توسط
arshad
در داستان سکسی متنی
-
آخرین مطالب ارسال شده در انجمن
-
توسط dozens · ارسال شده در
خودارضایی دختر خوشگل و حشری وطنی . تایم: 01:05 - حجم: 6 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم -
توسط dozens · ارسال شده در
یه خواهشی ازت دارم 1 -یه خواهشی دارم ازت +… -میتونی ازم سواستفاده کنی؟ همه چی از این کلمه شروع شد اون کلمه لعنتی باعث تمامی این اتفاقا شد. دو سال قبل: من سارا هستم دارم میرم توی ۱۷ سالگی قد ۱۶۰ وزن ۵۰ یه دختر سفید کم مو عاشق رنگ سیاه چون سفید تر نشونش میده لاک سیاه میزنم رژ لب صورتی و… اها باید از اندامم بگم خب راستش ممه های کوچولویی دارم ولی نوکشون صورتیه فکر نکنید داف نیستم خب راستش نه نیستم بیشتر کیوتم یکمی لاغرم ولی تازه باشگاه شروع کردم تا کون گرد بسازم کسممم تیره تره از پوستم ولی خب کدوم دختر اینجوری نیست یه کون خوش فرمم دارم که باید بزرگش کنم اره خلاصه یه داداش کوچولو تر از خودم دارم خیلی کوچیک تر نیست کلا یه سال کوچیکتره بابام مهندسه و مامانم خانه دار توی یه محله خلوت توی یه خونه ویلایی زندگی میکنیم اما… من یه چیزی رو متوجه شدم یه سال پیش علاقه زیادی به فمدام و بی دی اس ام دارم نه خیلی شدید که بگم همه مردا اشغالن و جاشون زیر پامه اینجوری توهمی نیستم ولی خیلی دوست دارم اگه رفتم توی رابطه یه پسر کوچولو داشته باشم مامانیش باشم توی کنترل خودم باشه به وقتشم مرد زندگیم باشه آره خلاصه میپرسی چجوری فهمیدم؟ خب راستش اول پورن بود(جقی نیستم زیاد هاتم نیست ولی تا دلتون بخواد فضول)با کمک فضولی بیش از حدم کم کم لایه های بی دی اس ام رو در نوردیدم تا به این نقطه برسم(البته توی تلگرام فول اسلیو ها رو هم ایسکا میکردم یکی دو روزی اینم بی تاثیر نیست)خدا اون روز رو نیاره که یکیشون بیاد سراغم 😂 😭 از دید نیکو: داشتم از لای درَ یواشکی سارا رو نگاه میکردم بازم داشت سعی میکرد دفتر خاطرات درست کنه همیشه هم با اندارم و علایقش شروع میکرد یه جوری می نوشت که انگار داره مصاحبه میکنه بار ها خوندنشون میدونم چی به چیه ولی به کسی چیزی نگفتم یه راز یه طرفست یه راز کثیف و میدونه چیه من عاشقشم از وقتی اون حرفا رو خوندم و در موردش تحقیق کردم فهمیدم من کی هستم من نیکو برادر سارا هستم دارم ۱۶ ساله میشم قدم ۱۷۰ وزنم ۶۵ کیلو هست مثل خواهرم سفید هستم البته سفید تر به خاطر همین همیشه بهم حسودی میکنه نمیدونم این علاقش به سفیدی از کجا میاد ولی انگار به خاطر رنگ سفید تر من همیشه یه حسادتی بهم داشته کم مو مثل خودش به خاطر اون منم عاشق رنگ سیاه هستم به نظرم به مو های نوک مدادی مون خیلی میاد یه جور ست کردنه بدن نسبتا لاغری دارم رگ های دستم و زیر شکمم برجسته هستن تیکه های شکمم معلوم یه کیر معمولی ۱۵ سانتی دارم که اصلا کلفت نیست یه جورایی نازکه و همین طور سرش صورتیه فهمیدم علاقه زیادی به اسلیو و لیتل بوی بودن دارم یه لحظه وایسا انگار داره یه اتفاقی میفته چرا داره شلوارکش رو در میاره! من داشتم خواهرم رو میدیدم که داره جق میزنه چشماش رو بسته و داره وسط پاش رو میماله همین طور سینش رو از روی نیم تاپ سیاهش یعنی داره به چی فکر میکنه که انقدر هورنی شده یه نگاه به خودم انداختم نفسام داشت بالامیگرفت کیرم شق نباید اینطوری بشه… این اشتباهه ولی کاشکی میتونستم کسش رو ببینم لعنتی نمیخواستم دیگه بیشتر از این از خود بی خود بشم برای همین سریع از در فاصله گرفتم صداش کردم ساراااا مامان میگه بیا برای شام صدایی نیومد منم از در فاصله گرفتم رفتم سر میز مامان مریم داشت غذا می کشید چند دقیقه بعد سارا هم اومد خیلی با اشتها غذا میخورد انگار که قشنگ حال کرده بود اون شب تموم شد ولی حسی توی من زنده شد حس فضولی که چی بود توی اون دفتر که حتی فکر بهش باعث شده بود هورنی بشه اون کار رو بکنه حس های دیگه هم داشتم حس تنهایی من خیلی رابطه خوبی با خواهرم دارم اونقدر که چند بار شده درباره چیزهای جنسی و فحش های جدیدی که یاد گرفته بودم بهش گفته بودم اونم بهم توضیح داده بود افکار و مسائل جنسی برای ما تابو نبود در موردش حرف زده میشد ولی اون شب حس کردم ازش دور شدم دیگه به دید خواهر نمیدیدمش به نظرم سکسی بود یه هفته از اون ماجرا گذشته بود من هیچ جوره نتونستم جلوی خودم رو بگیرم وقتی رفته بود حموم رفتم توی اتاقش دنبال اون دفتر گشتم گذاشته بودش زیر میزش بازش کردم نفسم حبس کردم یعنی چی نوشته بود اون تو بازش کردم… با تعجب زیاد دوباره نگاش کردم یعنی چی پر مسئله ریاضی بود ورق زدم و زدم زدم بالاخره رسیدم به یه قسمت دسته همون چیزای تکراری در مورد خانواده و بی دی اس ام شاید فقط بهش فکر کرده چیزی ننوشته بود با ناامیدی صفحه رو ورق زدم چی بازم هست!؟ نوشته: اما به غیر از اینا یه فانتزی خاص دارم که حسابی داغم میکنه نیکو داداش کوچیکم خیلی خوشگله بیش از حد معمول برای یه پسر! کاشکی برادرم نبود هر جوری شده برده خودم میکردمش!!! _چیییی لعنتی!!! (نفسام سنگین شده برق از سرم پریده) ادامه داره: یه برده کیوت میشد لباس های صورتی میخریدم براش نازش میکردم اخ که چه بلاهایی دوست دارم سرش بیارم حتی یه اسمم براش انتخاب کردم نازنین دقیقا معادل دخترونه اسم خودشه لعنتیییی باید جق بزنم بقیش باشه برای بعدا مغزم داره سوت میکشه مگه میشه دفتر رو میبندم همون لحظه سارا با حوله دورش وارد اتاق میشه داد میزنه نیکوووووووو میدوه و دفتر ازم میگیره _گم شو بیروننن رنگش مثل گچ شده از اتاق خارج میشم وارد اتاق خودم میشم مغزم هنگ کرده یعنی چی خواهرم بهم نظر داره؟فکر میکنه من کیوت هستم میخواد منو فمبوی کنه!!! من بزرگترین فانتزی اونممممم!!! نمیدونم الان باید ازش متنفر باشم یا عاشقش باشم مغزم کار نمیکنه نگای شلوارم میکنم کیرم شق شق شده جوری که تاحالا ندیده بودم یعنی اونم دیده؟ یا الان اینجوری شدم زمان میگزره شب میشه هر جوری شده خودم سر گرم میکنم از اتاق خارج نمیشم مامانم از بازار برگشته با خاله فاطمه رفته بود دیگه غروب شده بود از اتاق اومدم بیرون مثل یه بچه همش دور مامانم بودم ولی خواهرم نیومد بیرون تا شام بابایی رفته بود معموریت خودمون بودیم فقط مامانی سارا رو صدا کرد تا بیاد شام موقع شام حتی همو نگا نکردیم مامانی فهمیده بود یه چیزی شده حتی چند بار پرسید ولی نه من نه اون چیزی نگفتیم خلاصه یکم نصیحت کرد و گفت امید وارم زود حلش کنید همون موقع سارا یه حتما محکم گفت که یکم نگرانم کرد اولین باری بود که بهش به دید یه میس نگا میکردم احساس میکردم دیگه خواهر کیوتم نیست یه میس جلومه من چیزی نگفتم زمان گذشت موقع خواب فکرم پیش اون بود پیش پاهاش کاشکی الان میومد توی اتاق با در حالی که یه پیرهن زنانه کوتاه تنشه و فقط شورت سیاه پاش قبل از این که بتونم کاری بکنم بیاد بالای تخت روی سینم پاش رو بگیره سمت صورتم بعدش روی رون پام بشینه بگه منتظر چی هستی همین کافیه که پاهاش رو شروع کنم لیس زدن دونه دونه انگشت هاش رو مک زدن اونم کم کم شلوارم بکشه پایین اون پاهای سفید برفی کشیده با لاک سیاه که یه هاله صورتی داره رو بزاره روی کیرم اروم اروم شروع کنه به بالا پایین کردن هر جا احساس کرد که پاهاش خشک شده پاهاش رو بکنه توی دهنم مثل یه کیر عقب جلو کنه انگار که داره تلمبه میزنه بعد دوباره بزاره روی کیرم اونقدر این کار رو بکنه که مزه کیرم رو حس کنم کونش رو کج کنه که بتونم کص نازش رو دید بزنم زیر شورت و…فاک ابم اومد حتی ریخته روی صورتم برای اولین بار یکم از ابم که روی صورتم بود رو با دستم بر میدارم لیس میزنم لزج و شور یکم حالم بد میشه ولی خوشحالم بدون این که صورتم تمیز کنم میخوابم انگار برای اولین بار خودم رو تنبیه کردم… سه روز بعد: باید یه کاری کنم توی این سه روز من بالای ده بار خود ارضایی کردم کم کم دارم روانی میشم بدون هیچ فکری وارد اتاق سارا شدم سارا یه دُرس تنش بود با یه شلوارک کوتاه خیلی نگران نگاهم کرد یه جورایی خیلی بچه و کیوت شده بود از خودم بدم اومد که انقدر در موردش فانتزی درست کردم نگام رو از چشماش دزدیدم گفتم نظرت چیه بریم بیرون؟ بعد گرفتن تایید راهی یه پارک نزدیک شدیم کمتر از ده دقیقه رسیدیم سارا همون دُرس رو همراه یه شلوار جاگر ست با کتونی های مورد علاقش پوشیده بود یه کیف کوچیک دستش منم هودی با شلوار جین بوت های مشکیم از کافه کنار پارک کاپوچینو گرفتم رفتیم یه جا نشستیم من:خب… در مورد اون دفتر… سارا:ببخشید… من:نه نه من شرمنده نباید دزدکی نگاه میکردم میدونی من تورو درک میکنم سارا:لازم نیست این چیزا رو بگی میدونم ازم متنفر شدی میدونم فکر میکنی عجیب غریب هستم من گند زدم یه رابطه عالی رو خراب کردم. بغضش رو قورت داد سکوت بینمون برقرار شد احساس میکردم نامردیه که بزارم این حس توش بمونه در حالی که نظر من این نبود _سارا این حرفات کاملا درست نیست…میدونی منم مثل خودتم…من از تو متنفر نشدم ولی میدونم رابطه ما دیگه مثل قبل نمیشه ولی نمیخوام از دستت بدم +منظورت چیه که شبیه منی من اصلا مثل تو نیستم من حس های دیگه ای بهت دارم من کلا درگیر بی دی اس ام شدم تو رو مثل داداشم نمیبینم لازم نیست دلت به حالم بسوزه من یه هیولام… _نه تو نیستی تو سارا خواهر منی و باور نکنی یا بکنی منم مثل توام منم گرایشات بی دی اس ام دارم و شاید باورش سخت تر باشه ولی من حس میکنم اسلیو هستم (باورم نمیشه اینو گفتم نهههه همه چیز الان پیچیده تر میشه این چی بود که گفتم) هر دوتامون ساکت شدیم بعد چند دیگه گفتم پس آشتی؟ سرش رو گذاشت روی شونم این نشونه خوبی بود منم بغلش کردم یکم اشکمون در اومد گریه کردیم موقع برگشت بگو بخند بود خوشحال تر از همه مادرم که میدید دوباره صمیمی شدیم. مدتی بعد: همه چیز بینمون عادی شده بود من خیلی خوشحال بودم ولی بازم میدونستم همه چیز عادی نیست و همین طور ذهنی درگیر بودم البته دیگه جق نمیزدم ولی بعضی وقتا خواب میدیدم خواب های سکسی که خواهرم توش بود خرداد داشت نزدیک میشد و من مشغول درس خوندن برای امتحان ها بودم خواهرمم حسابی سرش شلوغ بود اخه اون رشته تجربی بود ولی من با حمایت اون تونستم از حرف خودم رو به کرسی بشونم برم هنر اونم بهترین دبیرستان خصوصی استان که همه از دم شرایطی شبیه من داشتن نه کاملا ولی خب حداقل درس میخوندن. حوصلم سر رفته بود برای همین رفتم یه سر به مامانم بزنم که با خاله فاطمه توی اشپز خونه بودن سلامی کردم خاله:عزیزم چه خبرا درس میخونین من:قربونتون سلامتی اره درگیریم دیگه مهسا چی چیکار میکنه؟ خاله:والا هیچی درگیر زندگی و شوهرش انگار که موضوع جدید واسه غیبت پیدا کرده بودن درگیر حرف زدن در مورد شوهر مهسا دختر خالم کردن که درس نخوند و شوهر کرد اونم توی بیست سالگی ازشون دور گرفتم رفتم پیش سارا در اتاق زدم وارد شدم _چه خبرا +هیچی نیکو اگه کاری نداری برو که حسابی سرم شلوغه اگه نمره خوبی نیارم خرداد کونم پارست دارم میمیرم از استرس یکم خندیدم گفتی نترس چیزی نمیشه چند تا فحش زیر لب داد روی تختش دراز کشیدم بعد یه مدت به حرف اومدم _راستی سارا اون روز وقتی داشتی میگفتی دیگه تو رو مثل برادرم نمیبینم منظورت چی بود؟ +هیچی _بگو دیگه من بهت در مورد گرایشم به اسلیو بودن گفتم خیلی خجالت کشیدم دیگه چی خجالت آور تر از اینه؟ آهی کشید گفت:لعنت بهت. یکم مکث کرد گفت در موردت رویا میبینم در مورد خودمون راضی شدی خررر _اگه یه چیزی بگم بین خودمون میمونه؟ +بنال دیگههه _منم در مورد خودمون خواب میبینم حس میکنم این پایان خوشی نداره از روی صندلیش بلند شد اومد بالا سرم بهش نگاه میکردم در حالی که بالا سر بود یکم قرمز شده بود _سارا دوست داری باهم باشیم هم من حس اسلیو دارم هم تو حس میس بودن بیا حداقل تا زمانی که کسی رو پیدا میکنیم باهم باشیم یکم تجربه کسب کنیم هم تو حس سادیسمت ارضا میشه هم من حس مازوخیسمم یکم با اخم نگام کرد اماده بودم چک بخورم یا خفم کنه ولی روش رو کرد اونور گفت میدونی من عاشقتم؟ بیشتر تعجب کردم و ادامه داد باشه ولی خیلی محدود شروع میکنیم اگه حتی یه ذره اذیت شدی تمومش میکنیم سریع بدون اختیار گفتم قبوله خیلی خوشحال خواستم بغلش کنم که گفت یه اما هم داره بدون محدودیت هستیم تموم قانون ها رو من میزارم تو فقط یه کلمه داری که نشون میده اذیت شدی میخوای تمومش کنیم بازم قبوله؟ با کمی تردید وایسادم روش رو خیلی مغرور برگردون گفت اگه قبوله لازم نیست چیزی بگی فقط کافیه دستم ببوسی که رسمی بشه دست راستش رو اورد بالا روبه من از دید سارا: لطفا ترو خدا قبول کن قبول کن لعنتی تپش قلبم رفته بالا دقتم عرق کرده آروم سرش رو میاره سمت دستم دستم میبوسه وای لعنتی لعنتی سارا:خوبه برو بیرون دیگه بدون این که چیزی بگه خارج میشه لعنتیییی از استرس پاهام سست میشه میوفتم زمین وای بین پام خیس شده دستی رو که بوسیده بود میبرم زیر شورتم کصم رو ناز میکنم لعنتیی دارم فانتزیم رو عملی میکنم بزرگ ترین فانتزیم خاص ترین فانتزیم واییی خدا دلم میخواد همین الام بشینم روی صورتش مجبورش کنم تا ابد کصم رو بخوره ولی باید خودم رو کنترل کنم اونم جدی من باید اونو رام کنم خیلی اروم پیش برم از خود بی خودش کنم باید کامل مال من بشه من این شانس رو نمیتونم دوباره به دست بیارم و اونم بعد اون گند دفترم من دارم کل رابطه خواهر برادری که دارم ریسک میکنم سرش پس بهتره بهترین خودم رو بزارم. روز بعد از دید نیکو: هنوز دلیل اصلی کارم رو نمیدونم ولی از یه چیزی مطمئنم من دیگه اونو به دید خواهر بزرگترم نمیبینم اون الان برای من از هر زنی جذاب تره و تازه اون گفت عاشقمه خواب منو میبینه پس یعنی این دیوونگی یه جورایی منطقیه فقط منتظرم زنگ کلاس بخوره تا برگردم خونه خیلی خجالت میکشم ولی مطمئنم برام برنامه ها داره زنگ میخوره و کل مسیر رو تا خونه میدوم بدون اینکه حتی با دوستام خداحافظی کنم در رو باز میکنم وارد خونه میشم خونه بوی قرمه سبزی گرفته یه ناهار توپ داریم پس مامانم بغل میکنم بعدش میرم وسایلم بزارم توی اتاق دست صورتم میشورم لباس راحتی میپوشم سر سفره میشینم یکم که دقت میکنم میبینم اثری از سارا نیست _مامان پس سارا +عزیزم امروز اضافه کاری داره گفت بعدشم با دوستاش میره کتابخونه فکر نکنم تا ساعت پنج برگرده اه تف توی این شانس اصلا همش تقصیر اونه اون که میدونست امروز روز اوله…پس چرا رفت با بی میلی ناهار میخورم بعد جم کردن سفره میرم توی اتاق اشک دور چشام حلقه میزنه دلم میخواد گریه کنم این همه ذوق داشتم اخرشم معلوم شد به یه ورش نیست چشام پاک میکنم شروع میکنم انجام تکالیف تا ساعت سه ساعت سه قرار بود مسابقه تیم والیبال مدرسه ما از شبکه استانی پخش بشه تلویزیون رو روشن میکنم روی کاناپه لم میدم ولی تمام فکرم پیش سارا هست لعنتی الان خیلی میخواستمت مامانمم کنار میشینه باهام مسابقه رو نگاه میکنه کم کم چشام سنگین میشه و… +نیکو نیکوو بلند شو چقدر میخوابی اه صدای ساراست چشام باز میکنم میبینم یه پتو رومه توی خونه تاریکه تقریبا نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت _مامان کجاست؟ +زنگ زدم بهش گفت یکم کار داشته رفته بیرون شبم خونه عمه اینا هستیم _باشه… پتو رو میکشم روم میخوام خودم بزنم به قهر که یه دفعه پاش رو میزاره روی پتو پتو از روم میوفته +عزیزم قربونت برم قهرو خان میدونم چرا ناراحتی ولی بدون منم کار داشتم تازه نرفتم کتابخانه رفته بودم برای شما یه چیزای بخرم برای بچم _دورغ +به جون خودت که خیلی برام عزیزی دروغ نمیگم بیا ببین هنوز لباسم در نیاوردم تا الان درگیر شما بودم یه کمی دلم گرم میشه:) _خب چی خریدی؟؟ +این دیگه سوپرایزه ولی قبل مهمونی یه دونش بهت میدم _یه دونه؟مگه چند است +فضولیش به شما نیومده حالا بلند شو که باهات کار دارم ذوق میکنم پاهاش بغل میکنم همون جوری خم میشه پیشونیم میبوسه میگه +عزیزم برو دست چشمت رو بشور خواب از سرت بگذره بعد دم اتاقم منتظر باش تا بگم بیایی تو _چشم سریع بلند میشم میرم روشویی با آب سرد صورتم میشورم خشک میکنم در نیمه بازه لباساش عوض کرده یه دامن بلند سیاه یه پیرهن سفید پوشیده فکر کنم یه جوراب شلواری هم زیر دامنه انگار دارم اماده میشه بریم +بیا تو توله وارد اتاق میشم میخوام بشینم روی تخت که صداش در میاد +پرسیدی اجازه هست؟ _ببخشید +ببخشید خالی نه دیگه باید وقتی تنهاییم بهم بگی بانو توم که کلا توله سگ خودمی _بازم ببخشید بانو قند توی دلم آب شده رفتارش خیلی مقتدرانه خانومانه شده تازه وقتی داره آرایش میکنه حتی بدون نگاه مستقیم باهام حرف میزنه که یه جورایی تحقیر آمیزه +باشه عزیزم حالا لباسام میبینی اون گوشه به جز مانتو که باید اویزون کنی کل یونیفرم مقنعه جوراب ها رو برو توی حموم بشور یکم توی ذوقم خورد فکر میکردم کار های سکسی تری قراره بکنیم چشمی گفتم شروع کردم جمع کردن لباسا توی حموم یواشکی بوشون میکردم شورتش شلوارش هنوز نم داشتن انگار که حسابی عرق کرده بود راه رفته بود جورابا هم که نگم براتون یه فکری به سرم زد اگه قرار نیست کار های سکسی بکنیم خودم میکنم جورابش رو کشیدم روی کیرم که شق شده بود شورتش بو میکردم جق میزدم اوف که چه بویی میداد بوی سارا چه خوب بود مثلا الان کصش جلومه… صدای عکس گرفتن اومد سفید شدم سارا بود گوشی کنار گذاشت اومد تو حتی نمیتونستم بلند بشم نزدیکم شد یه چک زد توی گوشم که قشنگ گوشم سوت کشید افتادم زمین حتی مهلت نداد حرفی بزنم همون جور که افتاده بودم زمین شروع کرد لگد زدن تو تخمام یک دو سه سه تا ضربه همزمان دهنش باز شد +کونی بی خاصیت ننگ کی بهت اجازه داد به جق بزنی؟کی اجازه داد وسایل لباس های منو بو بکنی؟ _ب…ببخشید…ببخ…شید +خفه! کارت با لباسام تموم شد شروع میکنی توی خونه رو تمیز کردن جارو کردن تا کارت تموم نشده نزدیکم نمیشی حرف نمیزنی باشه؟؟؟ _چ…شمم بانو منتظر نموند رفت بیرون هنوز داشتم از درد می پیچیدم توی خودم یه دختر اینجوری منو زده بود شاید از اول ایده خوبی نبود که قبول کنم حالا ازم عکس هم داره قرار نیست که ازش استفاده کنه؟ میکنه؟ کم کم بلند شدم حس میکردم بهم تجاوز کردن کم کم کارها رو تموم کردم تموم مدت توی خودم بودم رفتم جلوی در در زدم _بانو سارا +بیا تو روبه من سجده کن _چشم بانو اگه حالم بد میکنه چرا هنوز ادامش میدم نشستم جلو پاش سجده کردم +نیکو عوضی خر خودت میدونی چقدر دوستت دارم ولی اخه چرا این کار رو کردی؟ _ببخشید بانو نمیدونستم حق ندارم به خودم دست بزنم +عزیزم همه چیز تو مال منه همه کارات بهم مربوطه تو باید در مورد همه چی اجازه بگیری حالا من چجوری تورو پنج دقیقه ول کنم بدون اینکه خیالم راحت باشه با خودت ور نمیری _ببخشید دیگه تکرار نمیشه قول میدم +ببین من انقدر راحت نمیگذرم تنبیه میشی ولی خب باشه دیگه حالا سرت بلند کن با خودم گفتم آخه بیشتر از این تخمام ترکوندی متوجه قرمزی چشمام شد انگار که دلش به رحم اومده باشه گفت:ِحالا الان نمیخواد تنبیه بشی باشه برای بعد زیاد کار کردی میخوام یه چیزی بهت بدم خوشحال بشی با دقت بیشتر نگاش کردم رفت و با یه سس شکلات اومد تعجب کردم نشست روبه روم بالای صندلیش سس باز کرد پاهاش رو گذاشت روی سرامیک شلخته ریخت روی پاهاش +عزیزم غذات حاضره داشتم از ذوق میمردم به پاهاش حمله ور شدم اول میبوسیدم لیس میزدم ترکیب شیرینی شکلات شوری پاهاش رویایی بود اون پاهای سفید خوشگل وقتی سرم بلند کردم دیدم داره فیلم میگیره _چرا فیلم میگیری؟ +نگران نباش کارت نباشه برای بعدانه به خوردن پاها ادامه دادم یکی از پاهاش کامل تمیز شد انقدر مک زده بودمش که هاله صورتیش کم کم نارنجی رگه های نارنجی گرفته بود اون پاش رو که تمیز بود گذاشت بالای سرم پای دیگش از پاشنه گذاشت زمین میدونستم منظورش چیه میخواد پاش رو ساک بزنم اول یه بوسه به نوک انگشتاش زدم بعدش دهنم باز کردم که یه دفعه با فشار پاش تا ته فرو کرد توی حلقم یه خنده های ریزی میکرد یه جورایی داشت تحقیرم میکردی کم کم مجبور شدم مثل یه کیر ساکش بزنم +اگه جای پام الان یه کیر بود تا الان آبش میومد هه دوست داری داداش حقیرم البته الان بیشتر به یه جنده شبیهی بعدش ولم کرد میخواستم سرم بیارم بالا که موهای سرم گرفت کشید بالا جوری که نگاهم به بالا بود داشتم صورتش رو نگاه میکردم نزدیکم شد توی یه لحظه کنار لبم لیس زد که شوکه شده بود +شکلات مونده بود چند تا چک اروم زد به صورتم زبونم با دوتا انگشتش کشید بیرون از دهنم یه تف کرد توی صورتم تف گفت:اینم جایزت با خوشحالی خنده گفتم:ممنونم بانو:))) نتونست تحمل کنه صورتم توی دوتا دستش گرفت پیشونی گونه هام رو بوسه بارون کرد:)) سرم گذاشت بین سینه هاش +بمیرم برات نازنینم ببخشید انقدر بد زدمت منم خودم حسابی لوس کردم صدای در اومد بابا مامانی بودن من با کیر شقم فرار کردم اتاق سارا زد زیر خنده آماده شدیم رفتیم مهمونی توی مهمونی پیام داد بیا حیاط حیاط توی تاریکی از پشت بغلم کرد حسابی گردنم بوس کرد (حس میکردم شدیم مثل تازه نامزد ها) یه دفعه حس کردم میخواد کبودش کنه _سارا نکن جاش میمونه +ببخشید عزیزکم؛اها راستی میخواستم بچم کادوش اینجا بگیره یه جعبه بهم داد بغلش کردم این بار من گونه هاش بوس بارون کردم +زود باش دیگه توله بازش کن _چشمممم وقتی جعبه باز کردم یه موجی توی بدنم درست شد قشنگ احساس کردم داغ کردم یه گردن بدن چوکر بود که یه زنجیر بهش وصل شده بود مثل قلاده بازم بغلش کردم تشکر کردم اونم توی گوشم گفت:وقتی خودمونیم همیشه باید بپوشیش بعدش دست برد کیرم که شق شده بود از روی لباس لمس کرد لپاش گل انداخت +چقدر زود بزرگ میشه… یه دونه اروم زد به تخمام رفت تو من موندم یه کیر که شده سنگ نمیتونم کاریش کنم فقط خدا میدونه که دیگه میخواد چه بلاهایی سرم بیاره. نوشته: Vahid.free -
توسط dozens · ارسال شده در
زنم ارزو داشت جنده بشه پایانی بعد از رفتن مهتاب توی عالم هپروت و رویا بودم و لذت سکس با او یه نشاط و لذت تازه ای برام داشت وقتی از بدرقه او به داخل ساختمان برگشتم کادویی را که برای تهیه کرده بودم روی اوپن آشپزخونه دیدم اعصابم ریخت به هم یه نخ سیگار روشن کردم و رفتم سراغ تلفن به خونه ش زنگ زدم بعد از کلی زنگ خوردن گوشی را برداشت سلام کردم و گفتم ببخش بیموقع تماس گرفتم گفت نه خوشبختانه منصور هنوز نیومده چه خبر ؟ گفتم شرمنده تم شدم یه چیز ناقابلی برات تهیه کرده بودم یادم رفت بهت بدم ، تشکر کرد و گفت راضی به زحمتت نبودم گفتم کادو پیش من میمونه تا ایشالا دفعه بعد تقدیمت کنم . باز تشکر کرد و گفت ایشالا امروز که به من خوش گذشت در جوابش گفتم برای من هم یه روز فراموش نشدنی بود . ساعت ۹/۵شب شد و از شیرین خبری نشد گرسنه بودم دو تا تخم مرغ نیمرو کردم و ضمن خوردن یه چشمم به ساعت بود و یه چشمم از پنجره هال به در خونه بود عصبانی شده بودم اما چون به خاطر زدبازی من با مهتاب از خونه رفته بود با خودم کنار اومدم . دقیقا ساعت ده شب جنده خانم با دو نایلکسی توی دستاش به خونه برگشت و شروع کرد به عشوه ریختن و با همون لحن همیشگی از من بخاطر دیر اومدنش عذر خواهی کرد گفتم نگرانت شدم قرار بود زودتر برگردی بسته هاش را زمین گذاشت و پرید تو بغلم و لبهام بوسید و گفت منو ببخش و با عشوه گفت از خودت چه خبر مهتاب جونت خوب بود ؟ گفتم مرسی عزیزم خوب بود و جات خالی خیلی هم خوش گذشت اما هیچ گلی بوی تو و لطافت تو و زیبایی تو را نداره پرسید تا کی پیشت بود گفتم دو ساعتی بیشتر نبود ، درحالیکه داشت لباس عوض میکرد گفت سیر تا پیاز اون دو ساعت را توی رختخواب برام تعریف کن گفتم حتما جنده خانم قبل از اومدنت گرسنه بودم شام نیمرو درست کردم خوردم شیرین گفت نوش جونت عزیزم من هم زیاد گرسنه نیستم الان یه چیز حاضری میخورم با هم سمت آشپزخونه رفتیم پرسیدم از خودت چه خبر قرار بود بازار را بهم بریزی ریختی ؟ خندید و گفت آره عزیزم تیرم به هدف خورد . با این حرفش کیرم یه تکونی خورد و پرسیدم چطوری و کجا ؟ در حالی که داشت شیر با کیک میخورد گفت رفتم سمت منطقه بالا شهر بعد از گشت زدن توی چند پاساژ توی یکی از اونا داخل یه بوتیک رفتم که ۴۰درصد آف زده بود اولین چیزی که نظرم را جلب کرد تیپ خود فروشنده بود خوش تیپ و بلند قد و خوش هیکل و اندام ورزشی ، وقتی سلام کردم و پرسیدم چه نمونه از لباس هاتون آف خوردن یه لبخندی زد و گفت برای خانم زیبایی مثل شما هر انتخابی داشته باشین با قیمت آف خورده تقدیمتان میشه باهاش چشم تو چشم شدم و گفتم چشماتون زیبا میبینه ، از طرز نگاهش که مات شده بود چشم ازم برنمیداشت یه بهش لبخندی زدم و سر حرف را باهاش باز کردم و پرسیدم شما با همه خانمهایی که میان فروشگاهتون همین جور نگاه میکنین ؟ او که فهمیده بود ازش خوشم اومده حساب اومد دستش و گفت خدا توی زیبایی شما هیچی کم نذاشته و خوشحالم یه زن زیبایی مثل شما را که خیلی هم مهربون هستین اینجا می بینم . برای اینکه چراغ سبز بهش داده باشم با عشوه گفتم خدا میدونه با این زبون چه کارهایی که نکردین . با شنیدن این حرف من گفت خدا به شما زیبایی داده به من هم زبون بین صحبتهای ما مشتری می اومد داخل و حرفامون را با فاصله زمانی به هم میگفتیم و او اکثر مشتریها را جواب میکرد زمانی که کسی جز من داخل نبود گفت اجازه میدین در فروشگاه را از داخل قفل کنم دوست ندارم بین حرفامون کسی مزاحم بشه . وقتی اوکی من را شنید گفت شما پشت ویترین که از بیرون پیدا نیست باشین من میرم بیرون برمیگردم . به این فکر افتادم که این آقای خوشتیپ که هنوز اسم همدیگه را نمیدونیم چه خوابی برام دیده باشه . بعد از گذشت چند دقیقه در تنهایی که باعث استرس من شده بود صدای کلید و باز شدن در فروشگاه اومد و مجددا در را از داخل قفل کرد وقتی چشمش بمن افتاد عذر خواهی کرد و گفت از اینکه اینطور بمن اطمینان کردی ممنونم حالا بگو ببینم اسمتون هم به زیبایی خودتون هست ؟ از روی چهارپایه ای که نشسته بودم بلند شدم و دستم را سمتش دراز کردن و گفتم اسم من شیرین هست خیلی سریع به همدیگه دست دادیم او ضمن بوسیدن دستم گفت چه اسم برازنده ای اسم من هم مهران هست و از آشنایی با شما خیلی به خودم میبالم ، گفتم من هم همینطور بعد از من پرسید متاهل هستی ؟ گفتم اشکال داره ؟ خندید و گفت نه هیچ ترس و اضطرابی نداشتم و برعکس داشتم حشری میشدم طوریکه احساس کردم شورتم خیس شده فروشنده یا همون مهران که همه چیز را اوکی شده میدونست ازم خواست به اتاقکی که ته فروشگاه داشت بریم که راحتتر باشیم بدون هیچ حرفی دنبالش رفتم داخل اون اتاقک که داخلش یه یخچال و سه مبل راحتی سه نفره و یه صندلی بود انگار جادو شده بود روی مبل نشستم از توی یخچال چند دونه موز بود آورد کنارم گذاشت و گفت شیرین خانم ببخشید حد پذیراییم همینه تشکر کردم از حالتم فهمید که استرس دارم. پرسید از چیزی ناراحتی ؟ گفتم نگرانم از بیرون کسی خبر دار بشه جفتم نشست و گفت اگه مطمئن نبودم هیچ وقت با آبروی زن خوشگلی مثل شما بازی نمیکردم خیالت کاملا راحت باشه و دستم را گرفت و مجددا دستم را بوسید انگار روش نمیشد بیشتر دست درازی کنه با خنده گفتم دوست دخترات را میاری اینجا ؟ دستش را روی رانم گذاشت و گفت آدم مجرد هم دل داره و هم نیاز بالاخره دستش را برد لای پاهام و لب تو لب شدیم مانتوی من را بیرون آورد و از روی شلوار کصم را مالید من هم دستم را سمت کیرش بردم که داشت بزرگ میشد خیلی با حوصله من را لخت کرد و روی مبلی که کار یه تخت را میکرد خوابوند و خودش هم لخت شد هیکل ورزشکاری او عضله های بدنش شهوتم را بیشتر کرده بود و زمانی که کیرش را دیدم از بزرگی اون سرسام گرفتم کیری جلوی دهنم برای ساک زدن بود که من را یاد کیر دوست برادرم انداخت که در نوجوانی که داشت زنی را میکرد از فاصله ۴ متری دیده بودم . مهران هم از سفیدی و تن و بدنم حشری حشری شده بود چنان سینه هام را چنگ میزد که احساس میکردم الان نوک پستونام کنده میشن با کلی تقلا سر وگردن کیر کلفتش تو دهنم جا شد کیرش از کیر نادر بزرگتر و درازتر بود نزدیک به پنج دقیقه براش ساک زدم فک و شقیقه هام درد گرفته بود میخواست من را بکنه اجازه ندادم گفتم خودم هم خیلی دوست دارم اما یه فرصت مناسبتری که پیش بیاد تلافی میکنم حالت 69 شدیم و او به کص لیسی و من براش ساک زدم پر دهنم کیر بود و فک و گلوی من درگیر کیرش بود حسابی شهوتی شده بود دو انگشتی تو کصم فرو میکرد و میگفت فدای کص وکون سفید وخوشگلت میشم برای کردن کس تپلت هرکاری بگی میکنم . بعد از ده دقیقه یا بیشتر خودش را روی من انداخت و کیرش را لای کصم گذاشت اونقدر تکون داد که آبش فواره زد و لای کصم و شکم تا صورتم پاشیده شد بعد از بس دو انگشتی تو کصم فرو کرد ارضا شدم . کمتر از نیم ساعت اون سکس نیمه کاره تمام شد و وقتی لباسام را پوشیدم گفتم دوست دارم دعوتت کنم خونه مون تا راحتتر و بهتر بهت حال بدم مهران که لباسش را مرتب میکرد گفت خونه تون امنیت داره یه وقت شوهرت بفهمه برای من مهم نیست ولی برای خودت بد میشه خندیدم و گفتم نترس شوهرم خودش هم پایه است . چشمان مهران گرد شده بود باورش نمیشد جریان رابطه مون با نادر را هم براش تعریف کردم و آخر سر هم این دوتا نایلکس را از لباسهای مختلف برام کنار گذاشت تا هر چند تا از اونا را پسند کردم بردارم و بقیه را بهش برگردونم . در طول مدتی که شیرین داشت از اتفاقات اون روز تعریف میکرد کیرم سیخ شده بود شیرین با دیدن کیر ورم کرده من گفت انگار نه انگار که امروز مهتاب را کردی حالا تو برام تعریف کن ببینم مهتاب جنده تره یا من بوسیدمش و گفتم تو عزیزم جنده تر از تو هنوز کسی ندیده . وقت خواب که لخت تو بغلم بود گفت بخاطر قولی که بهت دادم بدون اجازه تو به اون مهران کیر دراز کس ندادم ولی میخوام دعوتش کنم بیاد خونه و جلو خودت بهش کص بدم ، بعد زمانیکه تو کصش تلمبه میزدم جریان کردن مهتاب توی اتاق خواب و حمام را تمام کمال براش تعریف کردم و آبم را توی کصش ریختم و گفتم خودت را تقویت کن برای فردا که نادر میاد . لبام را بوسید و گفت قول میدم به همین زودیها زهرا را برات جور کنم . اون روز تا شب سه بار ارضا شده بودم و هیچ رمقی نداشتم و دوش نگرفته خوابیدم ، زمانیکه از حمام برگشت من بیدار بودم شیرین گفت فکر کردم خوابت برده گفتم نه داشتم به اتفاقات امروز خودم و خودت فکر میکردم شیرین گفت خوبه یا بد ؟ گفتم واقعا باور نکردنیه و اگه ب من میگفتی که مهران تورا کرده بیشتر لذت میبردم شیرین گفت حالا که اینجوره یه روز صبح وسط هفته میرم لباسهایی که نخواستم بهش پس بدم اگه موقعیتش بود تلافی امروز را دربیاوریم .طبق قرار عصر جمعه که نادر اومد خونه قرص تقویتی تاخیری با خودش آورد و ضمن خوردن میوه جفتمون از قرص خوردیم و از عصر تا شب شیرین را که خودش را مثل یه جنده خیابانی آرایش کرده بود اول زیر مهران خوابید و من به تماشاگر رودم و زمانی که شیرین مدل کس دادنش عوض شد و روی کیر کلفت نادر بالا پایین میشد طبق روال همیشه رفتم پشت او و با خیس کردن کونش همزمانی که روی کیر نادر بود گذاشتم توی کونش و هماهنگ تو کص و کونش تلمبه زدیم و کمکم سرعتشون بیشتر و بیشتر شد و شاید بالای ده دقیقه ادامه داشت تا جنده خانم ارضا شد و از آخ و اوخش و عشوه هاش کم نشد نادر که نزدیک به نیم ساعت داشت تلمبه میزد گفت دارم ارضا میشم شیرین گفت نمیخوام آبت هدر بره بریز توش و نادر هم از نعره زدن هاش معلوم شد آبش را تو کس شیرین ریخته و روی کیری که تا خایه روش نشسته بود بیحرکت موند تا من به تلمبه زدن تو کونش ادامه دادم و من هم آبم را توی کونش ریختم . بعد از استراحت و رفع خستگی با خوردن شیرموز و نوشیدنی انرژی زایی که نادر با خودش آورده بود دوپینگ کردیم و بخصوص شیرین را تقویت کردیم که مثل دفعه قبل فشارش نیفته . باور کردنی نیست انرژی و اشتیاقی که شیرین هنگام سکس داشت . اون روز من نادر به مدت بالای ربع ساعت دوبله با نادر شیرین را کردیم طوری که کمر من کاملا تخلیه شد اما نادر بی انصاف به کردن شیرین تا شب ادامه داد . نمیدونم نادر چندتا از اون قرصهای تاخیری خورده بود که یه نواخت و محکم طوری داشت تو کصش تلمبه میزد که انگار میخواست پاره ش کنه و با دستهای درشتش روی باسن شیرین میکوبید و در آخر نادر آبش را تو کس شیرین ریخت . شیرین بی رمق روی تخت ولو شد و نادر خ با دستمال آبی که از کص شیرین بیرون میزد را تمیز کرد . نادر رفت دستشویی شیرین هم چند لحظه بعدش بلند شد چوچوله کصش مثل بفک نمکی شده بود و یه سانت بیرون زده بود یه نگاهی بمن انداخت و گفت خیلی دوستت دارم لبهام رو بوسید و رفت دوش بگیره . شام را نادر تلفنی سفارش جوجه و کتف و بال داد تا مثل دفعه اولی که اومده بود خونه ضمن شام مشروب هم بخوریم بعد از شیرین من و نادر هم به نوبت رفتیم دوش گرفتیم . دمای داخل خونه کل پاییز و زمستان طوری بود که با کمترین لباس هم احساس سرما نمیکردی و بعد از حمام هم فقط شورت پای من و نادر بود و شیرین هم دامن کوتاه و تیشرتی که تازه از بوتیک مهران آورده بود تنش بود . تا زمانی که سفارش رسید با نادر تخته بازی کردیم و هنگام شام هم چند پیک عرق سگی خوردیم و عصر و شب خوبی را باهم گذروندیم . چون باید ادامه خاطرات شیرین و خودم را در این قسمت پنجم به پایان برسانم از شرح جزئیات خودداری کنم و کلی تر توضیح بدم ، یکی اینکه زهرا خانم و شوهرش بدون اینکه فیضی ازش ببرم از منطقه جابجا شدن و رفتن ، اینا کلا خانواده کم معاشرتی هم بودن و دست ما از دامن زهرا خانم کوتاه موند . دامنه و اشاعه لوندی و جنده گری شیرین گسترش پیدا کرد و مهران بوتیک دار هم به پارتنر های او اضافه شد او به شیرین پیشنهاد داده بود که به عنوان فروشنده در بوتیک او مشغول بشه اما با مخالفت من مواجه شد مهران مرد دست و دل باز تری از نادر بود و حسابی عاشق شیرین شده بود از دست نده همه جوره شیرین را ساپورت میکرد از دادن کادو هایی مثل سکه و انگشتر و لوازم آرایشی گرون قیمت و لباسهای مد روز کمتر از نادر به خونه ما میومد ولی بیشتر پنجشنبه ها یا جمعه ها به ویلای زیبایی که داشت میرفتیم شیرین که علاقه خاصی به سکس سه نفره داشت بعد از سکس طولانی که با مهران داشت و جلوی چشمم همه مدلی با کیر کلفت و دراز نادر گاییده میشد بعد من و مهران دوبله باهاش نزدیکی میکردیم و بعد از استراحت و تجدید قوا زیر مهران با اون هیکل ورزشکاری که همه عضلاتش مثل کیر بزرگ و کلفتش بود و من سر مست از مشروب و دیدن اون صحنه ها در اوج لذت بسر میبردم. این رابطه نزدیک به دوسال ادامه داشت تا وقتی که مهران با اصرار خانوادش مجبور به ازدواج شد و بعد به تهران نقل و مکان کرد . ما هم تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم و مدتی با نادر هم قطع رابطه سکسی کردیم ولی به ما سر میزد و دست از لاس زدن و دستمالی شیرین بر نمیداشت .چند بار آخر هفته ها به شهر زادگاه ایمون پیش خانواده ش رفتیم تا مادرش با داروهای گیاهی و سنتی و عطاری چاره و درمان بشه حتی شیرین یه ده روزی هم پیش مادرش اینا موند تا به تجویز مادرش داروهای گیاهی و عطاری مصرف کنه و من هم از فرصت خلوتی خانه استفاده میکردم و مهتاب می اومد پیشم و یکی از علتهایی که مدتها توی همون خونه موندیم نزدیکی خونه ما و مهتاب بود . باز زمان میگذشت و از بارداری و حاملگی شیرین خبری نشد به متخصصان زنان و زایمان زیادی مراجعه کردیم هم او وهم من آزمایشات مختلفی انجام دادیم ام مشکل از تخمدان شیرین بود وبا دارو و درمان هم نتیجه ای حاصل نشد . مهران همیشه با شیرین و من از طریق موبایل که دیگه فراگیر شده بود در تماس بود و ما را به تهران دعوت کرد که برای دوا درمان بارداری شیرین به اونجا بریم ولی چون خانواده مهران از رابطه قبلی شیرین با او مطلع بودن شیرین قبول نکرد به تهران بریم که مشکلی برای مهران پیش بیاد . وضعیت روحی شیرین بابت نتیجه نگرفتن به هم ریخته بود با او کلی حرف زدم و گفتم یه روز شاد بودن و تو و داشتن تو برام از هزار بچه و مهمتره مهم اینه که زندگی ما در حال گذره و باید از زندگیمون چه در جوانی و چه در میانسالی بهترین لذت را ببریم و با تماسها و پیام هایی که مهران براش می فرستاد حال وهوای روحی شیرین بهتر و بهتر شد . ماشینم را به سمند آل ایکس تبدیل کردم و با گرفتن دو هفته مرخصی از شرکت اول به مسافرت غرب و شمال رفتیم حال و هوای شیرین بهتر شده بود و مدام با خانواده هامون و نادر در تماس بودیم با کلی تعارف و اصرار مهران سه روز تهران موندیم و مهران بیخبر از خانمش و خانوادش برای ما هتل رزرو کرده بود دو بار به ما سر زد و همون دوبار با شیرین سکس عاشقانه و پر هیجانی داشت و شیرین شد همون شیرین تمام حشری سابق . او به شیرین قول داد که حتما به ما سر بزنه . شیرین از مسافرت و خصوصا سه شبانه روزی که تهران مهمان مهران بودیم شاد و خرسند شده بود و شد همون جنده خانم سابق که نزدیک دو سال از آخرین سکسش با نادر می گذشت و حالا برای فراموشی بچه دار نشدنش عطش بیشتری به سکس پیدا کرد و تلفنی به نادر پیام ارتباط مجدد را بعد از مسافرت به او داد . بعد از برگشت از مسافرت رابطه ما با نادر مجددا برقرار شد و نادر بخاطر بهتر شدن روحیه شیرین رفت و آمدش بیشتر شد و چند بار هم به ویلای یکی از دوستان نادر که خارج از شهر بود رفتیم و زمانهایی هم بود که من با مهتاب قرار داشتم شیرین با نادر به ویلای دوستش میرفتن . با رضایت شیرین صاحب ویلا که دوست صمیمی و مورد اطمینان نادر بود هم به آمار دوستان شیرین اضافه شد و این دوست تازه که امین نام داشت جوان و مجرد بود و در اولین باری که در کنار نادر با شیرین نزدیکی کردن حسابی عاشق و دلباخته شیرین شد شیرین هم تحت تاثیر مهر و محبت و ریخت و پاشی که امین برایش میکرد قرارگرفت به خونه ما هم راه پیدا کرد و بعضی شبها خونه ما می ماند و انرژی جوانی خودش تا نصف شب به کردن شیرین مشغول میشد و همیشه از اسپریهای تاخیری و کلفت کننده استفاده میکرد شیرین هم به مرور زمان و در دورهمی های مختلفی که داشتیم حالا با سه مرد طرف بود نادر و امین و من او یه جنده واقعی شده و من شدم کصکشی و و زیر پای این و اون خوابید او عادت کردم و به مرور هم سیگاری شد و هم عرق خور بقول مهران که ایام عید نوروز به زادگاهش بر میگشت و به ما سر میزد و به شیرین میگفت ماشالا هزار ماشالا هر روز زیباتر و شهوت انگیز تر میشی . نزدیک به شش سال از رابطه سکسی شیرین با نادر و مهران و امیر میگذشت و در این مدت هیکل و اندام شیرین تعییر زیادی نداشت و فقط یه کم شکمش داشت اون هم وقتی که لخت و برهنه میدیدش پیدا بود و مدتی بود برای تناسب اندام باشگاه میرفت تا بدنش از فرم نیفته . وجنات و تیپ و ظاهر شیرین و رفت و آمد نادر و امیر باعث مشکوک شدن همسایه ها شده بود و از برخورد سرد شون مشخص بود که از جریانات ما که مدتی بود بدون رعایت انجام میشد باخبر شده بودن . من دوست نداشتم از محلی که مهتاب زندگی میکرد زیاد فاصله پیدا کنم اما با این وضعیت مجبور به تغییر مکان شدیم با دلبری و لوندی های شیرین در بنگاهی که همین خونه را اجاره کرده بودیم چند کوچه بالاتر یه خونه دیگه با قیمتی خیلی مناسب و به لطف و نظری که صاحب بنگاه به شیرین داشت رهن و اجاره کردیم و با کمک نادر و امین به خونه جدید اثاث کشی کردیم و به خانواده هامون اطلاع دادیم . به دلیل طولانی شدن داستان و گفته نشده های خاطرات ادامه جندگی شیرین را با عنوان (تا خط آخر جندگی) برایتان خواهم نوشت در پایان امیدوارم نقل این خاطرات باعث لذت یاران سایت کون باز شده باشد . نویسنده : پوریا 💔 نوشته: پوریا -
توسط dozens · ارسال شده در
بهترین رفیقم و زنم از چت تا روی تخت سلام دوستان این پیامای زنم و رفیق صمیمی منه. من دهه شصتیم و سلطان بی وفایی زنم دهه هفتادی البته رفیق مادر خرابم دهه هفتادیه ما خیر سرمون ده ساله شریک کاری هم هستیم. باشه که درس عبرت بشه برای همه. رو حساب تلگرام زناتون باشید حداقل بگا رفتید دیگه مثل کسخلا نوکرش نباشید. اینم ماحصل پنج سال عشق و عاشقی و رفاقت به همین راحتی مار و گرگ تو آستینم پرورش میدادم دیگه خودتون بخونید… سلام الناز خانوم خوبی؟ با زحمتای ما دستت درد نکنه چه شام خوشمزه ای به ما دادی کم مونده بود انگشتامم بخورم 😂🌹 سلام اقا امید ممنون خوبید شما سلامت باشید خواهش میکنم نوش جونتون ولی من استرس گرفتم اتفاقا بنظرم اونطور که باید نشد. اتفاقا عالی بود من به محمدم گفتم دستپخت خانومش حرف نداره قدرتونو باید بدونه مرسی لطف دارید بخدا انقد قابل تعریف نبود 😂 ولی بازم به شما محمد که برای دلخوشی منم شده تعریف نمیکنه که واقعا نصیحتش کنید یکم قدر منو بدونه بخدا همیشه به محمد گفتم خدا تو رو خواسته الناز خانوم اگه من یه دختری پیدا کنم مثل شما باشه حتما میگیرمش لطف دارید من به محمد گفتم شما پسر فوق العاده ای هستی خوش اخلاق شوخ طبع من که مطمئنم خانومت خوشبخت ترینه انشالله با یکی که لیاقتتون رو داشته باشه آشنا بشید الناز خانوم خدا از دهنت بشنوه دیگه نسل دخترای خوب تموم شد آخریشم شما بودی که نصیب محمد شدی البته محمد حقشه ها بله دیدم چطور حقشه کشتی گرفتید دو سه بار تپ تپ ضربه شد شما ده تا اهنگ عاشقانه حفظ بودی محمد یکی هم نخوند 😂 وای اون شوخی بود خواستم یکم بخندیم 🤣 خیر سرش مهمون داریم انقد نیومد کمکم که وقتی شما اومدی آشپزخونه بخدا خجالت کشیدم نفرما چرا خجالت وظیفم بوده خب شما خسته میشدی راستش الناز خانوم … جان؟ هیچی بیخیال خب بگید چیزی شده محمد حرفی زده ؟ نه نه اصلا همه چی خوبه فقط… وا خب چرا حرفتونو میخورید اقا امید 😂 نمیدونم چطور بگم والا میترسم برید به محمد بگید چی رو بگم؟ اقا امید خوبی؟ من چیزی گفتم ناراحت شدی؟ نه الناز خانوم این حرفا چیه راستش میخواستم بگم من دلم لرزیده یعنی چی دلت لرزیده نکنه از کسی خوشتون اومده میخواید پادرمیونی کنم؟ ای بابا لعنت به این دل … والا من که نفهمیدم چی شد من باید بخوابم آقا امید شب بخیر نرو وایسا محمد خوابه؟ اره خوابه منم میخوام بخوابم الناز من دلم برای تو لرزیده ا😳😳😳😳 الناز من دوستت دارم عشقت داغونم کرده چه خاکی تو سرم کنم دیشب دلم میخواست اشک بریزم گریه کنم وقتی محمد تو رو بوسید من الان یک ساله تمام فکر و ذهن و قلبم شدی تو چیزی نمیخوای بگی؟ من که دیگه هیچی برام مهم نیست رفتی به محمد بگی😔 من هنگم آقا امید میفهمی چی میگی؟ موادی چیزی زدی یا مست کردی؟ هیچی سیگارم نکشیدم فقط کسخل تو شدم کاش زودتر میگفتی تا خیالتو راحت کنم انقدر عذاب نکشی واقعا دختر کمه تو دنیا که اومدی به من که شوهرمو هر روز میبینی بگی عاشقم شدی؟ دیوونه ای دیگه اقا امید تمومش کن منم پیامارو پاک میکنم شب خوش بای باشه من که حرف دلمو زدم چند روز دیگه هم میرم از این شهر ولی من تا آخر عمرم فقط شبا به یاد تو میخوابم آقا امید توروخدا چرا با خودت اینکارو کردی این عکسا چیه بخدا تو دیوونه ای مگه دختر خوب کم هست تو که همه چیزت عالیه چرا من چی میشد زن من بودی آقا امید میخوای طلاق بگیرم بیام زن تو بشم🥺 نگو آقا یعنی هیچ حسی به من نداری؟ خب فرض کن داشته باشم چکار از دستم میاد ارزومه یبار بغلت کنم الناز فقط یبار اگه زنم بودی هر شب تو بغلم میگرفتمت هر شب سرتو میزاشتم رو سینم بخوابی امید بس کن لطفا بس کن 😔😔😔 محمد الان یکماهه با من نمیخوابه همون روبروی ماهواره میخوابه بهش میگم بیا رو تخت نمیاد 😔 من بمیرم که تو تنها باید بخوابی سرد شده کلا حالا تو هم اومدی دست رو دل من میزاری من شوهر دارم امید بیخیال من شو بای صبر کن قربون چشمات بشم الناز تو شدی زندگیم یکساله درسته زیر یه سقف نیستیم ولی من منتظرم یه شب بیام خونتون یه دل سیر نگات کنم الهی تو داری با خودت چکار میکنی🥺🥺🥺 محمد قدر تورو نمیدونه همش چسبیده به کار من اگه جای اون بودم میبردمت شمال یه هفته آدم باید هوای زنشو داشته باشه تو خبر داشتی محمد با من نمیاد رو تخت؟ امید محمد دوست دختر داره؟ نه از کجا بدونم تو گفتی الان من فکر کردم کنارت خوابه من نمیدونم شاید داشته باشه ولی خاک تو سرش که یه زنی مثل تو داره و … من سرم درد میکنه باید بخوابم شب بخیر الناز الناز صبر کن تورو خدا به حرفم گوش کن فدای قلب مهربونت بشم عزیزدلم فردا محمد تا شب سرکاره کارای منم اون انجام میده تا شب نمیاد خونه بذار من بیام پیشت کلی حرف دارم بزنم خوابیدی؟ الناز هان؟ نظرت چیه ساعت چند میای؟ نه و نیم خوبه؟ باشه فقط محمد اگه بفهمه نترس خیالت تخت محمد فردا اصلا وقت نمیکنه ناهار بخوره تازه قراره بهم زنگ بزنه تو ظهر اوکی فقط هنوز نیومدی تو کوچه تک بزن رو گوشیم تو بهترینی الناز بخدا برات میمیرم میدونستم تو هم بهم حس داری 😍😘❤️ میشه بخوابیم من واقعا سرم درد گرفته شب خوش الهی من بمیرم برای سردردت فردا حالتو خوب میکنم میبینمت شب بخیر عزیزم ❤️ من جلوی ماهواره خواب نبودم من خر نبودم من فقط امتحان کردم اینم جوابش صبح نرفتم سرکار رفتم رو پشت بوم خونه کمین تا بیاد بعد نیم ساعت وقتی صدای سکسشون از تو کانال کولر شنیدم رفتم داخل خونه بی صدا رفتم از لای در اتاق از رو کار ازشون فیلم گرفتم. امید روی زنم بود و داشتن لب میگرفتن و پاهای زنم بالا بود و امید تند تند و محکم داشت میکردش و قربون صدقش میرفت. سینه های الناز رو فشار میداد و مثل مار به هم پیچیده بودن النازم پاهاشو گره کرده بود دور کمر امید و مشغول بودند لحظه که بعد دو سه دقیقه امید سرشو از رو سر و سینه الناز برداشت الناز نگاهش افتاد به من که لای در دارم فیلم میگیرم جیغ زد و امید رو از رو خودش کنار زد و شروع کرد به گریه و التماس امید هم سریع شروع کرد لباسشو پوشیدن لخت دنبال لباساسون تا موقع لباس پوشیدن فیلم گرفتم. من با امید درگیر نشدم و امید فرار کرد و زنم فقط گریه میکرد و معذرت میخواست.من دوست نداشتم زنمو تو اون حال ببینم بهش گفتم نترس کاری نمیکنم فقط از اینجا میریم. من که زنمو طلاق نمیدم چون درسته خیانت کرده از نظر من حماقت کرده ولی خیلی دوسشم دارم با چنگ و دندون باید حفظش کنم حتی کتکشم نزدم به اندازه کافی هم عذاب وجدان داره میرم یه شهر یه کار دیگه ولی دیگه به زنمم بیشتر توجه میکنم. اون امید بیناموس پست فطرت رو به خاک سیاه نشوندم سرمایه خودمو خودشو نابود کردم همین براش کافی که دو میلیارد سرمایش رو نابود کردم. نوشته: محمد -
توسط dozens · ارسال شده در
دیو و دلبر 1 سلام اولین باره که مینویسم این خاطره برمیگرده به دو سال پیش نگارش محاوره ای دارم و باور پذیریش هم به عهده خود خوانندس و اصراری به واقعی بودنش ندارم از خودم بگم ترنسم اسم دخترونم سارا هستش اون موقع ۲۱سالم بود قدم ۱۷۲ وزنم ۵۸ رنگ پوستم سفید سینه هام لیمویی موهام بلند و کمرم باریک با یه باسن کوچولو گرد یک سالی میشد که بخاطر مصرف هورمون و دخترونه تر شدن قیافم از کارم در اومدم بیرون و مستقل زندگی میکردم پیش یکی از دوستام ماساژ رو تقریبا حرفه ای یاد گرفتم اما بدون مدرک تو گروه های ماساژ پیام میذاشتم ک جهت ماساژ ریلکسی و سوئدی پیام بدید پیامی جز ماساژ بلاک میشه حتی خیلی وقت ها مشتری میومد میخواست شورتش رو در بیاره نمیذاشتم و سرسنگین برخورد میکردم چن روزی بود که هر کی میومد پیوی یا سکس می خواست یا میگفت ماساژ هپی میخوام یهو یکی پیام داد +سلام خوبی ۴۷ سالمه از غرب تهران قیمت ماساژ با برنامه چقدره؟ کنترلمو از دست دادم؛ مگه کوری نوشتم فقط برای ماساژ پیام بدید جواب داد: +باشه حالا چرا عصبی میشی ندیدم خب _مرتیکه لاشی کیرت راست میشه چشمت کار نمیکنه نه؟ +عین آدم زر بزن گفتم ندیدم معذرت خواهی هم کردم حالا خوبه دختر نیستی دوجنسه کارش خود فروشیه دیگه این ادا تنگا برا چیه _اولا ترنسم دوما همه مثل ننت جنده نیستن که بخاطر پول هر گوهی بخورن حروم زاده تا اومد تایپ کنه بلاکش کردم گوشیو انداختم کنار گفتم امروز روز من نیست کون لقش بشینم سریال ببینم آخر شب تلگرامو چک میکردم ببینم کی پیام داده ی پیام تهدید آمیز دیدم +بچه کونی من معذرت خواهی هم کردم میتونستی عین آدم بگی اکی نیستم من کسی نیستم که از کون حرف بزنم ، ببین بدجوری دهنت سرویسه بابت این بی ادبی که بهم کردی تا چند روز دیگه بالا سرتم حالا ببین. اعتنایی نکردمو بلاکش کردم چون از این تهدید ها شده بودم برام عادی بود چند روزی گذشت و بازار کارم دوباره رونق گرفته بودو روزی یکی دو نفر میومدن پیشم غروب بود دیدم یکی پیام داد سلام ببخشید هزینه ماساژ سوئدی چقدره؟ شرایط رو گفتمو تایم فیکس کردیمو عکس یهویی ازش گرفتمو به دوستم شیدا تاپه و مهسا جادوگر (ما همدیگرو با القاب صدا میزدیم) گفتم بعد اینکه مشتریم رفت میام کافه فرحزاد ساعت ۱۰ شد طرف زنگ زد گفت من سر کوچه ام کجا بیام گفتم بیا پلاک ۱۲ درو میزنم بیا طبقه اول درو ک زدم رسید دم ورودی حال دیدم در حیاط و باز گذاشته ی آقای میانسال با لباس فرم پلیس پشت سرش اومد داخل اومدم بگم وا آقا چیکار میکنی، هولم داد اومدن داخل آقای میانساله با قد تقریبا بلند (۱۸۰) و چارشونه تو چشمام نگاه کرد گفت دیدی گفتم میام بالا سرت خشکم زد نمیدونستم باید چ غلطی کنم سعی کردم پرو بازی در بیارم با صدامو بردم بالا گفتم آقا بفرما برو بیرون الان زنگ میزنم به پلیس ها اومد سمتم ی سیلی محکم خوابوند تو صورتم تا اومدم به خودم بیام ی لگد بهم زد افتادم تو زمین +چاقال من خودم پلیسم کارم جمع کردن بیزینسی های مثل توئه زیپ سوی شرتش رو داد پایین لباس سبز رنگ رو که دیدم مطمئن شدم بگا رفتم بغض کردمو گفتم از دوستت بپرس پیامامون هست من فقط ماساژ میدم با قیافه عبوسش ی مشت زد تو سرمو گفت؛ گوه خوری نکن ببینم خودتو عین دخترا کردی مردا رو میاری خونت دوستش ک حدودا ۳۰ سالش بود نگاهش کرد گفت جناب سرهنگ زنگ بزنم ون بیاد داخل کوچه؟ اینو ک شنیدم دستو پام لرزید با التماسو گریه گفتم بخدا من بیزینس نمیکنم تو رو خدا انصاف داشته باشید منه بدبخت چ بدی بهتون کردم، نگاه دوستش کردم گفتم تو ک شاهدی من نوشتم فقط ماساژ میدم با لبخند تحقیر آمیز گفت انگل خجالت نمیکشی خودتو شکل زنها کردی. مرد میانساله بازوم رو فشار داد گفت دیگه بلبل زبونی نمیکنی نه؟ به من فحش مادر میدی حروم لقمه؟ تازه دوزاریم افتاد این کیه اصلا هاج واج با گریه گفتم: من گوه خوردم من غلط کردم هر چی گفتم با خودم بودم شما به بزرگی خودت ببخش با حرفاش تحقیرم میکرد؛ آخه کونی تو که اینقدر بی خایه ای چرا مجازی گوه خوری میکنی؟ من که ازت عذر خواهی کردم چرا فحاشی کردی؟ _دارم میگم ک گوه خوردم بخدا گوه خوردم گریم شدید تر شد؛ هر روز کلی مرد پیشنهاد جنسی میدن منم مجبورم اینجوری جواب بدم تو گروه نوشتم فقط ماساژ اما باز میان پیوی رابطه جنسی میخوان،فکر میکنن هر کی ترنسه ابزار جنسیه منم مجبورم وگرنه خودمو تو این همه تنش نمینداختم لحنش آروم تر شد: چرا سرکار نمیری؟ _به خاطر ظاهرم اذیت میشم بعدش با ماهی ۹ تومن چجوری خرجمو در بیارم؟ خانوادم هم طردم کردن چیکار کنم +انتظار داری طرف بیاد پیش تو حرکتی نزنه؟ گریه کنان میگفتم ب پات میگفتم تا خود صبح میگم گوه خوردم بخدا من کسو کاری ندارم بدبختم لطفا منو نبرید حس کردم یکم خشمش فروکش کرد به دوستش اشاره کرد گفت تو برو من خودم میام فعلا لازم نیست کاری کنی برو تو ماشین خبرت میکنم اومد جلوم حالت زانو زده گفت ببین بخوام بگات بدم خیلی برام راحته بدون مجوز با این ظاهر داری مرد میاری خونت حالا تا خود صبح بگو ماساژه بازم غیر قانونیه اما دلم برات سوخت الانم نمیدونم باهات چیکار کنم. به پاش افتادم گفتم گوه خوردم پاهاتو میبوسم هر کاری بگی میکنم اصلا اگه پول بخوای میدم ولی منو نبر بخدا من طاقت زندان و این چیزا رو ندارم +من ازت پول نمیخوام پولتو بزار جلو آینه دو برابر شه، دلم برات سوخت خودتم میدونی خیلی راحت میتونم ببرمت تو اتاق بکنمت اما من اهل تجاوز نیستم این سری میبخشمت اما یاد بگیر جلوی دهنتو بگیری فهمیدی؟ اشک ذوق و ترس باهم قاطی شده بود؛ چشم من غلط کنم دیگه بخوام به کسی بی ادبی کنم شما به بزرگواری خودت ببخش +اکی حله من میرم پاشدم صداش زدم اگ میخوای کاری کنی من مشکلی ندارم بریم تو اتاق +ن نمیخواد اگ جایی به مشکل خوردی بهم بگو کاری از دستم بر بیاد انجام میدم حواستم باشه طرح جمع آوری اومده در حالی که اشک تو چشمم بود لبخند زدم گفتم خیلی ممنون ازتون فقط تو رو خدا خیالم راحت باشه دوستتون یهو نیاد بالا بخواد منو ببره +نترس تا من نگم کاری نمیکنه خدافظی کردیمو رفت یکم بعدش گوشیمو خاموش کردم و قرص خواب خوردم که بخوابم شوک روانی بدی بهم وارد شده بود اتفاقات رو هی مرور میکردم داستان ون ک کاملا مسخره بنظر میومد همش با خودم میگفتم نکنه فقط خواسته منو بترسونه و پلیس نبوده از این ورم میگفتم اگ قصدش باج گیری و ترسوندن بود باهات سکس میکرد دو سه روز از ترسم اصلا پیامی تو گروها نذاشتم قضیه رو به مهسا جادوگر گفتم یکم تجزیه تحلیل کرد و گفت سارا خودتو کنترل شانس آوردی بگا نرفتی خانم منو میدون فرهنگ گرفتن دهنم سرویس شد رفتیم بیرون یکم چرخ زدیمو دور دور کردیم یکم حال روحیم بهتر شد دوباره برگشتم به روال سابق و مشتری میاوردم دو هفته از اون اتفاق گذشته بود و من در کمال ناباوری از آقای پلیس خوشم اومده بود بخاطر مصرف هورمون میل جنسیم خیلی کم شده بودو ۹ ماه بود ک سکسی نداشتم نمیدونستم چ مرگمه هم ازش میترسیدم هم خیلی کیسم بود شبش تو دورهمی بودمو مشروب خوردم حال روحیم بدتر شد گفتم بچه ها من اسنپ میگیرم میرم خونه رسیدم خونه حس مستی داشتم ولی اونقدر شدید نبود ک نفهمم دارم چیکار میکنم احساسی شده بودم شدید رفتم آیدی پلیسه رو پیدا کردم چند بار تایپ کردم دوباره پاک کردم دلو زدم به دریا ی متن آماده کردم و براش فرستادم. سلام من سارا هستم دو هفته پیش اومدید خونم و اون داستان ها رقم خورد خواستم بگم میدونم براتون عجیبه اما من از شما خوشم اومده نمیدونم چرا همچین حسی بهتون دارم اما در عین حال ازتون میترسم من نمیدونم شما متاهلی یا ن، یا اصلا شخصیت شما چ مدلیه ولی ی حس خیلی خاصی بهتون دارم دلم میخواست الان میتونستم شمارو بغل کنم البته فقط بغل چون تو مرحله هورمون تراپی هستم کلا افکار جنسی ندارم ده دقیقه گذشت دیدم آنلاین نیست اومدم پیامم رو پاک کنم گفتم بزار ی دوش بگیرم حالم سر جاش بیاد بعدش میام کلا این اکانتم رو دلیت میزنم از حموم در اومدم موهام رو خشک کردم گوشیم رو که چک کردم پیامش رو دیدم +سلام سارا جان، بابت اون اتفاق ازت عذر خواهی میکنم، ی وقتا آدما نمیتونن خشم خودشون رو کنترل کنن و خب کارایی میکنن ک بعدش پشیمون میشن در جواب سوالت باید بگم من مجردم و با مادرم زندگی میکنم، شما هم خیلی برام قابل احترامی خصوصا وقتی فهمیدم بخاطر پول رابطه جنسی نمیزاری اون حرفا و توهین ها هم از نا آگاهیم بود باز اگ کمکی خواستی در خدمتم. با هیجان و عجله نوشتم؛ کمک ک خب الان بغل میخوام ی بغل پدرانه و کاملا بدور از مسائل جنسی در حال تایپ بود قلبم داشت از هیجان و استرس از جاش در میومد بعد چند دقیقه نوشت؛ سارای عزیز مرسی ک منو قابل دونستی اما الان خیلی دیر وقته اگر مایل باشی ی روز دیگ هماهنگ کنیم بیام پیشت اونم فقط بغل. نمیدونم اثر مستی بود یا هورمون یا چی ولی کسخول شده بودم دوباره نوشتم؛ خب من الان دلم بغل میخواد بعدش ساعت ۱۱ هستش من الان مستم حالم خوب نیست نمیتونی درک کنی حال الانمو دوباره در حال تایپ شد و ضربان قلب من رفت بالا +باشه عزیزم تا نیم ساعت چهل دقیقه دیگ پیشتم ولی صبح ساعت ۶ و نیم باید برم سرکار _قربونت بشم من تو رو خدا زود بیا، راستی اسمتمون هم نمیدونم +میتونی علی صدام کنی، برم حاضر شم بیام شماره گذاشتیم و رفتم میوه شستمو یکم خوراکی داشتم ریختم داخل ظرف تا بیاد ساعت ۱۲ شد اومد بالا با ی تیپ رسمی پیراهن طوسی آستین بلند که روش ی سویشرت نازک مشکی پوشیده بود شلوار نخی مشکی و ساعت استیلی ک تو دستش بود خودمم ی تاپ سفید با ی شلوارک لی پوشیده بودم ی میکاپ ملایم هم کرده بودم وارد خونه شد ی جعبه شکلات تو دستش بود با یکم خوراکی +ببخشید دیر وقت بود شیرینی فروشی ندیدم باز باشه یهو بغلش کردم، قربونت بشم نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود با حالت متعجب دستشو انداخت دور شونم؛ عزیزم،مهربونم. سرمو آوردم بالا تو چشماش نگاه کردمو دست به ته ریشش کشیدم؛ باورت میشه اینقدر ازت خوشم اومده؟ +نمیخوای بشینیم؟ جعبه شکلات رو ازش گرفتمو گذاشتم رو اوپن نشست رو مبل سه نفره اومدم با فاصله ازش بشینم منو سمت خودش کشوند صورتمو بوسید و گفت منو ببخش میدونم جالب شروع نکردیم ولی بخدا من آدم بدی نیستم فقط رو فحش مادر حساسم و خب نمیدونم چرا کنترلمو تا اون حد از دست دادم. چیزی نمیگفتم فقط میذاشتم بوسم کنه منم بوسای ریز به صورتش میزدم سرمو گذاشتم رو شونه گرمش؛ وای چقدر حس قشنگی بود چقدر بدن داغش بهم حس امنیت میداد سرمو گرفت فشار داد رو سینش دستشو دور شونم انداخت کاملا تو بغلش بودم هی بوسم میکرد منم بیشتر خودمو براش لوس میکردم بعد چند دقیقه بالاخره به حرف افتادم با حالت بغض آلود و لوس گفتم دیگه منو نترسون خب؟ آب دهنشو قورت داد با شرمندگی گفت ببخشید عزیزم قول میدم رفیق خوبی برات باشم _ن من رفیق نمیخوام ی شوهر مهربون میخوام +خخخ باشه شوهر مهربونت میشم _ی سوال کنم؟ +دو تا کن _عصبی نشیا آخه من ازت میترسم سرمو بوسید؛ ن فدات شم بپرس _تو واقعا پلیسی یا خواستی منو بترسونی؟ گوشیشو از جیبش در آورد رفت تو گالریش عکساشو نشون داد؛ بیا خودت ببین _واقعا پلیسی پس چقدر بهت لباس فرم میاد خیلی باحال میشی +آره الانم اومدم به جرم مستی دستگیرت کنم خخخ _پلیس کجایی؟ +چیکار داری، مگ قرار نبود راجب چیزای خوب حرف بزنیم؟ _دیگه منو نزن ها خوب؟ +من فدات بشم شرمندم نکن دیگه بخدا منم پشیمونم من غلط کنم دیگ بخوام روت دست بلند کنم صورتمو میبوسید؛ اینقدر زیاد بوس میکنم تا جاش خوب بشه توام یادت بره اون روز رو _چرا زن نگرفتی؟ +یکبار گرفتم جدا شدیم _چرا؟ بچه ام داری؟ +ن بچه ندارم کلا ۴ سال زندگی کردیم من همش فرستاده میشدم ماموریت و خب ی جورایی رابطه ما سرد شد و مچشو گرفتم وقتی بهم خیانت میکرد. نفسی کشیدم محکم تر بغلش کردم +تو چی دوس پسر داری؟ چن ساله تهرانی؟ _اگ دوس پسر داشتم تو بغل تو چیکار میکردم، خونمون حومه تهرانه قبلا بازار آهن کار میکردم ولی یکساله زدم تو کار ماساژ +ی سوال کنم ناراحت نشیا، این همه مرد میان پیشت تحریک نشدی باهاشون کاری کنی؟ _ن خب یکساله هورمون مصرف میکنم خیلی حسم کمه شاید یکی دو بار تحریک شدم ولی جلوی خودمو گرفتم +از چی من خوشت اومد؟ سنم بالاس هیکلم خوب نیست وضع مالی جالبی هم ندارم _خب کیسای من سن بالا هستن کلا بالای ۴۰ سال دوست دارم بعدش ازت حس مردونه گرفتم هیکلت هم خوبه دیگ این ی کوچولو شکم هم امضای کاره. خندش گرفت؛ دیونه خیلی بامزه ای دست به ته ریشش می کشید و آروم بوسش میکردم با موهام بازی میکرد؛ قول میدم دیگه نزارم کسی اذیتت کنه قول میدم بهت حس امنیت بدم ن ترس مستیم در حال اتمام بود اما برعکس خیلی حشری شده بودم حرفاش منو تحریک کرد یهو دستم رفت رو کیرش از رو شلوار گرفتمش تو دستم کاملا سفت شده بود. با حالت خجالت گفت؛ بخدا همینجوری راست شده من اصلا برا سکس نیومدم با چشمام ک خمار کیرش بودن نگاهش کردم من گرسنمه دلم ی چیز داغ میخواد بکنمش تو دهنم +خخخ دیونه، جدی میگم لازم نیست کاری کنیم همون بغل کافیه نشستم رو زمین زانو زدم جلوش؛ پاشو شلوارتو در بیار برات بخورم. یکم مکث کرد با تردید پاشد در حین باز کردن کمربندش از رو شلوار کیرشو بوس میکردم شورتشو کشید پایین کیرشو تو دستم گرفتم تقریبا ۱۵ سانت با قطر معمولی بود ن خیلی کلفت نه نازک حداقل برای من قابل قبول بود زبونمو کشیدم رو سر کیرش یهو نفس عمیقی کشید با شیطونی نگاهش کردم؛ این کیر خوشمزه رو بخورمش؟ با لبخند رو لبش؛ آره خیلی دلم میخواد بدجور هوس کردم . آروم آروم میکردمش داخل دهنم کیرشو نفسایی ک میزد مشخص بود خیلی داره لذت میبره کیرشو تو دهنم عقب جلو میکردم و گهگاهی زبونمو رو کیرش بازی میدادم رفتم پایین تر خایه هاش تو دهنم کردم +وای نکن دیوونه میشم بخدا امشب من میمیرم دیگه خایه هاشو میک میزدمو میرفتم بالا دوباره کیرشو تو دهنم میکردم پاشو وایسا لباستو در بیارم خودم سرپا ازم هم لب میگرفتیم و تاپمو در آورد +وای چقدر سینه هات کوچولو و نازن از اول اینجوری بودن؟ _ن من ک کلا لاغر ام نمیتونم از چربی سینه در بیارم هورمون مصرف میکنم عزیزم بخاطر همونه سینم در اومده. زبون زد به نوک سینم یهو انگار بهم برق وصل کرده باشن یهو رفتم تو حس +دوست داری بخورم ممتو؟ _آره خیلی روش حساسم خیلی دوست دارم همزمان ک سینمو میک میزد شلوارکمو هم درآورد دست کرد شورتمو کشید پایین +شومبولت راست شده ای جانم _سینمو محکم تر بخور قشنگ سینمو نوبتی تو دهنش میچلوند و تف انداخت همزمان با کیرم ور میرفت منم با کیر اون بازی میکردم و داشتم بعد مدت ها ی لذت حسابی میبردم +کیرت کوچیکه ها معمولا شیمیل ها کیرشون گندس _من شیمیل نیستم و از این کلمه خوشم نمیاد من ترنسم و شیمیل ی نوع توهینه باشه؟ +جون تو عشق منی تو زن منی مگه ن؟ دستشو از کیرم برداشت با دستاش سینه هامو به هم نزدیک کرد و حسابی داشت میخوردتشون منم کیرشو ک غرق تو تف بود براش جق میزدم یهو دستمو گرفت گفت بسه آبم میادا _خب میخوای برات بخورم بیاد؟ +یعنی نکنم؟ _اگه نکنی نمیشه؟ +فدات شم هرجور تو دوست داری تو چشماش نگاه میکردم و کیرشو تو دهنم میکردم برا خودمم جق میزدم پر تف ساک می زدم و حسابی حشری شده بود خیلی محتاطانه سعی کرد سرمو فشار بده تا کیرش بخوره ته حلقم، دید مخالفتی نمیکنم هی سرمو تند تند فشار میداد کیرش تا ته میرفت داخل و یکم عوق میزدم با چشمای مست کیرم گفتم عشقم آبت نمیاد من خیلی تحریک شدم دیگ طاقت ندارم میترسم ارضا شم چند برگ دستمال بهم داد بیا آبتو نریزی رو فرش _من اسپرم ندارم فقط حس ارضا شدن رو تجربه میکنم نهایت ی چیزی مثل پیش آب بیاد دستمالو گرفتم گفتم خواست آبت بیاد بهم بگو دوباره سرمو فشار میداد کیرشو ته حلقم حس میکردم سرمو گرفت گفت تو چشمام نگاه کن میخوام آبمو بریزم دهنت ناراحت نمیشی؟ _ن خیلی دوست دارم آبخور تو باشم فقط بهم بگو ک همزمان منم بیارم برا خودش جق میزد منم دهنم نیمه باز بود آروم جق میزدمو تو چشمام نگاه میکرد +قربونت بشم من، قربون اون چشمای نازت بشم آبم خیلی زیاده دوس داری همرو خالی کنم دهنت؟ با اشاره سر گفتم آره +ای جانم چ دختر حرف گوش کنی چقدر تو ناز و مهربونی آخه طاقت نیاوردم کیرشو دوباره کردم دهنم و تند تند تو دهنم عقب جلو میکردمش یهو گفت داره میاد عشقم داره میاد حرکات دهنمو تند تر کردم و فشار خالی شدن آبشو تو دهنم حس کردم دهنم جایی برای پر شدن نداشت از بس زیاد بود آبش تو همین حین خودمم ارضا شدم و زود آبشو تو دستمال ریختم لبخند رضایت رو لب جفتمون بود به هم نگاه میکردیم یکم تو بغلش بودمو حرف زدیمو خرتو پرت خوردیم موقع خواب تو بغلش چشمام گرم شده بود و مستیم پریده بود گفتم؛ بهترین شب زندگیم بود کاشکی هیچوقت تموم نشه سرمو بوس کردو منو محکم تر بغل کرد: قرار نیست تموم بشه تازه پیدات کردم سرم رو سینه پشمالوش بود و آروم آروم چشمام گرم شدن وقتی دم ظهر بیدار شدم دیدم نیستش حس میکردم عین ی خوابه انگار دیشب واقعی نبود تا اینکه اسم ام اسش رو ک صبح بهم داده بود باز کردم +سلام سارای من، عزیز دلم من رفتم سرکار تو اون تایم نمیتونم با این گوشیم باشم اگ دوست داشته باشی شب باهم بریم شام بیرون. لبخند رو لبم بود براش نوشتم؛ سلام عزیزم شما هر وقت بگی من باهات میام غروب کارت تموم شد زنگ بزن ک هماهنگ شیم قربونت بشم شوهر مهربون من. دستمو گذاشتم رو قلبم انگار ی جور دیگه می تپید زندگیم از حالت یکنواختی داشت در میومد و کلی هیجان داشتم ادامه دارد… نوشته: سارای سابق
-
ارسالهای توصیه شده