رفتن به مطلب

داستان سکسی برادر شوهر خوش قلب


dozens

ارسال‌های توصیه شده


برادر شوهر مهربون
 

سلام به دوستان کونباز
امروز خواستم سکس خودم و برادر شوهر رو تعریف کنم
اول از خودم بگم فریبا ۴۴ سالمه متاهل و دوتا بچه دارم.از خودمم بگم قدم ۱۷۶ وزنم ۸۳ سینه هام ۸۵ و اندام توپر و گوشتی دارم
تو یه خانواده معمولی بزرگ شدم البته مادرم و خواهرام چادری بودن و منم مثل اونا تمایل به چادر پیدا کردم .۱۷ سالم بود با یکی از آشناها ازدواج کردم چون اون موقع ها زیاد سنی نداشتم زیاد از شوهر داری و رابطه چیزی نمیدونستم چند سال گذشت و زندگیمون عادی بود سکس مون تو هفته یه بار یا دوبار بود شوهرم که اسمش محمد تو مغازه پدر شوهرم که سوپرمارکت داره مشغول کاره مغازه با خونه مون فاصله زیادی داره حدود نیم ساعت.چون شوهرم خونه نداشت مجبور بودیم خونه پدر شوهر بمونیم اونا طبقه پایین بودن ما بالا.پدر و مادر شوهر بچه هاشون ازدواج کرده بودن جز پسر کوچیک شون که رامین باهاش چن سال اختلاف سنی دارم و ازم کوچیک تره .جلوی خانواده شوهرم پوشیده هستم با حجاب کامل نمیزارم روسریم عقب بره یا با تاپ و شلوارک جلوشون نمیگردم چه زمانی که میرفتم پایین پیش شون و چه زمانی که اونا میومدن بالا خانواده مهربونی هستن.۲۳ سالم بود که پسرم به دنیا اومد زندگیمون شیرین تر شد ۲۸ سالگی هم دخترم به دنیا اومد.رامین که برادر شوهرمه خیلی مهربونه وقتی برای خونه چیزی میخواستم محمد نبود به رامین میگفتم اونم میخرید رامین زیاد اهل شوخی نبود و سنگین رفتار می کرد.بعد از بچه دوم شوهرم مثل سابق باهام گرم نبود اکثرا خسته بود وقتی از سرکار میومد همش میخوابید مهمانی رفتن ها کم شد میگفت نمیتونم باید بیشتر کار کنم تا هزینه هامون جبران بشه ولی دلتنگ بودم ناز و نوازش میخواستم سکس میخواستم یا زود ارضا میشد یا میگفت خستم اما محمد توجهش بهم کم شده بود.یه روز صبح که پسرم مدرسه بود خواستم مبل ها رو جابه جا کنم ولی شوهرم نبود دخترمم خواب بود به رامین زنگ زدم اومد بالا بهم کمک کرد مثل همیشه با حجاب کامل جلوش بودم وقتی آخرین مبل رو جابه جا کردیم نزدیکش بودم بوی عطر خاصی به دماغم خورد چن ثانیه گیج شدم رامین گفت زندادش کمک دیگه نمیخوای؟گفتم نه رامین جان ممنون.نمیدونم چرا یهو دلم خالی شد حس کردم رامین میتونه بهم محبت کنه اما چطور.یکم خودخوری کردم که من متاهلم و مذهبی و چادری چطور به شوهرم خیانت کنم همش حس بد بهم دست میداد ولی منم نیاز داشتم به سکس به نوازش به آغوش گرم .نمیدونم چرا .از اون روز به هر بهونه رامین رو میاوردم خونه کمکم کنه دوست داشتم بپرم بغلش بگم من بهت حس دارم اما نمیتونستم برام سخت بود.چن جا شنیده بودم ماساژ مردها رو حشری میکنه خواستم از این روش استفاده کنم یه روز به بهونه مرتب کردن کابینت گفتم کمکم کنه پسرم مدرسه بود دخترمم چون بچه بود زیاد می خوابید عمدا روسریمو شل بستم که بیفته چند بار افتاد موقع کار رامین هم نیاز توجه نمی کرد و داشت تو کابینت ها رو مرتب میکرد دیدم فایده نداره کارمون که تموم شد رفتم کنار مبل دراز کشیدم گفتم رامین جا بیا رامین اومد گفت زنداداش کار دیگه مونده گفتم نه ولی پام درد میکنه میشه یکم ساق پامو بمالی رامین گفت زن داداش برو دکتر حتما از کار زیاده گفتم الان تو یکم بمال بعد میرم دکتر براش عجیب بود

