mohsen ارسال شده در 26 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد سفر من و خواهرم زهرا سلام به همه دوستان امیر هستم از تهران و برای اولین بار هستش که دارم داستان مینویسم. من از یه خانواده 5 نفره توی تهران هستم. پدر و مادر خواهرم من و برادرم . ممنون میشم تا اخر بخونید . خواهرم زهرا 28 سال سن و من 26 سال و برادر کوچیکم که 21 سال سن داشت که ازدواج کرده بود. و اما داستان من . من امیر 26 ساله از تهران باشگاه میرم 5 ساله و یه هایپر بزرگ دارم که توش 3 تا شاگرد دارم اخر شب هم میرم باشگاه و میام مغازه و میبندم . یه روز که تو سال 1400 بود رفته بودم باشگاه یه رفیق دارم که اونجا با هم رفیق بودیم از من خرید می کرد یه بارم با هم ترکیه رفته بودیم. میلاد رو دیدم سلام و احوال پرسی کردیم گفت بچین بریم یه مسافرت . گفتم بابا مسافرت دوست دخترت پیشت باشه حال میده گفت من که بگم میاد منم گفتم بزار بگم اگه اوکی شد یکی دو روزه بریم. اردیبهشت بود . بعد باشگاه کلی فکر کردم خدایا به کی بگم من که دوست دختر ندارم چند تا هم بودن که به درد مسافرت نمیخوردن داشتم همه رو تو مغزم آنالیز میکردم که یاد خواهرم افتادم خواهرم زهرا 28 ساله با قدی 176قیافه خوشگل و نه باربی نه چاق . یعنی شکم نداشت کون گنده هم نداشت. تازه 7ماه بود جدا شده بود دلیلش هم خیانت شوهرش بود کلی گفتیم نکن عب نداره. گفت دیگه نمیتونم باهاش زندگی کنم . داماد ما هم خیلی آدم خوبی بود ولی جدا شدن دیگه. زنگ زدم به زهرا جواب نداد . پیام دادم من:سلام عشق داداش خوبی من :آبجی قشنگم من:دارم میام خونه چیزی خواستین تا نیم ساعت دیگه بگین بیارم یکم بعد جواب داد ببخش خواب بودم. نه فدات شم مامان میگه چیزی نمیخواد من : خودت چی چیزی نمیخوای عزیزم زهرا :یه آدامس با پاستیل برام بیار 😙 من:چشم رفتم خونه مامان بابا تلویزیون میدیدن و سلام دادم خواهرم نبود رفتم حموم یه دوش گرفتم خواهرم اومد سلام داد دست داد رفت آشپز خونه و شام رو اوردن خوردیم . یکم بعد بابا رفت بخوابه مامان هم سفره رو تمیز کرد رفت بخوابه. منم فوتبال داشت یکم نگاه کردم و رفتم بخوابم. خواهرم هم ظرف هارو شست و رفت اتاقش. یادم افتاد آدامس و پاسیل خواهرمو ندادم . در زدم گفت جان بفرمایید . رفتم تو سلام دادم نشستم گفتم بیا عزیزم چیزایی که خواسته بودی تشکر کرد و بوسم کرد . گفتم زهرا دوستم میگه بریم مسافرت ولی با دوست دخترش میاد و از اونجایی که من با کسی نیستم نمیدونم چیکار کنم گفت خوب اینارو چرا به من میگی 😂خندید😂گفتم خوب من کسیو ندارم میلادم تو رو ندیده نظرت چیه بیای . والا خرج خواهرم بکنم روحیش عوض بشه بده گفت نه بابا من حوصله مسافرت ندارم گفتم چیه همش تو خونه ای قبلا میومدی هایپر تا شب اونجا بودی الان اصلا کم رنگ شده گفت اون موقع مجرد بودم گفتم الانم مجردی 😂خندید😂 گفتم زنگ بزنم به میلاد گفت به مامان گفتی گفتم فردا میگم گفت باشه. منم رفتم اتاق تو مسیر صدام کرد داداش گفتم جان گفت بابت آدامس و پاستیل ممنون شب به میلاد پیام دادم داداش منم ردیف کردم پس فردا بریم 4 روزه یا 3 روزه برگردیم . گفت اوکیه منم گفتم فقط ماشینم مشکل داره گفته تا غروب میده گفتم مشکلی نیست اگرم آماده نشد با ماشین من میریم 4تایی. فردا کارامو کردم سپردم به بچه ها اخر شب رفتم باشگاه میلاد نبود . گفتم زنگ میزنم بهش شب خونه بودم زنگ زدم گفت ماشین آماده نشده با ماشین تو میریم من یه سواری کیا دارم قرارمون فردا ساعت 5 بود دیدم زهرا کلی وسیله آماده کرده واسه منم آماده کرده گرمکن شرت واسه من خلاصه خیلی چیزا . منم پاور و شارژه برداشتم . ساعت 4/5بیدار شدیم همه چیز از شب گذاشته بودم تو ماشین رفتم واستادم میلام و زیدش بیان زنگ زدم جواب نداد پیام دادم من سر کوچم جواب نداد . یه سیگار کشیدم و به زهرا میگفتم که میلاد گفت من نمیام جور نشد دعوا کردیم داداش شرمنده حالا منم نمیدونستم به زهرا چی بگم . گفت داداش چی شده گفتم والا چی بگم اینا دعواشون شده گفت الان چیکار کنیم گفتم زهرا ما تو خونه گفتیم الانم اینجوری شده برگردیم خیلی بد میشه نظرت چیه خودمون بریم . گفت واسه من فرقی نداری بریم اگه خوش میگذره گفتم چرا نگذره راه افتادم تو راه زهرا یکم گفت خندیدیم بعد یه جا بعد عوارضی قزوین واستادیم صبحانه خوردیم و راه افتادیم . زهرا خواب بود و من رانندگی میکردم سرشو گذاشته بود رو شونم منم آروم دستشو گرفتم تو دستم اونم یه تکون خورد و گفت داداش اگه این دستت رو لازم نداری من بغلش کنم و بخوابم . گفتم راحت باش عزیزم . دستمو بغل کرده بود و تو خواب بود . از اونجایی که زهرا همش حرف از جنگل ابر میزد بردمش جنگل ابر کلی راه بود تازه رسیده بودیم که بیدار شد و دستمو ول کرد . گفتم تنبل پاشو ببینم . بلند شد یکم خوراکی داد خوردیم . کلی خوراکی از مغازه آورده بودم . بعد رفتم تا بالای کوه کلی مه بود اول صبح بود یه اکیپ هم از بچه های کرج اونجا بودن که صدای ضبط زیاد کرده بودن و دختر پسر میرقصیدن ما هم رفتیم بین اونا و کلی خوش گذشت. بعد اومدیم پایین داخل ده دنبال یه جا می گشتیم که تمیز باشه ویو جنگل باشه و کلبه چوبی باشه. یه دختر و پسر بچه دیدیم که از این کارتونهای ویلا دستشون بود زهرا گفت داداش اینا بچه های تمیزی هستن معلوم خونه زندگیشونم تمیزه . خلاصه رفتیم و رسیدیم البته اون دوتا بچه هم بردیم رسیدیم بچه ها پیاده شدن و زهرا گفت داداش خیلی خوش گذشت مرسی گفتم تازه اولشه هر روز میبرمت بیرون کیف کنی بغلم کرد و بوسم کرد بعد یه خانوم 40 ساله اومد استقبال که سلام خوش اومدین . حیاط بزرگی داشتن ماشین رو بردیم تو زهرا مانتو بلند سفید تنش بود زنه بهش گفت سلام عروس خانوم خوبی و ما خندیدیم😂😂 بعد گفتیم این کلبه کجا هستش گفت آقا داماد بیا عجله نکن و باز ما خندمون گرفت😂😂😂 رفتیم دیدیم پشت خونه یه کلبه چوبی 60 متری با تراس قالی محلی خیلی خیلی تمیز بود. خلاصه وسیله هارو آوردیم و شروع کردیم به جا به جا کردن لباس ها . زهرا رفت دوش گرفت بعد من رفتم اومدم دیدم زهرا یه ملافه انداخته روی تخت و با حوله تن پوشش خوابیده منم یه ملافه از کیف برداشتم و تو حال پهن کردم و یه بالش از رو تخت برداشتم و با تنپوشم دراز کشیدم اصلا نمیخواستم بخوابم ولی خسته بودم گوشی تو دستم خوابم برده بود بیدار شدم دیدم زهرا یه ملافه انداخته روم . تازه فهمیدم وای من که خواب بودم کیر خایه من زده بیرون زهرا دیده کلا یک ساعت خواب بودیم. زهرا میخواست چای بزاره که نداشتیم . گفتم زهرا ببخش خواب بودم متوجه نشدم حولم از روم بلند شده بود گفت عب نداره داداش . رفتیم بیرون ناهار خوردیم و اومدیم . خانومه همش میگفت عروس خانوم دوست داری اینجارو خوش میگذره . زهرا هم با خنده میگفت اره خیلی خوبه . من با پسر صاحب خونه رفتم یکم گوشت خریدم . اومدم زهرا رفته بود پیش اون زنه. اومد دیدم تخمه آورده گفت فیل میبینی گفتم آره بیار لب تاپ رو آورد تو حال همونجا که من خواب بودم دراز کشیدیم روی شکم بعد زهرا گفت کمرم درد گرفت برگردیم. لب تاپ رو گذاشتم روی کیرم و زهرا بغلم کرد و کم کم خوابید منم یه دستم زیر سرش بود یواش یواش شونه اش رو میمالیدم بعد بیدار شد و چرخید به پشت دست منم برد سمت خودش یعنی بغلم کن. منم لب تاپ رو گذاشتم کنار و بغلش کردم کیر منم همش بلند میشد . خودشو یه تکون داد و قشنگ چسبید به من . یکم بعد بیدار شد 15 دقیقه نشد . من رفتم یکم دور زدم و جای آتیش رو ردیف کردم . بعد زهرا گفت الان میام رفت چنتا از خراکی هارو داد به اون بچه ها و اومد اونا هم کلی خوشحال شدن . موقع شام هوا دیگه تاریک بود کلی گوشت بود اولش چند تا زدم و یه دوتا شراب با خودم آورده بودم یکیشو آوردم 3 تا پک زده بودم زهرا اومو زهرا :ای تک خور گفتم مگه تو میخوری گفت چند بار شراب خوردم دوست دارم گفتم بیا اینجا با گوشت بخور اومد ریختم براش سرپا بودیم بغلم کرده بود و منم داشتم باد می زدم و بوسش میکردم یه دفعه اون زنه اومد یا الله سلام دادیم و گفت بابت خوراکی ها خیلی خیلی ممنون لطف کردین منم 3 تا سیخ از اون گوشت ها دادم با اون خانومه تا برای خودش و دوتا بچه هاش ببره بعد گفت اینجا اولین باره عروس دوماد اومده تورو خدا هرچی خواستین بگین بیارم. زهرا هم منو بغل کرده بود و یه نیشگون گرفت وقتی اون گفت عروس دوماد . بعد زهرا گفت چای نداریم آقا دوماد رفته بود بخره ولی یادش رفته که زنه گفت فلاکس خریدم هنوز استفاده نکردم آب جوش بیاد میارم. رفت و منو زهرا کلی خندیدیم . زهرا کلا 3 تا خورده بود و من 6 تا یا 7 تا همش هم نصف می ریختم. نصف گوشت مونده بود بردم داخل . زهرا هم اومد تو دیدم کنار آینه ایستاده منم وسیله هارو جمع کردم و رفتم تو حیاط رو تراس سیگار روشن کردم که دیدم زنه اومد و کلی وسیله😚 غنچه گل محمدی😙 نبات 😙 نقل 😙پولکی . این واقعا فکر کرده بود ما عروس دومادیم😂😂😉😉😂😂 همین که رفت زهرا اومد و کنارم نشست و تکیه داد به من و بغلم کرد . زهرا : داداش جان داداش یه پوک بده منم بکشم زهرا تو همه چیو میخوای امتحان کنی بابا چند روز اومدیم مسافرت ها چی میشه خوب دادم سیگارو کشید چند تا پوک زد انداخت اونور دوست داشتم چای بخورم که زهرا گفت من میریزم برات . گفتم نصفه بریز . بعد دستشو گذاشت رو سینه من و گفت آفرین داداش ورزشکار من بعد دستشو برد زیر تیشرتم و بدنمو لمس کرد منم کیرم داشت سیخ میشد نوک سینمو فشار داد دادم رفت هوا گفتم زهرا نکن ع . اخم گرد بوسش کردم گفتم ببخشید گفت نمیخوام گفتم خوب معذرت میخوام اخه درد گرفت. گفت تو سر عروس خانوم داد زدی گفتم الهی ببخشید بوسش کردم و اون لبشو آورد بالا و لبمو بوس کرد. و رفت بخوابه. منم یه سیگار روشن کردم و یکم دوربین های هایپر رو چک کردم و رفتم تو حال دراز کشیدم یه پیام اومد زهرا بود زهرا :والا من ندیدم تا حالا عروس دوماد تنها بخوابن منم خندیدم 😂😂😂 نوشت . پاشو بیا اینجا بخواب دیگه اومدنی میگفتی دوست دخترتم اینجا شدم عروست ولی تنها خوابیدم . من بازم خندیدم 😂😂😂 گفت به خدا نیای باید صبح منو ببری خونه والا گفتم بخواب صبح میخوام ببرمت یه جا خوب گفت نمیخوام یا خونه یا داد میزنم شاه دوماد من بازم خنده فرستادم😂😂😂 یه دفعه دیدم داد میزد شاه داماد شاه داماد شاه داماد بلند گفتم زهرا زشته ع گفت میای یا بگم گفتم میام 😂😂😂 بلند شدم رفتم تو شارژر گوشی پاور رو برداشتم در حال بستم رفتم پیشش چراغ خاموش بود رفتم روی تخت گفت ملحفه چندتا آوردم بردار از ساک گفتم باشه ولی تنبلی کردم برنداشتم گفت بغلم کن بخوابیم دیدم سر شونه هاش لخته دست که زدم از روی ملافه لخت بود گفتم شاید تاپ پوشیده . منم تیشرتمو در آوردم و دستمو گذاشتم زیر سرش دراز کشیدم خودشو داد عقب و منم که کیرم بلند میشه حالم خرابه گفت داداش دوست دارما. بعد بوسم کرد و گفت اگه ملافه نداری بیا زیر ملافه من گفتم نه الان میرم یکی از ساک میارم . 5تا آورده بود . گفت این بزرگه بیا . دیدم آره بابا خیلی بزرگه رفتم زیر ملافه تازه فهمیدم پیراهن نداره گفت بغلم کن گفتم قربونت برم بغلمی دیگه گفت نه قشنگ دست دیگمو برد از زیر بغلش گذاشت روی سینه هاش من دیگه دست خودم نبود . حالم بد بود . چرخید یه دونه بوسم کرد گفت شراب مونده بود چیکار کردی گفتم مونده گفت میاری خواستم برم بیارم تو گوشم گفت رفتی بیاری شرتت رو هم در بیار زشته اینارو عروس خانوم همش بهت بگه رفتم اومدم خواستم برم روی تخت شلوارک رو در آوردم دست انداخت شرتمم در آورد لختم کرد گفت چراغ رو روشن کن خودش تو بغل من چرخید اینوری منم ملافه آوردم با سیگار ملافه رو انداخته بودم رو پاهام. یدونه گفت بریز برام بقیشو خودت بخور ریختم گفت سلامتی آقا داماد خودم منم گفتم سلامتی عروس قشنگم. 2تا من خوردم یکی اون سیگار کشیدیم بعد خوابیدیم. چراغ رو خاموش کردم گفت بیا زیر ملافه من بغلم کن من مثل قبل بغلش کردم و چسبید بهم وای لخت بود هیچی تنش نبود هیچی عین من وای کیرم لای پاهاش بود سینه هاش تو دستم بود نفس هام تند شده بود کونشو بازی میداد تو تاریکی لبشو اورد بالا لبمو بوس کرد چند بار بعد دستم زیر سرش بود بالا کشیدمش لب گرفتیم از هم گفت. داداش گفتم جان داداش گفت دوسم داری گفتم بیشتر از قبل قربونت برم من دوباره لب گرفتیم سینه هاش تو دستم بود میمالیدم دستشو از جلو کسش برد کیرمو گرفت با کلاهکش بازی میکرد. پیش معنی کسش کیرمو لیز کرده بود و آروم تکون میدادم . لبامو میک میزد و آروم دستشو آورد از پشت کیرمو قشنگ گرفت یکم بازی داد و بعد مالید به کسش . بعد آروم گذاشت دم کسش من یکم حل دادم کلش رفت تو . گفت اخخخخخخخ جااااااااااااان آیییییییی گفتم درد داشت گفت نه فدات شم . عروست منتظره ها. مگه نمیخواستی بهم خوش بگذره گفتم چشم عشق قشنگم . چشم فداتشم آروم هلش دادم رفت توش باورتون نمیشه همونجا ارضا شد سینه تو دستم لب تو لب کیرم تو کسش آروم میاوردم بیرون میدادم تو. گفت داداش خیلی خوبی اینجا هیچ وقت یادم نمیره هیچ وقت . منم بوسش کردم گفت داداششششش همیشه مال من میشی گفتم من همیشه مال توام قشنگم آروم آروم میکردم توش اوووووووف خیلی خوب بود. گفت داداش میشه ببینمش بخورمش گفتم آره. 69 شدیم وای وای چنان میخورد که میخواستم بیام یکم که خورد گفت داداش من داگی خیلی دوست دارم 🙈🙈🙈 گفتم داگی شو وای داگی آروم دادم توش بعد تن تن میکردم انقدر کردم که داشت از حال میرفت . گفت داداش آبت اومد داخل نریزیا منم آبم یه دفعه اومد و همشو ریختم روی کمرش پاکش کردم و کلی برام دلبری کرد تو بغلش. بعد بغلش کردم و گفت 3 بار ارضا شدم و خوابیدم.خواب که نه بیهوش شدیم 🙈 صبح بیدار شدم دیدم صبحانه آماده کرده و رفته جای گرفته جلاصه صبحانه خوردیم و رفتیم بیرون و برگشتیم خونه ظرهر خیلی وحشی کردمش .ولی بهترین سکسم سکس اولی بود که شب تو تاریکی کردیم . تمام اون روزها رو پیش هم خوش گذروندیم و هر روز 2 بار سکس داشتیم . تا امروز هر موقعیت 1ساعتی رو از دست ندادیم . امروز بعد از 1 سال اومدیم همون ویلای کلبه ای که عروس دوماد شده بودیم . و قراره بهترین روزها رو باهم بگذرونیم.و این که خودشم اینجاست کنارم و داره برای نوشتن این داستان کمک میکنه. باز ببخشید که خیلی طولانی شد. 🙏 نوشته: امیر و زهرا لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده