رفتن به مطلب

داستان بیغیرتی سورپرایز هاتوایف


behrooz

ارسال‌های توصیه شده


سورپرایز پارتنر هاتوایفم در حمام 1
 

سلام،سال نو رو خدمت تمام عزیزان تبریک میگم امیدوارم سال بسیار خوبی رو در پیش داشته باشین.اول یه بیوگرافی از خودم بدم و بعد داستانم و شروع کنم. پوریا هستم و ۲۴ سالمه،دانشجوام و کارمند و تهران تنها زندگی میکنم.من و پارتنرم چندسالی هست باهمیم،ترانه پارتنرم ۱۹ سالشه و به چشم من بسیار زیباست و خوش هیکل و باهوش و جذاب.دانشگاه تهران درس میخونه و به تازگی‌دانشجو شده.من و ترانه توی این سال ها بسیار راجب فانتزی هامون با هم صریح بودیم و به سادگی علایق و فتیش هامون و به هم میگفتیم.ترانه ۱۷ سالش بود که به من گفت هاتوایفه و خب من جا خوردم اما خودمم کاکولدی رو به شدت دوست داشتم اما نمیدونستم این گرایش پذیرفته شدست و چهارچوب داره یا اصلا اسم خاص خودش و داره.
اینارو گفتم که بدونین چند سالیه این حس و داریم
اما مشکلی که حس میکنم ۹۰ درصد کاکولد ها و هاتوایف های عزیز توی ایران تجربه میکنند،اینه که کاری که میکنیم درسته؟
آیا انتهای خوشی داره؟آیا رابطه قشنگی که براش این همه وقت گذاشتی از بین نمیره؟ آیا من براش به اندازه قبل از تجربه این حس میتونم جذاب باشم؟
یا اینکه ناخودآگاه یه کاکولد حس پوچی میکنه یا اینکه از خودش میپرسه چرا اینکارو میکنم! گاهن جنگیدن بین منطق،احساسات و علایق رخ میده و روزها با حال بد میگذرونی،خیلی ها بارها به هم قول میدن دیگه ادامش ندین و به خیال خودشون با اینکار از رابطه محافظت کنن اما خوب نمیشه.هیچ اموزشی هم نیست هیچ خوب و بدی هم تعیین نشده پس خودتی و خودت.به خاطر همین چیزها ما دو سالی میشه دنبال راه چاره بودیم،دنبال ادم درست،چون میدونین،پیدا کردن آدم درست خودش بزرگترین چالشه!
چند ماه پیش یه نفر پیدا شد،عجیب بود ولی با شعور بود،شوخ بود و مهم ترین حسن این آدم این بود پنج دقیقه بعد از دیت بهش میگفتی خدانگهدار می رفت و دیگه هیچ پیامی نمی دهد! برعکس کسایی که یه سلام میدی باید ۲۰ تا اکانت ازش بلاک کنی تا مطمئن بشی بازم پیام نمیده تا مزاحمت ایجاد کنه!

مثل من قدش بالای ۱۹۰،هم سن و سال و خوشتیپ.ترانه خودش پیداش کرده بود.باهاش صحبت کرد و به من اطلاع داد و منم اوکی و دادم.ترانه تو این سالا اونقدر رفته بود سمت این حس و اونقدر من کنسل کرده بودم یا ناراحت شده بودم و مودی بودم که دیگه میترسید چیزی بگه،به خاطر همین من خودم بهش پیشنهاد دادم که با امیر بره بیرون.
فردای اون روز بعد از ظهر بود که رفتن بیرون و توی یه کافه نشستن،من سر کار بودم که دیدم چند تا پیام برام اومده،تلگرام و که باز کردم دیدم امیر عکسای دوتاییش و با ترانه با دست گل فرستاده.دوباره تموم این افکار تو ذهنم پیچید که درسته این عکسا به شدت هورنیم میکنه،ولی آیا واقعا درسته؟
لذت بخش بود ولی ترسناک،براش نوشتم:“خوش بگذره حسابی”

ترانه که دو سه ساعت بعد از دیت برگشت بهش زنگ زدم و گفت دم دانشگاهه بره داخل پیام میده،قرار بود یک ساعت پیش برسه ولی حالا دیر کرده بود
با نگرانی‌بهش پیام دادم که ببینم چی شده انقدر دیر کرده،وقتی ماجرا رو پرسیدم فهمیدم که بله،امیر کل مسیر پیاده برگشت ترانه رو به گوشه کنارا برده و حسابی ازش لب گرفته،ترانه میگفت امیر اول اومد ازم لب بگیره ولی من خودمو کشیدم عقب،وقتی دیدم امیر ناراحت شد خودم پیش قدم شدم این بار و لبامو چسبوندم به لباش!
هر لحظه لذتی که از حرفاش میبردم بیشتر میشد،بعد دیدم یه عکس فرستاد وقتی باز کردم دیدم بله،عکس شورت خیسشه!
معلوم بود حسابی بهش خوش گذشته!
فردای اون روز ترانه ازم خواست برای آشنایی بیشتر با امیر سه تایی بریم بیرون،یه جایی قرار گذاشتیم و غروب بود که هم و دیدیم.من زیاد رفیق باز نیستم و ارتباط نمیگیرم اما رفتار امیر اوکی بود البته معلوم بود استرس داره،هر سه تامون داشتیم ولی خب خودمون و عادی نشون میدادیم.رفتیم و قدم زدیم.طولانیش نمیکنم ولی اون شب از دیدن نزدیکی ترانه و امیر بیشتر حسودی کردم تا لذت.اینکه واقعا داشت باورم میشد ترانه تونسته از لحاظ احساسی به یه نفر نزدیک بشه ترسناک بود.امیر که رفت آروم به ترانه گفتم میشه دیگه ادامه ندیم باهاش؟ چشای ترانه گرد شد! گفت من مشکلی با ادامه ندادنش یا دک کردن این ادم ندارم ولی این شل کن سفت کنات اصلا قشنگ نیست.اونشب بحث زیادی کردیم،جفتمون ناراحت شدیم و قول دادم دیگه سمت این حس نرم!
شب اما موقع خواب دوباره همه چی برگشت به قبل و پشیمون بودم از حرفام.اما خب اینکه برم دوباره به ترانه بگم ادامه بدیم دیوونگی بود و ترانه کاملا حق داشت تا چند روز حتی باهام صحبت هم نکنه! در ضمن وقتی ترانه به یکی می گفت خدافظ دیگه دوست نداشت بره بهش بگه بیا دوباره ادامه بدیم.اصلا روش نمیشد!
پس یه نقشه ای کشیدم…
به امیر پیام دادم و سلام و احوال پرسی کردم.جوابم و داد و بهش گفتم ترانه رو واقعا میخوای؟ گفت آره من خوشم اومده بود ازتون و الانم گفتین برو رفتم
گفتم پس باید یه کاری کنیم،من یه گندی زدم و میخوام جبرانش کنم لطفا کمکم کن.گفت حتما
گفتم من با ترانه هر ماه چندین بار سوییت میگیریم و سکس میکنیم.این هفته میخوام سوئیت بگیرم،آدرسش و بهت میدم و با هم هماهنگ میکنیم،وقتی رسیدیم ترانه رو میبرم توی حمام و بعد میام در خونه رو برات باز میکنم بیا داخل و لخت شو و بیا توی حموم،بهش میگم براش سوپرایز دارم چشماشو ببنده،چشماشو که باز کنه تو رو جلوش ببینه،چطوره؟
گفت ناراحت نمیشه؟ گفتم اگر ناراحت شد پول اسنپت و میدم لطف کن و برو،گفت حتما و قرارمون و گذاشتیم…
پایان قسمت اول
پ.ن:اسم ها واقعی نبودند
اگر بازخورد ها خوب باشه قسمت بعدی سریعا قرار داده میشه♥️

نوشته: حس زیبای کاکولدی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18