minimoz ارسال شده در 11 تیر اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر عشق یا پول با سلام خدمت دوستان عزیز سایت کونباز کمی از خودم بگم براتون من الهام هستم قدم ۱۶۸ و وزنم ۶۵ کلا هیکل نسبتا خوبی دارم و این خاطرهای که میخوام واستون تعریف کنم برمیگرده به ۳سال پیش ،یک سال میشد طلاق گرفته بودم و حال روحی روانیه خوبی نداشتم. بعد طلاق پیش خانواده زندگی میکردم ما یه خونه دو طبقه داریم که طبقه پایین پدرم و مادرم زندگی میکنن طبقه بالا هم من و خواهر ۱۵ سالم یه برادر بزرگتر از خودم هم دارم که تهران دانشجو هست. تو این یه سال بیشترن عذاب عمرمو کشیدم خانواده من خیلی سختگیره یعنی اگه بخوای جایی بری یا باید مادر همراهت باشه یا پدر بخاطر همین من همیشه خونه بودم و بیخیال بیرون رفتن ،از یه طرفی هم نبود سکس امانمو بریده بود جوری شده بود که یک روز در میان خودارضایی میکردم ولی بازم راضی نبودم و دلم سکس میخواست . یروز همسایمون اومده بود خونمون و از هر دری حرف میزد و منم که حوصلم سر رفته بود نشستم به اراجیف مادرمو همسایه گوش دادن که اکرم خانوم گفت پسرم مهدی قراره از ترکیه بیاد و دیگه نمیزاریم برگرده حاج آقا اینجا میخواد تو یه کارخونه دستشو بند کنه بسه تو غربت کارکردن ، منو مهدی قبل از اینکه من شوهر کنم دوس پسر دوس دختر بودیمو خاطر همو خیلی میخواستیم ولی خب چون خواستگار پولدار واسم اومد و وضعیت مالیِ هم مهدی و هم خانوادش خوب نبود راضی به ازدواج شدم اویل زندگیم خیلی خوب بود طرف پولدار بود و هرچی میخواستم میخرید مسافرت می رفتیم و سکس که من خیلی وابستش شده بودم و از زندگیم راضی بودم که بعد یه سال عیاشی آقا شروع شد و تا دو سال بعدش یه روز خوب بودیم یه هفته دعوا که خانواده ها هم از دستمون کفری شده بودن و راضی شدن به طلاق گرفتنم. بگذریم گذشت یه ماه و بالاخره آقا مهدی از ترکیه اومد همسایه دیوار به دیوارمون بودن و من از طبقه بالا از کنار پنجره نگاشون میکردم خیلی خوشگلتر و خوش تیپ تر نسبت به چند سال گذشته شده بود اون زمان هم قد بلند بود ولی هیکلش اینقدر حجیم نبود اونا رفتن خونه و من ناراحت بودم از اینکه چرا بجای عشق پولو انتخاب کردمو خودمو بدبخت کردم ، چند روزی فکرم مشغول این بود که خدایا چجوری شمارشو گیر بیارم نفهمن و هیچ راهی به ذهنم نمی رسید اجازه بیرون رفتنو نداشتم . نزدیک عید بود و من کلی از کارای خونه ریخته بود رو سرم و با خواهر کوچیکم مشغول تمیزکاری بودیم لباسارو از لباسشویی در اوردم و بردم تو بالکن پهن کنم تا اون یکم نمی که داشت هم خشک بشه یه تیشرت صورتی و یه شلوار سفید خونگی جذب تنم بود ،رفتم تو بالکن و مشغول پهن کردن لباسا بودم که یهو دیدم یکی گفت به به ببین کی اینجاست برگشتم و دیدم که مهدی رو بالکن خونه خودشون وایساده داره نگام میکنه سلام و احوالپرسی کردیم و بعد اینکه لباسارو پهن کردم زودی رفتم که اقاجون نفهمه شر به پا کنه ، بازم تا شب فکرمو مشغول خودش کرد و رفتم حموم چشامو بستم و با تصور اینکه داره منو میکنه خودارضایی کردم ،امدمو بعد خشک و شونه کردن موهام با یه تاب شلوارک دراز کشیدم رو تخت خابم و تو اینستا کلیپ نگاه میکردم که یه فکری به سرم زد رفتم رو جستجو گفتم ببینم آیدی مهدی بازم همونه که دیدم بلهههه تو اسمونا دنبالش میگشتم رو زمین پیداش کردم زود فالو کردمو بعد چند ساعت دیدم اونم فالو کرد پاشدم و جلو اینه یه قری دادمو بازم پریدم رو تخت ، و دنبال یه راه بودم که اول خودش پی ام بده بعد کلی گشتن یه استوری دپ گذاشتم اولین نفری که سین زد مهدی بود چند دقیقه نگام به گوشی بود که یهو دیدم پیام داد یه لبخندی از رو پیروزی زدم و زود رفتم دایرکتش که دیدم نوشته شاد باش خانوم خوشگله ناراحتی اصلا بهت نمیاد ،شروع کردیم به حرف زدن منی که خسته بودم تا صب خابم نبرد از بس این پسر با درک و فهم شعور بود دلم میخاست فقط باشه تا ۶ صب از زندگیامون حرف زدیم من از طلاقم بهش گفتمو اونم از کارش و گلایه کرد که چرا اون زمان راضی شدم به ازدواج میگفت واقعا عاشقم بوده و بخاطر اینکه منو با غریبه نبینه گذاشته رفته ترکیه خلاصه شماره رد و بدل کردیمو ازش قول گرفتم که کسی نفهمه باهم حرف میزنیم . خوابیدیمو ساعت ۱۱ با صدای ابجیم از خواب بیدار شدم پاشدم صبحونه خوردم و وقتی نتو روشن کردم دیدم پیام داده اگه تونستی زنگ بزن دلم میخواد صداتو بشنوم با اینکه من بهش بد کرده بودم ولی اون هنوزم باهام خوب رفتار میکرد ، اقا جون و مادرم و ابجیم میخواستن برن بیرون واسه خرید مادرم زیاد اصرار کرد که گفتم خستم نمیام و اونا هم رفتن زنگ زدم به مهدی که با صدای خواب آلود جواب داد +الووو _سلام +به به خانوم خورشید امروز از کدوم طرف در اومده یادی از فقیر فقرا کردی _زهرمار مهدی بخوای اذیت کنی قط میکنما +خانوم ما غلط بکنیم شمارو اذیت کنیم شرو کرد به چاپلوسی و خندوندن من خیلی وقت بود از ته دل نخندیده بودم ،گفت میای تصویری بحرفیم گفتم چرا که نه رفتیم اینستا و تصویری زنگ زد دیدم بالا تنه لخته و یکم از سرشونه هاش و سینش دیده میشد میگفت ببینم چی تنته عادت قدیمشو هنوزم داشت همون تاب و شلوارک تنم بود و بدمم نمیومد باهاش راحتتر باشم جلو اینه قدی که تو اتاقم بود وایسادمو سر تا پامو نشونش دادم هی قربون صدقم میرفت و میگفت کثافت عجب هیکلی داری گفتم خب توهم نشونم بده چی ساختی تو این چند سال گوشیو گذاشت جلو آینه و بازو هاشو نشونم میداد میگفت حال کن یه شلوارک سیاه پوشیده بود عجب هیکلی داشت محوش شده بودم اون روزم کلا با حرف زدنو عکس دادن سپری کردیم که ماجرا از شب ۱۲ به بعد شرو شد و تقریبا چت هامون تبدیل شده بود به حرفای سکسی که مهدی خودش سر حرفو شروع کرد و گفت تو این یه سال سکس نداشتی که گفتم نه تو چطور گفت من یه جقی بدبختم میدونستم دروغ میگه چون هم تیپ و قیافه رو داشت هم سر زبون واسه مخ زدن ، انقدر حرفای سکسی