poria ارسال شده در 24 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد زن و شوهری من رضا هستم قدم ۱۷۵ سانتیمتر و وزنم ۷۰ کیلوگرم است ۲۷ سالم بود که با همسرم به صورت سنتی ازدواج کردم همسرم زنی با چشمان سیاه و درشت، لبهای خوش فرم و مکیدنی و چهرهای بسیار زیبا و دوست داشتنی ولی من بیشتر از همه عاشق سینههای برجسته و خوش حالت او هستم به طوری که وقتی بلوز یقه بازی میپوشد چاک سینههای او به قدری زیبا و جذاب جلوه میکند که نظر هر کسی را به خود جلب میکند وقتی راه میرود ساق پاهای او به قدری زیبا است که گویا مجسمه سازی با مهارت هرچه تمامتر آنها را به دلخواه خود تراشیده است وقتی لخت میشود اندام او به قدری متناسب و زیباست که اگر انسان ساعتها به آن نگاه کند خسته نمیشود نوک سینههای او با رنگ صورتی متمایل به قهوهای به قدری وسوسه انگیز و زیبا است که انسان بیاختیار محو تماشای آن میشود اما مهمتر از همه کوس برجسته، تپل، سفید، خوشکل و دوست داشتنی اوست که جز با خوردن و گاز گرفتن هوس انسان فروکش نمیکند اینها همه ویژگیهای ظاهری اوست اما خوشرویی، خوش اخلاقی، خون گرمی، لحن صدا، ظرافت های کلامی و عشوه گری او از دیگر ویژگیهای اوست که جز با مصاحبت و همنشینی با او قابل درک نیست و من همیشه از روی هیجان و علاقه از این همه زیبایی و دلربایی او تعریف میکردم و میگفتم ( آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری ) و او با شکسته نفسی میگفت تو از دریچه چشم یک عاشق به من نگاه می کنی از این رو چشمان تو زیبا میبیند و من میگفتم آینه چشم من آنچه را که میبیند منعکس میکند و آینه جز حقیقت چیزی را منعکس نمیکند و او باز منکر می شد تا اینکه یک شب در هنگام سکس که از این همه زیبایی به وجد آمده بودم گفتم استیل بدنی و خوشکلی تو معرکه است ای کاش کسی پیدا میشد و از نزدیک این اندام زیبای تو را لخت و عریانی میدید تا گفتههای من به تو ثابت شود و او گفت رضا جان از این حرف ها نزن چون این حرفای تو وسوسه برانگیز و تحریک کننده است و ممکن است آتش هوس را در دل من زنده کند آن وقت اگر من بخواهم به آرزوی تو جامه عمل بپوشانم ممکن است پشیمان شوی گفتم منظور من از این حرفها تحریک و تشویق تو نبود بلکه اثبات زیبایی تو بود گفت حال فرض کن که من بخواهم حرفهای تو را ثابت کنم در این صورت حرفهای تو به معنی مخالفت نکردن با این کار است گفتم انسان در هنگام سکس مخصوصا زمانی که هیجانی می شود شوخی هایی می کند یا حرفهایی می زند که در موقع عادی چنین حرفهایی نمیزند بنابراین حرفهای مرا زیاد جدی نگیر گفت حالا اگر بخواهم جدی بگیرم چه ؟ گفتم من آدم متعصب و خود خواهی نیستم و دوست ندارم با محدود کردن و کنکاش و کنترل شما مانع از انجام کاری شوم که ممکن است مطابق میل باطنی شما نباشد بلکه معتقدم هر کس به عنوان یک انسان این حق را دارد که آنچه را که به خیر و صلاح خود اوست انجام دهد نه اینکه به خاطر تشویق و تحریک یا مخالفت دیگران بخواهد کاری را انجام بدهد یا ندهد که ممکن است موافق میل باطنی او نباشد چرا که اگر زن اراده کند میتواند دور از چشم همسر خود هم اقدام به کاری کند که ممکن است مطابق میل و نظر همسر او نباشد مریم گفت شاید این طور باشد ولی بعضی اوقات مردان این آزادی را از آن جهت به زنان میدهند که خود آزادی عمل بیشتری داشته باشند گفتم این مسئله در مورد من صدق نمیکند زیرا من زن زیبایی مثل تو دارم مریم گفت ولی همین حرفهای تو به نوعی به معنی چراغ سبز نشان دادن است و ممکن است کفه ترازو را به نفع احساس و خواسته درونی من سنگین کند چرا که درست است که عقل و منطق میگوید این کار اشتباه است ولی از طرف دیگر هوا و هوس و تمایلات جنسی میگوید نمیخواهی از این فرصت طلایی استفاده کنی گفتم انسان ذاتا تنوع طلب است و اگر نتواند احساسات خود را کنترل کند ممکن است به این راه کشیده شود گفت پس چرا مردان مجاز به تنوع طلبی هستند و شرعا و قانونا می توانند دوتا زن داشته باشند ولی زنان نمی توانند دوتا شوهر داشته باشند گفتم قانون تابع شرع است و شرع هم توجیهات خاص خود را دارد گفت مگر زن و مرد از حقوق یکسان برخودار نیستند پس چرا اگر زنان بخواهند همان کاری را که آقایان انجام می دهند انجام دهند گرفتار شرع و قانون می شوند ولی آقایان با هیچ مشکلی مواجه نمی شوند گفتم من در مقامی نیستم که بتوانم به سوالات شما پاسخ دهم گفت عقلا که می توانی پاسخ دهی گفتم ظاهرا حق با شما است ولی من نمی توانم توجیه شرعی کنم گفت چرا زنان قبل از ازدواج نباید رابطه جنسی نداشته باشند مگر نیاز جنسی یک غریزه ذاتی و خدا دادی نیست پس چرا باید آن را سرکوب کرد بعضی ها می گویند در چنین شرایطی باید به دعا و نیایش متوسل شد مگر می شود با دعا و نیایش نیازهای جنسی را بر طرف کرد حالا چرا در جامعه ما این همه نسبت به حجاب و موی زنان حساسیت نشان می دهند مگر موی زنان با موی مردان فرق دارد اینها فقط در رابطه با مسائل جنسی است چرا سهم الارث زنان باید نصف مردان باشد شما فکر میکنید علم و حکمت و عدالت خدا زیر سوال نمی رود گفتم متاسفانه بعضی سنتها و رسوم غلط مثل مهریه های سنگین برای زنان و حق طلاق برای مردان آزادی زن مرد را تا حد زیادی محدود کرده است چه بهتر که مثل کشورهای اروپایی هر دو از حق طلاق برخوردار باشند و هر دو هر آنچه از مال و ثروت در طول زندگی با هم کسب می کنند با هم نصف کنند در این صورت عادلانه تر به نظر می رسد و هر وقت هم که یکی از آنها از شرایط زندگی خود ناراضی بود می تواند خیلی راحت از هم جدا شوند و این وابستگی های قانونی دست و پای آنان را نمی بست با این وجود من فکر می کنم در جامعه ما زنان بیشتر از مردان خواهان دارند و این مردان هستند که بیشتر به دنبال رابطه جنسی با زنان هستند گفت دلیلش این است که مردان آزادترند و راحت تر می توانند خواسته های درونی خود را مطرح کنند گفتم در عوض زنان زیرکتر عمل می کنند تا گرفتار قانون نشوند برای مثال اگه با همسر خویش هنگام معاشقه و نزدیکی چنین سخن گوید و او نیز هم ، هردو سر یکدیگر را به ماتحت یکدیگر فرو برده و تا پایان عمر سردر باسن گذران عمر کنند مریم گفت قوانین ازدواج در ایران گر چه مشکلات خاص خود را دارد ولی ازدواج یک تعهد دو طرفه است که اگر هر دو طرف نسبت به هم گذشت و مسامحه داشته باشند آزادتر می توانند زندگی کنند گفتم به شرطی که موقعیت اجتماعی یکدیگر را به خطر نیندازند گفت حالا اگر من بخواهم موقعیت اجتماعی شما را به خطر نیندازم شما با این کار موافقی گفتم من قلبا با این کار مخالفم اما اگر تو بخواهی مخالفت نمی کنم گفت چه خوب حالا فرض کن من با یک مرد جذاب و خوش تیپ و با شخصیتی روبرو شدم و شدیدا نسبت به او تمایل پیدا کردم و تصمیم گرفتم که با او رابطه برقرار کنم نظر شخصی شما چیست گفتم من نظر خودم را قبلا اعلام کردم ولی این طور به نظر می رسد که تو هوس شیرینی تازه کردی گفت مگر اشکال دارد گفتم اگر تو دوست داشته باشی نه وقتی صحبت های شوخی و جدی ما به اینجا رسید با هم خندیدیم و در پایان نتیجه این بحث و گفتگو این شد که یکدیگر را سخت در آغوش بکشیم و سکس خوبی با هم داشتیم و این بحث گاه گاهی در هنگام سکس تکرار میشد تا اینکه بعد از مدتی یک شب مریم به من گفت من این پسر همسایه را دیدم جوانی بسیار خوش تیپ، خوش اندام و متین و با وقار است اگر اجازه دهی با او صحبتی داشته باشم گفتم شماره تلفن او را از کجا به دست آوردی گفت مامور پست نامهای را به آدرس پسر همسایه و با قید شماره تلفن او در لابلای در خانه ما قرار داده بود و من با آن شماره تلفن تماس گرفتم و گفتم که پستچی نامه شما را به اشتباه به در خانه ما آورده است وقتی پسر همسایه برای گرفتن نامه به در خانه ما آمد من شیفته و دلباخته گفتار و رفتار او شدم به همین خاطر حدود ده دقیقهای با او صحبت کردم و اطلاعاتی درباره خودش و خانوادهاش کسب کردم گفتم این اطلاعات در چه زمینهای بود گفت اسمش علی است دانشجوست در طبقه پایین جدا از پدر و مادرش زندگی میکند و این شماره تلفن هم اختصاص به خودش دارد گفتم عکس العملش نسبت به شما چه بود گفت معلوم بود که از قیافه من خیلی خوشش آمده بود چون در هنگام صحبت کردن چشم از چشم من برنمیداشت و با نگاه مشتاقانه و شیرین زبانی سعی میکرد صحبت را ادامه دارتر کند تا بتواند مرا بیشتر تحت تأثیر حرفها و رفتار خود قرار دهد و در پایان هم ضمن تشکر از لطف من گفت من که نمیتوانم محبت شما را جبران کنم اما اگر یک مرتبه کتاب یا جزوهای در هر موضوعی یا مطلبی نیاز داشتید من میتوانم خیلی راحت از کتابخانه دانشگاه برای شما تهیه کنم من هم ضمن تشکر از او گفتم اگر خواسته باشم حتماً مزاحم شما می شوم گفتم اگر خواسته باشی با او تماس بگیری ممکن است کم کم نسبت به او دلبستگی پیدا کنی او هم با دیدن زن زیبایی مثل تو نمی تواند از شما دل بکند و حتماً آتش درونش دوچندان میشود و در نهایت از تو میخواهد که با او رابطه جنسی برقرار کنی گفت پس مخالفی دیدم میخواهد به قول معروف از من آتو بگیرد گفتم مخالفت نمیکنم اما نگرانم که این موضوع درز پیدا کند آن وقت موقعیت اجتماعی ما در خطر بیفتد گفت اولاً هنوز به آینده این رابطه فکر نکردم و اگر به فرض خواسته باشم رابطهای هم با او برقرار کنم حتماً شما را در جریان میگذارم و باز اگر به فرض خواسته باشم رابطه جنسی هم برقرار کنم اولاً بدون مشورت و رضایت تو دست به چنین کاری نمیزنم ثانیاً در صورت اقدام همه جوانب کار را در نظر میگیرم و بیگدار به آب نمی زنم گفتم اگر شما خواسته باشی من مخالفت نمی کنم گفت ولی یک خواهش دارم و آن این است که بخواهم تماس بگیرم دوست دارم در اتاق خودم تنها باشم تا بتوانم راحت صحبت کنم و احساس درونی خود را بدون شرم و حیا از تو بیان کنم گفتم اشکال ندارد خانه علی در انتهای کوچه ما و دقیقاً روبروی خانه ما قرار داشت به طوری که با فاصله یک خانه که در انتهای کوچه قرار داشت از طریق پشت بام با خانه ما ارتباط داشت منتها در ورودی خانه آنها از طریق کوچه دیگری بود که به موازات خانه ما قرار داشت علی تک فرزند خانواده بود که پدر و مادرش در یک خانه دو طبقه زندگی میکردند علی در طبقه اول و پدر و مادرش در طبقه دوم زندگی میکردند خانه ما هم دو طبقه بود ولی ما در طبقه دوم زندگی میکردیم به طوری که مشرف به خانه علی بود به طوری که وقتی چراغ خانه علی روشن یا خاموش میشد از نظر ما مشخص بود با این مقدمه میپردازیم به دنباله داستان فردا شب همان روز حدود ساعت ۱۱ شب بود که چراغ خانه علی خاموش شد و چند دقیقه بعد مریم نزد من آمد و با کسب اجازه از من به اتاق خود رفت و در را از پشت بست من هم از روی کنجکاوی از پشت در به گوش ایستادم و به این ترتیب صحبتهای آنها حدود یک ساعتی به درازا کشید و هنگامی که داشتند از هم خداحافظی میکردند من بلافاصله به اتاق خود رفتم و خود را به خواب زدم و هنگامی که مریم کنار من دراز کشید وانمود کردم که از خواب بیدار شدم و با وجود اینکه بعضی از حرف های او را از پشت در شنیده بودم درباره تماس تلفنی و آنچه بر آنها گذشته بود سوال کردم مریم گفت بعد از سلام و احوال پرسی و عذرخواهی از اینکه دیر وقت مزاحم شدم به بهانه اینکه اگر میتوانی کتابی درباره پرورش گیاهان آپارتمانی از کتابخانه دانشگاه برای من تهیه کن سر صحبت را باز کردم و او ضمن تشکر و استقبال از درخواست من گفت به دیده منت این کار را انجام میدهم ولی با شوخ طبعی و شیرین زبانی گفت این جسارت مرا ببخشید و این حرف را که میخواهم بزنم حمل بر چاپلوسی و تملق من نکنید گفتم کدام حرف را ؟ گفت شما هر گلی را هر چند زیبا هم پرورش دهید هیچ وقت به زیبایی وجود خود شما نخواهد رسید گفتم این نظر لطف شماست شما هم جوانی برازنده و با محبتی هستید که تقبل زحمت کردهاید به همین دلیل است که من بی موقع مزاحم شما شدم او گفت ما همسایه هستیم و از قدیم گفتند که همسایه از همسایه ارث میبرد من که کاری نکردم شما هر وقت کاری داشته باشید من با کمال میل و با دیده منت انجام می دهم همین حرفها و باعث شد که بیشتر جسارت کند و با زبان مودبانه یک سری حرفهای دوست داشتنی دیگر هم بزند و بعد به طور غیر مستقیم سوالاتی هم در مورد شرایط زندگی من پرسید که گفتم شوهر دارم و شوهرم را هم خیلی دوست دارم و بعضی شبها به صورت شیفتی سر کار میرود و امشب هم یکی از این شبها بود که من از فرصت استفاده کردم و مزاحم شما شدم و در پایان هم گفت از اینکه مرا قابل دانستید و با من تماس گرفتید خیلی تشکر کرد و اصرار داشت که باز هم او را مورد عنایت خود قرار دهم و اگر توانستم باز هم با او تماس بگیرم که گفتم اگر شرایط و موقعیت مناسب پیش آمد این کار را میکنم ولی قول نمیدهم موقعی که مریم داشت این حرفها را میزد من دستم را روی کوس او گذاشتم و متوجه شدم کوس او یک پارچه آب و آتش شده و نشان میداد صحبتهای علی کاملاً او را تحت تاثیر قرار داده و تحریک کرده است من هم از فرصت استفاده کردم و یک سکس فوقالعاده داغ با او انجام دادم و در حین رابطه جنسی به او گفتم عجب کوسی آماده ای پیدا کرده ای؟ او هم به شوخی گفت یک نفر دیگر آمادهاش کرده ولی تو داری از آن لذت میبری گفتم آخر فیض دیگران شامل حال ما هم میشود و بعد پیش خود فکر کردم اگر مریم دوباره از من درخواست کرد که با او تماس بگیرد مخالفت نکنم تا بتوانم باز هم از چنین کوس آبدار و آمادهای لذت ببرم و به این ترتیب رابطه آنها شروع شد و تقریبا هر هفته یکی دو بار با او تماس میگرفت و هر بار حدوداً یک ساعت با هم صحبت میکردند و من برای اینکه حرفهای آنها را بشنوم بدون اینکه مریم متوجه شود تلفن دیگری تهیه کردم و هر وقت با هم تماس برقرار میکردند به حرفهای آنها گوش میکردم اوایل کمتر حرفهای سکسی میزدند ولی بعد از یکی دو ماه کاملاً با هم صمیمی و خودمانی شده بودند به طوری که دایما قربان صدقه هم میرفتند جوک و لطیفهای سکسی میگفتند بیپروا حرفهای سکسی میزدند و آرزوی هم آغوشی یکدیگر را میکردند و خیلی راحت کیر و کوس خود را نثار یکدیگر میکردند و یا درباره فانتزیها و شیوههای های مختلف سکس بحث و تبادل نظر میکردند خلاصه اینکه گل میگفتند و گل میشنیدند و از مصاحبت هم لذت میبردند و این وضع به همین منوال ادامه داشت تا اینکه بعد از پنج شش ماه یک شب مریم به من گفت علی خیلی اصرار دارد که ما یکدیگر را از نزدیک ملاقات کنیم و برای این کار خیلی خواهش و تمنا میکند و راست هم میگفت چون من در جریان حرفهای آنها بودم گفتم نظر خودت چیست ؟ گفت بی میل نیستم ولی تردید دارم و آشوبی در دلم ایجاد شده که این کار را انجام بدهم یا ندهم گفتم من از اول هم پیش بینی چنین رخدادی را میکردم الان هم سه پیشنهاد به نظر من میرسد من این سه پیشنهاد را بیان میکنم منتها تصمیم نهایی را خودت باید بگیری یکی این است که با وجود اینکه علی اصرار به ملاقات حضوری دارد مخالفت کنی و همین روش فعلی را ادامه دهی که اشکال این کار این است که الان هیجان درونی شما به درجهای رسیده که جز در آغوش کشیدن هم این هیجان درونی فرو نشست نمی کند و ادامه آن هم به همین منوال تعادل روحی و روانی شما را به هم میزند نظر دوم این است که قید ملاقات را به طور کلی بزنی و بهانه بیاوری که من از عاقبت کار میترسم و تا اینجا هم زیادهروی کردم و صحبتهایی از این قبیل و رابطه را به طور کلی قطع کنی که البته چنین کار هم برای شما و هم برای علی سخت است و ممکن است مدتها ذهن شما را درگیر کند که چرا کاری را که نمیخواستم به پایان ببرم چرا شروع کردم و خودت را سرزنش کنی نظر سوم این است که ملاقات حضوری را قبول کنی منتها با شرط و شروطی گفت چه شرط و شروطی ؟ گفتم به علی بگو من به شرطی حاضرم تو را از نزدیک ببینم که پدر و مادرت خانه نباشند آن وقت اگر قبول کرد از او بخواه شب ملاقات در منتهی به مسیر پشت بام را باز نگه دارد آن وقت شما میتوانی از مسیر پشت بام راحت به خانه آنها بروی گفت پس تو مخالف نیستی گفتم من از اول هم مخالف نبودم ولی شرط دارد گفت چه شرطی؟ گفتم باید از مراسم جشن ملاقات خود فیلمی هم برای من تهیه کنی گفت اولا این کار خیلی ثقیل است دوما من با چه رویی این کار را از علی بخواهم گفتم اولاً قرار نیست علی از این موضوع مطلع شود ثانیاً من موبایل تو را در کیف تو طوری جاسازی میکنم که فقط لنز دوربین آن به بیرون راه داشته باشد بنابراین جای نگرانی نیست مریم گفت هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد بعد چند بار مرا بوسید و گفت تو مرا از دودلی و تردید و چه کنم بیرون آوردی اکنون دیگر تکلیف خود را بهتر می دانم و احساس می کنم فکر و خیالم آسوده تر شده است با این همه آن روز احساس کردم مریم کمی بیتاب و بیقرار است چون مثل همیشه آرام و قرار نداشت و هر از چند گاهی زیر چشمی به ساعت نگاه میکرد هنوز ساعت ۱۱ شب نشده بود که مریم با عذرخواهی از من به اتاق خود رفت و در را از پشت قفل کرد بعد از ۵ دقیقه شنیدم که مریم داشت میگفت علی تو مرا خیلی در معذوریت اخلاقی قرار دادی و امروز هرچه با خودم کلنجار رفتم دیدم نمیتوانم به درخواست تو جواب منفی بدهم عاقبت تصمیم گرفتم تو را از نزدیک ببینم علی ناباورانه میگفت راست میگویی کی؟ کجا ؟ اما مریم گفت شرط و شروطی دارد و هنوز مریم شرطهایش را نگفته بود علی گفت هرچه باشد قبول میکنم شرط هایت را بگو مریم هم همه شرایط را برای علی توضیح داد علی همه شرایط را قبول کرد ولی گفت باید ببینم چگونه میتوانم مادر و پدرم را دنبال نخود سیاه بفرستم کار مشکلی است اما تلاشم را میکنم آن شب علی از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید و دائماً قربان صدقه مریم میرفت و صدای بوس کردن پیاپی او از پشت تلفن قطع نمیشد و دائم قربان صدقه مریم میرفت مریم در مقابل شور و هیجان او میگفت علی جان تو عاقبت با حرفها و ابراز محبتهای خود مرا شیفته و دلباخته خود کردی به طوری که نتوانستم به خواهشهای تو جواب منفی بدهم حالا که دیگر تصمیمم را قطعی کردم دوست دارم هرچه زودتر به طرف تو پرواز کنم فقط منتظر هستم تا یکی از این شبها یک تک زنگ به من بزنی و خبر رفتن و پدر و مادرت را به من اطلاع دهی تا من بدون ترس واهمه در آغوش تو جای بگیرم به هر حال آن شب گفتگوی آنها شور و هیجان دیگری داشت و صحبتهای آنها بیشتر از شبهای دیگر به درازا کشید بعد از صحبتهای آن شب وقتی مریم در آغوش من جای گرفت بیشتر از همیشه مرا بوسید و بیشتر از همیشه از من تشکر کرد و گفت امشب با آرامش و خیال آسودهتری با علی صحبت کردم علی هم از این خبر خیلی خوشحال شد و بعد با به شوخی گفت میخواهم سکس جدیدی را تجربه کنم می خواهم جور شوهرم را کسی دیگر هم بکشد تو که ناراحت نمیشوی گفتم برای من جور نیست بلکه لذت است ولی رضایت تو رضایت من است و بعد ادامه دادم تو همیشه چلو کباب میخوردی حالا برای تنوع هم که شده باید نان و پنیر بخوری مریم گفت بیمعرفت دلت میآید از این حرفها میزنی گفتم آخر مریم رابطه جنسی یک رابطه فیزیکی است و باید احساس و عاطفه هم دنبالش باشد گفت آن را پیدا کردیم گفتم علاوه بر اینها چیز دیگری هم وجود دارد گفت مثلاً چه چیز؟ گفتم آمادگی گفت منظورت از آمادگی چیست؟ گفتم ببین وقتی قفلی کلیدش گم میشود باید با صبر و حوصله و آرام آرام اقدام به باز کردن آن کرد ولی علی جوان و کم تجربه است و خیلی زود کار را تمام میکند نمیتواند سکس داغ و پرشوری را ادامه دهد گفت تو نگران نباش اولاً علی جوان است و پشت کارش زیاد است ثانیاً پنج شش ماه است که در حال تعلیم است گفتم پس فکر همه چیز را کردی گفت بله و با هم خندیدیم و بعد محکم در آغوش هم جای گرفتیم به هر حال انتظار برای تک زنگ علی کمی به درازا کشید اما بالاخره این انتظار بعد از دو هفته به پایان رسید و هنگامی که تقریبا نزدیک ساعت ۱۱ شب بود صدای تک زنگ علی به گوش مریم رسید مریم بلافاصله به اتاق خود رفت و بعد از گفتگوی کوتاهی که با او داشت از او خواست در منتهی به پشت بام را باز نگه دارد و گفت تا یک ربع دیگر منتظر او باشد با قطع تلفن مریم بلافاصله نزد من آمد و گفت رضا جان زمان موعود فرا رسیده است اجازه میدهی ؟ صورت او را بوسیدم و گفتم از جانب من خیالت راحت باشد تا هر وقت که دوست داشتی پیش او بمان حدود ده دقیقهای طول کشید تا مریم خود را آماده کرد و در این مدت من بلافاصله موبایل مریم را روی قسمت فیلم برداری تنظیم کردم و در کیف او جا سازی کردم بعد از یک ربع مریم کیفش را برداشت و بعد از بوسیدن و خداحافظی با من از طریق مسیر پشت بام راهی خانه علی شد آن شب من صدای مریم و علی را نداشتم ولی مطمئن بودم با فیلمی که گرفته میشود خیلی دیدنیتر و جذابتر از صدای آنها خواهد بود آن شب مریم حدود ساعت ۱۱ شب از خانه بیرون رفت و حدود ساعت پنج الی شش صبح بود که به خانه برگشت گرچه خسته به نظر میرسید ولی لبخندی از رضایت بر لب داشت و راضی از یک سکس رمانتیک و طولانی مرا بوسید و بعد از عذرخواهی و شب بخیر راهی رختخواب خود شد بعد از رفتن او من گوشی او را از کیفش بیرون آوردم و به تماشای آنچه بین آنها گذشته بود پرداختم خوشبختانه مریم موبایل را در جایی قرار داده بود که زاویه خوبی برای فیلمبرداری داشت با ثابت شدن دوربین نشان میداد که آنها دارند سلام و علیک و دیده بوسی و احوال پرسی میکنند بعد از اینکه مریم نشست علی با آوردن شربت و میوه از مریم پذیرایی کرد بعد از خوردن شربت و میوه علی گفت آشنایی با فرشته زیبایی مثل شما باعث افتخار من است و من به افتخار این آشنایی این گردنبند ناقابل را تقدیم شما میکنم مریم که از تهیه چنین هدیه با ارزشی غافلگیر شده بود گفت چرا این کار را کردی من به خاطر وجود خودت اینجا آمدهام و اصلاً انتظار چنین هدیه ای را نداشتم حالا اگر هدیه کوچکی بود شاید به عنوان یادگاری قبول میکردم ولی …اما علی حرف او را قطع کرد و گفت این هدیه از نظر من ناقابل است و اگر قبول نکنی واقعاً ناراحت میشوم و با اصرار هدیه را به گردن مریم انداخت و گفت این هدیه به گردن تو خیلی زیباست مریم به ناچار هدیه را قبول کرد و به عنوان تشکر صورت علی را بوسید و علی هم با بوسیدن گرمتر از او به خاطر قدم رنجه کردن او تشکر کرد و به این ترتیب بوسیدن آنها ادامه دار شد و با هدایت علی مریم روی تخت دراز کشید مریم یک بلوز مشکی بدن نما و یک شلوار نازک چسبان پوشیده بود علی گفت اجازه میدهی دکمههای مانتو را باز کنم که مریم گفت تو قبلاً اجازهاش را گرفتی الان دیگر نمیتوانم جواب منفی بدهم علی ضمن تشکر آرام آرام دکمههای مانتو را یکی پس از دیگری باز کرد سپس با دو شماره بلوز و شلوار و کرست او را از تنش بیرون آورد علی با دیدن اندام موزون، خوش ترکیب و بسیار زیبای او گفت وای وای چه لعبتی، چه اندام متناسب و زیبایی! چه پوست شاداب و لطیفی چه سینه های برجسته و خوشگلی! چی درست کردی؟ و قبل از اینکه شورت او را از پایش بیرون بیاورد خم شد و شروع به مکیدن و خوردن نوک سینههای خوش رنگ او کرد و بعد از کمی مکیدن و خوردن گفت حالا اجازه بده ببینم زیر این شورت چه مخفی کردی و در یک چشم به هم زدن شورت او را از پایش بیرون آورد علی با دیدن کوس بیمو، سفید، برجسته و تپل او دیگر نتوانست بیشتر از این طاقت بیاورد و با حرص و ولعی خاص شروع کرد به بوسیدن و لیسیدن قسمتهای مختلف کوس او کرد بعد از اینکه چند دقیقهای این کار را انجام داد سر برداشت و شروع کرد به بوسیدن قسمتهای دیگر بدن او کرد گاهی لبهای او را میبوسید گاهی متوجه زیر گردن او میشد گاهی لاله گوش او را زبان می زد گاهی نوک سینههای او را مک میزد و گاهی با دست اطراف رانهای او را نوازش میکرد مریم گفت علی جان چرا این همه عجله میکنی من که از دست تو فرار نکردم علی گفت نمیشود این همه زیبایی را دید و هیچ عکسالعملی نشان نداد من پنج شش ماه است که منتظر چنین فرصتی بودم و حالا دیگر طاقت ندارم مریم گفت دل من هم برای تو تنگ شده بود ولی عجله نکن من امشب تا صبح در اختیار تو هستم علی برای اینکه بتواند از لطافت و گرمی اندام او بیشتر استفاده کند در یک لحظه بلافاصله لباسهای خود را از تن بیرون آورد مریم با دیدن اندام خوش فرم، بدن سفید و کیر راست و شق شده او به شوخی به علی گفت علی جان چه کیر خوش فرم و خوش رنگی داری کلاهکش خیلی قشنگ و بزرگ است ولی فکر میکنم نمی توانم آن را تحمل کنم علی گفت زیاد نگران نباش وقتی کوست مقداری آب بیفتد خودش پذیرای آن میشود از طرف دیگر من شنیدم هرچه کیر بزرگتر باشد خوش مزه تر دلچسب تر می شود مریم : معلوم است خیلی تجربه داری علی : نه ولی مدتی نزد شما شاگردی کردم و در حالی که با این شوخی ها از مصاحبت هم لذت میبردند محکم یکدیگر را در آغوش کشیده بودند و با دست یکدیگر را نوازش میکردند و دائماً سر و صورت همدیگر را میبوسیدند علی گفت اکنون خیلی بیشتر نرمی، گرمی و عطر وجود تو را احساس میکنم من مدتها آرزوی چنین لحظهای را داشتم و مدتها بود که دیوانه وجود تو شده بودم مریم : دل به دل راه دارد من هم دلم برای تو تنگ شده بود و وقتی از من خواستی از نزدیک یکدیگر را ببینیم نتوانستم به درخواست تو جواب منفی بدهم و همین حرفهای عاشقانه باعث شده بود شور و هیجان و احساسات درونی آنها بیشتر برانگیخته شود در این حالت زبان علی دایما روی بدن مریم حرکت میکرد گاهی لبه های کوس او را به گاز می گرفت گاهی با زبان نرم و گرم خود حساس ترین نقطه تحریک او را نوازش می کرد گاهی با زبانش طول شکاف کوس او را زبان میزد گاهی زبان خود را لوله میکرد و در دهانه کوس مریم می چرخاند حالا صدای آه و ناله مریم هم بلند شده بود گاهی با بالا و پایین کردن باسن خود علی را در زبان زدن همراهی میکرد و گاهی از شدت لذت سر علی را به وسط پاهای خود فشار میداد در این حالت مریم گفت علی جان بیشتر این تحمل ندارم علی که متوجه شده بود بیش از این پیشنوازی جایز نیست در یک چشم به هم زدن در وسط دو پای مریم قرار گرفت و کیر خود را روی کوس مریم تنظیم کرد ابتدا کلاهک کیر خود را چند بار در روی شکاف کوس مریم بالا و پایین کرد و بعد آرام کیر خود را داخل کوس او فرو کرد کیر علی مثل ماهی که از دست لیز بخورد راحت داخل کوس مریم رفت مریم : وای وای علی جان کیر کلفت چقدر لذت بخش و دلچسب است دیوارههای کوسم کاملا گرمی و نرمی و کلفتی آن را احساس میکند علی : کوست خیلی آب افتاده مریم : این آب نیست اشک شوقی است که به خاطر کیر تو سرازیر شده علی در حالی که کیرش را داخل کوس مریم عقب و جلو میکرد دائماً قربان صدقه مریم میرفت و از کوس و کون و سینههاو اندام او تعریف میکرد آنها در اوج هیجان با این حرفهای سریع و بیپرده خالصترین و داغترین حرفهای عاشقانه را بدون هیچگونه شرم و حیایی به یکدیگر می گفتند و با این کار آتش به جان یکدیگر میزدند حالا دیگر به اوج لذت نزدیک شده بودند و بیم آن میرفت که هر آن دریای خروشان هوس آنها به اوج تلاطم خود برسد که همین طورهم شد که یک مرتبه صدای مریم بلند شد که وای علی جان من دارم ارضا می شوم که علی گفت مریم جان بشو من فقط منتظر این لحظه بودم که با گفتن این حرف علی بلافاصله ضربان ماهیچههای کوس مریم را روی کیر خود احساس کرد و علی هم با شوق و احساس چنین حالتی ارضا شد و ضربان ماهیچههای کیرعلی نیز هماهنگ با ضربان کوس مریم شروع به لرزش کرد و این لرزس تا چند دقیقه ای ادامه داشت و به این ترتیب دریای متلاطم درون آنها کم کم رنگ آرامش به خود گرفت آنها قله های اوج لذت را کاملا فتح کرده بودند و حالا سر خوش از این فتح گویا به هدف خود رسیده بودند وبه پاس این سرخوشی یکدیگر را می بوسیدند و با دست یکدیگر را نوازش میکردند حدود یک ربعی در کنار هم دراز کشیده بودند و چشم در چشم هم از دیدن یکدیگر لذت می بردند که علی از جای خود بلند شد و دوباره مشغول پذیرایی از مریم شد اما نیم ساعت بعد چشمان علی از دیدن اندام زیبای مریم دوباره کیر علی را از خواب بیدار کرد و این بار با آرامش و طمأنینه بیشتری یکبار دیگر لذت قبلی را تکرار کردند که من دیگر از چگونگی تکرار آن خود داری می کنم بعد از آن شب رویایی مریم و علی در تماسهای بعدی بارها از آن شب خاطره انگیز و به یاد ماندنی به عنوان بهترین و شیرین ترین لحظات زندگی خود یاد می کردند و با یاد آوری و گفتگو در مورد تک تک آن لحظات شیرین دوباره آن لحظات را برای خود زنده می کردند تا اینکه بعد از گذشت مدتی از آن جریان دوباره علی پیشنهاد دیگری را مطرح می کند و به مریم می گوید درست است که آن شب رویایی خیلی خوش گذشت ولی خیلی کوتاه و زودگذر بود و من برای یک دیدار دیگر خیلی دلم تنگ شده است بنابراین خواهش می کنم یک برنامه ریزی دیگری ترتیب بده بلکه از وجود شما بیشتر مستفیض شویم و یک هفتهای را در کنار شما خوش بگذرانیم مریم : خیلی خوش اشتها هستی تو به یکی دو روز هم قانع نیستی علی : اگر از من بپرسی میگویم یک هفتههم کم است مریم : حالا من چه برنامه ای می توانم اجرا کنم علی : به بهانه سر زدن به اقوام یا رفتن به یک تور سیاحتی می توان فرصتی پیش آورد که یکبار دیگر همدیگر را بیشتر ببینیم مریم: من قوم و خویشی سراغ ندارم که به بهانه آن بتوانم به خانه آنها بروم ولی در مورد تور سیاحتی اتفاقا سال گذشته در چنین موقعی یکی از دوستان من با من تماس گرفت و گفت ما قصد داریم به اتفاق عدهای از دوستان به یک تور سیاحتی برویم اگر شما هم موافق باشی و دعوت ما را قبول کنی خیلی خوشحال میشویم و من بعد از مشورت با همسرم از این کار منصرف شدم اما حالا فرض کنیم من بخواهم همسرم را به رفتن به تور سیاحتی راضی کنم اولا برای قانع کردن همسرم باید یک سری اطلاعات درباره تورهای سیاحتی داشته باشم تا به وسیله آن بتوانم همسرم را قانع کنم ثانیا حالا فرض کردیم من او را قانع کردم ما برای رفتن به هتل به مدارک شناسایی نیاز داریم که ما نداریم علی : اولا نگران اطلاعات نباش چرا که من به آسانی می توانم این اطلاعات را از آژانس ها و تورهای سیاحتی مختلف تهیه کنم ثانیا برای رفتن به سفر ضرورتی ندارد که حتماً به هتل برویم چرا که خانههای ویلایی مناسب پیدا میشود که به کارت شناسایی نیاز ندارد مریم : پس شما این کارها را انجام بده تا شاید من هم بتوانم با آن اطلاعات شوهرم را به رفتن راضی کنم علی با خوشحالی قبول میکند و میگوید من حتماً این کار را انجام میدهم فردای آن شب مریم مرا در جریان این پیشنهاد قرارداد به مریم گفتم ولی این کار ریسک بزرگی است مریم : اگر تو موافق باشی هیچ مشکلی پیش نمیآید گفتم ولی تو قبلاً به ماه عسل رفتی گفت اگر تو اجازه دهی یک بار دیگر هم میروم گفتم من چگونه یک هفته دوری تو را تحمل گنم گفت یک هفته خیلی زود می گذرد از طرفی من زن دائمي تو هستم گفتم شیرینی تازه ممکن است مزه شیرینی مرا بی اثر کند گفت کسی که دو تا زن می گیرد فقط یکی از آنها به او مزه می دهد دیدم حریفش نمی شوم گفتم هر چند من با این کار مخالفم ولی دوست داشتن تو دوست داشتن من است مریم با شنیدن این حرف گل از گلش شکفت و مرا در آغوش کشید و شروع به بوسیدن من کرد و گفت عزیزم قرار است دوباره به ماه عسل بروم گفتم برو ولی طوری عمل کن که رفتار تو کاملاً طبیعی و منطقی به نظر برسد گفت از این جهت خیالت کاملاً راحت باشد بعد از آن مریم هماهنگیهای لازم را با علی انجام داد و قرار شد در یک روز مناسب مریم با اتوبوس به تهران برود و از آنجا با ماشین علی به شمال بروند حالا بقیه جریان را از زبان مریم بیان میکنم بعد از حرکت اتوبوس در ساعت ۱۱ به ترمینال تهران رسیدم در آنجا علی منتظر من بود به محض رسیدن من علی به استقبال من آمد و ابتدا بدون هیچگونه رودربایستی از دیگران سخت مرا در آغوش کشید چند بوس جانانه از من کرد و بعد ساک مرا بر داشت و در راه ضمن خوش آمد گویی گفت خیلی صفا آوردی بر دیده ما منت گذاشتی و با وجودت چشم ما را روشن کردی و تعریف هایی از این قبیل گفتم من هم دلم برای تو خیلی تنگ شده بود دوست داشتم هرچه زودتر تو را ببینم بعد از سوار شدن در ماشین علی دوباره آنچنان از من لب گرفت که گویا میخواست حرص تمام آن مدتی را که در انتظار من بود خالی کند سپس دست مرا در دست خود گرفت و گفت هر وقت دست تو را در دست میگیرم گرمی وجود تو را بیشتر احساس میکنم حتی هنگام رانندگی در اکثر اوقات در حالی که دست مرا روی دنده قرار داده بود با کمک دست خود دندهها را عوض میکرد گاه گاهی هم که فرصت می کرد از دست کشیدن روی رانها و سینه های من دریغ نمی کرد و با این کارهایش کمی مرا تحریک میکرد در طول مسیر کلی لطیفههای شیرین و جوک های سکسی برای من تعریف کرد و من هم با خنده و پاسخ دادن به بعضی از جوکها و لطیفهای او جواب شیرین زبانیهای او را میدادم در طول مسیر یک بار علی از من پرسید اگر یک مرتبه همسرت در جریان رابطه ما قرار گیرد فکر میکنی چه عکسالعملی نشان دهد گفتم او مرد متعصب و خودخواهی نیست و بامحدود کردن و کنترل کردن من مخالف است و در کارهای من هم زیاد دخالت و کنجکاوی نمیکند و معتقد است بازخوست کردن و محدود کردن زن باعث می شود زن نسبت به مرد احساس محدویت و خفگی کند اما اینطور هم نیست که نسبت به من کاملا بی تفاوت باشد و من در کنار او احساس امنیت و آزادی می کنم به طوری که حتی یک بار من به شوخی از او پرسیدم اگر یک مرتبه من دوست پسری پیدا کنم چه کار میکنی گفت حتما ناراحت می شوم ولی اگر فکر میکنی من تو را از دست میدهم سخت در اشتباهی علی گفت اینطور که به نظر میرسد همسرت باید آدم روشنفکر و آزاد اندیشی باشد و حتما خوش سلیقهای هم است چون زیبا رویی مثل تو را انتخاب کرده است گفتم همینطور است و همین اخلاقش باعث شده که من هم دوستش داشته باشم اما تو نگران نباش زیرا من رضا دماغ هستم مشهور به سس خرسی و همانقدر که او را به عنوان همسر دوست دارم تو را هم به عنوان یک دوست خیلی دوست دارم و تو هم برایم خیلی عزیزی مگر اشکال دارد انسان در آن واحد دو نفر را با هم دوست داشته باشد گفت نه همانطور است ولی ای کاش برای همیشه مال من بودی گفتم دیگر حسودی نکن الان که مال توام و همه جوره در اختیار تو هستم علی هم با این حرف گل از گلش شکفت به هر حال بعد از کلی گفتن و خندیدن در یکی از رستورانهای سر راه ناهار را با هم صرف کردیم و تقریبا نزدیکیهای غروب بود که به شمال رسیدیم و بعد از دیدن چند ویلا یکی از آنها را که مناسبتر از دیگری بود انتخاب کردیم و به محض اینکه وارد اتاق شدیم علی مرا در آغوش کشید و شروع کرد به بوسیدن من و در حالی که مرا میبوسید یک دستش را داخل کرست من کرد و یکی از سینههای مرا بیرون آورد و شروع به خوردن و مکیدن آن کرد احساس کردم دارم تحریک میشوم بنابراین به علی گفتم علی جان شب دراز است قلندر بیدار اجازه بده ابتدا برویم بیرون شام بخوریم و بعد از خوردن شام و خرید مقداری مواد غذایی برای صبحانه دوباره به خانه برمیگردیم آن وقت با خیال راحت در آغوش هم جای میگیریم هرچند علی دوست داشت به خوردن و مکیدن سینههای من ادامه دهد اما خواهش مرا رد نکرد و بعد از بیرون رفتن و خوردن شام و خرید مقداری مواد غذایی برای صبحانه به خانه برگشتیم علی که گویا عجله داشت بلافاصله کل لباسهای من و خودش را از تن بیرون آورد و مرا روی تخت هدایت کرد و در آغوش من جای گرفت و گفت آغوش تو بسیار گرم و لذت بخش است گفتم حس شهوت از دیدار قبل همچنان در وجود من رخنه کرده بود و دوست داشتم تک تک آن لحظات زیبا یکبار دیگر تکرار شود که خوشبختانه پیشنهاد تو و پیگیری های من در قانع کردن همسرم باعث شد چنین اتفاقی بیفتد علی گفت این سعادتی بود که نصیب من شد و جای بسی تشکر است در همین موقع لبهای علی روی بدن من شروع به حرکت کرد ابتدا از لبهای من شروع کرد و پس از گذشتن از قوس گردن من به سینههای من رسید سپس نوک سینهها و نافم را پشت سر گذاشت و نهایتاً بر روی کوسم تمرکز کرد در آنجا علی اصلاً دیوانه شده بود گاهی لبهای کوسم را به زبان می گرفت و رها میکرد گاهی با زبان گرم و نرمش از بالا تا پایین شکاف کوسم را لیس میزد و گاهی زبانش را لوله میکرد و در دهانه جلو کوسم میچرخاند گاهی چوچولوی بسیار حساس مرا زبان می زد و این حرکات هیجانی باعث شده بود من هم بیش از پیش تحریک بشوم دیگر کوس من یک پارچه آب و آتش شده بود و شهوت تمام وجودم را فرا گرفته بود به علی گفتم علی جان بیشتر از این تحمل ندارم علی که متوجه شده بود پیشنوازی بیش از این جایز نیست یک مرتبه در وسط دو پای من قرار گرفت و بعد از اینکه چند بار کلاهک کیرش را روی شکاف کوسم بالا و پایین کشید یکمرتبه کیرش را داخل کوسم کرد که یک لحظه احساس کردم کیرش تمام حجم داخل کوسم را پر کرد وای که رفتن کیر به داخل کوس چقدر شیرین و دلچسب است کیر علی مثل تشنهای بود که تازه به آب رسیده باشد و کوس من هم مثل گرسنهای بود که راحت الحلقومی را با تمام وجود میبلعد علی از حرصش با تمام قوا تلمبه میزد و این بهترین حالتی بود که میتوانست مرا به اوج لذت برساند در آن شرایط کوسم به قدری آب افتاده بود که با هر بار حرکت کیر علی صدای شلب شلوپ آن فضای اتاق را کاملاً پر کرده بود و علی میگفت مریم جان نمیدانی شنیدن این صدای دلنشین چقدر برای من لذت بخش و شیرین است این صدای پیروزی کیر بر کوس است گفتم علی جان اشتباه نکن این من بودم که به تو اجازه دادم کیر تو پیروز شود پیروزی کیر تو مدیون کوس من است الان کوس من کاملاً آماده پذیرایی از کیر توست الان کوس من به خاطر کیر تو آب افتاده به هر شکلی که دوست داری کیفش ببر من به خاطر تو دل به دریا زدم من از آن روزی که تو را دیدم عاشق هیکل مردانه و جذاب تو شدم تو مرا دیوانه خود کردی وقتی با تو هستم احساس خیلی خوبی دارم هر شب که در رختخواب میخوابیدم تو را تجسم میکردم الان که در آغوش تو هستم احساس میکنم که به آرزوی خود رسیده ام وقتی من این حرفها را برای علی میزدم علی با شور و هیجان بیشتری به کردن من ادامه می داد دیگر صدای آه و ناله من بلند شده بود و در حالی که داشتم می گفتم علی جان چقدر خوب است دارم خیلی لذت میبرم علی گفت مریم جان دیگر طاقت ندارم بیشتر از این نمیتوانم تحمل کنم میخواهم ارضا شوم گفتم عزیزم نگران نباش کوس من آماده پذیرایی از آب کیر توست هرچه داری بریز توی کوسم بگذار تا آخرین لحظه از تپش افتادن از گرمی کوس من لذت ببرد که یک مرتبه گرمی آب کیر علی را داخل کوسم احساس کردم و به دنبال آن ضربان نبض کیر علی را بر روی ماهیچههای داخلی کوسم احساس کردم و این در حالی بود که من هم به ارگاسم رسیدم و ضربان نبض کوس من هم هماهنگ با نبض کیر علی شروع به نوسان کرد و کم کم آرامشی خوشایند جای خود را با طوفان هیجان و لذت عوض کرد آنگاه علی کنار من دراز کشید و در حالی که صورت مرا میبوسید و دست در موهای سرم می کشید گفت مریم جان خیلی خوبی دست کوست درد نکند خدا به کوست خیر و برکت بدهد گفتم نوش جانت در طول آن چند روزی که ما با هم بودیم این وضع چندین بار تکرار شد علی ازبین فانتزیهای سکس بیشتر از همه از حالت ضربدری خوشش میآمد به این صورت که همزمان که من کیر علی را میخوردم علی هم کوس مرا می خورد علی در چنین شرایطی گاهی زبانش را لوله میکرد و محکم داخل کوس من حرکت میداد و این کار را به قدری مرا تحریک میکرد که اگر اجازه میدادم تا آخر ادامه دهد حتماً ارضا میشدم بنابراین دوست داشتم آخرین لحظات ارضا شدنم را با کوس پر از کیر به پایان ببرم چرا که کوس پر از کیر مزه دیگری دارد اصلا گویا همه این مقدمه چینیها برای این است که نهایتاً کیر و کوس به هم برسند به همین دلیل به علی گفتم علی جان دیگر طاقت ندارم الان دیگر کوسم هوس کیر کرده و دلم میخواهد کیرت را داخل کوسم بفرستی تا گرمی و نرمی و کلفتی کیرت را داخل کوسم احساس کنم و او با دو شماره کیرش را به داخل کوسم فرستاد وای که ارضا شدن با کوس پر از کیر چقدر دلچسب و لذت بخش است یکی از پوزیشنهای دیگری که علی خیلی دوست داشت این بود که پاهای مرا روی شانههای خود قرار می داد و با تسلط کامل محکم تلمبه میزد و میگفت در چنین شرایطی لذت دوچندان شود چون هم میتوانم اندام و سینههای بلورین تو را ببینم و هم می توانم عکسالعمل لذت تو را در حین رابطه جنسی مشاهده کنم در پوزیشن داگی علی با دو دستش لمبرهای باسن مرا میگرفت و با شدت تلمبه میزد به طوری که از شدت تلمبه زدند کل بدن و سینههایم میلرزید و در حین تلمبه زدن میگفت مریم نمیدانی تماشای باسنت برای من چه منظره زیبایی دارد یک بار که داشتم کیر علی را مک میزدم در اوج لذت ارضا شد و فوران آب منی او دهانم پر کرد و من نه تنها از این کار ناراحت نشدم بلکه از اینکه توانستم با زبانم او را به اوج لذت برسانم خوشحال شدم و در این حرکت سعی نکردم بلافاصله کیر او را از دهانم خارج کنم چرا که این تصور را داشتم که با ارضا شدن علی اگر کیر او را از بلافاصله از دهانم خارج کنم ممکن است سردی هوای بیرون آخرین لحظات ارضا شدنش را با خلا گرمی دهان من مواجه کند به همین خاطر ترجیح دادم تا آخرین لحظه کیر او را در دهانم نگه دارم تا آخرین ضربان نبض کیر او به پایان برسد فردای آن شبی که قرار بود به شهر خود حرکت کنیم وقتی میخواستم دوش بگیرم علی گفت اجازه بده من هم بیایم گفتم اشکالی ندارد در آنجا علی تصمیم گرفت موهای کوس مرا شخصاً بزند گفتم علی جان من چند روز قبل از سفر موهای آن را شیو کردم گفت من کوس بی مو را بیشتر ترجیح می دهم گفتم چرا گفت کوس بیمو زیباتر و وسوسه برانگیزتر جلوه میکند از طرفی کوس تو برای من تجسم زیبایی است بنابراین دوست دارم زدن موهای کوس تو برای من خاطره شود تا برای همیشه در ذهن من باقی بماند دیدم با دلایلی که میآورد نمیتوانم حرف او را رد کنم و قبول کردم سپس او با شوق و ذوق فراوان مشغول زدن موهای کوس من شد بعد از اینکه با مهارت و دقت زیاد موهای آن را زد گویا از دیدن تمیزی و کنکاش در قسمتهای مختلف آن دوباره تحریک شد و دوباره شروع کرد به بوسیدن و لیسیدن و دست کشیدن به آن به طوری که دوباره مرا تحریک کرد و خودش هم از عمل و رفتار من متوجه این موضوع شد به همین دلیل از من خواهش کرد تا به لبه وان حمام تکیه دهم و آنگاه من هم از علی خواهش کردم که حرکت زیادی انجام ندهد و اجازه دهد خودم رابطه جنسی را ادامه دهم آنگاه کوسم را طول روی کیر علی حرکت میدادم که بهترین قسمتهای کوسن در معرض تحریک کیر علی قرار میگرفت بدون اینکه کمترین درد و یا فشاری احساس کنم کوسم را روی کیر علی عقب و جلو میکردم در این حالت به قدری تحریک شده بودم که دیگر دست خودم نبود و با چنان شتابی خود را عقب و جلو میکردم که کیر علی تا انتهای کوسم فرو میرفت بدون اینکه دیگر هیچگونه درد و فشاری را احساس کنم در این حالت علی با دست کشیدن به پشت من و با حایل کردن دو دست خود در طرفین باسنم مرا در کوس دادن حمایت میکرد تا بالاخره از شدت لذت به ارگاسم رسیدم و وقتی به علی اعلان کردم که به ارگاسم رسیدم علی هم با چند حرکت دیگر خود را ارضا کرد و این یکی از بهترین و لذت بخشترین رابطههای جنسی من بود که تا آن روز تجربه کرده بودم بعد از پایان رابطه در حالی که علی مرا میبوسید گفت دیدن و در آغوش کشیدن باسن تو در هنگام کوس دادن لذت چندان میکند گفتم پس طرفدار باسن هم هستی گفت نه ولی از نرمی و گرمی آن لذت میبرم تا کردن آن مریم گفت پس شانس آوردم و الا حتماً پاره میشدم و با هم خندیدیم ما مدت ۷ روزی که در شمال بودیم سه شهر مختلف را پشت سر گذاشتیم و بعد از مستقر شدن در هر شهری فردای آن روز از قسمتهای دیدنی آن شهر بازدید میکردیم و بعد خوردن ناهار و شام به خانه بر می گشتیم یکیاز آخرین روزهایی که در شمال بودیم در یکی از فروشگاههای بزرگ تصمیم گرفتم مقداری سوغاتی برای برگشت تهیه کنم علی خیلی اصرار داشت پول آنها را حساب کند گفتم تو یک بار برای من هدیه ارزشمندی تهیه کردی که هنوز نتوانستم آن را جبران کنم دیگر به هیچ وجه اجازه این کار را به تو نمیدهم حالا بگو من چه هدیهای برای شما بگیرم گفت تو به خاطر من ترک یار و دیار کردی و بر من منت گذاشتی و اینکه اجازه دادی با تو رابطه برقرار کنم و این یکی از بهترین و لذت بخشترین هدیههایی بود که به من دادی گفتم اگر بخواهی این طور فکر کنی باید بگویم این هدیه دو طرفه بوده است یعنی به همان نسبت که تو از این رابطه لذت بردی من هم لذت بردم علاوه بر این من شما را به عنوان یک دوست انتخاب کردم که میتوانیم از مصاحبت هم لذت ببریم و تماس بدنی و رابطه جنسی هم بخشی از این دوست داشتن و نزدیکی بیشتر است علی گفت حسن و محبت شما قابل تقدیر است به هرحال قبول کرد که هدیه مرا قبول کند و به اصرار من یک پیراهن، ژاکت،کاپشن و کمربند برای او خریدم اما بدون اینکه علی متوجه شود یک سری هدیه هم برای همسرم تهیه کردم ما بعد از ۷ روز با یک دنیا خاطره به شهر خود برگشتیم علی با ماشین مرا تا نزدیکهای خانه رسانده و بعد از تشکر فراوان خداحافظی کرد اما این رابطه همچنان ادامه دارد و گاهی اوقات که دغدغههای زندگی و مشغلههای روزمره روح خسته می شوم با علی تماس میگیرم و او با حرفهای امیدبخش و دلنشین مرا از دلتنگی و خستگی روحی بیرون میآورد من نیز به پاس عشق و محبت او نسبت به خود دعوت او را می پذیرم و با هم به یکی از شهرهای اطراف می رویم و ضمن گردش وتفریح شام و ناهاری هم با هم صرف میکنیم و باز اگر موقعیتی برای او یا برای من پیش بیاید باز هم رابطه جنسی را برقرار میکنیم و در آغوش هم جای میگیریم در حالی که مریم داشت این حرفها را برای من میزد که یک مرتبه از خواب بیدار شدم و متوجه شدم در هنگام سکس نباید شوخی کرد که عاقبتی جز این ندارد. نوشته: رضا لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده