رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

قسمت سیزده فیلم سکسی داف خوشگل و ناز ایرانی که دختره نشسته رو شکم پسره از جلو میده (قسمت قبل) .

chn66uig20fw.jpg

تایم: 01:05 - حجم: 13

تماشای آنلاین فیلم

لینک دانلود فیلم

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • پاسخ 2.2k
  • ایجاد شده
  • آخرین پاسخ

بیشترین ارسال‌ها در این موضوع

  • arshad

    248

  • behrooz

    223

  • mame85

    223

  • chochol

    221

بیشترین ارسال‌ها در این موضوع

موهای دم اسبی زنشو از پشت میگیره داگی میکنتش بعد روی کیر شوهرش میشنه بالاپایین میشه و کونش انگشت میکنه .

a80z6bh0yoi9.jpg

تایم: 01:25 - حجم: 17

تماشای آنلاین فیلم

لینک دانلود فیلم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یارو تو ماشین داره کس زنه رو میگاد زنه هم ناله میکنه میگه یکی میاد دربیار از کسم .

ppqjzs23ta5l.jpg

تایم: 01:10 - حجم: 14

تماشای آنلاین فیلم

لینک دانلود فیلم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

فیلم سکس لو رفته یکی از فاحشه خانه های تهران واقع در یک ساختمان پزشکان بهش میگه کدوم میخوای کارت میکشی .

7ku0yaum4tj3.jpg

تایم: 01:20 - حجم: 14

تماشای آنلاین فیلم

لینک دانلود فیلم

  • Thanks 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • minimoz
      پشت حجاب پرده ها داستان اروتیک و فانتزی میباشد. هرگونه تشابه با اتفاقات دنیای واقعی تصادفی است. امیر ۳۵ سالش بود که بالاخره رضایت داد که ازدواج کنه. پسر حاجی بود و از یه خانواده بازاری و سنتی. در ظاهر مراسمهای مذهبی رو انجام میداد. حتی وقتی مغازه خودش رو در بازار گرفت و کارش رو از پدرش مستقل کرد مکه هم رفت و همه بهش میگفتن حاج امیر. ولی در واقع مثل خیلی های دیگه دنبال پول درآوردن بود و خوشگذرانیهای مجردی. ۳۵ سالش که شد حاج خانم مادرش انقدر پیگیرش شد که باید ازدواج کنه. در کمال تعجب همه، مقاومت زیادی نکرد و خودش دختری رو به مادرش معرفی کرد که پسندیده بود. سحر اسم دختر خانمی بود که توی یه شرکت بازرگانی کار می‌کرد و باهاش آشنا شده بود. ۲۷ سال داشت و پدرش سالها پیش فوت کرده بود و سحر تنها با مادرش پری خانم که زنی ۴۸ ساله بود زندگی می‌کرد. پری خانم خیلی روی دخترش حساس بود و شروط سختی برای ازدواج گذاشت. از جمله اینکه حاج امیر باید یه آپارتمان به نام سحر بخره. همچنین منزلی در همون نزدیکی برای خود پری اجاره کنه تا از دخترش دور نباشه. امیر شروط رو پذیرفت و انجام داد. افرادی که از بیرون زندگی حاج امیر رو میدیدن همیشه براشون سوال بود که چطور انقدر راحت این شروط رو پذیرفته. البته سحر دختر بسیار زیبایی بود و اکثریت مساله رو گذاشته بودن روی این حساب که لابد سحر توی اتاق خواب برای حاج امیر سنگ تمام گذاشته و حسابی قاپش رو دزدیده. ولی هیچکس کوچکترین تصویری از اصل ماجرا نداشت… پنجشنبه آخر شب بود و امیر بیرون سالن عروسی که مراسم یکی از اقوام برگزار شده بود ایستاده بود و منتظر بود سحر و پری از قسمت زنانه بیرون بیان تا برگردن منزل‌. بقیه مردها هم منتظر همسرانشون بودن و سیگار میکشیدن و گپ میزدن. سحر و پری در حالی که چادر به سر داشتن از سالن بیرون اومدن. سحر کفش پاشنه بلندی به پا داشت و صورتش رو آرایش غلیظ و زیبایی کرده بود. بعضی مردها سعی میکردن زیر چشمی نگاهی به دختری که قاپ حاج امیر رو دزدیده بود بیندازن و ببینند چه خصوصیت ویژه ای باعث شده امیر به همه خواسته های این مادر و دختر جواب مثبت بده. وقتی سه تایی سوار ماشین شدن و راه افتادن پری گفت، امیر جان مزاحمتون نمیشم، من رو دم خونه خودم پیاده کنی ممنون میشم. امیر از آینه نگاهی به مادرزنش روی صندلی عقب‌ انداخت و با لبخند گفت، اختیار دارید حاج خانم. امشب شما هم تشریف میارید منزل ما، با هر دوتون کار دارم و سپس دستش رو گذاشت روی رون سحر و نوازشش کرد. پری خانم زیر لب گفت، بله هرچی حاج امیر بفرمایند و لبخند کوچیکی گوشه لبش نشست. اون راز مهم که هیچ کس نمی تونست حدس بزنه هنر پری خانم در دزدیدن قاپ حاج امیر بود. پری خانم میدونست که هیچ چیز جذابتر از ترکیب یک دختر جوان و زیبا در کنار یک زن جا افتاده ولی با تجربه نیست. در دوران نامزدی هم به امیر فهمونده بود که با ازدواج با سحر خود پری رو هم در اختیار خواهد داشت. سحر هم میدونست که این برنامه ای هست که باعث میشه امیر عین موم توی دست اون و مادرش باشه و تمام خواسته های مالیشون رو بدون چون و چرا اجرا کنه. ماشین وارد پارکینگ مجتمع مجلل شون شد. هر سه پیاده شدن و سوار آسانسور شدن. وقتی جلوی واحد رسیدن در راهرو یکی از همسایه ها رو دیدن و باهاش سلام و علیک کردن. سحر و پری با چادر روشون رو گرفتند و با سر پایین سلام و علیکی کردن. امیر کلید انداخت و در واحد رو باز کرد. با بسته شدن در پشت سرشون سحر و پری چادرشون رو درآوردن و با لباس مهمانی به سمت راهرویی که به اتاق خواب منتهی میشد رفتند. امیر در حالی که پشت سرشون راه می‌رفت ویشگونی از کون پری خانم گرفت و گفت، امشب هوس کون هم کردما پری جون. پری با خنده دست امیر رو کنار زد و گفت، بذار از راه برسیم بعد. چشم، کون هم میدیم و دست سحر رو گرفت و وارد اتاق خواب شدن. وقتی امیر داخل سرویس داشت دست و روش رو می‌شست سحر رو به پری کرد و گفت. وای مامان جون! من امشب اصلا حال کون دادن ندارم. پریشب هم این امیر تا صبح پدرم رو درآورد. چند تا از دوستام مهمونم بودن و یه کم در حال بزن و برقص بودیم که امیر زودتر رسید خونه. معلوم بود از دیدنشون حسابی حشری شده چون تا نزدیک صبح به هزار مدل ترتیب کس و کون من بدبخت رو داد. پری خانم آروم گفت، دخترم یادت باشه قرارمون چی بود. راضی نگه داشتن حاج امیر راهی هست که میتونیم به همه چیز برسیم. ولی باشه، من امشب سعی میکنم بیشتر جور تو رو بکشم تا کمتر اذیت بشی. ولی یادت باشه امیر هر چی گفت نه نمیاری. ده دقیقه بعد امیر در حالی که بالا تنه اش لخت بود و با حوله داشت صورتش رو خشک می‌کرد به اتاق برگشت. در این فاصله سحر و پری هم آماده کنار هم روی تخت نشسته بودن. سحر یه لباس خواب توری سفید تنش بود و پری خانم هم یه لباس ساتن جگری با بندهای نازک پوشیده بود. لباس پری یقه بازی داشت و پستانهای بزرگ و سفت پری خانم حسابی پرش کرده بود و چاک سینه اش منظره شهوت انگیزی داشت. امیر لبخندی زد و حوله رو به کناری انداخت و شروع به درآوردن شلوارش کرد. پری و سحر هم به بالای تخت رفتن و در دو طرف نیم خیز دراز کشیدن. امیر وقتی لخت شد رفت بینشون دراز کشید. مادر و دختر هم از دو طرف شروع به نوازش و بوسیدنش کردن. حاج امیر در حالی که یکی از سینه های پری خانم رو توی مشتش نوازش میکرد لبهای پری رو میبوسید. سحر هم از پشت سر سینه های شوهرش رو میمالید و گردنش رو میبوسید. بعد از مدتی امیر به سمت سحر چرخید و شروع به بوسیدن و نوازش سینه های زنش کرد. پری هم از پشت سر امیر رو بغل کرد و به آرومی با دستش شروع به مالیدن کیر بزرگ دامادش کرد. امیر همینجور بین مادر و دختر لذت می‌برد. میبوسیدشون ، سینه ها و کونشون رو میمالید ، کسشون رو انگشت میکرد و… کیر امیر حسابی شق شده بود. پری و سحر همزمان کیر و خایه هاش رو میمالیدن و زبونش رو میخوردن. امیر هم با لذت و شهوت ناله می‌کرد. جون. جونمی جون. مال خودمی. جفتتون مال من هستید. کس و کونت مال منه سحر جونم. کس و کون مادرت هم مال منه. جوووووون. پری هم گفت، مال خودته امیر جان‌. کس و کون ما در خدمت توست. هر وقت هوس کس تنگ و جوون کردی دخترم زیر دستته. هر وقت هم کون بزرگ و با تجربه خواستی خودم با عشق زیرت میخوابم داماد عزیزم. در حال همین حرفها بودن که امیر از بینشون بلند شد و کنار تخت وایساد و به سحر اشاره کرد و گفت، سحر جون بیا بخورش ببینم با آموزش‌های مادرت ساک زدنت بهتر شده یا نه. سحر در حالی که میخندید کمی سرخ شد و گفت، وای امیر، خدا نکشتت این حرفا چیه. بعد چهار دست و پا شد جلوی شوهرش و شروع به ساک زدن کرد. امیر هم دستهاش رو پشت سرش گذاشت و شروع کرد کمرش رو جلو و عقب کردن. بعد از مدتی کیرش رو بیرون کشید و گفت، خب پری جون حالا تو یه دونه از اون مجلسی ها بزن تا این دختر هم بهتر یاد بگیره. پری جای سحر رو گرفت و لبهاش رو دور کیر دامادش حلقه کرد. بعد در حالی که به آرامی ولی با فشار کافی سرش رو جلو و عقب می‌برد با دستش تخم های امیر رو گرفت و شروع به ماساژ دادن کرد. امیر گفت، اووووووووف. الحق که خیلی کارت درسته پری جون. سحر ببین، دارم دهن مادرت رو میگام و زد زیر خنده. پری همینجور به ساک زدن و مالش تخمهای امیر ادامه می‌داد. سحر هم رفت پشت شوهرش زانو زد و با دست فاصله بین کون و تخمهاش رو قلقلک میداد. میدونست امیر خیلی این کار رو دوست داره. بعد زبونش رو درآورد و شروع به لیسیدن اطراف کون امیر کرد. امیر از لذت توی آسمونها بود. به شدت ناله می‌کرد و یک دستش پشت سر پری بود و دست دیگه اش پشت سر سحر. ولی بالاخره خودش رو از بینشون جدا کرد و در حالی که نفس نفس میزد گفت، اگر ادامه بدین کنترلم رو از دست میدم و میام. هنوز با شما دو تا خوشگل کار دارم و رفت روی تخت دراز کشید و بهشون اشاره کرد که بیان پیشش. سحر که میدونست شوهرش چی دوست داره رفت و خودش رو توی بغل امیر جا داد و شروع کرد به بوسیدن و خوردن لاله های گوشش. در همین حال شرت نازک و توریش رو درآورد و به پشت دراز کشید و امیر رو کشید روی خودش. امیر بالشتی رو زیر کمر زنش گذاشت و رفت بین پاهای سحر. هیکل ظریف سحر جلوی هیکل درشت و شکم نسبتا چاق حاج امیر بود. سحر با انگشتش لبهای کس صورتی و تنگش رو باز کرد و گفت ببین چقدر برات خیس شده عزیزم. اون کیر کلفت رو بکن توش امیر جونم. امیر با دستش پایین کیرش رو گرفت و کلاهکش رو گذاشت دم سوراخ کوس سحر. بعد به پری خانم که کنار تخت داشت نگاهشون میکرد و به آرومی کسش رو از روی شورت ساتنش میمالید اشاره کرد. پری اومد و پشت سر دخترش نشست و سرش رو گذاشت توی دامنش و شروع به نوازش سینه های سحر کرد. امیر با یه فشار کیر کلفتش رو وارد کوس تنگ سحر کرد. کس زن جوانش عین یه دستکش تنگ تمام کیر امیر رو در آغوش گرفت. سحر نفس عمیقی کشید و گفت، واااااای مامان جون. چقدر کلفته. پری در حالی که پیشونی دخترش رو میبوسید خندید و گفت، خوب میدونم دختر گلم. امیر به آرومی شروع به تلمبه زدن کرد. در حالی که باسن پشمالوش بین رانهای سفید و لاغر سحر بالا و پایین میشد روی زنش خم شد و در حالی که یه پستان سحر رو توی مشت گرفته بود و تلمبه میزد شروع به خوردن لبها و زبون سحر کرد. سحر زیرش از لذت و کمی هم درد ناله می‌کرد. بکن عزیزم. بکن. کس خودته. کسم مال شوهر عزیزمه. هر قدر دوست داری محکم بکوب توش. مال خودته قربونت برم. امیر حرکاتش رو تندتر کرد و با ضربات محکمتری کس سحر رو میگایید. بعد از چند دقیقه که به همین حال سفت تلمبه زد کمی سرعتش رو کم کرد و از روی سحر بلند شد. دو طرف پهلوهای زنش رو گرفت و اون رو به سمت خودش کشید. پری در حالی که شانه های سحر رو گرفته بود گفت، پاهات رو دور کمر امیر حلقه کن دخترم. سحر همین کار رو کرد. امیر در حالی که مجدد شروع به تلمبه زدن در کس سحر کرد صورت مادر زنش رو بین دستهاش گرفت و شروع به خوردن لبهای پری خانم کرد. بعد با یک دستش شروع به مالیدن سینه های بزرگ پری کرد. پستونهای بزرگ و جا افتاده پری خانم تنوع خوبی بود. حسابی دست پر کن بودند و حاج امیر از مالیدنشون با دستهای بزرگش هیچ وقت سیر نمیشد. صدای ناله های سحر زیر کیر کلفت شوهرش حسابی بلند شده بود. امیر از پری جدا شد و دو طرف پهلوهای سحر رو گرفت و تمرکزش رو گذاشت روی گاییدن زنش. پری هم از بالا دستش رو آورد و با انگشتهاش شروع کرد به مالیدن چوچول دخترش. سحر از خود بیخود شده بود. سرش رو به دو طرف تکون میداد و با تلمبه های امیر تقریبا جیغ میکشید. وای امیر. امیر. امیررررر. بکن. بکنم. بکن کس منووووو. آره. آرررره. آررررررره. بکوب توش لامصب. بکوب. بکووووووب. آرررررررررررره… سحر با جیغ بلندی در حالی که ناخنهاش رو به بازوی امیر فرو کرده بود ارضا شد‌. در حالی که نفس نفس میزد گفت، قربون شوهر جونم بشم که انقدر خوب منو میگاد. امیر در حالی که میخندید سحر رو بوسید و کیرش رو به آرومی از کس خیس زنش کشید بیرون و در حالی که عرق پیشونیش رو پاک میکرد گفت، حالا نوبت شماست پری جون. پری داشت کنار دخترش دراز میکشید که کس بده که امیر گفت، نه نه نه! مگه یادت رفته پری جون، امشب هوس اون کون سکسی رو کردم. همون کون که امشب جلوی سالن چشم همه مردها دنبالش بود. پری در حالی که می خندید گفت، امان از دست تو امیر جان و برگشت تا چهار دست و پا بشه. بعد گفت. نمیدونم چرا همه شما مردها دنبال کون هستید. آخه کس به اون نرمی و لطیفی چشه که همتون میخواین کیر کلفتتون رو فرو کنید به کون تنگ ما زنهای بیچاره و غش غش خندید. امیر گفت هر کدوم مزه خودش رو داره پری جون. توی فکرش گفت، تازه یه مزه دیگه هم داریم که کون پسر هست. این رو بلند نگفت. پری خانم چهار دست و پا شده بود. سحر هم که تازه حالش از ارگاسمی که شده بود جا اومده بود روی آرنج نیم خیز داشت مادرش رو نگاه میکرد. پری به شوخی به سحر گفت، میبینی من باید جور شما رو امشب بکشم و دو تایی خندیدن. حاج امیر با تسلط روی زانو پشت سر مادر زنش قرار گرفت. با یک دست بند نازک شورت پری رو از روی سوراخ کونش کنار زد و با دست دیگه تیوب لوبریکانت رو فشار داد و داخل سوراخ کون پری ریخت. پری خانم آنقدری کون داده بود که مثل دخترهای جوون نیاز به انگشت کردن نداشت. اول سوراخ که پر لوبریکانت شد امیر هم کلاهک کیرش رو گذاشت درش و آماده شد. از فکر کردن کون تنگ پری با اون لمبرهای پر هیجان جدیدی اومد سراغش و کیرش عین تیرآهن سفت شد. با فشار شروع کرد به فرو کردن کیرش توی کون مادر زنش. وای وای وااای امیر جان یه کم آرومتر. چقدر امشب آتیشت تنده عزیزم. یه کم تحمل کن پری جون. الان میره تو. با فشار محکم دیگه ای همه کیر امیر داخل کون بزرگ و تنگ پری فرو رفت. امیر یه مدت کیرش رو بی حرکت نگه داشت و گفت. واااای چقدر داغ و خوبه. آدم حال میاد. بعد شروع کرد به آرومی جلو و عقب کردن. پری خانم هم در حالی که صورتش روی بالشت بود گفت. بکن عزیزم. مال خودته. کون من مال خودته. قربون پسرم بشم که انقدر کون تنگ دوست داره. کون منو بگا عزیزم. امیر لمبرهای پری رو توی مشت گرفت و تلمبه هاش رو تندتر کرد. در همین حال به سحر اشاره کرد. سحر هم اومد و از پشت شوهرش رو در بغل گرفت و شروع کرد به نوازش سینه ها و مالیدن نوک سینه های امیر. امیر گفت، میبینی عزیزم. دارم کون مادرت میذارم. دارم کون تنگش رو میگام. سحر گفت. آره عزیزم. بکن. مال خودته. کس و کون من و مادرم متعلق به خودته. هر وقت خواستی هر کدوم رو میلت بود در اختیار شماست آقا. امیر سرعتش رو بیشتر کرد. با ضربه های محکم تری توی کون پری می‌کوبید. لمبرهای پر و خوش فرم پری با هر ضربه مثل ژله میلرزیدن. با هر ضربه امیر ناله بلندتری از لذت می‌کرد. سحر که میدونست نزدیک اومدن شوهرش هست در حالی که از پشت بغلش کرده بود یک دستش رو پایین آورد و شروع به مالیدن تخمهای امیر کرد. امیر دیگه نتونست این حرکت رو طاقت بیاره و بعد چند ضربه محکم کیرش رو تا ته توی کون پری کرد و نگه داشت. آبش با فشار خالی شد و با هر نبض کون پری رو پر تر می‌کرد تا جایی که از گوشه سوراخش شروع به سرازیر شدن روی رونش کرد. امیر در حالی که نفس نفس میزد خم شد و پشت پری خانم رو بوسید و گفت، قربون کون تنگ مادر زنم بشم که هیچ وقت تکراری نمیشه. بعد کیرش رو که نیمه شق شده بود کشید بیرون. ناخواسته بادی از پری خانم خارج شد و آب امیر از سوراخش بیرون زد و روی رونش به پایین راه افتاد. سحر بی‌اختیار زد زیر خنده و گفت مامان گوزو. هر سه غش غش خندیدن و خسته از ارگاسم روی تخت ولو شدند و تا صبح در آغوش هم به خواب رفتند. پایان…؟ نوشته: امیر رازی
    • minimoz
      داستان من و زن شوهردار لوند - 1   سلام. اول از همه، اسامی تغییر کردند ولی این داستان واقعیه. اگه باور نمیکنی به تخمم! این قسمت کمتر سکس داره. ایشالا قسمت بعد تهمینه یه دختر لوس و ننر بود که بعد از ازدواج با شوهر اسکلش، اومده بودند کانادا. یه خانواده پولدار داشت و با وجود اینکه هر دو سر کار میرفتند، ولی دخل و خرجشون بهم نمی خورد و از مامان جونش پول تو جیبی می گرفت هر ماه. اولین بار که عکسشو دیدمش، دلم براش رفت. موهای خرمایی تابدار، قد بلند (حدود ۱۷۵)، پاهای کشیده و بدن برنزه ای داشت. خیلی شیطون به نظر می رسید و واقعا هم بود. ولی دو تا خصوصیت بولد داشت. اولیش اینکه به شدت بی تربیت و بی ادب بود. صدای کمی بَمِش هم کمک میکرد که بیشتر ازش بترسی. خصوصیت دومش ولی، همونی بود که با کمکش تونستم به کصش برسم. تهمینه خنگ بود و زود گول میخورد! یه وقتایی واسه ساده ترین مسائل از همه کمک میخواست. با شوهرش یه سلام و علیک دوری داشتیم و به همین دلیل تو همه دوره همی ها میرفتم بلکه بتونم بیشتر ببینمش. تو هم مراسما هم بود که برای به زیر کیر درآوردنش حریص تر شدم. داستان از جایی جدی تر شد که به هم تو تلگرام پیام میدادیم و چون فهمیده بودم خوراکش غیبت کردن و بد گفتن از زنا و دخترای دورهمی هامونه، بیشتر تحریکش میکردم که در مورد اونا حرف بزنیم. هدف، ولی این بود که باهاش صمیمی بشم. از قضا یه زن و شوهر جوونی بنام زهرا و ممد هم تو دورهمی ها بودند. این زهرا خانوم کوتوله (نسبت به من و تهمینه) خیلی لوند بود. قشنگ وقتی پیشمون میشست با همه مردا لاس میزد. یبار که همگی خونه تهمینه اینا بودیم، زهرا و شوهرش هم اومدن و تا شوهره داشت کاپشنشو آویزون میکرد، زهرا به من و شوهر تهمینه گفت: “دلم براتون تنگ شده بودا. این ممد هم خیلی اسکله، منو هیچ جا نمیبره. هی میگم شماها رو دعوت کنه ولی همش نق میزنه#34;. ممد هم از اون طرف براش شیشکی بست. زهرا بین من و شوهر تهمینه (علی) نشست و دست گذاشت روی پای من و علی و آروم گفت:” کاش یکی از شماها شوهر من بود. ممد خیلی بیغه" جفتمون به حرفش خندیدیم چون میدونستیم زهرا همیشه کسشر میگفت. سعی می کردیم به خودمون نگیریم. این ماجرا رو تو چت به تهمینه گفتم و تهمینه از عصبانیت داشت میترکید. درجا بهم زنگ زد و گفت: “یبار دیگه این جنده خانوم اینجوری باهاتون حرف زد همونجا بهم بگو تا جرش بدم” سعی کردم ارومش کنم، ولی تهمینه گویا از اینکه یه زن دیگه بیاد و شوهرشو بقاپه به شدت نگران بود. یکی دو بار دیگه تو دورهمی ها هم سعی میکرد از پیش شوهرش جم نخوره و همین هم باعث شده بود زهرا نتونه لاس بزنه و یکم بهش برخورده بود. تقریبا هر روز درباره زهرا با تهمینه تو چت صحبت میکردم. برای اینکه بتونم بیشتر باهاش صمیمی بشم پیاز داغ ماجرا رو زیاد ترش میکردم. جوری که تهمینه بهم گفت:" مثل اینکه تو هم میخاریا. میخوای با اون جنده بخوابی با من طرفی. " من : “تا حالا که نمیخواستم، ولی زهرا به نظرم بد چیزی هم نیستا. سینه های قشنگی داره. باعث شدی بهش فکر کنم!” تو پرانتز بگم زهرا با اینکه قدش زیاد بلند نبود، ولی به شدت صورت جذابی داشت. همیشه هم شلوارک میپوشید و حتی تو زمستون هم سعی میکرد پاهاشو زیاد نپوشونه. پاهاش به شدت قشنگ بودند. برنزه، بدون مو و بدون لک. کون گرد و سینه های سرحال هم کمک میکرد که سکسی تر به نظر برسه. تهمینه : “برو، برو، لیاقتت همون جندست. همتون دنبال زنای لوندید. برو بکنش و بعد بیا برام تعریف کن. البته نمیتونی، چون اون موقع بلاکت کردم. اصلا الان بلاکت میکنم” و تو تلگرام بلاکم کرد! به همین راحتی. بهش زنگ زدم. جواب نداد. بازم زنگ زدم. جواب نداد. دفعه سوم برداشت تهمینه : حوصلتو ندارم. فکر کردم آدمی. من با خنده : تهمینه چرا بچه بازی در میاری. چرا بلاک کردی تهمینه : درد! نخند عوضی. بجای اینکه عذرخواهی کنه، میخنده من: چرا باید عذرخواهی کنم اونوقت؟ نکردمش که هنوز! تهمینه: کوفت! درد! اگه اینجا بودی جرت میدادم. یعنی جرت میدادما من: الان میام جرم بده تهمینه: کجا میای؟ من: خونتون دیگه! مگه خونه نیستی؟ تهمینه: نه اسکل! سرکارم. عصری میرم خونه من: خب منم عصری میام که جرم بدی تهمینه با خنده: گمشو! همینم مونده جلوی علی باهات جنگ کنم. جنگ که نه! میخوام واقعا گازت بگیرم، بس که لجمو در آوردی من: خب کی بیام؟ تهمینه : جدی که نمیگی؟ علی با من میره سرکار. با منم برمیگرده. نمیشه که من: خب تو بیا. عصری بیا اینجا ببینم حرف حسابت چیه تهمینه: هه هه هه هه! لوس! باشه حتما میام. امر دیگه من: قربانت. منتظرم. میرم دوش بگیرم که وقتی خواستی جرم بدی تمیز باشم تهمینه: من نمیاما. شوخی هم سرت نمیشه. من: منتظرم خدافس و گوشی رو قطع کردم.میدونستم عمرا نمیاد. ولی حداقل فهمیدم بدش نمیاد که باهم صمیمی بشیم و شوخی ها رو یه لول ببریم بالاتر. عصری که از سرکار داشتم میومدم خونه، پیامش روی تلگرام اومد: “من میام، ولی دهنت باید بسته بمونه ها. نمیخوام حرف درارن برام. مخصوصا اون جنده کوچول” یهو ضربان قلبم رفت بالا. باورم نمیشد که داره میاد. یکی دوبار دیگه پیامشو خوندم که مطمئن بشم. بعد سریع رفتم خونه و یه دوش گرفتم و منتظر تهمینه شدم. یه ربع بعد از رسیدنم، زنگ در رو زد. در باز کردم و اروم پشت در وایسادم تا منو نبینه. بی سرو صدا اومد تو تا کفشامو درآورد، درو بستم. یهو جیغ زد و گفت خدا نکشدت عوضی. ترسیدم. بعد با مشت زد تو بازوم. دستشو گرفتم و گفتم قرار بود جرم بدی. مشت و لگد تو قرارمون نبود. تهمینه:“به خدا خیلی ترسیدم. کسی خونتون نیست؟” من: نه، کسی نیست. بعد اروم بهش نزدیک شدم و در حالی که دستشو هنوز تو دستم داشتم با صدایی اروم بهش گفتم: مگه اسکلم کسی رو دعوت کنم. قراره تهمینه جون جرم بده! نگام کرد و هیچی نگفت و رفت تو پذیرایی برگشت و بهم گفت بیا اینجا دیگه. رفتم پیشش. کنار هم روی مبل نشستیم. تهمینه: من باید زود برم. اومدم اینجا که بگم اگه بخوای با این دختره بریزی رو هم، باید ما رو فراموش کنی. من: ما؟ به علی چه ربطی داره؟ تو حسودیت شده. رفاقت مردونه ما رو چرا میخوای خراب کنی تهمینه: باشه، منو باید فراموش کنی. من: تو رو که اصلا نمیشه فراموش کرد. خصوصا بعد از بلایی که قراره امروز سرم بیاری تهمینه: من نیومدم اینجا که کاریت کنم. اومدم که بهت بگم یا من یا اون من: اخه بین تو و اون که نمیشه انتخاب کرد. زهرا رو برای اونجا میخوام و با دستم به اتاق خواب اشاره کردم. تو هم که دوستمی. تهمینه: خیلی لاشی هستی. به شوهردار رحم نمیکنی؟ اصلا اون به همه میده. مریض میشی احمق من: به تو چه. دوست دخترمی مگه. تهمینه: دوستت که هستم. دخترم که هستم. من: دختر که بعیده مونده باشی تا الان تهمینه با خنده: خیلی بیشعوری. نترس، فرقی ندارم با دختر من: چطور تهمینه: حالا من: بگو دیگه تهمینه: دهنت لقه. بهت نمیگم. من: بگو دیگه. حلقویه!؟ یا علی نمیکنه!؟ تهمینه: وواای کصافطو باش. اصلا جفتش من: جووون، نه چیزه خاک بر سر علی تهمینه با خنده: جووووونش چی بود من: اخه چرا نمیکنه؟ حیفی که. تو خیلی دافی تهمینه: هه هه آره حتما. مخصوصا با این صدام من: صدات مگه چشه؟ تهمینه: خش داره دیگه. من: به نظر من که خوبه. تو همه چیت خوبه. یکم اخلاقت اگه بهتر بود خودم میگرفتمت تهمینه: همینه که هست. اگه میخوای بیا بگیر. اینو که شنیدم دست چپشو گرفتم تو دستم و یکم با انگشتاش بازی کردم. انگشتای کشیده و نازش رو آروم لمس میکردم. به حلقه ازدواجش که رسیدم یکم باهاش بازی کردم. سرم پایین بود و داشتم پایین تنشو رصد میکردم. هیچکدوم دیگه حرفی نمیزدیم. یه آهی از ته دل کشید و به مبل تکیه داد. ولی تلاشی برای کشیدن دستش نکرد. همچنان با دستش ور میرفتم و اون یکی دستمو گذاشتم پشت گردنش. سرشو برگردوند و یه اخم ریزی کرد که با لبخندی که زد، اخمش به چشمم نیومد. اونم داشت با دستم ور میرفت. بهش گفتم پاشو. بلند شدیم و روبروی هم ایستادیم. بهش گفتم: اگه ناراحتت کردم ببخش. اصلا گور بابای زهرا. دیگه لختم بشه بهش محل نمیزارم. از این به بعد فقط تو. خندید و گفت: دیوونه. بعد گفت من برم. دیگه الاناس که علی بیاد خونه. گفتم یکم بیشتر بمون. گفت نه نگران میشه اگه خبر ندم بهش. گوشیش رو از روی میز برداشتم و بهش گفتم بازش کن. بدون اینکه بپرسه چرا، انجام داد. رفتم تو تلگرام و جوری که تهمینه هم ببینه برای علی نوشتم:“من با همکارام دارم میرم بار. یکم دیرتر میام. شرکت دعوتمون کرده و نمیشه نرم”. تمام مدتی که داشتم تایپ میکردم بدون حرف داشت به صفحه نگاه میکرد. بعد از اینکه تایپ کردم، سرمو آوردم بالا و نگاش کردم. زیر لب گفت: دیوونه و رفت تو اشپزخونه. پیامو فرستادم و دنبالش رفتم. از کابینت یه لیوان برداشت و شیر آبو باز کرد تا اب بخوره. از پشت بهش نزدیک شدم. دستامو گذاشتم روی پهلوهاش. نمیخوام بگم خیلی فیت و ورزشکاری بود هیکلش، ولی هیکل مناسبی داشت. شیر آب باز بود تهمینه هیچ کاری نمی کرد. دستامو از روی پهلوهاش به سمت شکمش بردم. از پشت بهش چسبیدم. موقعیت خوبی بود. من و یه زن داغ و نیازمند سکس، تنها تو خونه، چند لحظه پیش هم که بهم اجازه داده بود از شوهرش اجازشو بگیرم. به نظرم دیگه نگران چیزی نبود. آماده بود. منم آماده بود. کیرم به شدت راست شده بود. کیرم ۱۶ سانته و تا حالا کامنت منفی نداشته! تا از پشت بهش چسبیدم یه اه ریزی کشید. شکمشو کمی از روی لباس مالوندم و بعد دستمو بردم زیر لباسش. به محض برخورد دستم به پوست شکمش، کونشو کمی داد عقب و بهم چسبید. یه شلوار پارچه ای خونگی پام بود شورتم هم مانعی برای نمایش حجم کیرم نبود. کیرم به شدت راستم الان کاملا لای کون تهمینه بود. شلوار نازکش کمک میکرد تا گرمای تنش بهم منتقل بشه. دستمو روی شکمش میمالوندم و اروم میاوردم بالا تا برسم به سینه هاش. تهمینه شیر آبو بست و برگشت. نگاهش حشری و خمار بود. با اینکه قدش بلند بود، ولی هنوز ۱۰ سانتی ازم کوتاه تر بود. به لباش نگاه کردم و خیلی اروم لبای داغشو با لبام لمس کردم. بوسه آروم که مدتها ارزوشو داشتم. بوسه بعدی محکم تر و داغ تر بود. لباهمون به هم مشغول بودند و دستم هم داشت دنبال راهی برای رفتن به زیر شلوارش می گشت. به محض ورود دستم تو شورتش، کونشو محکم گرفتم و همزمان پایین تنه ام رو محکم به کصش فشار دادم. تهمینه آهی کشید و لبامو بیشتر میخورد. دستمو از شلوارش در اوردم و از جلو سعی کردم بدون باز کردن زیپش، وارد بشم. تهمینه ولی بهم گفت بریم رو تخت. موقع رفتن نگاهم به صفحه گوشیش افتاد که علی برایش نوشته بود: باشه خوش بگذره! تو دلم گفتم آره قراره خوش بگذره نوشته: رابین هود
    • minimoz
      من و برادرم رضا - 4 مدتی بعد از سکس‌دوم من و برادرم برای کاری مجبور شدم تاکسی سوار بشم و مسافری که عقب نشسته بود یه پسر واقعا پررویی بود و‌یواشکی دستشو گذاشت روی رونم ، بشدت ترسیده بودم ، جرات نداشتم بگم دستتو بردار چون ما توی یک خانواده آبرودار بزرگ شده بودم ، پسره دستشو به وسط پام رسوند و من داشتم سکته میکردم ، پاهامو به شدت بهم فشار دادم تا نتونه برسونه به نانازم ، به هر شکلی بود پیاده شدم و تمام ذهنم درگیر شده بود . شب توی خونه از شدت مشغولی ذهنم به شوهرم گفتم‌که این اتفاق افتاد و اونم جای اینکه درکم کنه اعصابی ازم خرد کرد که پیش خودم گفتم دیگه هر اتفاقی بیوفته بهش نمیگم . یک روز قهر بودیم تا فردا شبش شام رفتیم بیرون و ازم معذرت خواست و گفت چقدر عاشقمه . مجابم کرد تا بهش حق بدم اما با اون کاری که کرده بود محال بود دیگه چیزی بهش بگم اما معصومیتش را که دیدم حق دادم بهش و فهمیدم دلیل این کارش عشق بود . بشدت پشیمون بودم که چرا با داداشم هم دوبار بهش خیانت کردم و تصمیم گرفتم تا اخر عمرم دیگه اینکارو نکنم ، پنج شنبه ظهر خونه مادرم بودیم و‌ عصر موقع برگشت داداشم گفت من میرسونمتون ولی من میدونستم اگه مارو برسونه شوهرم از خونه به هر دلیلی بره بیرون داستان تکرار میشه با جدیت گفتم‌نه . خودمون با تاکسی میریم . برادرم این جدیت و‌ راه ندادن منو که بعد از چند بار اصرار دید ناراحت شد و‌حدود سه چهار ماه خونمون نیومد ، خیلی دوستش داشتم و‌نمیتونستم ناراحتیشو ببینم اما از طرفی نمیخواستم به شوهرم بازم خیانت کنم ، یک دلیل اینکه میدونستم اگه بفهمه چقدر اذیت میشه و یک دلیلشم این بود که از ترسیدم و نمیخواستم یه فاجعه به بار بیاد . فکرشو میکردم اگه خدایی نکرده اون دوسری منو با رضا توی اون حال میدید آیا ما زنده میموندیم؟؟!! چند ماهی گذشت و ما خونمون را عوض کردیم ، عوض کردن خونه برای همه زن ها شاید خسته کننده باشه ولی من با اتمام کار اسباب کشی و‌چیدن خونه خیلی روحیه ام بالا میره ، باز پنج شنبه اینهفته داداشم اومد خونمون ، تلفنی ادرس بهش دادم اومد دست و روبوسی و حال و احوال و‌تبریک خونه جدید ، چند ماه از آخرین قضیه ما گذشته بود و منم کم کم داشتم فراموش میکردم ، میوه و شیرینی براش اوردم زیر گازمو کم کردم تا غذام ته نگیره و دوتا ظرف کثیف شستم و در همین حال با رضا هم حرف میزدم ، رضا هم اتاق خوابمونو سر زد و گفت خوبه ، اتاقش بزرگتره قبلیه ظاهرا . وای دوباره وسوسه کثیف خیانت اومد سراغم ، رفتن برادرم توی اتاق خوابمون ، گفتن اینکه اتاق خواب قبلی هم خیلی خوب بود ولی این بهتره ایشالا تمام صحنه های سکس منو با رضا برادرم تداعی کرد . اومد نشست روبروم و‌ مشغول تعریف کردن از خونه بود که من بشدت تحریک شده ام ، باز تنهایی من و رضا توی خونه احساس داشتن یه مرد دیگه غیر از شوهرم توی خونه وسوسه انگیز بود ، رضا ولی هنوز از پس زدنم نگران بود و پا پیش نمیزاشت ، اینو کامل میشد فهمید ، من یه شلوار بگ خیلی گشاد پام بود ، جوری رو مبل نشستم و پاهامو اوردم تو شکمم و پرتقال پوست کندم که مطمعن بود از پایین رونای سفیدم پیداس ، با بی تفاوتی همونجوری که نشسته بودم و‌منتظر بودم برادرم حرکتی بزنه زیر چشمی نگاش کردم که یهو چشمشو از روی رونام برگردوند و یکمی هم ترس و‌دودلی از پا پیش گذاشتن بخاطر برخورد چندماه پیشم داشت ، احتمال دادم که رضا برا احترامی که بهم میزاره اینکارو نمیکنه ولی من بشدت تحریک بودم ، برام مهم نبود شوهرم چقدر ناراحت میشه ، تازه از کجا میخواد بفهمه ، اونکه تا دیر وقت مغازه اس و کسی هم که به ما شک نمیکنه ، پرتقالو توی بشقاب به داداشم تعارف کردم و همونطور که روی مبل پاهامو بالا گذاشته بودم پاچه شلوارمو کشیدم بالا و بالاس رونمو خاروندم ، به رون های شفید و‌کشیده ام دست می کشیدم و نشون میدادم که بی تفاوت هستم اما برادرم من را بی تفاوت تنها نگذاشت ، تیرم به هدف خورد ، رضا بلند شد کنارم نشست ، بغلم کرد و حجم سنگین نفس های گرمش را روی گردنم رها کرد ، لبخندم در جواب دست درازی به خواهر متاهلش کافی بود تا مجوز بردنم به اتاق خواب برای سومین بار داده بشه . باز بردنم به اتاق خوابی که دو شب قبل با شوهرم صحنه جنگ بدن های عریان ما بود داشت شاهد نبرد تن به تنی دیگر با بدنی دیگر میشد ، رضا انقدر تحریک شده بود که نمیدونست چیکار کنه ولی من جلوشو گرفتم و بهش گفتم وایسا یه زنگ به …(شوهرم) بزنم . در حین مکالمه پیراهنم را بیرون آورد ، گردن و سینه هام را میمکید و حتی باعث شد مکالمه ام با شوهرم بریده بشه اما بالاخره خدافظی کردیم و رفتیم توی اتاق خواب ، داداشم یه راست شلوارشو کشید پایین ، با لبخندی از روی رضایت منم شلوارمو در اوردم و هر دومون بخت مادر زاد شدیم ، رضا چسبید بهم و بدن لختشو مالید به سینه هام و گوشمو خورد ، روی تخت درازم کرد و عجیب ترین و متفاوت ترین کار سکسیشو انجام داد که تا حالا تجربه نکرده بودم سرشو رسوند لای رونام و شروع کرد کسشمو خوردن ، بهش گفتم نکن ولی دیدم اوووه چه لذتی داره ، ده تا انگشتم توی موهای رضا بود و نگاهش میکردم چقدر خوب بود ، احساس کردم کسم عین رودخونه داره اب میده به دهن رضا ، تمام بدنم میلرزید و بشدت میخواستم رضا زیر بدنش لهم کنه و اون چوب سفتشو بکن توم تا دردم بگیره . اروم گفتم بسه ، بسه دیگه . و دیدم رضا سرش ‌اورد بالا گذاشت در کسم و فرو‌ کرد تو اما خیلی راحت رفت تو اما بازم درد داشت لامصب ، دلم درد گرفت اما نمیخواستم در بیاره هیچی نگفتم و فقط چشمامو بستم و بدن سفید و لختمو زیرش رها کردم تا تلمبه های عمیقش بقول خودش صورتمو مثل لبو سرخ کنه ، دهنم نیمه باز ، چشمانم بسته و صورتم سرخ از شدت ضربه های برادر خودم رضا روی تخت خواب منو شوهرم ، لذتم به اوج رسید . ضربات پیاپی داداش کار بلدم درون واژنم با کیری بزرگتر و سخت تر از شوهرم این نبرد را زودتر از نبرد با شوهرم تمام کرد ، من مغلوب کیر برادرم شدم و ارضا شدم. برادرم هم همینطور چند دقیقه بعد با اصرار من پاشید روی شکمم و دوباره ناف خواهر متاهل خودش را با اب کیرش پر کرد . دیدن چشماش وقتی خودم کامل ارضا شده بودم و اون تازه داشت ارضا میشد جالب بود ، کلا دیدن چشمای مرد ها زمان ارضا جالبه ، یک ارگاسم طولانی و باحال . داستان باز تموم شد و من باز به شوهرم خیانت کردم . و این روال سالهای سال ادامه داشت و برادرم بارها و بارها این کارو با خواهر متاهلش کرد ، من دیگه توان حتی یک ماهه را هم برای مقاومت در برابرش نداشتم ، کار به جای رسید تا منی که بدم میومد از خوردن آلت مردانه با برادرم مال همدیگه را همزمان میخوردیم و لذت میبردیم ، بارها و بارها شوهرم در حین بالا اومدن از آسانسور بود که رضا مجبورم میکرد پشت در دستشویی براش بخورم که بعضی وقتا قبل رسیدن شوهرم ارضا میشد و بعضی وقتا با صدای زنگ خونه رضا میرفت دستشویی و منم در حالیکه لب و دهنمو پاک میکردم میرفتم درو باز کنم . حتی تا یک بارداری ناخواسته از برادرم هم پیش رفتیم که البته به بار ننشست و سقط شد. نوشته: Hsks
    • minimoz
      اولین باری که عمه مو گاییدم   اول از همه عمه من دو تا ازدواج ناموفق داشته و الانم به صورت مجردی تهران زندگی میکنه قدش ۱۶۷ عه سایزش ۷۵ و بدن جمع و جوری داره و کلا ۳۱ سالشه از اونجایی هم که من ۱۷ سالمه خیلی با همدیگه صمیمی ایم عید ۱۴۰۳ بود که برای تعطیلات باهاش هماهنگ کردم و رفتم خونش یه خونه ۸۰ متری توی تهران تو یه محله نسبتا خوب برای یه نفر جای خوبی بود یه تخت داشت و چند دست رختخواب برای مهمون که زیاد خوب نبودن چون تنهاست بیشتر اوقات و مهمون نمیره براش خلاصه من رسیدم فرودگاه اومد دنبالم و تا یه جایی میشن گرفتیم و بقیه مسیرو با مترو رفتیم تا خونه کلی خوش و بش و مسخره بازی طبق معمول رسیدیم خونه داشت اتاقشو نشونم میداد که چه تغییراتی داده ، برام این سوال پیش اومد که چرا تختت دو نفرست گفت بالاخره آدم دلش میگیره و اینا دیگه خودم فهمیدم منظورش چیه بگذریم روز اول غروبش منو برد کافه حسابی عشق و حال کردیم و یه کم توی پارک لاله دور زدیم و با مترو برگشتم خونه ، من فقط منتظر بودم به یه بهونه ای بتونم از پشت بغلش کنم یا موقع خواب یجوری مجابش کنم که سکس کنیم چون برامون عادی بود حرفای سکسی و این چیزا یه وقتایی بهش زنگ میزدم قربون صدقش میرفتم میگفتم برام عکس جدید بفرست اونم چند بار با شوخی و خنده گفت میخوای جق بزنی باهاشون و آره خلاصه اینجوری کم‌کم تو روی همدیگه راحت شده بودیم بعد از کسچرخ عصرگاهی توی اتاق دراز کشیده بودم تو گوشیم بودم که اومد‌ و گفت شام چی دوست داری برات درست کنم کصنمک بازیم گل کرد گفتم میشه لباتو بخورم شام نخورم با خنده گفت دیوونه و رفت تو آشپزخونه بلند گفت کوکو سیب‌زمینی درست میکنم منم گفتم هر جور راحتی همون‌طور مشغول چرخیدن تو گوشی بودم که فکرم باز درگیر شد که اگه پیشنهاد سکسمو قبول نکنه اگه ناراحت شه چی ؟ تو فکر و خیال خودم بودم که صدام زد بیا شام حاضره رفتم دیدم به به عجب چیزی پخته عمه جون همونطور که حواسم به غذا بود دیدم تو آشپز خونه خم شده تو کشوی فریزر داره نون در میاره دامنش خیلی کوتاه بود و یه تیکه های از شورتش معلوم بود یه شورت آبی ساده ازین لامبادا و این چیزا نبود چشممو دزدیدم که اونم نونو با موفقیت در آورد و اومد نشست سر سفره گفت دیگه چخبر عزیزم درس و مشق و باشگاه در چه وضعه بابا اینا چیکار میکنن یکم از وضع و اوضاع گفتم و پیشنهاد داد بعد شام یه فیلم ببینیم گفت سه ژانری دوست داری گفتم درام اجتماعی یا عاشقانه یا اصن کمدی فرقی نمیکنه با خنده گفت یدونه دارم اما بدرد تو نمیخوره زیر ۱۸ سالی گفتم چی هست گفت : Ted گفتم عجب فیلمی هم هست هم کمدی عه هم سکسی گفتم همونو بزار ببینیم گفت باشه عزیزم برو بشین رو مبل منم پاپ کورن درست میکنم میارم آقا ما نشسته بودیم اوایل فیلمو نگاه میکردیم دیدم که با یه ظرف بزرگ پر از پاپ کورن اومده لباساشم عوض کرده بود یه شلوارک و تاپ پوشیده بود که مث شورت و سوتین بودن لامصبا خیلی پوشش نمیدادن خلاصه اومد پاپ کورن رو داد دستم و تو بغلم نشست خیلی لش کرده بودیم یه نیم ساعتی نگذشته بود که گفت دیگه ساعت نزدیک دوازده عه بهتره بریم بخوابیم منم که دنبال این بودم هر چه سریعتر برم تو رختخواب باهاش قبول کردم گفتم فقط من لخت می‌خوابم جامو کجا میندازی گفت اشکال نداره همون جا رو تخت پیش خودم بخواب با این حرفش یه حس خوبی بهم دست داد و داشتم هورنی میشدم رفتیم تو تخت پنجره رو بست و کولر زد هوا خیلی خنک نبود یه جوری بود من لباس و شلوارمو در آوردم و لخت با یه شورت رفتم زیر پتو و اونم بهم ملحق شد آروم رفتم سمتش و دستمو دورش حلقه کردم کشیدمش سمت خودم کیرم قشنگ چسبیده بود بهش و از شق درد داشت نبض میزد خلاصه یکم با موهاش بازی بازی کردم گفتم چقدر خوش بویی عزیزم گفت توام خوش گوشتی تعجب کردم نفهمیدم چی میگه گفتم منظورت چیه گفت اونجاتو داری میمالی بهم فک نکن نفهمیدما خجالت کشیدم یکم بردمش عقب گفت نیاز نبود اینکارو بکنی چرخید سمتم تو چشام نگاه کرد و خیلی آروم لبامو بوسید گفت درکت میکنم جوونی و به خانوم میانسال و هورنی جلوته نیاز جنسیتو نمیتونی کنترل کنی و این حرفا گفت میتونم بهت کمک کنم گفتم چیکار میکنی برام منو روی کمر خوابوند رفت زیر پتو شورتمو کشید پایین یه تف انداخت رو کیرم و شروع بوس کردنش و ساک زدن برام کیرم ۱۵ سانته اما خیلی کلفته اندازه مچ دست میشه تقریبا صدای مک زدن کیرم با ناله هاش حسابی حشریم کرده بود گفتم همینطوری آبم که اومد بخورش گفت باشه عزیزم پتو رو زدم کنار موهاشو گرفتم بالای سرش و فشار میدادم تا ته حلقش بره و اونم داشت دارکوبی میخوردش نزدیک ده دقیقه یه ربع بود داشت ساک میزد که گفتم دیگه الان است که بیاد دهنشو دور کیرم محکم کرد و آبم با فشار ریخت تو گلوش انقدر ته گلوش بود یکم از دماغش زد بیرون بلند شد رفت دستشویی دهنشو شست و برگشت گفت کثافت چقدر دیر انزالی دهنم گاییده شد گفتم ببخشید عشقم یکم بیا بغلم اومد لباساشو کامل در آورد و روم ولو شد آروم در گوشم گفت برای یه شب سکسی آماده ای گفتم اگه اون شب با تو باشه چرا که نه گفت پس بمون برم یه چیزی بیارم رفت و با یه بطری برگشت با دوتا لیوان و چند تا شکلات و میوه گفتم عرق؟! گفت آره دوست دارم مست باشی و بهم رحم نکنی تو تخت گفتم با کمال میل ریخت خوردیم ۲۰ دقیقه نگذشته بود که هر دوتامون داشتیم کصشعر تفت میدادیم مشخص بود سگ مست منم خیلی تعادل کلامی نداشتم گفتم فقط بیا بکنمت اومد رو تخت برام قمبل کرد گفتم از جلو دوس داری یا قبل گفت هر دوتا منم بی معطلی یه تف انداختم سر کیرم آروم رو کصش لیز دادم و کردم داخل خیلی خیس نبود ولی خیلی تنگ و صورتی بود در عوضش سرش که رفت یه ناله ریز کرد منم امون ندادم و تا جایی که میشد فرو کردم با یه داد بلند گفت خیلی کثافتی ، دوست دارم منم دستمو گذاشتم رو شونه هاش و تلمبه میزدم چند دقیقه تو همون حالت بودیم و انقدر اسپنک زده بودم کون سفیدش سرخ شده بود تخت در حال شکستن بود رسما دراز کشید رو کمرش افتادم روش و دوباره تلمبه های مرگبار چند بار بلند ازش پرسیدم جنده کوچولوم کیه اونم میگفت منم منم بکنن سریعتر بکنن تو همین حال بود که دیدم داره میلرزه فهمیدم که ارضا شده چشماش میرفت بالا و تموم پتو رو چنگ میزد کیرمو در آوردم و آروم کردم تو کونش مشخص بود جدیدا کون داده چون راحت رفت اما تنگی خودشو داشت و داد و فریاد بلند تر شده بود تو همین حال بودم که اون برای بار دوم ارضا شد بهش گفتم دیگه الانا آبم میاد بریزم تو کونت با سرش تایید کرد چند ثانیه بعد آبمو ریختم توش و همون‌طور افتادم روش و خوابمون برد تا صب دیگه هیچی یادم نیست ساعت ۹ پاشدم دیدم پشتش به منه و لخت چسبیدم بهش پاشدم شورتمو پوشیدم بیدارش کردم همونجا یه لب گرفتیم و رفتیم صبحونه درست کردیم اون ۷ ۸ روزی که تهران بودم هر شب سکس داشتیم و مث کاپل ها شده بودیم الانم گاها برام نوود میفرسته و دوباره قراره برم پیشش یا شایدم اون بیاد … تمام ! نوشته: روهام
    • minimoz
      اتفاقات باعث اولین سکسم و ادامه ماجراها - 3 من و نسرین دیگه مال هم بودیم نمیشد مارو از هم جدا کرد و روزها و هفته ها کنار هم خوش بودیم و لذت یه زندگی زناشویی اما مخفیانه را میچشیدیم، تنها مشکل بزرگ ما صحنه سازی و دور از هم بودن هنگام حضور مامان مهین(مادر نسرین) بود که چاره ای جز این هم نداشتیم. دو تا جوان عاشق با انرژی بالا بقول معروف آتش و پنبه هر لحظه که خونه خالی میشد فکرشون فقط سکس و پیاده کردن فانتزی‌های جورواجوری بود که در ذهنشون شکل میگرفت، نسرین رشته خوبی دانشگاه قبول شد و دیگه دانشجو بود منم کم کم داشتم فارغ التحصیل میشدم آخرهای درسهام بود و پروژه و…مشغولم کرده بود اما بیشتر مواقع میرفتم دنبالش و از دانشگاه تا خونه که راه زیادی هم بود با خودم میاوردمش، بهم می‌گفت چند تا دختر دیدنت و ازت خوششون اومده(شوخی های دخترونه بین خودشون) اما من بهشون گفتم دوست دختر داره وعاشقشه! البته خوب نسرین واقعا زیبا بود و طبیعیه که پسرا هم دنبالش باشن و راه نمی داد به کسی و این برای هر دومون مشکل بزرگی شده بود چون بعضیا با نیت مثبت میومدن جلو اما به در بسته ی نسرین میخوردن و… مامان مهین از اینکه میدید دخترش شاده خوشحال میشد از طرفی هم خواستگار واسش می اومد و با مقاومت سنگین نسرین و ناراحتی درونی من مورد می‌پرید و تا مدتی خیالمون راحت میشد اما موضوع خواستگار داشت آرامش مارو حسابی به هم میزد. یه بار داشتیم حسابی سکس میکردیم و در اوج شهوت بودیم که نتونستم کنترل کنم و آب کیرمو برای اولین بار تو کس نسرین کامل خالی کردم، نسرین وقتی دید کیرم خوابید و از کسش بیرون اومد خیلی ترسید فهمید که توش خالی کردم راستش منم خیلی ترسیده بودم فقط شانسم این بود که مثل همیشه حساب روزای تخمک گذاری و احتمال حاملگی نسرین دستم بود و خونسردی خودمو حفظ کردم تا وحشت نکنه، تا روزی که پریود بشه خواب و خوراک راحت نداشتم و میدونستم اونم بشدت نگران و مضطربه، از اون به بعد نسرین یه کم میترسید و می‌گفت عشقم هر وقت خیلی بالا زدی یا از پشت بکن یا کاندوم بذار(از کاندوم خوشم نیومد اما قبول کردم) دوست نداشتم فقط خودم حال کنم با اینکه کونش بهم خیلی حال میداد چون خودم بازش کرده بودم و حساب همه چیش دستم بود اما دوست داشتم ارضا دو جانبه باشه آخه عاشقش بودم. پدر و مادرم هر وقت میرفتم شهرستان مون بهم میگفتن دیگه باید به زندگیت برسی و گویا شک کرده بودن به نوع روابط ما(برخلاف مامان مهین، مادر نسرین که خیلی ساده با روابط دوستانه منو دخترش کنار اومده بود و هیچ شکی بروز نمیداد!) دو سالی گذشت من آخرای خدمت سربازیم بودم با رفیق بازی و پارتی تو همون محل داشتم روزای آخر سربازی رو سپری میکردم و همچنان با نسرین یه زوج واقعی بودیم، دیگه باید میرفتم سراغ کار هر چند که مغازه بابابزرگ توسط من بصورت مستقیم و غیرمستقیم اداره میشد، نسرین سینه هاش بزرگتر شده بود با اینکه وزنش خیلی تغییر نکرده بود می‌گفت شهرام تو سینه هامو مشک آب کردی و می‌خندید، البته خوشگل تر هم شده بود دختری که هفته ای دو سه بار از کوس و کون با میل خودش حال کنه معلومه که لوند و خوشگل تر هم میشه، یه روز بهم گفت شهرام ما واقعا میتونیم تا آخر عمر مون باهم باشیم گویا نگرانی اومده بود سراغش، نگرانی از آینده ای که نتوانیم دیگه با هم باشیم و… منم خیلی دلشوره می‌گرفتم حالا من پسر بودم می‌تونستم حالا حالا ها ازدواج نکنم و لفتش بدم زندگی مجردی رو، نسرین چی؟ دو سال دیگه درسش تموم میشه فشار روش بیشتر میشه و همه اینا منو داشت سمت افکاری میبرد که در قسمت آخر داستان براتون تعریف خواهم کرد! نوشته: شهرام
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.