رفتم کنار مبل دراز کشیدم گفتم رامین جا بیا رامین اومد گفت زنداداش کار دیگه مونده گفتم نه ولی پام درد میکنه میشه یکم ساق پامو بمالی رامین گفت زنداداش برو دکتر حتما از کار زیاده گفتم الان تو یکم بمال بعد میرم دکتر برایش عجیب بود

ادامه
رامین گفت چشم زنداداش هرچی تو بگی دامن پام بود زیرشم شلوار مشکی تقریبا گشاد چون نمیتونستم تنگ بپوشم پاهامو دراز کردم دامنو تا روز زانو هام زدم بالا شلوارم رو تا زانو پاهای سفید و گوشتیم که یه دونه هم مو نداشت جلوش دراز کردم رامین نگاه اونور بود فکر کنم حس خجالت صداش زدم رامین شروع کن یهو برگشت و پاهامو دید تو این همه سال که غیر از صورتم و دستام اونم تا مچ چیز دیگه نذاشته بودم ببینه براش عجیب بود دیدم خجالت میکشه گفتم رامین از کف پاهام تا ساق
ماساژ بده گفت چشم دستش که به کف پام خورد قلقلکم گرفت اروم خندیدم ولی دستاش که به ساق پاهام خورد گرمای خوبی داشت احساس کردم وسط پاهام ترشح کرده حالم یه جوری بود میخواستم بگم همین الان منو بکن اما چه جور بگم تو این حال یهو صدای دخترم شروع کرد به گریه بیدار شده بود زود پاشدم رفتم بغلش کردم اوردم تو هال گفتم ممنون رامین جان خیلی کمک کردی اونم خداحافظی کرد و رفت.فهمیدم روش ماساژ جواب میده یه جورایی باید بکشم سمت خودم چن روز گذشت یه روز رفتم پایین دیدم پدر شوهر و مادر شوهرم خونه نیستن رفتم آشپزخونه دیدم چن تا ظرف و استکان رو روشویی هست منم طبق معمول که کمکشون می کردم شروع کردم به شستن ظرفها و استکان موقع شستن صدای در اتاق خوابشون اومد برگشتم دیدم رامین از اتاق اومد بیرون با یه شلوارک پیرهن تنش نبود هیکل خوبی داشت سلام کرد گفت معذرت زنداداش تا اومدم جواب سلام بدم زود رفت لباس پوشید و اومد آشپزخونه کارم که تموم شد ازم تشکر کرد رفتم نشستم گفتم مادر و پدرت کجان گفت رفتن بیرون.گفتم رامین اون روز ممنون که پاهامو ماساژ دادی خیلی خوب بود نزاشت حرفمو ادامه بدم گفت این چه حرفیه زن داداش میرفتی دکتر بهتر بود منم زود ادامه دادم رامین ازت خواسته ای دارم میشه منو ماساژ بدی اونم انگار برق گرفته ها مات و مبهوت بهم نگاه میکرد ادامه دادم اخه من دوست ندارم برم دکتر وقت ندارم اگه میتونی ممنون میشم.حالا بیا توام که غریبه نیستی زیاد سخت نگیر .اومد نزدیکم نشست انگار با چشماش باهام حرف میزد گفت باشه فقط ساق پا؟گفتم نه کمرم انگار از حرفم جا خورد ولی چیزی نگفت دراز کشیدم به شکم گفتم کمرمو ماساژ بده یه لباس آستین بلند گشاد با دامن و شلوار پام بود دستشو گذاشت رو کمرم گفت اینجا گفت آره و شروع کرد موقع ماساژ وسط پاهام خیس شد ازش نخواستم لباسو بزنه کنار یا جاهای دیگه رو بماله.گفتم ممنون رامین و بلند شدم چیزی نگفت رفت رو مبل نشست منم رفتم کنارش دیدن این چیزا براش عجیب بودسرمو بردم نزدیک صورتش گفتم رامین من یه چیزی میخوام بهت بگم ولی نباید اعتراض کنی دستمو گذاشتم رو دهنش یعنی اعتراض نکن.گفتم رامین من خیلی وقته با برادرت رابطه نداریم سرد شده منم نیاز دارم به بوسه به بغل خیلی وقته میخوام بهت بگم ولی نمی تونستم کس دیگه رو سراغ ندارم و تو برام قابل اعتمادی.الان پاشو محکم بغلم کن و کاری که میگم انجام بده بلند شد از مبل منم ایستاده بغلش کردم گفتم محکم تر بغل کن و محکم بغلم کرد یعنی داشتم به آرزوم میرسیدم لبانون رو هم قفل شد زبونمو خورد داشتم لذت میبرم کم کم خودمو لخت کردیم گفتم از سینه هام شروع کن شروع کرد به لیس زدن ممه هام میخواستم جیغ بزنم صدای لیس زدنش اتاقو پر کرده بود با موهاش بازی میکردم سرشو بلند کردم اینار خودش ازم لب گرفت بلندش کردم رو زانو نشستم شورتش رو دراوردم از کیر شوهرم یکم بزرگتر بود شروع کردم به ساک زدن تا ته میخورم موهام میومد تو صورتم رامین هم موهامو میزد کنار کیرش خیلی گرم بود خایه هاشو کردم تو دهنم خواستم لذت ببره بلند شدم رفتم رو مبل سه نفره دراز کشیدم اماده بودم کوس بدم حالت طاق باز پاهامو باز کردم اومدم سمتم سرشو گداشت رو کوسم یعنی واقعا یکی میخواد کوسمو بخوره شوهرم اصلا کوسمو نخورده بود زانوهامو داد بالاتر که سوراخ کونم هم دیده بشه زبونشو لوله کرد کرد تو کوسم جرات جیغ زدن نداشتم ولی ارضا شدم اونم کوسمو لیس میزد موهاشو چنگ میزدم گفتم بسه بیا بکن سرشو بالا آورد بهم نگاه کرد زیر کونمو گرفت شروع کرد به بوسیدن کونم داشتم خیلی حال داد بهم آروم سوراخ کونمو لیس زد با دستش سوراخ کونمو باز میکرد و لیس میزد دیگه داشتم از خوشی میمیرم انگار سوراخ کونم خنک شده بود ازش خواهش کردم بکنه کیرشو گذاشت رو کوسم نبض کیرشو حس میکردم اروم اروم شروع به کردن کوس بیحالم کرد انگار تازه جون گرفته بود داشتم زیر کیر برادر شوهرم حال میکردم کیرشو که عقب جلو میکرد سینه هام بالا و پایین میکردن یه وقتایی هم سینه هامو میمالید کیرشو دراورد فک کردم ارضا شده اما ازم خواست دمر بخوابه منم زود دمر خوابیدم یه بالش اورد گذاشتم زیر شکمم کوس و کونم اومد بالا پاهاشو گذاشت کنار زانوهام شروع به کردن کوسم کرد همش میگفت جون خشن نمیکرد منم دوس داشتم سکسمون آروم و رمانتیک باشه.کیرشو دراورد چن ثانیه گذاشت روی کونم منم اصلا کون نداده بودم گفتم رامین من تا حالا کون ندادم حتی برادرت لطفا مهربون باش کیرشو کرد تو کوسم چن تا تلمبه زد وقتی آبش اومد ریخت رو کونم آبش داغ بود .بدنم سبک شده بود بلند شدم خودمو پاک کردم زود لباس پوشیدم ازش تشکر کردم اونم تشکر کرد این یکی از بهترین سکس هام بود ممنون که حوصله کردید و خوندید

فریبا

نوشته: Fa

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18