رفتن به مطلب

داستان سکسی دختر عمه متاهل


arshad

ارسال‌های توصیه شده


من و دختر عمه ی متاهلم
 

من اسمم رضاست و ۳۰ سالمه و مجرد
۱۸۰ سانت قدمه و ۹۰ کیلو وزنم
این داستانی هم که میگم نه دروغه نه کپی و نه توهم
عین واقعیت رو میگم ، من تو یه خانواده ی بزرگ‌شدم که نه زیاد مذهبی هستیم نه به ظاهر روشن فکر . خانواده ی کاملا معمولی تو یکی از شهرستانای اطراف تهران
همه دوست و فامیل هامونم مثل خودمون هستن . مثلا تو فامیل از این رسم ها نداریم که دختر دایی پیش پسر عمه راحت لباس بپوشه یا مثلا بلوز و شلوار بپوشن و … نه اصلا از این رابطه ها نداریم ، همه دخترا و خانوما مانتویی و چادری هستن و مردا هم سر به زیر و خیلیم رعایت میکنن ، اینارو گفتم تا بگم اصلا آزاد و راحت نیستیم کنار هم . با اینکه میگیم و میخندیم و شوخی میکنیم اما تو لباس پوشیدن و رفتار و حجب حیا باهم تعارف نداریم و خیلی رعایت میکنیم . اینجوری هم نیست که بگم فلان دختر خالم به فلانی پا میده و من با زن داییم رابطه داشتم و … نه اصلا از این چیزا نداریم
حالا بخوام داستان اصلی رو بگم سال ۹۷ اینا بود که ما یه گروه تلگرامی خانوادگی زدیم و همه دختر عمه ها و دختر عموها و پسر دایی ها توش جمع شدیم . شاید ۲۰ نفر اینا بودیم . تو گروه بحث میکردیم و میگفتیم میخندیدم . من ۳ تا دختر عمه دارم که هر ۳ ازدواج کردن . و اونام تو گروه بودن . یکیشون هم سن خودم بود یکیشون ۲۵ سال داشت یکیشون ۳۵ سال و ۵ سال ازم بزرگتر
اونی که ازم بزرگتر بود اسمش رویا بود و سال ۸۷ ازدواج کرده بود و الانم دوتا دختر داره
یکیش ۱۲ یا ۱۳ سالش میشه
یکیشم ۸ یا ۹
من و رویا هر شب بیدار میموندیم و تو گروه آنلاین بودیم و حرف میزدیم
صبح که میشد بقیه میومدن میگفتن چقدر چت کردین و …
خلاصه چند وقت گذشت این رویا کم کم رفت رو مخ من . اصلا اینجوری بگم واقعا بهش علاقمند شدم ! رویا یه زن تقریبا قد کوتاه بود و شاید ۱۶۵ اینا قدش میشد و اندام معمولی . موهاش همیشه طلایی میشد و خیلیم آرایش میکرد . یعنی دقیقا از همون خانمایی بود که من عاشقشون بودم . اگه بخوام تشبیه به یکی کنم میگم اندام و استایل و شمایل دقیقا مثل شکیرا خواننده خارجیه . همونطور موهای طلایی و قد تقریبا کوتاه . البته قیافش از شکیرا قشنگ تره
این رویا همونطور که گفتم بدجور رفته بود رو مخ من تا اینکه کار اشتباه رو کردم و شبا وقتی بقیه آف میشدن رو پروفایلم یه چیزایی میذاشتم و اینم میدید ولی خب هیچی نمیگفت
اینقدر از این کارا کرده بودم دگ مطمئن بود دوسش دارم و بهش حسی دارم
بخاطر اون خیلی کم باهام حرف میزد و شبا اصلا دگ چت نمیکرد
هردو از هم دورتر شده بودیم ، ولی خب اونم یکی دوبار کاری کرد که فهمیدم ازم خوشش میاد و بهم علاقه داره . از شانس تخمی‌من یه شوهر خوش هیکل و جوون هم داره که چیزی کم نداره
با این شرایط من میدونستم اصلا راهی نداره باهام رابطه داشته باشه
از اون زنایی بود که بدجور زندگی و خانوادشونو دوست دارن و به هیچ قیمتی به شوهرشون خیانت نمیکنن . ولی خب همون کارش باعث شد بیشتر بره تو ذهنم ( همون یه هفته که برام پروفایل میذاشت و مثلا مینوشت منم دوست دارم ولی نمیتونم نزدیکت بشم ) البته به این قاطعیت نمینوشت و تو قالب شعر میگفت
ای کاش از اول باهام بد رفتاری میکرد تا من ادامه نمیدادم . ۲ یا ۳ روز گذشت تا اینکه دیدم ۱۸۰ درجه اخلاقش عوض شد !!! دگ آدم حسابم نمی کرد !! از گروه رفته بود و بلاکم کرده بود
نمیدونم چیکارش کرده بودم ولی مطمئنم یه اتفاقی افتاده بود
شاید باور نکنید از سال ۹۷ تا ۱۴۰۲ همینطور گذشت . ۵ سال من فقط پروفایلش رو چک میکردم و همدگ رو تو مهمونیا میدیدم حرف نمیزدیم ، حتی الانم که اینارو مینویسم باز از ذهن و قلبم نرفته و واقعا دوسش دارم
سن منم یجوریه که اطرافیان همه توقع ازدواج ازم دارن ولی خب من تن به ازدواج نمیدم
اگه دروغ نگم این زن منو یه جورایی گیر خودش کرده بود و نمیتونستم به هیچکس جز این فکر کنم
سرتون رو درد نیارم
سال ۱۴۰۳ بود که من دوتا قرص ترا خوردم و خیلی نعشه کرده بودم . اومدم خونه شب احساساتی شده بودم تو دایرکت اینستا بهش پیام دادم ، مطمئن بودم که جواب نمیده
نیم ساعت گذشت یهو دیدم اسمش افتاد انگار دنیارو بهم دادن ، یه جوری دستام میلرزید از استرس که نمیتونید تصورشو کنید . من ۵ سال تو فکر این آدم بودم و شب و روز بهش فکر میکردم ‌ . حالا خودتون ببینید آدم چه حالی میشه دیگه . جواب داد گفت کاری داری . یکم حرف زدیم و گفت من اگه میخواستم جوابتو بدم تو چند سال اخیر میدادم . چرا دست از سرم برنمیداری . منم احساسی شده بودم و هی زبون میریختم . میگفتم بخدا عاشقت شدم و نمیتونم ازت دست بکشم و … اونم میگفت من متاهلم اگه مجرد بودم قضیه فرق میکرد و … اینم اضافه کنم که به هیچ عنوان به سکس و این چیزا فکر نمیکردم . چون خیلی دوسش داشتم فقط میگفتم باهاش رابطه داشته باشم تو مجازی . وقتی هم جایی همو دیدیم یه نگاهی و لبخندی به هم بزنیم
قصد من کلا همین بود . اون شب خیلی حرف زدیم و بالاخره بعد کلی اصرار راضیش کردم یه روز بریم بیرون و با هم از نزدیک حرف بزنیم .‌ اصلا نمیتونستم باور کنم قبول کرده .‌ با خودم میگفتم مگه میشه با دختر عمه رویا که این همه سال میشناسمش یهو قرار دونفره بزارم !! این فکرا باعث شده بود استرسم بیشتر بشه
خلاصه با ماشین رفتم از یه جایی برداشتمش اومد نشست عقب خیلی سنگین سلام و احوالپرسی کردیم و راه افتادم
بعد من با شوخی میخواستم فضا رو گرم کنم میگفتم چرا اینجوری سنگین رفتار میکنیم
اونم میخندید میگفت نمیدونم چرا ازت خجالت میکشم . بعد میپرسید چرا آخه من ؟ واقعا حرفات راسته ؟ یعنی اینقدر دوسم داری ؟
اینارو گفت منم شروع کردم به قسم خوردن و …
یجا گفتم بزار برم چای بخرم تو ماشین بخوریم . گفت برو بخر . رفتم و برگشتنی دیدم اومده نشسته جلو !! از تعجب شاخ در آوردم ولی به روم نیاوردم که مثلا خیلی با جنبه ام
وای لامصب چقدر خوشگل بود
تا حالا از این فاصله ندیده بودمش
یه کاپشن چرم قهوه ی تنش بود با یه کلاه و شال
که موهاش از جلو بیرون ریخته بود
با یه شلوار چسب لی و چکمه بلند
کلا رونش دیده میشد و بدجور رفته بود رو مخم
بوی عطرش داشت دیوونم میکرد
اصلا تو کمتر از یه دقیقه یه جوری حشری شدم که نمیتونید تصور کنید ‌.‌ آروم زیر چشمی نگاه میکردم به پاش اینم میفهمید . خیلی زن زرنگ و باهوشی بود . قشنگ قبل اینکه یه چیزی بگم میفهمید میخوام در مورد چی حرف بزنم . خلاصه اون روز خدافظی کردیم رفتیم خونه
از اون شب تو تلگرام باهم حرف میزدیم و یکم گرم شده بودیم باهم
تا اینکه گفتم میشه یه خواهشی ازت بکنم
گفت چی . گفتم یبار دیگه بریم بیرون . گفت چرا . گفتم من استرس داشتم داخل شهر . اگه میشه بریم بیرون شهر یکم راحت حرف بزنیم . اینو که گفتم عصبی شد و گفت خجالت بکش . این چه حرفیه . تو در مورد من چی فکر کردی . چقدر پررو هستی . منم افتادم به خواهش و تمنا و معذرت خواهی . گفتم بخدا منظوری نداشتم
ولی خب دیگه جوابمو نداد
نزدیک یه هفته پیامامو سین نمیزد
چقدر بهش التماس میکردم
تا اینکه بعد یه هفته یه پیام اومد که ازت خیلی ناراحتم تو چی فکر کردی در مورد من
پیامشو دیدم هم خوشحال شدم هم از حرفش ناراحت شدم
یکم حرف زدیم گفت نمیخوام ناراحتت کنم و دلتو بشکونم . باشه بخوای میریم بیرون شهر
اونم یه ساعت فقط تو ماشین حرف میزنیم و پیاده هم نمیشیم . انگار قند تو دلم آب شد
چه حالی میکردم
دروغ نگم اینبار به کردنش فکر میکردم
میگفتم شاید شرایط یجوری شد کردمش
همونطور که گفتم هوا سرد بود بود
من قبلش رفته بودم حموم و قشنگ شیو کرده بودم و حتی قرص هم خورده بودم میگفتم شاید اصلا یه ساک تو ماشین برام زد
خلاصه رفتم بازم دنبالش دیدم واااااای
بخدا یه تیپ و آرایشی کرده بود شبیه جنده های پورن شده بود
اومد نشست و یه آدامس هم دهنش
راه افتادیم اصلا یجور دگ‌شده بود . خیلی شوخ و راحت . گفتم میشه آدامستو بدی بهم . گفت نه بابا . گفتم بده دیگه . آدامسشو داد وای من کیرم بدجوری شق شده بود داشت میترکید . میگفتم خدایا چیکار کنم. تو همون حال رفتم بیرون شهر و جایی که نه اونجا پلیس میره نه اصلا کسی میشه . البته اون مخالفت میکرد .‌یه جایی بود که جلومون پرتگاه بود . وایسادم کنار همون دره و دستی رو کشیدم تا باهم حرف بزنیم . فلاسک چای هم برده بودم .‌ چای ریختم و خوردیم و یهو چشامون افتاد به هم . یه سکوتی تو فضا حاکم شد .‌ همونطور نگاه میکردیم و یه نگاه شهوت آلودی بینمون بود
تو همون حالت دستم روی دنده بود آروم بردم گذاشتم روی پاش . وای چقدر نرم بود . دیدم دستشو گذاشت روی دستم . بعد یهو برگشتیم جلو رو نگاه کردیم تو سکوت . دستمو همونطور میکشیدم رو رونش . اونم کاپشن گشاد تنش بود و بازش کرده بود . یعنی دستم چند سانت مونده بود به کوصش بخوره . دستمو آروم سانت به سانت بردم طرف کوصش هیچی نمیگفت . تا اینکه انگشت کوچیکه دستم خورد به کوصش
هیچی هنوز حس نمیکردم
شلوارش جین بود
یه لحظه جا خورد خودشو کشید عقب منم سرفه کردم و دستمو کشیدم
برگشت گفت دوست داشتنت همین بود
منم گفتم دست خودم نبود ببخشید
نمیدونم دارم چیکار میکنم
باز برگشتیم همو نگاه کردیم
نگاه کرد تو چشام گفت جواب وحید رو چی بدم !! وحید شوهرش بود . گفتم نمیدونم . دوباره نگاه کرد جلو . دستشو گرفت جلو دهنم با خنده گفت آدامستو بده . آدامس رو دادم بهش از پنجره انداخت بیرون . گفت بیا جلو سرمو بردم جلو یهو لبای همو گرفتیم . وااااای . الان به اون صحنه فکر میکنم انگار یه خواب بود . چقدر وارد بود . لبامو جوری میک میزد خودم مونده بودم کل بدنم میلرزید از استرس
باورم نمیشد دارم لبای دختر عمه متاهلم رو میخورم .کسی که حتی یه درصدم فکر نمیکردم باهام دوست بشه . چ برسه به لب گرفتن
زبونمون رو زبون هم داشت میچرخید.گردن منو با دستش گرفته بود و آب دهن جفتمون داشت میریخت بس که وحشیانه و محکم داشتیم میخوردیم
تو همون حالت دستمو بردم سمت کوصش و پاهاشو باز کرد از رو شلوار دست کشیدم چقدر گرم بود !! معلوم بود اونم خیلی حشری شده
اصلا مغزم تعطیل شده بود . یعنی شوهرشم اونجا بود جلوش میکردم زنشو . نمیدونستم دارم چیکار میکنم اصلا تو یه دنیای دگ بودم
دستمو خواستم از زیر کمرش ببرم تو گفت وایسا خودش دکمشو باز کرد شلوارشو یکم داد پایین یه شرت قرمز و مشکی پوشیده بود که جلوش کمی خیس شده بود . آخ آخ دستمو بردم اولین لمسی که کردم انگار کل دنیارو اون لحظه زدن به اسمم . بهترین حس دنیا بود . همزمان تو ذهنم به هزار تا چیز فکر میکردم که وای این کوص رویاس
داشتم میمالیدم دستمو بردم زیرش انگشتمو کردم دیدم راحت رفت توش اینم سرشو تکون داده به صندلی یه آه کشید دیگه نمیتونستم خودمو نگه دارم صندلیشو خوابوندم و شلوارشو کلا از پاش کشیدیم دراومد فقط یه پیراهن زمستونی تنش بود و وسلام . موهای باز و پخش و پلا
انگار داشتیم وسط خونه سوپر بازی میکردم
صندلی رو کشیدم عقب و خوابونم عقب و خودمم رفتم اونور خوابیدم روش پای سمت چپشو بلند کرد یکمی آورد سمت صندلی راننده تا جا باز بشه و منم جا بشم
کیرم از داغی داشت میترکید . رگای کیرم زده بود بیرون و سرش خیس بود کلا . گذاشتم لب چوچولش و فرو کردم توش . یه آهی کشید که همون صداش باعث شد ۸۰ درصد راه ارضا رو رفته باشم . اسممو بلند میگفت و ناله میکرد
منم تا ته میکردم درمیاوردم
راحت میرفت و درمیومد
اینم با ناله می گفت چه کلفته وای پاره شدم !
این حرف زدنش واقعا دیوونم کرده بود
حس کردم آبم داره میاد با اینکه قرص خورده بودم
کشیدم بیرون یه دیقه کوصشو با دستم مالیدم تا آبم برگرده . همین که دیدم برگشت کیرمو خودش گرفت دستش با تف دهنش سرشو خیس کرد گفت آروم بکن توش . همین کارو کردم تا ته کیرم سر خورد توش . قشنگ معلوم بود شوهرشم بکن خبره ای بوده . پیرهنشو داده بودم بالا ممه های نسبتا سفتش با هر تلمبه ی که میزدم بالا پایین میشد . شکمش صاف بود و هیچ ترک خوردگی اینا نداشت . بدنش خیلی خوب بود
تو همون حالت که سرعتمو زیاد کرده بودم لبام رو لباش بود و داشت زبونمو وحشیانه میک میزد . یه لحظه آه کشید فهمیدم ارضا شده پاهاش میلرزید . منم باز یکمی صبر کردم گفتم میشه برگردی گفت سختمه . خلاصه با خواهش برگردوندم و خوابید کمی قنبل کرد وای لعنتی چه سوراخ کونی داشت . گفتم میشه از پشت بکنم . گفت واقعا میکنی با تعجب گفتم چرا که نه . نگو این عاشق کون دادنه ولی فک میکنه من خوشم نمیاد . گفتم لعنتی اینو چرا زود نگفتی . از اونایی بود که خیلی از پشت داده بود و کیر میرفت توش داد و هوار نمیکرد . کیرمو خیس کردم فشار دادم دیدم سرش راحت رفت تعجب کردم چون هیچ آه و ناله ی نکرد . تا حالا همچین کونی نکرده بودم . کیرم توش بود یکم بیشتر فرو کردم دیدم داره درد میکشه . تا نصفه توش بود و بیشتر میخواستم بکنم جیغ میکشید . منم همون نصفشو عقب و جلو میکردم که یهو حس کردم آبم میخواد بیاد . یکم سرعتو بیشتر کردم چند تا محکم زدم مثل خر نعره میزد میگفت یواش تو همون حالت که میتونم بگم همه کیرم توش بود یه آه بلند کشیدم هرچی بود ریختم تو کونش وقتی آه می کشیدم یه جوری قربون صدقم میرفت که خودم هاج و واج مونده بودم
کیرمو درآوردم قرمز شده بود و از کون اینم قطره های آبم داشت میریخت بیرون پیاده شدم و همه چی رو مرتب کردیم و با خستگی برگشتیم
وسط راه سیگار روشن کردم . این اصلا سیگار نمیدونست چیه ولی ازم گرفت و کشید
همین کاراش باعث میشد بیشتر ازش خوشم بیاد
خیلی وقته از اون ماجرا میگذره ولی دگ الان رابطمون با هم خوب نیست و حرف نمیزنیم
تو جمع خانوادگی هم معمولی رفتار میکنیم و اینم دلایلی داره . بعد این همه مدت هنوز به این ماجرا فکر میکنم باورم نمیشه چطور اتفاق افتاد
چطور به شوهرش خیانت کرد . چطور اون روز قبول کرد و کشید پایین
نمیدونم شاید خواست خدا بود !!
این بود کل ماجرای من . اگه خوشتون اومد لطفا لایک و کامنت بزارید

نوشته: رضا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18