mame85 ارسال شده در یکشنبه در 00:45 اشتراک گذاری ارسال شده در یکشنبه در 00:45 همه چیز خراب شد سلام من ۳۰ سالمه و اولین باره داستان مینویسم .من یک خواهرزن بیوه دارم که خیلی شاه کسه .تواین ۵ سالی که ازدواج کردم چشمم همش دنبالش بوده ۴۰ سالشه با سینه ۷۵ قد بلند خوشگل ها نه الکی .واقعا از اینها که هر کی ببینه میگه یعنی میشه من این رو بکنم .یک روز خونه مادر خانمم بودیم ناهار اونجا بودیم اونهم قرار بود بیاد یک مقدار حالش ناخوش شده بود نیومده بود مادر زنم گفت کاش یکی این سوپ رو میبرد برای آزیتا .من تقصیر خودم شد زود ناهار خوردم گفتم بده من ببرم دوسه بار گفتم بده من ببرم خانمم گفت ببر مادر خانمم زنگ میزنه بهش میگه برات سوپ میاریم .من که رفتم زنگ رو زدم این خواهرزن من فکر میکنه مادرشه دیگه اف اف رو نگاه نمیکنه همینطوری زد در باز شد و در واحد رو هم باز میزاره و میره رو تختش میخوابه .من رفتم طبقه بالا و دیدم درب واحد بازه صدا کردم آزیتا آزیتا دیدم جواب نمیده یواش یواش رفتم سمت اطاق خواب دیدم دراز کشیده یک وری پشتش بمنه گفتم آزیتا پس تو خوابیدی درب رو کی باز کرد گفت تویی فکر کردم مامانم هستشگفتم خدا بد نده چی شده گفت یک مقدار حالت تحوع دارم سرم گیج میره گفتم پاشو بریم دکتر گفت نه خوبه الان ام جمعه دکتر خوب کجا بود نشستم پای تخت گفتم سرت هم درد داره گفت اوهوم آروماروم دست بردم تو موهاش یک دفعه یک تکون خورد هنوز پشتش بمن بود شروع کردم سرش رو اروم مالوندن گفتم بزار برات سرتو بمالم گفت خوبه نمیخواد گفتم نه بابا کاری نداره که یک جوری که تحریک بشه با ناخن اروم سرش پشت گوشش رو میمالیدم دست رو بعد از چند دقیقه اوردم رو گردم همین طور سانت سانت میومدم پایین حالت خواروندن و ماساژ انگار خوشش بیاد اونطوری شده بود بعد در گوشش باز طوری که تحریکش کنم گفتم خوب میمالم بلد هستم گفت اوهومم تا دست رسید رو قفل سوتین شروع کردم اروم اروم مالوندن صدای نفس هاش تند تند شد ولی انگار خجالت میکشید میگفت خوبه دستت خسته میشه یک دفعه گفتم یک مقدار برو اونورتر من هم دراز بکشم کنارت که مسلط بتونم بمالم گفت نه عاقبت خوبی نداره میترسم اتفاق هایی بیوفته ول کن خواهش میکنم گفتم آزیتا خواهش میکنم ازت دلت میاد من الان خداتا تحریک شدم با این حال بلند بشم گفت خواهش میکنم نه نه .تو شوهر خواهرمی .بخدا من هم تحریک شدم ولی باید به نفسمون غلبه کنیم عاقبت خوشی نداره یک دفعه دل و به دریا زدم و دستم رو گذاشتم رو کونش چنگ زدم گفتم ترو خدا .اگه من اینطوری برم بیضه درد حالم بد میشه جون من .یک دفعه دهن رو بردم پشت گردنش گفتم جون من مرگ من ترو خدا زودتمومش میکنم انقدر تحریک شدم لخت بشی من ارصا میشم جون من بعد دیگه نگفت نه من هم با حرف زدن تو گوشش طوری که تحریکش کنم میگفتم جون من بزار لخت بشیم اروم شورتت رو درمیارم برات میخورم زبونم رو میکنم توش تو هم این رو میگیری تو دستت همین طوری که میگفتم آروم دامنش رو زدم پایین یک مقدار شورتش معلوم شد شورت توری مشکی انقدر تحریک بودم شورت رو از رو کون شروع کردم خوردن یک مقدار کونش رو از رو شورت خوردم و مالیدم اروم برش گردوندم دامن و شورت رو کامل دراوردم شروع کردم خوردن انقدر خوردم که گفت چقدر دوست داشتم کیرت رو میخوردم حیف حالت تحوع دارم گفتم عیبی نداره بگیر تو دستت برام بازی کن باهاش شلوار و شورت رو درآوردم رفتم جلوش گفت جون چه کیر خوشگل و صفتی جون جون کوفتت بشه میترا چه کیری میکنه تو رو بعد یک بوس از کیرم کرد من هم شروع کردم سینه هاش رو خوردن نه که مریض بود سینه هاش داغ داغ بود جوری میخوردم هوار میزد با یک دستم هم با چوچولش بازی میکردم کس مثل کس دختر بچه خطی .یک دفعه دیدم خانمم از در اطاق اومد تو گفت کوفت من بشه بد نگذره بهتون قابلی نداره میخوای این کیر خوشگل از این ببعد مال شما باشه من یک دفعه پریدم شورتم رو برداشتم گفتم میترا بخدا میدونی چطوری شد بیا برات تعریف کنم گفت هیچی نگو پدر سگ شورتت رو نپوش گفت من ده دقیقه هست دارم کاراتون رو یواش نگاه میکنم تموم حرف هاتون رو هم شنیدم حالا داره اینطوری میگه همزمان داره شلوارش رو هم درمیاره گفتم چکار میکنی لخت داری میشی گفت خفه شو فکر کردی فقط آزیتا کیر میخواد گفت ده دقیقه هستش دارم نگاه میکنم تو عمرم انقدر تحریک نشدم بیا اول بکن تو کس من که دارم میمیرم تا بعدا حساب تویه کس کش رو برسم گفتم چی میگی آزیتا که قفل کرده بود گفت دیدی گفتم عاقبت خوبی نداره دلم شور میزد الکی نبود راستی مگه در باز بود اومدی گفت نخیر آبجی جون خیانت کار کلید یدک خونت خونه مامان بود یواش برداشتم مامان نفهمید این پدر سگ اومد اینجا حدس زدم داره برای چی میگه سوپ رو من میبرم خونه ازیتا .خلاصه من کسی از این دوخواهر کردم که نگو بعد هم میترا به آزیتا گفت ببین من آدم حسودی نیستم من آدمم میدونم اهل دوست پسر نیستی این پدر سگ حق داره ماهی یکبار بیاد یک ساعت پیش تو و با تو سکس کنه فقط ماهی یک ساعت بیشتر بشه مادرش رو میگام .آزیتا که کف کرده بود هیچی نمیگفت من هم شوکه بودم ولی چه حاله بیاد موندنی ای شد یک بار هم رفتیم شمال پدر خانمم و مادر خانمم بعد از دوروز برگشتن من و میترا و آزیتا موندیم میترا ترتیب یک سکس سه نفره رو شمال داد دوباره سه نفره حال کردیم البته آزیتا میگفت من خجالت میکشم .این رو هم بگم ۵۰۰میلیون طلا ازم خانمم خورد خورد گرفت به عنوان باج .عین داستان مردونه حقیقت بود نوشته: خوش شانس آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده