رفتن به مطلب

داستان سکسی خواهرم عاشقم شد


kale kiri

ارسال‌های توصیه شده


می‌خواست خودکشی کنه اما عاشقم شد
 

سلام به دوستان کونباز و حشری خودم میدونم که برای جق زدن داستان میخونید پس چون داستانم حشری کننده و جذاب باشه مجبورم حاشیه هاش کم کنم حاشیه ها کم بشه میاید میگید دروغه و فحش میدید اگرم حاشیه ها بگم 4 قسمت میشه که فقط قسمت آخرش جذابه بقیش به درد نخوره پس حاشیه ها به اندازه میگم :
خاطره برمیگرده به زمانی که نازنین تنها خواهرم 17 سالش بود داداش کوچیکم سپهر 14 سالش بود و من 19 سالم بود از زمانی که نازنین 15سالش بود خاله نرگسم که آرش تنها پسرش بود بهش می گفت عروس قشنگم واسه همین آرش و نازنین همیشه با هم بودن چند بار هم میرفتن توی انبار که فکر می کردم آرش میبرتش تا براش بخوره میگم که چون میدونستیم ماله هم هستن سخت نمی گرفتیم اما یه بار که رفتم پشت در انبار شنیدم نازی میگفت کیرت بمال به کوسم جوووون آری بمال جووووووون بمال لنتی دخترا بیشتر از پسرا عشق و حال میکنن با یه عروس قشنگم برای پسره لخت شد به آرش هم حسودیم میشد البته اون ازم بزرگتر بود ولی من هنوز کوس ندیده بودم اون کیرش به کوس میمالید گفتم اینها ماله همن بذار عشق و حال کنن نوش جون جفتشون نازی دیپلم گرفت به بهانه کلاس کنکور بعضی روزا میرفت خونه خاله چون خاله نرگس میومد خونه ما آرش تنها بود میرفت اونجا از همه چیزش اطلاع داشتم اما میگم که میگفتم حالا هر کاریم بکنن نازی ماله آرشه پس بذار با هم عشق و حال کنن واسه همین دو سال پشت کنکور موند آخرشم به زور مامایی قبول شد دو سال اول دانشگاه هم خوند که خاله نرگس به بهانه سر زدن به مادرشوهر پیرش توی یکی از روستاهای شیراز یه ماهی نبودن بعدش فهمیدیم هر چی داشتن و نداشتن فروختن و رفتن کانادا هیچ کس هم ازشون خبر نداره واقعا دیدم که نازی نابود شد میگفت خیلی آرش پست و نامرده فقط ازم سو استفاده کرد دانشگاه ول کرد فقط خونه مونده بود گریه می کرد حدس میزدم چی شده اما خب کاری از دستم برنمیومد تا مدتها افسرده گوشه خونه افتاده بود ارشد که قبول شدم گفتم بذار یه جشنی بگیریم تا حال و هوای همه عوض بشه مامان خرید بود سپهر تلویزیون میدید رفتم توی اتاقش گفتم بیا می خوایم جشن بگیریم فراموش کن گفت اتفاقی برام افتاده نمی تونم فراموش کنم کنارش دراز کشیدم بوسیدمش گفتم هر اتفاقی افتاده فدای سرت گور پدرشون همین جور که حرف میزدم با دستم صورتش نوازش می کردم گفتم ببین انقدر گریه کردی همه لپ هات آب شده کلا آب رفتی نگاه کن پوست استخون شدی شکمش نوازش می کردم روناش تا زانو گفتم نگاه کن نگاه کن همش شده پوست و استخون و می بوسیدمش دستم روی نافش میذاشتم و میرفتم تا نزدیک کوسش و دوباره میومدم سمت نافش بهم گفت سینا خیلی عوضی هستی خیلیا گفتم چرا؟گفت خودت خوب میدونی ببین داری می خندی ؟ گفتم باشه من عوضی پاشو بیا جشن بگیریم گفت برو الان میام جشن گرفتیم اما خب حالش خوب نبود دیگه از اون روز نوازش و بوسیدن شده بود سلاح من برای راضی کردنش هر جا نمیومد من با نوازش و بوس راضیش می کردم بیاد و میومد تا اینکه جشن تولد بابا بزرگم بود و کل فامیل اومده بودن من و سپهر و مامانم از صبح زود رفتیم برای کمک که ساعت 10 بود مامانم گفت بذار برم این دختر سلیته بیارم همه سراغش می گیرن گفتم من میرم میارمش تا ظهر نشده آوردمش اومدم خونه دیدم روی تختشه گفت سینا من نمیام روتختی از روش کشیدم دراز کشیدم کنارش گریه کرد گفت سینا نمی خوام بیام بوسیدمش اشکاشو پاک کردم گفتم به خدا زشته همه سراغت می گیرن دستم گذاشتم روی شکمش و نوازش شروع کردم شکمش رونهاش گفت به خدا حوصله ندارم سینا نمی خوام بیام از نافش تا بالای کوسش نوازش میکردم گفتم میای میای نازی جون آروم دستم گذاشتم روی کوسش گفت نه نه سینا نه نه تو رو خدا نه گفتم میای ؟میای ؟گفت نه نه دستم گرفته بود گفت نه سینا نه دستش کنار زدم کوسش میمالیدم گفتم بگو میام بگو میام میگفت نه نمیام نمیام منم کوسش میمالیدم دیگه چیزی نمی گفت فقط گاهی آروم میگفت سینا سینا کم کم دیدم من دستم برمیدارم اون کوسش میاره بالا دستم برمیداشتم کوسش میاورد بالا تا براش بمالم شلوارش کشیدم پایین شورت نپوشیده بود گفتم وای چه کوس قشنگیه کوس شبیه جهان کوچیک میمونه که تقسیم بر دو شده آسیا و امریکا بوسیدمش که یهو زنگ خونه زدن گفتم فکر کنم مامان باشه اومده دنبال ما تو رو خدا بیا دفعه بعد برات می خورمش قول میدم گفت باشه درستم حدس زده بودم مامانم بود گفت چی شد؟گفتم داره لباس می پوشه بیاد و با هم سه تایی رفتیم خونه بابا بزرگم بعدش دیگه موردی نبود که بخوام به قولم عمل کنم تا اینکه دایی هام می خواستن برن کوهرنگ که نازی گفت نمیام مامانم گفت باهاش حرف بزن تا بیاد زشته رفتم توی اتاقش گفت هیچی نگو سینا تو بهم یه قولی دادی یادته ؟ فهمیدم چی میگه به مامان گفتم خب حق داره نیاد زن دایی کلی تیکه بهش میندازه تازه حالشم بدتر میکنه هر چی مامانم گفت من حرفا و تیکه های زن دایی بهانه کردم تا قبول کرد نیاد گفتم من خودم هم دوست ندارم بیام شما برید گفت ما هم نمیریم که داییم زنگ زد باهاش حرف زد آخرش قبول کرد که خودش و سپهر برن قرار بود 8 صبح برن شبش نازی رفت حمام منم آخر شب رفتم صبح که شد تا داییم اومد دنبال مامانم و سپهر دیگه 10 صبح بود تا دم در بدرقشون کردم تا رفتن برگشتم داخل رفتم توی اتاق نازی دیدم روتختی کشیده روش گفت رفتن ؟گفتم آره گفت چه بهتر بیا جلوتر بیا جلوتر کنار تختش ایستاده بودم گفت روتختی بزن کنار زدم کنار دیدم لخته لخته مات و مبهوت نگاهش می کردم آروم رفتم روی تخت اون خودش کشید بالا پاشو باز کرد منم افتادم به جون کوسش می بوسیدمش می خوردمش لیسش میزدم کل صورتم توی کوسش بود اونم پاشو دور سرم حلقه کرده بود گفت سینا ببینمت وااای کل صورتت خیسه دوست دارم خوردنتو دماغت بمال بالای کوسم خیلی حال میده سرمو به کوسش فشار میداد می گفت دمت گرم خیلی خووووبه سینا خیلی گفت حالا منم یه حال اساسی بهت میدم تا برات خاطره بشه لخت شو کیرت لای پام بذار پاهاشو جف کرد کیرم لای کوسش میمالیدم می گفت واااااااای واااای سینا بکن کیرتو توی کوسم بکن توش تو رو خدا بکن توش پاشو باز کرد گفت بکن توش بکن توش منم کیرم کردم توی کوسش یه جیغ زد گفت جوووون بکن کوسمو سینا بکن کوسمو خودش تکون میداد تا کیرم توی کسش عقب جلو بشه خیلی حال میداد تا اون اینکار نکرد من کیرمو عقب جلو می کردم میگفت تندتر تلمبه بزن تندتر کوسش خیلی تنگ نبود اما خوب بود حال میداد گفت آبتو نریز داخل بریزش روی سینه هام می خواست آبم بیاد که تا اومدم بکشم بیرون ریخت گفت اشکال نداره اشکالی نداره خوابیدم روش گفتم پس پسره دیوث پردتو زده ؟گفت خیلی وقته هنوز دبیرستانی بودم که پردمو زد گفتم آخه چرا ؟بغض کرد گفتم ولش فذای سرت پاهاشو دور بدنم حلقه کرد بوسیدم گفتم بازم می خوای ؟ گفت بذارش لای سینه هام خیلی دوست دارم گذاشتم لای سینه هاش خیلی حال میداد گفت برو دوباره بکوبش توی کوسم این بار کیرم تا ته کردم توی کوسش اووووف اووووف می کرد گفت بکوب بکوب سینا بکوب توش تندتند تلمبه میزدم توی کوسش تا اینکه ارضا شد گفت بیا بذار لای سینه هام تا آبت بیاد لای سینه هاش گذاشتم تا آبم اومد ریخت توی صورتش گفت اشکال نداره هر اتفاقی میفتاد میگفت اشکال نداره اشکال نداره دوتایی رفتیم حموم که خیلی حال داد تا حالا با یه زن نرفته بودم حموم گفتم برام بخور گفت نه امشب خیلی کارت دارم نمی خوام با خوردن آبت بیاد با صدای آرومتر گفت باید با کردن آبت بیاد بعد حموم شورت و سوتین تنش کرد گفت می خواستم خودکشی کنم اما نمیدونم چرا ؟چرا اینکارو نکردم بوسیدمش گفتم واسه اینکه پسره دیوث پردتو زده ؟چرا خودکشی ؟تا ابد ماله خودمی خودم هر چی خواستی بهت میدم بوسیدمش گفت هرچقدر دوست داری دستمالیم کن هر جا دوست داری دست بمال دست زدم به کوسش گفت اینو بذار آخر دست زدم به کونش گفت پاشو بریم توی اتاق خوابید سوتینش باز کرد گفت منظورم ایناست گفتم اها قشنگ خودش سینه هاش دهنم میذاشت و می گفت چیکار کنم گاز گرفتن نوک سینه هاش خیلی دوست داشت میگفت خیلی دوست دارم خوب باهام ور بری خوب دستمالیم کنی بعد لاپام بذاری بعد بکنی توی کوسم گفتم باشه عزیزم هر کاری بخوای برات انجام میدم میگفت دوست دارم سینا دوست دارم فکر نمی کردم انقدر خوب باشی داداش قشنگم مرسی که هستی سینا مرررسی سینه هاشو خوردم بعدش کوسشو خوردم پاهاشو جفت کرد لای کوسش گذاشتم بعدش کردم توی کوسش اما اینبار داگی شد خیلی بیشتر حال میداد چشام کون خوشکلش میدید کیرم توی کوسش بود پاهاشم جفت کرده بود کوسش تنگ تر شده بود انقدر تلمبه زدم تا دوتایی با هم ارضا شدیم خوابیدم روش گفتم دیگه بسه دیگه بسه گفت باشه عزیزم باشه .
بعدش یکم توی بغل هم خوابیدیم دیگه عصر بود رفتم یه دوش گرفتم داشتم از گشنگی میمردم دو تا جوجه سفارش دادم با نازی خوردیم و رفتیم بیرون دور دور تا آخر شب موقع خواب هم گفت دوست داره توی بغلم بخوابه توی بغل هم خوابیدیم گفت خیلی دوست دارم سینا تا همیشه ماله من باش ماله من ماله من گفتم باشه باشه عزیزم صبح که بیدار شدیم بهم گفت از فردا که مامان و سپهر میان کجا بهت بدم ؟گفتم مامان که اکثرا میره خونه بابابزرگ قالیبافی گفت سپهر که هست گفتم خب اونم من میفرستمش دنبال یه کاری گفت اینجوری که تا یکم دستمالیم کنی اومده گفتم پس این تنها باری بود که سکس کردیم گفت نه تو قول دادی گفتم خب راهی نیست مامانم زنگ زد گفت تا شب میان راستش هیچ کدوممون حوصله سکس نداشتیم نازی هم ناراحت بود گفت سینا یه چیزی بگم ؟آروم باش فقط گفتم باشه گفت سپهرم بیاریم توی بازی گفتم کثافت می خواستی به این برسی گفت نه اما خب اونم توی بازی باشه بیشتر حال میده گفتم باشه اما چجوری می خوای بیاریش توی بازی؟گفت تو نگران اون نباش ازش خیلی آتو دارم گفتم چی ؟گفت دارم دیگه گفتم نه بگو دیگه گفت هیچی جق زدناش دیدم بلدم چطور تحریکش کنم زودم تحریک میشه راحت میکشمش روی خودم بعد تو بیا یعنی مچ ما رو گرفتی بعدش سه تایی حال می کنیم گفتم باشه دو سه روزی گذشت مامانم از شب برامون سالاد الویه درست کرد گفت من صبح میرم کمک زن داییات قالی بافی غذا هم هست صبح مامان که رفت منم به یه بهانه الکی زدم بیرون رفتم یک ساعت بعد اومدم کلید برده بودم رفتم دم اتاق نازی دیدم سپهر داره کوس نازی می خوره رفتم داخل مثله سگ ترسیده بود گفت داداش خودش گفت کوسمو بخور گفتم کوسکش داد نزن مگه غریبه است کوس خواهرته براش بخور مات و مبهوت مونده بود سرشو فشار دادم به کوس نازی گفتم دماقت بمال بالای کوسش دوست داره که نازی خندید سپهر گفت شما دو تا قبلا اینکارو کردید ؟گفتم آره از الان دوتایی با نازی حال میکنیم گفت پس من اول میکنم توی کوسش نازی یه چشمک بهم زد گفت باشه اول تو بکن بعدش کیرش لای کوس نازی گذاشته بود لاپایی میزد براش نازی پاشو باز کرد گفت حالا بکن توش کیرش کرد توی کوس نازی یه جوری تند تند تلمبه میزد انگار قبلش ده تا زن کرده یه لحظه شک کردم نازی اول به من داده یا به اون؟
منم کیرم دستم بود و نگاشون می کردم تازه وقتی هم آبش اومد بدون اینکه کسی بهش بگه کشید بیرون آبش ریخت روی شکم نازی گفت جون به این کوس نازی داگی شد گفت دوست دارم تو اینجوری بکنی کیرم کردم توی کوسش گفت تا ته بکن نگهدار سینا جانم آخ جوووون بکش بیرون محکم بکوب توش هر بار این کار می کردم می گفت آخ جوووون آخ جوووون گفتم یه سوال گفت جانم بپرس عزیزم گفتم قبلا به سپهر داده بودی ؟گفت آره حتی اون زمان سکس با آرش تنهایی بهم حال نمیداد میومدم خونه به سپهر میدادم گفتم کلا باید دو تا مرد باشن که سیر بشی ؟خندید گفت آره سینا بکن حرف نزن بعدا میگم همشو برات بکن منم عصبانی شدم تند تند توی کوسش تلمبه میزدم نازی جیغ میزد سپهر اومد تپی اتاق گفت آرومتر تا توی حیاط صداتون میاد گفتم خفه شو دیوث خفه شو کسکش نازی گفت سپهر سپهر بیا سپهر لخت شد کیرش گذاشت توی دهن نازی گفت بخور بخور باید تحمل کنی تا آبش بیاد سپهر کیرش می کرد توی دهنش که صداش کمتر بشه به سپهر گفتم آبم اومد تا کشیدم بیرون میای میکنی توش گفت باشه داداش وقتی آبم اومد نازی هم ارضا شد کشیدم بیرون گفتم سپهر بیا بکن توش نازی گفت نه سپهر نه که سپهر اومد کرد توی کوسش و شروع کرد تلمبه زدن اونم مثله من تند تند میزد نازی جیغ میزد جر خوردم جر خوردم بسه بسه پارم کردین پارم کردین کیرم می خواستم بکنم توی دهنش که نمی خورد یه سیلی بهش زدم فرو کردم توی دهنش گریه می کرد گفتم بخور بخور جنده سپهر از من وحشی تر بود یه جور توی کوسش می کوبید تخت می لرزید توی بیرحمی و وحشی بودن از سپهر بدتر نبود دختره ارضا شد اون داشت تلمبه میزد می گفت باید آبم بیاد باید آبم بیاد نازی گریه می کرد اما سپهر داشت تلمبه میزد تا اینکه کشید بیرون و آبش ریخت روی کمرش رفت بیرون رفتم کنار نازی خوابیدم گفتم قربونت برم اذیت شدی؟ بغلش کردم گریه کرد گفت ناراحت شدی اول به سپهر دادم ؟گفتم آره خب گفت ببخشید گفتم اشکال نداره گفت منو بکش گفتم نه عزیزم چرا اینکارو کنم گفت پس از الان دو تایی می کنید ؟گفتم آره نگران نباش گفت راست شده بیا بکن گفتم نه برام بخورش گفت باشه عزیزم گفت بذار یه حال اساسی بهت بدم رگ زیر کیرم لیس میزد بعدش فقط سر کیرم لیس زد که آبم پاشید توی صورتش گفت بریم حموم ؟ گفتم باشه سپهر خواست بیاد که نذاشتم و دوتایی رفتیم از اون به بعد دوتایی باهاش سکس می کردیم البته سپهر بیشتر باهاش سکس میکرد چون به پریود بودنش هم رحم نمی کرد توی پریودی هم می کردش من اینکار نمی کردم سه سال گذشته بود و من و سپهر باهاش سکس می کردیم تا اینکه سرو کله آرش پیدا شد و نازی بهم گفت که آرش بهش پیام داده که اشتباه کردم ببخشید از این حرفها گفتم نظر خودت چیه ؟می خوای با چنین آدمی زندگی کنی ؟ گفت نمیدونم اما دوستش دارم دوستش دارم گفتم نمیدونم خودت میدونی اومدم بیرون از اتاقش پیش خودم گفتم این دخترا به معنای واقعی خرن کم کم آرش مخش زد و قرار گذاشتن چند بار هم توی اینجا همدیگه دیدن نازی اومد گفت آرش می خواد عقدم کنه بریم کانادا می خوام به مامان بگم میدونم قبول نمیکنه کمکم میکنی ؟گفتم باشه نگران نباش درستش می کنم برات آرش اومد خونمون دعوا شد مامانم زد توی گوشش خلاصه یه جنگ بزرگی شد به زور تونستم مامانم راضی کنم که قبول کنه عقد کنن یعنی جر خوووردم تا قبول کرد وقتی عقد کردن آرش بردش هتل یه روز صبح زود زنگم زد گفت بیا هتل کارت دارم رفتم اتاقش با شورت سوتین بود گفت آرش تا ظهر کار داره دوست دارم برای آخرین بار بهت بدم دلم مثله اون دفعه می خواد که عصبانی شده بودی از اینکه اول به سپهر داده بودم بغلش کردم گفتم الان دیگه عقد کردی به عشقت رسیدی سعی کن فقط با اون باشی گفت توی زندگیم دو تا مرد خیلی دوست دارم یکی تو یکی آرش خیلی دوست دارم سینا خیلی گفتم تو هم عشق منی منم خیلی دوست دارم گفت بذار برای آخرین دفعه توی بغلت بخوابم بغلش کرده بودم در گوشم گفت دیشب به آرش دادم تو رو خدا الان بدجوری می خوام بکن هیچ کاری نمی خوام بکنی دستمالی هم نمی خوام بکنی فقط بکن توش سینا دستش گذاشته بود روی کیرم گفتم نه گفتم نگو نه می خوای وگرنه راست نمی کردی فقط بکن توش سینا عشقم سینای من قول میدم این کارت جبران کنم گفتم می خواستی اینکارو کنی چرا به سپهر زنگ نزدی؟
گفت من تو رو دوست دارم دوست دارم به تو بدم فقط تو اول آرش الانم به تو خرابش نکن بزار آخرین بار لذت وجودت یادم بمونه کیرم از روی شلوار میمالید کمربندم باز کرد شلوارم کشید پایین کیرم بوسید گفت کیرتو از کیر آرش بیشتر دوست دارم رگ زیر کیرم لیس میزد هر چی آب دهن و توف داشت روی کیرم ریخته بود داگی شد گفت سینا خودم دارم بهت میگم تند تند و وحشیانه بکن توی کوسم گفتم صداشو چیکار میکنی ؟اینجا هتله گفت تو بکن قول میدم صدام درنیاد گفتم باشه کیرم تا ته کردم توی کوسش و فشار میدادم که تا ته بره داخل گفت این کارت خیلی دوست دارم سینا خیلی بهم حال میده گفتم آماده ای بریم ؟
گفت بریم شروع کردم تند تند تلمبه زدن سرشو گذاشته بود توی بالشت تا صداش در نیاد منم تا میتونستم تند تند تلمبه میزدم سرش توی بالشت بود و با دستاش روتختی چنگ میزد تا اینکه ارضا شد تکون خورد کیرم از کوسش اومد بیرون گفت صبر کن یکم بعدش خوابید روی تخت پاشو باز کرد گفت بیا تا ته بکن توش تا ته کردم توی کوسش گفت نگهدار سینا گفتم نمی تونم گفت باشه یکم توی کسش تلمبه زدم آبم اومد ریختم روی شکمش که با دستمال کاغذی پاکش کرد گفت سینا مهربون من اینها برات جبران میکنم قول میدم بعدش فقط از هم لب گرفتیم با هر لب می گفت سینا عاشقتم دوست دارم بعدش بلند شدم لباس پوشیدم اون لخت ایستاد گفت دوست دارم این تصویر ازم توی ذهنت باشه به یادم جق بزنی بوسیدمش خداحافطی کردیم و رفتم خونه فرداش ساعت 4 صبح پرواز داشتن به ترکیه تا از اونجا برن تورنتو .
تا یکسال خبری ازش نبود گاهی زنگ میزد در حد احوالپرسی تا اینکه یه روز بهم گفت میخوام یه پولی بهت بدم یه مغازه بخری اما به کسی نگی من بهت پول دادم هر کس گفت بگو وام گرفتم گفتم باشه آدرس داد رفتم از صرافی پول گرفتم مغازه خریدم برای خودم بعدش ازدواج کردم برای عروسیمم پول فرستاد یه خونه رهن کردم الانم برای تولد دخترم پول فرستاد .
هیچ کس هم نمیدونه من با پولای نازی صاحب همه چیز شدم .

نوشته: سینا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18