میکشیدم کیرم راست شده بود یک لحظه خودمو بهش چسبوندم دیدم حرف نزد دوباره بعد چند لحظه خودمو بهش چسبوندم ولی دیرتر جدا شدم یه ۱۰ ثانیه ای میشد بعد با خودم فک کردم گفتم حتما دلش میخواد حرف نمیزنه بعد چند دقیقه پشتشو که شستم بهش گفتم میخوای کل بدنتو بشورم یه لحظه برگشت همون جوری که واستاده بود یه نگاه کرد یه لبخند ریز هم زد با سر اشاره کرد که کل بدنشو بشورم همونجوری واستاده بود نشستم پشتش بهش گفتم شرتتو در بیارم گفت اگه مزاحمه که در بیار شرتو که از پاش در اوردم بهشت اومد جلو چشام یک کون بزرگ سفید بعد دوتا قمبل هاشو دست کشیدم روش دوتا شو که از هم باز کردم خودشو راست کرد گفت که چه غلطی میکنی بعد گفتم هیچی میخوام بشورم بعد گفت از همونجا میخوای شروع کنی گفتم چه فرقی میکنه لیفو کشدم بین کونشو شستم بعد گفتم رو تو اینور کن تا جلو پاتو هم بشورم برگشت واویلااا چی میدیدم یه کس تروتمیز تازه موهاشو زده بود دستمو کشیدم روش یه آهی از ته دل کشید فهمیدم که بله خانم حشری تر از منه همونجا کسشو خوردم یه ۵ دقیقه یه بار ارضا شد منم کیرمو در اوردم میخواست ساک بزنه از شانس بده من بچش بیدار شد از خواب خودشو همونجوری شست سریع رفت بیرون حالا من موندم با یه کیر شق رفتم بیرون بعد ۱۰ دقیقه پسرشو خوابوند اومد و یه دل سیراز کوص کون کردمش اونجا هم دو بار آبش اومد منم ابمو ریختم داخل کونش این بود خاطره ما نوشته: ناصر -
توسط behrooz · ارسال شده در
عکسهای سکسی و لخت داف خوش چهره ایرانی 5/5 برای تماشای تصاویر مخفی در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید. -
توسط behrooz · ارسال شده در
عکسهای سکسی و لخت داف خوش چهره ایرانی 4/5 برای تماشای تصاویر مخفی در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
-
ارسالهای توصیه شده