زد و من سگ حشر شده بودم گفت میخام کصتو ببینم هیچ مخالفتی نکردمو فرستادم تازه شیو کرده بودم و خیلی تمیز بود نگاه کردو گفت اوووف تو مال من باشی هر روز میکنمت عجب کصی واوووو، بیشتر حشریم میکرد با حرفاش گفتم توهم بفرست گفت ای به چشم فرستاد عکسو باز کردم باورم نمیشد این کیر مال مهدی باشه راحت ۲۰ سانت میشد و خیلی کلفت سر کیرش صورتی و بقیش سفید نتونستم جلو خودمو بگیرم _مهدی میخوای باهم سکس کنیم +مگه خرم نخوام _اخه منکه نمیتونم تنهایی بیرون برم +خب من بیام خونتون _مهندس منو ابجیم طبقه بالاییم اونو چیکار کنیم +یواشکی میکنم _میفهمه مهدی کیرت بزرگه صدام در میاد +خب پس چیکار کنیم _نمیدونم ولی دلم میخوادت +میتونی بیای بالا پشت بوم؟ _اگه درش قفل نداشته باشه اره +بیا بالا با ترس جوری که ابجیم نفهمه اروم اروم درو باز کردمو رفتم بالا در بالا پشت بوم قفل بود ولی از شانس خوبم کلید روش بود باز کردم پی ام داد نترسیا الان بالای پشت بوم شمام رفتم بیرون و درو بستم ، اومد سمتم و مثل وحشیا همو بغل کردیمو لب میگرفتیم یه دستشو از پشت کرد تو شلوارکمو کونمو چنگ میزد و گردنمو میخورد گفتم مهدی کبود میشه میفهمن لاله گوشمو لیس میزد دستمو گذاشتم رو کیرشو گفتم طاقت ندارم زود باش دستاشو شل کرد و جلوش زانو زدمو شلوار راحتی و شرتشو تا زانو دادم پایین عجب کیرییی از بین پاهاش لیس زدم اومدم بالا و تخماشو لیس زدم و اومدم یکم بالاترو کردم تو دهنم منی که کلا چند بار واسه شوهرم قبلیم ساک زده بودم جوری به زور میکردم تو دهنم که انگار اخرین باریه که میخان منو بکنن گفت بلندشو و دستاتو بزار رو دیوار ،همین کارو کردم اومد پشتم و شلوارکو شرتو کشید پایین و یه لیس محکم به سوراخ کصو کونم زد و بلند شد و کیرشو میمالید به کصم و فشار میداد یه سال بود سکس نداشتم و کیر کلفتش نمیرفت تو به زور یکمشو کرد تو ولی دردم میومد چیزی نمیگفتم خیلی وقت بود دلم یه کیر کلفت میخاست اروم اروم تلمبه میزد و بعد چند دقیقه دیگه راحت تا ته میکرد توم تندتند تلمبه میزد گفت عشقم برگرد برگشتمو یه پامو با دستش بالا نگه داشت و کرد تو کصم و با دست دیگش منو گرفته بود شروع کرد به تلمبه زدن و لب گرفتن چند دقیقه ادامه داد ، گفتم مهدی داره میاد سرعت تلمبه هاشو بیشتر کرد و من ارضا شدم ولی اروم اروم باز تلمبه میزد داشتم میمردم که یکم ادامه داد و گفت داره میاد میخای بخوریش گفتم اره درش اورد و ساک زدم واسش و ریخت تو دهنم انقدر حشری بودم که ابشو کلا خوردم … بعد یه سال که از هر فرصتی واسه سکس استفاده می کردیم مهدی گفت که میخوام واسه همیشه مال خودم بشی اولش خانوادش مخالف ازدواجمون بودن ولی مهدی راضیشون کرد و ما ازدواج کردیم الان زندگیه خیلی خوب با یه شوهره خوب دارم . مرسی از اینکه تا اخر خوندین اگه غلط املای چیزی هم بود به بزرگیه خودتون ببخشید♥️ نوشته: الهام لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده