رفتن به مطلب

داستان سکسی خواهر ممه کوچولو و نوک صورتی


dozens

ارسال‌های توصیه شده


یه خواهشی ازت دارم 1
 

-یه خواهشی دارم ازت
+…
-میتونی ازم سواستفاده کنی؟
همه چی از این کلمه شروع شد اون کلمه لعنتی باعث تمامی این اتفاقا شد.
دو سال قبل:
من سارا هستم دارم میرم توی ۱۷ سالگی قد ۱۶۰ وزن ۵۰ یه دختر سفید کم مو عاشق رنگ سیاه چون سفید تر نشونش میده لاک سیاه میزنم رژ لب صورتی و… اها باید از اندامم بگم خب راستش ممه های کوچولویی دارم ولی نوکشون صورتیه فکر نکنید داف نیستم خب راستش نه نیستم بیشتر کیوتم یکمی لاغرم ولی تازه باشگاه شروع کردم تا کون گرد بسازم کسممم تیره تره از پوستم ولی خب کدوم دختر اینجوری نیست یه کون خوش فرمم دارم که باید بزرگش کنم اره خلاصه یه داداش کوچولو تر از خودم دارم خیلی کوچیک تر نیست کلا یه سال کوچیکتره بابام مهندسه و مامانم خانه دار توی یه محله خلوت توی یه خونه ویلایی زندگی میکنیم اما…
من یه چیزی رو متوجه شدم یه سال پیش علاقه زیادی به فمدام و بی دی اس ام دارم نه خیلی شدید که بگم همه مردا اشغالن و جاشون زیر پامه اینجوری توهمی نیستم ولی خیلی دوست دارم اگه رفتم توی رابطه یه پسر کوچولو داشته باشم مامانیش باشم توی کنترل خودم باشه به وقتشم مرد زندگیم باشه آره خلاصه میپرسی چجوری فهمیدم؟
خب راستش اول پورن بود(جقی نیستم زیاد هاتم نیست ولی تا دلتون بخواد فضول)با کمک فضولی بیش از حدم کم کم لایه های بی دی اس ام رو در نوردیدم تا به این نقطه برسم(البته توی تلگرام فول اسلیو ها رو هم ایسکا میکردم یکی دو روزی اینم بی تاثیر نیست)خدا اون روز رو نیاره که یکیشون بیاد سراغم 😂 😭
از دید نیکو:
داشتم از لای درَ یواشکی سارا رو نگاه میکردم بازم داشت سعی میکرد دفتر خاطرات درست کنه همیشه هم با اندارم و علایقش شروع میکرد یه جوری می نوشت که انگار داره مصاحبه میکنه بار ها خوندنشون میدونم چی به چیه ولی به کسی چیزی نگفتم یه راز یه طرفست یه راز کثیف و میدونه چیه من عاشقشم از وقتی اون حرفا رو خوندم و در موردش تحقیق کردم فهمیدم من کی هستم
من نیکو برادر سارا هستم دارم ۱۶ ساله میشم قدم ۱۷۰ وزنم ۶۵ کیلو هست
مثل خواهرم سفید هستم البته سفید تر به خاطر همین همیشه بهم حسودی میکنه نمیدونم این علاقش به سفیدی از کجا میاد ولی انگار به خاطر رنگ سفید تر من همیشه یه حسادتی بهم داشته کم مو مثل خودش
به خاطر اون منم عاشق رنگ سیاه هستم به نظرم به مو های نوک مدادی مون خیلی میاد یه جور ست کردنه بدن نسبتا لاغری دارم رگ های دستم و زیر شکمم برجسته هستن تیکه های شکمم معلوم یه کیر معمولی ۱۵ سانتی دارم که اصلا کلفت نیست یه جورایی نازکه و همین طور سرش صورتیه
فهمیدم علاقه زیادی به اسلیو و لیتل بوی بودن دارم
یه لحظه وایسا انگار داره یه اتفاقی میفته چرا داره شلوارکش رو در میاره!
من داشتم خواهرم رو میدیدم که داره جق میزنه چشماش رو بسته و داره وسط پاش رو میماله همین طور سینش رو از روی نیم تاپ سیاهش یعنی داره به چی فکر میکنه که انقدر هورنی شده یه نگاه به خودم انداختم نفسام داشت بالامیگرفت کیرم شق نباید اینطوری بشه… این اشتباهه ولی کاشکی میتونستم کسش رو ببینم لعنتی نمیخواستم دیگه بیشتر از این از خود بی خود بشم برای همین سریع از در فاصله گرفتم صداش کردم ساراااا مامان میگه بیا برای شام صدایی نیومد منم از در فاصله گرفتم رفتم سر میز مامان مریم داشت غذا می کشید چند دقیقه بعد سارا هم اومد خیلی با اشتها غذا میخورد انگار که قشنگ حال کرده بود اون شب تموم شد
ولی حسی توی من زنده شد حس فضولی که چی بود توی اون دفتر که حتی فکر بهش باعث شده بود هورنی بشه اون کار رو بکنه حس های دیگه هم داشتم حس تنهایی من خیلی رابطه خوبی با خواهرم دارم اونقدر که چند بار شده درباره چیزهای جنسی و فحش های جدیدی که یاد گرفته بودم بهش گفته بودم اونم بهم توضیح داده بود افکار و مسائل جنسی برای ما تابو نبود در موردش حرف زده میشد ولی اون شب حس کردم ازش دور شدم دیگه به دید خواهر نمیدیدمش به نظرم سکسی بود یه هفته از اون ماجرا گذشته بود من هیچ جوره نتونستم جلوی خودم رو بگیرم وقتی رفته بود حموم رفتم توی اتاقش دنبال اون دفتر گشتم گذاشته بودش زیر میزش بازش کردم نفسم حبس کردم یعنی چی نوشته بود اون تو بازش کردم…
با تعجب زیاد دوباره نگاش کردم یعنی چی
پر مسئله ریاضی بود ورق زدم و زدم زدم بالاخره رسیدم به یه قسمت دسته همون چیزای تکراری در مورد خانواده و بی دی اس ام شاید فقط بهش فکر کرده چیزی ننوشته بود با ناامیدی صفحه رو ورق زدم
چی بازم هست!؟
نوشته:
اما به غیر از اینا یه فانتزی خاص دارم که حسابی داغم میکنه نیکو داداش کوچیکم خیلی خوشگله بیش از حد معمول برای یه پسر!
کاشکی برادرم نبود هر جوری شده برده خودم میکردمش!!!
_چیییی لعنتی!!!
(نفسام سنگین شده برق از سرم پریده)
ادامه داره:
یه برده کیوت میشد لباس های صورتی میخریدم براش نازش میکردم اخ که چه بلاهایی دوست دارم سرش بیارم حتی یه اسمم براش انتخاب کردم نازنین
دقیقا معادل دخترونه اسم خودشه لعنتیییی باید جق بزنم بقیش باشه برای بعدا
مغزم داره سوت میکشه مگه میشه دفتر رو میبندم
همون لحظه سارا با حوله دورش وارد اتاق میشه داد میزنه نیکوووووووو میدوه و دفتر ازم میگیره
_گم شو بیروننن
رنگش مثل گچ شده از اتاق خارج میشم وارد اتاق خودم میشم
مغزم هنگ کرده یعنی چی خواهرم بهم نظر داره؟فکر میکنه من کیوت هستم میخواد منو فمبوی کنه!!!
من بزرگترین فانتزی اونممممم!!!
نمیدونم الان باید ازش متنفر باشم یا عاشقش باشم
مغزم کار نمیکنه نگای شلوارم میکنم کیرم شق شق شده
جوری که تاحالا ندیده بودم یعنی اونم دیده؟ یا الان اینجوری شدم زمان میگزره شب میشه هر جوری شده خودم سر گرم میکنم از اتاق خارج نمیشم مامانم از بازار برگشته با خاله فاطمه رفته بود دیگه غروب شده بود از اتاق اومدم بیرون مثل یه بچه همش دور مامانم بودم ولی خواهرم نیومد بیرون تا شام بابایی رفته بود معموریت خودمون بودیم فقط مامانی سارا رو صدا کرد تا بیاد شام موقع شام حتی همو نگا نکردیم مامانی فهمیده بود یه چیزی شده حتی چند بار پرسید ولی نه من نه اون چیزی نگفتیم خلاصه یکم نصیحت کرد و گفت امید وارم زود حلش کنید همون موقع سارا یه حتما محکم گفت که یکم نگرانم کرد اولین باری بود که بهش به دید یه میس نگا میکردم احساس میکردم دیگه خواهر کیوتم نیست یه میس جلومه من چیزی نگفتم زمان گذشت موقع خواب فکرم پیش اون بود پیش پاهاش کاشکی الان میومد توی اتاق با در حالی که یه پیرهن زنانه کوتاه تنشه و فقط شورت سیاه پاش قبل از این که بتونم کاری بکنم بیاد بالای تخت روی سینم پاش رو بگیره سمت صورتم بعدش روی رون پام بشینه بگه منتظر چی هستی همین کافیه که پاهاش رو شروع کنم لیس زدن دونه دونه انگشت هاش رو مک زدن اونم کم کم شلوارم بکشه پایین اون پاهای سفید برفی کشیده با لاک سیاه که یه هاله صورتی داره رو بزاره روی کیرم اروم اروم شروع کنه به بالا پایین کردن هر جا احساس کرد که پاهاش خشک شده پاهاش رو بکنه توی دهنم مثل یه کیر عقب جلو کنه انگار که داره تلمبه میزنه بعد دوباره بزاره روی کیرم اونقدر این کار رو بکنه که مزه کیرم رو حس کنم کونش رو کج کنه که بتونم کص نازش رو دید بزنم زیر شورت و…فاک ابم اومد حتی ریخته روی صورتم برای اولین بار یکم از ابم که روی صورتم بود رو با دستم بر میدارم لیس میزنم لزج و شور یکم حالم بد میشه ولی خوشحالم بدون این که صورتم تمیز کنم میخوابم انگار برای اولین بار خودم رو تنبیه کردم…
سه روز بعد:
باید یه کاری کنم توی این سه روز من بالای ده بار خود ارضایی کردم کم کم دارم روانی میشم
بدون هیچ فکری وارد اتاق سارا شدم سارا یه دُرس تنش بود با یه شلوارک کوتاه خیلی نگران نگاهم کرد یه جورایی خیلی بچه و کیوت شده بود از خودم بدم اومد که انقدر در موردش فانتزی درست کردم نگام رو از چشماش دزدیدم گفتم نظرت چیه بریم بیرون؟
بعد گرفتن تایید راهی یه پارک نزدیک شدیم کمتر از ده دقیقه رسیدیم سارا همون دُرس رو همراه یه شلوار جاگر ست با کتونی های مورد علاقش پوشیده بود یه کیف کوچیک دستش منم هودی با شلوار جین بوت های مشکیم از کافه کنار پارک کاپوچینو گرفتم رفتیم یه جا نشستیم
من:خب… در مورد اون دفتر…
سارا:ببخشید…
من:نه نه من شرمنده نباید دزدکی نگاه میکردم میدونی من تورو درک میکنم
سارا:لازم نیست این چیزا رو بگی میدونم ازم متنفر شدی میدونم فکر میکنی عجیب غریب هستم من گند زدم یه رابطه عالی رو خراب کردم.
بغضش رو قورت داد سکوت بینمون برقرار شد
احساس میکردم نامردیه که بزارم این حس توش بمونه در حالی که نظر من این نبود
_سارا این حرفات کاملا درست نیست…میدونی منم مثل خودتم…من از تو متنفر نشدم ولی میدونم رابطه ما دیگه مثل قبل نمیشه ولی نمیخوام از دستت بدم
+منظورت چیه که شبیه منی من اصلا مثل تو نیستم من حس های دیگه ای بهت دارم من کلا درگیر بی دی اس ام شدم تو رو مثل داداشم نمیبینم لازم نیست دلت به حالم بسوزه من یه هیولام…
_نه تو نیستی تو سارا خواهر منی و باور نکنی یا بکنی منم مثل توام منم گرایشات بی دی اس ام دارم
و شاید باورش سخت تر باشه ولی من حس میکنم اسلیو هستم
(باورم نمیشه اینو گفتم نهههه همه چیز الان پیچیده تر میشه این چی بود که گفتم)
هر دوتامون ساکت شدیم بعد چند دیگه گفتم
پس آشتی؟
سرش رو گذاشت روی شونم این نشونه خوبی بود
منم بغلش کردم یکم اشکمون در اومد گریه کردیم
موقع برگشت بگو بخند بود خوشحال تر از همه مادرم که میدید دوباره صمیمی شدیم.
مدتی بعد:
همه چیز بینمون عادی شده بود من خیلی خوشحال بودم ولی بازم میدونستم همه چیز عادی نیست و همین طور ذهنی درگیر بودم البته دیگه جق نمیزدم ولی بعضی وقتا خواب میدیدم خواب های سکسی که خواهرم توش بود
خرداد داشت نزدیک میشد و من مشغول درس خوندن برای امتحان ها بودم خواهرمم حسابی سرش شلوغ بود اخه اون رشته تجربی بود ولی من با حمایت اون تونستم از حرف خودم رو به کرسی بشونم برم هنر
اونم بهترین دبیرستان خصوصی استان که همه از دم شرایطی شبیه من داشتن
نه کاملا ولی خب حداقل درس میخوندن.
حوصلم سر رفته بود برای همین رفتم یه سر به مامانم بزنم که با خاله فاطمه توی اشپز خونه بودن
سلامی کردم
خاله:عزیزم چه خبرا درس میخونین
من:قربونتون سلامتی اره درگیریم دیگه مهسا چی چیکار میکنه؟
خاله:والا هیچی درگیر زندگی و شوهرش
انگار که موضوع جدید واسه غیبت پیدا کرده بودن درگیر حرف زدن در مورد شوهر مهسا دختر خالم کردن که درس نخوند و شوهر کرد اونم توی بیست سالگی
ازشون دور گرفتم رفتم پیش سارا
در اتاق زدم وارد شدم
_چه خبرا
+هیچی نیکو اگه کاری نداری برو که حسابی سرم شلوغه اگه نمره خوبی نیارم خرداد کونم پارست دارم میمیرم از استرس
یکم خندیدم گفتی نترس چیزی نمیشه
چند تا فحش زیر لب داد روی تختش دراز کشیدم
بعد یه مدت به حرف اومدم
_راستی سارا اون روز وقتی داشتی میگفتی دیگه تو رو مثل برادرم نمیبینم منظورت چی بود؟
+هیچی
_بگو دیگه من بهت در مورد گرایشم به اسلیو بودن گفتم خیلی خجالت کشیدم دیگه چی خجالت آور تر از اینه؟
آهی کشید گفت:لعنت بهت.
یکم مکث کرد گفت در موردت رویا میبینم در مورد خودمون راضی شدی خررر
_اگه یه چیزی بگم بین خودمون میمونه؟
+بنال دیگههه
_منم در مورد خودمون خواب میبینم
حس میکنم این پایان خوشی نداره
از روی صندلیش بلند شد اومد بالا سرم بهش نگاه میکردم در حالی که بالا سر بود یکم قرمز شده بود
_سارا دوست داری باهم باشیم
هم من حس اسلیو دارم هم تو حس میس بودن بیا حداقل تا زمانی که کسی رو پیدا میکنیم باهم باشیم
یکم تجربه کسب کنیم هم تو حس سادیسمت ارضا میشه هم من حس مازوخیسمم
یکم با اخم نگام کرد اماده بودم چک بخورم یا خفم کنه
ولی روش رو کرد اونور گفت میدونی من عاشقتم؟
بیشتر تعجب کردم و ادامه داد
باشه ولی خیلی محدود شروع میکنیم اگه حتی یه ذره اذیت شدی تمومش میکنیم
سریع بدون اختیار گفتم قبوله خیلی خوشحال خواستم بغلش کنم که گفت یه اما هم داره بدون محدودیت هستیم تموم قانون ها رو من میزارم تو فقط یه کلمه داری که نشون میده اذیت شدی میخوای تمومش کنیم بازم قبوله؟
با کمی تردید وایسادم روش رو خیلی مغرور برگردون گفت اگه قبوله لازم نیست چیزی بگی فقط کافیه دستم ببوسی که رسمی بشه
دست راستش رو اورد بالا روبه من
از دید سارا:
لطفا ترو خدا قبول کن قبول کن لعنتی تپش قلبم رفته بالا دقتم عرق کرده
آروم سرش رو میاره سمت دستم دستم میبوسه وای لعنتی لعنتی
سارا:خوبه برو بیرون دیگه
بدون این که چیزی بگه خارج میشه لعنتیییی
از استرس پاهام سست میشه میوفتم زمین وای بین پام خیس شده دستی رو که بوسیده بود میبرم زیر شورتم کصم رو ناز میکنم لعنتیی دارم فانتزیم رو عملی میکنم بزرگ ترین فانتزیم خاص ترین فانتزیم واییی خدا دلم میخواد همین الام بشینم روی صورتش مجبورش کنم تا ابد کصم رو بخوره ولی باید خودم رو کنترل کنم اونم جدی من باید اونو رام کنم خیلی اروم پیش برم از خود بی خودش کنم باید کامل مال من بشه من این شانس رو نمیتونم دوباره به دست بیارم
و اونم بعد اون گند دفترم من دارم کل رابطه خواهر برادری که دارم ریسک میکنم سرش پس بهتره بهترین خودم رو بزارم.
روز بعد
از دید نیکو:
هنوز دلیل اصلی کارم رو نمیدونم ولی از یه چیزی مطمئنم من دیگه اونو به دید خواهر بزرگترم نمیبینم اون الان برای من از هر زنی جذاب تره و تازه اون گفت عاشقمه خواب منو میبینه پس یعنی این دیوونگی یه جورایی منطقیه
فقط منتظرم زنگ کلاس بخوره تا برگردم خونه خیلی خجالت میکشم ولی مطمئنم برام برنامه ها داره
زنگ میخوره و کل مسیر رو تا خونه میدوم بدون اینکه حتی با دوستام خداحافظی کنم
در رو باز میکنم وارد خونه میشم خونه بوی قرمه سبزی گرفته یه ناهار توپ داریم پس مامانم بغل میکنم بعدش میرم وسایلم بزارم توی اتاق دست صورتم میشورم لباس راحتی میپوشم سر سفره میشینم یکم که دقت میکنم میبینم اثری از سارا نیست
_مامان پس سارا
+عزیزم امروز اضافه کاری داره گفت بعدشم با دوستاش میره کتابخونه فکر نکنم تا ساعت پنج برگرده
اه تف توی این شانس اصلا همش تقصیر اونه اون که میدونست امروز روز اوله…پس چرا رفت با بی میلی ناهار میخورم بعد جم کردن سفره میرم توی اتاق اشک دور چشام حلقه میزنه دلم میخواد گریه کنم این همه ذوق داشتم اخرشم معلوم شد به یه ورش نیست چشام پاک میکنم شروع میکنم انجام تکالیف تا ساعت سه ساعت سه قرار بود مسابقه تیم والیبال مدرسه ما
از شبکه استانی پخش بشه تلویزیون رو روشن میکنم روی کاناپه لم میدم ولی تمام فکرم پیش سارا هست لعنتی الان خیلی میخواستمت مامانمم کنار میشینه باهام مسابقه رو نگاه میکنه کم کم چشام سنگین میشه و…
+نیکو نیکوو بلند شو چقدر میخوابی اه
صدای ساراست چشام باز میکنم میبینم یه پتو رومه توی خونه تاریکه تقریبا نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت
_مامان کجاست؟
+زنگ زدم بهش گفت یکم کار داشته رفته بیرون شبم خونه عمه اینا هستیم
_باشه…
پتو رو میکشم روم میخوام خودم بزنم به قهر که یه دفعه پاش رو میزاره روی پتو پتو از روم میوفته
+عزیزم قربونت برم قهرو خان میدونم چرا ناراحتی ولی بدون منم کار داشتم تازه نرفتم کتابخانه رفته بودم برای شما یه چیزای بخرم برای بچم
_دورغ
+به جون خودت که خیلی برام عزیزی دروغ نمیگم بیا ببین هنوز لباسم در نیاوردم تا الان درگیر شما بودم
یه کمی دلم گرم میشه:)
_خب چی خریدی؟؟
+این دیگه سوپرایزه ولی قبل مهمونی یه دونش بهت میدم
_یه دونه؟مگه چند است
+فضولیش به شما نیومده حالا بلند شو که باهات کار دارم
ذوق میکنم پاهاش بغل میکنم همون جوری خم میشه پیشونیم میبوسه میگه
+عزیزم برو دست چشمت رو بشور خواب از سرت بگذره بعد دم اتاقم منتظر باش تا بگم بیایی تو
_چشم
سریع بلند میشم میرم روشویی با آب سرد صورتم میشورم خشک میکنم
در نیمه بازه لباساش عوض کرده یه دامن بلند سیاه یه پیرهن سفید پوشیده فکر کنم یه جوراب شلواری هم زیر دامنه انگار دارم اماده میشه بریم
+بیا تو توله
وارد اتاق میشم میخوام بشینم روی تخت که صداش در میاد
+پرسیدی اجازه هست؟
_ببخشید
+ببخشید خالی نه دیگه باید وقتی تنهاییم بهم بگی بانو توم که کلا توله سگ خودمی
_بازم ببخشید بانو
قند توی دلم آب شده رفتارش خیلی مقتدرانه خانومانه شده تازه وقتی داره آرایش میکنه حتی بدون نگاه مستقیم باهام حرف میزنه که یه جورایی تحقیر آمیزه
+باشه عزیزم حالا لباسام میبینی اون گوشه به جز مانتو که باید اویزون کنی کل یونیفرم مقنعه جوراب ها رو برو توی حموم بشور
یکم توی ذوقم خورد فکر میکردم کار های سکسی تری قراره بکنیم
چشمی گفتم شروع کردم جمع کردن لباسا توی حموم یواشکی بوشون میکردم شورتش شلوارش هنوز نم داشتن انگار که حسابی عرق کرده بود راه رفته بود جورابا هم که نگم براتون یه فکری به سرم زد اگه قرار نیست کار های سکسی بکنیم خودم میکنم جورابش رو کشیدم روی کیرم که شق شده بود شورتش بو میکردم جق میزدم اوف که چه بویی میداد بوی سارا چه خوب بود مثلا الان کصش جلومه…
صدای عکس گرفتن اومد سفید شدم سارا بود گوشی کنار گذاشت اومد تو حتی نمیتونستم بلند بشم نزدیکم شد یه چک زد توی گوشم که قشنگ گوشم سوت کشید افتادم زمین حتی مهلت نداد حرفی بزنم همون جور که افتاده بودم زمین شروع کرد لگد زدن تو تخمام یک دو سه سه تا ضربه همزمان دهنش باز شد
+کونی بی خاصیت ننگ کی بهت اجازه داد به جق بزنی؟کی اجازه داد وسایل لباس های منو بو بکنی؟
_ب…ببخشید…ببخ…شید
+خفه!
کارت با لباسام تموم شد شروع میکنی توی خونه رو تمیز کردن جارو کردن
تا کارت تموم نشده نزدیکم نمیشی حرف نمیزنی
باشه؟؟؟
_چ…شمم بانو
منتظر نموند رفت بیرون هنوز داشتم از درد می پیچیدم توی خودم یه دختر اینجوری منو زده بود شاید از اول ایده خوبی نبود که قبول کنم حالا ازم عکس هم داره قرار نیست که ازش استفاده کنه؟ میکنه؟
کم کم بلند شدم حس میکردم بهم تجاوز کردن کم کم کارها رو تموم کردم تموم مدت توی خودم بودم
رفتم جلوی در در زدم
_بانو سارا
+بیا تو روبه من سجده کن
_چشم بانو
اگه حالم بد میکنه چرا هنوز ادامش میدم
نشستم جلو پاش سجده کردم
+نیکو عوضی خر خودت میدونی چقدر دوستت دارم ولی اخه چرا این کار رو کردی؟
_ببخشید بانو نمیدونستم حق ندارم به خودم دست بزنم
+عزیزم همه چیز تو مال منه همه کارات بهم مربوطه
تو باید در مورد همه چی اجازه بگیری
حالا من چجوری تورو پنج دقیقه ول کنم بدون اینکه خیالم راحت باشه با خودت ور نمیری
_ببخشید دیگه تکرار نمیشه قول میدم
+ببین من انقدر راحت نمیگذرم تنبیه میشی ولی خب باشه دیگه حالا سرت بلند کن
با خودم گفتم آخه بیشتر از این تخمام ترکوندی
متوجه قرمزی چشمام شد انگار که دلش به رحم اومده باشه گفت:ِحالا الان نمیخواد تنبیه بشی باشه برای بعد
زیاد کار کردی میخوام یه چیزی بهت بدم خوشحال بشی
با دقت بیشتر نگاش کردم رفت و با یه سس شکلات اومد تعجب کردم نشست روبه روم بالای صندلیش سس باز کرد پاهاش رو گذاشت روی سرامیک شلخته ریخت روی پاهاش
+عزیزم غذات حاضره
داشتم از ذوق میمردم به پاهاش حمله ور شدم
اول میبوسیدم لیس میزدم ترکیب شیرینی شکلات شوری پاهاش رویایی بود اون پاهای سفید خوشگل
وقتی سرم بلند کردم دیدم داره فیلم میگیره
_چرا فیلم میگیری؟
+نگران نباش کارت نباشه برای بعدانه
به خوردن پاها ادامه دادم یکی از پاهاش کامل تمیز شد انقدر مک زده بودمش که هاله صورتیش کم کم نارنجی رگه های نارنجی گرفته بود اون پاش رو که تمیز بود گذاشت بالای سرم پای دیگش از پاشنه گذاشت زمین میدونستم منظورش چیه میخواد پاش رو ساک بزنم اول یه بوسه به نوک انگشتاش زدم بعدش دهنم باز کردم که یه دفعه با فشار پاش تا ته فرو کرد توی حلقم یه خنده های ریزی میکرد یه جورایی داشت تحقیرم میکردی کم کم مجبور شدم مثل یه کیر ساکش بزنم
+اگه جای پام الان یه کیر بود تا الان آبش میومد هه
دوست داری داداش حقیرم البته الان بیشتر به یه جنده شبیهی
بعدش ولم کرد میخواستم سرم بیارم بالا که موهای سرم گرفت کشید بالا جوری که نگاهم به بالا بود داشتم صورتش رو نگاه میکردم نزدیکم شد توی یه لحظه کنار لبم لیس زد که شوکه شده بود
+شکلات مونده بود
چند تا چک اروم زد به صورتم زبونم با دوتا انگشتش کشید بیرون از دهنم یه تف کرد توی صورتم تف گفت:اینم جایزت
با خوشحالی خنده گفتم:ممنونم بانو:)))
نتونست تحمل کنه صورتم توی دوتا دستش گرفت پیشونی گونه هام رو بوسه بارون کرد:))
سرم گذاشت بین سینه هاش
+بمیرم برات نازنینم ببخشید انقدر بد زدمت
منم خودم حسابی لوس کردم
صدای در اومد بابا مامانی بودن من با کیر شقم فرار کردم اتاق سارا زد زیر خنده
آماده شدیم رفتیم مهمونی توی مهمونی پیام داد بیا حیاط
حیاط توی تاریکی از پشت بغلم کرد حسابی گردنم بوس کرد
(حس میکردم شدیم مثل تازه نامزد ها)
یه دفعه حس کردم میخواد کبودش کنه
_سارا نکن جاش میمونه
+ببخشید عزیزکم؛اها راستی میخواستم بچم کادوش اینجا بگیره
یه جعبه بهم داد بغلش کردم این بار من گونه هاش بوس بارون کردم
+زود باش دیگه توله بازش کن
_چشمممم
وقتی جعبه باز کردم یه موجی توی بدنم درست شد قشنگ احساس کردم داغ کردم
یه گردن بدن چوکر بود که یه زنجیر بهش وصل شده بود مثل قلاده‌‌ بازم بغلش کردم تشکر کردم
اونم توی گوشم گفت:وقتی خودمونیم همیشه باید بپوشیش بعدش دست برد کیرم که شق شده بود از روی لباس لمس کرد لپاش گل انداخت
+چقدر زود بزرگ میشه…
یه دونه اروم زد به تخمام رفت تو
من موندم یه کیر که شده سنگ نمیتونم کاریش کنم فقط خدا میدونه که دیگه میخواد چه بلاهایی سرم بیاره.

نوشته: Vahid.free

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18