mohsen ارسال شده در 16 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 16 ساعت قبل لذت مشترک سلام. این نوشته طولانی خواهد بود و در شروع غیر اروتیک. پس توصیه میکنم اگر سلیقهتون نیست نخونید. قسمت اول شاید بهتره بگم آنچنان که باید و شاید درک نمیکردم چه چیزی میتونه مهمتر از لذت برای آدما باشه. حس میکردم خیلی از چیزایی که امروز تابو حساب میشن، یا قبلا نبودن یا بعدا نخواهند بود. سکس با اعضای خانواده، سکس گروهی، سکس روی الکل و قارچ، رابطه آزاد با همسر یا دوست دختر، انواع کینک ها یا هرچیز دیگه ای که لذت و هورمون های بدن رو بالا پایین میکرد برام جذاب بود. ولی کاکولدینگ تنها چیزی بود که مغزم نمیداشت سمتش برم. بول بودن هم برام فرقی با زندگی عادی نداشت، بالاخره لا به لای پارتنر های آدم پیدا میشد گاهی طرف با کس دیگه ای در ارتباط بود یا حتی شوهر داشت، از اون طرف شاید همسر و پارتنر شما هم در گذشته داستان هایی داشته، خیلی برام مهم نبود. اونقدرم خنگ نبودم که کیرم زندگیمو کنترل کنه و راجع به این چیزا با بقیه حرف بزنم یا بیفتم تو دور چت فیک و پورن با کسایی که نمیشناسم. ولی خب چون آدم یکبار بیشتر زندگی نمیکنه، دنبال یه راه امن و لذت بخش برای این میگشتم که ببینم حس واقعیم چیه در این مورد، شاید اصلا میفهمیدم خوشم نمیاد، شایدم میفهمیدم تا یه حد و حدودیش لذت بخشه. در نهایت کنجکاوی و هورنی بودنم رو وقتی یه سقف میرسید تهش با همون پورن و داستان هایی که دوست نداشتم برم سراغشون رفع میکردم. ۱۹ ساله، سفید، کمی لاغر، سینه های کوچیک و کون کوچیک اما خوش فرم. موهای بلوند(رنگ شده)، چشم عسلی و صورت خوشگل. قد متوسط برای یک دختر و میشه گفت حسابی هورنی. اینا ویژگی های دوست دخترم بود، اینجا بهش میگیم هانیه. نزدیک به دو سال توی رابطه بودیم، البته نه به صورت پیوسته و متعهدانه، من این وسط اگر موقعیتی پیش میومد دست رد به هیچ بدن خوبی نمیزدم، اونم نمیدونم واقعا سکس داشت یا نه ولی سکس چت رو میدونم داشت. شاید اگه ازدواج کرده بودیم روی رفتار خودم و اون حساس تر میشدم، یا اگه حس میکردم خیلی دوستش دارم و اونم مشکل داره با این چیزا. ولی ظاهراً نداشت و تا جایی که دیگه لوس نشه آزاد بودیم، ولی رومون تو روی هم باز نشده بود. همه چیز در حد حدس و گمان بود. بعضی وقت ها فکر میکردم اصلا خبر نداره شاید از کارای من، خودشم یکبار بیشتر تا جایی که میدونم این کارو نکرده بود، اونم زمانی که تقریبا کات کردیم و انگار برای لج رفته بود با یک نفر چت کرده بود. هر دو ساکن تهران بودیم و هر دو عاشق طبیعت. من یه دوست داشتم که اینجا بهش میگم آرمین، دوست دوران مدرسه که ۸ سالی بود همو میشناختیم. تقریبا صمیمی بودیم ولی نه در حدی که هر روز ارتباط داشته باشیم یا در مورد مشکلات خانوادگی حرف بزنیم. یاسی دوست دختر آرمین بود. اختلاف سنی اونا هم مثل من و هانیه بود، ۱۹ و ۲۰. شوخی هامون با آرمین هیچ حد و مرزی نداشت، عرق میخوردیم و به اول و آخر همه چیز میخندیدیم. پسر باهوشی بود و ظاهراً قصد ازدواج با یاسی رو داشت. یک روز برای اولین بار همزمان چت مست کردیم و هرکس یه گوشه افتاده بود(چند تا دوست صمیمی پسر که در حد لخت مادرزاد باهم راحت بودیم). یکی با دوست دخترش چت می کرد، یکی غرق تو آهنگ بود تا اینکه بحث پورن و اینا شد. سایت خوب! این وسط آرمین سریع گوشیشو در آورد گفت فلان سایت فیلمای “توشی” رو رایگان میذاره، بقیه هم یه چیزایی گفتیم. تا اینکه آرمین رفت تو سایتش و شروع کرد دیدن. برام عجیب بود چون اینجوری نبودیم که کنار هم جق بزنیم و اینا یا حتی پورن باهم ببینیم ولی خب حال عادی نداشتیم. صداش که بلند شد بقیه هم بدون اینکه البته دست بزنن به جاییشون رفتن سراغ همین کار. آرمین یهو به من گفت پسر نمیدونم چرا حتی وقتی پیامک میده هم حشری میشم. یاسی رو میگفت، پیامش بالای صفحه معلوم بود«خوش میگذره؟» احتمالا همین باعث شده بره تو سایت! حقیقتا حس میکردم آرمین اعتماد به نفس نداشت، فکر میکرد همینکه یاسی هست کافیه و از سرش زیاده، تقریبا مطمئن بودم شاید به جز لاپایی رابطه ای باش نداشته. میدونستم ته دلش میخواد بگه کیر تو تعهد و بریم جنده بیاریم بکنیم! تو همین فکر ها بودم که گفت «نود مود چی داری؟» من گوشیمو در آوردم، چون همیشه علاقه زیادی به نود گرفتن از اینو اون و پز دادن باش داشتم میخواستم نشونش بدم، تا حالا البته این کارو نکرده بودم ولی نمیدونم چرا اون لحظه مهم نبود برام. رفتم تو سیو مسیج چند تا از قدیمی ها رو نشونش بدم و تعریف کنم این کی بوده و اون کی که یهو گفتم «نود بدی نود میگیری». گفت «بیار ببینیم دیگه من جز نود یاسی جدی نود کسیو ندارم وگرنه نشون میدادم». گفتم «دهن سرویس خب منم اینا قبلا یه راهی بام داشتن که نود دادن، درست نیست اصلا نشون بدم، حالا گفتم دیگه تو فضاییم یه دوری بزنیم» نمیدونم چرا ولی هردومون راست کرده بودیم، از روی شلوار مشخص بود. چند لحظه فکر کردم که در واقعیت میشه دوست دخترامون رو عوض کنیم ضربدری بزنیم؟ حتی یه ذره هم شک نداشتم نمیخوایم و نمیشه، همون قدر که در مورد خیلی چیزای دیگه بدون تعصب فکر میکردم، اینم بدون تعصب میدونستم نمیخوامش. اما نود؟ اونم دوطرفه؟ شاید همون سر سوزنی بود که لازم داشتم. تو همین فکر بودم که گفت «اول تو نشون بده، هر چقدر نشون بدی منم مثل همون نشون میدم، ولی از هانیه نه قدیمی ها». شاید انتظار داشت بازم بحث کنم ولی گفتم «باشه، الان نه ولی حیفه نمیشه کاری کرد بچه ها هستن». این حرفم یکم سوبرمون کرد، ولی اونم گفت باشه. نفری یه رول گل گذاشتیم جیبمون قبل از بقیه رفتیم خونه. همه تعجب کرده بودن البته گفتن میخواید همدیگه رو بکنید نیاز نیست برید بیرون تو ویلا اتاق هست. خلاصه دو تا کصشر گفتیم و شنیدیم و خندیدیم. قرار شد وقتی میرسیم خونه، قبل از اینکه بریم تو خونه هرکس یه رول بکشه. رسیدم در خونه، گلو کشیدم، یه چیزی خوردم، یه اسپری زدم و رفتم تو. سریع رفتم تو اتاق لباس عوض کردم و آنلاین شدم پیامش رو دیدم. سکرت چت زده بود و نوشته بود «همینجا بهتره». هیچ حرفی در مورد اینکه بعدا میخوایم با این تصمیم امشب چیکار کنیم نزدیک، نمیخواستیم اصلا بهش فکر کنیم. عکس اول رو فرستادم. هانیه با شورت و تاپ جلوی آینه. اونم فرستاد، یاسی با سوتین، پاهاش معلوم نبود. شروع خوبی بود، لذت بخش تر از چیزی که فکرش رو میکردیم. ضربان قلب و جریان خون بالا بود،دوپامین و آدرنالین باهم کشتی میگرفتن. یاسی قد بلند، توپر، یه چیزی بین سبزه و سفید با سینه های بزرگ بود. چهره جا افتاده ای هم داشت. لب های بزرگ و چشم های درشت. عکس بعدی رو اون فرستاد، انگار میخواست غیر مستقیم بگه چی میخواد. یاسی با لباس بیرون خم شده بود رو به دوربین و شلوارش رو تا نصفه پایین کشیده بود. منم یه عکس از پشت هانیه براش فرستادم، گوشی رو تکیه داده بود به تخت و با شرت روی زانو نشسته بود طوری که کف پاش میخورد به کونش. نوشته: P.sa لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده