chochol ارسال شده در 5 تیر اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر بالاخره خواهرم وا داد من رضاام، یه پسر ۲۸ ساله که یه خواهر دارم به اسم عاطفه، ۳۲ سالشه. عاطفه همیشه برام یه جورایی خاص بوده، نه فقط چون خواهرم بود، بلکه چون همیشه باهم راحت بودیم، از اون راحتیهایی که نمیتونی با هر کسی داشته باشی. قد بلند، موهای مشکی ، یه بدن تراشیده که هر کی ببینه دلش میلرزه. ممه ۸۵ کون گنده همیشه تو کف کونش بودم نسبت بقیه خواهرهام خودمم بد نیستما، هیکلم رو فرمه یه روز که خونه تنها بودیم، مامانم فوت شده بقیه ازدواج کردن بابام رفته بود بیرون عاطفه با یه شلوارک تنگ تنگ چاک کونش مشخص بود و یه تیشرت چسبون اومد تو هال. کونش تو اون شلوارک انگار داشت داد میزد که نگاش کنم. نشستم رو مبل و داشتم کانال عوض میکردم که اومد کنارم نشست. گفت: «رضا، حوصلم سر رفته، منم رفتم یک فیلم گذاشتم فیلمه انار و ۲۰۲۴ خیلی صحنه داره رسید به یک صحنه پسر داشت تو دختر تلمبه میزد یهو از دهنم پرد عجب چیزیه دختره یه لحظه چشامون تو هم قفل شد. عاطفه گفت یعنی از من بهتره گفتم نه تو نمیدونم من که تورو لخت ندیدم بعد فیلم رفت جلو تر صحنه بدی عاطفه گفت چیه این همه صحنه داره ماهم مجردیم دلمون میخواد نمیشه کاری کرد منم گفتم بیا یک کاری کنیم رفتم نزدیکش مشخص بود بد حشری شد گفتم میخوای امتحان کنیم امد بره لبم گذاشتم رو لبش بعد چند لحظه گفت این اشتباه گفتم آره ولی اشتباه لذت بخش دیگه انگار کنترلمو از دست دادم. بلندش کردم، بردمش سمت اتاقم. قلبم داشت تند تند میزد. عاطفه رو خوابوندم رو تخت، تیشرتشو آروم کشیدم بالا. سینههاش که افتاد بیرون، ممه سفید نرم ۸۰ -۸۵ دیگه نفسم بند اومد. انگار منتظر من بودن. دستمو گذاشتم روشون و شروع کردم مالیدن. عاطفه یه آه کوچیک کشید و گفت: من خواهرما … گوش ندادم شلوارکشو کشیدم پایین، کونش که جلوم باز شد، کیرم تو شلوارم دیگه داشت میترکید. گفتم: «عاطفه، میخوام از پشت بکنمت، میذاری؟ جلوت که باز نبست اونم با یه صدای حشری گفت: «آره رضا، بکن، هر جور میخوای.» گفت ساک بزن کیرم گرفت حسابی لیس زد شق شق شده بود رفتم سوراخ کونش حسابی لیس زدم زبون کردم توش تا آماده بشه کیرم رو سوراخ کونش. آروم فشار دادم، اولش تنگ بود، عاطفه یه لحظه خودشو سفت کرد، ولی بعد شل شد و گفت: آرومتر دیگه کیرمو تا ته فرو کردم تو کونش کونی سال ها تو کفش بودم عاطفه یه جیغ کوچیک زد و بعد شروع کرد به ناله کردن. گفت: «رضا، کیرت دیوونم کرد بکن جررررم بده داداشی.» منم شروع کردم تلمبه زدن، اول آروم، بعد تند تر. کونش که تکون میخورد شالاپ شلوپ دیگه چشام سیاهی میرفت. دستمو بردم جلو، کسشو پیدا کردم، خیس خیس بود. کسش مالیدم و همزمان از پشت تلمبه میزدم. عاطفه دیگه داشت از حال میرفت، میگفت: رضا، تا حالا هیچکس اینجوری نکرده منو خیلی خوب میکنی منم که دیگه تو اوج بودم، گفتم: «عاطفه، کونت مال منه، کست مال منه، دیگه نمیذارم کسی نگات کنه.» اونم با نفسنفس گفت: «مال توام رضا، بکن منو.» تلمبههام تندتر شد، کیرم تو کونش حسابی داغ شده بود. یهو حس کردم داره میاد، محکمتر فشار دادم و آبمو ریختم تو کونش. عاطفه هم همزمان با یه لرزش بدنش ارضا شد، بعدش دوتایی افتادیم رو تخت، نفسنفس میزدیم. عاطفه برگشت، چش تو چش شدیم، گفت: «رضا، این بهترین سکسی بود که تا حالا داشتم.» منم خندیدم و گفتم: «عاطفه، از این به بعد هر وقت تنها باشیم، همین برنامهست.» اونم با یه لبخند گفت: «قبوله داداش.» از اون روز به بعد، هر وقت خونه خالی میشه، من و عاطفه کارمون همین بود. کونش دیگه جای ثابت کیرم شده بود، کسش کون دهنم بود نوشته: رضا واکنش ها : dozens 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
dozens ارسال شده در 4 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 4 ساعت قبل بلآخره خواهرم وا داد 2 امروز که از سرکار برگشتم، حسابی خسته بودم. ساعت حدود 6 عصر بود، هوا داشت تاریک میشد. کلید رو انداختم تو در و وارد خونه شدم. یه سکوت عجیبی بود، فقط صدای آب از حموم میاومد. کیفمو انداختم رو مبل و آروم رفتم سمت حموم. در نیمهباز بود، بخار از لای در میزد بیرون. یه نگاه انداختم، دیدم عاطفه، خواهرم، تنهاست. زیر دوش ایستاده بود، موهاش خیس، بدنش لخت و آب از روش میچکید پایین. یه لحظه قلبم تندتر زد. عاطفه با یه لیف داشت خودشو میشست، آروم رو سینههاش و شکمش میکشید. دیگه نتونستم خودمو نگه دارم، شلوار و تیشرتمو همونجا درآوردم و لخت شدم. در رو کامل باز کردم و گفتم: “عاطفه، تنهایی؟ بذار منم بیام.” عاطفه یهو برگشت، منو دید، اول یه کم جا خورد، ولی بعد با یه لبخند گفت: “کی اومدی؟ بیا تو، آب گرمه.” رفتم زیر دوش، آب داغ رو بدنم ریخت و حس خوبی داد. عاطفه رو نگاه کردم، قطرههای آب از گردنش میچکید رو سینههاش و پایینتر. دستمو گذاشتم رو شونش و آروم کشیدمش سمت خودم. خندید و گفت: “چیه، خسته نیستی؟” گفتم: “با تو هیچوقت خسته نمیشم.” شروع کردم گردنشو بوسیدن، دستمو آروم بردم پایین و کونشو گرفتم. عاطفه یه آه کوچیک کشید و گفت: “رضا، شیطون شدیها.” دیگه غرق لحظه شده بودم، کیرم سفت شده بود و به بدنش میخورد. عاطفه رو چرخوندم، پشتش بهم بود. آب از دوش رو هر دومون میریخت. یه کم صابون برداشتم، مالیدم به کونش و شروع کردم ماساژ دادن. گفت: “آخ، چقدر خوبه.” کیرمو آروم مالیدم به خط کونش، بعد با یه فشار کوچیک سرشو فرو کردم تو. عاطفه یه ناله کرد و گفت: “یواشتر، تنگه هنوز.” آروم شروع کردم، اول فقط سر کیرمو داخل و خارج میکردم. عاطفه کمکم عادت کرد، کمرشو خم کرد و گفت: “بیشتر بکن، حال میده.” دستمو گذاشتم رو کمرش و تندتر شدم. حالا دیگه کامل کیرمو تو کونش میکردم، صدای آب و نالههاش تو حموم پیچیده بود. بخار همهجا رو پر کرده بود، انگار تو یه دنیای دیگه بودیم. گفتم: “عاطفه، چقدر تنگ و گرمی، دیوونم کردی.” نفسنفسزنان گفت: “تو هم دیوونم کردی، ادامه بده.” یه چند دقیقه همینجوری رفتم، گاهی آروم میشدم، گاهی تندتر. عاطفه رو دیوار حموم تکیه داده بود، دستاش رو کاشیها بود و با هر تلمبهم یه آه بلند میکشید. یهو گفتم: “بذار یه جور دیگه امتحان کنیم.” بلندش کردم، پاهاشو دور کمرم قفل کرد و دوباره کیرمو کرد تو کونش. این بار تو بغلم نگهش داشته بودم و تو همون حالت تلمبه میزدم. عاطفه یه جیغ کوچیک کشید و گفت: “آخ رضا، این دیگه خیلی خوبه!” آب داغ هنوز رو بدنامون میریخت، صدای نفسنفسمون با صدای آب قاطی شده بود. دیگه داشتم به اوج میرسیدم، عاطفه رو آروم گذاشتم زمین، دوباره از پشت کرد تو کونش و تندتر از قبل تلمبه زدم. گفت: “رضا، دارم دیوونه میشم، محکمتر.” همهی قدرتمو گذاشتم، کونشو حسابی کردم تا اینکه حس کردم آبم داره میاد. کیرمو کشیدم بیرون و با یه نالهی بلند آبمو ریختم رو کمر و کونش. عاطفه برگشت، نفسنفسزنان نگام کرد و گفت: “تو دیگه بهترین بکنی بودی داشتم از دوست پسرم بهتری” خندیدم و گفتم: “تو هم همینطور.” دوتایی زیر دوش وایستادیم، آب رو بدنامون ریخت و یه کم همدیگه رو بغل کردیم. بعد حوله پیچیدیم دور خودمون و رفتیم بیرون حموم. هنوز تو حال اون لحظهی داغ و طولانی بودم، یه حس عجیب و پر از لذت که تا مدتها تو ذهنم میمونه. نوشته: رضا لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده