رفتن به مطلب

داستان خیانت های مامانم


arshad

ارسال‌های توصیه شده


خیانت های مامانم و آسیب هاش به من
 

درود به همگی
اول از همه صحبتم با اون دسته از کاربرایی هستش که اومدن فاز کارگاه گرفتن و ریز به ریز داستانو زیرو رو میکنن
هرکسی بنا به دلایل خودش اومده تو این سایت و همه شخص جقی و عقب افتاده ای نیستن که بیان خالی ببافن و…
به خاطر بعضی داستانا، اسمارو عوض میکنم
و اگر اشتباه تایپی داشت ببخشید چون هر روز داستان نمینویسم
بریم سراغ ماجرا؛
اول از همه داستان منو کسایی درک میکنن که متوجه خیانت پدر و مادرشون میشن چون تو بهت و حیرت و ترس فرو میرن و به قول یارو گفتنی نمیدونن چیکار کنن
و اگه راستش از من بخواین باید با یک مشاور روانشناس صحبت کنن و این موضوع رو با کسی یا با مشاور یا شخص دیگه در میون بزارن چون اگه نگن تاثیر بدی رو زندگیشون میزاره
اسمم محمد ۲۳ساله از تهران پدرم بازنشسته هست و الان کارش آزاده و گاهی توی باغمون کار میکنه.
داستان برمیگرده به ۹الی ۱۰سال پیش من زمانی توی مدرسه بخاطر ضعیف شدن یکی از درسام که ریاضی بود پدرم تصمیم گرفت که من با پسر عمم حمید که ۳۴سالش بود و لیسانس حسابداری داره چند جلسه ای بیاد و خلاصه بمن یاد بده، از خصوصیات مامانمم قدش۱۷۵ سینه های طبیعی سایز ۷۵ و موهای مشکی؛ من راستش اینجا بگم حافظه بلند مدت خوبی دارم و به خوبی یادم میاد اون ماجرا هارو.یروز پسر عمم قرار شد که شام بیاد خونه ما و با من تمرین کنه، پدرم چون من داشتم تمرین میکردم خودش رفت فروشگاه سر خیابون یه خرید بکنه من که داشتم تمرین های ریاضی و حل کردم، پسر عمم گفت تو حل کن من یه دستشویی برم بیام، منم بعد از چند دقیقه رفتم آشپزخونه که آب بخورم دیدم کسی نیست؛تعجب کردم رفتم وارد راهرو شدم که چشتون روز بد نبینه دیدم پیر عمم با مامانم توی دستشویی سرپا داشتن سکس میکردن اون موقع درکی از این کارشون نداشتم و چون اولین بارم بود که این صحنه رو دیدم سریع رفتم تو اتاق؛پدرم ۵الی۶دقیقه اومد.

پارت دوم

از اون موقع رابطش شروع شده بود با پسر عمم که هر موقع پدرم سرکار میرفت (الان یسری میان میگن مگه بابات بازنشسته نبود)اون موقع سالهای آخر بازنشستگی پدرم بود؛
میومد خونه ما توی انباری یا طبقه بالا با هم رابطه داشتن و مامانم منو رسما ول میکرد و میرفت پی عشق و حال خودش؛
تا این که یروزی طبق معمول پدرم شب کار بود رفت سرکار من تو اتاقم داشتم طراحی و نقاشی میکردم چون علاقه داشتم،از پنجره اتاق دیدم ی نفر اومد تو انباری حیاطمون، خیلی ترسیدم چون اصلا نمیشناختمش کی بود چون تو شب کامل و واضح قیافش معلوم نشد رفتم پیش مامانم که فهمیدم دکمه درب بازکن فشار داده و منم گفتم که یه نفرو دیدم گفت من میرم میبینم، خلاصه مامان ما تیپ و زد و با یه کاندوم که دیدم از کشوی دراور برداشت رفت استقبالش منم بعد از چند دقیقه رفتم تو حیاطمون پشت درخت توی حیاط قایم شدم ببینم کیه… باورم نمیشد،پسر عمه کوچیکم که ۵سال از پسر عمه که ۳۴سالم کوچیک بود رو دیدم؛ که بعد از نیم ساعت سکس کردن اومد بیرون و یه دوره با اون رابطه داشت من فقط یبار رابطشونو دیدم بودم اونم با پسر عمه۳۴سالم دیگه ندیده بودم تا اینکه یک روزی ما مهمانی رفتیم خونه فامیلا طبق معمول من امتحان داشتم و درس میخوندم، امتحان علوم تجربی داشتم که مامانم و پسر عمم خونه موندن به بهانه اینکه من درس دارم بمن یاد بدم اینم بگم زیاد دیگه باهم قرار و رابطه ای نذاشته بودن تا اون روز وقتی‌گفتن ما میمونیم که به محمد درس یاد بدیم من یدونه جا خوردم،خلاصه همه رفتن خونه اون یکی فامیلمون فقط منو مامانم و پسر عمه کوچیکم موندیم اینم بگم پدرم سرکار بود متاسفانهً… خلاصه من داشتم علوم میخوندمو اومدن یه چند تایی سوال از من بپرسن دیدن من همه رو بلدم ولی کلا یدونه سوالو اشتباه جواب دادم گفتن اینو باید حسابی بخونی تا ما بیایم
اینا رفتنو من یه ۵دقیقه ای خوندم بعد طبق معمول بلند شدم رفتم تو اتاق خواب دیدم مامانمو خوابیده زمین لباساشو داده بالا سوتینشم زده کنار و پسر عمم کاندومو کشید سرکیرشو شروع کرد به تلمبه زدن و در همین حین ناله های مامانم هم بلند شد بعد از ۱۰دقیقه مامانمو بلند کرد و تو حالت داگی گفت میخام از کون بکنم مخالفتی نکرد باورم نمیشد با دو سه تا فشار دادن کیرش که فکر کنم۱۵سانتی میشد و کرد تو کون مامانم ۵الی۶دقیقه ای هم از کون کرد مدام ناله میکرد،بعدش دوباره چرخوند پاهای مامانمو داد بالا خوابید روش تلمبه زد تو کصش؛بعد از ۴ الی ۵دقیقه ای تلمبه زدن ابش اومد کشید بیرون کیرشو اینم بگم مامانم یکباری به ارگاسم رسید بعدش با سینه های ۷۵مامانم داشت ور میرفت منم تا دیدم کارشون تموم شد سریع رفتم تو اتاق اینم بگم بعد از دیدن اون صحنه حالم به شدت خراب شد و فرداش تو مدرسه اصلا هوش و حواسی برام نموند چون واقعاً سخته برای ینفر که این صحنه ها و ببینه،و‌بعد ار اون ماجرا ها مدام مامانم کارشو‌ انجام میداد به یه مرحله ای رسیده بودن که پسر عمم به هر بهونه ای میومد خونه ماو خیلی به کون مامانم علاقه پیدا کرده بود یسری من یادمه اون موقع پدرم تازه بمن کلید داده بود یشب بعد بازی رفتم تو خونه دیدم تو اتاق خواب مامانم دمر لخت خوابیده بود پسر عمم داشت از کون میکردش من یه چند دقیقه ای نگاه کردم تا این ابشو کلا خالی کرد تو کون مامانم و همینجوری افتاد روی مامانم منم سریع رفتم سمت پذیرایی و تلویزیون و زیاد کردم اونام سریع جمع و جور کردن؛ در کل بعد از اون ماجرا ها پدرم زیاد به اومدن پسر عمم مشکوک شده بود و دیگه خیلی کمش کردن و پسر عمم ازدواج کرد و الانم بچه داره،

ولی رابطه پدرم و مادرم اصلا خوب نیست و من این موضوع رو زمانی فهمیدم که یروز رمز گوشی مامانمو میدونستم باز کردم و خواستم برنامه های گوشیشو بروزرسانی کنم که بعد از بروزرسانی برنامه ها همینجوری رفتم تو واتساپش دیدم هیچ کسی با اسم ناشناس و مردونه نیست خیالم راحت شد تا اینکه دستم خورد رفتم تو پیامهای که اسم دوستش رو سیو کرده بود دیدم، بله مامانم باز با یک شخص غریبه ای ارتباط داره رفتم وارد رسانه های پی وی واتساپش دیدم بله هم مادرم عکسشو براش فرستاده بود هم مرده حالا مرده کی بود یکی از بوتیکی های اطراف منطقه ما، دنیا رو سرم خراب شد؛اون موقع سر کار میرفتم دیپلممو گرفته بودمو و چند سالی بود کار میکردم،بگذریم،از اون روز خیلی حساس شده بودم هر روز گوشیشو چک‌میکردم مدام پیامهای عاشقانه و احساسی میدادن حتی طرف برای مامانم وسایل های لوازم بهداشت شخصی (کرم و لوازم آرایشی)خریده بود، یه مدت گذشت پیامهای سکسیشون شروع شد پیامهای جنسی رد و بدل می کرد بهم وابسته شده بودن کارای خونه رو نمیکرد غذا درست نمیکرد و… خلاصه که خیلی تابلو بود مخصوصا که مدام چت میکرد؛گذشت یروز من و پسر خالم داخل شهر بودیم اومدیم ماشینو جلو درب خونمون پارک کردیم و اومدیم خونه، مامانم تو اتاق بود متوجه حضور ما نشد، چرا نشد بخاطر اینکه هندزفری تو گوشش بود پسر خالم رفت تو پذیرایی منم داشتم میرفتم توی اتاقم، یهو دیدم مامانم لباسشو زده بود کنار داست سینه های سفید مرمریشو داشت نشون طرف می داد که نوکشون بشدت سفت شده بودن، منم سریع خودمو کشیدم کنارو چون پسر خالم خونمون بود یه
سرو صدای جزئی کردم خودشو جمع و جور کرد بعد از اون ماجرا خودشو جمع و جور کرد و رابطشو با طرف تموم کرد…
الان چند جلسه ای با مشاوره داشتم با روانشناس حرفه ای تا بالاخره تصمیممو بگیرن راجب این داستان چون این کارای مامانم اصلا درست نیست و من باید به مشاور مراجعه می کردم چون دیدن این صحنه ها تو بچگی باعث شده بود من کلا از جنس مخالف بدن بیاد و دخترایی که باهاشون سعی کرده بودم رابطه برقرار کنم و پس میزدم
جمع بندی نهایی:اگر شما هم‌چنین تجربه هایی داشتید حتما به مشاور یا روانشناس مراجعه کنید چون میتونن کمک کنن و اینکه شما مسئول زندگی خودتون هستید نه دیگران. {:( }

نوشته: گمنام

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18