رفتن به مطلب

داستان سکسی همسایه تازه عروس


minimoz

ارسال‌های توصیه شده


فرزاد و رعنا (همسایه تازه عروس)
 

سلام رفقا ، من اسمم فرزاد هست ۳۳ سالمه و ترک هستم ، این خاطره ی که میخوام بگم نه دروغه نه تخیلات ذهنمه ، این خاطره برمیگرده به ۱۳ سال پیش ، زمانی که من ۲۰ سالم بود ، ما تو یکی از شهرهای شمال غرب زندگی میکنیم و به قول معروف بچه پایینم هستیم ، اون محله ی که ما بودیم اکثرا قشر پایین جامعه اونجا زندگی میکردن . بین هر ۲ یا ۳ خونه یه کوچه بن بست بود که داخل هر بن بست چندتا خونه بود !! نمیدونم تا حالا همچین چیزی رو دیدین یا نه
خلاصه ما خونمون داخل بن بست بود و یه همسایه هم داشتیم که ۳ ماهی بود اومده بودن محله ما ، خونشون دقیقا سر بن بست بود ، یعنی از درب خونه ما تا خونه اونا ۱۰ قدم فاصله بود .‌ خونه هامونم که همگی ۵۰ متر یا ۶۰ متر بود !! یکی از شبای تابستون بعد افطار ما خانوادگی داشتیم میرفتیم پارک که سر کوچه دیدم یه خانمی وایساده با مادرم سلام و احوالپرسی میکنه . بعد اینکه رفتیم از مادرم پرسیدم خانمه کی بود . گفت رعنا خانم بود دیگه تازه کوچ کردن اینجا و ۲۱ سالشه و شوهرشم سربازه !!! و یه بچه ۲ ساله هم داره
از همونجا این زنه رفت رو مخ من ، یه تازه عروس با قد کشیده . چشمای درشت و خوشگل و قیافه جذاب . یه چادر رنگی هم سرش بود . خلاصه ما رفتیم و برگشتیم خونه . سال ۹۰ بود و یادتون باشه اون سال ماه رمضون وسط تابستون بود و اذان ساعت ۸ اینا میگفت
مادرم داشت سحری اماده میکرد منم با گوشی مادرم ور میرفتم یهو چشمم افتاد به شماره رعنا ، شمارشو برداشتم زدم به گوشیم و بهش اس دادم . اونموقع نت و مجازی نبود که . گاهی فقط با سیستم خونگی میرفتیم یاهو مسنجر . یادمه بهش پیام دادم و با ترس نمیتونستم خودمو معرفی کنم . از اون زنای زرنگ بود که سریع جواب میدن و باهوشم میشن . من طفره میرفتم و خودمو معرفی نمیکردم و فقط میگفتم عاشقت شدم . اینم چون سعی نمیکرد ردم کنه میدونستم کنجکاوه و خوشش اومده از پیام دادنم . خلاصه به زور با ترس بهش گفتم من فلانی ام . باورش نمیشد . میگفت اخه چطور ممکنه . میگفت من فکر میکردم بچه های محل باشن نه تو . آخه تو اصلا تو محله نیستی و کم میبینمت و … راست میگفت من اصلا با بچه های محلمون رابطه نداشتم و یجورایی متمایز بودم ازشون . صبح پا میشدم با موتور میرفتم بیرون پیش دوستای قدیمم . اصلا با اینا حال نمیکردم . اینام که صبح تا شب تو خیابون مینشستن سر کوچه سیگار میکشیدن . این رعنا فکر کرده بود من جزو اونام . همینکه فهمید من کی هستم کلی حال کرد . میدونست آدم الاف و بدر نخوری نیستم . اون شب باورتون نمیشه تا ساعت ۹ صبح بهم اس دادیم !!! چشمام داشت میترکید . یعنی نزدیک ۱۰ ساعت اس بازی کردیم . تو یه شب یه جوری باهم صمیمی شدیم انگار ۱۰ ساله با همیم . خلاصه یکی دو روز گذشت و بحث سکس اومد وسط . این از منم حشری تر بود . ما روز و شب سکس چت میکردیم . اصلا عاشق هم شده بودیم . خدایی من اینقدر دوسش داشتم که اگه طلاق میگرفت میگرفتمش !! کلم داغ بود و دیوونش شده بودم . همون دختری بود که همیشه دنبالش بودم . خلاصه تو اون ۲ هفته ما اینقدر سکس چت کردیم که من دیگه پاره شده بودم از فشار .‌ کیرم داشت میترکید . روزی ۳ یا ۴ بار جق میزدم . اونم هر روز به شوهرش میداد و برام تعریف میکرد . شوهرشم تو شهر خودمون سرباز بود و یه آدم ساده ی بدبخت . اصلا زنش جلو اونم خیانت میکرد باور کنید متوجه نمیشد . خیلی پسر بدبخت و مظلومی بود . بچه روستا بود و ۲۳ سالش بود . از من و رعنا ۲ یا ۳ سال بزرگ بود و همونطور که گفتم یه بچه ۲ ساله هم داشتن . یه روز که سکس چت میکردیم بهش گفتم دگ نمیتونم طاقت بیارم باید بیام خونتون !! گفت بابا نمیشه مگه نمیبینی کوچه رو کارگرا دارن آسفالت میریزن . خیابون به این شلوغی کجا بیای . همسایه ها میبینن بدبخت میشیم . ولی خب من شق کرده بودم واقعا مغزم کار نمیکرد . خودشم ۲۰ سالمه و کوص نکردم که . فقط پسر داییمو کرده بودم تا اون سن . اصلا نمیدونستم کوص چجوری میشه . بخاطر اون عجیب طمع میکردم . با خواهش و التماس بهش گفتم درب خونتونو یذره باز بزار و کاریت نباشه . دقیقا ساعت ۱ ظهر بود . ماه رمضون . هوا فوق العاده گرم . کارگرام فک کنم برا ناهار رفته بودن . شوهر اینم دقیقا ساعت ۴ از پادگان میومد !!! من با ترس و دلهره وارد خونه اینا شدم و زود درو پشت سرم بستم . وای چیکار کرده بودم !! خودم باورم نمیشد همچین حماقتی کردم . نفس نفس میزدم و استرس که دیدم جاااان از پله های زیر زمین اومد بیرون با لباس خونگی . یه پیراهن استرج پلنگی پوشیده بود و یه شلوار خونگی غواصی صورتی با موهای طلایی مش کرده . اومد برای اولین بار بغلش کردم و بوسیدمش . چه حس عجیبی داشت . ولی مثل سگ هردو ترسیده بودیم . از تو کوچه صدا میومد و … اینم بگم اینا زیر زمین خونشون رو هم اشپزخونه کرده بودن هم اتاق نشیمن . بالای پله هام یه اتاق مهمون داشتن . رفتیم پایین دخترش خوابیده بود جلو پنکه
رعنا اومد نشست پیشم خوابوندمش بغلم و لباشو خوردم . مقاومت میکرد . اونجوری که تو اس حرف میزدیم نبود . فقط میخواست بگه برو . بدجور ترسیده بود . منم بد جور تو ذوقم خورده بود . من ناراحت شدم گفتم ولش کن میرم اصلا . اومدم حیاط به بهونه رفتن اومد بغلم کرد و چرخید کونشو گذاشت بغلم تا از پشت بغلش کرده باشم . منم کیرمو میمالیدم به کونش و باهاش حرف میزدیم . یهو دیدم اینم کونشو داره میماله به کیرم . فهمیدم حشری شده . یکم این کارو کردیم گفت فرزاد برو بالا . من بچه رو جیش بگیرم بخوابونم بیام . من اون لحظه انگار دنیارو بهم دادن . بهترین لحظه زندگیم بود . رفتم اتاق بالا و شلوارمو درآوردم و فقط یه شورت تنم بود . این اومد درو باز کرد دید با شورتم خندید مثلا خواست برگرده . رفتم دستشو گرفتم آوردمش وسط اتاق . بغلش کردم . گفت فرزاد اگه میخوای بکنی باید اونجوری ک من میگم بکنی . گفتم چجوری . گفت بخوابیم رومون ملافه بکشیم گفتم باشه . اومد یه طرفه خوابید منم پشت سرش خوابیدم . باور نمیکردم میخوام کوص بکنم . قلبم از جاش کنده میشد . اینم همون حس رو داشت . کیرمو گذاشتم لب کوصش . گفتم اینجاست گفت آره بکن . یهو آروم فشار دادم توش به آه کشید گفتم جوووون . وای چقدر داغ بود . انگار کیرمو کردم بین جگر تازه گوسفند که تازه قربونیش کردن و گرمه !!! با خودم گفتم کوص اینجوری میشده پس !! تو این فکر بودم و ۳۰ ثانیه نشده بود دیدم آبم داره میاد . ریده شد تو حالم . کشیدم بیرون گفتم داره میاد وایسا . یه دیقه وایسادم دوباره کردم توش اینبار تا ته . شروع کردم به زدن . شاپ شاپ صدا اتاقو برداشته بود . چشاشو بسته بود ناله میکرد . منم زیر گوشش حرفای عاشقانه میزدم . میگفتم وای چه داغه . اونم میگفت مال تو داغه آتیش گرفتم . تو همین حالت بودیم یهو برگشتم ملافه رو زدم اونور افتادم روش . پاهاشو باز کرده بود و پشت کمرم قلاب کرده بود فشار میداد منم یه جوری تلمبه میزدم انگار جنگه ! واقعا داشت پاره میشد . کیرمم بیشتر از اینکه دراز باشه کلفته . تا خایه هامو جا کرده بودم توش . عرق کرده بودیم شر شر داشتیم عرق میریختیم . ناله میکرد نگاه به چشام میکرد میگفت دوست دارم . موهاش پخش و پلا شده بود . من این حالتو میدیدم بیشتر دیوونه میشدم . یهو برگشت گفت چه کلفته کوصم پاره شد. اینو که گفت دیدم بازم داره آبم میاد درآوردم که صبر کنم نتونستم یهو پاشید رو شکمش !! وای چقدر اومد . باور نکردنی بود . تا حالا اونقدر خالی نکرده بودم . خودشم تعجب کرده بود . ولی خیلی ضد حال شد برامون چون در مجموع ۳ دقیقه هم نشد . خیلی خیلی حس بدی داشت . خلاصه پاشدیم خودمونو تمیز کردیم و من اومد حیاط از خونشون بیرم بیرون که … این داستان ادامه داره که تو قسمت های بعدی میگم . میگم چه بلاهایی سرمون اومد . اگه خوب نتونستم داستانم رو بگم حلال کنید دیگه . چون واقعا دوست نداشتم از خودم دروغ بنویسم که رفتم خودش گفت بیا خونمون و از کون تا ته کردم و داستانای تکراری و کلیشه ی و … ممنون که تا اینجا همراهیم کردین . اگه لایک کنید ادامشو حتما مینویسم

نوشته: فرزاد

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


فرزاد و رعنا 2

درود بر شما رفقا ، عیدتون مبارک . خواهش میکنم اگه داستان قبلیم رو که نوشتم رو نخوندین برید اول اونو بخونید ، زیاد نیست بعد بیاین اینو بخونید ، چون تو کامنت های اون داستان اولم دیدم بعضیا نوشتن تکراری بود و کپی کردی !! اول اینکه من تازه با این سایت آشنا شدم و شاید ۵ تا هم داستان نخوندم . اینقدرم بیکار نیستم بیام داستان کسی دیگه رو کپی‌کنم . هر اتفاقی که برام افتاده بود مو به مو گفتم . شما به همه شک دارید . همونطور که قبلا هم گفتم میتونستم داستان رو یه جوری بنویسم که عشق کنید ولی دلیلی نمیبینم چرت و پرت بگم . من ۳۳ سالمه و بچه ۲۰ ساله نیستم بیام توهم بزنم و آرزوهامو بنویسم . این خاطره هم برا ۱۳ سال پیش بود و بچه بودم
در ضمن بله سال ۹۰ مجازی نبود
شاید فیسبوک و یاهو تو سیستم های خونگی بود ولی مجازی فراگیر نبود و حتی گوشیای لمسی هم مد نشده بود من خودم نوکیا n73 داشتم که از سال ۹۳ کم کم دیگه گوشیای لمسی و وایبر و لاین مد شد ، پس خواهشا اینقدر دنبال زیر بغل مار نباشید . من داستان واقعیم رو تعریف میکنم تا بتونم اون حسی که داشتم رو منتقل کنم تا عشق کنید . ولی متاسفانه ما ایرانیا این اخلاق بد رو داریم دیگه .‌ ببخشید سرتون رو درد آوردم
ادامه داستان رو میگم
من خواستم از درب خونشون بیرون برم که دیدم ای بابا همون لات و لوتای کوچه نشستن یکم پایین تر از روبروی خونه اینا زیر درخت توت
هیچوره نمیتونستم برم بیرون . چون خونه ۵۰ متری راه فرار نداره که . فقط یه حیاط بود که اونم می افتاد رو محله . زود زنگ زدم به یکی از رفیقام گفتم برو یه نیسان آبی کرایه کن بیا درب خونه ما . تا اینکارو کنه نیم ساعت طول کشید . فکر کنید ما چه استرسی داشتیم . زن مردم رو کردم و حالام گیر کردیم تو خونشون و یکی دو ساعت دگ هم شوهرش از سرکار میاد . اینم بچش بیدار شده تو حیاط بازی میکنه !! از طرفی صدای مادر خودمو از کوچه با خانومای دیگه میشنوم !! اصلا یه وضع خیلی بدی بود . تو دلم هزار بار توبه کردم . دوستم با نیسان رسید . از زیر در که خم شدم نگاه کردم دقیقا نیسان جایی پارک کرده که من از در بیرون برم اونا نمیبینن . با هزار ترس و بسم الله و … از خونه زدم بیرون . اونم بصورت نشسته !! اومدم بیرون دیدم کسی ندید و نفهمید . اونموقع کرایه این نیسان وانت ها شاید ۱۰ تومن بود . از خوشحالی ۵۰ تومن دادم بهش گفتم اقا برو دیگه کارمون حل شد . رفیقمو کلی بوسیدم و … ۲ ۳ روز گذشت تا اینکه بهش گفتم من سیر نشدم . این سکس نشد باید یبار دگ بکنیم . گفت نه دیگه نمیشه . از من اصرار از اون انکار . گفت خب کجا بریم . گفتم بچتو بده خواهرت نگه داره . ساعت ۱۰ صبح میریم تا ۲ برمیگردیم . گفتم از دامادمون کلید باغشو میگیرم میریم اونجا . گفت باشه . آقا اون روز رسید و قشنگ خودمو تمیز اینا کرده بودم . دو سه تا کوچه اونورتر اینو سوار ماشینم کردم ( ماشین رفیقم ) چون خودم موتور داشتم . و دیدم وااای چه آرایشی کرده . یه زن چادری خوشگل که بوی عطرش کیرمو شق میکرد . اصلی وقتی نشست گفتم جون مادرت بازیش بده . اینم میخندید میگفت لوس نشو . فکرشو بکنید . یه جوان ۲۰ ساله کوص ندیده ( یکی تو کامنتا بهم گفته بود جقی کوص ندیده !! توم اگه سال نود ۲۰ سالت بود کوص نمیدیدی ) اصلا باورم نمیشد قراره بکنمش . گفت یه ساعت رفتم حموم و لباس نو پوشیدم و … اینارو میگفت من تو ماشین دیوونه تر میشدم . خلاصه رفتیم باغ رسیدیم ماشینو پارک کردم رفتیم تو . انقدر حشری بودیم اصلا تو راه چیزی نخریدم واسه خوردن !!! رفتیم تو نفهمیدم چجوری فقط لباساشو درآوردم . چون سری قبل گفته بود ملافه باید بکشی و کوصمو نبینی فکر میکردم شاید چون زایمان اینا کرده وضعش بده . ولی شورتشو کشیدم پایین دیدم شکمش و اندامش مثل دخترای ۱۶ ساله ست . دفعه ی اول اصلا نتونسته بودم خوب ببینم . فقط اینو فهمیدم که خوابوندمش و شروع کردم به خوردن کوصش . چه کوسی داشت . تمیز بدون یدونه خط و خال و تمیز . وای چه حس عجیبی داشت . اولش زبون میزدم فقط . ولی دیدم خیلی حس خاصی داره شروع کردم به خوردن . یه جوری داد میکشید که چادرشو گذاشته بودیم جلو دهنش . موهامو چنگ میزد منم خوابیدم و دارم میخورم.کوصش چه ابکی شده بود . یعنی یه کیر ۳۰ سانتی کلفت میخواست که من نداشتم . مال من نهایتش ۱۳ یا ۱۴ سانت بود ولی کلفت . تو همین حین که میخوردم یهو گفتم وااااااای . گفت چی شد . ترسید اصلا . گفتم بازم اسپری و قرص یادم رفت . خندید گفت آوردم . قند تو دلم آب شد . اسپری رو از کیفش درآورد و منم اینقدر اسپری کردم به زیر کیرم . یه دیقه بعد کیرمو حس نمیکردم . با خودم گفتم این شد یه چیزی . انقدر خوشحال بودم . واقعا براتون اون لحظه رو آرزو میکنم . میدونستم حداقل نیم ساعت آبم نمیاد . ی کس خوشگل جلوم بود اونم مال یه دختر ۲۲ ساله که تازه ۲ سالیه ازدواج کرده
خلاصه وقت کردن شد . خوابوندمش پاهاشو آورد بالا گذاشتم رو شونم و دم کوصش کیرمو هل دادم رفت توش . اصلا کیرم خودش سر خورد رفت تو . انگار کوصش تشنه کیر بود . اسپری زده بودم و زیاد چیزی حس نمیکردم . احساسم بیشتر بخاطر آه و ناله هاش بود و اینکه خیلی دوسش داشتم . یادم می فتاد زن همسایمون زیر کیرم خوابیده عشق میکردم . آقا چه تلمبه ای میزدم . کوصش آب انداخته بود . درمیاوردم دوباره محکم میکردم توش . اونم داد میزد میگفت فرزاد توروخدا منو بگیر !! بیا شوهرم شو
منم میگفتم باشه. چشاشو بسته بود سرشو تکون میداد فقط
بلندش کردم گفتم دستاتو بزن دیوار و کونتو بده عقب اینکارو کرد دیدم کوصش از زیر زده بیرون وااای . جووون چه سوراخ کون تمیزی داشت . دستامو فشار دادم رو لپ کوناش و کردم توش . میزدما . عرق بود که از صورتم شره میکرد رو کونش
تو همون حالت درآوردم بکنم تو کونش گفت نه دردم میاد . خواهش کردم . گفت فقط آروم . گفتم باشه . سرشو خواستم بکنم دیدم داره ناله میکنه . اصلا نمی رفت تو . تف زدم سر کیرم دوباره امتحان کردم دیدم سرش رفت یه داد بلند کشید گفتم تکون نخور . همون حالت وایساده بودیم . نگاه میکردم میدیدم کیرم داخل کونشه بیشتر تحریک میشدم . میگفت فرزاد تورو قرآن نکن پاره شدم . گفتم فقط یه سانت بکنم توش . با ترس و دلهره گفت باشه . یکم فشار دادم که رفتم جلو کیرم در اومد . فهمیدم واقعا دردش میاد . حالا نمیدونم بعضیا چجوری میگن تا دسته کردم تو کون فلان دختر !!! گفتم بخواب داگی بکنم . خودشم عاشق این پوزیشن بود . خوابید کمرو داد پایین کونش قلمبه زد بیرون . تف زدم دستم و مالیدم به کوصش و کردم توش . یکم زدم دیدم داره پاهاش کم کم میلرزه !! گفتم چی شده . دوتا آه کشید گفت اومد ‌ . جووووون . منم فهمیدم ارضا شده . سه چهار دقیقه محکم با تمام توان زدم . کوصش واقعا گشاد شده بود . میکشیدم بیرون آبش قطره ی آروم میریخت بیرون . گفتم کجا بریزم گفت بریز توش !! خیلی حشری بود خیلی بیشتر از من . نمیدونم حالا قرص خورده بود یا نه . ولی اینکارو نکردم کشیدم اینقدر خالی کردم رو کمرش که پاهام داشت میلرزید و آبم هی میومد . انگار ۵ سال ارضا نشده بودم . بعدش مثل جنازه ولو شدیم زمین
۱۰ دقیقه بعد بلند شدیم و همه چی رو مرتب کردیم و اومدیم همونجا که سوار کرده بودم پیادش کردم رفتم ماشین دوستمو دادم با موتور برگشتم خونه دیدم سر کوچه داره بچشو میبره خونه . نگاه کرد خندمون گرفت و … اینم یه خاطره صددرصد واقعی . اگه راضی کننده بود لطفا لایک بزارید و یه کامنتم بزارید تا سکس تو ۲۴ سالگیم با دختر عمه ام که طلاق گرفته بود رو هم بنویسم . ارادت 🌹🙏

نوشته: فرزاد

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18