رفتن به مطلب

داستان سکسی شورت خوشگل خاله جون


behrooz

ارسال‌های توصیه شده


شرت خوشگل خاله
 

سلام اسم من محمده و الان ۱۷ سالمه و توی اردیبهشت همین سال میرم توی ۱۸ سال
من ۴ خاله دارم که یکی از اونا اسمش نرگسه و داستان امروز ام به همین خاله نرگس برمیگرده قضیه برمیگرده به تابستون سال ۱۴۰۳ . خاله نرگس شوهرش خیلی وقت پیش مرده بود و خودشو دختر خالم باهم زندگی میکردن
خاله تازه توی تابستون اسباب کشی کرده بوده که مادرم می خواست بره کمکش منم که گفتم کاری ندارم تو خونه باهاشون برم .
رفتیم و مامانم و خالم همینطوری مشغول جمع کردن بود .
(من یه خاله داشتم که همون موقع ها جشنش بود)
یکم گذشت و دختر خالم میخواست بره برا جشن اون خالم لباس بخره که خالم به مامانم گفت حال ندارم میخوام بخوابم و تو باهاش برو . مامان من با دختر خالم رفتن لباس بخرن و خاله گرفت خوابید
منم یه چند دقیقه ای سرمو تو گوشی کردم که حوصلم سر رفت .همینطوری تو اتاق ها داشتم میگشتم که یه طناب پیدا کردم و وایسادم طناب زدن
یواش میزدم که خاله بیدار نشه
همینطوری تو حال خودم بودم که یهو دیدم خاله اومد تو اتاق . گفتم ببخشید خاله بیدارت کردم .
گفت نه قربونت برم خودم بیدار شدم میخواستم لباسامو بچینم خاله رفت تو اتاق تا لباساشو بچینه چند دقیقه که گذشت بهش گفتم خاله میخوای کمکت کنم خاله هم قبول کرد
رفتم کمکش هعی شال و روسری ها و مانتو هاشو من تا میکردم اون میذاشت تو کمدش
نیم ساعت مشغول جمع کردن بودیم که هرچی جلوتر می رفتیم و بیشتر جمع می کردیم به لباس زیرای خاله نزدیک تر می‌شدیم
(لباس زیباشو ریخته بود کف اتاق و بقیه لباسا روش(
من انتظار داشتم خاله بهم بگه برو بیرون دیگه که دیدم نخیر نگفت
همینطوری تو حال خودم بودم که با حرفی که خاله زد گیج و منگ شدم
گفت خاله سوتین ها رو تا کن بده تا بزارم تو کمد
تعجب کردم . ولی بدون هیچ حرفی هعی تا میکردم و میدادم خاله
پیش خودم میگفتم شاید عادیه چیز زیاد عجیبی نیست که دارم اینطوری میکنم .
خاله یه شرت سفید داشت که یهو در اومد گفت محمد این خوشگله
از خجالت داشتم میمردم بزور خودمو جمع کردم و با یه لبخند ملیح گفتم آره خاله
خاله هی می‌خندید و می‌گفت حالا چرا انقد سرخ شدی؟
من هعی داشتم آب میشدم میرفتم توی زمین
یهو خاله گفت: اصن یه دقیقه برو بیرون
منم رفتم و پیش خودم گفتم شاید داشت شوخی می‌کرد باهام
که چند دقیقه بعد گفت بیا تو
درو باز کردم و با دیدن صحنه روبروم هاج و واج موندم
خاله همه لباساشو در اورده بود و با همون شرت سفید و یه سوتین قرمز جلوم وایساده بود .
نگام رو تک تک اجزای بدنش بود
پاهای کشیده و سفیدش ،رونای خوشگل و از همه بهتر ممه هاش تو اون سوتین قرمز مث دوتا خوشه انگور بود که آرزوی خوردنشونو داشتم .
همینطوری نگاش میکردم که گفت حالا چی شرت خوشگله؟
لال شده بودم فقط سرمو به نشونه آره تکون میدادم
که دیدم با خنده گفت اون چیه؟
اومدم پایین و نگاه کردم و دیدم بله!
کیرم راست راست شده بود و داشت شلوار و شرتم و پاره می‌کرد .
بهم گفت میخای توام شلوارتو در بیاری ببینم شورتت خوشگله یا نه؟
از خوشحالی داشتم میمردم
شلوارمو کشیدم پایین که خاله اومد جلو یواش گفت پیراهنتم در بیار
پیرهنمو که درآوردم خاله نگاهی به کیرم کرد و با خنده گفت بچه که بودی میرفتی دستشویی من میومدم میشستمت اندازه هسته خرما بود الان خرطوم فیل شده
یه نیشخند ای زدم که اومد جلو و کیرمو می‌مالید تو فضا بودم .
گفتم خاله ،گفت:جانم
گفتم میشه ممه هاتو بخورم
خنده ای کرد و گفت چرا نمیشه
اول باید سوتینمو باز کنی چرخیدم پشت سرش و سوتینشو باز کردم همینطور کونشو می‌میمالیدم و گردنشو میخوردم
سوتینشو که باز کردم لحظه شماری میکردم تا برگرده و اون ممه های بی‌نظیر و ببینم .
برگشت و دوتا توپ خوشگل الان تو دستای من بود
بوسه ای به لبش زدم و آروم آروم با دستام ممه هاشو مالیدم کم کم حالتش داشت تغییر می‌کرد.
ممه هاشو گذاشتم توی دهنم و با تمام وجود میخوردم نمیدونم چقد خوردمشون که دیگه خودم خسته شده بودم
چند دقیقه فقط همینطور زل زده بودیم بهم .
رفتم سراغ گردنش هی لیس میزدم لیس میزدم تا کم کم رسیدم به پایین نفس هاش تند و نامنظم شده بود و آهای ریزی میکشید .بالاخره رسیدم پایین رسیدم به اون صحنه زیبا از روی شرت یه لیسی روی بهشتش زدم که آه بلندی کشید و نگام کرد .
همینطوری از روی شرت داشتم لیس میزدم که گفت:حالا نگفتی شرتم خوشگله یا نه ؟
با خنده جواب دادم خیلی خوبه و ادامه دادم
رسیدم به روناش که از شدت سفید بودنشون داشتم دیوونه میشدم
شرتشو کشیدم پایین و با اون منظره بکر خودمو غرق لذت کردم
بردمش خوابوندم روی تخت و افتادم به جون کصش
کس بدون مو و در عین حال کمی سفید .
همینطوری لیس میزدم خاله خودشو وا داده بود کم کم داشت جیغ میزد یک انگشتمو کردم توش که دیوونه شد
و همینطور لیس میزدم تا با یه جیغ بلند ارضا شد .
نمیدونم بعد ارضا شدنش حالتش تغییر کرد و خجالت می‌کشید چشاشو بسته بود .
رفتم بالا سرش و کیرمو گذاشتم رو لباش چشاش بسته بود و باز نمیکرد ولی از زیر چشم داشت میدید چه خبره .
لحظه شماری میکردم تا لباشو از هم وا کنه و کیرمو بکنه تو دهنش بعد از چند ثانیه چشم انتظاری خاله بالاخره لبای سرخشو از هم وا کرد .
کیرم رفت تو دهنش آروم آروم خودم جلو عقب میکردم تو دهن خاله حس بی‌نظیری داشتم
دلم میخواست با خاله سکس کنم بدجور حشرم زده بود بالا
بعد از چند دقیقه رفتم سراغ ممه هاش و دوباره میخوردمشون .
به خاله گفتم نمیخوای جبران کنی؟
گفت چیکار کنم ؟
گفتم میخوامت خاله
منظورمو فهمید و به کمر خوابید روی تخت و نگام می‌کرد .
وقتش بود رفتم جلو و یکم سر کیرم تف زدم با انگشت شصتم بهشت خاله رو مالیدم آروم کیرمو گذاشتم روی کصش
خاله گفت دیوونم نکن شروع کن !
آروم آروم کیرمو میکردم تو بهشت خاله .
حس وصف نشدنی داشتم آروم آروم شروع کردم به تلمبه زدن ناله های ریز خاله داشت دیوونم میکرد .
یکی ار ممه هاشو گرفته بودم و هی فشار میدادم .
خاله گفت:حالا بالاخره شرتم خوشگل بود؟
با لبخند نگاش میکردم و گفتم عالی بود.
تند تند تلمبه میزدم نزدیک بود آبم بیاد خاله داشت جیغ می‌کشید کشیدم بیرون و خالی کردم رو شکمش .
غرق لذت بودم
خاله رو سفت بغل کردم لباشو بوسیدم و گفتم: خاله شورتت خیلی خوشگله .

نوشته: محمد

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18