رفتن به مطلب

داستان سکسی شب شیطانی


gayboys

ارسال‌های توصیه شده


همه چیز از یه شب شیطانی شروع شد 1
 

سلام به دوستان،اسحاق هستم معروف به اسی 22ساله من و خواهر بزرگترم راحله که متاهل هستش توی خونه پدر بزرگ مادریم حاج صادق زندگی می کردیم حالا چرا ؟قصه اش طولانیه که نمی خوام بازش کنم الکی وقتتون بگیرم حاج صادق آخر عمری رفته بود با یک دختر 20ساله افغانی بنام منیژه ازدواج کرده بود منیژه و برادرش از افغانستان اومده بودن که برادرش گرفتن برگردوندن افغانستان همه میگفتن کار حاج صادقه چون برادرش مخالف ازدواج اونها بوده که بنظر منم واقعیت داشت چون فرداش حاج صادق منیژه عقد کرد نگم براتون توی اون خونه چه شبهایی شاهد بودم شب حجله حاج صادق هیچ وقت از یادم نمیره که منیژه چه جیغی زد که من و راحله و شوهرش عارف اومدیم پایین و همدیگه نگاه کردیم و خندیدیم عارف گفت گلو کاشت گفتم جیغی که این زد انگار دسته گل بوده راحله گفت بسه خجالت بکشید بریم بریم بخوابیم دیر وقته رفتیم توی اتاقمون اما من یکم که گذشت دوباره برگشتم که صدایی از منیژه و حاج صادق نمیومد برگشتم برم اتاقم که صدای عارف و راحله میومد راحله به عارف میگفت بیا ببین اون یه پیرمرده بعد تو …که صداش قطع شد و بعدش صدای یه چک اومد و بعدش صدای گریه راحله اومد برگشتم اتاقم گاهی هر شب گاهی یه شب در میون دم اتاق منیژه و حاج صادق میومدم که صدای سکس کردنشون میومد منم تا آخر گوش میدادم و بعدش جق میزدم تا اینکه گفتم چرا من زن نگیرم؟به راحله گفتم منم زن می خوام گفت تو تاره لیسانس گرفتی بگرد یه کار خوب پیدا کن دو سال کار کن پولاتو جمع کن خودم هر کی خواستی برات می گیرم حالا کیو زیر سر داری ؟گفتم هیچکس گفت نترس بفکرت هستم اسی کوچولو چه زود مرد شدی که باید برات زن بگیرم منم دنبال کار بودم اما کدوم کار؟ کاری نبود اونیم که بود بیگاری بود حتی حقوق اداره کار هم نمیدادن تازه عارف هم بیکار شد اوضاع خونه خیلی بد بود که حاج صادق فوت کرد مجبور شدیم خونه بفروشیم و بریم یه خونه کوچکتر من گفتم اجاره کنیم و پول بذاریم یه کاری شروع کنیم که عارف و راحله قبول نکردن گفتم حوصله اجاره نشینی و اثاث کشی کردن و صاحبخونه ندارن یه خونه کوچکتر می خریم هر چی موند میذاریم واسه کار که در حد پول خرید یدونه 206 موند که عارف بنام خودش خرید گفت هیچ کاری به اندازه اسنپ درامد نداره تازه کارتم دست خودته یه ماه کار کرد گفت میگن تهران روزی چند میلیون میشه کار کرد و می خوام برم تهران که راحله مخالفت کرد کلی جر و بحث داشتن تا آخرش راحله قبول کرد و عارف رفت تهران دیگه فقط من بودم و دو تا زن توی خونه یادم رفت بگم بعد از فوت حاج صادق چون منیژه جایی نداشت با ما زندگی می کرد اوایل هر شب میرفتم دم اتاق منیژه تا اینکه یک شب رفتم اتاق منیژه و می خواستم بکنمش که جیغ زد و فرار کرد رفت اتاق راحله
رفتم اتاق راحله در بستم و قفلش کردم کلیدشم انداختم بالای بوفه ای که توی اتاقشون بود شلوارکم کشیدم پایین گفتم امشب میکنمت منیژه که رفته بود پشت سر راحله قایم شده بود و گریه می کرد راحله گفت چته اسی؟چته ؟ گفتم مگه بهت نگفتم من زن می خوام ؟الان منیژه یه زن بیوه است منم یه پسر می خوام بکنمش منیژه با گریه می گفت من نمی خوام نمی خوام گفتم تو گوه خوردی امشب باید بکنم توی کوست منیژه گریه میکرد و تا میرفتم سمتش جیغ میزد راحله گفت بسه بسه جیغ نزن منیژه آبرومون رفت توی محل گفت می خواد منو بکنه برادرت راحله گفت خب بکنه مگر تو تا دیروز به حاجی نمیدادی ؟الان به این توله سگ بدی چی میشه ؟ منیژه با گریه میگفت نمی خوام نمی خوام که راحله گفت باشه باشه دهنت ببند صداتو نشنوم منیژه راحله اومد جلوم زانو زد و کیرم گذاشت توی دهنش و شروع کرد خوردن شهوتم بحدی بالا زده بود که برام مهم نبود کی داره کیرم می خوره انقدر خورد تا آبم اومد گفت حالا آروم شدی؟ نشستم روی تخت،راحله و منیژه در گوشی کلی با هم حرف زدن منیژه قبول نمی کرد که راحله گفت اون با من خودم بهش میگم چیکار کنه نترس اون جوری نمیشه!
راحله گفت بیا پسر راضیش کردم اما کارهایی که من بهت میگم میکنی وحشی بازی هم درنمیاری گفت بیا براش کوسش بخور رفتم شلوار و شورتش کشیدم پایین وقتی کوسش دیدم گفتم وای این مثله یه تابلو نقاشی زیباست نباید بکنیش باید فقط بهش نگاه کنی که راحله سرمو هل داد پایین گفت فعلا باید بخوریش سرمو به کوس منیژه فشار میداد و میگفت کجا رو لیس بزنم و کجا مک بزنم بعدش دستش از روی سرم برداشت و توف زد به دستش و کیرم میمالید سرم توی کوس منیژه بود کیرم توی دست راحله وقتی کیرم راست شده بود راحله گفت بسه پاشو آروم بکن توی کوسش منیژه پاشو باز کرده بود منم کیرم فرو کردم توی کوس منیژه کوسش تنگ بود گفتم آخ جون چه کوسی راحله دستای منیژه گرفته بود گفت اسی آروم آروم تندش کن منیژه فقط آه و ناله می کرد خیلی بهم میداد یه حس عجیب داشتم که راحله گفت حالا تا می تونی تند تند بکن توی کوسش و خودشم دستای منیژه ول کرد منیژه هم دستاش دور سرم حلقه کرد و از لب می گرفت تا اینکه منیژه ارضا شد و منم آبم اومد راحله گفت اسی منیژه بغل کن برید توی اتاق خودش می خوام بخوابم امشب گند زدید به همه چیزم با منیژه رفتیم توی اتاقش تا صبح دو بار دیگه هم کوسش کردم از اون شب دیگه همه چیز عوض شد منیژه لباس لختی می پوشید و دلبری می کرد منم که تا حالا ندیده بودم تا بهم میگفت کوسم بخور یا سینه هامو بخور می خوردم و بعدشم کوسش می کردم راحله بهش تیکه مینداخت اولش گریه می کردی حالا ولکن نیستی خیییییلییییی … در گوشش یه چیزی گفت و دوتایی خندیدن بعدش بهش گفت من تو رو دستکم می گرفتم
به منم میگفت نه ازت خوشم اومد با وحشی بازی و بی حیایی به خواستت رسیدی زن داشتن حال میده؟ گفتم محشره منیژه هم تنگه نیشگونم گرفت گفت بسه بسه دیگه نگو بی حیا واقعا خیلی روزهای خوبی بود منیژه هم انگار عاشقم شده بود منم عاشقش شده بودم
5 شنبه که شد راحله بهم گفت عصر برو خونه عمه ظهره کارت داره نمی خواستم برم اما اجبارم کرد که آخرش رفتم عمه ظهره برام یک دختر خوب برای ازدواج پیدا کرده بود بنام آزی که فهمیدم اصلا اسمش آزاده است و به بهانه یادگیری آشپزی چون عمه ام کلاس آشپزی داشت اومده بود اونجا منم رفتم ببینمش یعنی عمم به اون گفته بود اونم قبول کرده بود که منو ببینه یکمم حرف زدیم انگار اونم از من خوشش اومده بود راستش منم ازش خوشم اومد اما خب منیژه چی؟
اون چیکار کنم؟ تا برگشتم خونه شب شده بود رفتم داخل دیدم صدایی نمیاد رفتم توی اتاقمون دیدم منیژه خوابیده صداش کردم جوابی نمیداد راحله صدا کردم گفت اسی فورا بیا فوریه بیا گفتم منیژه گفت بیا رفتم توی اتاقش دیدم توی تخت دراز کشیده رپ تختی کشیده روش گفت نترس قرص خواب آور خورده گفتم چرا ؟گفت چون دوست نداشتم بیدار باشه روتختی کنار زد دیدم لخته گفت دیدم تو با بی حیایی به خواستت رسیدی منم می خوام با بی حیایی به خواستم برسم بلند شد در اتاق بست ایستاد پشت در گفت چیه ؟ زن لخت دیدن دیگه وحشیت نمیکنه ؟گفتم این چه کاریه؟گفت هیس دهنتو می بندی و هر کاری بهت گفتم میکنی گفتم این دختره کیه ؟ آزی؟ یه چک زد توی گوشم گفت هیس هیس هیس الان فقط روی من تمرکز میکنی بشین روی زمین بشین نشستم کوسشو آورد دم دهنم گفت همون جور که یادت دادم برای منیژه بخوری بخورش واقعا از این کارش شوکه شده بودم یکم که براش خوردم با دستش موهام گرفت و گفت بلند شو بریم روی تخت خودش روی تخت نشست و منم ایستادم و شلوار و شورتم کشید پایین و کیرم توی دستش گرفته بود گفت هیچ وقت فکر نمی کردم عاشق کیرت بشم اسی کوچولو کی کیرت به این کلفتی شد؟جون چه سری داره رنگ قرمزش دوست دارم زبونش دور سر کیرم میمالید آه و ناله ام در اومده بود گفت آخ جون اسطوره بی حیایی چه سکوتی کردی؟
کیرت کوس می خواد؟کوس می خوای؟گفتم آره می خوام بکنمش توی کوست گفت آخ جون من عاشق مردای خشن و وحشی ام دوست دارم چشامو ببندم مثله وحشیا توی کوسم تلمبه بزنی باشه؟ گفتم باشه داگی شد و کیرم کردم توی کوسش گفت دوست دارم یه جور تلمبه بزنی که جیغم دربیاری منم با همه توانم توی کوسش تلمبه میزدم کوسش تنگ بود اما نه به تنگی منیژه تا اینکه وسطش آبم اومد گفت بعد این همه کردن کوس منیژه آبت به این زودی میاد ؟گفتم تو از اولش گفتی تند تند بکن گفت اشکال نداره کوسم بهت حال داد ؟دوست داری ؟کیرم توی دستس بود و میمالیدش می گفت من کیر پرستم کیرم می بوسید میذاشت وسط پیشونیش میگفت هیچ کس به اندازه من قدر کیر نمیدونه انقدر مالیدش که دوباره راست شد دوباره داگی شد منم توی کوسش تلمبه میزدم گفت آبت اومد بریز توی کوسم بریز توی کوسم داد میزد آبتو بریز توی کوسم اما آبم نمیومد راحله ارضا شد و گفت اسی بسه بسه اما من هنوز آبم نیومده بود گفت تندتر بزن تندتر تندتر تا آبت بیاد که کیرم تا ته کردم توی کوسش آبم خالی کردم توی کوسش گفتم خوبه خوبه خوبه ؟گفت عالیه اسی جونم عالیه گفت میشه امشب توی بغلت بخوابم ؟گفتم باشه گفت پس چراغ خاموش کن بیا چراغ خاموش کردم اومدم روی تخت دیدم پشتش کرده گفت سفت بغلم کن دستم گرفت گذاشت روی سینه اش منم با نوک سینه اش بازی میکردم درگوشش گفتم فقط اینبار بودا ؟دیگه نیستا؟
عارف گناه داره درسته الان نیست اما میاد گفت به یادم فرقی نداره گفتم چرا ؟گفت یادته دو سال پیش تصادف کرد؟گفتم آره گفت تخم هاش آسیب دیدن و یکیشو درآوردن و اون یکی هم کوچولو شده توی این دوسال 10 بارم منو نکرده فکر کردی فقط تو شهوتت بالا میزنه؟
من آدم نیستم؟چقدر تحمل کنم؟ اون شب که بی حیایی کردی توی اتاق لخت شده بودی دوست داشتم خودم بهت بدم اما … حرفش قطع کردم گفتم آخرش که چی ؟نمیشه هم عارف نگهداری هم این وضعو گریه کرد گفتم حالا گریه نکن منم نمیدونم چیکار کنم گفت از دختره خوشت اومد ؟گفتم آره اما منیژه چیکار کنم ؟گفت هیچی ولش کن نگو که بهش فکر میکنی ؟ گفتم دوستش دارم گفت دهنت ببند این دختره من خودم ردش میکنم تو با آزی ازدواج میکنی و تمام گفتم خب منیژه هم زنگ تفریحم باشه بد که نیست گفت شما مردا سیری ندارید پس من چی ؟ آزی میگیری منم زنگ تفریحت میشم! گفتم نه اصلا راحله یه فکر اساسی برای زندگیت کن با این شرایط از عارف جدا شو گفت نمی تونم دوستش دارم گفتم منم نمیتونم گفت تو گوه خوردی به خدا کاری که بهت گفتم نکنی میزنم تخمای تو هم میترکونم گفتم باشه باشه گفت خیلی حرف میزنی خیلی حرف میزنی برگشت سمتم گفت خیلی زر میزنی بخور ببینم و سینشو چپوند توی دهنم با دستش کیرم میمالید گفت امشب میخوام آب کمرت خالی کنم انقدر که جون نداشته باشی باهام مخالفت کنی و فقط بگی چشم فهمیدی ؟میگی چی ؟گفتم چشم کیرم راست شد گفت واااای اسی سر قرمز کیرت خیلی دوست دارم دیوووونم کرده بوسش کرد و گذاشت توی دهنش و زبونش دورش می چرخوند گفت کاری میکنم دیگه راست نشه بلند شد نشست روش کیرم تا ته توی کوسش بود و خم شد گفت دست بنداز دور گردنم بهم گفت جوانمردی داشته باش بذار منم شهوتم ارضا کنم کنار اونیم که دوست دارم بمونم اینو گفت و بالا پایین می کرد نگاهش کردم دیدم چشاشو بسته داره تند تند بالا پایین میکنه دلم براش سوخت انگار بدجور تحت فشار بوده که … گفتم راحله قبوله داگیش کردم و توی کوس تنگش تلمبه میزدم و اونم آه و ناله میکرد تا اینکه هم اون ارضا شد هم من آبم اومد ریختم توی کوسش گفتم خوبه؟گفت محشره اسی کوچولو ی من، کنارش خوابیدم ظهر بیدار شدم دیدم راحله نیست رفتم حموم وقتی اومدم دیدم راحله اومده گفت منیژه تمام شد از الان فقط آزی و من تمام. هر چی ازش پرسیدم کجا بردیش نمی گفت چسبوندمش به دیوار گفتم نگی داغ کیر به دلت میذارم گفت اسی یه دختر افغانی دست خورده بابابزرگت ارزششو نداره بذار بره دنبال زندگیش به خدا خودش پیشنهاد داد که بره گفتم پس چرا چیزی به من نگفت؟گفت چی بگه ؟یه شب لخت اومدی توی اتاق که به زور بکنیش یادته ؟خودم راضیش کردم گفت بشرطی که بعدش تو هم هر چی من گفتم قبول کن گفتم باشه گفتم تو گوه خوردی قبول کردی گفت یادت رفت اون شبو؟ من برات نمی خوردم اون شب که … درست میگفت اون شب شهوتم بالا زده بود عقلم تعطیل بود می خواستم منیژه به زورم شده بکنم لخت شدم که برم بکنمش که راحله با خوردن کیرم شهوتم کم کرد تا حدودی و بعدشم کمک کرد تا منیژه راضی شد و کردمش راحله بهم گفت گوش کن به حرفم من بدت نمی خوام بذار طعم کردن دختر باکره بچشی میدونی چرا اون شب من موندم و بهت گفتم چیکار کنی ؟چون حاجی کوس دختره نمی خورد مثله خر کیرش می کرده توی کوس دختره تازه بیشترم از کون می کردتش اون فکر می کرد تو هم می خوای از کون بکنی راحله با حرفاش کم کم آرومم کرد و گفت دوست دارم باهم بریم شام بیرون مثله دو تا آدم با شعور بعدشم شب توی بغلت بخوابم شب هم که شد کاندوم با طعم انار خریده بود و از کون با کاندوم کردمش هر چی التماس کرد از کوس نکردمش چند روز بعد قرار خواستگاری گذاشت با خانواده آزی عارف اومد رفتیم خواستگاری که نمیدونم چطور شد یهویی راحله با مامان بزرگ آزی دعوا گرفت و همه چیز بهم خورد گفت اشکال نداره چیزی که زیاده دختره تازه دخترشون پرستاره مادرم نداشته که چیزی یادش بده کلاس آشپزی اومده بود که غذا پختن یاد بگیره این مامان بزرگشم خونه اش اینجا نیست برای خواستگاری اومده کلی حرف زد پشت سرش آخرشم در گوشم گفت بهتر فقط ماله خودمی دو سه روز بعدش عارف رفت صبحی که عارف رفت تهران هنوز از شهر خارج نشده بود راحله کاندوم کیوی آورد و کردمش کاندوم خیلی دوست داشت با تمام کاندوم ها کرده بودمش بخصوص با تاخیری ها دیگه نمیگفت آبتو بریز توی کوسم می گفت بکن آبتو بریز توی کونم و بعدش با همون کاندوم از کون هم می کردمش می گفت مگه زن نمی خواستی اسی کوچولو من ؟الان زن داری همه جوره هم بهت میده گفتم آره اما دست خورده عارف گفت خیلی پستی تنگ بودم روزی که اولین بار بهت دادم گفتم کی گفته؟
گفت خودت،خود توله سگت الان شدم دست خورده عارف؟گفت یه اعترافی کنم ؟بی حیایی و هرزگی خیلی حال میده مرسی که بهم جرات دادی روزی که اولین بار کردی توی کوسم چه حالی داشتی ؟بهت حال نداد ؟گفتم نه چون تو هم به اجبار خواستی بکنمت گفت چقدرم تو بدت میومد بلند میدی میرفتی نه اینکه جلوم زانو بزنی و مثله گرسنه ها کوسمو بخوری گفت یه روز نباشم بهت بدم معلوم نیست میری سراغ کی پس قدردانم باش ایستاده بود دستش روی کوسش بود گفت قدرشو بدون گفتم میدونم میدونم اومد جلو در گوشم گفت اگه قدرشو میدونی 3 بار جمله ای که دوست دارم بگو کیف کنم گفتم من کوستو میپرستم کوستو میپرستم کوستو میپرستم راستش درست بود خیلی حال میداد و راحله برای همه چیز پایه بود و کردن خشن کوسش و اون تلمبه ها خیلی حال میداد اما خب تهش اون زن عارف بود دوست داشتم بچه داشته باشم و زنم ماله خودم باشه نه اینکه با زن یکی دیگه بخوابم تا اینکه رفتیم مشهد و خیلی اتفاقی و بدون هماهنگی با راحله دوتایی رفتیم استخر اونجا بود که دیدم ای داد بیداد راحله دروغ گفته مثله سگ عارف تخمش درآوردن و اون یکیش کوچولوعه همش دروغ بود عارف دو تا تخم هاش سالم بود چون همون موقع رفتیم مایو خریدیم و سایز عارف نداشت و مایو عارف تنگ تر بود و کل زندگیش پیدا بود وهیچ مشکلی نداشت.
فهمیدم تمام این مدت با دروغ گولم زده تا عشق و حال کنه نمیدونستم باید چیکار کنم همه پول و ثروت بابا بزرگ شده بود یه خونه بنام راحله و ماشینم به نام شوهرش بود و من آه در بساط نداشتم میموندم باید به سکس های افراطی با راحله ادامه میدادم میرفتم هم پولی نداشتم از مشهد که اومدیم شماره آزی گیر آوردم و زنگ زدم باهاش حرف زدم و راضیش کردم بیاد سر قرار و کلی حرف زدیم و شرایط ام براش گفتم اونم قبول کرد رفتم به راحله گفتم که دیدم تخمای عارف دوتاست و سالمه هیچ کدومشونم کوچیک نبود دوتاش بزرگ بود توی استخر دیدم گریه کرد و گفت عارف سرده من باید التماسش کنم منو بکنه تازگیا هم به رفتاراش شک کردم داره خیانت میکنه و از این حرفها گفتم اگه میخوای باهات بمونم و ادامه داشته باشه باید بریم خواستگاری آزی هرچیم گفتن قبول کنی تا من آزی بگیرم گفت قول میدی بعدش ادامه بدی ؟گفتم آره تو آزی برام بگیر رفتیم خواستگاری البته عارف نبود دوتایی رفتیم و قرار عقد گذاشتیم .
ادامه دارد

نوشته: اسی

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18