mohsen ارسال شده در 16 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 16 ساعت قبل امیر و خواهر شهوتی - 1 سلام من امیرم وداستانی که میخام تعریف کنم حقیقت برا چند سال پیش بار اوله داستان مینویسم پس گیر ندین خواهرم اون موقع هفده سالش بود هیکل کوچک سفید بود قدشم۱۵۰ بود خونه ما دوطبقه هست و همسایه مون هم عمو اینا زندگی میکنه عموم یه پسر داره علی قدش ۱۸۰ و نوزده سالشه خونه ما با عمو باهم ساخته شده و از پشت بام بهم دیگه وصله اصل داستان از جایی شروع میشه که یه شب من از زیر بالش خواهرم گوشی پیدا میکنم که مال خودش نبود و روی چت بود چت هارو خوندم و پشمام ریخت همش سکس چت یعنی باورم نمیشد خواهرمن با پسر عموم این با این هیکل کوچک پسر عمو هیکلی گنده واقعا داشتم از شدت متعجبی میلرزیدم حالا نگو اینا هر شب بعد دوشب پشت بام قرار داشتن و تا دیر وقت عشق حال میکردن چت هاشو خواندم از خواهرم اصلا انتظار نداشتم اینقد حشری و سکسی باشه خاستم یه شب ببینم دارن چکار میکنن خودم زدم به خواب ساعت دوشب دیدم داره یواش میزه پشت بام رفتم قائم شدم یجا که پسر عموم هم اومد بعد ما پشت بام یه جا درست کرده بودیم شبیه چادر بعضی لوازم اظافه میزاشتیم دیدم اونجا نشستن خواهرم بغل علی پسر عموم و از هم لب میگیرن و میمالن داشتم نگاه میکردم هم میلرزم و نمیدانم چکار کنم فقط داشتم نگاه میکردم یه ده دقیقه لب سینه هاشو داشت میمالید و میمکید اینا تموم شد نتونستم کامل ببینم ولی داشت کیر علی میخورد اصلا دیده نمیشد ولی معلوم بود خیلی تند ساک میزد باورم نمیشد اخه خواهرم با اون هیکل کوچک چطور میتونه با یکی که ده برابر از خودش بزرگه هیکلی هست کنار بیاد اصلا خودم راهموگمکرده بودم نمیفهمیدم چکار کنم به کیبگم ابرومون میرفت این ماجرا ادامه داشت شبها روزها و من بیشتر پیگیر بودم و میدیدم یه شب عموایناعروسیدعوت بودن پسرش نرفت و خونه موند من فهمیدم برنامه چیه گوشی خواهرم یواشکی دیدم اس گذاشته امشب میبرمتاطاق خودم تا صبح زن من میشی و کلی حرفهای سکسی خواهرم نوشتهبود پس امشب من کلا در اختیار توام عشقم هر کاری دوست داری بکن خلاصه شب شد و ساعت دو شب مثل همیش خواهرم زد بیرون اینم بگم همه وقتی میخوابن دیگه تا هست نو صبح هیشکی پا نمیشه خواهرم رفت سمت خونه عمو علی در پشت بامباز کرد و رفتن تو منم رفتم دنبالشون البته چند دقیقه بعدش رفته بودن اطاق علی صداشون یواش میامد من دید نداشتم در بسته بود یه ده دقیقه گوش دادم داشتن لب میگرفتن دیگه نتونستم وایسم گفتم بیرون بیان من ابروممیره ولی هیچ کاری از دستم نیومد اومدم خونه تا صبح بیدار بودم ساعت شش صبحبود خواهرم دیدم اومد اطاق خودش و هر شب زیر پتو سکس چت میکرد و خیلی شبها هم حضوری از چت هاش فهمیدم خواهرم بارها از عقب بهش داده و هر بار بهش میده اولین بار که متوجه شدم راه پله خونه بود که دو ظهر بود هیچکی خونه نبود مامانم خوابیده بود منم خواب بودم متوجه شدم در پشت بامباز شد اروم از پایین نگاه کردم که روی راهپله علی نشسته خواهرم رو کیرش هی سواری میده انگار یه بچه نشسته بغل باباش اینقد کوچولو ولی خیلی حرفوی داشت کیر سواری میکرد با خیال راحت یه لحظه حس کردم متوجه شدن دارم نگاه میکنم من سریع قایم شدم دو دقیقه بعدش خواهرماومد پایین گفتم کجا بودی گفت رفتمیکمهوا بگیرم هیچی نگفتم مرسی که تحمل کردید ادامه داره اگر دوست داشتید مینویسم کاملا حقیقی نوشته: امیر لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده