mame85 ارسال شده در 2 تیر اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر ممد و زن داداش سلام دوستان این داستان مال سال ۹۸ هستش من خودمم دوست نداشتم با زن داداشم سکس کنم ولی بعضی اوقات شرایط مجبورت میکنه کاریو انجام بدی که خودتم ناراضی باشی خب اصل داستان من سه تا داداش دارم خودم اخریم اسمم نمیگم ما کشاورزیم سنگینی داریم سمت غرب کشور همه داداشا با پدرم سر زمینا کار میکنن من دانشجو تربیت معلم بودم سال آخر دانشگاهم بود یه روز داشتم درس کمک میدادم به برادر زادم تو حیاط ما یه درخت زردالو پیر داریم که زیر اون تخت بستیم زنداداشم همش سرش تو گوشیش بود تو اینستا میچرخید صدای گوشیشم زیاد اصلا براشم مهم نبود خب یکماز زنداداش بگم براتون یه زن ۳۲ ساله پوست سفید موهای بلند ولی تا دلت بخواد بد اخلاق اسمشو میزاریم لیلا ولی برعکس همه با من خیلی راحت بود مثلا تنها بودیم روسری نداشت همین مثل باقی نبود لخت بگرده تو حیاط بودم درس امیر تموم شد مامان و زنداداشم اومدن پیش من نشستن من رفتم درختو اب بدم شبر اب کنار دیوار پشت سر اینا بود گوشیش کنارش بود یه پیام از اینستا اومد من که پشت سرشون بودم چشم خورد نگاه کردم پرام ریخت نوشته بود سلام عشقم امشب میام پیشت دستام داشت از شدت عصبانیت میلرزید هیچ کاری نمیتونستم انجام بدم فقط تنها کاری که میتونستم این بود به داداشم بگم نمیدونم پیش خودم چی فکر کردم که نگفتم شبو رفتم توی حیاط رو تخت دراز کشیدم ساعت سه بود لیلا اومد بره دستشویی مثلا گفت عع تو بیداری هنو برو بخواب فردا کار زیاد دارن داداشتینا توام بری کمک منم گفتم خوابم نمیبره بیا پیش من بشین یه قلیون بکشیم اومد کنارم گفت محمد عزیزم برو یخواب دیر موقعس خلاصه میخواست منو دک کنه منم باشه رفتم تو خونه ولی همش چشمم به در بود وایی یه نیم ساعت بعدش جنده خانوم اروم رفت درو باز کرد یه پسر کوتاه تپل اومد تو من که داشتم میمردم بدو رفتم پایین داشتن لب میگفتن گوشه حیاط هیچی تو عالم خودشون بودن یه دوسه دقیقه لب گرفتن گوشیمو دراوردم گذاشتم رو فیلم برداری تاریک بود هیچی مشخص نبود صدا زدم بیپدرا چیکار میکنید پسره فرار فیلمشو گرفتم زنداداشم اونم بدو اومد فیلماونم گرفتم مثل بید میلرزید همه بیدار شدن اومدن تو حیاط چی شده گفتم دزد بوده لیلا هم تو دستشویی بود زود اومد فرار کردن دو نفر بودن زنداداشم رنگ تو صورتش نبود مثل مرده ها منم اصلا نگاهش نکردم تا فردا که همه رفتیم سر زمین من برگشتم خونه داشت غذا درست میکرد صداش کردم بهش گفتم این کارو نکن بخاطر بچه هات من به داداشم نمیگم خیالت راحت خودش بهم گفت در قبالش چی میخوای منم گفتم هیچی تا چند روز همش ساکت بودیم کمتر رومون تو رو هم بود یه روز نششست پیشم گفت نمیخوام در موردم بد فکر کنی داداشت چون من وضع مالی پدرم ضعیفه خیلی کمک خانوادم میکنه اوناهم خیلی دوستش دارن ولی بهم خیانت میکنه منم هرچی بهش میگم میگه ناراحتی برگرد خونه پدرت به پدر مادرمم میگم اصلا باورشون نمیشه میگن رضا همچین آدمی نیست تا این که بهش گفتم خیانت بکنی خودمو میکشم اونم گفت هر گوهی میخوای بخوری بخور هیچی از دستم بر نمیومد تا منم فکر خیانت به سرم زد سرشو گذاشت رو پام زار زار گریه میکرد نمیدونم چرا منم دستمو کردم تو موهاش داشتم اروم نوازشش میکردم خیلی بد گریه میکرد میگفت من بدم از این زندگی میاد میخوام خودمو بکشم نمیدونی چه حالیه وقتی شوهرت براش مهم نیستی میبینی بهت خیانت میکنه اروم بغلش کردم خیلی نازشو کشیدم دلداریش میدادم نمیدونم چطور شد لبامون رفت روی هم داشتم روانی میشدم تند تند لب میخوردیم کیرم داشت میترکید دستمو گذاشتم رو سینش ممه هاشو از رو لباس مالیدم گردن و گوش و سینشو یه جوری میخوردم داشت کبود میشد سریع شلوارشو تا زانو دادم پایین کیرمو گذاشتم لای پاش یه جوری خیس بود تا ته رفت توش اخ نگم که چقدر داغ بود دو یا سه تا تلمبه زدم آبم اومد نتونستم بکشم بیرون همشو ریختم داخل کیرمو کشیدم بیرون یه نگاه مسخره بهم کرد گفت چه زود ساعت ۱۲ ظهر بود دوباره راست کردم بازم کشیم پایین اینبار با ۱۰ تا تلمبه ابم اومد لیلا مسخرم میکرد تا بعد چند هفته هرجایی پیدا میکردیم سکس میکردیم دیگه کمرمم سفت شده بود یه روز تنها شدیم بردمش رو تخت قشنگ لختش کردم همه جاشو لیس میزدم تا کصو کونش وای بعد خوردن کصش اروم کیرمو میمالیدم رو کصش التماس میکرد بکنم داخل تا کردمتوش چندتا تلمبه زدم پاهاشو قفل کرد دور کمرم کیرمو نزاشت بکشم بیرون این حرکتو دیدم بزور دوستا تلمبه زدم آبم اومد ولی نمیدونید چه حالی داشت ارضا شدن همزمان دوتامون مثل جنازه پنج دقیقه کنار هم بودیم جمع و جور کردیم رفتیم نوشته: ممد آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده